یکشنبه, ۲۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 9 February, 2025
مجله ویستا
سرمشق های سیاست بین الملل
عملكردها و اظهارنظرات تصمیم گیرندگان و مشاوران آنها، در بسیاری از مناطق گیتی نمایانگر این واقعیت است كه این وقوف وجود ندارد. ضعفی از این دست، محققاً هزینه های موجودیتی گسترده ای را چه در صحنه داخلی و چه در صحنه جهانی برای كشورهای مبتلا به این معضل به وجود می آورد. گزیده ای از اصول حاكم بر روابط بین كشورها در صحنه جهانی را می توان به شكل ذیل بیان داشت.
• سرمشق اول: گریز از شكوه
ضعف ناشی از ناخرسندی از جایگاه بین المللی و بی اعتباری نظرگاهی منجر به این گردیده است كه بعضی از كشورها مداوماً از ماهیت روابط در سطح جهان گله كنند. این كشورها به كرات از بی عدالتی رفتاری و قلدری بازیگران مطرح صحبت می كنند. آنچه رهبران این كشورها توجه نمی كنند این مهم است كه هیچ گاه برابری بین بازیگران وجود نداشته و نخواهد داشت. به ضرورت این عینیت، همیشه بعضی از كشورها ارجح هستند و صدای آنها وزن بیشتری در جهان خواهد داشت. به جای گله مندی باید سعی كرد به ترفیع جایگاه و تلطیف و ارتقای اندیشه های بیان شده پرداخت. كشورها با هم برابر نیستند چون كه اولاً ظرفیت برابر برای بهره برداری از منابع را دراختیار ندارند، ثانیاً تعهد برابر برای تخصیص منابع به امور نظامی و دفاعی ندارند و ثالثاً مهارت برابر برای چگونگی استفاده از منابع را فاقد هستند. با درك این واقعیت است كه رهبران كشورها نباید در حیطه شكایت و گله وارد شوند كه در نظر رهبران كشورهای همسایه و كشورهای دشمن به بی اعتباری گرفتار خواهند شد و این منجر به كاهش فزون تر جایگاه كنونی آنان هم خواهد شد. (مرشایمر دهه ۱۹۹۰)
مثال: رابرت موگابه مداوماً از این گله دارد كه انگلستان و آمریكا در روابط خود با زیمبابوه از موضع زور رفتار می كنند. وقتی فردی نزدیك به نیم میلیون نفر از افراد ساكن در حومه پایتخت را كه در فقر مطلق زندگی می كنند «زباله های انسانی» می نامد و با استفاده از خشونت به تخریب زیستگاه آنها می پردازد و آنها را آواره می سازد پرواضح است كشورهای مطرح از این بی سیاستی برای تضعیف او استفاده كنند.
•سرمشق دوم: گریز از انكار كشورهای بزرگ
در طول تاریخ بشری همیشه این كشورهای برتر نظام بین الملل بوده اند كه در تحلیل نهایی تعیین كننده چگونگی قواعد بازی در صحنه جهانی بوده اند. پرواضح است كه در مقاطعی كشورها و بازیگران كوچك موفق به تاثیرگذاری اساسی بوده اند (ویتنام شمالی، اوپك) اما در سطح وسیع باید آگاه بود كه كشورهای مطرح هستند كه چارچوب ها، رفتارها و نتایج را مشخص می سازند. از دولت شهرهای یونان تا امپراتوری اسپانیا این واقعیت هویدا بوده است و امروزه هم گریزی از آن نیست. پس اینكه گفته شود سیاست ها و خط مشی های فلان كشور مطرح را می توان نادیده گرفت محققاً منجر به تهدیدات موجودیتی خواهد شد. سازمان های بین المللی تعیین كننده نیستند و بازیگران غیردولتی فاقد عمق هستند. اینها تنها زمانی از تاثیرگذاری برخوردار می گردند كه الزامات و منافع كشورهای بزرگ ایجاب كند. كشورهای مطرح را بایستی در محاسبات به توجه گرفت. این ضروری است چرا كه شعار هنری سوم در سده ۱۷۰۰ آن را واضح می سازد: هر كشوری را كه من به آن ملحق شوم و متحد گردم در غایت غلبه خواهد كرد. (مارتین وایت دهه ۱۹۶۰)
مثال: دولت هندوستان با وجود آگاهی كشورهای غربی بدون هیچ گونه معضلی به تكنولوژی هسته ای و به دنبال آن به سلاح هسته ای دست یافت چون كه اتحاد جماهیر شوروی طی دهه های متمادی حمایت همه جانبه و وسیع خود را به رهبران هندوستان تقدیم كرد.
• سرمشق سوم: گریز از قدیس گرایی
دولت ها در صحنه جهانی جدا از اینكه چه ماهیتی دارند و بدون توجه به اینكه در چه دوره تاریخی حیات دارند عملكرد های مشابه را به نمایش می گذارند. آنچه بازیگران را حركت می دهد از یك سو عقلانیت رفتاری است. هر كشوری را باید یك كلیت عقلانی محسوب كرد یعنی اینكه براساس منافع خود تصمیم می گیرد. البته با توجه به میزان اطلاعاتی كه تصمیم گیرندگان دارا هستند بعضی كشور ها بر روی طیف عقلانیت به سوی حداكثر و بعضی به سوی حداقل عقلانیت گرایش دارند. از سوی دیگر بازیگران براساس الزامات حكومتی باید سیاست های خود را شكل بدهند كه مهم ترین آن الزامات همانا بقا و تداوم قدرت است. پس هنگامی می توان صحبت از اخلاق كرد كه منطق دولت و الزامات حاكم بر دولت ایجاب می كند. این بدان معنا است كه اخلاق بازتاب نیاز های حكومت باید باشد و نه اینكه شكل دهنده نیاز ها و سیاست های او بگردد.
تاكید كشور هایی كه خواهان حضور اخلاق به عنوان مرجع و تعیین كننده روابط كشور ها هستند تنها بیانگر این نكته است كه آنها ضعیف هستند و برای پوشاندن ضعف خود اخلاق گرایی را پیشه كرده اند. كشور های بزرگ اخلاق را تابع نیاز های خود می كنند. پس اگر رهبران شوروی صحبت از تلاش برای از بین بردن بی عدالتی بر علیه كارگران جهان كردند به این خاطر بود كه نفوذ كشور را در صحنه گیتی بگسترانند. پس هر زمان مفید بود از اخلاق مایه گرفتند و هر زمان نیازی نبود آن را به فراموشی سپردند. كشور هایی كه از اصالت اخلاق در سیاست خارجی صحبت می كنند در واقع بزرگترین بی اخلاقی را مرتكب می شوند. (ادوارد هالت كار دهه ۱۹۴۰) مثال: گرهارد شرودر صدراعظم آلمان، تونی بلر نخست وزیر انگلستان و برلوسكونی رهبر ایتالیا كه نماد های قدرت اروپا هستند دیدار معمر قذافی را كه حتی از تامین حداقل ها در حیطه آزادی، دموكراسی و برابری برای مردمش عاجز بوده است بسیار خرسند كننده بیان داشتند.
• سرمشق چهارم: گریز از شعار پراكنی
آنچه امروزه به دلیل شرایط خاص بین المللی (فقدان تعارض بنیادی بین قدرت های بزرگ) برای كسب اعتبار جهانی، منزلت منطقه ای و اقتدار داخلی لازم است دسترسی به سرچشمه های قدرت است. این سرچشمه ها را باید در توان سیاسی، توان ایدئولوژیك، توان اقتصادی و توان نظامی دید. توان سیاسی بدین معنا است كه تمركز یافتگی مقررات و قوانین وجود دارد. توان ایدئولوژیك به معنای پذیرش مردم از تعریف حكومت از محیط است. توان اقتصادی برآمده از تامین نیاز های روانی و مادی شهروندان است. توان نظامی، قابلیت جلوگیری از آسیب پذیری مرز های مملكت قلمداد می شود. كشوری كه این توانایی ها را دارد از احترام برخوردار می شود. این كشور نیاز به شعار دادن در خصوص توانمندی های خود ندارد. كشور هایی كه در كار شعار دادن هستند در واقع ضعف بنیادی خود در این مقوله را فریاد می زنند. خاصیت شعار ها این است كه حزن داخلی و غربت جهانی را دامن می زند. (مایكل من دهه ۱۹۸۰)
مثال: صدام حسین صحبت از مادر جنگ ها كرد و یك دهه قبل از آن اشاعه سوسیالیسم عربی فراتر از مرز های خود را ادعا كرد. هم اینك مهم ترین خواستی كه او از زندانبانش دارد داشتن شكلات های غربی است.
دكتر حسین دهشیار
• سرمشق اول: گریز از شكوه
ضعف ناشی از ناخرسندی از جایگاه بین المللی و بی اعتباری نظرگاهی منجر به این گردیده است كه بعضی از كشورها مداوماً از ماهیت روابط در سطح جهان گله كنند. این كشورها به كرات از بی عدالتی رفتاری و قلدری بازیگران مطرح صحبت می كنند. آنچه رهبران این كشورها توجه نمی كنند این مهم است كه هیچ گاه برابری بین بازیگران وجود نداشته و نخواهد داشت. به ضرورت این عینیت، همیشه بعضی از كشورها ارجح هستند و صدای آنها وزن بیشتری در جهان خواهد داشت. به جای گله مندی باید سعی كرد به ترفیع جایگاه و تلطیف و ارتقای اندیشه های بیان شده پرداخت. كشورها با هم برابر نیستند چون كه اولاً ظرفیت برابر برای بهره برداری از منابع را دراختیار ندارند، ثانیاً تعهد برابر برای تخصیص منابع به امور نظامی و دفاعی ندارند و ثالثاً مهارت برابر برای چگونگی استفاده از منابع را فاقد هستند. با درك این واقعیت است كه رهبران كشورها نباید در حیطه شكایت و گله وارد شوند كه در نظر رهبران كشورهای همسایه و كشورهای دشمن به بی اعتباری گرفتار خواهند شد و این منجر به كاهش فزون تر جایگاه كنونی آنان هم خواهد شد. (مرشایمر دهه ۱۹۹۰)
مثال: رابرت موگابه مداوماً از این گله دارد كه انگلستان و آمریكا در روابط خود با زیمبابوه از موضع زور رفتار می كنند. وقتی فردی نزدیك به نیم میلیون نفر از افراد ساكن در حومه پایتخت را كه در فقر مطلق زندگی می كنند «زباله های انسانی» می نامد و با استفاده از خشونت به تخریب زیستگاه آنها می پردازد و آنها را آواره می سازد پرواضح است كشورهای مطرح از این بی سیاستی برای تضعیف او استفاده كنند.
•سرمشق دوم: گریز از انكار كشورهای بزرگ
در طول تاریخ بشری همیشه این كشورهای برتر نظام بین الملل بوده اند كه در تحلیل نهایی تعیین كننده چگونگی قواعد بازی در صحنه جهانی بوده اند. پرواضح است كه در مقاطعی كشورها و بازیگران كوچك موفق به تاثیرگذاری اساسی بوده اند (ویتنام شمالی، اوپك) اما در سطح وسیع باید آگاه بود كه كشورهای مطرح هستند كه چارچوب ها، رفتارها و نتایج را مشخص می سازند. از دولت شهرهای یونان تا امپراتوری اسپانیا این واقعیت هویدا بوده است و امروزه هم گریزی از آن نیست. پس اینكه گفته شود سیاست ها و خط مشی های فلان كشور مطرح را می توان نادیده گرفت محققاً منجر به تهدیدات موجودیتی خواهد شد. سازمان های بین المللی تعیین كننده نیستند و بازیگران غیردولتی فاقد عمق هستند. اینها تنها زمانی از تاثیرگذاری برخوردار می گردند كه الزامات و منافع كشورهای بزرگ ایجاب كند. كشورهای مطرح را بایستی در محاسبات به توجه گرفت. این ضروری است چرا كه شعار هنری سوم در سده ۱۷۰۰ آن را واضح می سازد: هر كشوری را كه من به آن ملحق شوم و متحد گردم در غایت غلبه خواهد كرد. (مارتین وایت دهه ۱۹۶۰)
مثال: دولت هندوستان با وجود آگاهی كشورهای غربی بدون هیچ گونه معضلی به تكنولوژی هسته ای و به دنبال آن به سلاح هسته ای دست یافت چون كه اتحاد جماهیر شوروی طی دهه های متمادی حمایت همه جانبه و وسیع خود را به رهبران هندوستان تقدیم كرد.
• سرمشق سوم: گریز از قدیس گرایی
دولت ها در صحنه جهانی جدا از اینكه چه ماهیتی دارند و بدون توجه به اینكه در چه دوره تاریخی حیات دارند عملكرد های مشابه را به نمایش می گذارند. آنچه بازیگران را حركت می دهد از یك سو عقلانیت رفتاری است. هر كشوری را باید یك كلیت عقلانی محسوب كرد یعنی اینكه براساس منافع خود تصمیم می گیرد. البته با توجه به میزان اطلاعاتی كه تصمیم گیرندگان دارا هستند بعضی كشور ها بر روی طیف عقلانیت به سوی حداكثر و بعضی به سوی حداقل عقلانیت گرایش دارند. از سوی دیگر بازیگران براساس الزامات حكومتی باید سیاست های خود را شكل بدهند كه مهم ترین آن الزامات همانا بقا و تداوم قدرت است. پس هنگامی می توان صحبت از اخلاق كرد كه منطق دولت و الزامات حاكم بر دولت ایجاب می كند. این بدان معنا است كه اخلاق بازتاب نیاز های حكومت باید باشد و نه اینكه شكل دهنده نیاز ها و سیاست های او بگردد.
تاكید كشور هایی كه خواهان حضور اخلاق به عنوان مرجع و تعیین كننده روابط كشور ها هستند تنها بیانگر این نكته است كه آنها ضعیف هستند و برای پوشاندن ضعف خود اخلاق گرایی را پیشه كرده اند. كشور های بزرگ اخلاق را تابع نیاز های خود می كنند. پس اگر رهبران شوروی صحبت از تلاش برای از بین بردن بی عدالتی بر علیه كارگران جهان كردند به این خاطر بود كه نفوذ كشور را در صحنه گیتی بگسترانند. پس هر زمان مفید بود از اخلاق مایه گرفتند و هر زمان نیازی نبود آن را به فراموشی سپردند. كشور هایی كه از اصالت اخلاق در سیاست خارجی صحبت می كنند در واقع بزرگترین بی اخلاقی را مرتكب می شوند. (ادوارد هالت كار دهه ۱۹۴۰) مثال: گرهارد شرودر صدراعظم آلمان، تونی بلر نخست وزیر انگلستان و برلوسكونی رهبر ایتالیا كه نماد های قدرت اروپا هستند دیدار معمر قذافی را كه حتی از تامین حداقل ها در حیطه آزادی، دموكراسی و برابری برای مردمش عاجز بوده است بسیار خرسند كننده بیان داشتند.
• سرمشق چهارم: گریز از شعار پراكنی
آنچه امروزه به دلیل شرایط خاص بین المللی (فقدان تعارض بنیادی بین قدرت های بزرگ) برای كسب اعتبار جهانی، منزلت منطقه ای و اقتدار داخلی لازم است دسترسی به سرچشمه های قدرت است. این سرچشمه ها را باید در توان سیاسی، توان ایدئولوژیك، توان اقتصادی و توان نظامی دید. توان سیاسی بدین معنا است كه تمركز یافتگی مقررات و قوانین وجود دارد. توان ایدئولوژیك به معنای پذیرش مردم از تعریف حكومت از محیط است. توان اقتصادی برآمده از تامین نیاز های روانی و مادی شهروندان است. توان نظامی، قابلیت جلوگیری از آسیب پذیری مرز های مملكت قلمداد می شود. كشوری كه این توانایی ها را دارد از احترام برخوردار می شود. این كشور نیاز به شعار دادن در خصوص توانمندی های خود ندارد. كشور هایی كه در كار شعار دادن هستند در واقع ضعف بنیادی خود در این مقوله را فریاد می زنند. خاصیت شعار ها این است كه حزن داخلی و غربت جهانی را دامن می زند. (مایكل من دهه ۱۹۸۰)
مثال: صدام حسین صحبت از مادر جنگ ها كرد و یك دهه قبل از آن اشاعه سوسیالیسم عربی فراتر از مرز های خود را ادعا كرد. هم اینك مهم ترین خواستی كه او از زندانبانش دارد داشتن شكلات های غربی است.
دكتر حسین دهشیار
منبع : روزنامه شرق
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست