شنبه, ۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 25 January, 2025
مجله ویستا
بیش از نیم قرن مجاهدت و مقاومت
جمی از میان ما رفت، با کارنامهای افتخارآمیز از مبارزه، مقاومت و ایثار در راه تحقق آرمانهای بلند دینی و انقلابی. من او را از سالهای دور میشناسم. آنچه از دوران نوجوانی و جوانی از شخصیت او در ذهن من نقش بسته، آمیزهای از شجاعت، متانت و صداقت است. من او را به دلیل نزدیکی که با مرحوم پدرم ـ که فقیهی پارسا بود ـ داشت، خوب میشناسم؛ کلام و کردار او حتی نگاه او برای من در آن سالها، پرجذبه بود و در دل و جان من مینشست.
جمی در سالهای پس از قیام ۱۵ خرداد در متن تحولات نهضت امام خمینی(ره) بود و در راه استمرار نهضت و تبیین اندیشه و مکتب فقهی سیاسی رهبر آن، کوششها میکرد. در نشستهای هفتگی که به همت او و عدهای از روحانیون شهر تشکیل میشد، متهورانه و باورمندانه از امام سخن میگفت. در همین جلسات بود که شهید مفتح نیز که هر از چند گاهی به آبادان میآمد، سخنرانی میکرد و به افشاگری علیه رژیم پهلوی و دفاع از نهضت امام میپرداخت. اینها همه در حالی بود که جلسات هفتگی روحانیون آبادان، از ارکان مؤثر بر استمرار نهضت در سالهای دهه ۴۰ در شهر آبادان بود.
جمی در سالهای مبارزه و به ویژه در ماههای نزدیک به پیروزی انقلاب، پناه جوانان متدین و انقلابی شهر بود، به آنان امید میداد، وضعیت را تبیین میکرد و البته بر توکل به خدا تأکید داشت. او رکن اصلی تحولات و همواره در تب و تاب بود و کمتر به توصیهها و تهدیدات عوامل رژیم و حکومت نظامی توجه میکرد. البته جانب حزم و احتیاط را نیز از دست نمیداد.
جمی در فراز و فرودهای تحولات آن روزها، همواره در کنار فرهنگیان، بازاریان، کارکنان ادارات، دانشجویان و ... بود و به دلیل ویژگیها و جاذبههای شخصیتی، کلامش مورد پذیرش قرار میگرفت. همچنین وی در جریان اعتصابات پالایشگاه آبادان که به زودی همه بخشهای صنعت نفت را در بر گرفت و با همت والای کارکنان متدین و انقلابی تا سقوط رژیم ادامه یافت و البته با فشارها و تهدیدهای بسیاری هم همراه بود، او نقش تأثیرگذاری داشت.
با پیروزی انقلاب و فروپاشی نظام شاهنشاهی، محور انتظام امور شهر در هم ریخته شد، اما وی به همراه گروهی از یاران انقلاب با عزمی جزم با تشکیل کمیته انقلاب به رتق و فتق امور پرداخت. او در استقرار نظام نوپای برخاسته از انقلاب، سر از پای نمیشناخت و از همه توان و اعتبار خود همچون سالهای پیش از پیروزی، مایه میگذاشت. وقتی اوضاع به طور نسبی تثبیت شد، نماز جمعه را در محل دانشکده نفت آبادان - که یکی از مراکز تجمع فعالیتهای انقلابی در ماههای پیش از پیروزی بود - اقامه کرد.
در آخرین روز تابستان سال ۱۳۵۹ با فرود نخستین گلولههای دشمن و بمباران فرودگاه و برخی مراکز صنعتی و نفتی، شهر که خود را برای بدرقه فرزندانش به کانونهای تعلیم و تربیت آماده میکرد، به یکباره در آتش و خون گرفتار شد. شعلههای دود و آتش از پالایشگاه که نماد زندگی و پویایی شهر بود، به آسمان برخاست، قامت نخلهای سبز، یکی پس از دیگری در هم شکست و مردم مظلوم شهر، گروه گروه به خاک و خون غلتیدند. بسیاری از مردم نیز ناگزیر از ترک خانه و کاشانه خود شده و با اندک وسایل ضروری همراه، راهی دیار غربت شدند. روزها طول کشید تا باور کنیم فصلی دیگر از تاریخ پرفراز و نشیب این سرزمین آغاز شده است و باید خود را برای زندگی در شرایط جدید و مقاومت در برابر مهاجمان آماده کنیم.
جمی در چنین شرایط پرخطر و غمناکی نمیتوانست شهر و فرزندان را به حال خود رها کند. او که بهای ماندن را میدانست، ماند تا در کنار فرزندان شهر که آنان نیز توان دل کندن از شهرشان را نداشتند، از حیثیت و کرامت یک ملت دفاع کند. او که بهانهها برای رفتن داشت، ماندن را برگزید و نقشی نانوشته را در آن اوضاع نفسگیر بر عهده گرفت.
پیگیریهای او در آن روزهای پرحادثه، در کنار تلاشهای مجدانه و ایثارگرانه مسئولان شهر، آرامشی نسبی به ارمغان آورد و شهر در هیأت یک شهر کاملا جنگی سامان گرفت. گروههایی از جوانان شهر در کنار دیگر جوانانی که از شهرهای دور و نزدیک آمده بودند، پیرامون شهر مستقر شدند.
با تشکیل ستادهای گوناگون همچون فرمانداری، بهداشت و درمان، ارزاق، عشایر عرب، رادیو آبادان، شهرداری، آب و برق و مساجد، امکان مقاومتی قهرمانانه و افتخارآمیز ـ و چه بسا طولانی ـ فراهم شد. جمی به این ستادها سر میزد، با رزمندگان دیدار و گفتوگو میکرد و آیات جهاد و امید و نصرت را بر آنان میخواند و بدینسان، انگیزه مقاومت را در آنان دوچندان میکرد. پیامهای او از فرستنده رادیو آبادان ـ که آن روزها، صدای مقاومت شهر بود ـ مخاطبان بسیاری در آبادان و جبهههای اطراف آن داشت. او به بیمارستانها میرفت و از مجروحان عیادت میکرد، به بدرقه شهیدان میرفت و محور انسجام امور شهر بود و طرفه آنکه در آن اوضاع و احوال شهر که صدای انفجار و صفیر گلوله، لحظهای قطع نمیشد، خطبه عقد هم جاری میکرد.
نماز جمعه شهر، گاه در زیر چتری از آتش و دود، گاه نیز در فاصله نزدیکی از خطوط رویارویی با دشمن برگزار میشد و نمازگزاران که مسئولان شهر مقاومت و رزمندگان بودند با انگیزهای قوی و بدون هراس از گلولههای دشمن، نماز را به امامت او اقامه میکردند.
پخش خطبههای جمعه جمی از رادیو آبادان، دلهای هزاران انسان را از فراسوی حصار شهر به آنجا میکشاند.
نماز جمعه شهر در محاصره نه تنها نماد مقاومت آبادان که نشان اراده یک ملت برای پایداری و دفاع از سرزمین و آیین خود بود. خطبههای نماز جمعه جمی در آن سالها، آمیزهای از معنای شهادت، اراده مقاومت، رنگ صداقت، حلاوت ایمان و حس شعور و آگاهی را داشت.
جمی همواره برای نجات شهر با مسئولان کشوری در تماس بود و اوضاع را برای آنان تشریح میکرد و برای رفع مشکلات و کمبودها، از آنان یاری میطلبید و به ویژه ضرورت شکستن محاصره آبادان را به آنان یادآور میشد. او هر از چندی، گزارشی از وضعیت شهر را برای استحضار امام امت(ره) ارسال میکرد.
جمی در سفری به تهران، ضمن ملاقات با امام راحل(ره) و ارایه گزارشی از اوضاع و درخواست از حضرت ایشان برای جلب توجه بیشتر مسئولان نظامی و دفاعی به آبادان، در مراسم نماز جمعه دانشگاه تهران حضور یافت و در سخنرانی کوتاهی، پیام مظلومیت شهری را که در محاصره بود، اما هنوز نفس میکشید و مقاومت میکرد، به گوش نمازگزاران آن روز و همه مردم ایران رساند و توجه بیشتر مسئولان را خواستار شد.
در نتیجه پیگیریهای او و مسئولان شهر، نمایندگان مجلس و فرماندهان نظامی و به دنبال صدور فرمان تاریخی امام(ره) مبنی بر ضرورت شکسته شدن حصر آبادان، به زودی در عملیاتی غرورآفرین و حماسی، محاصره یک ساله شهر در هم شکست.
با شکسته شدن محاصره آبادان و فراهم آمدن امکان رفتوآمد به شهر، خطبههای جمی نیز مخاطبان حضوری بیشتری یافت؛ رزمندگان جبهههای جنوب، گروههای دانشجویی، اصناف، فرهنگیان، مسئولان کشوری، روحانیون و دیگر اقشار ملت که از سراسر کشور برای دیدار از جبهههای جنوب به این خطه میآمدند، روز جمعه، میهمان نماز جمعه بودند. نمازهای جمعه آبادان در آن سالها، صحنههای زیبایی از پیوند جبهههای جنگ و دفاع با آحاد جامعه را به نمایش میگذاشت.
پذیرش قطعنامه و پایان جنگ برای جمی به معنای پایان سختیها نبود؛ مهاجران جنگ با کولهباری از درد و رنج زندگی در غربت به شهر بازمیگشتند؛ در حالی که شهر هنوز خسته و مجروح بود.
این بار هم جمی بود که باید میماند و ماند و حضورش مرهمی بود بر رنجها و زخمهای دل مردم خسته و وامانده. او در کنار مردم ماند و در کار بازسازی خانه و کاشانهشان گرهگشایی کرد. دیدن دردها و مشقتهای مردم مظلوم و جنگزده در این سالها، به مراتب از تحمل سختیها و خطرهای سالهای جنگ و محاصره بیشتر بود. هرچه بود اما با تن خسته خود صبر کرد، او رضایت خداوند را میخواست و گرهگشایی از کار خلق را عبادت میدانست.
در سالهای اخیر، بیماریهای متعدد به دنبال آن همه سختی، توان را از جمی گرفت و پیکر او را فرسود و سرانجام در شامگاه روز شنبه، هشتم دی ماه، روح بلند او از دنیای فانی ما به ملکوت اعلی پر کشید تا همنشین صالحان و شهیدان باشد.
آیتالله حاج شیخ غلامحسین جمی، امروز در میان ما نیست، یاد و خاطره او که در همه سالهای زندگی، ساده زیست، مردمی ماند و دل در گرو دنیا ننهاد، اما جاودانه خواهد ماند.
عاش سعیدا و مات سعیدا
صدر هاشمی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست