سه شنبه, ۲۵ دی, ۱۴۰۳ / 14 January, 2025
مجله ویستا

فوت کاسه گری


این مثل در هر كجا كه ریزه كاری های یك كار خوب رعایت نشده باشه به خاطر می آید
آورده اند كه ...
یك استاد كوزه گری بود كه در كار خودش خیلی با تجربه بود و كوزه های سفالی و كاسه های گلی لعابی می ساخت و خیلی هم مشتری داشت . این استاد یك شاگرد عزیز داشت كه خیلی زرنگ بود و استاد تمام اسرار كار را به او یاد داده بود . چند سال گذشت و شاگرد به بهانه این كه حقوقش كم است در فكر این افتاد كه خودش كارگاه جدیدی درست كند .
استاد بالاخره موافقت كرد و شاگرد رفت و كارگاهی راه انداخت ، مقداری كوزه ساخت و فروخت ، خوشحال بود و بعد كارگاه را توسعه داد و خواست كاسه های سفالی لعابی همه بسازد و با استاد خود رقابت كند .
كاسه ها را هم همان طور كه یاد گرفته بود ساخت و نقش و نگار انداخت و با لعاب شیشه پرداخت كرد و در كوره گذاشت و پخت .
اما وقتی از كوره بیرون آوردید كه شفاف نشده است و در برابر كاسه های استاد جلوه ای ندارد . با خود فكر كرد كه شاید اشتباهی در كارم پیدا شده است .
عاقبت چند تا از كاسه ها را برداشت و برد پیش استاد و گفت : ای استاد عزیز ! می خواستم با تو رقابت كنم و نتوانستم ، آیا ممكن است به محبتی كنی و بگویی چرا این طور می شود؟
استاد گفت : البته من از تو گله و شكایتی ندارم ، چون هر شاگردی ، روزی استاد می شود ولی اگر قبول داری بیا و یكسال دیگر هم اینجا كاركن تا كامل كارت را یاد بگیری و آن وقت برو سركار خودت .
شاگرد قبول كرد و یكسال دیگر هم كاركرد ولی تمام كارها همان طور بود كه همیشه بود و چیز جدیدی نیاموخت . تا پایان یكسال كاركرد و استاد گفت : حالا كه پسر خوبی بودی و به من كمك كردی بیا بگویم كه چرا كاسه های لعابی تو رنگش خوب نمی شود . استاد رفت كنار كوزه ایستاد گفت : كاسه ها را بده در كوره بچینم ، گوشهایت را تیز كن و چشمهایت را باز كن تا فوت و فن اساسی را یاد بگیری .
سپس چند فوت محكم به آن كرد و گرد و خاكی كه از آن خاسته بود را به شاگردش نشان داد و گفت : می بینی ؟ همه حرفها در همین فوت آخر است .
منبع : شمیم