پنجشنبه, ۱۳ دی, ۱۴۰۳ / 2 January, 2025
مجله ویستا
میثاق الست
آیا در قرآن به عنوان یک سامانه تربیت و ارتباط دینی، مطالب مصرحی درباره اصول بنای این سامانه میتوان یافت یا اینکه باید این اصول را کشف واستنباط کرد؟ این مقاله در پاسخ به این پرسش، به لحاظ روش شناختی بر سنت مطالعات روایت و معنی شناسی ساختاری و تحلیل استعارات مبتنی است و میکوشد منظومه تربیت و ارتباط دینی در قرآن را در چهارچوب کلان روایت حاکم بر آن در سنت اسلامی بفهمد و مفاهیم اساسی این منظومه را از طریق تحلیل استعارات به کار رفته در آن روایت بکاود و پیوند معناشناختی این استعارات را با ساختمان دیگر مفاهیم قرآنی دریابد. در این مقاله، «میثاق الست» و تفاسیر آن به عنوان کلان روایت حاکم بر گفتمان قرآنی، تربیت و ارتباط دینی معرفی شده است و استعارههای ارتباط، به مثابه یادآوری و انسان به مثابه بنده در این روایت، کلیدی تلقی شدهاند.
ایضاح معنای تربیت و ارتباط دینی از آن سهل و ممتنعهایی است که در بیست و اندی سال گذشته، آن قدر دستکاری شده و پرداختن به آن آن قدر رنگ کهنگی دارد که حتی اگر به گونهای متفاوت به آن نگریسته شود، توجهی حاکی از تازگی را بر نمیانگیزد. پرسش از تربیت و ارتباط دینی در قرآن به لحاظ محتوا و مضمونی که در تعقیب آن است، با پرسش از موضوعاتی نظیر ایمان در قرآن یا اسراف و عمل صالح در قرآن متفاوت است. کسی که به دنبال موضوع خاص تعلیم، تربیت و ارتباط دینی در قرآن کریم است، نخست باید به این پرسش پاسخ دهد که مگر هر آنچه در قرآن کریم اتفاق افتاده، خود تربیت و ارتباط دینی نیست؟ به نظر میآید جستوجوی تربیت و ارتباط دینی در قرآن به همان میزان سهل و ممتنع باشد که جست و جوی چیزی در خودش. شاید پرسش را بتوان این گونه سامان داد که آیا در قرآن به عنوان یک سامانه تربیت و ارتباط دینی، مطالب مصرحی در خصوص اصول بنای این سامانه میتوان یافت یا باید این اصول را کشف و استنباط کرد؟
پس از این، پرسش دیگری اهمیت افزونتری مییابد و آن اینکه استعاراتی که در قرآن درباره ارتباط و تربیت دینی به کار گرفته شده، تا چه میزان ناظر به اوضاع و شرایط تاریخی جغرافیایی شبه جزیرهاند و تا چه میزان فرازمانی و فرامکانیاند؟ چگونه میتوان اینها را از یکدیگر تفکیک کرد؟
● استعاره، الگو و روایت
مهمترین کارکرد شناختی استعاره، فراهم کردن درک یک مفهوم بیشتر انتزاعی از طریق مفهومی ملموستر است. از حدود دهه ۶۰ میلادی، استعاره از حاشیه به کانون مباحثات درباره زبان ناظر به معرفت رانده شده است. استعاره تا پیش از آن – چنانکه اکنون نیز در ذهن خواننده فارسی زبان است – به عنوان آرایههای ادبی و بلاغی، تنها دارای ارزش زیبایی شناختی بود اما در تحولی شگرفت، وقتی در قرون اخیر «زبان» در کانون مطالعات فلسفی و دینی قرار گرفت، ارزش معرفتی استعاره نیز بیش از پیش مورد توجه قرار گرفت(۱). استعاره نه تنها برای تبیین واقعیت بلکه برای «خلق» آن به ما کمک میکند. بر این اساس، استعاره میتواند چیزی بیش از یک آرایه باشد. استعاره میتواند ما را به آنچه پیش از این نمیدیدیم و نمیدانستیم رهنمون شود. استعاره دیدن چیزی در قالب چیز دیگر است چون ما نمیدانیم درباره آن چیز چگونه بیندیشیم یا حرف بزنیم. این موضوع که زبان صوری به ویژه استعاره، ادراک و تعامل اجتماعی ما را شکل میدهد، امروز در کانون پژوهشهای علوم شناختی به ویژه زبان شناسی شناختی قرار دارد.
واژگان زبان، مجموعه محدودی از واژههاست که به کمک استعاره، توان گسترش تا مرز بینهایت و موقعیتهای نامحدود و حتی خلق موقعیتهای تازه را دارد. درک هر چیزی عبارت است از دست یافتن به استعارهای برای آن از طریق جایگزین کردن آن با چیزی آشناتر برای ما و احساس آشنایی با چیزی، همان احساس درک کردن آن است(۲). استعارات، ادراک کسانی را که آنها را به کار میبرند شکل میدهند و زمانی که بر اساس این ادراک رفتاری صورت گیرد، واقعیت تجربه شده توسط شخص به شکل متفاوتی بر ساخته میشود. بر این اساس، جهان ادراک ما و جهانی که در آن زندگی میکنیم سرشتی استعاری دارد. یکی از مهمترین مشخصههای این جهان استعاری، عبارت است از استعارهای که از خودمان به عنوان انسان داریم. ما همواره «من» نیابتی ]استعاری[ خودمان را در مقام شخصیت اصلی داستانهای زندگی خود میبینیم. (۳) یکی از سؤالات مهم ما در این مقاله این است که در روایت تربیت و ارتباط دینی در قرآن کریم، چه استعارهای درباره انسان به عنوان شخصیت اصلی داستان و چه استعارهای درباره متربی شدن او به تربیت دینی به کار رفته است؟ اما پیش از آن لازم است آشنایی بیشتری در خصوص سرشت استعاری اندیشه بشر به دست آوریم.
● تفکر استعاری
استعاره پژوهان مقایسه را به عنوان فعالیت بنیادین ذهن بشر معرفی میکنند. هر چیزی خودش است و نه چیز دیگر. در واقع وقتی شیئی را با دیگری مقایسه میکنیم، تفرد آن را نادیده میگیریم. در این صورت آن چیز را به عنوان نمونهای از ویژگیهای عمومیای که در خیلی چیزها وجود دارد، نگاه کردهایم و به این ترتیب، منحصر به فرد بودن پدیدهها را اساساً نادیده گرفتهایم.
از سوی دیگر، تمام اندیشه و تجربه بشر به واسطه مقایسه اشیاست و بنیادیترین فعالیت نظری بشر، طبقهبندی اشیا بر اساس ویژگیهای عمومی آنها و مقایسه آنهاست(۴). گاه این روند آگاهانه صورت میگیرد؛ مثلاً در گیاهشناسی، جانورشناسی یا نظرسنجیها. اما آنچه اهمیت افزونتری دارد، طبقهبندی شهودی یا ناخودآگاهانه است که در آن، تجربه ما از هستی سامان مییابد. بر این اساس، کل ادراک ما عبارت از طبقهبندی سازمان یافته مدرکات است.
زبانی که میآموزیم شامل گنجینه استعاراتی است که از فرهنگ خود به ارث میبریم؛ استعاراتی که زمانی ناخودآگاه جمعی جامعه بر کارایی آنها در بیان تجربهاش از هستی، صحه گذاشته است و البته این کارایی لزوماً برای هیچ استعارهای ابدی نیست.
تاریخ فرهنگها، ادیان و اندیشه بشر، شاهد دوران اوج و حیات در کنار حضیض و مرگ استعارات بوده است.
● الگوها در علم
بنای کشفیات و تئوریهای علمی بر سرشت استعاری اندیشه بشری استوار است اغلب کشفهای علمی ناشی از شوکی در تشخیص، التفاتی ناگهانی هستند که در آن دانشمندی با تخیل قوی، ناگهان متوجه مشابهتی معنادار میان دو چیز یا دو موقعیت بسیار متفاوت میشود تا این زمان التفاتی به آن مشابهت نشده بود چرا که در ساخت نظری جاافتادهای که از تجارب داشتیم، اشیای مورد بحث کاملاً نامربوط بودند. این گونه کشفها، پیشرفتهای علمی سنتشکن هستند زیرا تصلب ذهنیای را در هم میشکنند که مانع توجه مردم به آن چیزی است که پیشتر کاملاً پیش رویشان بوده است. مثال متداول در این زمینه نیوتن است. او خاصیتی از ماه را کشف کرد که شبیه رفتار سیب هنگام افتادن از درخت در کنار او بود؛ ماه درست مثل سیب دستخوش جاذبه بود(۴).
یکی از رویههای بنیادی پژوهش علمی، عبارت از تبدیل تعدادی مقایسه استعاری به «الگوهای نظری» است. الگو، در واقع یک استعاره توسعه یافته است. استیور در توضیح این معنا با تمایزی که با الهام از بلیک، میان الگوهای مقیاسی و الگوهای تمثیلی قائل میشود، توضیح میدهد که الگوهای تمثیلی مثل استعارات کار میکنند و برای روشن شدن پارههایی از هستی که به طریق دیگری آشکار نمیشوند، به کار میآیند. (۶) این الگوی تمثیلی همان است که برومر به آن الگوی نظری میگوید. چنانکه از توضیحات برومر بر میآید، او الگوی نظری را استعارهای میداند که متضمن بیش از یک مشابهت میان دو چیز است. هر چه تعداد این مشابهتها بیشتر باشد، قابلیت استعاره برای توسعه و ظرفیت آن برای تبیین ابعاد گستردهتری از مستعارله و تحمیل ساختار آن بر مستعارله بیشتر میشود. برومر الگو را استعارهای تعریف میکند که طبق اصول معینی قبال توسعه و ادامه دادن باشد. در واقع هنگامی که این قابلیت (قابلیت توسعه) در یک استعاره به فعلیت رسید، تبدیل به یک الگو شده است.
به کارگیری الگوهای نظری، نه تنها ویژگی پژوهش علمی بلکه ویژگی ادراک بشر به طور عام است. درست همان طور که اشخاص خویش را در آینه دیگران باز میشناسند و برای شناخت خویش از راه مقایسه با دیگران به الگوها یا استعاراتی دست مییابند، به همان شکل، تمام فرهنگها استعاراتی را جستوجو و کشف میکنند که به وسیله آنها سخن گفتن درباره مجموعه کلانی از جزئیات ممکن شود؛ مجموعه کلانی که بدون به کارگیری الگوها و استعارات، امکان گفتوگوی معناداری درباره آنها نبود و چیزی جز آشفتگی نصیب فاهمه بشر نمیشد. برومر در توضیح کارکرد الگوها در مسیر پژوهش علمی توضیح میدهد که در جریان پژوهش، الگوهای نظریاند که چهارچوب جستوجوها، روشهای کشف و اقسام سؤالاتی را که قرار است پرسیده شوند، معین میکنند.
با این توضیحات میخواهیم تأکید کنیم که در پژوهش علمی از به کارگیری الگوهای نظری، گریزی نیست. الگوهای نظری هرچند زمینه و ابزار به وجود آمدن دانش هستند اما میتوانند نقشی بازدارنده در مسیر ادراک بشر ایفا کنند. از همین روست که برومر الگوها را خطرناک میخواند چرا که الگوها میتوانند پای چوبین تفکر ما را در یک محدوده بسته متصلب کنند و راههای دیگر فهم هستی را بر ما ببندند. بنابراین مراقب همیشگی از الگوها ضروری است. الگوهای نظری ما را به کشف ابعادی از جهان قادر میسازد که به طرز دیگری قابل کشف نبوده و از آن غفلت میشده و در کنار آن، خود مانع دیدن برخی جنبهها میشود و آنها را از فیلتر میگذراند.
● الگوها در دین
استعاره در دین و الهیات نیز نقش اساسی ایفا میکند و برخی از آنچه پیشتر آمد، کم و بیش به دین و سایر ساحات زندگی انسان قابل تعمیم است؛ با این تفاوت که مقایسات استعاری دین، نقش بسیار متفاوتی نسبت به مقایسات استعاری علم در زندگی و اندیشه بشر ایفا میکنند، به جهات خاستگاه و میزان اعتبار به کلی متفاوت دانسته میشوند و نشانی از عالم غیب همواره در آنهاست. در ادامه تأکید خواهیم کرد که نه دین جایگزین علم میشود و نه علم تکیه بر جای دین میزند. این تأکید از آن روست که علم و دین نسبت آنها با هم و احتمال تعرض یکی به دیگری همواره حساسیت برانگیز بوده است. مباحثاتی که در بیشتر کتب مربوط به این موضوع، بر سر مقایسه الگوها در علم و دین در گرفته است، معمولاً از طرح مسئله الگوها در هر دو حوزه بر آمده است. شباهتها در این زمینه، به معنای یکی بودن آنها نیست و به تعبیر طنزآلود صاحب کتاب «استعاره و زبان دین»، نه دین باید از اینکه الگوهایی را به کار میبرد خجل باشد و نه علم باید بابت تکیه بر الگوها عذرخواهی کند(۷). به هر صورت خوب است چکیده محصول این مقایسات و مباحثات در اینجا ذکر شود. بنا به تحلیل ساسکیس، تمام مقایسات و تفاوتهایی که میان الگوها در علم و الگوها در دین مطرح شدهاند، در دو دسته قابل توضیحاند؛ «نخست، الگوها در علم به خاطر تبیینشان و در دین برای تهییج و تأثیرشان مورد استفادهاند. دوم آنکه الگوها در علم ابطالپذیرند و توسط الگوی دیگر جایگزین میشوند ولی در دین چنین نیست؛ الگوهای دینی بیبدیلاند و یا دست کم تنها به وسیله الگوی بیبدیل دیگری قابل جابهجاییاند». (۸)
اما به نظر میرسد هیچ کدام از این دو مطلب با اینکه به حقیقتی اشاره دارند،چندان هم دقیق نیستند. مبنای تفاوت نخست، اعتقاد به آن است که مخلوق نمیتواند خالقش را آن طور که هست در یابد یا تفسیر کند، بنابراین با مبنای فوق تصور بودن جایگاه ربوبی، نتیجه گرفتهاند که تصاویر و الگوهای دینی نقش تبیین کننده ندارند بلکه منظور از به کارگیری آنها تأثیر خاصی است که میگذارند. در مقام نقد چنانکه خود ساسکیس هم اذعان دارد، باید گفت یک الگو در زبان دین باید اثری احساسی، اخلاقی و معنوی روی مخاطب داشته باشد اما این بدان معنا نیست که الگوی دینی کارکرد معرفتی و تبیینی ندارد. الگو تنها زمانی میتواند اثر بگذارد که لااقل از سوی مؤمنان تبیین کننده تلقی شود. در مورد تفاوت دوم، باید گفت بازنگری و تحول در صورت و معنای الگوهای دینی در طول تاریخ اسلام مشهود است، هر چند روند این بازنگری به سرعت تحولات علمی نیست.
اینک لازم است بازگردیم و به کارکرد الگوهای دینی نگاه دقیقتری بیندازیم. برومر در بیان کارکرد الگوها و استعارات دینی در زندگی بشر چنین میگوید: «فایده استعارات دینی کشف یا تبیین رفتار پدیدهای فیزیکی نیست بلکه این است که ما را در فهم معنا یا مفهوم زندگیمان و جهانی که در آن زندگی میکنیم و رفتارمان در رابطه با آن شکل میگیرد، یاری کنند؛ بر این اساس که آنها دیدگاه بایسته ما نسبت به زندگی و طریق شایسته رفتار ما را مشخص میکنند. سنتهای دینی و جهان بینیهای گوناگون، گنجینهای از الگوهای نظری در اختیار پیروانشان میگذارند که به وسیله آنها زندگی و جهان به طرز معناداری فهمیده میشود»(۹).
درباره تفاوتهای الگوها در عمل و دین گفتوگو کردیم اما بخش مهمی از بحث روش شناختی ما را شباهتها و ویژگیهای عمومی الگوها تشکیل میدهد. در واقع بحث «الگوها در علم» نیز، زمینهساز بیان این ویژگیهای عمومی بوده است. درست شبیه پژوهشهای علمی، برخی استعارات دینی هم طبق قواعد معین قابل ادامه و قابل سنجش، تحت عنوان الگوهای نظری توسعه یافتهاند و برخی دیگر نیز در حد یک استعاره جزئی، پرتویی بر دریافت انداختهاند. برای نمونه در قرآن کریم و برخی ادعیه اسلامی، خداوند «پناهگاه» یا در نهجالبلاغه به «غاری امن» و در سنت مسیحی یک «صخره» خوانده شده است. در این تمثیلات، مشخصاً استقلال و قابل اعتماد بودن خدای تعالی مورد اشاره قرار گرفته است اما از آنجا که قیاس تمثیلی بین خدا و غار یا صخره فراتر از این نمیرود، به کار توسعه سامانمند به عنوان یک الگوی دینی یا الهیاتی نمیآید. در مقابل، دستهای دیگر از استعارات قرار دارند که امکانات ویژهای برای توسعه در آنها وجود داشته و دارد. در ادیان بزرگ توحیدی و کتب مقدسشان از خداوند به عنوان یک شخص هم سخن رفته است و خدا به عنوان یک کس و یک شخص در نظر آمده است.
بنابر آنچه تا کنون درباره سرشت استعاری اعتقاد دینی مطرح شد، میتوان گفت: «خداباوران کسانی هستند که زندگی و تجاربشان از جهان هستی را از این دریچه میفهمند و معنا میدهند که این چیزها به چه طریق با خدا رابطه دارند و چه نسبتی با خدا برقرار میکنند. زندگی آنها در حضور خدا «معنا» مییابد؛ به بیان دیگر در ذهن و زبان مؤمنان معنای زندگی خویشتن و جهان هستی از طریق رابطهای که اینها با خدا دارند، تعیین میشود. این اتفاق از طریق استعارات و الگوهای نظری میافتد. در واقع الگوهای نظری که در پرتو آن مؤمنان این رابطه را فهم میکنند، در تعیین آن معانی نقش اساسی دارد. از سوی دیگر با توجه به این که مؤمنان نیاز دارند به زندگی و ارتباطشان با خدا و معنای آن انسجام بخشند، بیان این ارتباط با استعارات نامربوط متعدد و رنگارنگ چندان آرامش بخش نیست».
بعضی از این استعارات باید به نحوی سامان بخش توسعه یابند و الگوهای نظری فراگیری به وجود آید. البته نه همه استعارهها امکان تبدیل به یک الگوی نظری را دارند و نه همه الگوها به یک درجه فراگیر میشوند. هر الگو برای پشتیبانی و تکمیل شدن در کنار خود به الگوها و استعارات دیگری نیازمند است.
این الگوها و استعارات دیگر، هم ابعادی از رابطه با خدا را که توسط قبلی نادیده گرفته شده و فیلتر شده بود، در نظر میآورند و هم برای بعضی ابعاد که در قبلی وجود داشت ولی بر آن تأکید خاصی نبود، تأکید میکنند. متن قرآن کریم گنجینهای از این استعارات را در اختیار مؤمنان قرار میدهد».
● استعاره، روایت و فرهنگ
آنچه تا اینجا توصیف کردیم، سرشت استعاری اندیشه و تجربه بشری است. اصطلاح «استعاره» نه تنها به یک آرایه زبانی اشاره میکند بلکه میتواند برای اشاره به یک ویژگی اساسی تمام تجربه بشری به کار برده شود. بر این اساس خواننده محترم تا آنجا با ما همراه شده است که بداند موضوع عمومی این مقاله، پرداختن به استعاره و الگویی درباره ارتباط و تربیت در قرآن کریم است. اکنون باید توضیحاتی در مورد سرشت اجتماعی و تاریخی زبان و استعاره بیاوریم تا پایههای روش شناختی کار ما در این مقاله کامل شود.
زبان ما از یک سو و از طرف دیگر طرز نگاه، اندیشه و مفاهیمی که در اختیار داریم، متقابلاً در کار ترسیم یکدیگرند؛ از یک سو علایق و دل مشغولیهای فرهنگی، تعیین کننده نوع طبقهبندی مورد نیاز هستند و بنابراین معلوم میشود از کدام لغات طبقهبندی کننده استفاده میشود و از دیگر سو، واژگانی که در اختیار داریم. «در زبانی که یاد گرفتهایم» مفاهیم طبقهبندی کنندهای را که میتوان به کار برد، معلوم میکنند و بنابراین طرز سازمان بخشیدن ما به تجربهمان از جهان مشخص میشود. این مطلب به نوبه خود دل مشغولیها و علایق فرهنگی ما را تقویت میکند. (۱۰)
ادراک ما که سرشتی استعاری دارد، زمانمند و مکانمند نیز هست. هنگامی که استعارات در بستر زمان و مکان و موقعیت اجتماعی قرار بگیرند، «روایت» خلق میشود. ادیان اساساً از طریق روایت و داستان ارتباط برقرار میکنند؛ باری این خصیصه منحصر به ادیان نیست و گاه از نوع بشر با عنوان حیوان روایتساز یاد شده است. یافتههای اخیر علوم شناختی نشان میدهد که روایت پرداری، امری درباره قصه گویی به عنوان یکی از فعالیتهای بشری نیست بلکه ادراک ما اساساً سرشتی روایی دارد.
● کلان روایت ارتباط و تربیت دینی در قرآن
ایزوتسومی گوید نخستین و نیرومندترین دریافتی که در مطالعه قرآن برای او به عنوان یک معناشناس حاصل میشود، آن است که دستگاه قرآن یک دستگاه چند لایه است که بر تعدادی از تقابلهای نظری قرار گرفته است. او تقابل انسان و خدا را به عنوان مهمترین تقابل نظری در قرآن معرفی میکند؛ «میتوان جهان قرآن را همچون دایرهای با ۲ مبدأ مختصات اصلی روبهروی هم یکی در بالا و دیگری در پایین در نظر گرفت. این دایره را میتوان نماینده جهان هستی به عنوان صحنه عمدهای تصور کرد که روی آن همه درامهای بشری بازی میشود». (۱۱)
او به تعبیر خودش با بیانی غیرمعنی شناختی اضافه میکند که این دایره جهانی است که بر آن جو نیرومندی از فشار و تنش حکومت میکند و در آنجا یک نمایش درام شدیداً روحانی در حال شکل گرفتن است. هر چند ایروتسر تعابیر شاعرانهای برای بیان مقاصدش به کار گرفته اما برای ما نقطه عزیمت خوبی در این بخش فراهم آورده است. در اینجا باید بپرسیم ویژگیهای این نمایش و فضای حاکم بر آن چیست؟ تنشهایی که ایزوتسو از آن یاد میکند از چه سنخی است و در قالب چه روایتهایی سامان مییابد؟
پیش از پاسخ به این پرسش باید یادآور شویم صورتبندی ساختمان معنایی متون دینی عمدتاً در قالب روایتهای متداخل و منسجم سامان مییابد. روایت در این معنا مفهومی وسیعتر از قصص دارد و شامل هر داستان وارهای میشود که آغاز و انجامی دارد و اجزای متشکله آن پیوندی اندام وار با یکدیگر دارند. روایت زندگی و خلقت انسان از آن حیث که طرح کلی خلقت آدمی و هدف از آن را روشن میکند، کلان روایتی است که آموزههای ناظر به تعلیم و تربیت دینی را در چهارچوب این روایت سامان میدهد. در ادامه خواهیم دید که هویت الهی بشر چگونه بر اساس یکی از این روایات تعریف میشود. به نظر نگارنده داستان «میثاق الست»، روایت مادری است که دیگر داستانها و داستانکهای تربیتی و ارتباطی قرآن در چهارچوب آن تحقق مییابند و از منبع آن معنا مییابند و قابل تفسیرند.
● میثاق الست
چندین بار در قرآن از میثاقی ازلی در زمان خلقت انسان یاد شده است که در آن خداوند از بنیآدم بر ربوبیت خویش اقرار میگیرد که مهمترین این اشارات آیه ۱۷۲ سوره اعراف است: «و اذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی شهدنا ان تقولو یوم القیمه انا کنا عن هذا غافلین». در اینجا صحنه یک قرارداد «ایجاب و قبول» ترسیم شده است؛ درست شبیه میثاقی که خدا از بنیاسرائیل گرفته بود و در کتاب مقدس مذکور است. شما را اندکی از روایات تفسیری ذیل این آیه به اصل میثاق و مفاد آن پرداختهاند. بر اساس یکی از این روایات، در پیمان مذکور انسان متعهد است بدون اندکی شرکورزی تا روز قیامت خدای یگانه را عبادت کند و در مقابل، خداوند ضامن رزق انسان خواهد بود اما به سبب فراموش عهدی انسان، پیامبران عهدهدار یادآوری آن میثاق ازلی میشوند(۱۲). بنابراین پیامبر اسلام آمده است تا با تذکر و یادآوری آن عهد الهی و میثاق ازلی، انسانها را از نقض پیمان بیم دهد و عبادت خدای واحد را که میراث پیامبران بزرگ است، زنده کند.
در طول تاریخ فرهنگ اسلامی شاهد آنیم که هرگاه بازنگری در الگوی رابطه انسان و خدا مدنظر بوده است، این منظور در تفسیر مجدد و بازاندیشی این میثاق ازلی و داستان سجود ملائک بر آدم صورت گرفته است. این دو داستان، چنانچه بتوان آنها را از هم تفکیک کرد و دو داستان دانست، در میراث عرفانی جایگاهی بس ارجمند یافتهاند. برای جستوجوی مبانی ارتباطی و تربیتیای که از این روایت قابل استخراج است توجه به استعارات نظری مندرج در آن ضروری است. حال پرسش این است که با چه استعارات نظری و ساختاریای در این روایت مواجهیم؟
● استعارات نظری در میثاق الست
برای تحلیل استعارات مندرج در این روایت، نخست حوزههای مفهومی مقصد را معین کرده و ضمن بررسی امکانهای متفاوت حوزههای مرجع مفهومی، به نقشه برداری استعارات مندرج در روایت میپردازیم. امر ارتباط و تربیت از یکسو و انسان و رابطهاش با خدا به عنوان موضوع تربیت دینی از دیگر سو، حوزههای مفهومی مقصد ما در این بررسی هستند.
● استعاره ارتباط به منزله یادآوری
«ارتباط» در گفتمان رایج علوم اجتماعی و ارتباطات و نیز در کاربردهای روزمره به مثابه تبادل یا ارسال و انتقال دیده شده است. در گفتمان روزمره البته این فرضی تلویحی و ناآگاهانه است. در واقع ۳ استعاره ساختاری به هم پیوسته، دریافت روزمره ما را از ارتباط شکل دادهاند که در آنها معانی یا اندیشهها به مثابه اشیا، تعابیر به مثابه ظروف و ارتباط به مثابه فرستادن، دیده شدهاند. گوینده معانی «اشیا»را در تعابیر «ظروف» میریزد و آنها را «از طریق یک مجرا» برای شنونده میفرستد و او معانی را از تعابیر دریافت میکند ( برمیدارد). حدود ۷۰ درصد از تعابیر روزمره ما درباره ارتباط، بر این استعاره مبتنی است. استعارات دیگری نیز درباره ارتباط مطرحاند؛ ارتباط به مثابه کنترل، ارتباط به مثابه ایجاد دانش مشترک یا کار مشترک یا به طور مشترک ساختن و ارتباط به مثابه مشورت در امور شخصی، گروهی و اجتماعی. کار ما در این نوشتار تحلیل این استعارات نیست و تنها به عنوان بدیل استعاره ارتباط در قرآن به آنها اشاره میشود.
در بازگشت به میثاق الست، ابتدا لازم است اشاره کنیم که در بیشتر روایات تفسیری ذیل این آیه، میان فلسفه بعثت پیامبران و این میثاق پیوند برقرار شده است و پیامبران عهدهدار یادآوری این میثاق ازلی به مردماناند. این فلسفه بعثت مبتنی بر نظریه خلقت الهی انسان است که در روایات تفسیری ذیل این آیه، میان فلسفه بعثت پیامبران و این میثاق پیوند برقرار شده است و پیامبران عهدهدار یادآوری این میثاق ازلی به مردماناند. این فلسفه بعثت مبتنی بر نظریه خلقت الهی انسان است که در روایات تفسیری ذیل این آیه و نیز آیه معروف «فطره الله الذی فطر الناس علیها»(۱۳) به آن اشاره شده است؛ از جمله این روایات: «… و قال: إنی اخذ علی ذریتک میثاقهم، أن یعبدونی، و لایشر کوابی شیئاً وعلی ارزاقهم، ثم قال لهم: الست بربکم قالوا بلی شهدنا أنک ربنا، فقال للملائکه: اشهدوا. فقالوا: شهدنا … و کل من ثبت علی الإسلام فهو علی الفطره الأولی، و من کفرو جحد، فقد تغیر عن الفطره الأولی…»(۱۴)
بر این اساس شناخت پروردگار با سرشت آدمی عجین است و تنها نیازمند یادآوری است. حال به یک نمونه از روایات تفسیری ذیل آیه ۱۷۲ سوره اعراف که مضمون تکرار شنوندهای در سایر روایات دارد. اشاره میکنیم تا تصویر روشنتری از داستان این میثاق در اندیشه اسلامی به دست آوریم و سپس به معرفی استعاره ارتباط در این داستان میپردازیم: «عن زراره قال: سألت أباعبدالله علیه السلام عن قول الله و إذا أخذ ربک من بنیآدم من ظهور هم إلی «قالوا بلی» قال: کان محمد علیه و آله السلام اول من قال: بلی، قلت: کانت رؤیه معاینه؟ قال: «نعم» فأثبت المعرفه فی قلوبهم و نسوا ذلک المیثاق، و سیذکرونه بعد، ولولا ذلک لم یدر أحد من خالقه و لا من رازقه»(۱۵)
بر این اساس، معنایی که در تربیت و ارتباط دینی مورد نظر است در مخاطب است و باید مورد یادآوری «ذکر» قرار گیرد؛ به عبارت دیگر قرار نیست چیزی به او منتقل شود. در گفتمان قرآن، ارتباط در آنچه پیامبران انجام میدهند مبتنی بر یادآوری است و نه انتقال. در نگاهی ساختاری به مفاهیم قرآن، باید اشاره کنیم که همین مبنای ارتباطی است که باعث میشود مهمترین و پر کاربردترین نام قرآن در متن آن «ذکر» باشد. با این نگاه کل قرآن و آیات قرآن چیزی جز یک یادآوری نیست. معنا در خود انسانهاست. باز باید اشاره کنیم که در چهار چوب چنین نگاهی به ارتباط است که در قرآن و سراسر سنت اخلاقی و عرفانی اسلام، میان آگاهی به خود و آگاهی به خداوند، پیوندی وثیق برقرار است: «ولاتکونوا کالذین نسوالله فانسهم انفسهم»(۱۶). در باب ملازمه آگاهی به خود و آگاهی به خداوند وارد شده است که «من عرف نفسه فقد عرف ربه». (۱۷)
● استعاره انسان به منزله عبد و خدا به منزله رب
تبیین رابطه انسان و خدا، بخش اساسی از تعالیم انسان شناسی و خداشناسی ادیان خداباور از جمله اسلام را تشکیل میدهد. بر این اساس ارائه تصاویر و استعاراتی که از مقایسه رابطه انسان و خدا با سایر تجارب ملموس بشری حاصل میشوند، گام نخست در تحقق تعالیم مزبور است. در مرحله بعد استعاراتی که ظرفیت تبیین ابعاد گستردهتری از رابطه انسان و خدا را دارند و در عین حال متضمن کمترین تناقض با دیگر استعاراتاند، نقش محوریتری در منظومه تصورات انسان درباره خدا و ارتباطش با جهان پیدا میکنند، و به طور بالقوه این امکان را مییابند که به عنوان یک الگوی نظری در کانون منظومه مزبور قرار گیرند.
در میثاق الست در آنچه مورد شهادت انسانها قرار گرفته است خدا به مثابه سرور و انسان به منزله بنده خدا تصویر شده است. در سراسر متن قرآن کریم این استعاره رایجترین و ساختاریترین استعاره از رابطه انسان و خداست و در کانون استعارات متعدد رابطه انسان و خدا قرار میگیرد. «عبد – رب»، به عنوان یک الگو، در طول ۵/۱ هزاره تاریخ، تأثیری عمیق و ماندگار بر فرهنگ اسلامی گذاشته است و اصطلاحاتی چون ربوبیت، عباده، عبودیه و عبوده، در صورت و معنا، از این استعاره مشتق شدهاند. استعاره کانونی دانش فقه که انسان شناسی فقهی را سامان داده است، همین استعاره است.
درباره اینکه این استعاره و انسان شناسی بر آمده از آن، تا چه میزان متأثر از شرایط فرهنگی و تاریخی شبه جزیره است و تا چه میزان تصویری ازلی و ابدی است باید در جای خود و در پژوهشی جداگانه به بررسی نشست. اما همین قدر اشاره میشود که استعاره گرفتن از رابطه بنده و سرور برای نشان دادن رابطه انسان و خدا، مختص به میراث قرآنی – اسلامی نیست؛ ضمن آنکه طرز کاربرد این استعاره در آیات قرآن حکایت از آشنایی ذهن اعراب با آن دارد. آنچه تاریخ نگاران سدههای نخستین اسلامی از تلبیههای اعراب نزدیک به ظهور اسلام در پیشگاه بتان و موسوم حج ثبت کردهاند، نشانگر آن است که ایشان خویش را عبد خدایان میدانستهاند. علاوه بر اینها، یکی از راههای نامگذاری در فرهنگ عرب جاهلی استفاده از واژه عبد در حالت اضافی با نام یکی از بتان و خدایان عربی بوده است. صرف نظر از کتب انساب که مملو از این اعلام ترکیبی است، در کتیبههایی که در شمال عربستان یافت شده، ترکیب کلمه عبد با نام بعضی از خدایان عرب به اشکالی نظیر عبداللات، عبدالعزی، عبد مناه و عبد ذی شری دیده میشود. (۱۸)
● پیوند ارتباط دینی و ارتباطات انسانی در گفتمان یادآوری
در بازگشت به میثاق الست و استعارات مندرج در آن، تاکید میکنیم که رسالت ارتباطی انبیا را میتوان در مفهوم ذکر یا یادآوری خلاصه کرد. حال لازم است قدری به کم و کیف این یادآوری در قرآن کریم اشاره شود. در روایت قرآنی تربیت و ارتباط، وضعیت مخاطب و انتخاب او نیز عنصری تعیین کننده است. بررسی آیاتی که مفهوم ذکر و تذکر در آنها به کار رفته نشان میدهد که شرط تحقق یادآوری مزبور، صاحبدلی یا گوش سپردن یا مقام شهادت است؛ «ان فی ذلک لذکری لمن کان له قلب او القی السمع و هو شهید». (۱۹)
قلب در قرآن به ۲ گونه کلی تقسیم میشود؛ از یک سو قلب سلیم و قلب منیب که مستعد ذکر است و از دیگر سو قلب مریض و قلب متکبر جبار، یادآوری کننده و آن کس که یادآوری میشود هیچ کدام سلطه جو نیستند: «… و ما انت علیهم بجبار فذکر بالقرآن من یخاف و عید»(۲۰)، «کذلک یطبع الله علی کل قلب متکبر جبار»(۲۱).
ویژگی مهم صاحبدلان «من کان له قلب» فقدان سلطه جویی و توان انابه است. چنین کسی توان شنیدن «القی السمع» و گفتن «شهادات دادن به آنچه هست» در فضای ذکر را خواهد داشت. شاید بتوان گفت این تلقی از ارتباط یعنی ارتباط به مثابه یادآوری، متضمن این معناست که همه انسانها واجد معنا و پیام دینی هستند و بدین لحاظ کسی را بر کسی، حتی پیامبر را بر افراد دیگر برتری نیست. پیام دینی چیزی نیست که ملک کسی باشد و منتقل شود. در این فضای برابر و به دور از کشمکش سلطه جویی و سلطه پذیری، انسانها خواهند توانست که ارتباط صاحبدلانه داشته باشند. چنین ارتباطی ۲ رکن دارد؛ شنیدن تمام «القی السمع» و گفتن همه چیز «شهادت».
● نتیجهگیری
بر اساس آنچه گفته شد، به نظر میآید با مبنا قرار دادن الگوی ارتباط به مثابه یادآوری، میتوان نظریه ارتباطی اسلامی مخاطب محور را در دانش ارتباطات و تربیت دینی پرورش داد. باری در خصوص الگوی انسان به مثابه بنده – با توجه به تحول آن در تاریخ فرهنگ اسلامی و در گفتمان ائمه معصومین (ع) – باید پژوهشهای دیگری صورت پذیرد تا معلوم شود آیا میتوان آن را به عنوان مبنای بیبدیل انسان شناسی تربینی قرآن به کار برد یا الگوهای پیشنهادی دیگری نیز در کلمات معصومین و قرآن کریم ارائه شدهاند.
پانوشتها
۱. Stiver ، Dane ، Philosophy of Religious Language ، ”London: Blackwell، ۱۹۹۳” , P. ۱۱۲-۱۱۳”.
۲. جینز،جولیان؛ خاستگاه آگاهی در فروپاشی ذهن دو جایگاهی، ترجمه هوشگ رهنما و دیگران، تهران: نشر آگه ۱۳۸، ج ۱.
۳. همان.
۴. Brummer, Vincent ”۱۹۹۳” , The ModelofLove ”Cambridge University” P. ۱۹۹۳,۴.
۵. Ibid.
۶. Stiver, P ۱۱۹.
۷. Soskice, Janet Martin, Metaphor and Religious Language ” Oxford University Press: ۱۹۸۵ ”P,۱۰۴.
۸. Sockice,P. ۱۰۸-۱۱۷.
۹. Brummer, P. ۱۴.
۱۰. Brummer, P. ۸.
۱۱. ایزوتسو، صص ۹۳-۹۰.
۱۲. سیوطی، ج۳ صص ۱۴۲ و ۱۴۳.
۱۳. روم / ۳۰.
۱۴. الطبرسی ج۴، ص ۳۹۰؛ نیزرک. الحویزی ج۲، ص ۹۵.
۱۵. العیاشی، محمد بن مسعود؛ تفسیر العیاشی، بیروت: دارالفکر، بیتا، ص ۳۹.
۱۶. حشر / ۱۹.
۱۷. غرر، ص ۲۳۲.
۱۸. مشکور، محمد جواد، فرهنگ تطبیقی عربی با زبانهای سامی و ایرانی، تهران: ۱۳۵۷، ص ۵۴۵.
۱۹. ق / ۳۷.
۲۰. ق / ۴۵.
نویسنده: عادل - عندلیبی
منبع: هفته نامه - خردنامه همشهری - ۱۳۸۷ - شماره ۲۵، فروردین و اردیبهشت
۱. Stiver ، Dane ، Philosophy of Religious Language ، ”London: Blackwell، ۱۹۹۳” , P. ۱۱۲-۱۱۳”.
۲. جینز،جولیان؛ خاستگاه آگاهی در فروپاشی ذهن دو جایگاهی، ترجمه هوشگ رهنما و دیگران، تهران: نشر آگه ۱۳۸، ج ۱.
۳. همان.
۴. Brummer, Vincent ”۱۹۹۳” , The ModelofLove ”Cambridge University” P. ۱۹۹۳,۴.
۵. Ibid.
۶. Stiver, P ۱۱۹.
۷. Soskice, Janet Martin, Metaphor and Religious Language ” Oxford University Press: ۱۹۸۵ ”P,۱۰۴.
۸. Sockice,P. ۱۰۸-۱۱۷.
۹. Brummer, P. ۱۴.
۱۰. Brummer, P. ۸.
۱۱. ایزوتسو، صص ۹۳-۹۰.
۱۲. سیوطی، ج۳ صص ۱۴۲ و ۱۴۳.
۱۳. روم / ۳۰.
۱۴. الطبرسی ج۴، ص ۳۹۰؛ نیزرک. الحویزی ج۲، ص ۹۵.
۱۵. العیاشی، محمد بن مسعود؛ تفسیر العیاشی، بیروت: دارالفکر، بیتا، ص ۳۹.
۱۶. حشر / ۱۹.
۱۷. غرر، ص ۲۳۲.
۱۸. مشکور، محمد جواد، فرهنگ تطبیقی عربی با زبانهای سامی و ایرانی، تهران: ۱۳۵۷، ص ۵۴۵.
۱۹. ق / ۳۷.
۲۰. ق / ۴۵.
نویسنده: عادل - عندلیبی
منبع: هفته نامه - خردنامه همشهری - ۱۳۸۷ - شماره ۲۵، فروردین و اردیبهشت
منبع : باشگاه اندیشه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست