چهارشنبه, ۱۵ اسفند, ۱۴۰۳ / 5 March, 2025
مجله ویستا
التقاط جدید

تاریخ التقاط در ایران البته تاریخی درازدامن است. از زمانی که اندیشه جدید وارد ایران شد التقاط هم قدم به این سرزمین گذاشت. اندیشه جدید در غرب در طول زمان تز و آنتیتز خود را ساخت و در ایران این هر دو همزمان متولد شدند. اگر انقلاب صنعتی در اروپا به رشد طبقه متوسط شهری منتهی شد و سرمایهداری سامان گرفت، اگر از دل سرمایهداری و علیه سرمایهداران طبقه کارگر شهری پدیدار شد و سوسیالیسم متولد شد، در ایران پیش از آنکه انقلابی صنعتی به وقوع پیوندد انقلابی سیاسی رخ داد و پیش از آنکه سرمایهداری صنعتی پدید آید سوسیالیسم انقلابی شکل گرفت. در نهضت مشروطه دو حزب سیاسی عمده ایجاد شد که جناح راست آن اعتدالیون نام داشت و جناح چپش اجتماعیون عامیون نامیده میشدند که ترجمهای نعل به نعل از واژه سوسیال دموکرات بود و به همین دلیل پس از مدتی پرده بر افتاد و این حزب یا بقایای آن خود را دموکرات نامیدند. در راس اعتدالیون رجال سیاسی و مذهبی و ملی چون علیاکبر دهخدا و سیدحسن مدرس و محمد مصدق قرار داشتند که از دولتی مشروطه اما ملی و دینی و بومی دفاع میکردند و در راس اجتماعیون عامیون چهرههایی چون سیدحسن تقیزاده قرار داشتند که ایران را از نوک پا تا فرق سر فرنگی میخواستند و به مشروطه راضی نبودند و در دل طلب جمهوری بلکه جمهوری لائیک میکردند. این دو جریان موازی با وجود همه اختلافها و تفاوتها در یک چیز شبیه هم بودند: هر دو میدانستند از چه دفاع میکنند و بر سر رای خود استوار بودند. اعتدالیون عصر جدید را تداوم عصر قدیم میدانستند و عامیون عصر جدید را یکسره متفاوت از عصر قدیم میخواستند. اعتدالیون مکتبی را در ایران پایه نهادند که از دل آن جبهه ملی بیرون آمد و عامیون پایهگذار سنتی شدند که حزب توده در درون آن شکل گرفت. تا شکست نهضت ملی ایران این دو مکتب به موازات هم حرکت کردند. دهخدا و مصدق همچنان همدل ماندند و سیدحسن تقیزاده که تجددخواهی را بر سوسیال دموکراسی ترجیح داده بود به اردوی پهلوی پیوست و شاخهای از دموکراتها را به حامیان دیکتاتوری ملحق کرد. شاخه اصلی عامیون اجتماعیون در سالهای بعد حزب سوسیالیست، گروه پنجاه و سه نفر و سرانجام حزب توده را ساختند که در طول زمان رفتهرفته چپتر میشد. بدیهی بود در این جناحبندی تاریخی نیروهای مذهبی جانب اعتدالیون را میگرفتند. اولین تشکیلات مذهبی از این دست حزب مردم ایران به رهبری محمد نخشب بود که سوسیالیسم، ناسیونالیسم و اسلام را به هم آمیخته بود. صدای مذهبیها البته در نزاع ملیها و چپها شنیده نشد تا آنکه نهضت ملی شکست خورد و هیمنه جبهه ملی فرو ریخت و جبهه ملی دوم و سوم هم در نطفه خفه شد یا سقط شده به دنیا آمد. شکست نهضت ملی درست یا نادرست شکست ملیگرایی محسوب شد و گرچه چپگرایی در شکل حزب توده نیز دیگر بازنده داستان بود اما جوانان حزب توده آن اندازه اعتماد به نفس داشتند که با تقلید از الگوهای جهانی جنبش چپ بار دیگر پرچم چپگرایی را به اهتزاز درآورند. رقیب آنان دیگر ملیگرایان نبودند اسلامگرایان بودند که قیام پانزده خرداد ۱۳۴۲ روز تولد آنها بود. روز تاریخی شکست سکوت و تقیه فقهای شیعه در برابر شاهان ایران. به تدریج اسلامگرایی لباسی ایدئولوژیک پوشید. اگر تا قبل از ۱۵ خرداد ۴۲ اسلام تنها یک فرهنگ بود از آن روز یک ایدئولوژی هم شد. اگر در گذشته دین ایرانیان اسلام بود اکنون ایدئولوژی مسلمانان اسلامگرایی بود. اسلامگرایی تنها راهحل بود و برای همه پرسشها و ناکامیها پاسخهای کامروایانه داشت. شکلگیری چنین قرائتی از اسلام بدون شک بازتابی از مناسباتی بود که حریف آن یعنی چپگرایی بر اسلام تحمیل میکرد. چپها چون دین نداشتند یا از دین بریده بودند چارهای جز ایمان آوردن به دینی زمینی و بشری نداشتند و آن دین بشری مارکسیسم بود. مارکسیسم عالیترین شکل سوسیالیسم در آن زمان جهان بود که در صورتهای گوناگونی در ایران ظاهر شد:
۱) سوسیالیسم اولیه یا به تعبیر مارکس سوسیالیسم تخیلی که ایدئولوژی غالب حزب اجتماعیون عامیون بود و دیری نپایید و بسیار سریع به مدرنیسم آمرانه و فاشیسم پهلوی پیوست و در آن ادغام شد یا به صورت حزب سوسیالیست سلیمان میرزا اسکندری درآمد.
۲) سوسیالیسم علمی که دکتر تقی رانی بنیانگذار آن بود و مارکسیسم را از خود مارکس میجست و حرفهایترین و داناترین جریان مارکسیستی ایران را ایجاد کرد اما دولت مستعجل بود و خیلی زود متلاشی شد.
۳) سوسیالیسم روسی یا مارکسیسم – لنینیسم که در شکل حزب توده متشکل شد و نسبت به گروههای مارکسیستی پس از خود از متون اصلی مارکسیستی اطلاعی فزونتر داشت و براساس آموزههای مارکس قبل از وقوع انقلاب سوسیالیستی در ایران به وقوع انقلابی بورژوایی دل بسته بود و به همین دلیل مبارزه پارلمانی را روش خود قرار داده بود و با وجود تاسیس سازمان مخفی نظامی هرگز قدم به مبارزه مسلحانه نگذاشت.
۴) سوسیالیسم انقلابی که گرایشهای متضادی را در درون خود پرورش داده بود اما در مجموع معتقد به آن بود که انقلاب فوریترین نیاز سوسیالیسم در ایران است و نمیتوان به انتظار تاریخ نشست تا پس از سرمایهداری نوبت سوسیالیسم برسد. سوسیالیستهای انقلابی خود بر چند دسته بودند؛ گروهی مارکسیست – لنینیست بودند و به روشنفکری انقلابی به عنوان موتور جامعه اعتقاد داشتند. در راس این جریان فداییان خلق قرار داشتند گروهی مارکسیست – مائوئیست بودند و از انقلاب دهقانی مقدم بر انقلاب کارگری دفاع میکردند. جمعی مارکسیست – تروتسکیست بودند و انقلاب جهانی را بر انقلاب ملی مقدم میدانستند براساس هر یک از ایدئولوژیهای وارداتی در ایران جنبشی تقلیدی شکل میگرفت که سعی داشت آخرین مدلهای مارکسیستی وارداتی را در ایران اجرا کند. این در حالی بود که حتی مارکسیستهای ثابتقدم در جهان خارج از ایران به الگوهای بومی در اخذ و جذب مارکسیسم توجه داشتند. روسها در ایران مدافع حزب توده بودند و این حزب را به بیرون از خود در سازش با حکومت ایران دعوت میکردند چرا که باور نداشتند امکان ایجاد نظامی کمونیستی در ایران ماقبل صنعتی وجود دارد. روسها تقریبا هیچگاه از جنبشهای چریکی کمونیستی در ایران دفاع نکردند و استوارترین پیشوای آنها در عصر ثبات اتحاد جماهیر شوروی یعنی لئونید برژنف زمانی وارد تهران شد که حزب توده غیرقانونی و چریکهای کمونیست زندانی بودند. چینیها نیز از صدور مائوئیسم به ایران دفاع نمیکردند و حتی به برخی مائوئیستهای ایران حین آموزشهای مارکسیستی توضیح میدادند که یک راه به سوی سوسیالیسم وجود ندارد و هر کشوری باید راه خود را به سوی سوسیالیسم بجوید همچنان که مائو در چین برخلاف لنین در روسیه به جای تکیه بر کارگران بر شانههای دهقانان بالا رفت و مائوئیسم را خلق کرد. آخرین شکل مارکسیسم در ایران دهههای ۴۰ و ۵۰ اما کاستروئیسم بود. ایرانیان سادهدل گمان میبردند تئوری محاصره شهرها از طریق حاشیهها و هجوم رزمآوران مارکسیست از کوهها و جنگلها رمز پیروزی انقلاب است. بدین ترتیب جنگلهای سیاهکل گیلان بدیل کوههای سییرا ماستیرای کوبا شد و کمونیستهای ایران هر دم در انتظار کاسترو یا چهگوارایی که از کوه پایین آید و کوهپایه را تسخیر کند و دیکتاتوری را براندازد و سوسیالیسم را اجرا کند. این مارکسیستهای سادهدل اکثرا از مارکس چیزی نخوانده بودند به جز گروه ۵۳ و نیز سران اولیه حزب توده که مارکسیستهایی باسواد بودند و برخی از آثار مارکس را ترجمه کرده بودند نسلهای بعدی بیشتر از لنین و استالین و مائو و کاسترو و چهگوارا و رژی دبره اثر پذیرفته بودند تا مارکس و انگلس. بدین ترتیب اولین خطای ایرانی در برخورد با مارکسیسم شکل گرفت: تلاش برای ورود به عصر سوسیالیسم پیش از آنکه مدرنیسم در ایران شکل گیرد و سعی در به دست آوردن آخرین مدلهای سوسیالیسم بدون آنکه مقدمات آن فهمیده شود. شگفتانگیز است که بسیاری از آثار مارکس به زبان فارسی ترجمه نشده بود در حالی که آرای چهگوارا در ایران فراگیر شده بود.
ظهور کارل مارکس در جهان غرب پاسخی به بحرانهای مدرنیسم و لیبرالیسم بود و ظهور چهگوارا واکنشی به بحرانهای سوسیالیسم و مارکسیسم. مارکس در شرایطی در جهان غرب ظهور کرد که ظلم سرمایهداران نسبت به کارگران جهان را در آستانه انفجار قرار داده بود و چهگوارا در شرایطی در آنجا متولد شد که سوسیالیسم مستقر در اتحاد شوروی نمیتوانست از نهضتهای چپ در آمریکای لاتین دفاع کند و به بلای سترونی و بحران تبدیلشدن نهضت به نظام کمونیستی مبتلا شده بود و از سوی مبارزان انقلابی لقب سوسیال امپریالیسم را گرفته بود. اما در ایران نه آرای کانت درست ترجمه شده بود که برای بحرانهای برآمده از عمل به آن مارکس ظهور کند و نه آرای مارکس کاملا فهمیده شده بود که برای حل معضلات آن کاسترویی ظهور کند. از سوی دیگر رژیم پهلوی نیز میکوشید جاذبههای مارکسیسم را در درون خود ایجاد کند. محمدرضا پهلوی نه تنها سعی میکرد همواره دوست اتحاد جماهیر شوروی یا جمهوری خلق چین بماند نه تنها میزبان رهبران چین و شوروی در تهران بود بلکه با انقلاب سفید و تاسیس سپاه دانش و سپاه بهداشت سعی میکرد کارکردهای کاسترو در جامعه ایران را به دوش کشد و با ایجاد حزب رستاخیز و به خدمت گرفتن گروهی از کمونیستها و مائوئیستهای سابق در آن به پادشاهی خود رنگ و بوی سوسیالیستی بدهد و ردپای فاشیسم را با رنگ و لعاب سوسیالیسم دولتی پنهان کند. موج چپگرایی چنان شدید بود که حاکمیت وقت و اپوزیسیون زمان هر دو به سوی سوسیالیسم میرفتند و در این راه به هر التقاطی تن میدادند.
اسلامگرایان که با تاسیس نهضت آزادی ایران سعی داشتند خط اعتدالیون را ادامه دهند و اسلامگرایی و آزادیخواهی را به هم آمیزند بهزودی از حرکت بازایستادند و راه چپگرایی در پیش گرفتند. گروهی از جوانان نهضت آزادی رو به سوی سوسیالیسم و سپس مارکسیسم کردند و از محمدرضا پهلوی لقب مارکسیست اسلامی را گرفتند. آنان نه به سوسیالیسم علمی که به سوسیالیسم انقلابی گرویدند، از سنتهای دینی تفسیرهای مادی کردند و از اسلام، انقلاب طلبیدند. در این نوع نگاه تنها یک گروه مانند مجاهدین خلق نقش نداشتند گروهی از روحانیان که به روحانیان مبارز مشهور شدند هم آشکارا تحت تاثیر التقاط بودند. التقاط اگرچه در لغت معنایی نکوهیده دارد اما در عمل فرآیندی طبیعی است. هیچ فرهنگ و تفکر نابی در جهان دیده نشده است. فرهنگهای پیشرفته بشری محصول التقاطهای تاریخیاند. چنان که تمدن ایران باستان در عصر اشکانیان از التقاط فرهنگ ایران و یونان و تمدن اسلامی از التقاط فرهنگ ایران و عرب پدید آمد. فلسفه اسلامی بازتولید و بازسازی فلسفه یونانی بود و تمدن اروپا برآمده از التقاط فرهنگ مسیحی و فرهنگ یونانی – رومی. اما آنچه التقاط را در ادبیات سیاسی امروز ایران مذموم میسازد دست بردن در مبانی و سنتها و تصرف در آنها و تلاش برای بازگرداندن معانی آنها به مطالبات اخیر انسانهاست.
اگر گریز از دادوستد فرهنگها به انجماد و جمود فکری منتهی میشود اگر نابگرایی به بنیادگرایی میانجامد، التقاط به معنای اخیر آن به خیانت به سنت، خطا در فهم متن و انحراف در راه حقیقت منتهی میشود و این همان جفایی بود که در نیم قرن اخیر در حق سنت ملی و دینی ایران شد. التقاط به عنوان جنبشی که درهمآمیختن مفاهیم، جویدهجویده ساختن موضوعات و ادغام ارزشها در زمره اصول آن است کار را به جایی رساند که اتهام مارکسیسم اسلامی از صورت ابزار سرکوب به واقعیتی عینی تبدیل شود. ایرانیان در آغاز با مارکسیسم چنان مبتذل و سطحی برخورد کردند که مقام چهگوارا در ایران بسی از جایگاه مارکس ارجمندتر شد و سپس مسلمانان آن را چنان با اسلام آمیختند که در نهایت نه مسلمانی برجای ماند و نه مارکسیستی. مهمترین مترجمان کارل مارکس (مانند باقر پرهام مترجم رسالههای سیاسی و اقتصادی مارکس) و مهمترین مفسران او در ایران (مانند بابک احمدی مولف چند کتاب مهم درباره مارکس) هرگز دوست نداشتهاند مارکسیست خوانده شوند و اصولا زمانی در ایران شهره شدند و شناخته شده که تبوتاب مارکسیسم فرو خفته بود و برخلاف پیشبینیهای مارکس، انقلابی مذهبی در ایران پیروز شده بود. اگر جایگاه علمی افرادی چون تقی ارانی، احسان طبری و ایرج اسکندری را در ترجمه و تغییر آرای مارکس از دیگران جدا کنیم در میان نسل مارکسیستهای ایرانی به نام بلندی در فهم مارکسیسم بر نمیخوریم. آنان همه مولفان و مترجمان کتابهای جلد سفید بودند که برای فهم مارکس افرادی چون باقر پرهام و بابک احمدی مجبور شدند به ترجمه دوباره برخی از آن کتابهای جلد سفید دست زنند.
در عین حال دیگر خطای ایرانیان هم در حق اسلام و هم در حق مارکس در آمیختن این دو جهان متفاوت به یکدیگر بود. برای نسل انقلاب این سخن بیژن جزنی سخت بود که او مسلمانان سنتگرا را به مسلمانان چپگرا ترجیح میداد و سنتگرایان اسلامی را نماد اسلام میدانست تا چپگرایان مسلمان را. اما اکنون چهار دهه پس از بیژن جزنی اهمیت حرف او بیشتر فهمیده میشود. از دل همین مارکسیسم اسلامی جنبشهای تروریستی بیرون آمد که از اسلام عبور کردند. عملکرد گروههایی چون پیکار و فرقان در برخورد با دگراندیشان مذهبی و غیرمذهبی ایشان حتی از حاکمان وقت هم تندتر بود. التقاط اما تنها در شکل گروههای تروریستی و اپوزیسیون غیرقانونی ادامه نیافت. اپوزیسیون قانونی و حتی دولتهای ایران نیز در عمل تن به التقاط دادند. پیش از این گفتیم که سلطنت پهلوی نیز رگههایی از سوسیالیسم را در شکل دولتی آن نمایندگی میکرد. این رگهها در جمهوری اسلامی حداقل طی دهه ۶۰ و با وجود حذف همه مخالفان چپ از عرصه سیاسی هم ادامه یافت. راستگراترین فقها هم ناگزیر از چپگرایی شدند. تفسیر لنینی از حکومت به درون نظریههای حکومت اسلامی راه یافت و دولتسالاری به شکل قالب رابطه دولت و اقتصاد تبدیل شد. سوسیالیسم اسلامی معنایی دولتی یافت و روشنفکران مذهبی در درون و بیرون حکومت مبشر آن شدند. گروههایی چون مجاهدین انقلاب اسلامی، حزب جمهوری اسلامی در حکومت و جنبش مسلمانان مبارز و نهضت مجاهدین خلق در بیرون از آن به نظریهپردازان این ایدئولوژیک شدن سنت سرگرم شدند و با تولد تئوری فقه پویا در برابر فقه سنتی در حوزههای علمیه این ایدئولوژی به مدارس سنتی دین نیز راه یافت. جنبش روشنفکری دینی نیز که در گذشته تحت تاثیر علی شریعتی مدافع در هم آمیختن اسلامگرایی و سوسیالیسم و اگزیستانسیالیسم بود به سوی آمیزش اسلام و سکولاریسم و لیبرالیسم رفت و فصل تازهای در التقاط گشود که موضوع این سرمقاله نیست اما از آنجایی که این حرکت در امتداد خود به احیای صورتهای پیشین التقاط منتهی شده ناگزیر از توجه به آن هستیم:
گفتیم که ایرانیان همواره در پی کسب جدیدترین مدلها و الگوهای فکری جهان بودند. بدیهی بود که در عصر جنگ سرد و فروپاشی ناسیونالیسم این سوسیالیسم بود که مد روز جهان شود و ما نیز برای اثبات اینکه از آخرین مدهای روز جهان عقب نمانیم عصری را در طلب سوسیالیسم و سپس التقاط آن با اسلامگرایی سپری کردیم. با فروپاشی اتحاد شوروی و پایان جنگ سرد عصر دیگری در جهان آغاز شد و آرای دیگری مد روز شد. گروهی از روشنفکران که با حاکمیت نسبتی داشتند سوسیالیسم را دور انداختند و لیبرال شدند و همانگونه که در سوسیالیسم ایرانی مقام لنین ارجمندتر از مقام مارکس است در لیبرالیسم ایرانی نیز مقام کارل پوپر از مقام جان لاکه گرامیتر است. همین موج لیبرالیسم تقلیدی بود که به مدت ۱۶ سال در دولتهای هاشمی رفسنجانی و سیدمحمد خاتمی، دولتمردی را در ایران تحت تاثیر خود قرار داد. آنان بیش از آنکه روحالقوانین را بخوانند جامعه باز را خوانده بودند بازتاب این لیبرالیسم تقلیدی در دو جناح بود؛ گروهی دیگر از روشنفکران که نسبتی با حاکمیت نداشتند در دامن پستمدرنیسم افتادند و فوکو و دریدا را جانشین مائو و کاسترو کردند اما بازتاب اصلی از آن برخی از راستگرایان بود که در طلب دولت عمری را سپری کرده بودند. این گروه از راستگرایان که به تدریج همانند مارکسیستهای اسلامی به تجدیدنظری اساسی در سنتگرایی خود دست خواهد زد برای رقابت با حریف لیبرال سعی میکند چپگرایی را احیا کند.
التقاط جدید برخلاف التقاط قدیم جنبشی فکری یا محصول تعمیق فلسفی نیست. نباید انکار کرد که نسل اول مجاهدین خلق سعی میکردند با تفحص در آرای مارکسیستها به پرسشهای خود پاسخ دهند و چون استاد ندیده بودند پاسخ را درنیافتند و به خطا رفتند اما التقاط جدید تنها حرکتی سیاسی است که برای سرکوب کردن حریف بستری را برای حریفان اصلی خود مهیا میکند که بازنده اصلی در نهایت خود او خواهد بود. نفوذ اندیشههای کمونیستی از نوع استالینی آن در دانشگاههای ایران خطری نیست که صادقترین اصولگرایان و سنتگرایان از آن نگران نباشند و این خطر واقعا وجود دارد. هنگامی که دولت همه اهداف خود را در اقتصاد و آن هم اقتصاد معیشتی خلاصه میکند هنگامی که فردیت انسانها را نادیده میگیرد و تنها با جمعیت سخن میگوید هنگامی که برادران مدرن و مسلمان خود را در ترکیه و عراق همان آزادیخواهان مومن و مسلمان را وا میگذاریم و از آمریکای لاتین دوست میگیریم و هر سال به دیدار هوگو چاوس و اوا مورالس میرویم و میزبان فرزندان چهگوارا در ایران میشویم و برای مراسم بزرگداشت چریکی که نسبتی با ملت و فرهنگ ما ندارد پیام میفرستیم آیا انتظاری جز احیای چپگرایی در ایران باید داشته باشیم؟ هنگامی که قواعد اساسی فقه اسلامی در اصالت فرد و اقتصاد آزاد را نادیده میگیریم آیا میتوانیم از بازگشت دوباره چپها به دانشگاهها نگران نباشیم؟ دولتگرایی چه در قالب حاکمیت و چه در قالب اپوزیسیون، تاریخ صدساله ما را تسخیر کرده است. گاه به شکل ناسیونالیسم فاشیستی و پهلوی و گاه به صورت سوسیالیسم اسلامی. چپگرایی قدرت فهم واقعی اسلام و مارکس را از ما سلب کرده است و آنگاه پوپولیسم در ایران دگربار به جادهصافکن سوسیالیسم تبدیل میشود. کافی است دمی تامل کنیم که امروزه چه کسانی چهگوارا را در ایران احیا میکنند: اول نسل جدیدی از سوسیالیستها که بهتر است به آنها لقب سوسول سوسیالیسم را بدهیم. همان طبقه متوسطی که چون تاریخ ملیاش را نخوانده و قهرمانانش مردهاند و در پی قهرمان گمشدهاش میگردد که امروزین باشد و مد روز و خوشقیافه و موضوع گفتوگوهای عاشقانه رو به سوی ارنستو چهگوارا میبرد و روی تیشرت و پوستر و مجله و دیوار خانه او را بت خویش میسازد.
دوم نسل جدیدی از دولتمردان که چون عشق جوانان به نمادهایی از این دست را دریافتهاند به قاعده پوپولیسم خود مبلغ آن میشوند و در حالی که از یک سو رجوع به آرای متفکران درجه اول غرب از روسو و هابز و لاک و کانت و نیز مارکس را غربزدگی میدانند اسطورهسازی از چهرههای درجه چندم آمریکای لاتین مانند کاسترو و چاوس، چهگوارا را غربزدگی نمیدانند که این غربزدگی مضاعف و جهل مرکب است و از آن بدتر قربانی کردن تاریخ و فرهنگ یک ملت به پای قدرت و دولت و سیاست.
این گونه است که پوپولیسم همانگونه که اصولگرایی را به قدرت رساند آن را از محتوا تهی و مانند میوه خشکیده حرام خواهد کرد و این تجربهای است که یک بار مارکسیستهای اسلامی در حق اسلامگرایی روا داشتند شاید به همین دلیل است که ضروری است محافظهکاران سرشناسی از جنس همان مقام عالیرتبه دولت فعلی این بار مانع از تکرار فاجعه شوند و التقاط جدید را در نطفه خفه کنند که خیر دنیا و آخرت ایرانیان مسلمان در آن است.
محمد قوچانی
منبع : شهروند امروز
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست