دوشنبه, ۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 20 January, 2025
مجله ویستا
معانی و مراتب امامت
● معنی امام
کلمه «امام» یعنی پیشوا، کلمه «پیشوا» در فارسی، درست ترجمه تحتاللفظی کلمه «امام» است در عربی.خود کلمه «امام» یا «پیشوا» مفهوم مقدسی ندارد.پیشوا یعنی کسی که پیشرواست، عدهای تابع و پیرو او هستند اعم از آنکه آن پیشوا عادل و راه یافته و درست رو باشد یا باطل و گمراه باشد.قرآنهم کلمه امام را در هر دو مورد اطلاق کرده است.در یک جا میفرماید: «و جعلناهم ائمة یهدون بامرنا» (۱) ما آنها را پیشوایان هادیبه امر خودمان قرار دادیم.در جای دیگر میگوید: «ائمة یدعون الی النار» (۲) پیشوایانی که مردم را به سوی آتش میخوانند.یامثلا درباره فرعون کلمهای نظیر کلمه امام را اطلاق کرده است: «یقدمقومه یوم القیامة» (۳) که روز قیامت هم پیشاپیشقومش حرکت میکند.پس کلمه امام یعنی پیشوا.ما به پیشوای باطل فعلا کاری نداریم، مفهوم پیشوا را عرض میکنیم.
پیشوایی در چند مورد است که در بعضی از موارد، اهل تسننهم قائل به پیشوایی و امامت هستند ولی در کیفیت و شخصش با ما اختلاف دارند. اما در بعضی از مفاهیم امامت،اصلا آنها منکر چنین امامتی هستند نه اینکه قائل به آن هستند و در فردش با ما اختلاف دارند.امامتی که موردقبول آنها هم هست ولی در کیفیت و شکل و فردش با ما اختلاف دارند، امامت به معنی زعامت اجتماع است که به همینتعبیر و نظیر همین تعبیر از قدیم در کتب متکلمین آمده است. خواجه نصیر الدین طوسی در تجرید امامت را این طور تعریفمیکند: «ریاسة عامة» یعنی ریاست عمومی. [در اینجا ذکر یک مطلب لازم به نظر میرسد: ]
● شؤون رسول اکرم
پیغمبر اکرم به واسطه آن خصوصیتی که در دین اسلام بود، در زمان خودشان به حکم قرآن و به حکم سیره خودشان دارای شؤون متعددی بودند، یعنی در آن واحد چند کار داشتند و چند پست را اداره میکردند، اولین پستی که پیغمبر اکرم از طرفخدا داشت و عملا هم متصدی آن پست بود، همین بود که پیغامبر بود یعنی احکامو دستورات الهی را بیان میکرد. آیه قرآن میگوید: «ما اتیکم الرسولفخذوه و ما نهیکم عنه فانتهوا» (۴) آنچه پیغمبر برایتان آورده بگیرید و آنچه نهی کرده[رها کنید]،یعنی آنچه پیغمبر از احکام و دستورها میگوید، از جانب خدا میگوید. پیغمبر از این نظر فقط بیان کننده آن چیزی استکه به او وحی شده.منصب دیگری که پیغمبر اکرم متصدی آن بود، منصب قضاست، او قاضی میان مسلمین بود، چون قضا هماز نظر اسلام یک امر گترهای نیست که هر دو نفری اختلاف پیدا کردند، یک نفر میتواند قاضی باشد.قضاوت از نظراسلام یک شان الهی است، زیرا حکم به عدل است و قاضی آن کسی است که در مخاصمات و اختلافات میخواهد به عدل حکم کند. اینمنصب هم به نص قرآن که میگوید: «فلا و ربک لا یؤمنون حتی یحکموک فیما شجر بینهم ثم لا یجدوا فی انفسهم حرجا مما قضیتو یسلموا تسلیما» (۵) به پیغمبر تفویض شده و رسول اکرم از جانب خدا حق داشت که در اختلافات میان مردمقضاوت کند. این نیز یک منصب الهی است نه یک منصب عادی. عملا هم پیغمبر قاضی بود. منصب سومی که پیغمبر اکرم رسماداشت و هم به او تفویض شده بود به نص قرآن و هم عملا عهدهدار آن بود، همین ریاست عامه است.او رئیس و رهبراجتماع مسلمین بود و به تعبیر دیگر سائس مسلمین بود، مدیر اجتماع مسلمینبود.گفتهاند آیه: «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولیالامر منکم» (۶) ناظر به این جهت است که او رئیس و رهبر اجتماع شماست، هر فرمانی که به شما میدهد بپذیرید.
قهرا اینکه میگوییم سه شان، به اصطلاح تشریفات نیست بلکهاساسا آنچه از پیغمبر رسیده سه گونه است. یک سخن پیغمبر فقط وحی الهی است. در اینجا پیغمبر هیچاختیاری از خود ندارد، دستوری از جانب خدا رسیده، پیغمبر فقط واسطه ابلاغ است، مثل آنجا که دستورات دینی را میگوید: نماز چنین بخوانید، روزهچنان بگیرید و...آنجا که میان مردم قضاوت میکند، دیگر قضاوتش نمیتواند وحی باشد.
دو نفر اختلاف میکنند، پیغمبر طبق موازین اسلامیبین آنها حکومت میکند و میگوید حق با این استیا با آن.اینجا دیگر اینطور نیست که جبرئیل به پیغمبر وحی میکندکه در اینجا بگو حق با این هستیا نیست. حالا اگر یک مورد استثنائی باشد مطلب دیگری است ولی به طور کلی قضاوتهایپیغمبر بر اساس ظاهر است همان طوری که دیگران قضاوت میکنند، منتها در سطح خیلی بهتر و بالاتر.خودش هم فرمود من مامورمکه به ظاهر حکم کنم، یعنی مدعی و منکری پیدا میشوند و مثلا مدعی دو تا شاهد عادل دارد، پیغمبر بر اساس همینمدرک حکم میکند.این حکمی است که پیغمبر کرده[نه اینکه به او وحی شده باشد]. در شان سوم هم پیغمبر به موجب اینکه سائسو رهبر اجتماع است، اگر فرمانی بدهد غیر از فرمانی است که طی آن وحی خدا را ابلاغ میکند. خدا به او اختیار چنین رهبری راداده و این حق را به او واگذار کرده است.او هم به حکم اینکه رهبر است کار میکند و لهذا احیانا مشورت مینماید.مامیبینیم در جنگهای احد، بدر و در خیلی جاهای دیگر پیغمبر اکرم با اصحابش مشورت کرد. در حکم خدا نمیشود مشورت کرد. آیا هیچ گاه پیغمبر با اصحابش مشورت کرد که نماز مغرب را اینطور بخوانیم یا آنطور؟بلکه مسائلی پیش میآمدکه وقتی درباره آنها با او سخن میگفتند، میفرمود این مسائل به من مربوط نیست، «من جانب الله» چنین است و غیر از اینهم نمیتواند باشد. ولی در این گونه مسائل[یعنی در غیر حکم خدا] احیانا پیغمبر مشورت میکند و از دیگران نظرمیخواهد. پس اگر در موردی پیغمبر اکرم فرمان داد چنین بکنید، این به حکم اختیاری است که خدا به او داده است. اگرهم در یک مورد بالخصوص وحیی شده باشد، یک امر استثنائی است و جنبه استثنائی دارد نه اینکه در تمام کارها و جزئیاتی کهپیغمبر به عنوان رئیس اجتماع در اداره اجتماع انجام میداد، به او وحی میشد که در اینجا چنین کن و در آنجا چنان، و در اینگونه مسائل هم پیغمبر فقط پیامرسان باشد.پس پیغمبر اکرم مسلما دارای این شؤون متعدد بوده است در آن واحد.
● امامت به معنی رهبری اجتماع
مسالهامامت به معنی اولی که عرض کردم، همین ریاست عامه است، یعنیپیغمبر که از دنیا میرود، یکی از شؤون او که بلا تکلیف میماند رهبری اجتماع است.
اجتماع زعیم میخواهد و هیچ کس در اینجهت تردید ندارد. زعیم اجتماع بعد از پیغمبر کیست؟ این است مسالهای که اصل آن را، هم شیعه قبول دارد و هم سنی، هم شیعه قبولدارد که اجتماع نیازمند به یک زعیم و رهبر عالی و فرمانده است و هم سنی، و در همین جاست که مسالهخلافت به آن شکل مطرح است. شیعه میگوید پیغمبر(ص)رهبر و زعیم بعد از خودش را تعیین کرد و گفت بعد از من زمامامور مسلمین باید به دست علی(ع)باشد و اهل تسنن با اختلاف منطقی که دارند، این مطلب را لااقل به شکلی که شیعه قبول داردقبول ندارند و میگویند در این جهت پیغمبر شخص معینی را تعیین نکرد و وظیفه خود مسلمین بوده است که رهبر رابعد از پیغمبر انتخاب کنند.پس آنها هم اصل امامت و پیشوایی را - که مسلمین باید پیشوا داشته باشند - قبول دارند منتها آنهامیگویند پیشوا به آن شکل تعیین میشود و شیعه میگوید خیر، به آنشکل تعیین شد، پیشوا را خود پیغمبر اکرم به وحی الهی تعیین کرد.
اگر مساله امامت در همین حد میبود(یعنی سخنفقط در رهبر سیاسی مسلمین بعد از پیغمبر بود)انصافا ما هم که شیعه هستیم، امامت را جزء فروع دین قرار میدادیم نه اصول دین،میگفتیم این یک مساله فرعی است مثل نماز.اما شیعه که قائل به امامت است، تنها به این حد اکتفا نمیکند که علی(ع) یکیاز اصحاب پیغمبر، ابو بکر و عمر و عثمان و صدها نفر دیگر حتی سلمان و ابی ذر هم یکی از اصحاب پیغمبر بودند و علی(ع)ازآنها برتر بوده، افضل و اعلم و اتقی و الیق از آنها بوده و پیغمبر هم او را معین کرده بود.نه، شیعه در این حد واقف نیست، دو مساله دیگر میگوید که اصلا اهل تسنن به این دو مساله در مورد احدی قائل نیستند، نه اینکه قائل هستند و ازعلی(ع)نفی میکنند. یکی مساله امامت به معنی مرجعیت دینی است.
● امامت به معنی مرجعیت دینی
گفتیم که پیغمبر مبلغ وحی بود.مردم وقتیمیخواستند از متن اسلام بپرسند، از پیغمبر میپرسیدند. آنچه را که در قرآن نبود از پیغمبر سؤال میکردند. مساله این است کهآیا هر چه اسلام میخواسته از احکام و دستورات و معارف بیان کند، همان است که در قرآن آمده و خود پیغمبر هم به عموم مردمگفته است، یا نه، آنچه پیغمبر برای عموم مردم گفت قهرا زمان اجازه نمیداد که تمام دستورات اسلام باشد، علی(ع) وصی پیغمبربود و پیامبر تمام کما کیف اسلام و لا اقل کلیات اسلام را (آنچه را که هست و باید گفته بشود) به علی(ع) گفت و او را به عنوانیک عالم فوق العاده تعلیم یافته از خود و ممتاز از همه اصحاب خویش و کسی که حتی مثل خودش در گفتهاش خطاو اشتباه نمیکند و ناگفتهای از جانب خدا نیست الا اینکه او میداند، معرفی کرد و گفت ایها الناس!بعد از من در مسائلدینی هر چه میخواهید سؤال کنید، از وصی من و اوصیای من بپرسید؟ در واقع در اینجا امامت، نوعی کارشناسیاسلام میشود اما یک کارشناسی خیلی بالاتر از حد یک مجتهد، کارشناسی من جانب الله، [و ائمه] یعنی افرادی که اسلام شناسهستند، البته نه اسلام شناسانی که از روی عقل و فکر خودشان اسلام را شناخته باشند - که قهرا جایز الخطا باشند - بلکهافرادی که از یک طریق رمزی و غیبی - که بر ما مجهول است - علوم اسلام را از پیغمبر گرفتهاند، از پیغمبر(ص)رسیده بهعلی(ع)و از علی(ع)رسیده به امامان بعد و در تمام ادوار ائمه، علم اسلام یک علم معصومغیر مخطئ که هیچ خطا نمیکند، از هر امامی به امامان بعد رسیده است.
اهل تسنن برای هیچ کس چنین مقامی قائل نیستند.پس آنها در اینگونه امامت، اصلا قائل به وجود امام نیستند، قائل به امامت نیستند نه اینکه قائل به امامت هستند ومیگویند علی(ع)امام نیست و ابوبکر چنین است. برای ابوبکر و عمر و عثمان و به طور کلی برای هیچیک از صحابه چنینشان و مقامی قائل نیستند و لهذا در کتابهای خودشان هزاران اشتباه را از ابوبکر و عمر در مسائل دینی نقل میکنند. ولیشیعه امامان خودش را معصوم از خطا میداند و محال است که به خطایی برای امام اقرارکند. [در کتابهای اهل تسنن مثلا آمده است]ابوبکر در فلان جا چنین گفت، اشتباه کرد، بعد خودش گفت: «ان لی شیطانا یعترینی»یک شیطانی است که گاهی بر من مسلط میشود و من اشتباهاتی میکنم، و یا عمر در فلان جااشتباه و خطا کرد و بعد گفت این زنها هم از عمر فاضلتر و عالمترند.
میگویند: وقتی که ابوبکر مرد، خاندان او و از جملهعایشه - که دختر ابوبکر و همسر پیغمبر بود - گریه و شیون میکردند. صدای شیون که از خانه ابوبکر بلند شد، عمر پیغامداد که به این زنها بگویید ساکتشوند. ساکت نشدند. دو مرتبه پیغام داد بگویید ساکتشوند، اگر نه با تازیانه ادبشان میکنم.هیپیغام پشتسر پیغام.به عایشه گفتند عمر دارد تهدید میکند و میگوید گریه نکنید. گفت: پسر خطاب را بگوییدبیاید تا ببینم چه میگوید.عمر به احترام عایشه آمد. عایشه گفت: چه میگویی که پشتسر هم پیغام میدهی؟ گفت: من از پیغمبر شنیدم که اگر کسی بمیرد و کسانش برایش بگریند، هر چه اینها بگریند او معذب میشود، گریههای اینها عذاباست برای او.عایشه گفت: تو نفهمیدهای، اشتباه کردهای، قضیه چیز دیگری است، من میدانم قضیه چیست: یک وقتمرد یهودی خبیثی مرده بود و کسانش داشتند برای او گریه میکردند، پیغمبر فرمود در حالی که اینها میگریند اودارد عذاب میشود. نگفت گریه اینها سبب عذاب اوست بلکه گفت اینها دارند برایش میگریند ولی نمیدانند که او داردعذاب میشود.این چه ربطی دارد به این مساله؟! بعلاوه، اگر گریه کردن بر یتحرام باشد، ما گناه میکنیم، چرا خدا یک بیگناه راعذاب کند؟! او چه گناهی دارد که ما گریه کنیم و خدا او را عذاب کند؟ !عمر گفت: عجب!اینطور بوده مطلب؟! عایشهگفت: بله اینطور بوده.عمر گفت: اگر زنها نبودند عمر هلاک شده بود.
خوداهل تسنن میگویند عمر در هفتاد مورد(یعنی در موارد زیاد، وواقعا هم موارد خیلی زیاد است)گفت: «لو لا علی لهلک عمر» .امیرالمؤمنین اشتباهاتش را تصحیح میکرد، او هم به خطایش اقرار مینمود.
پس آنها قائل به چنین امامتی نیستند. ماهیت بحث برمیگردد بهاین معنا که مسلما وحی فقط به پیغمبر اکرم میشد.ما نمیگوییم که به ائمه(ع)وحی میشود.
اسلام را فقط پیغمبر(ص)به بشر رساند و خداوند هم آنچه از اسلامرا که باید گفته بشود، به پیغمبر گفت.اینطور نیست که قسمتی از دستورات اسلام نگفته به پیغمبر مانده باشد.ولیآیا از دستورات اسلام نگفته به عموم مردم باقی ماند یا نه؟اهل تسنن حرفشاناین است که دستورات اسلام هر چه بود همان بود که پیغمبر به صحابهاش گفت.بعد در مسائلی که در مورد آنها از صحابه همچیزی روایت نشده گیر میکنند که چه کنیم؟اینجاست که مساله قیاس واردمیشود و میگویند ما اینها را با قانون قیاس و مقایسهگرفتن تکمیل میکنیم، که امیر المؤمنین در نهج البلاغه میفرماید یعنی خدا دین ناقص فرستاد که شما بیاییدتکمیلش کنید؟!ولی شیعه میگوید نه خدا دستورات اسلام را ناقص به پیغمبر وحی کرد و نه پیغمبر آنها را ناقص برای مردم بیان کرد.
پیغمبر کاملش را بیان کرد اما آنچه پیغمبر کامل بیان کرد، همه،آنهایی نبود که به عموم مردم گفت(بسیاری از دستورات بود که اصلا موضوع آنها در زمان پیغمبر پیدا نشد، بعدهاسؤالش را میکردند)، بلکه همه دستوراتی را که من جانب الله بود به شاگرد خاص خودش گفت و به او فرمود تو برای مردم بیان کن.
اینجاست که مساله عصمت هم به میان میآید.شیعهمیگوید همان طور که امکان نداشتخود پیغمبر در گفته خودش عمدا یا سهوا دچار اشتباه شود، آن شاگرد خاص پیغمبر همامکان نداشت که دچار خطا یا اشتباه شود، زیرا همان گونه که پیغمبر به نوعی از انواعمؤید به تایید الهی بود، این شاگرد خاص هم مؤید به تایید الهی بود.
پس این، مرتبه دیگری است برای امامت.
● امامت به معنی ولایت
امامت، درجه و مرتبه سومی دارد که اوج مفهومامامت است و کتابهای شیعه پر است از این مطلب، و وجه مشترک میان تشیع و تصوف است.البته از اینکه میگویم وجهمشترک، سوء تعبیر نکنید، چون ممکن استشما با حرفهای مستشرقین در این زمینه روبرو شوید که مساله را به همینشکل مطرح میکنند. مسالهای است که در میان عرفا شدیدا مطرح است و در تشیع نیز از صدر اسلام مطرح بوده و منیادم هست که کربن حدود ده سال پیش در مصاحبهای که با علامه طباطبایی داشت، از جمله سؤالاتی که کرد این بود که این مسالهرا آیا شیعه از متصوفه گرفتهاند یا متصوفه از شیعه؟میخواست بگوید از ایندو یکی از دیگری گرفته است.علامه طباطبایی گفتندمتصوفه از شیعه گرفتهاند، برای اینکه این مساله از زمانی در میان شیعه مطرح است که هنوز تصوف صورتی به خودنگرفته بود و هنوز این مسائل در میان متصوفه مطرح نبود، بعدها این مساله در میان متصوفه مطرح شده است. پس اگر بنا بشود که از این دو یکی از دیگری گرفته باشد، باید گفت متصوفه از شیعه گرفتهاند.
این مساله، مساله «انسان کامل» و به تعبیر دیگرحجت زمان است. عرفا و متصوفه روی این مطلب خیلی تکیه دارند. مولوی میگوید: «پس به هر دوری ولیی قائم است» در هردورهای یک انسان کامل که حامل معنویت کلی انسانیت است وجود دارد. هیچ عصر و زمانی از یک ولی کامل - که آنها گاهیاز او تعبیر به «قطب» میکنند - خالی نیست، و برای آن ولی کامل که انسانیت را به طور کامل دارد مقاماتی قائلهستند که از اذهان ما خیلی دور است.از جمله مقامات او تسلطش بر ضمائر یعنی دلهاست، بدین معنی که او یک روح کلیاست محیط بر همه روحها.باز مولوی در داستان ابراهیم ادهم - که البته افسانه است - در این مورد اشارهای دارد.او افسانههارا ذکر میکند به اعتبار اینکه میخواهد مطلب خودش را بگوید.هدف او نقل تاریخ نیست، افسانهای را نقل میکند تا مطلبش رابفهماند.[میگوید]ابراهیم ادهم به کنار دریا رفت و سوزنی را به دریا انداخت و بعد سوزن را خواست. ماهیها سر از دریا در آوردنددر حالی که به دهان هر کدامشان سوزنی بود، تا آنجا که میگوید: دل نگه دارید ای بی حاصلان در حضور حضرت صاحبدلان وتا آنجا که میگوید آن شیخ(یعنی آن پیر)از اندیشه آن طرف واقف شد: شیخ واقف گشت از اندیشهاش شیخ چون شیر است و دلها بیشهاش مساله ولایت در شیعه معمولا به آن معنایخیلی به اصطلاح غلیظش مطرح است، به معنی حجت زمان که هیچ زمانی خالی از حجت نیست: «و لو لا الحجة لساخت الارض باهلها»یعنی هیچ وقت نبوده و نخواهد بود که زمین از یک انسان کامل خالی باشد، و برای آن انسان کامل مقامات و درجاتزیادی قائلاند و ما در اغلب زیارتها که میخوانیم، به چنین ولایت و امامتی اقرار و اعتراف میکنیم، یعنی معتقدیم کهامام دارای چنین روح کلی است.ما در زیارت میگوییم(این را همه ما همیشه میخوانیم و جزء اصول تشیع است): «اشهد انک تشهد مقامی و تسمع کلامی و ترد سلامی» (تازه ما برای مردهاش میگوییم.البته از نظر ما مرده و زنده او فرقی ندارند،چنین نیست که زندهاش اینطور نبوده و فقط مردهاش اینطور است). من گواهی میدهم که تو الآن وجود مرا در اینجا حس و ادراک میکنی، من اعتراف میکنمکه تو سخنی را که من الآن میگویم: «السلام علیک یا علی بن موسی الرضا» میشنوی، من اعتراف میکنم و شهادتمیدهم که سلامی را که من به تو میکنم: «السلام علیک» تو به من جواب میدهی. اینها را هیچ کس برای هیچ مقامیقائل نیست. اهل تسنن(غیر از وهابیها) فقط برای پیغمبر اکرم قائل هستند و برای غیر پیغمبر برای احدی در دنیا چنینعلو روحی و احاطه روحی قائل نیستند.ولی این مطلب جزء اصول مذهب ما شیعیان است و همیشه هم آن را میگوییم.
بنابراین، مساله امامتسه درجه پیدا میکند و اگر اینهارا از یکدیگر تفکیک نکنیم، در استدلالهایی که در این مورد هست دچار اشکال میشویم.لهذا تشیع هم مراتبی دارد. بعضیاز شیعیان فقط قائل به امامت به همان معنی رهبری اجتماعیاند، میگویند پیغمبر(ص)علی(ع)را تعیین کرده بودبرای رهبری بعد از خود و ابوبکر و عمر و عثمان بیجا آمدند.همین مقدار شیعه هستند و در آن دو مساله دیگر یا اعتقاد ندارند ویا سکوت میکنند.بعضی دیگر، مرحله دوم را هم قائل هستند ولی به مرحله سوم نمیرسند. میگویند مرحوم آقاسید محمد باقر درچهای، استاد آقای بروجردی در اصفهان منکر این مرحله سوم بوده، تا مرحله دوم پیش میآمده ولی از آنبیشتر اعتقاد نداشته است.اما اکثریتشیعه و علمای شیعه مرحله سوم را هم اعتقاد دارند.
ما اگر بخواهیم وارد بحث امامت بشویمباید در سه مرحله بحث کنیم:
۱) امامت در قرآن
۲) امامت در سنت
۳) امامت به حسب حکم عقل
در مرحله اول باید ببینیم آیا آیات قرآندر باب امامت دلالت بر امامتی که شیعه میگوید دارد یا نه؟و اگر دلالت دارد، آیا فقط امامت به معنی رهبری سیاسی و اجتماعیرا میگوید یا امامت به معنی مرجعیت دینی و حتی امامت به معنی ولایت معنوی را هم میگوید؟از این که فارغشدیم باید وارد بحث امامت در سنت بشویم، ببینیم که در سنت پیغمبر(ص) راجع به امامت چه آمده؟بعد مساله را از نظر عقلیتجزیه و تحلیل کنیم که عقل در هر یک از سه مرحله امامت چه چیز را قبول میکند؟آیا میگوید از نظر رهبری اجتماعیحق با اهل تسنن است و جانشین پیغمبر(ص)باید به وسیله شورای مردم انتخاب شود یا اینکه پیغمبر جانشینخود را تعیین کرده است؟همین طور در آن دو تای دیگر عقل چه میگوید؟
● حدیثی در باب امامت
قبل از ذکر آیات قرآن در باب امامت، حدیث معروفیرا برایتان عرض میکنم که آن را هم شیعه روایت کرده است و هم سنی. معمولا حدیثی را که مورد اتفاق شیعه وسنی باشد، نمیشود کوچک شمرد زیرا وقتی هر دو فریق از دو طریق روایت میکنند، تقریبا نشان دهندهاین است که پیغمبر اکرم یا امام قطعا این مطلب را فرموده است.
البته عبارتها کمی با هم فرق میکنند ولی مضمون آنها تقریبایکی است.این حدیث را ما شیعیان اغلب به این عبارت نقل میکنیم: «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتةجاهلیة» (۷) هر کس بمیرد و پیشوای زمان خود را نشناسد، مرده است از نوع مردن زمان جاهلیت.این، تعبیر خیلیشدیدی است چون در زمان جاهلیت مردم اصلا مشرک بودند و حتی توحید و نبوت هم نداشتند.این حدیث در کتب شیعهزیاد آمده و با اصول شیعه هم صد در صد قابل انطباق است. در کافی که معتبرترین کتاب حدیثشیعه میباشد، اینحدیث هست.عمده این است که این حدیث در کتابهای اهل تسنن هم هست. آنها در روایتی به این عبارت نقل کردهاند: «من مات بغیر امام ماتمیتة جاهلیة» (۸) هر کس بدون امام بمیرد، مانند این است که در جاهلیت مرده است. عبارت دیگری که نقل کردهانداین است: «من مات و لیس فی عنقه بیعة مات میتة جاهلیة» آن که بمیرد و در گردن او بیعتیک امام نباشد، مردنش از نوعمردن جاهلیت است. به عبارتی هم که شیعه نقل میکند، سنیها زیاد نقل کردهاند.عبارت دیگر: «من مات و لا امام له ماتمیتة جاهلیة» .این عبارتها خیلی زیاد است و نشان دهنده اهتمام زیاد پیغمبر اکرم به مساله امامت است.
استاد شهید مرتضی مطهری
۱.انبیاء/۷۳.
۲.قصص/۴۱.
۳.هود/۹۸.
۴.حشر/۷.
۵.نساء/۶۵: [نه چنین است، قسم به خدایتو که اینان به حقیقت اهل ایمان نمیشوند مگر آنکه در خصومت و نزاعشان تنها تو را حاکم کنند و آنگاه بههر حکمی که کنی هیچگونه اعتراضی در دل نداشته و کاملا از دل و جان تسلیم فرمان تو باشند.]
۶.نساء/۵۹.
۷.دلائل الصدق، ص ۶ و ۱۳.
۸. مسند احمد.
استاد شهید مرتضی مطهری مجموعه آثار، جلد ۴، صفحه ۸۴۲
۱.انبیاء/۷۳.
۲.قصص/۴۱.
۳.هود/۹۸.
۴.حشر/۷.
۵.نساء/۶۵: [نه چنین است، قسم به خدایتو که اینان به حقیقت اهل ایمان نمیشوند مگر آنکه در خصومت و نزاعشان تنها تو را حاکم کنند و آنگاه بههر حکمی که کنی هیچگونه اعتراضی در دل نداشته و کاملا از دل و جان تسلیم فرمان تو باشند.]
۶.نساء/۵۹.
۷.دلائل الصدق، ص ۶ و ۱۳.
۸. مسند احمد.
استاد شهید مرتضی مطهری مجموعه آثار، جلد ۴، صفحه ۸۴۲
منبع : درگاه پاسخگویی به مسایل دینی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست