جمعه, ۱۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 7 February, 2025
مجله ویستا
خانه نیمایوشیج ، یوش ، بلده ، نور
علی اسفندیاری متخلص به نیمایوشیج فرزند ابراهیم خان اعظمالسلطنه نوری در دهكده یوش از بخش بلده شهرستان نور متولد شد. خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده فرا گرفت. در مدرسه عالی سنلویی تهران به ادامه تحصیل پرداخت. با آموختن زبان فرانسه با ادبیات غرب آشنا شد. نیما در شرح احوال خود مینویسد : «آشنایی با زبان خارجی راه تازهای پیش چشم من گذاشت.» اولین اثر وی در سال 1300 هجری به نام «قصه رنگ پریده» منتشر شد. او مبتكر سبكی نو در شعر پارسی است كه به نام شعر نو معروف شده است. نیما در سال 1317 به عضویت هیأت تحریریه مجله موسیقی درآمد و در این مجله، اشعار خود را مرتباً انتشار میداد. از آثار مشهور و معروف او خانواده سرباز، افسانه، ماخاولا، مانلی، شعر من، شهر شب و شهر صبح است. خانه نیما یوشیج، این شاعر بلند پایه و نوپرداز معاصر، در روستای یوش واقع شده است. ساختمان خانه شامل حیاط مركزی با اطاقهای متعددی در اطراف آن است كه با داشتن عناصر تزئینی از قبیل آجركاری، گچبری، ارسیهای زیبای ملهم از موتیفهای تزئینی قاجاری، در زمره ابنیه مشهور تاریخی استان مازندران به شمار میآید. امروزه خانه نیمایوشیج كه خانه فرهنگ نامیده میشود، تعمیر و مورد حفاظت واقع شده است. كلیه آثار نیما به این خانه انتقال یافته است. در سال 1377 سیروس طاهباز دوست و وصی او در تنظیم و انتشار آثار، پس از فوت در كنار آرامگاه نیما به خاك سپرده شد. با شعری از نیما خاطره او را گرامی میداریم :
میتراود مهتاب
میتراود مهتاب
میدرخشد شبتاب
نیست یك دم شكند خواب به چشم كس و لیك
غم این خفته چند
خواب در چشم ترم میشكند.
نگران با من استاده سحر
صبح، میخواهد از من
كز مبارك دم او آورم این قوم به جان باخته را بلكه خبر
در جگر خاری لیكن
از ره این سفرم میشكند
نازك آرای تن ساق گلی
كه بجانش كشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا! بهبرم میشكند
دستها میسایم
تا دری بگشایم
بر عبث میپایم
كه بدر كس آید
در و دیوار بهم ریختهشان
بر سرم میشكند
میتراود مهتاب
میدرخشد شبتاب
مانده پای آبله از راه دراز
بر دم دهكده مردی تنها
كولهبارش بر دوش
دست او بر در
میگوید با خود :
غم این خفته چند
خواب در چشم ترم میشكند
میتراود مهتاب
میتراود مهتاب
میدرخشد شبتاب
نیست یك دم شكند خواب به چشم كس و لیك
غم این خفته چند
خواب در چشم ترم میشكند.
نگران با من استاده سحر
صبح، میخواهد از من
كز مبارك دم او آورم این قوم به جان باخته را بلكه خبر
در جگر خاری لیكن
از ره این سفرم میشكند
نازك آرای تن ساق گلی
كه بجانش كشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا! بهبرم میشكند
دستها میسایم
تا دری بگشایم
بر عبث میپایم
كه بدر كس آید
در و دیوار بهم ریختهشان
بر سرم میشكند
میتراود مهتاب
میدرخشد شبتاب
مانده پای آبله از راه دراز
بر دم دهكده مردی تنها
كولهبارش بر دوش
دست او بر در
میگوید با خود :
غم این خفته چند
خواب در چشم ترم میشكند
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست