سه شنبه, ۲۵ دی, ۱۴۰۳ / 14 January, 2025
مجله ویستا
ژاک پرهور
ژاک پرهور شاعر و داستانسرای فرانسوی در ۴ فوریه ۱۹۰۰ در بوینسوربن (حومه پاریس) به دنیا آمد و پس از تحصیلات ابتدایی از پانزده سالگی به کارهای گوناگون دست یازید.
پرهور در ۱۹۲۰ وارد خدمت سربازی شد و در آن جا با ایوتانگی Yves Tanguy نقاش سورئالیسم (۱۹۵۵ ـ ۱۹۰۰) آشنا شد. پرهور در همین دوران علاقه فراوانی به سینما نشان داد و همه روزه فیلمهای بسیاری را تماشا کرد و بعد نخستین مقالات او در مجلات انتشار یافت.
در ۱۹۳۲ نخستین سناریوی خود را به رشته تحریر درآورد، از جمله «ماجرای چمدان» در ۱۹۳۲ و جنایت آقای لانژ (۱۹۳۵)
پروهور در ۱۹۳۷ همکاری درخشان خود را با مارسل کارنه آغاز کرد فیلمهای بزرگ سینما «نتردام» و «مسخرگی در رم» (۱۹۳۷) «باران و هوای آفتابی» «بازدیدکنندگان شب (۱۹۴۲) و «فرزندان بهشت» (۱۹۴۴) محصول این همکاری بودند.
پس از پایان جنگ دوم جهانی در ۱۹۴۶ اولین اشعار او با نام «سخنان یا حرفها»، «تماشا» و «رقص بزرگ بهار» منتشر شد.
پرهور کتابهای متعددی هم برای کودکان نوشت. سالهای آخر عمر خود را صرف چاپ اگهیها (۱۹۶۳) کرد و موزه آنیتب نمایشگاهی از ۱۵۰ تصویر او را به معرض تماشا نهاد.
پرهور در ۱۹۷۳ جایزه بزرگ انجمن نویسندگان را برای مجموعه آثارش نصیب خود کرد و در ۱۹۷۵ به اتفاق برادرش «پییر» جایزه بزرگ ملی سینما را به دست آورد.
وقتی از جهان رخت بر بست و در کنار دریا به خاک سپرده شد، تنها یکی از اشعار او به نام «اپرا برای ماه» که برای کودکان سروده بود توسط دختر بچه قبرکنی که از آخرین معاشران پرهور در زندگی بازنشستگی او بود و عده دیگری از کودکان که دسته گلهای وحشی در دست داشتند با صدای حزنانگیز خوانده شد و فقط سیصد تن از دوستان صمیمی پرهور این شاعر نامدار را تا آرامگاه ابدی او همراهی کردند.
هوا که در اوایل بعدازظهر بسان یکی از فیلمهای مارسلکارنه ابری و تاریک بود، ناگهان آفتابی و روشن شد. انگار طبیعت میخواست یکی از اشعار او رابه نام «باران و هوای آفتابی» در اذهان دوستدارنش بیدار کند.
ژاکپرهور Jack Prever شاعر فرانسوی در صحنه خیمه شببازی دنیا بینقاب پیش میرود و هرگز از پرتاب نیزههای خود به سوی این عروسکان خیمه شب بازی خسته نمیشود ولی تابی نمیکند
رنه دکارت (Ren Decartes) فیلسوف و ریاضیدان فرانسوی (۱۹۵۶ ـ ۱۶۵۰) و مبتکر هندسه تحلیلی میگفت: «من در تماشاخانه دنیاها نقاب بر چهره پیش میروم». اما ژاک پرهور J. Prevent (۷۷ ـ ۱۹۰۰) شاعر و فیلمنامهنویس فرانسوی در صحنه خیمه شببازی دنیا بینقاب پیش میرفت و غرض از دنیا جهان طبیعی و وجود برهنه و عریان آن نبود که همه میبینند... در این جا غرض از دنیا مفهوم انجیلی کلمات است و به موجب این مفهوم در دنیا مقام بسیار بزرگی دارد.
دنیای ژاکپرهور دنیای فرهنگستانیها، کشیشها و زورگویان است و هرگز از پرتاب نیزههای خود به سوی این عروسکان خیمهشب بازی خسته نمیشود.
بدیهی است که ژاکپرهور در این بازیها نقشی ندارد و از این رو نیازی نیست که نقاب بر چهره بزند.
هیچ نویسندهای را نمیتوان یافت که کمتر از او سر فرود آورده باشد و کمتر به این و آن امتیاز داده باشد.
ژاکپرهور هرگز از انشاء رسالهای که ممکن است برایش در دسرهایی پدید بیاورد خودداری نمیکند. اما حقیقت این است که پرهور هرگز رسالهای منتشر نمیکند.
او فقط سخن میگوید... حرف میزند و گاهی هم خودش حرفهایی را که میزند یادداشت میکند و هرگز درصدد بر نمیآید این یادداشتها را به صورت کتابی انتشار دهد. برای چنین کاری به یاری دوستان نیاز دارد... و ژاکپرهور از آن گونه آدمهایی است که دوستان بیشماری دارند. اما درباره دشمنانش باید بگوییم اگر گاهگاه و به ظاهر پرهور برای آنان از خداوند کیفر میخواهد، اما در باطن هرگز بدخواهشان نبوده است. خودش میگوید که هرگز کلمه «کینه» از قلم او به روی کاغذ نیامده است.
پرهور با صراحت کُفر میگوید، اما ستایشگران مذهب کاتولیک هرگز درصد و حمله به او برنمیآیند، زیرا همه آنها خوب میدانند که حتی کفر گوییهای شاعر هم از فطرت خوب او سرچشمه میگیرد.
در واقع کینه هرگز در آثار پرهور پیدا نمیشود و خشم او نیز گاهی دونکیشوت را به یاد میآورد که بساط خیمه شببازی استاد «پطروس» را ویران میکند، اگر او گاهگاه تصویر سیاهی از شهردار زشترو و مادرزن و نگهبان مزارع به دست میدهد، از راه کینه نیست.
پرهور اگرچه گروه هنری «اکتبر» را به وجود آورد و در میان اشعار انگشتشماری که خود انتشار داد، شعری داشت که میتوان آن را «شعر متعهد» نام دارد. اما هرگز از سوی هواداران این گونه فلسفهها یک عنصر انقلابی شناخته نشده است و در واقع با آنکه گاهی در اشعار پرهور عنصری سرمایهدار دیده میشود، هرگز سیمای کارفرما پدیدار نمیشود.
بیچارگان و تهیدستان او گروه بیکاران و ولگردان بیسر و پا و تیرهبختان را در برمیگیرند. کلاً کسانی هستند که در داستانهای کُنتسر دوسگور contesse de siegur نویسنده روسی ـ فرانسوی (۱۸۷۴ ـ ۱۷۹۹) باعث وحشت دختربچهها میشوند.
ژاکپرهور اهل حرف و بیشتر از آن اهل جواب است، جوابهای تند و تیز او حقیقت را از پرده بیرون میآورد. او برای معانی و بیان حرف ارزش بسیاری قایل است و این معانی و بیان، رویایی برمیانگیزد که انسان را به دنیای اساطیری میبرد.
پرهور خواننده اشعار خود را به محضر اشخاص خشن و زورگو میبرد همه حرفهایی را که باید به آنها بزند، میزند و آن وقت آدم خشن و زورگو که برای نخستین بار آن حرفها را شنیده است مثل دیواری که فرو میریزد، نقش زمین میشود و بدان گونه که اودیپ (Oedipe) در میتولوژی یونانی شهریار تبس (Thebes) عظمت ابوالهول را از میان میبرد، طبع شوخ او هم شبحها را نابود میکند، زیرا که شبح چندان ثبات و استحکامی ندارد.
بسیاری از قطعات شعری ژاکپرهور این گونه مفاهیم اخلاقی را شرح میدهد. در قطعه شعری به نام «محله آزاد» فرمانده به سربازی که کلاهش را در قفس گذاشته است و «پرنده بر سر» بیرون آمده است، میگوید:
کلاهم را در قفس گذاشتم
و پرنده بر سر بیرون آمدم
آن وقت
افسر فرمانده پرسید
دیگر کسی سلام نمیکند
پرنده پاسخ داد
نه
دیگر کسی سلام نمیکند
افسر فرمانده گفت
آه خیلی خوب
ببخشید من گمان بردم یک نفر سلام کرد
پرنده گفت
نه کاملاً معذورید هر کس میتواند اشتباه کند.
بدین گونه فرمانده اشتباهی کرده است... و فقط میباید این نکته را به او گفت.
در انجیل «یوحنا» میخوانیم: «در آغاز کلمه بود...»
و فاوست (Faust) با اطمینان خاطر میگوید:
«در ابتدا عمل بود»
و پرهور یک بار دیگر هم گفته انجیل یوحنا را رد میکند و میگوید:
«در ابتدا حرف بود»
و گمان نمیرود که گوته (Goothe) یکی از نویسندگان دلخواه و مطلوب پرهور باشد. زیرا که ژاکپرهور از آدمهای متنفذ بسیار وحشت دارد. در دنیای خیمه شببازی پرهور اندیشهگران و به سخن دیگر روشنفکران جایگاه خوبی دارند، روشنفکرانی که مخصوصاً «نباید گذاشت با آتشبازی کنند».
پرهور در یکی از اشعار جدید خود به توصیف اهل قلم پرداخته است. اهل قلمی که وابسته به مؤسسه مرغداری تازه فرانسه هستند.
آتش خفه کن سیاه بزرگی بر سر دارند و فقط از خودشان و از تخممرغ حرف میزنند. او فقط سر به سر روشنفکران نمیگذارد و ... سر به سر «فکر و ذهن» هم میگذارد که اعتقاد خودش گل کوچولوی کثیف و لاغری است. دنیای ذهن دروغهای گنده گنده میگوید».
شاید در نظر عجیب بیاید که دو استاد جوانان سالهای ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰، ژاکپرهور و ژانپلسارتر J. P.Sarter (۱۹۸۰ ـ ۱۹۵۰) باشند. و دو کتاب اساسی این دوره یکی «حرفها (Parzales) و دیگری «هستی و نیستی» (Elre et neant) باشد... زیرا که از این دو به مقیاس وسیعی انتشار یافته است و کمتر مجموعه شعری مثل آن دو ظرف شش سال صد و پنجاه هزار جلد فروش داشته است... و کتاب دیگر تأثیر عمیقی در اذهان کرده است. و از این گذشته، نویسندگان این دو کتاب بر ولادت سنژرمن دهپره (Saint-Germein des Pes) ریاست داشتهاند.
رسیتالهای ژاکپرهور در رادیو، پس از نجات فرانسه با همان شور و علاقهای شنیده میشد که مردم در برابر ارکستر کلودلوتر (Cleudi Luter) نشان میدادند و این دورهای بود که ژانپل سارتر بساط خود را از فلور (Flore) جمع میکرد.
میان استاد فلسفهای که مدام در تفکر است و ژاکپرهور که به سهولت ممکن است آدم بیسر و پایی پنداشته شود، قهراً وجوه اشتراک بسیاری است. برای اینکه هر دو دنیای بورژوازی را به گونه خیمه شببازی نشان دادهاند.
«کودکی رییس» اثر سارتر هر آینه میتوانست یکی از قصههای ژاکپرهور باشد و سوزها و خیانتهای ژاکپرهور که شاعر آن را به ویلیام بلیک (W. Blake) شاعر انگلیسی (۱۸۲۷ ـ ۱۷۵۷) اهدا کرده است، میتواند با بهترین مقالههای انتقادی سارتر مقایسه شود. اما بیشتر از آنکه این دو را در زمینه عقیده با یکدیگر مقایسه کنیم و از کفرو و الحاد آنان طعنهای که بر بورژازی میزنند، حرف بزنیم، باید به زبان آن دو که قرابتهای بسیار در آن میتوان یافت اشاراتی بکنیم.
این دو نویسنده بیآنکه از هواداران زبان محاوره باشند، نُخود زبان را در هم شکستهاند و راهی را که ماکسژاکوب (M. Jacab) آغاز کرد و لویی آراگونLouis Aragon داستانپرداز، شاعر فرانسوی (۱۹۸۳ ـ ۱۸۹۷) در پیش گرفت و لویی فردیناند L.F.celine (۱۹۶۱ ـ ۱۸۹۴) رماننویس فرانسوی نویسنده «سفر به انتهای شب» آن را به اتمام رسانید، در پیش گرفتهاند و همینطور نحوه تفکر را هم به آن گونه که جیمزجویس J.Joyce (۱۹۴۱ ـ ۱۸۸۲) رماننویس ایرلندی به تنهایی آغاز کرد و به پایان بُرد، در هم شکستهاند.
در میان استفاه سارتر از «گفت و گو با نفس خود» و سخن خودکار پرهور، چه از لحاظ بنیان و چه از لحاظ دوره تفاوتی وجود ندارد و غرض از دوره در این جا کوششهایی است که در یک دوره از تاریخ ادب امکانپذیر میتواند باشد. حتی به قول یکی از بزرگترین نویسندگان و سخنشناسان فرانسه، گاهی در برخی از نوشتههای سارتر میتوان به نوعی اتوماتیسم (Automatism) خودکاری برخورد و در نزد پرهور یک کلام از همان آکوماتیسمی باشد که در نزد جیمز جویس نظاره میکنیم. مثلاً در یکی از قطعات او، در بحبوحه یادآوری و تجسمی شورانگیز و نیشدار محتسب به دوستی برمیخوریم که در کارخانه «فیات» در شهر تورینو کار میکند. شعر مذکور چنین است:
«مُحتسب در فکر مشروب است که این خود او را تشته میکند و در کنار فوارهای میایستد».
تفاوت مطلب در این است که تداعی معانی در این جا به خود پرهور نسبت داده میشود، در صورتی که سارتر تداعی معانی خود را بر دوش قهرمان داستانش میگذارد.
ژاکپرهور شاعر است و سارتر داستاننویس، اما در داستانهای سارتر سطوری میتوان یافت که گویی از قلم ژاکپرهور بر صفحه کاغذ آمده است. در اشعار پرهور نیز گاهی به چنان ابیاتی برمیخوریم که انگار به قلم سارتر نوشته شده است و بدین گونه در مجموعه «حرفها» به استعارهها و تصاویری برمیخوریم که گاهی از لحاظ زیبایی و ارزش هنری بر نوشتههای فیلسوف برتری دارد. اما اقتدار و سلطهای که جوانان برای سارتر و پرهور قایلاند بیش از آنکه زاده عقاید و افکار مشترک یا زاده قرابت زبان آن دو باشد، زاده این است که هر دوی آنها مورالیست(Moralist) اخلاقگرایاند.
ژاکپرهور چه در اشعار و چه در ترانههای خود به اخلاق پراخته است و این یکی از علل توفیق او در نزد مردم است.
ویکتورهوگوی V. Hugo شاعر و رمان نویس و نمایشنامهپرداز فرانسوی (۱۸۸۵ ـ ۱۸۰۲) در بند تعلیم مردم نبود. از زمان بودلر Baudelaire شاعر فرانسوی (۱۸۶۸ ـ ۱۸۲۱) شاعر در این بند نبود که طرز داوری تازه و حساسیت تازهای به مردم بیاموزد. کنارهگیری از مردم، در به روی خود بستن اواخر قرن نوزدهم شعر را از بیان اخلاقی و آموزندگی خود دور کرده بود.
آپولینر Apollinaire شاعر و درامنویس و منتقد فرانسوی (۱۹۱۸ ـ ۱۸۸۰) بانگهایی بر مردم زده بود، اما این بانگها با فریاد و پوزش میگفت: «چشم پوش باشید!»...
و آن وقت نهضت سوررئالیسم فرا رسیده بود و آندره بروتون A.Broton شاعر و منتقد (۱۹۶۶ ـ ۱۸۹۶) که آن را آورده بود، دوستدار مورالیستها (Meralist) اخلاقگرای و خودش هم مورالیست بود. اما از آن رو که خود سمبولیسم (Synboli) آورده بود نمیگذاشت جر مشتی جوان و البته به طبقهبندی بورژوازی، به جمع دیگری نزدیک شود. در آن جا که تندرو بود، میخواست اساس زندگی را تغییر بدهد و چنان روشی در زندگی پیدا کرده بود که پیروی از آن و به کار بستنش نادر و تصادفی به نظر میآمد، زیرا که روشی بود دشوار و اختصاصی و غیرواقعی و سوررئال (Surresl) وهمی.
ژاکپرهور در گروه سوررئالیستی که در ۱۹۲۶ رُخ نمود به اتفاق ایوتانگی (Yves Tonguy) نقاش فرانسوی ـ آمریکایی (۱۹۵۵ ـ ۱۹۰۰) و مارسل دوآمل (Duhamel) به آن پیوسته بود، مظهر عقل سلیم به شمار میآمد. اخلاق او توقعهایی کمتر از اخلاق بروتون (Bruton) داشت. اما اخلاق خود را با شدت و سختگیری به کار میبست و جنبههای معقول و غیرمعقول آن دیگری را با شک و شبههای مینگریست که گاهی آمیخته به استهزاء و گاهی آمیخته به غم و تألم بود.
اما با این همه پرهور بروتون را با ایمان بسیار میستود و تا روزی که راهشان از هم جدا نشده بود، در همه کارها و کوششها از او پیروی میکرد. در هیاهوها و تظاهراتی که برای ذم، یا برای مدح و تمجید صورت میگرفت ژاکپرهور پیوسته اول کسی بود که قدم به صحنه میگذاشت و اول کسی بود که تازیانههایش را بر پیکرها فرود میآورد با این همة فکرش از کار کردن باز نمیایستاد. او اندیشهاش را محض خاطر «بروتون» و به پاس دوستی با او به این راه کشانده بود...
پرهور این هیجان را خندهآور میپنداشت، اما به پاس دوستی در آن شرکت میجست. زیرا که دوستی یکی از ارزشهای بزرگ اخلاقی او بود و به نظر او در مقامی والاتر از عشق جا میداشت. در مجموعه «حرفها» جز سخن از عشق چیزی نمیتوان یافت.
در تظاهرهای جمعی، پرهور اعمال انفرادی و بیش از آن، اعمال تصادفی و بیهدف را ترجیح میداد. اما از سوی دیگر، این اعمال هرگز کاملاً تصادفی و بیهدف نبود و پیوسته یکی از دشمنان شخصی خود را در نظر میگرفت، چون پیر مردانی که سینههایشان پُر از نشان و ملال بود و زنهایی که در همه جا سمت ریاست داشتند و ابلهانی که لقب و عنوانی داشتند.
ژاکپرهور میخواست حرفهایی را که در دل داشت به آنها بزند و این کار از تخطئه تا حد دشنام و ناسزا پیش میرفت. با این همه حرفهایش را بیکینه بر زبان میآورد، میگفت: «آدم باید پیوسته حرف خودش را به کسانی که نمیگذارند بگوید. این نکته، اساس اخلاق پرهور بود و او با شجاعت و دلیری و سرسختی تمام به آن مهر میورزید.
ژاکپرهور در ۱۹۲۷ و ۱۹۲۸ حادثهآفرین بود. قریحه تخطئه و بدیهیگویی (Improvise) را با قریحه دشنام و قدرت پاسخ در میآمیخت. تهیه مقدمات تظاهرهای سوررئالیستها برای او ملالخاطر میآورد.
پرهور ترجیح میداد که غیرارادی و انفرادی هیاهو و رسوایی برپا کند. هرگز به نظر نمیآمد که تجاوز از سوی او آغاز شده باشد. پیوسته دیگران تجاوز را آغاز میکردند.
پرهور همه آنهایی را که ادب نداشتند مستحق این تجاوز میدانست، اینان سزاوار درس عبرتی بودند، درسی که به آنها ادب بیاموزد. اما این ادب چه بود؟ و چگونه میتوان مؤدب بود؟ و در برابر چه کسی باید مؤدب بود؟
پرهور پاسخ همه این پرسشها را در مجموعه شعری با نام «سرنوشت» داده است:
پس با که میباید مؤدب بود
با اغذیه
با عناصر، با فیلها
... با زنها و با کودکان
با برو بچههای ساختمان
با دنیای زنده
و بعد پاسخش را این طور تکمیل میکند:
باید با زمین
و با خورشید
بسیار مؤدب بود
و پس آنگاه میافزاید:
باید همه کس با دنیا مؤدب باشد یا اینکه جنگها...
امراض مسریه زمین لرزهها، توفانها و تیراندازیها
پیش میآید...
و مورهای درشت و بد ذات سرخ وقتی که شب به خواب رفتهاید
میآیند و پاهاتان را میخورند...
در شعر بسیار عجیبی با نام اوزیریس Osiris یا «فرار به مصر» که در مجموعه «حرفها» آمده است، پرهور از خدایان باستان استمداد میطلبد.
این قطعه شعر که خود عنوان بامعنایی دارد، داستان بازدیدی از موزه «لوور» را باز میگوید، این بازدید در فصل تابستان و در اثنای جنگ رخ میدهد. موزه خلوت است و زنی همراه بازدیدکننده است و آن دو در برابر تندیس اوزیریس میایستد و تندیس در واقع یکی از آن چیزهای انگشتشماری بود که تماشایش امکان داشت.
پیکره اوزیریس زنده در چوب
آن قدر زنده که
همه تندیسهای مرده در کلیساهای پاریس را
بار دیگر به مرگ سوق میدهد.
و عاشقان یکدیگر را میبوسند.
اوزیریس آنان را به ازدواج یکدیگر درمیآورد
و پس آنگاه بار دیگر به درون تاریکی
شب جاودانة خود فرو میرود.
این یگانه اشاره به اساطیر، مفهوم عجیبی به آثار ژاک پرهور میدهد. التجا به بُتپرستی یونان جز خدایانی که خواننده آثار آناکرئون (Anacreo) شاعر یونانی (قرن ششم قبل از میلاد هستند)، چیز دیگری به بار نیاورده است و لازم آمده است که نژادشناسان حیلهگری پای پیش بگذارند و خدایان وحشناکتر و شورانگیزتری را یادآور شوند. در حالی که ایزیس (Isis) خدای مؤنث میتولوژی مصر و همسر اوسیریس (Osiris) پیش از آفرودیت (Aphrodite) تأثیر و هیجان به بار میآورد.
اوزیریس خورشید و خدای مردگان که برای پرهور خدای آزادی، آزادی عشق، آزادی در برابر مسیحیت، آزادی در برابر دشمن اشغالگر شده است، بالاتر از آپولو (Apollo) پسر زئوس (Zeus) است.
خورشید، کودکان، زنها، (ولی زنهای جوان)، مردم ساده و بیپیرایه، جانوران وحشی نه اهلی، قهرمانان اشعار ژاک پرهورند و کمدی او به وسیله دشمنان و رقبای آنان، یعنی کشیشان، روشنفکران، ستمگران و زورگویان کامل میشود و اما به این گروهها میباید پاسخ منفی داد و حرفهای پرهور همین است. پرهور به دیگران از حقی که دارند حرف میزند و این مجموعهای است که «سرگذشتها» خوانده شده است.
این ادب در برابر نهاد غیر انسانی و این اعتماد به نهاد آدمی و انسانی لحن بسیار عجیبی دارد که فلسفه تائوئیسم Taoism) تائوگرایی) را به یاد میآورد و حتی در میان اشعار ژاک پرهور و کسانی که در الهام از این فلسفه شعر سرودهاند، قرابتهای بسیاری میتوان یافت.
البته پرهور با آنکه در پس حرفهایش سکوت بسیاری است حکیم تائوئیست نیست. از این گذشته او نه پیامبر سوررئالیست است و نه فیلسوف اگزیستانیالیست. او موجود کمیابی است ... مردی است که دنیا را به همان صورتی که هست مشاهده میکند:
«مهربان و ستمگر
واقعی و غیر واقعی
موحش و سرگرمکننده
تاریک و روشن
عادی و غریب
و زیبا و ... .
و چون میداند که دنیا زیباست، خودش آن همه خوب و مهربان است. فرانسوا ژیرو
نویسنده بزرگ فرانسوی در کتاب «سراسر پاریس» این پدیده شگرف هنری را اینطور توصیف میکند:
«از این پیرمرد مو خاکستری که شانههای خمیده و صورت کشیده و رنگپریدهای دارد و از شهرت فراوانی که پیدا کرده است، واقعاً دچار حیرت میشود. او که در مرز بیاعتنایی گام برمیدارد، به هر خواننده و یا هر شنوندهای که اشعار یا ترانههای او را مدح میکند، بیاعتناست، و در تمامی حرکاتش کوچکترین نشانهای از غرور دیده نمیشود.
او حتی حاضر نیست خاطراتش را بنویسد. او از نویسندگی متنفر است و اگر در سی سالگی ارثی به او میرسید و از تنگدستی نجات مییافت، بدون شک حتی یک سطر هم نمینوشت، چرا که در نظر او نوشتن نوعی کار کردن است و کار کردن آنچنان خستهکننده و ملالآور است که ریشه تمام تفکرات را در ذهن گرد میآورد و همه زیباییها را در روحیه خود نابود میکند و آدمی را از سخن گفتن باز میدارد. اما با این وجود هیچکس به زیادی و به زیبایی پرهور سخن نمیگوید و حتی به جرئت میتوان گفت هیچ کس به اندازه او یاوهسرایی نمیکند. او پیوسته با هیجان و جوشش فراوان سخن میگوید و طنین صدای او هرگز در ذهن هیچ شنوندهای خاموش نمیشود.»
ژاک پرهور و برادرش پییر (Pierre) که اکنون کارگردان معروفی است، کودکی محنتآلود و سیاهی را گذراندهاند. روزهایی همراه با فقر و تنگدستی و شبهایی سرد و سیاه ... هنوز خاطرات آن روزها در ذهن این پیرمرد خاکستری موی موج میزند و هنوز هم قلب او از کینه ثروتمندان و ریاکاران سیاه است و شاید همین کینه سیاه که در طول سالها باز نوعی ترحم نیز آمیخته شده است، از یک مرد عادی، یک نابغه به وجود آورده است.
ژاک پرهور هرگز چون سایر هنرمندان از نخستین روزهای کودکی و یا در آغاز جوانی، به استعدادی که در وجودش نهفته بود، پی نبرد. او تا سی و دو سالگی مثل همه آدمهای عادی زندگی کرد و شاید تنها کار مهمی که در تمامی این سالها انجام داد، این بود که همانند یک پدر از برادر کوچکش «پییر» نگهداری میکرد و خودش را در قبال او مؤظف میدانست.
ژاک پرهور درست در سی و دو سالگی یعنی در آغاز جوانی دوم، به فکر نوشتن یک سناریو افتاد، و البته باز هم این فکر به طور ناگهانی در مغز او بیدار شد و اگر «سیمون» همبازی روزگار کودکی و معشوق دوران جوانی او چنین آرزوی در سر نداشت، ژاک پرهور باز هم به همان صورت پیشین باقی میماند و دستش با قلم آشنا نمیشد.
سیمون که روزگاری در کوچه ویوکلمبیا (Viuo Clombia) به دنبال ژاک میدوید و فریاد میکرد و بعدها نیز برای امرار معاش در کوچه و بازار ویولن میزد، سرانجام ژاک را متوجه سینما کرد و تازه با هم ازدواج کرده بودند که سیمون از ژاک خواست که برای سینما سناریو بنویسد.
ژاک که از مدتی قبل با آندره بروتون پیشوای سوررئالیسمها مؤانست و مصاحبت داشت، بدون آنکه این معاشرت در افکارش کوچکترین اثری بگذارد، ناگهان به سرودن شعر نیز دست یازید و به دنبال آن به ترانهسازی پرداخت و در تمام آثار هنری او آنچنان تلخی و اندوه ویژهای وجود داشت که رفتهرفته در میان هنرمندان برای او جایی باز میکرد.
ژاک پرهور در این زمان با «مارسل کارنه» آشنا شد و به دنبال آن چند فیلم به عالم سینما هدیه کرد که در نوع خود عالی و بینظیر بود. اما این دوران عمری کوتاه داشت، از این رو باز به عالم سخنگویی روی آورد و حاصل آن کتاب «حرفها» و «نمایش» بود که مجموعه اشعار پرهور بود و پس از انتشار به صورت برگزیدهترین اشعار فرانسه درآمد ... ولی افسوس که در همان زمان ژاک و سیمون از هم جدا شدند و زندگی مشترکشان ناگهان از هم گسیخته شد.
اما این جدایی، آنان را به صورت دو دشمن در برابر هم قرار نداد، بلکه هر دو همچنان به صورت دو دوست باقی ماندند و این باز هم ادامه یافت، بدون شک تا پایان عمر نیز ادامه پیدا کرد، و فکر میکنید مردی که صاحب این مشخصات بود، چه قیافهای داشت؟ آیا مثل پل ورلن (P. verlaine) شاعر فرانسوی (۱۸۹۶ ـ ۱۸۴۴) دایمالخمر، ژولیده و آشفته میشد و از سیمایش ملال و دلتنگی میبارید؟ نه، ژاک پرهور نمیخواست با قالب ظاهری خویش، اشعار خود را نمایش دهد.
او مرد آراسته و منظمی بود که پیوسته گرانترین اودکلنها را مصرف میکرد و پیراهنش از ظریفترین پارچهها دوخته میشد. او از هرگونه تظاهر و ریا و خودنمایی تنفر داشت و به انسانهایی که از گرسنگی رنج میبردند و سیاهی فقر و تهیدستی را دیده بودند، صمیمانه مهر میورزید و به آنان که عمری را در رفاه و آسایش گذرانده بودند کینهای عمیق داشت. از ژاک پرهر اشعار زیادی به چاپ رسیده است. اما آنچه که او در اشعار خود میآورد با آنچه که میخواست به مردم وطنش بفهماند، مغایرت فراوانی دارد.
بسیاری از اشعار او در کتاب «حرفها» از جنگ جهانی دوم و اشغال فرانسه الهام گرفته شده است.
روی سخن ژاک پرهور در این کتاب به ویژه با جوانان فرانسوی پس از جنگ است، یعنی آن جوانانی که در زمان اشغال فرانسه به رشد رسیدند و همگی هم از حکومت و هم از مذاهب دروغین تنفر داشتند.
پرهور یکی از آن کسانی بود که مقاومت و شجاعت را در روح میپسندید. او آستین شما را میگرفت و میگفت: «دنبالش برو ... رهایش مکن...» آنگاه میکوشید تا با سادگی چیزی را به شما بدهد و بعد میگذاشت تا خودتان از آن نتیجه بگیرید.
عدهای از منتقدان ژاک پرهور را به خاطر عریان کردن صفات درونی قاضیان، ژنرالها، رئیسجمهوریها، پاپها و اعضای فرهنگستان و خلاصه همه آنهایی که زایلکننده شادیها بودند، با دومیه Daumier کاریکاتوریست و نقاش فرانسوی ۱۸۷۹ ـ ۱۸۰۸ مقایسه میکنند.
پرهور میگوید «برای بشر خوشحالی و سعادت مقدر شده است، اما دسیسهای دایمی نیز بر ضد او وجود دارد و قصد من فقط محکوم کردن و از پای درآوردن این دسیسه است.»
گیتون پیکُن (Gaiton Picon) ناقد فرانسوی درباره پرهور نوشت:
«ژاک پرهور تنها شاعر معتبری است که تا این زمان توانسته است قالبهای کم و بیش محدود و عمومی را بشکند ... او صدای کودکان شیطان خیابان است، صدایی تلخ ...»
● هفت قطعه شعر کوتاه
کوتاه او را میخوانیم:
اسبی در وسط یک خیابان به زمین میخورد
برگهها رویش میریزند
عشق میلرزد
و خورشید هم
(از شعر پاییز)
□□□
در پایان خطابهای بس مهم
مرد بزرگ سیاسی ناگهان تلوتلوخوران
میافتد روی جملهای زیبا و میان تهی
سخن گسیخته و با دهان باز
نفسنفس زنان
دندانهایش را نشان میدهد
و پوسیدگی استدلال صلحجویانهاش را
آشکار میکند
عصب جنگ را
و مسئله دقیق پول را.
(از شعر: سخنرانی درباره صلح.)
□□□
درد کوچکی که مدام میخواند
مرد کوچکی که در اندیشهام میرقصید
مرد کوچک جوانی
بند کفشش را پاره کرد
و همه کلبههای جشن
ناگهان فرو ریختند.
و در سکوت این جشن
در بیابان اندیشهام
صدای خوشبخت تو را شنیدم
صدای شکسته و زودشکن تو را
صدای کودکانه و غمناکت را
که از دور میآمد و مرا فرا میخواند
و من دستهایم را روی قلبم گذاشتم
در جایی که میلرزید
غرقه در خون
هفت تکه خنده
شیشهای درخشان
(از شعر «آیینه شکسته»)
□□□
هزاران هزار سال
کافی نخواهد بود
برای گفتن
آن لحظه کوچک ابدیت
لحظهای که مرا در آغوش گرفتی
لحظهای که تو را در آغوش گرفتم
بامدادی در روشنایی زمستان
درباره مونسوری در پاریس
در پاریس
روی زمین
زمینی که سیارهای است
(از شعر «باغ»)
□□□
امروز چه روزی است
امروز همه روزهاست
یار من
امروز همه روزهای زندگی است
یکدیگر را دوست میداریم و زندگی میکنیم
زندگی میکنیم و یکدیگر را دوست میداریم
و نمیدانیم که زندگی چیست
و نمیدانیم که روز چیست
و نمیدانیم که عشق چیست.
(از شعر «سرود»)
□□□
در چرخ فلکهای دروغین
اسب سرخ لبخند تو
میچرخد
و من در آن جا سراپا میایستم
با تازیانه غمانگیز حقیقت
و من چیزی برای گفتن ندارم
لبخندت همانقدر حقیقی است
که حقایق درونی من
(از شعر «اسب سرخ»)
□□□
با سرش میگوید نه
ولی با قلبش میگوید آری
از هر چه که خوشش میآید میگوید آری
به غم میگوید نه
میایستد
از او میپرسند
و همه مسایل مطرح میشوند
ناگهان خندهاش میگیرد
و همه چیز را پاک میکند
کلمات و اعداد را
نامها و تاریخها را
جملهها و دامها را
و با وجود تهدیدهای مسلم
و هو و جنجال کودکان ناقلا
با گچ رنگارنگ
بر تخته سیاه بدبختی
صورت خوشبختی را میکشد
(از شعر «شاگرد تنبل»)
همایون نور احمر
منبع : سورۀ مهر
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست