جمعه, ۱۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 7 February, 2025
مجله ویستا
کمونیسم همچنان زنده است
![کمونیسم همچنان زنده است](/mag/i/2/9wm02.jpg)
در مقابل هستند کسانی که مدعیاند با ادامه حضور نظامهایی با نام یا ظاهر کمونیستی در کشوری مثل چین، هر چند رنگ باخته و تغییر یافته، و کشورهای در حال توسعهای مثل کوبا، ونزوئلا و مانند آن، کمونیسم هنوز زنده است، هر چند کم تاثیر. افرادی هم هستند که معتقدند کمونیسم در حال بازسازی فکری و ساختاری است و ممکن است دوباره در شکلی جدید ظهور کند. همین آقای فوکویاما در کمتر از ده سال من باب نظری که ارائه کرده بود به اشتباه خود پی برد و از قضاوت زود هنگامی که در مورد پایان تاریخ کرده بود، تبری جست.
نگاهی به تاریخ اخیر نشان میدهد که سرنوشت اندیشههای سیاسی - اجتماعی از یک سو و مصداقهای عملی آنها از سوی دیگر، گاه متفاوت بوده است. با نابودی رایش سوم در آلمان در سال ۱۹۴۵ اندیشه نازیسم نابود نشد. این اندیشه در قالبهای جدیدی در بین اروپاییان به حیات خود ادامه داد، هر چند نامی دیگر از جمله نئو فاشیسم یافت. اعمال قوانین شدید برای جلوگیری از بروز عملی دوباره نازیسم یا نئو نازیسم هم نتوانست مانع از ادامه حضور آن در فکر و باور بسیاری از جوانان اروپایی شود.
بر فاشیسم هم همین رفت. کشته شدن بنیتو موسولینی و همه یاران طراز اولش در سال ۱۹۴۵ مانع از ادامه حیات فاشیسم نشد. فالانژیسم و نئو فاشیسم اشکال خیلی آشنا و نشان داری از فاشیسم بودند. اما به نظر میرسد که تفکر فاشیسم هنوز در بخشی از اروپا به عنوان یک رویه فکری زنده باقی مانده و در برخی از جوامع امروزی شکلی بومی هم یافته است. فراموش نکرده ایم که در خود ایتالیا و در قلب اروپا مردی چون سیلویو برلوسکونی در اوایل قرن بیست و یکم میلادی به عنوان یک دولتمرد ارشد ایتالیایی از فاشیسم و موسولینی به نیکی یاد کرد. نگاهی به گذشته تاریخ هم همین نکته را ثابت میکند که بین اندیشه و مصداق آن اندیشه یعنی نظام سیاسی - اجتماعی مبتنی بر آن اندیشه بعضا تفاوت وجود داشته است. اغلب حکومتهای سرنوشت ساز تاریخ بر اندیشه فلاسفه و متفکران استوار بوده اند. اما با نابودی آن حکومتها الزاما اندیشه متفکران و اندیشهوران موجد آن حکومت از بین نرفته و حتی قرنها به حیات خود ادامه داده است.
از بحث دور نشویم ، به کمونیسم باز گردیم که بدوا بر پایه اندیشههای فلسفی برخاسته از فرضیههای ویلهلم فردریش هگل شکل گرفت. کارل مارکس نظریاتی مطرح کرد که در مقطعی از تاریخ به دست لنین در قالب یک نظام سیاسی -اجتماعی در روسیه و به صورت یک انقلاب در سال۱۹۱۷ بروز کرد. این اندیشه در کشورهای دیگر با قالب و هویتی متفاوت از روسیه پذیرفته شد. عده ای ریشههای مارکسیسم را در خیزش رنسانس و در انقلاب فرانسه هم جست و جو میکنند. به نظر این تحلیل گران، کمونیستها کوشیدند برای تحقق موثر تر شعارهای آزادی و برابری انقلاب فرانسه راه تازه ای را پیشنهاد دهند. نتیجه این که در تکوین و تکامل کمونیسم، لشگری از متفکران و دولتمردان دخالت داشته اند.جکومت کمونیستی در قرن بیستم میلادی در روسیه، چین و سپس در جمهوریهای اقماری مسکو پا گرفت. اکثر کشورهای غیر متعهد که در نیمه دوم قرن بیستم میکوشیدند از وابستگی به هر دو ابر قدرت شرق و غرب دوری گزینند، به نوعی تحت تاثیر ادبیات کمونیسم قرار داشتند. مارشال تیتو، قوام نکرومه و سوکارنو تنها نمونه هایی از رهبران این کشورها هستند. تیتوئیسم در مقاطعی عین کمونیسم بوده است. حکومت کمونیستی سرانجام پس از هفتاد سال در کرملین به خاک سپرده شد. اما سؤال مهمی که هنوز مطرح است این است که آیا اندیشههایی هم که در طول یک قرن موجب استقرار حکومت کمونیستی در مسکو و در نیمی از جهان شد، دفن شده است؟
امروز در این مورد تردید هایی ابراز میشود. کمونیستها از اواخر قرن نوزدهم نقش بسیار مهمی در ایجاد یک ادبیات سیاسی عمیق در جهان داشتند. این ادبیات واژگان خاص خود را داشت و آن چنان پر نفوذ بود که اکثر مکاتب سیاسی و اجتماعی هم عصر خود را تحت تاثیر قرار داد. بر پژوهشگران است که میزان این نفوذ را ارزیابی و محاسبه کنند. اما به نظر میرسد که احزاب مترقی در غرب مدتی است که از ادبیات کمونیسم برای ادامه حضور خود در صحنههای سیاسی و اجتماعی بهره میگیرند.
عجیب است که فاشیسم به عنوان دشمن قسم خورده کمونیسم در طول حیات اجرایی خود در ایتالیا از ۱۹۱۴ تا ۱۹۴۵ به گونه ای پیش رفت که از نیمه راه در عین تکفیر کمونیسم، ادبیات کمونیستی را پذیرفت و با همان ادبیات به جنگ با کمونیسم ادامه داد. بعد از فروپاشی فاشیسم در ایتالیا، کمونیستهای این کشور که خود را قربانی درجه اول فاشیسم معرفی کرده بودند، صاحب چنان قرب و عزتی شدند که در مراسم تشییع جنازه سرشناسان کمونیست این کشور، بلند پایه ترین مقامات واتیکان هم در صف اول حضور مییافتند.
روشنفکران غرب در طول قرن بیستم، به شدت تحت تاثیر ادبیات کمونیستی بودند و اغلب راهکارهای عملی آنها که برای اداره جامعه خود ارائه میکردند، مشحون از اندیشههای کمونیستی بود. این تاثیر در کشورهای در حال توسعه یا جهان سوم بسیار بیشتر بود. در این کشورها کمونیسم گاه به عنوان تنها راه مقابله با <استعمار و امپریالیسم>، ملجاء روشنفکران این کشورها بود.
شدت این تاثیر تا آنجا بود که حتی جنبشهای غیر کمونیستی برای ادامه حضور خود در صحنه، چاره ای جز پذیرفتن ادبیات سیاسی کمونیستی و بسیاری از مولفههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کمونیستی نمیدیدند و حتی مجبور بودند برای خارج کردن کمونیستها از صحنه، شعارهای کمونیستی را تند تر از کمونیستها بر زبان جاری کنند و از آنها پیشی هم بگیرند.
نگاهی به عملکرد احزاب محافظه کاردر کشورهای مختلف اروپایی مثل انگلیس نشان میدهد که این احزاب در پایان قرن بیستم، بخش مهمی از راهکارهای کمونیستی را به عنوان مانیفست خود ارائه میدادند.
امروز در مراکز علمی و پژوهشی غرب، نغمه هایی جدی مطرح است که <اندیشههای کارل مارکس هنوز پایا و ارزنده است و اندیشههای مارکس با مارکسیسم تفاوت داد>. به اعتقاد این روشنفکران، کمونیسم اتحاد شوروی آن نبود که مارکس توصیه کرده بود و باید توصیههای مارکس را دوباره محک زد.
در حقیقت این سخن از آن بدنه روشنفکری غرب است که اغلب ارکان فکری را در این بخش از جهان در کنترل گرفته است. امروز مخالفت با امپریالیسم در داخل خود جامعه امپریالیستی هم دیده میشود. برخی بحثها مثل دینزدایی، اتحاد <خلق ها> و وحدت در اروپا و سپس در افریقا، و بسیاری اندیشههای روز در غرب، اندیشههای آشنای کمونیستی هم بوده اند؛ والا محافظه کاران کجا و سر سازش با دیگر <خلق>ها کجاست ؟
مگر در قرن نوزدهم باور کردنی بود سیاه پوستی در آمریکا یا انگلیس بر مسند سیاست یا قضاوت بنشیند یا زرد پوستی به جمع میلیونرهای غرب بپیوندد و قص علی هذا؟ بسیاری بر آنند که این مولفهها و بسیاری فرآوردههای تمدنی دیگر، همه میراث نفوذ کمونیسم و حاصل اشاعه ادبیات کمونیستی در غرب بوده است.
در دائره المعارفها در تعریف کمونیسم آمده است که: <کمونیسم عقیده ای است که میکوشد یک سازمان اجتماعی بی طبقه و عاری از حاکمیت را مبتنی بر مالکیت عمومی ابزار تولید ایجاد کند.> اگر به چهار سوی جهان امروز نگاهی بیندازیم، میبینیم که چقدر از این شعار حتی بدون حضور حکومتهای کمونیستی محقق شده است.
منتقدان کمونیسم از دیرباز معتقد بودند که این عقیده نیز مثل بسیاری از عقاید مشهور دیگر، اروپایی بوده و الزاماً در سرزمینهای دیگری خارج از اروپا قابل تحقق نبوده و امکان اجرا نداشته است. همانگونه که عده ای دموکراسی را برای افریقا غریبه و نا متناسب میدانند، نا سازگار بودن اندیشه و باور کمونیستی با مولفههای اجتماعی کشورهای آسیایی، آمریکای لاتین یا افریقا هم از سوی کسان دیگری تصریح میشود.
برخی جامعه شناسان اصرار دارند تنها به این دلیل که عصر حکومت کمونیستی شوراها در مسکو به سر آمده، نباید امکان ظهور مجدد کمونیسم را پایان یافته دانست. اندیشههای کمونیستی در ذهن روشنفکران و استفاده از ادبیات کمونیستی در بین آنها هنوز وجود دارد. هر آنچه که بر روسیه گذشته، توجیه کننده این نیست که تحلیل و نقد کمونیسم هم فراموش شود؛ کمونیسم هنوز از جوامع بشری ریشه کن نشده است. شاید با دقت نظر بتوان صحت یا سقم این ادعاها را ثابت کرد.
علی ودایع
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست