جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

تربیت نااهل


تربیت نااهل
طایفه ای دزدان عرب بر سر کوهی نشسته بودند و منفذ ]گذرگاه[ کاروان بسته و رعیت بلدان ]مردمان شهر[ از مکاید ]حیله ها[ ایشان مرعوب و لشکر سلطان مغلوب. سخن بر این مقرر شد که یکی را به تجسس ایشان برگماشتند و فرصت نگه داشتند تا وقتی که بر سر قومی رانده بودند و مکان خالی مانده، تنی چند مردان واقعه دیده جنگ آزموده را بفرستادند تا در شعب جبل ]راه در کوه[ پنهان شدند.
شبانگاه که دزدان بالا آمدند، مردان دلاور از کمینگاه به در جستند و دست یکان یکان بر کتف بستند و بامدادان به درگاه ملک حاضر آوردند. ملک همه را به کشتن فرمود.
در آن میان جوانی بود میوه عنفوان شبابش ]آغاز جوانی اش[ نورسیده و سبزه گلستان عذارش ]رخسارش[ نودمیده. یکی از وزرا، پای تخت ملک را بوسه داد که به بخشیدن خون این جوان بر بنده منت نهد. ملک روی از این سخن درهم کشید و موافق رای بلندش نیامد و گفت؛
پر تو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است/ تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است
وزیر گفت؛ «اما بنده امیدوارست که به عشرت صالحان ]معاشرت با نیکان[ تربیت پذیرد و خوی خردمندان گیرد.»
با بدان یار گشت همسر لوط/ خاندان نبوتش گم شد
سگ اصحاب کهف روزی چند/ پی نیکان گرفت و مردم شد
این بگفت و طایفه ای از ندمای ملک با وی به شفاعت یار شدند تا ملک از خون او درگذشت و گفت؛ «بخشیدم اگرچه مصلحت ندیدم.»
فی الجمله پسر را به ناز و نعمت برآوردن گرفت و استاد ادیب به تربیت او نصب کرد. باری وزیر از شمایل [خصلت ها] او در حضرت سلطان شمه ای [اندکی] می گفت که تربیت عاقلان در او اثر کرده است و جهل قدیم از جبلت [سرشت] او به در برده. ملک را از این سخن تبسم آمد و گفت؛
عاقبت گرگ زاده گرگ شود/ گرچه با آدمی بزرگ شود
سالی دو بر این برآمد. طایفه اوباش [فرومایگان] محلت در او پیوستند و عقد مرافقت بستند تا به وقت فرصت، وزیر و هر دو پسرانش را بکشت و نعمتی بی قیاس برداشت و به مغازه [غار] دزدان به جای پدر بنشست و عاصی شد.

گلستان سعدی
منبع : روزنامه کارگزاران