سه شنبه, ۲ مرداد, ۱۴۰۳ / 23 July, 2024
مجله ویستا

زیر آوار بی قدرتی


زیر آوار بی قدرتی
همه چیز با چیزهای دیگر و همه کس با کسان دیگر زنده اند. خورشید اگر به زمین گرما ندهد، خود می سوزد و زمین از سرما می میرد. ماه اگر نیروی مازاد خود را صرف مکش دریاهای زمین نکند، لابد از مدار خارج می شود و دریاهای زمین اگر دل به رقص ماه ندهند شاید بگندند. ترجمان زمینی این گزاره های شبه علمی و شبه ادبی این است که حیات با مبادله پیوند ناگسستنی دارد و توقف مبادله به توقف زندگی می انجامد. جانمایه حیات سیاسی هم مانند دیگر شئون زندگی بر مبادله استوار است. کالایی که در بازار سیاست مبادله می شود، قدرت است و مبادله کنندگان همانا بازیگران سیاسی اند. هر بازیگر متاع خود را به دوش می گیرد و در بازار سیاست، داد و ستد می کند.
وجه مطلوب و آرمانی مبادله سیاسی این است که بازیگران در میدان رقابت، سهمی از قدرت مازاد خود را می دهند و سهمی از ناداشته ها را طلب می کنند. اگر کالای سیاسی کسی پرطرفدار باشد، بازار رونق می گیرد و با افزایش مصرف یک کالای سیاسی، دارندگان دیگر کالاها هم جان می گیرند. جان گرفتگان سیاسی، وارد دور بعدی مبادله می شوند و بازار سیاست گرم می شود. در چنین بازاری کسی جرات احتکار کالای خود را ندارد زیرا به محض آنکه درهای عرضه کالا در یک جا بسته شود، در جای دیگر باز می شود و مردمان در انتظار کسی نمی نشینند تا با منت به آنان کالا بفروشد. بازار کالاهای سیاسی هم درست مانند بازار کالاهای اقتصادی پس از هر دوران رونق، ممکن است به دوران رکود پا بگذارد. رکود دو وجه دارد؛ اول اینکه کالا یا کالاهایی به وفور تولید می شود ولی خریداری در بازار نیست و دیگر اینکه در پس رویگردانی مصرف کنندگان، ماشین های تولید متوقف می شوند و دیگر کالای چندانی برای مبادله در بازار سیاست باقی نمی ماند. ایرانیان در دهه گذشته مرحله اول رکود سیاسی را پشت سر گذاشتند و اکنون به مرحله دوم یعنی توقف تولید قدرت سیاسی وارد شده اند.
در ایران امروز، کالای اصلی سیاست یعنی قدرت کمیاب شده است و چیزی برای مبادله یافت نمی شود، چرا چنین حالتی پیش آمده یا دست کم تصور می شود که چنین است؟ تلاش برای پاسخ دادن به این پرسش در یک مقاله کوتاه مطبوعاتی از مصادیق «دریا به کفچه پیمودن» است. اما به صورت اجمالی می توان گفت کالاهای سیاسی در ایران نشان (Brand) ندارند و بازار سیاست بر سینه کالاهای بی نشان و عرضه کنندگان آن دست رد زده است. منشاء اصلی بی نشانی سیاسی در ایران امروز فقدان نظریه سیاسی در میان بازیگران سیاسی است یعنی اینکه عنوان سیاستمداران و احزاب صرفاً تداعی کننده برخی شخصیت ها و پاره یی ادعاهاست و کسی به درستی نمی داند تفاوت بازیگران در چیست. طبیعی است وقتی بازیگران تفاوت فکری چندانی ندارند و بحران کارآمدی نیز دامنگیر همه است، خریداران متاع سیاسی در ایران نمی دانند به کجا مراجعه کنند تا بتوانند کالای مطلوب خود را به چنگ آورند.
مثال های این بی مرامی سیاسی فراوانند. زمانی حامیان اقتصاد آزاد در ایران، پاسداران منافع سرمایه داران زالوصفت معرفی می شدند، اما اکنون مسابقه ابراز وفاداری به اقتصاد آزاد، چنان شتاب گرفته که معتقدان و کوشندگان اولیه این روش در ته صف قرار گرفته اند. کمتر کسی امروزه از محمد طبیبیان، مسعود نیلی، مسعود عسلی، محمدحسین عادلی و روغنی زنجانی ستایشی یا دست کم یادی می کند یا امروزه مقام های رسمی و کارشناسان و مشاوران دولت، گفت وگو با خصم دیرینه را فرصت به شمار می آورند اما کسی حاضر نیست بگوید کاش عطاءالله مهاجرانی و رجایی خراسانی بابت طرح این موضوع مورد طعن و لعن قرار نمی گرفتند. زمانی مطرح کردن بحث پوشش دختران و لزوم وارد کردن رنگ به زندگی، مصداق ترویج فساد معرفی می شد و اکنون تلویزیون رسمی کشور به نمایشگاه مد تبدیل شده و کسی حاضر نیست بگوید آنچه پیشینیان کردند، نه گسترش فساد و مانور تجمل بلکه گامی در جهت ارتقای زندگی ایرانیان بوده است.این دوگانگی در رفتار و گفتار که برآمده از همان فقدان نظریه است، موجب شده هر کاری اگر توسط رقیبان انجام شود ناشایست و خلاف مصالح انگاشته شود و آنگاه که توسط یاران و خودی ها تکرار شود، شایسته و از مصادیق خدمت پنداشته شود.چنین گسست دردآوری در نظریه سیاسی، بر فرآیند کار سیاسی و اجرایی چنان تاثیر سویی گذاشته که همگان به انکار همگان برخاسته اند. در پس این مجادله که بر نظریه سیاسی مستحکمی استوار نیست، بر بازار سیاست، بی اعتمادی چیره شده و داد و ستد از حرکت بازمانده است.
حالا دیگر کسی قدرتی ندارد که آن را در برابر قدرت دیگری قرار دهد و در داد و ستدی عادلانه، به ازای کالایی که می فروشد کالایی به دست آورد. این یعنی نقطه جوش رکود سیاسی و زخمی شدن همگانی زیر آوار بی قدرتی. و همین غلتیدن زیر آوار بی قدرتی است که موجب شده کسی به درستی نداند فرآیند تصمیم گیری چگونه است و برای درک تحولات پیش رو به کدام دست و دهان باید چشم دوخت زیرا به روشنی پیداست که هر حرف و حرکت بازیگران، از مصادیق عرضه کالاهای بی نشان و خالی از عنصر قدرت است و در بازار سیاست اگر قدرت نباشد، مبادله یی رخ نمی دهد. یعنی خورشید می سوزد، اما زمین گرم نمی شود. ماه می رقصد اما آب آرام است. سکوت سیاست در بازار بی متاع. همین.
محمود صدری
منبع : روزنامه اعتماد