پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
مجله ویستا
کارآگاه روی صندلی راحتی
«دایره هفتم» عنوان مجموعهای از آثار ادبیات پلیسی است که زیر نظر« کاوه میر عباسی» در انتشارات نیلوفر منتشر میشود. تا کنون ۴ عنوان از این سری کتابها منتشر شده که عبارتند از: قتل در کمیته مرکزی، مسافری که با ستاره شمال آمد، همچون فرشتگان و دیو باید بمیرد.
گفتهها حاکی از آن است « ادگار آلن پو» سر آغاز شکل گیری روایت جنایی- معمایی در ادبیات جهان قلمداد میشود و سیزده سال پس از انتشار آن « پدرو د آلارکون»، ادیب اسپانیایی، داستان کوتاه «میخ» را منتشر میکند که آن را نخستین روایت کارآگاهی راستین در ادبیات اسپانیا به شمار میآورند.عنوان این مجموعه که این گروه در حال حاضر قصد انتشار آن را تا صد شماره در سر دارند، از مجموعه ای که یکی از فر هیخته ترین دوستداران ادبیات پلیسی، «خورخه لوئیس بورخس» در دهه ۱۹۵۰ از داستانهای کارآگاهی در آمریکای لاتین ایجاد کرد، گرفته شده است.
« بورخس» نام مجموعه اش را با الهام از «کمدی الهی» دانته، چنین نام نهاد.در این مجموعه سعی شده تا نمونههایی از ژانرهای مختلف ادبیات جنایی- معمایی عرضه شود. علاوه بر این مقاله تحلیلی درباره نویسنده و مرتبط با مضمون اثر، در کنار رمان منتشر میشود تا خواننده با جنبههای مختلف، دیدگاههای گوناگون و جهان بینی متضاد حاکم بر ادبیات پلیسی آشنا شود.با « کاوه میر عباسی» درباره کم و کیف انتخاب این آثار برای ترجمه و انتشار فارسی آنها گفتوگو کردهایم.
▪ در ابتدا کمی درباره مجموعه ادبیات پلیسی که با عنوان « دایره هفتم» در انتشارات نیلوفر سرپرستی انتشار آن را به عهده دارید، بفرمایید و اینکه ایده آن، از کجا آمد؟
ـ در حقیقت مدتها بود که خیال داشتم مجموعهای از ادبیات پلیسی را سرپرستی کنم. چون متوجه شده بودم که مجموعه پلیسیهایی که تا کنون منتشر شده است، کمی و کاستیهایی دارند. یک سری آنها که اصلا قابل بحث نیستند. به عنوان مثال; مجموعه: «کارآگاه» که انتشارات هرمس منتشر کرده است، به دو یا سه نویسنده محدود شده است. به این ترتیب که تمام کارهای «آگاتا کریستی» و تمام ماجراهای شرلوک هلمز را منتشر کرده است. ا
ین آثار یک دوره محدودی را در برمیگیرد و هیچ چشم انداز کلی از ادبیات پلیسی را ارائه نمیدهد. به جز این هم، تعدادی از ناشران به صورت پراکنده کارهای پلیسی، منتشر کردهاند که نمیتوان نام مجموعه بر آنها نهاد. تنها مجموعه قابل اعتنایی که وجود داشت « رمانهای سیاه» طرح نو بود. که واقعا میشود گفت که یک تفکری پشت این پروژه بود و در کنار این کتابها، مقالات تحلیلی هم منتشر میشد. ولی در این زمینه هم فکر میکردم که میشود آثار را سنجیده تر انتخاب کرد. لازمه اش این بود که کسی که این آثار را انتخاب میکند، بر ادبیات پلیسی اشراف داشته باشد.
من هیچ وقت خودم را کارشناس ادبیات پلیسی نمیدانم. ولی حکایت همان یک چشم در شهر کورها است. یعنی من در قیاس با کسانی که در دنیا به عنوان کارشناس ادبیات پلیسی شناخته میشوند، دانشم بسیار ناچیز است . منتها در اینجا، چون دانش مابقی از من هم ناچیز تر است، طبیعتا منجر به حکایت یک چشمی میشود که در شهر کورها پادشاه است. به این معنا که در اینجا احاطه من به ادبیات پلیسی، نسبت به سایرین بیشتر است.
دست کم دو هزار، رمان پلیسی خواندم و ده هزار رمان پلیسی هم میشناسم و بدون اینکه خودشان را خوانده باشم از موضوع و کیفیت و سطح شان با خبر هستم. و چشم انداز کلی از ادبیات پلیسی دارم و دورههای مختلف این ادبیات و چهرههای در خور اهمیتش را میشناسم . در مورد کتابهای «طرح نو» هم که کتابهایش بیشتر و ارزندهتر است و این تصور را ایجاد نمیکند که ادبیات پلیسی فقط «آگانا کریستی» و «شرلوک هلمز»است، ولی با این حال در این مجموعه هم اگر سراغ یک نویسنده رفتهاند، سراغ شاخصترین اثرش نرفتهاند.
به هر صورت در ادبیات پلیسی هم مثل هر ژانر دیگری یک سری آثار کلاسیک داریم، یک سری آثار تثبیت شده و یک سری جریانهای متفاوت که باید یک نمونهای ازهرکدام از اینهاعرضه شود تا چشم اندازی نسبت به ادبیات پلیسی برای خوانندگان فارسی زبان پیش بیاید. مضاف بر این، من خودم هم پیش از این، به صورت هفتگی یک صفحه درباره ادبیات پلیسی در روزنامه ایران داشتم.
در این صفحه هم تاریخچه ادبیات پلیسی را مرور میکردم و هم مقالات مستقلی راجع به این ادبیات منتشر میکردم و در این صفحه، برای نخستین بار یک طرح کلی و چشم اندازی بر ادبیات پلیسی ارائه داده شد. البته بعد از مدتی این صفحه از سوی روزنامه قطع شد و اگر ادامه میدادند دست کم چشم اندازی از این ادبیات ارائه داده میشد. البته سلسله مقالاتی در این زمینه را در قالب یک کتاب در همین مجموعه « دایره هفتم» ارائه خواهم داد. طرحش را هم دادهام که در دو جلد منتشر شود. در کنار اینها، در انتخاب و ترجمه این آثار یک سری اصول هم برای خودمان قائل شدیم. در هر حال من خیال انجام این کار را داشتم و وقتی آقای کریمی - مدیر انتشارات نیلوفر- هم ابراز تمایل کردند و چون نشر نیلوفر از جمله ناشرانی است که من همیشه نظر خوبی به آنها داشتهام و هم همکاری خوبی با هم داشتهایم، همه اینها دست به دست هم دادند تا این مجموعه در نیلوفر منتشر شود. از سوی دیگر دست من در این پروژه کاملا باز است. چه در انتخاب آثار و چه در انتخاب مترجم.
▪ برای انتخاب این آثار و ترجمه آنها به فارسی چه معیارهایی را در نظر داشتید؟
ـ من بر اساس دو ویژگی این آثار را انتخاب میکنم. سلیقه خودم یک بخش است و دیگر اینکه، اثر مربوطه به صورت آکادمیک تثبیت شده باشد. یعنی هیچ نویسنده ای را من انتخاب نکرده و نخواهم کرد که در مراجع معتبر ادبیات پلیسی اسمش نیامده باشد. به عنوان مثال; آکسفورد دایره المعارفی مخصوص ادبیات پلیسی دارد که در حقیقت، تنها دایرهالمعارف موجود در زمینه ادبیات پلیسی است. حتی اگر من، از نویسندهای خیلی خوشم بیاید و اسمش در یکی از تاریخچههای معتبر ادبیات پلیسی نیامده باشد و یا در دایرهالمعارف آکسفورد اسمی از وی نیامده باشد، صرفا بر اساس سلیقه خودم، به ترجمه این کتاب رای نمیدهم.
اما اگر کتابی این خصوصیات را داشت، در آنجا من سلیقه خودم را هم دخالت میدهم. به عنوان مثال درمورد اینکه شاهکار «دشیل همت»کدام اثرش است، دو دیدگاه وجود دارد. عدهای میگویند; شاهکارش «شاهین مالت» است و عدهای دیگر معتقدند; « کلید شیشهای». به نظر من «کلید شیشهای» شاهکار وی است و طبعا اگر بخواهیم از او کاری را در مجموعه « دایره هفتم» ترجمه و منتشر کنیم، «کلید شیشهای» را انتخاب خواهیم کرد. در حالی که هر دو این دیدگاهها از سوی صاحبنظران معتبر ارائه شده است ولی اختلاف سلیقه دارند. اما برای انتخاب اثری از وی و ترجمه به فارسی، من نظر خودم را دخالت میدهم.
یا در مورد «مارگارت میلار» که ما کتاب «همچون فرشتگان» را از وی ترجمه کردهایم، اتفاق نظر وجود دارد که سه اثرش را برجستهتر از سایرین میدانستند. من از این میان، چون «همچون فرشتگان» را بیشتر میپسندیدم، از این نویسنده این کتاب را انتخاب کردیم. بهخصوص اینکه ما تصمیم داریم که دست کم در صد کتاب نخست از هیچ نویسندهای بیشتر از یک کتاب کار نکنیم.
البته در مورد نویسندهای مثل « مارگارت میلار» این نکته را هم بگویم که از جمله نویسندگانی است که آثارش خیلی با هم تفاوت کیفی دارند. این نویسنده در کنار آثار کم اهمیت، چند اثر درخشان هم دارد که یکی از آنها «همچون فرشتگان» است. این تصمیم را از آن رو گرفتیم که نویسندهای مثل «آگاتا کریستی»، خیلی بیشتر از آثار خوبش، آثار بد دارد و کارهای ضعیفش به مراتب بیشتر از کارهای خوبش هستند. تمام آثار «آگاتا کریستی» را میتوان در پنج پیرنگ محدود کرد ودر آثار بعدی هم اینها را تکرار کرده است. حالا یکی در شکل درخشانش ارائه شده است و دیگری در شکل ضعیفش. چون در آثارش اصل را براین مبنا قرار میدهد که نامحتملترین شخص قاتل است. با توجه به این اصل، شما میتوانید قاتل را در بسیاری از آثار وی، حدس بزنید.
البته این از ویژگیهای دوره کلاسیک ادبیات پلیسی است. فارغ از این، ادبیات پلیسی گستره وسیعی دارد و از نظر مضمونی، تنوع بسیاری دارد. به خصوص اینکه، این ژانر بیش از صد و پنجاه سال قدمت دارد و کسانی که در این زمینه فعالیت کردهاند، برای احیای این ژانر و جلوگیری از به بن بست رسیدن آن، شگردهای مختلفی به کار بردهاند. وگرنه در اواخر دهه چهل و قبل از جنگ جهانی دوم، ادبیات پلیسی معمایی از نوعی که «آگاتا کریستی » مینوشت به بن بست رسیده بود.
▪ چرا؟
ـ چون در این آثار آنقدر به معما پرداخته بودند که رمان به مسئله تقلیل پیدا کرده بود. دیگر ادبیات نبود و آنقدر برایشان مهم بود که بتوانند یک داستان پیچیده خلق کنند که از واقعیت نمایی فاصله گرفته بودند و دیگر این روایتها، باور پذیر نبودند و نکته دیگر، اینکه مگر چقدر میتوان معما ساخت. هر چیزی یک محدودیتهایی هم دارد.
به عنوان مثال; «ریمون چندلر» که در آن هفت رمانی که نوشته، معماها را بسیار خوب و درست، پنهان و افشا کرده است، میگوید: اگر یک رمان پلیسی به دوبار خواندن نیرزد، به یک بار خواندن هم نمیارزد. یعنی که باید آن ارزش ادبی را داشته باشد که شما حتی اگر معما را هم بدانید، باز هم به خواندن آن و کشف نکات دیگر، میل داشته باشد . و این امر در رمانهای « چندلر» واقعیت دارد. من برخی از رمانهای او را تا چند بار هم خواندهام. وی معتقد بود; کسی که رمان پلیسی مینویسد در وهله اول باید به نوشتن، علاقه داشته باشد و رمان پلیسی باید علاوه بر اینکه کنجکاوی خواننده را برای کشف مجرم تحریک میکند، باید ارزشهای ادبی هم داشته باشد.
هر چند که در رمانهای چندلر، مجرم همیشه قاتل است. ولی این باید به دوبار خواندن، بیارزد. و واقعا آثار « چندلر» در مرحله نخست، ادبیات است و بعد معمایی و پلیسی است. البته ادبیات پلیسی در طی تاریخ خودش، محملی برای مضمونهای مختلف شده است و اتفاقا تنوع هم پیدا کرده است. به طوری که ما الان با رمان پلیسی روانشناسانه رو به رو میشویم و یا رمانهای پلیسی که به مسائل قومی و نژادی، فرهنگی، اجتماعی و... پرداختهاند. به عنوان مثال عرض میکنم; نویسندهای مثل «تونی هیلرمن»، یکی از کارهایش، پژوهش روی فرهنگهای سرخپوستی بوده است و این یک سری داستانهایی با دو کارآگاه سرخپوست خلق کرده است.
وقایع این داستانها هم در اردوگاهها یا زیستگاههایی که مخصوص سرخپوستان هست، میگذرد. در چند رمان اولیه، این کارآگاهها به صورت تک تک، وارد داستانها شدند . در برخی از داستانها، قهرمان یکی است و در برخی، دیگری. و از یک زمانی به بعد، هر دو اینها با هم همکاری میکنند. از خلال این داستانها، نویسنده فرهنگ سرخپوستان و وضعیت اجتماعی امروز سرخپوستان آمریکا را مطرح کرده است و آنقدر این کار را خوب انجام داده است که سرخپوستها به او لقب برادر سرخپوست دادهاند و وی را از خودشان میدانند. در بسیاری از داستانهای وی، معما به وسیله یک دانسته فرهنگی حل میشد و کسی که این شناخت را نداشت از عهده حل معما برنمیآمد و به این ترتیب، معما را با فرهنگ بومی سرخپوستان آمریکا در آمیخته بود.
به دلیل همین تنوع است که ما با هر انتخاب، قصد داریم بتوانیم گونههای مختلف ادبیات پلیسی را به مخاطبان فارسی زبان معرفی کنیم. البته ادبیات پلیسی ژانرهای فرعی هم دارد که از آنجمله میتوان به کارآگاه روی صندلی راحتی، قتل در اتاق دربسته و ... اشاره کرد. شاخصترین نویسنده ژانر « قتل در اتاق دربسته»، «ژان دیکسن کار» است که سی و سه رمان نوشته که همه شان به شیوه «قتل در اتاق دربسته» هستند. به عقیده کارشناسان، پنج اثرش برجسته هستند که ما از این میان، یک کار را ترجمه میکنیم. در عین حال ما برآنیم تا برای حفظ جذابیت مجموعه، برای خواننده به لحاظ زمانی این آثار از دورههای مختلف انتخاب شوند. به عنوان مثال قدیمیترین کاری که ما برای ترجمه، آن را سفارش دادهایم رمانی است متعلق به سال ۱۹۱۱ که خیلیها این کار را شروعی برای گذر از داستان کوتاه پلیسی به رمان پلیسی میدانند و تا دهه ۱۹۸۰ ما کتاب داریم. از دهه نود به این سو، کمی کار سختتر است. چون ادبیات پلیسی، بی پرواتر شده است .
▪ «بی پرواتر» یعنی چه؟
ـ از نظر موضوعاتی که انتشار آنها در ایران، میتواند با ممیزی همراه باشد. به عنوان مثال، کارهای «جیمز ال روی»، به خصوص «محرمانه لس آنجلس» که در ایران به واسطه فیلمش شناحته شده است، یا « کوکب سیاه»، به فارسی قابل ترجمه نیستند و آنقدر به ممیزی برمیخورند که دیگر داستان بی معنا میشود. به همین دلیل ما فعلا نمیتوانیم این نویسنده را معرفی کنیم.
▪ سابقه ادبیات پلیسی به چه دورهای بازمیگردد و چرا این ژانر در ادبیات داستانی ما مهجور است؟
ـ آنچه که در این زمینه، کارشناسان مختلف بر آن متفق القول هستند این است که شروع ادبیات پلیسی با «ادگار آلن پو» بود با چند داستان « قتلهای کوچه مور» و « معمای ماری روژه» که در اینها برای نخستین بار، ابرکارآگاهی به نام « شوالیه دوپن» که یک اشراف زاده بود، ظاهر شد که وی را به نوعی پدر معنوی « شرلوک هلمز» به حساب میآورند. «شوالیه دوپن» یک فرانسوی بود و این دو داستان، هم زمان دو تا از ژانرهای ادبیات پلیسی را هم رقم زدند.« قتل در کوچه مور»، نمونه خیلی درخشان از« قتل در اتاق دربسته» است و « معمای ماری روژه»، نمونه دیگری از ژانر فرعی است که با عنوان «کارآگاه روی صندلی راحتی» شناخته میشود. یعنی کارآگاه، بدون حضور یافتن در محل جنایت، معمای آن جرم یا جنایت را حل کند.« شوالیه دوپن» در آمریکا نشسته و قتلی را که در پاریس اتفاق افتاده را فقط بر اساس نوشتههای روزنامه حل میکند.
این ژانر، الان در ادبیات پلیسی خیلی هم رایج است و حتی نشریهای با این عنوان منتشر میشود که فقط و فقط، داستانهایی از این دست را منتشر میکند. اغلب این روایتها در قالب داستان کوتاه هستند و شاخصترین فردی که در این زمینه رمان نوشته است « رکس استاود» بوده که تمام ماجراهای « نرو ولف» از این قبیل است که زمانی یک سریال تلویزیونی خیلی موفق در اروپا و آمریکا بود. وی کارآگاهی است که از اتاقش جم نمیخورد و دستیارش پژوهش میکند و او فقط بر پایه اطلاعات، معمای این قتلها را حل میکند. البته شخصیت بخصوصی است. بسیار شکم باره و چاق است. یک آشپز فرانسوی دارد. کارش پرورش گل ارکیده است. بسیار با فرهنگ و فرهیخته است و اطلاعات فرهنگی و ادبی بسیاری دارد که به واسطه اینها، معما را حل میکند.
و اینکه چرا ما ادبیات پلیسی نداریم، شاید به این باز میگردد که ما سنت رمان هم نداشتهایم و دهها ژانر دیگر ادبی را هم نداریم. به طور کلی قدمت ادبیات داستانی ایران به صد سال میرسد و هنوز ژانرهای بسیاری در ادبیات ایران نداریم و حتی نمونههایش هم به فارسی ترجمه نشده است. به عنوان مثال; ادبیات گوتیک که سیصد سال از قدمت آن در ادبیات جهان میگذرد.
البته ادبیات گوتیک هیچ ربطی به معماری این ژانر ندارد، جز اینکه مکان روایتهای این ژانر ادبی در قصرهایی با معماری گوتیک است. اما لفظ باروک در حوزههای مختلف مثل معماری به آثاری اتلاق میشودکه پیچیدگی و تزئینات زیادی داردو این یک ژانر مشخص نیست. شما در هر ژانری میتوانید نمونههای باروک بیابید. به عنوان مثال « صد سال تنهایی» به نوعی باروک هم هست. هر چند که هر اثر رئالیسم جادویی، این ویژگی را ندارد. داستانهای کوتاه « خولیو کورتاسار» بسیار ساده هستند . خطوط کمی دارند. حاشیه نمیروند و شاخههای فرعی متعددی ندارند. باروک روایتی است که شاخه شاخه میشود و پیچیدگی و تزئینات متعدد دارد. یعنی یک روایت سر راست و ساده نیست و اگر بخواهیم عامیانه بگوییم، شلوغ است.
▪ سابقه نمونه های ادبیات پلیسی در ایران به چه زمانی می رسد؟
ـ در یک مقطعی در مجله « اطلاعات کودکان» و بعد در« اطلاعات هفتگی» کسانی بودند مثل « پرویز قاضی سعید » یا « امیر عشیری» که روایتهای پلیسی مینوشتند که اغلب کارآگاهی بودند و مقدار زیادی هم تحت تاثیر داستانهای « جیمز باند» بودند که در آن زمان تازه فیلمهایش به ایران آمده بود و نوعی حادثهای - جنایی بودند.
اما هیچ کدام معمایی نبودند. در عین حال «امیر مجاهد» و « محمد دلجو » هم بودند که یک پرسوناژی به اسم «مایکهامر» که نویسنده دیگری خلق کرده را برداشته بودند و برایش ماجراهای جدیدی ساخته بودند و بیشتر از خود نویسنده، این دو تا از ماجراهای این شخصیت نوشتند. البته این سنت وجود دارد و تعداد رمانها و داستانهایی که کسان دیگری بر مبنای شخصیت « شرلوک هلمز» نوشته اند، بسیار بیشتر از آثار خالق اصلی آن کانن دوین است.
پس از مرگ نویسنده، پسرش - آدرین کانن دوین- به طور مشترک با « جان دیکسون کار» دوازده ماجرای جدید برای شرلوک هلمز نوشتند و بعد از آن، خیلیهای دیگر هم نوشتند. من کتابی دارم که شامل بیست و شش داستان کوتاه از «شرلوک هلمز» است که کسان دیگری نوشتهاند. « آرتور کانن دوین» از شرلوک هلمز، ۴ تا رمان نوشته و پنجاه و دو داستان کوتاه در حالی که نوشته است . در حالی که بالای پنجاه رمان وجود دارد که شخصیت شر لوک هلمز به نوعی در آنها وجود دارد و حتی در رمانی که خود من نوشتهام، کارآگاهش « شر لوک هلمز» است اما طرفش « ناصرالدین شاه» است. حتی شرلوک هلمز را در زمان هم جابهجا کردهاند. « شرلوک هلمز» با انیشتین، فروید و ...ماجرا داشته است و حتی آنقدر عمرش را طولانی کردهاند که قتل کندی را پیش بینی کند .
در جنگ جهانی دوم هم، حتی دخالتش دادهاند . در یک سری از ماجراها هم به داخل ماشین زمان فرستادندش و این شخصیت را به زمان حاضر آوردند. تمام این کارها انجام شده و هیچ یک تازگی ندارد. ولی هیچ یک از تجربههایی که در این زمینه در زبان فارسی شده است را نمیتوان به معنای دقیق کلمه ادبیات معمایی دانست. تنها رمان پلیسی که بازهم نمیتوان آن را معمایی قلمداد کرد و بیشتر تریلر - حادثهای- است، «فیل در تاریکی» قاسمهاشمی نژاد است که پیش از انقلاب منتشرشد و از روی آن فیلم هم ساخته شد و «فرامرز قریبیان» هم نقش اصلی را بازی میکرد. این کار ارزش ادبی دارد، اما کار معمایی نیست و الان در ادبیات ما، نمونهای که بتوان آن را در زمره ادبیات معمایی به شمار آورد، نداریم. مگر اینکه فیلمنامه سریالهای تلویزیونی که در این زمینه ساخته شده را در نظر بگیریم که چند نمونه خوب هم داریم.
▪ مثال بزنید؟
ـ « سرنخ» ساخته « کیومرث پور احمد» و دیگری « دایره تردید» که نمونههای خیلی خوبی از این ژانر بودند و واقعا فیلم نامه های پلیسی بودند که به استانداردهای این ژانرهم نزدیک شده بودند. اما در ادبیات هنوز نمونههای آن را نداریم. البته رمانی که من نوشته ام با عنوان « سین مثل سودابه» که برای گرفتن مجوز رفته است، میتواند در این زمره قرار بگیرد. این رمان یک روند کاملا پلیسی است . هر چند که «کاملا پلیسی» بودن، هیچ ویژگی خاصی نیست.
▪ معمولا به داستان نویسان جوان گفته میشود که هر شخصیت را با زبان خاص خودش بسازند و اینکه هر داستان، زبان خاص خودش را دارد و... اما در نمونههای ترجمه شده از ادبیات جهان، ما کمتر با این ظرایف زبانی مواجه هستیم. چرا؟
ـ من چون چند زبان میدانم، به همین دلیل که سبک از دست نرود هیچ کتابی را از زبان دوم ترجمه نکردهام. تمام کتابهایی که من کار کردهام، همه شان به زبان اصلی بودهاند. ازسوی دیگر اگر کتابی را از زبان اسپانیایی ترجمه میکنم، متن فرانسه و انگلیسی اش هم کنار دستم هست. مگر کتابهایی که خیلی تازه هستند. به عنوان مثال « کتاب زندهام که روایت کنم» را من در حالی به فارسی ترجمه کردم که هنوز ترجمه زبان دیگری از آن منتشر نشده بود.
من نمیتوانم قاطعانه هم بگویم که با ترجمه از زبان واسطه مخالف هستم .چون به هر حال در یک سری از زبانها ما مترجم توانا نداریم و در این زمینهها ترجیح دارد که « عبدالله کوثری»، آثار « فوئنتس» یا «یوسا» را از زبان واسطه ترجمه کند تا اینکه یک مترجم ناشی، این کارها را از زبان اصلی ترجمه کند. البته شرط اول رعایت سبک این است که اگر متن مورد استفاده مترجم از زبان واسطه است، سبک در آن رعایت شده باشد. من در کارهای خودم، سعی کردهام که سبک را به طور دقیق رعایت کنم. چرا که سبک نویسنده از همین ویژگیهای زبانی میآید.
مریم منصوری
منبع : روزنامه حیات نو
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست