دوشنبه, ۱۹ آذر, ۱۴۰۳ / 9 December, 2024
مجله ویستا


نویسنده‌یی‌ سرکش‌ و آزادیخواه‌


نویسنده‌یی‌ سرکش‌ و آزادیخواه‌
ریچارد رایت‌ (۱۹۰۸ ۱۹۶۰)، اولین‌ و یكی‌ از بزرگترین‌ رمان‌نویسان‌ سیاهپوست‌ امریكایی‌، از همان‌ اوان‌ كودكی‌ با فقر و خشونت‌ برآمده‌ از تبعیض‌ نژادی‌ آشنا شد. او همیشه‌ و در همه‌ حال‌ (در رمان‌هایی‌ چون‌ «فرزند سرزمین‌» یا مقالات‌ كوبنده‌ مانند «نیروهای‌ سیاه‌») به‌ محكوم‌ كردن‌ رفتارهای‌ تحقیرآمیز نژادپرستان‌ می‌پرداخت‌ كه‌ بر میلیون‌ها نفر به‌ دلیل‌ رنگ‌ پوست‌ آنها در امریكا تحمیل‌ می‌شد.
ریچارد ناتانیل‌ رایت‌ در روز ۴ سپتامبر ۱۹۰۸ در ایالت‌ نژادپرست‌ و تبعیض‌گرای‌ می‌سی‌سی‌پی‌ در میان‌ یكی‌ از فقیرترین‌ جمعیت‌ها به‌ دنیا آمد. او نوه‌ یك‌ برده‌ سیاهپوست‌ بود. محل‌ تولد او، شهر ناچز در قرن‌ ۱۹ دومین‌ بازار بزرگ‌ برده‌ در جنوب‌ ایالات‌ متحده‌ به‌ شمار می‌رفت‌. در این‌ شهر سالانه‌ هزاران‌ برده‌ به‌ فروش می‌رسیدند.
موفقیت‌ رایت‌ در عرصه‌یی‌ مانند ادبیات‌، كه‌ در انحصار سفیدپوستان‌ بود و در حالی‌ كه‌ تلاش‌ می‌شد تا سیاهان‌ حتی‌ در عرصه‌هایی‌ مانند موسیقی‌ مردمی‌ و ورزش‌ به‌ حاشیه‌ رانده‌ شوند، موفقیتی‌ استثنایی‌ و كاملا منحصر به‌ فرد محسوب‌ می‌شود. رنج‌های‌ شدیدی‌ كه‌ رمان‌نویس‌ مجبور به‌ تحمل‌ آنها بود، به‌ او امكان‌ داد تا احساسات‌ واقعی‌ (كه‌ همیشه‌ هم‌ پسندیده‌ نبود) و امیدهای‌ جامعه‌ سیاهپوستان‌ در بطن‌ «دموكراسی‌ امریكا» را از درون‌ این‌ جامعه‌ درك‌ كند.
در كودكی‌ پدر بیسوادش‌ او را ترك‌ كرده‌ بود و او توسط‌ مادرش‌ كه‌ معلم‌ دهكده‌ بود و نیز توسط‌ اقوام‌ دور بزرگ‌ شد. كودكی‌ رایت‌ در سختی‌ گذشت‌، در حالی‌ كه‌ فقر كامل‌، زندگی‌ روزمره‌ را بر او دشوارتر می‌كرد، تمایلات‌ افراطی‌ مذهبی‌ پروتستان‌ در اطرافیان‌ او بر ذهنیتش‌ سنگینی‌ می‌كرد.
ریچارد رایت‌ سپس‌ به‌ پرسه‌زنی‌ در این‌ سو و آن‌ سوی‌ ایالات‌ متحده‌ می‌پردازد و از طریق‌ خرده‌ مشاغل‌ تامین‌ معاش‌ می‌كند. تمامی‌ این‌ سال‌های‌ بینوایی‌ بی‌شك‌ تاثیری‌ ابدی‌ بر ریچارد رایت‌ به‌ جای‌ گذاشته‌اند. این‌ سال‌ها به‌ او امكان‌ دادند تا برای‌ همیشه‌ نسبت‌ به‌ رنجدیدگان‌، تمامی‌ آنان‌ كه‌ روی‌ زمین‌ مورد آزار قرار می‌گیرند، نوعی‌ همدلی‌ احساس‌ كند. پس‌ از كار در هتل‌، سینما، شركت‌های‌ عینك‌سازی‌ این‌ نوجوان‌ كنجكاو كه‌ سرگشته‌ تفسیرهای‌ خردگرایانه‌ بود، سرانجام‌ جهان‌ كتاب‌ را در یك‌ كتابخانه‌ كوچك‌ محلی‌ كشف‌ كرد. او با مطالعه‌، «قدرت‌ كلمات‌» را می‌یابد و از آن‌ برای‌ مبارزه‌ علیه‌ پیشداوری‌ها استفاده‌ می‌كند. این‌ آشنایی‌ خلسه‌آور او را خیلی‌ زود به‌ نگاشتن‌ عقاید و مشاهدات‌ خود سوق‌ می‌دهد و او این‌ كار را ابتدا در نشریات‌ كوچك‌ محلی‌ آغاز می‌كند.
سپس‌ به‌ شمال‌ رفت‌ و وارد شیكاگو شد كه‌ در آن‌ موقع‌ مركز پرجنب‌ و جوش‌ جنایت‌ و فرهنگ‌ بود. اما انگیزه‌ این‌ كوچ‌ فرار از جنوب‌ بود، فرار از افراط‌های‌ نژادپرستانه‌ آن‌، تبعیض‌هایی‌ كه‌ توسط‌ قانون‌ تحمیل‌ می‌شد و عادات‌ به‌ ارث‌ رسیده‌ از دوران‌ برده‌داری‌ در جنوب‌.
در چنین‌ بستری‌ رایت‌ زندگی‌ ادبی‌ خود را آغاز و سپس‌ آن‌ را در نیویورك‌ ادامه‌ داد. او در نیویورك‌ مدتی‌ خبرنگار روزنامه‌یی‌ در محله‌ هارلم‌ بود. این‌ تجربه‌، ماده‌ خام‌ فراوانی‌ در اختیار او قرار داد تا آثار بعدی‌اش‌ را با آن‌ تغذیه‌ كند. در طول‌ این‌ دوره‌ حساس‌، او همواره‌ به‌ انتقاد از وضعیت‌ زندگی‌ سیاهان‌ می‌پرداخت‌ و كتاب‌ «دوازده‌ میلیون‌ آرای‌ سیاهان‌» را در سال‌ ۱۹۴۱ به‌ چاپ‌ رساند.
رایت‌ انتقادهای‌ غالب‌ تنگ‌نظرانه‌ و حتی‌ عقیدتی‌ رهبران‌ حزب‌ كمونیست‌ از رمان‌ او «فرزند سرزمین‌» را نمی‌پسندید. قهرمان‌ این‌ رمان‌ كه‌ جوانی‌ سیاهپوست‌ ازجنوب‌ است‌ در اثر خشمی‌ مهارناپذیر اقدام‌ به‌ قتل‌ زنی‌ ثروتمند و سفیدپوست‌ می‌كند. برخی‌ از مسئولان‌ حزب‌ كمونیست‌ (سیاه‌ و سفید)، چنین‌ می‌پنداشتند كه‌ رایت‌ در زمان‌ خود تصویری‌ بسیار منفی‌ از سیاهپوستان‌ امریكایی‌ ترسیم‌ كرده‌ اما نویسنده‌ با روشن‌ بینی‌ خاصی‌ كه‌ در آن‌ زمان‌ كمیاب‌ بود، پاسخ‌ داد كه‌ واقعیت‌ جامعه‌شناختی‌ ایالات‌ متحده‌ چنین‌ است‌، یعنی‌ اندوه‌آور و در آستانه‌ انفجار.
رایت‌ سرانجام‌ توانست‌ در ردیف‌ كسانی‌ قرار بگیرد كه‌ به‌ دلیل‌ خصومت‌ علنی‌ در قبال‌ ارتش‌ به‌ عنوان‌ نهادی‌ نژادپرست‌ «شایسته‌ انجام‌ خدمت‌ نظامی‌ نیستند». این‌ رفتار وی‌ كه‌ در محافل‌ «ضدمیهنی‌» ارزیابی‌ می‌شد، به‌ روابطش‌ با حزب‌ كمونیست‌ بطور قطع‌ پایان‌ داد. چند سال‌ بعد، در سال‌ ۱۹۴۷، پس‌ از پایان‌ جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ و در آستانه‌ جنگ‌ سرد، رایت‌ تصمیم‌ به‌ ترك‌ ایالات‌ متحده‌ گرفت‌. با تشویق‌ روشنفكران‌ فرانسوی‌ (از جمله‌ ژان‌ پل‌ سارتر، سیمون‌ دوبوار و كلود لوی‌ استروس) او با همسر خود كه‌ امریكایی‌ و سفیدپوست‌ بود و دخترش‌ جولیا در پاریس‌ سكونت‌ گزید.
پاریس‌ در واقع‌ برای‌ او سكوی‌ پرتابی‌ به‌ سوی‌ مسافرت‌ها و فعالیت‌های‌ خستگی‌ناپذیر برای‌ حمایت‌ از مبارزه‌ محرومان‌ بود و هیچگاه‌ از پاریس‌ به‌ عنوان‌ چارچوب‌ رمان‌هایش‌ استفاده‌ نكرد. او اندكی‌ قبل‌ از مرگ‌ در پاریس‌، در ۲۸ نوامبر ۱۹۶۰، در فكر اقامت‌ در لندن‌ بود كه‌ مرگ‌ مانع‌ آن‌ شد.
منبع : روزنامه اعتماد