دوشنبه, ۲۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 10 June, 2024
مجله ویستا


درکارهنر بازنشستگی نیست


درکارهنر بازنشستگی نیست
● تقریباً هیچ پدر و مادری را نمی توان پیداكرد كه آرزوكند بچه اش «نقاش» شود. آموزش و پرورش هم ازقدیم به هنر نقاشی بی توجه بوده است. برای همین اگر معلم نقاشی هم در مدرسه ای بوده (كه غالباً نبوده)، به طورمعمول نقاشی بلد نبوده، از همین رو، درس نقاشی همواره معلم نداشته و زنگ نقاشی به كارهای دیگری جز نقاشی می پرداخته اند. در ساعاتی كه زنگ نقاشی به حساب می آمد، غالباً معلم ریاضی برای تقویت درس بچه ها «ریاضی» تدریس می كرد. نقاشی شده بود كلاس آزاد، كلاسی كه به جبران عقب ماندگی در سایر دروس، موردبهره برداری قرارمی گرفت.
چندسالی است كه قبول شدن دركنكور هنر قدری اهمیت پیداكرده است و این خیلی پیشرفت بزرگی است. وقتی جوانی به خانه می آید و به پدر و مادرش می گوید: مژده بدهید كه دركنكور نقاشی قبول شده ام، نسبت به زمانی كه مهم ترین رشته، پزشكی بود، پیشرفت بزرگی محسوب می شد. كسی كه در رشته پزشكی قبول می شد او را بهترین شاگرد می دانستند. رشته های دندانپزشكی و مهندسی هم مهم بودند ولی رشته «هنرنقاشی» هیچ اهمیتی نداشت.
● هیچ هنری به اندازه نقاشی درتعلیم و تربیت، نقش اساسی ندارد. چون واقعاً «رنگ» و «تصویر» خیلی به آموزش و بیان، به تبلیغ و روان شناسی كمك می كند.*(۱)
رنگ در تمام مسائل زندگی ازجمله در پوشاك، محل سكونت، چشم اندازهای شهری، رسانه ها، جشن ها و حتی سوگواری ها و همچنین در روحیه و روان افراد بسیار مؤثر است.
كودكان، در سال های ابتدایی مدرسه و در سال های قبل از مدرسه، با مفاهیم كلیدی زندگی و فكر و اندیشه به طور مقدماتی و پایه ای آشنا می شوند و این آشنایی در آن سنین از طریق كلام، ممكن است دشوار و یا ناممكن باشد، اما از طریق نقاشی و رنگ امكانپذیر است. اگر به یك كودك، ۳ رنگ اصلی (قرمز، آبی و زرد) را بدهی، همراه با یك قلم مو و برای او موسیقی پخش كنی و از او بخواهی با این ۳ رنگ همه كاغذ را نقطه گذاری كند، او هم شروع می كند با موسیقی نقطه گذاشتن.
نخستین چیز مهمی كه دستگیرش می شود «علم تطبیقی» است كه ذهن كودك چندساله را به عمق پدیده ها می برد. كودك نقطه می گذارد و به موسیقی گوش می دهد. بلافاصله می فهمد كه در موسیقی ریتم هست. به این ترتیب، كودك شعور تطبیقی پیدامی كند. می فهمد كه موسیقی ریتم دارد و ریتم با نقطه و دستی كه می رقصد رابطه دارد. او یادمی گیرد كه اگر نقطه های ریز روی كاغذ بگذارد، ممكن است یك روز طول بكشد تا یك صفحه را پركند. بعد می بیند اگر نقطه را درشت بگذارد زودتر تمام می شود. اینطوری رابطه ها را درك می كند، تقسیم بندی درست را می آموزد.
اگر فقط از یك رنگ (مثلاً آبی) استفاده كند می فهمد كه نقاشی اش «یكنواخت» شده است.
اما وقتی هر ۳ رنگ را به كار می برد، «تنوع» پیدامی كند، و درنتیجه معنای «تنوع» را می فهمد. معنای ریزی و درشتی را می فهمد. معنای بزرگ و كوچك را می فهمد. معنای «كار» و «تداوم كار» را می فهمد. معنای بردباری و پشتكار را می فهمد. معنای نخست فكر كردن و بعد عمل كردن در یك تمرین بی آزار و بی ضرر برروی صفحه كاغذ را بدرستی می آموزد. می فهمد چنانچه نقطه های كوچكی را با نوك سوزن برروی صفحه بگذارد، ممكن است ده روز هم كار كند و تمام نشود... به تدریج وسعت نظر پیدا می كند. پس «نقاشی» این توانایی را دارد كه به كودك بفهماند، دنیای ما خیلی بزرگ است اما از دور مثل یك «نقطه» دیده می شود. ستاره های آسمان هم بزرگ اند، اما از دور مثل نقطه های كوچك به نظر می آیند. می فهمد كه قالی مجموعه ای از گره های كوچك است. می فهمد كه قطره قطره جمع می گردد و دریا می شود.
این ها را «نقاشی» می تواند به بچه بفهماند. به همین دلیل هنر نقاشی در تعلیم و تربیت نقش اساسی دارد.*(۲)
● هدف هنر و هنرمند از جمله نقاشی و نقاش چیست؟
این از آن سؤالاتی است كه همیشه از هنرمند پرسیده می شود و همیشه به دنبال یك «تعریف» می گردند. شاید نتوان تعریفی جامع و كلی از هنر عرضه كرد، اما باید گفت كه «هنر» در هر دیدگاه و فلسفه و مكتبی، تعریف خاص خودش را دارد.
ولی یك چیز كلی وجود دارد، هدف هنر و هنرمند از جمله نقاش و نقاشی یكی است. همان هدفی كه یك نویسنده دارد، یك نقاش هم دارد. همان هدفی كه یك موسیقیدان دارد یك نقاش نیز دارد. هدف نهایی این است كه كسی كه آگاهی و دانشی را به دست آورده، رنگی یا لطافتی را درك كرده، یك چیز طنزآمیزی را پیدا كرده، دردی را شناخته، زیبایی یا زشتی یا مصیبتی را دیده، این ها را به دیگران منتقل كند با وسیله ای كه خودش انتخاب می كند، یعنی به وسیله شعر، به وسیله ادبیات، به وسیله نقاشی، به وسیله موسیقی، به وسیله تئاتر... گاهی با سخنرانی آن پیام و احساس را به دیگران منتقل می كند. گاهی معلمی می كند، گاهی به عنوان پدر به پسر منتقل می كند. هدف، پیشرفت بشر و جهان اوست و این جلو رفتن انسان ها زودتر عملی می شود، اگر هر كسی محتویات درون خودش را به دیگران منتقل كند، زیبایی ها گسترده می شود و مثل موج پیش می رود و به همه جا می رسد.
چه بسا یكی از ضرب المثل های چینی به نحوی به گوش حافظ رسیده و حافظ هم آن را با لطافت در شعرش گنجانده و شعر شاعر به نسل كنونی رسیده، بدین ترتیب آگاهی ها و زیبایی ها دهان به دهان می گردد و از نسلی به نسلی دیگر منتقل می شود و به اطراف و اكناف جهان می رسد.
● اگر می خواهید نقاش شوید، بزرگ كار كنید، بوم های بزرگ بسازید و بزرگ طراحی كنید، بگذارید عیبتان بزرگ شود، دیده شود. *(۳)
در بزرگ كار كردن و بوم بزرگ ساختن شوری پیدا می شود، تمام دست، بدن و چشم به كار می افتد. كار هنر نقاشی، كار یقه سفید و كراوات نیست. نقاش هم نجار است، هم بنا و هم حمال... با چكش زدن، اره كردن، ساختن، جابه جا كردن، دقت كردن... و سنگین تر از نقاشی، كار مجسمه سازی است (امروز، این دوهنر حسابی به حریم هم نفوذ كرده اند)، هنرمند در دنیای هنرهای تجسمی، باید خوش بنیه، سالم و قوی باشد. در این كار بازنشستگی نیست. این سلامتی و این كار، باید تا ۸۰ ، ۹۰ سالگی با هنرمند باشد.
* ۳ ۲، ۱،: به نقل از هانیبال الخاص (نقاش) در كتاب «بی پرده با آفتاب»- نشر مجال - ۱۳۸۵ (جلد اول)
منبع : روزنامه ایران