پنجشنبه, ۲۸ تیر, ۱۴۰۳ / 18 July, 2024
مجله ویستا

سایه سنگین « بی تاریخی» برطریق تفکر


سایه سنگین « بی تاریخی» برطریق تفکر
از جمله اسباب مهمی كه وی دراین باب متذكر می شود و در پیرامون آنها بحث می كند، اینهاست:
الف ) از آنجا كه ذات و باطن تجدد ، عقلانیت و فلسفه جدید است ، بدون درك و دریافت این باطن نمی توان به نحو راستین و درست به تجدد دست یافت. تجدد روح و جسمی دارد ، جسم اش را همگان می بینند و قصد دارند اعضای آن را به جامعه شان منتقل كنند اما بدن تجدد بدون آن روح، صرفاً اجزا و اقسام پراكنده ای است كه وحدت، قوام و پشتوانه ندارد. روح تجدد، ادبیات و فلسفه جدید است كه به عقیده او ، آن را خواصی از متفكران درمی یابند نه همگان و از جمله ظاهربینان. به نظر داوری ، چون فلسفه در كشورهای توسعه نیافته جایگاه اصیل و شایسته خود را پیدا نكرده و چشم این كشورها همواره به مظاهر و جلوه های آشكار و پیدای تجدد و ایدئولوژیهای آن بوده، از این رو تجددشان تاكنون تجددی قشری ، سطحی و بی ریشه مانده است . داوری می گوید: « هیچ قومی بدون آشنایی با تفكر جدید نمی تواند در عالم متجدد وارد شود.» اما «در جهان توسعه نیافته معمولاً به فلسفه كاری ندارند و اگر به آن نظری بیندازند نظرشان به ایدئولوژی و سیاست است » (۱۸) ، مثلاً در ایران ما از طریق سیاست با تجدد آشنا شده ایم نه از طریق فلسفه ، و هنوز فلسفه در كشور ما خدمتگزار ایدئولوژی است و بیشتر با ملاكهای سیاسی به آن رو می كنند». (۱۹) او نوعی توجه به فلسفه غرب نزد برخی از روشنفكران نخستین ما می بیند اما هیچ قرینه و شاهدی مبنی بر تأثیر فلسفه برعلم و عمل آن روشنفكران نمی یابد، مثلاً در آثار سیدجمال الدین، میرزا ملكم خان و میرزا آقاخان كرمانی و افضل الملك روحی نكات و اشاراتی به فلسفه غرب دیده می شود اما نمی توان گفت كه «آنها این نكات را به جان آزموده باشند و ره آموز علم و عملشان شده باشد ». (۲۰) به اعتقاد داوری ، چنین نیست كه مسأله مهم درك فلسفه غربیان و از این طریق مشاركت در جریان تجدد صرفاً با برگزار كردن كلاس و درس فلسفه میسور گردد زیرا فلسفه ابزار و وسیله نیست كه برای غرض و مقصودی به كار گرفته شود بلكه فلسفه چیزی است كه باید به آن نزدیك و با آن یگانه شد. او با اشاره به تفطن درست و دقیق سیدجمال الدین كه در یك سخنرانی گفته بود «برای نتیجه گرفتن از آموزشهای جدید و راه یافتن به علم و صنعت اروپایی باید با فلسفه اروپاییان آشنا شد» ،می گوید این سخن سیدجمال بسیار متین است اما ممكن است از آن استنباط شود كه به صرف دایركردن كلاس و تدریس درس فلسفه و آموختن متفرقات آرای فلسفی دوره جدید، اساس علم و تمدن جدید گذاشته می شود و استحكام می یابد.» (۲۱) زیرا داوری یادآور شده است كه مقصودش از این قول كه «ورود به جهان تجدد مستلزم مشاركت در فلسفه و عقل تجدد بوده است » این نیست كه «این مهم با مطالعه یكی دو كتاب خوب یا بد فلسفه انجام می شود. فلسفه وسیله نیست و نمی توان آن را برای رسیدن به مقصودی به كار برد بلكه به آن نزدیك باید شد». (۲۲) فلسفه مورد نظر او ، فلسفه ای است كه به ما از وضع كنونی مان و نحوه خروج از آن ، امكانات ، تواناییها ، داشته ها ، توشه ها و نیز از آینده راهمان بگوید. «فلسفه می پرسد ما كجاییم و چه داریم و چه می كنیم و به كجا می رویم و چه توشه راه داریم.» (۲۳) چون فقط از طریق فلسفه است كه می توان بی ربطی ها، ناهماهنگی ها ، ناسازگاریها و گسیختگی ها را تشخیص داد و تنها فلسفه می تواند ما را به درك و فهم خویشتن توانا سازد و چنین فلسفه ای ، به نظر داوری ، «اقدام و دستورالعمل خاص و نسخه معینی نیست بلكه دعوت به آمادگی برای قدم نهادن در راه است». (۲۴) او جایگاه خود را در اندیشه معاصر ایران با طرح چنین فلسفه ای معین كرده است و خود را صاحب این فلسفه و طراح آن می داند.
ب ) از نظرگاه داوری فقدان شرایط ، عزم و اراده و استعداد لازم برای تحقق واقعی و درونی تجدد و توسعه از دیگر اسباب بسیار مهم توسعه نیافتگی در جوامعی مثل جامعه ماست. او معتقد است كه برای رسیدن به توسعه و دموكراسی و آزادی و دیگر ثمرات تجدد، شرایطی لازم است كه از جمله آن شرایط، علم واطلاع یافتن و طلب وخواستن است اما «ما كمتر به این شرایط فكر كرده ایم. وضع ماوضع فكر نكردن یا كمتر فكر كردن است». (۲۵) كسب علوم و فنون، تحقق توسعه اقتصادی و اجتماعی و پیدایی پژوهش و تحقیق در هر جامعه ای به شرایطی بستگی دارد و تا آن شرایط پدید نیاید و فضای خاصی را ایجاد نكند، آنها به سهولت فعلیت نمی یابند و منشأ اثر نمی گردند.
به عبارت دیگر ، توسعه تجدد در هر شرایطی امكان وقوع ندارد. تاعزم و طلب و همت در جایی پیدا نشود، بسط و گسترش تجدد حاصل نخواهد شد. چون نه تاریخ غرب در جوامع دیگر تكرار می شود و نه آن «بشرفاوستی » كه قصد داشت به همه چیز مسلط و سیطره یابد در جامعه های دیگر عیناً به وجود می آید، تنها گزینه موجود برای ما ، تجددمآبی یامدرنیزاسیون است. مدرنیزاسیون هم بدون درك شرایط ، امكانات ، نیازهای واقعی و بدون اراده و همت لازم، راه به جایی نمی برد. «مدرنیزاسیون هم خود به خود پیش نمی آید. بایدخانه را برایش مهیا كرد به پیشوازش رفت». (۲۶)
وی در مورد وضع علم و پژوهش علمی می گوید كه در شرایط نامساعد كشورهای توسعه نیافته ، جایی برای پژوهش علمی نیست و به همین علت ممكن است استعدادها تباه شوند. چراكه اگر شرایط مساعد و تعلق خاطر به علم نباشد ، باهوش ترین و مستعدترین افراد نیز به مرتبه لایق خود نمی توانند برسند. دركشورهای توسعه نیافته، شأن علم و توسعه و مقام و جایگاه دانشمند معلوم نیست از این رو، دانشمندان چنین كشورهایی به ممالك پیشرفته مهاجرت می كنند زیرا آنجا وطن علم است و پژوهش و علم معنا دارد. حال علم وعالم و دانشگاه درجهان توسعه نیافته آشفته و پریشان است ، جامعه ای كه از نتایج پژوهشهای دانشمندان و دانشگاهش ، بهره لازم را نمی برد و میان دانشمند و دانشگاه و جامعه فاصله پرنشدنی هست، تعادل و هماهنگی درونی ندارد. لذاست كه دانشمندان چنین جوامعی اغلب فاقد نیروی پرسش و طلب اند و به علم و دانش بی علاقه شده اند (۲۷) وی می نویسد: «آنچه می گویم آسان است : برای ورود به عالم تجدد شرایطی لازم است كه تا آن شرایط فراهم نشود. هر كوششی برای ورود به تجدد احیاناً تجددزدگی را شدت بخشد.»(۲۸)ممكن است در اینجا از داوری سؤال شود كه پس چه باید كرد؟ پاسخی كه داوری می دهد این است كه اكنون خودمان را از سیاست زدگی و به همه چیز از چشم سیاست نگریستن، رها كنیم و واقعاً بیندیشیم كه چرا در طول حدود صد و پنجاه سال آشنایی با غرب و تلاش در متجدد شدن، هنوز به جایی نرسیده ایم و چرا تاكنون این همه كوشش و نیت خیر به نتیجه مطلوب نرسیده و چرا در حیطه مدنی، مشروطیت در عمق زندگی این مردم نفوذ نكرد و منشأ تحول بنیادین نشد؟ دقیقاً در پاسخ به چنین پرسش هایی است كه او وارد مباحثه با كسانی می شود كه «سنت» را مانع تجدد و توسعه تلقی می كنند. وی در تاریخ تجددمآبی هیچ جا نشانی ازمخالفت با علم و تكنولوژی و توسعه، از جانب صاحبان سنت نمی بیند و می گوید اگر اراده توسعه در جایی پیدا شود «هرچه را مزاحم ومانع باشد نفی می كند و لزومی ندارد كه از ابتدا گروهی به اصطلاح سنت زدایی كنند.»(۲۹) درست است كه در غرب، تجدد با افسون زدایی از عالم قرین و افسودن زدایی شرط تجدد بوده اما اینكه در جریان مدرنیزاسیون به صرف افسون زدایی نمی توان تجدد را محقق ساخت. اگر توسعه واقعاً عملی گردد، «سنت ها خود به خود تغییر می كنند.»(۳۰) اگر تحول در فكر و فرهنگ جامعه ای پدید آید، سایر شؤون جامعه از جمله آداب و عادات نیز ثابت و ساكن نخواهد ماند و بی تردید در فرایند دگرگونی قرار خواهند گرفت. اما مسأله با اهمیت این است كه فرهنگ و به تبع آن آداب و رسوم با دستورالعمل و برنامه ریزی تغییر نمی یابد. بنابراین مانع توسعه در كشورهای توسعه نیافته، عادات و سنن نیست بلكه وضع فكری و روحی آنان است.(۳۱) با طرح تغییر سنت و دین مردم نمی توان راه توسعه را پیمود. غربیان در مقام تفكر و فلسفه جهان را تغییر دادند. ما نیز اینك با تفكر در احوال خودمان می توانیم وارد جاده تجدد و توسعه شویم نه با این پندار كه چون «در غرب چنان كرده اند و فلان سنتها را تغییر داده اند ما نیز باید چنین كنیم.»(۳۲)
او ضمن انتقاد از عقیده مكانیستی عده ای كه جامعه و تاریخ و جهان را موزائیكی می بینند و فكر می كنند با تغییر آداب و احكام و سنت های دینی و ملی می توان به تجدد رسید، می گوید اگر تغییر و تحول در وجود آدمیان و در نحوه فكر و نظر و عملشان پیدا شود و اگر رغبت به علم و دموكراسی و فناوری واقعی و برخاسته از عمق جان و دل مردم باشد و اگر عزم جامعه برای توسعه جزم شود، آن وقت سنت و آداب و عاداتی كه مانع پنداشته می شوند، به نحو طبیعی و به خودی خود رفع می گردند «اما عزم به آسانی پدید نمی آید»(۳۳) و اتفاقاً چون عزم نبوده و انتقال تجدد در كشورهای توسعه نیافته با سختی و دشواری مواجه بوده ، عده ای گشته اند و مانع را «سنت» تشخیص داده اند؛ در حالی كه مانع خود ما هستیم نه چیز یا چیزهای متعینی كه آنها را از سر راه برداریم.»(۳۴)
ج ) نهایتاً داوری در آسیب شناسی وضع عقب ماندگی كنونی ما به بحث راجع به جریان روشنفكری می پردازد و بر روی نقطه مهمی انگشت می گذارد و آن «گسیختگی تاریخی» این جریان است. دوری از تفكر و اهمیت یافتن سیاست و ایدئولوژی در نزد روشنفكران سرزمین ما موجب شده كه هیچ گونه پیوستگی تاریخی میان نسل های مختلف این جریان پیدا نشود. هر نسلی كار مستقل و جداگانه ای را از صفر شروع كرده بی آنكه توجهی به مسأله و میراث پیشینیان داشته باشد. به گفته او ، «اولین منورالفكران ما اساسی نگذاشتند كه دیگران ستونی بر آن بنا كنند. آنان در پی هم آمدند و اگر به اشخاص و مردمان و بخصوص به دست اندركاران سیاست چیزهایی آموختند اما آموزگار نسل بعد از خود نشدند. نسل بعد كه آمد می بایست از نو آغاز كند واین وضع كم و بیش تاكنون ادامه یافته است.»(۳۵) همین پراكندگی و آشفتگی در ذهن و زبان روشنفكران یكی دیگر از جلوه های عقب ماندگی و توسعه نیافتگی ماست. چون وقتی پیوستگی در تاریخ قومی نباشد، سرگردانی و از خود بیگانگی و «بی تاریخی» سایه خود را می گستراند و در همه امور و كارها هرج و مرج و ناهماهنگی به بار می آورد. او از این وضع با عنوان «گسیختگی فرهنگی و تاریخی» نام می برد، وضعی كه «در آن هیچ چیز شرط هیچ چیز نیست و هماهنگی در كارها و میان سازمانها و افراد و دلها و سرها و دستها وجود ندارد و به این جهت كوشش ها و همت هایی كه به خرج داده می شود چنان كه باید مؤثر نمی افتد و به نتیجه نمی رسد.»(۳۶) این حالت «وضع مردمی است كه از تاریخ و جهان قبل از تجدد رانده شده و به جهان متجدد راه نیافته اند. به این جهت آنها در غربت به سر می برند و خانه ای ندارند كه در آن سكنی كنند.»(۳۷)
(۵)
خلاصه كلام آنكه با بررسی تفكرات و تبیینات داوری درباره وضع ما در طول حدود صد و پنجاه سال اخیر، می توان گفت كه او نیز به همان نتیجه ای رسیده كه اندیشمندان دیگر رسیده اند. آگاهی به درد «سرگردانی» و حالت «از سنت ماندن و به تجدد پیوستن» و اظهار نظر «گسیختگی فرهنگی و تاریخی جریان روشنفكری» و دوری آن از تفكر و فلسفه و نیز آگاهی به «بی تاریخی» و «بی دقتی» ما همه مسائلی هستند كه داوری مطرح كرده و دیگران نیز با تعابیر و اصطلاحات و طرق دیگر آنها را عنوان نموده اند. اما فرق داوری با آنان در این است كه او گرچه این حالت را توصیف و گزارش می كند، بدبینانه تداوم را انتظار نمی كشد. به عبارت دیگر، وی تفطن به این وضع و تفكر در مورد آن را، راهی برای عبور و خروج از آن می بیند و ضمن رد «نظریه امتناع»، معتقد است كه كار تفكر و فلسفه، آگاه شدن به یك وضع به منظور گذر و عبور از آن است. او اصلاً وظیفه فلسفه را بحث از شرایط امكان تلقی می كند نه شرایط امتناع و در نقد عقیده قائلان به «امتناع» می نویسد: «كسی كه می گوید تفكر محال است باید بپذیرد كه خود نیز به بن بست رسیده و وضع بی فكری را به جان آزموده است، زیرا در غیر این صورت، او كه خود صاحب فكر باقی مانده است باید دست دیگران را بگیرد و راه ببرد. شاید بگویند با یك گل بهار نمی شود اما به نظر من در جایی كه امكان روییدن یك گل هست هزاران گل هم می تواند بروید.»(۳۸) بدین سان، می بینیم كه داوری طریق تفكر را طریق روشنی بخش و دارای افق باز می داند كه روندگانش باید صبر و امید و تحمل داشته باشند.

منابع
۱۸) ما و راه دشوارتجدد ص ۶۲
۱۹) همان ص ۶۶
۲۰) همان ص ۴
۲۱) همان ص ۵
۲۲) همان ص ۹۴ - ۹۵
۲۳) همان ص۹۱
۲۴) همان ص ۹۴
۲۵) همان ص ۱۲
۲۶) همان ص ۱۳۰
۲۷) همان ص ۲۲۴ - ۲۲۲
۲۸) همان ص ۱۸
۲۹) همو، رساله در باب سنت و تجدد، نشر ساقی ،۱۳۸۴ ص۱۶
۳۰) همان ص ۲۲
۳۱) همان ص ۴۷
۳۲) همان ص ۵۸
۳۳) همان ص ۱۲۷
۳۴) همان ص ۵۷
۳۵) همو، ما و راه دشوار تجدد، ص ۸۲
۳۶) همان، ص ۹۷
۳۷) همان ص ۷۴
۳۸) همو، رساله در باب سنت و تجدد، ص ۷۸

محمد زارع
منبع : روزنامه ایران