شنبه, ۱۷ آذر, ۱۴۰۳ / 7 December, 2024
مجله ویستا
پاسخ خداوند به حیرت تاریخی بشر
● چكیده
اعراض انسان از هدایتهای الهی و روگردانی از تذكر اسمای حق و مشاهدهی تجلیات او، موجب قهر الهی و غیبت ولیالله میگردد. در این وضعیت، انسانها در رنج و حیرت حیات طبیعی فرو میروند تا جایی كه از شدت رنج و اضطراب، رو به آستانه حق تعالی آورده و متذكر نام او میشوند. در نتیجه این اضطرار و تمنا و تضرع، آمادگی برای ظهور پیدا شده و خداوند با صفات رحمت و لطف و بسط بر انسان تجلی میكند كه به ظهور منجی و تحول حیات طبیعی به حیات طیبه میانجامد.
انسان امروز با دردمندی بسیار در رنج و حیرت حیات طبیعی را بسر میبرد، هم از این رو در آستانه این است كه به تمنای هدایت و طلب حق راه یافته و مانند غافل غریقی در گرداب بلا به دین و معنویت بازگشته و با مدد اولیای الهی متذكر نام خداوند شده است، پس امید آن میرود كه ظلمت این دوران هر چه زودتر به سپیده دم ظهور، فرجام بپذیرد.
● مقدمه
انسان همواره در طلب و تمنای خواستهها و نیازهایی است به او را به حركت واداشته و برای برآوردن حاجات و رهایی از رنج نیازمندی به كوشش و تلاش و تفكر وامیدارد.
وقتی آدمی فاقد مطلوبی است كه نسبت به آن احساس نیاز میكند، دچار رنج میشود. هنگامی كه بداند به چه چیز نیاز دارد؛ اما نداند، راه برطرف كردن نیازش كدام است، متحیر میشود و اگر افزون بر این، نداند كه نیازش چیست، تا در صدد یافتن از طریق رفع آن برآید، به حیرت مضاعف مبتلا است.
انسان امروز تاریخی را پشت سر گذاشته كه قرنهای متمادی اصیلترین نیاز انسانی، یعنی هدایت به معنویت حقیقی را در شرارههای فراموشی به خاكستر تبدیل كرده و آن خاكستر را هم به باد سپرده است و امروز، نه تنها در رنج به سر میبرد و به علت بیخبری از راه هدایت متحیر است؛ بلكه فراتر از این، همه به حیرت مضاعف گرفتار شده و نمیداند كه به چه چیز نیازمند است و منشأ این رنج جانكاه، فقدان كدام مطلوبی است كه چنین تمام هستیاش را گداخته و زندگیاش را به تیرگی و ظلمت كشانده است.
برای تحلیل این مسئلهی بنیادین، حیات و هستی انسان با رویكرد عرفانی به مطالعه و تفكر مینشینیم. عارفان سراسر عالم را تجلی اسمای الهی میدانند؛ چشم نوازی گلهای زیبا، جلوه نام جمیل پروردگار سبحان است و عظمت و جلال كوه، تجلی اسم عظیم و جلیل حق تعالی است و همین طور آسمان و زمین و شب و روز و دریا و بیابان و هر چه در عالم آفرینش رو نمایانده، وجه تجلی و روی و نمای اوست. هیچ چیز در جهان نیست؛ مگر اینكه به گونهای نامی از نامهای ذات احدی و پرتوی از انوار عالم تابش را منعكس و متجلی كرده و تمام پدیدهها ربطی با او داشته و بلكه عین ربط با حضرت احدیت و فیض اقدس او هستند.
در چهارچوب عرفان نظری، هر پدیدهای در ربط با اسمای الهی تحلیل، مشاهده و تبیین شده و معلوم میگردد كه با كدام یك از نامهای الهی پیوند داشته و آن را نشان میدهد.
البته ممكن است، بعضی پدیدههای عالم مظهر چند نام از اسمای حق تعالی باشند؛ اما انسان مظهر همهی نامها و فراگیرندهی تمام تجلیات اسمایی است؛ یعنی همهی مظاهر نامهای الهی در استعداد انسان بوده و این موجود برتر استعداد و توان تجلی همه اسما را دارد؛ اما چون در جهت فعلیّت و ظهور با محدودیتهایی از طرف نفس خود و عوامل گمراهی رو به روست، آشكاری همه این تجلیات میسر نبوده و همواره از جلوه یك نام به جلوه نامهای دیگر دگرگون شده و میان قبض و بسط در گردش است. تاریخ كه سرگذشت انسان را به تصویر میكشد، در حقیقت اثر توالی تجلیات الهی در زندگی انسان بوده و از چینش قبضها و بسطها و جلوههای گوناگون اسمای حق پدید میآید.
تحلیل موقف تاریخی بشر این روزگار و نسبت او با نامهایی كه غیبت ولی الله اعظم و ظهور منجی عالم را اقتضا میكند، مسئله اساسی این تحقیق بوده كه مبانی ویژهای دارد. در این پژوهش، پس از طرح این مبانی در بخش اول، به تحلیل شرایط تاریخی معاصر بر اساس مبانی در بخش دوم میپردازیم.
● انسان در حیات طبیعی و حیات طیبه انسان از منظر عرفان
عارفان اندیشمند جهان اسلام، عالم را سراسر عالم جلوههای آثار و اسمای حق تبارك و تعالی دانسته، باور دارند كه در دار هستی، غیر ذات الهی و تجلیات انوار و اسمای او هیچ نیست و هر چه هست، آینه و آیت خداوند یكتاست: «ان الذات فی كسوه التعینات الاسمائیه تتجلی علی الاعیان الثابته، وفی كسوتها تتجلی علی الاعیان الخارجیه»؛ (۱)
ذات حق تعالی در لباس تعینات اسما [در مقام علم الهی] بر اعیان ثابته (یعنی حقایق اشیا) تجلی كرد و آنها را به پیدایی آورد و در لباس اعیان ثابته بر اعیان خارجی تجلی كرد [و آنها را در عالم شهادت آشكار كرد.
بنابراین همه مراتب عالم هستی ظهور تجلیات حق تعالی است. حضرت امام در این باره فرمودهاند: «... فان الرحمن مقام جمع بسط الوجود و ظهوره من مكامن غیب الهویه الی الشهاده المطلقه فكلما یظهر فی العلم و العین فهو من تجلیات الرحمه الرحمانیه و الرحیم مقام احدیه جمع قبض الوجود وارجاعه الی الغیب فكلما یدخل فی البطون و یصل الی باب الله فهو من الرحمه الرحیمیه...» (۲)
خداوند تعالی با رحمت عامهاش همه چیز را آفرید و بارقههای تجلی را بر خاك تابید و بارید و در خاك تیره از روح خود وزید و انسان را از تجلی مخصوصی بهرهمند كرد كه علم كلیهی اسما را به او ارمغان كرد. خدای رحمان تمام نامها را در این نفخه روحانی بر انسان سرود و هر كه متذكر آنها گردید، با گشایش باب الله به مشاهده وجه رب رحیم توفیق یافته است. بنابراین، ایجاد و معاد، حیرت و ضلالت، رحمت و هدایت، فراق و وصال، قبض و بسط، تفكر و تذكر، همه و همه تجلی نامهای پروردگار رحمان و رحیم است.
هر پدیدهای به فراخور گنجایش محدود خود، جلوهای از وجه سبحانی را به پیدایی آورده است؛ اما انسان تجلی گاه مطلق نامهای نیكوی حق تعالی است.
«أن الانسان لما كانت نشأته عامه لجمیع شئون الاسمائی و الاعیانی حاصره للحقائق الهیه و الكونیه مرآهً لشهود الحقائق كلها»؛ (۳) از آنجا كه انسان، جهانی فراگیر همه جلوههای اسما و اعیان است كه تمام حقایق الهی و خلقی را در بر دارد، آینهای برای شهود همه حقایق است.
انسان در حقیقت ذاتش دانا به همه اسما خداند و تجلیات خلقی آنها و شاهد و مشتاق كمال مطلق است. و به مقام خلیفه الهی شرافت یافته، همه عالم فیض تجلی اسما و انوار حق تعالی را از مقام كمال انسانی میگیرند، زیرا خدای تبارك و تعالی، هر آنچه آشكار شدنی و نامیدنی بود، بر انسان فاش كرد و اسرار خود را بر گوش جان او خواند،
▪ آن گاه كه فرمود:
«نفخت فیه من روحی» (۴)
«و علم الادم اسماء كلها» (۵)
«علم القرآن خلق الانسان» (۶)
«علم الانسان ما لم یعلم» (۷)
همهی افراد بشر، از جهت استعداد، مظهر كلی اسمای الهیاند؛ اما شكوفایی و فعلیت این استعداد در گرو درك و عمل است؛ یعنی اینكه انسان این اسما را درك كند و بر اساس آن عمل كند؛ به گونهای كه اگر كسی او را دید، تجلی اسمای الهی را در او مشاهده كند. در این مراحل، موانعی پیش روی رشد و آراستگی به انوار و اسما الهی سر بر میكشد.
شیطان مانع بزرگ این راه است كه اگر نفسانیت انسان از درون مددرسان او شود، در شكوفایی استعداد انسان دخالت كرده و میتواند نهایت تباهی را برای او رقم زند و انسان را دچار حیرت كرده، مانع هدایت و شكوفایی او گردد: «كالذی استهوته الشیاطین فی الارض حیران»؛ (۸) مثل كسی كه شیطانها او را فریفتهاند و در زمین حیران و سرگردان است.
اگر ظرفیت آگاهی با معرفت اسمای حق پر شود و التزام عملی به آنها تحقق یابد، مسیر آراستگی به اسمای الهی گشوده شد و انسان در حیات طیبه به سر میبرد؛ اما اگر آگاهی با اوهام اشغال شود و رفتار انسان به انحراف و كژی گراید، حیرت و ضلالت زندگی را تیره و تار كرده، حیات بشر را به تباهی میكشد.
● آوای الهی
تفكر، در فلسفه و روانشناسی، تعریفهای گوناگونی دارد؛ اما به طور كلی شكوفایی ظرفیت آگاهی انسان با كشف و درك امور نامحدود است كه گاهی به صورت مفاهیم كلی و مطلق و قابل صدق بر مصادیق نامحدود، به كار میآید و گاهی تا كشف حقایق نامتناهی اسماء الهی عروج میكند.
تفكر همواره در اختیار ما نیست؛ گاهی میتوانیم بیندیشیم و گاه نمیتوانیم. بنابراین تفكر از ما آغاز نمیشود، بلكه ما میتوانیم آن را بپذیریم و دریافت كنیم. تجلی خداوند بر انسان، در ظرفیت عقل و اندیشه، تفكر را پدید میآورد؛ هم چنان كه در ظرفیت عمل و اراده انگیزه را در قصد الهی شكوفا میسازد.تفكر ندای حق است، آن گاه كه حق تعالی خود را مینامد، طنین آن در روح انسان میتابد و جان با پرتو نام حق روشن شده و به تكاپو میآید.. پس تفكر یك حركت معرفتی است و محرك آن خداست. (۹) شاید این سخن حضرت علی (ع) به این معنا نزدیك باشد كه فرمودند: «... مابرح لله عز آلائه فی البرهه بعد البرهه و فی ازمان الفترات عباد ناجاهم فی فكرهم و كلمهم فی ذات عقولهم ...»؛ (۱۰) ... همانا خداوند كه عطایایش گرانمایه است در دورانهای پی در پی تاریخ، حتی در روزگاران فترت، همواره بندگانی دارد كه در ژرفای اندیشهها و در عمق خردهایشان، با آنان زمزمه میكند...
صورت هندسی قابل فرض برای تفكر، دایرهای است كه از دو كمان عمودی تشكیل شده، رأس بالای دو كمان خداوند و رأس پایین آن دو انسان است. كمان نزولی، ندای حق به سوی انسان و كمان صعودی تفكر و تكاپوی انسان به سوی خداوند است.
در این سیر، وقتی انسان به حق تعالی رسید، درمییابد كه تفكر او عین ندای حق بوده و اساساً وجود از نور و جلوهی الهی نبوده است، و تقسیم این دایره به دو كمان وهمی است.
این به كسانی مربوط است كه ندای حق را بیحجاب اوهام و هوسها میشنوند؛ اما كسانی كه در بند اوهام و اهوا گرفتارند، در طنین ندای حق، شنوای آوای شیطاناند، زیرا خداوند به شیطان فرمود: «واستفزز من استطعت منهم بصوتك...»؛ (۱۱) هر كس را كه میتوانی با بانگ خود از جای بركن و از راه راست دور كن.
از همان راهی كه صالحان و پاكان هدایت مییابند؛ یعنی وحی، ناپاكان گمراه میشوند و آنچه برای مومنان شفا و رحمت است، برای ظالمان و ظلمت زدگان جز زیان و خسران نمیافزاید. (۱۲) در این وضعیت آگاهی انسان از توهم سرشار میشود و حیرت روزنهای برای هدایتپذیری باقی نمیگذارد؛ مگر اینكه توبه و تضرع حجابها را كنار زند و خداوند باغفران و رحمت بر بندگان تجلی كند.
● تفكر دو اثر و كاركرد مهم دارد:
۱) نخست اینكه مورد اندیشه را چنان روشن و واضح میكند كه ایمان به آن تا عمق جان انسان نفوذ میكند. از این رو، اما علی (ع) در وصف اهل ایمان فرمودند: «المؤمن...مغمورّ بفكرته» (۱۳) و «المومن...كثیر الفكر». (۱۴)
۲) دومین فایده تفكر، عمل و اقدام است كه از امیرمؤمنان نقل شده: «التفكر یدعوا الی البر و العمل به». (۱۵)
این دو كاركرد تفكر، اركان حیات طیبهای است كه اسلام به سوی آن فرا میخواند: «یا ایها الذین آمنوا استجیبوالله و للرسول اذا دعاكم لما یحییكم...». (۱۶)
● اساس حیات طیبه
حیات طیبه زندگی پاكی است كه از لوث اوهام و اهوا پیراسته و به تجلی اسما و انوار الهی آراسته است. این زندگی بهرهی كسانی است كه ندای حق را در شفافیت نفس خود دریافته و انسانیت خود را كشف كرده و نسبتی شایسته با خدای متعال و عزیز برقرار كردهاند. نسبتی كه هم با اوصاف و عظمت حق متعارض نیست و هم درخور ظرفیت نامحدود وجود انسان است.
آگاهی انسانی كه در حیات طیبه به سر میبرد، سرشار از نور و علم الهی است، چنان كه قدرت و ارادهاش جز قدرت و ارادهی او نیست. هم از این رو، حیاتش تجلی نام حیّ سبحان است.
این زندگی در قرآن مجید چنین معرفی شده است: «من عمل عمل صالحا من ذكر او انثی و هو مؤمن فلنحیینه حیاه طیبه»؛ (۱۷) هر مرد و زنی كه عمل صالح انجام دهد، در حالی كه ایمان دارد، پس قطعاً او را به حیات طیبه زنده میداریم.
در این آیه، ایمان و عمل صالح، اركان حیات طیبه معرفی شدهاند؛ حیاتی كه از جانب خدا افاضه میشود و علل و اسباب مادی در آن دخالتی ندارند. هم از این رو، این زندگی در ولایت الهی تحقق مییابد. آن گاه كه ولایت الهی در ظاهر و باطن انسان تجلی یافته، ایمان و آگاهی و عمل و زندگی او، از نام و نور حضرت سبحان سرشار میگردد.
این توفیق خاص انسانی، هر چند كه در فرد تحقق مییابد اما چنین فردی كه «و جعلنا له نوراً یمشی به فی الناس» (۱۸) است، در جامعه تأثیر میگذارد و جامعه نیز در درك چنین حیاتی، بر فرد فرد افراد تأثیر دارد، زیرا افراد با حضور در جامعه، جزئی از یك كل میشوند كه هم بر آن كل تأثیر میگذانرد و هم از آن اثر میپذیرند.
جامعه مركّب حقیقی است از نوع مركبات طبیعی؛ ولی تركیب روحها، اندیشهها، عاطفهها، خواستها و ارادهها و بالاخره تركیب فرهنگی ... . افراد انسان كه هر یك با سرمایهای فطری و سرمایهای اكتسابی از طبیعت وارد زندگی اجتماعی میشود، روحاً در یك دیگر ادغام میشوند و هویت روحی جدید كه از آن به «روح جمعی» تعبیر میشود مییابند؛ (۱۹) هر چند كه بعضی این نظریه را نمیپذیرند؛ (۲۰) ولی اصل جامعهپذیری انسان كه زندگی و فرهنگ و صور ذهنی و خواستهها و نیازهای او را رقم میزند، مورد اعتراف همه اندیشمندان اجتماعی است؛ ولی این به معنای محكومیت و محو مطلق انسان در جامعه و شرایط اجتماعی نیست، بلكه تنها به این معناست كه حیات معنوی فرد در جامعه اثر میگذارد و جامعه معنوی نیز در حیات فرد فرد مردم آثاری بر جای مینهد و البته تهی بودن از معنویت نیز از این قاعده پیروی میكند، و بر حیات متحیرانه فرد در جامعه تاثیر میگذارد و حیرت جامعه در فرد. هم از این رو، خداوند متعال همراه با تفكر، انبیا و اولیا را نیز میفرستد تا جامعه را هدایت كنند و نظام حیات را در تجلیات رحمت الهی سامان دهند.
● حیات طبیعی در تجلی قهر و سخط
اگر ندای حق به شایستگی دریافت نشده، مورد تفكر قرار نگیرد و بشر از تذكر انبیا و اولیا اعراض كند، خدای رحمان با تجلی صفات قهر و غضب، انسان را از شنیدن نام و سخن خویش محروم میسازد: «لایكلمهم و لایهدیهم سبیلا»؛ (۲۱) نه با ایشان سخن میگوید و نه به راهی هدایت میكند.
و این آغاز فرو بستگی باب الله است. وقتی خدا خود را بر جامعهی انسانی نامد، فرقی میان صالحان و فاسدان نیست. همه از این جهت دچار مشكل میشوند و از ارتباط جمعی با او محروم میگردند و تنها رابطه فردی و شخصی میان خداوند و اولیایش باقی میماند.
در این فروبستگی باب الله است. وقتی خود را بر جامعهی انسانی نامد، فرقی میان صالحان و فاسدان نیست. همه از این جهت دچار مشكل میشوند و از ارتباط جمعی با او محروم میگردند و تنها رابطه فردی و شخصی میان خداوند و اولیایش باقی میماند.
در این فروبستگی، اولیای خدا دامن عزلت بر میكشند و ندای حق تعالی به گوش جانها نمیرسد و اوهام و اهوا، بر جان و جامعهی بشری هجوم میآورد و حیات طبیعی پدیدار میگردد.
در حیات طبیعی، ظرفیت نامحدود آگاهی انسان كه مجلای علم نامحدود خدا و مخصوص معرفت اوست، با پندارپردازی بر تصور نامحدود امور محدود اشغال میشود و خواست انسان به تصاحب و تملك آنها تعلق میگیرد. بعضی بزرگان گمان كردهاند كه حیات طبیعی انسان، همانند حیات حیوان است، به این دلیل نوشتهاند: «این نوع حیات در همه جانداران خشكی و دریا وجود دارد». (۲۲)
اما توجه به حقیقت انسان، از منظر عرفان، روشن میكند كه حیات طبیعی در حوزهی انسانی، بسیار مهیب و خطرناكتر از حیات طبیعی در حوزهی حیوانی است. انسان پندارزده در حیات طبیعی، ارادهی نامحدودش را در امور محدود هزینه كرده، هم از این رو به طور سیریناپذیر و به هر طریق، میكوشد تا برای ارضای خواست نامحدودش، با اوهام و هواهای بیپایان، همه چیز را به سلطه و تصاحب خود درآورد. در این روند، نه تنها طبیعت و اشیای مادی، حتی تن و روان انسانها را نیز به سلطهپذیری فرا میخواند.
در حیات طبیعی با تدبیرات شیطانی یا برخورداری از امكانات قدرت عدهای اندك بر دیگران مسلّط میشوند. بنابراین، حیات طبیعی اساساً به دو صورت مكملی، سلطهگرانه و سلطهپذیرانه تحقق مییابد. سلطهگرانی را كه در طلب برتری هستند، طبقه مستكبر و سایرین را كه به ضعف و ذلت كشیده میشوند، طبقه مستضعف میتوان نامید.
● برای حیات طبیعی پنج شاخص اصلی قابل بررسی است:
۱) سقوط انسانیت.
۲) تباهی آگاهی.
۳) غلبه نیروی استكباری.
۴) ستمپذیری تودهای.
۵) شدت رنج و حیرت.
● فتوح باب الله
در دوران فروبستگی باب الله كه اثری از حیات طیبه نیست، ظلم و ضلالت رو به افزایش میرود و همواره رنج و بلا شدت مییابد. مردم از سویی بار رنج زندگی را میكشند و از دیگر سو، درد تسویلات نفس و فریب سلطه گران و مستكبران را میچشند و در حیرت به سر میبرند.
در این گرداب بلا كه به علت قطع امید از همه اسباب، مردم آمادگی تضرع و توجه و تفكر به حق تبارك و تعالی را پیدا میكنند، خدا با تجلی رحمت خود، نامهای مغیث و مستعان و سایر نامهای نیكو را میخواند. این خوانش هم مقدمه حیرت زدایی از انسانها و هم پیام قیام برای اولیای خداست. هنگامی كه اولیای خدا، مردم را به راه هدایت و نجات فرا میخوانند (۲۳) تا در طنین ندای او به تفكر بنشینند، ایمانشان قوت یابد و بر ظلمها و ظلمتها بخروشند، ستمگران به غضب آمده، بیپروا ستم میورزند.
بدینسان، ظلم و جور همه جا را فرا میگیرد و این اصلیترین عامل قیام و استقامت ستمدیدگان (مستضعفان) و زوال ستمگران (مستكبران) است. حیات طبیعی بر اساس وضعیت دو گروه اقلیت مستكبر و اكثریت مستضعف تحقق دارد و اگر هر یك از این دو، از وضعیت خود خارج شود، حیات طبیعی فرو میریزد. بنابراین، با شدت ستم مستكبران، مستضعفان به مجاهدان تبدیل شده، خالصانه به حق رو آورده، آماده شنیدن ندای حق و دیدن جلوهی نامها و نور او در عالم میشوند. این دیگر دیسی اجتماعی معنوی، تنها كلید فرج و گشایش بابالله و ظهور ولی الله اعظم (ع) است كه حركت و تحول از حیات طبیعی به حیات طیبه را به سر منزل مقصود میرساند؛ حركتی كه معمولاً پیش از ظهور انبیا و اولیا، به وسیله صالحان و مصلحان آغاز میگردد.
نویسنده: مظاهری سیف
پینوشتها:
۱. امام خمینی، مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۷۲، چ اول، ص ۸۵ و ۹۵.
۲. آیه الله العظمی الامام الخمینی، تعلیق علی فصوص الحكم لابن عربی، بیروت، دارالمحجه البیضاء ۱۴۲۲، چ اول، ص ۱۲.
۳. همان، ص ۴۲.
۴. سوره حجر، آیه ۲۹.
۵. سوره بقره، آیه ۳۰.
۶. سوره الرحمن، آیه ۲ و ۳.
۷. سوره علق، آیه ۵.
۸. سوره انعام، آیه ۷۱.
۹. عبدالله جوادی آملی، مراحل اخلاق در قرآن، مركز نشر اسراء، ۱۳۷۸، چ ۲، ص ۲۷۲.
۱۰. نهجالبلاغه، خطبه ۲۱۳.
۱۱. سوره اسراء، آیه ۵۶.
۱۲. سوره اسراء، آیه ۸۲.
۱۳. میزان الحكمه، ج ۱، باب ایمان، ح ۱۴۰۷.
۱۴. همان، ح ۱۴۲۸.
۱۵. همان، ج ۱۰، باب تفكر، ح ۱۶۱۹۳.
۱۶. سوره انفال، آیه ۲۴.
۱۷. سوره نحل، آیه ۹۷.
۱۸. سوره انعام، آیه ۱۲۲.
۱۹. مرتضی مطهری، مجموع آثار، انتشارات صدرابی تا، ج ۲، ص ۳۳۷.
۲۰. محمد تقی مصباح یزدی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، چاپ و نشر بینالمللی سازمان تبلیغات اسلامی، ۳۷۸۱، چ۱، بخش دوم.
۲۱. سوره اعرف، آیه ۱۴۸.
۲۲. محمد تقی جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، جلد ۴، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۷۵۱۳، چ ۳، ص ۶۲.
۲۳. (و ما أرسلنا فی قریه من نبی الا اخذنا اهلها بالبأساء و الضراء لعلهم یضرعون)، سوره اعراف، آیه ۹۴.
منبع: هفتهنامه پگاه ، شماره ۱۹۴
پینوشتها:
۱. امام خمینی، مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۷۲، چ اول، ص ۸۵ و ۹۵.
۲. آیه الله العظمی الامام الخمینی، تعلیق علی فصوص الحكم لابن عربی، بیروت، دارالمحجه البیضاء ۱۴۲۲، چ اول، ص ۱۲.
۳. همان، ص ۴۲.
۴. سوره حجر، آیه ۲۹.
۵. سوره بقره، آیه ۳۰.
۶. سوره الرحمن، آیه ۲ و ۳.
۷. سوره علق، آیه ۵.
۸. سوره انعام، آیه ۷۱.
۹. عبدالله جوادی آملی، مراحل اخلاق در قرآن، مركز نشر اسراء، ۱۳۷۸، چ ۲، ص ۲۷۲.
۱۰. نهجالبلاغه، خطبه ۲۱۳.
۱۱. سوره اسراء، آیه ۵۶.
۱۲. سوره اسراء، آیه ۸۲.
۱۳. میزان الحكمه، ج ۱، باب ایمان، ح ۱۴۰۷.
۱۴. همان، ح ۱۴۲۸.
۱۵. همان، ج ۱۰، باب تفكر، ح ۱۶۱۹۳.
۱۶. سوره انفال، آیه ۲۴.
۱۷. سوره نحل، آیه ۹۷.
۱۸. سوره انعام، آیه ۱۲۲.
۱۹. مرتضی مطهری، مجموع آثار، انتشارات صدرابی تا، ج ۲، ص ۳۳۷.
۲۰. محمد تقی مصباح یزدی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، چاپ و نشر بینالمللی سازمان تبلیغات اسلامی، ۳۷۸۱، چ۱، بخش دوم.
۲۱. سوره اعرف، آیه ۱۴۸.
۲۲. محمد تقی جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، جلد ۴، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۷۵۱۳، چ ۳، ص ۶۲.
۲۳. (و ما أرسلنا فی قریه من نبی الا اخذنا اهلها بالبأساء و الضراء لعلهم یضرعون)، سوره اعراف، آیه ۹۴.
منبع: هفتهنامه پگاه ، شماره ۱۹۴
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست