چهارشنبه, ۲۳ آبان, ۱۴۰۳ / 13 November, 2024
مجله ویستا


ابعاد سیاسی جهانی شدن و جهان اسلام


ابعاد سیاسی جهانی شدن و جهان اسلام
ابعاد سیاسی جهانی شدن چیست؟ آینده نگری حوادث جهان اسلام چگونه تصویرپردازی می‌شود؟ متدلوژی شناخت این پدیده و برخورد مناسب با این پدیده چگونه است؟ دغدغه جهان اسلام از جهانی شدن چیست؟ بازتاب‌های فعلی و آتی جهانی شدن بر جهان اسلام از جهانی چگونه پدیدار خواهد بود؟ در این نوشتار کوشش می‌شود تا از زاویه دید یک شرقی و جهان اسلامی به موضوع جهانی شدن نگریسته شود. البته ابعاد سیاسی جهانی شدن بیش از هر چیز دیگر در کانون توجه است.
● موضوع شناسی جهانی شدن
قبل از هر گونه نظر، تصمیم و اقدامی در باب پدیده جهانی شدن، باید این پدیده را شناخت. بر اساس رهیافت فقه سیاسی نیز شناخت جهانی شدن به مثابه «موضوع شناسی» بر «حکم شناسی» تقدم دارد. حکم شناسی تابعی از موضوع شناسی است. در باب موضوع شناسی جهانی شدن به چندین نکته می‌توان توجه داد:
▪ جهانی شدن پدیده‌ای غربی برای جهان اسلام است، یعنی پرسشی غربی است که در برابر جهان اسلام گذاشته شده است. جهانی شدن پرسش تحمیلی جهان غرب بر جهان اسلام است، یعنی پرسشی است که غربیان و تمدن مستحدثه غربی در برابر نخبگان فکری و سیاسی جهان اسلام گذارده است و در واقع آنان را مجبور به پاسخ دادن بدان کرده است. به تعبیری دیگر جهان اسلامی راهی جز اندیشیدن در باب آن ندارد. نمی‌تواند بدان فکر نکند، نمی‌تواند بدان پشت کند و از کنار آن به سادگی بگذرد.اگر به طور فعال (active) پاسخی برای این سئوال تولید نکند بناچار خود غرب «پاسخی تحمیلی » نیز بدان خواهد داد.
بنابراین در صورت عدم اهتمام جدی میزان خود را به طور منفعلانه (Pasive) هم در مقابل «پرسشی تحمیلی» و هم مقابل «پاسخ تحمیلی» خواهد یافت. اندیشیدن در باب جهانی شدن در محور جهان اسلامی آن، بدان معناست که ما می‌خواهیم از پذیرش «پاسخ تحمیلی » غرب خودداری کنیم. زیرا پاسخ تحمیلی غرب چیزی جز پاسخی غیر بومی و نامتناسب با مسائل و مقتضیات جهان اسلام نخواهد بود. چرا که پاسخ غربی در بهترین وضعیت حاصل تئوریزه کردن موضوع در ظرف غربی و برخاسته از نگاهی غربی است.
▪ جهانی شدن در «ظرف غربی» قابل فهم است، در چنین ظرفی باید در یک نگرش تاریخی به بررسی ریشه‌های آن در تاریخ و تمدن غربی پرداخت. در چنین حالتی، درک خواهیم کرد که هر چند کاربرد انبوه اصطلاح « جهانی شدن در ادبیات دانشگاهی و زبان روزمره دارای سابقه‌ای ۱۵-۱۰ سالهاست. با این همه خود «پدیده جهانی شدن» پدیده‌ای آشناست.
پدیده‌ای که به ویژه در عصر استعمار کهنه و چهره تجاوزات نظامی و یا چهره امپریالیستی سرمایه داری برای صدور مازاد سرمایه و در مجموع گسترش کالاهای فیزیکی و فناوری و نیز کالاهای فکری غربی است. در واقع متعاقب آن پدیده‌ای به نام «جهان سوم» بتدریج متولد می‌شود.
برخی، پدیده جهانی شدن را در سلسله رخدادهای می دانند که در سال ۱۹۸۹ رخ داد. این رویداد‌ها عبارت بودند: از فروپاشی شوروی؛ فروریختن دیوار برلین، ارتحال امام خمینی، شکست «دانیل ارتگا چامورو»، به چالش کشیده شدن نظام آموزشی غیر دینی فرانسه از طریق دختران دانش آموز محجبه و از همه مهمتر ابتکار فرا رسانه‌ای اینترنت می‌دانند. یکی از دلایل دامن زدن به ادبیات «جهانی شدن» ، به فروپاشی شوروی بر می‌گردد. یعنی فروپاشی شوروی وضعیتی جدید را پدید آورد.
در حالی که برخی دیگر بر این باورند که پدیده‌ای آشنا و قدیمی است و نظریه پردازان «امپریالیسم»، نظریه وابستگی،تقسیم کار بین المللی، سیستم جهانی تمامش این نظریه‌ها به کم و کیف «فرایند جهانی شدن » اشاره داشته و دارند. جهانی شدن همان پدیده آشنایی است که تنها در دوره اخیر گامی به پیش برداشته و شتاب بیشتری پیدا کرده است.
«جورج بوش» با فروپاشی سیستم دو قطبی، تز «نظم نوین جهانی» را ارائه کرد که در توالی آن بحث «جهانی شدن» رواج بیشتری پیدا کرد. فراتر از آن، جهانی شدن خود الگوی تبیین چرائی فروپاشی شوروی است؛ یعنی توضیح می‌دهد که چگونه عقب ماندگی اقتصاد الکترونیکی و اطلاعاتی شوروی است؛ یعنی توضیح می‌دهد که چگونه عقب ماندگی اقتصاد الکترونیکی و اطلاعاتی شوروی و کشورهای اروپای شرقی عامل فروپاشی آنها شد.
▪ در بحث مطالعه ابیات جهانی شدن باید میان سه مقوله تفکیک قائل شد:
«پروسه»، «پروژه» و «پدیده».
الف) پروسه جهانی شدن (Globalization) در چنین فضایی جهانی شدن یک پدیده متعارف و طبیعی و مفهومی است که بالضروره فاعلی ندارد. در واقع سیر طبیعی جوامع بشری آن را پدید آورده است. پروسه جهانی شدن یک واقعیت است.«جیمز روزناو» بر این باور است که جهانی است. این دبدگاه مبتنی بر نوعی خوش بینی به پروسه جهانی شدن است. از این منظر جهانی شدن فرایندی به شمار می‌آید که در اثر توسعه تکنولوژی اطلاعات و ارتباطات الکترونیک موجب فشردگی و تراکم جهان و تقویت خودآگاهی جمعی در میان ابناء بشر می‌گردد. بر این مبنا، جهانی شدن امری برآمده از تاریخ، فرآیندی ریشه‌ای و فراگردی وسیع، گسترده و همه جانبه در عرصه‌های مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است که مرزهای ملی را در می‌نوردد و به عنوان واقعیتی در حال تکوین و تکامل و همچون رودی خروشان و در حال حرکت پرشتاب می‌گذرد و زمان و مکان را می‌فشرد و به یکدیگر نزدیک می‌سازد.
در رویکرد مزبور، جهانی شدن فرهنگی متضمن جریان آزاد عقاید، اطلاعات، تصورات و دانش‌هاست که با در برگرفتن همه ابعاد زندگی ذهنیت‌ها و عینیت‌ها را تحول می‌بخشد و با انسجام ارگانیکی جهان و تبدیل آن به «مای بزرگ» در اثر وابستگی اجزای جهان ناشی از ارتباطات شبکه‌ای، گشودگی فرهنگی و تمایل فرهنگ‌ها به اقتباس از یکدیگر را به ارمغان می‌آورد.
ب) پروژه جهانی سازی (Globalism)
در چنین دیدگاهی جهانی سازی یا جهانگرایی طرح و مهندسی اجتماعی در سطح کلان سیستمی است که ایدئولوژی هژمونیک غرب را افاده می‌کند و با تکیه بر بنیادهای نیولیبرالیسم و پست مدرنیسم، درصدد فراگیر کردن شیوه زندگی آمریکایی و غربی سازی انسانها و توزیع فرهنگ مصرف و جنسیت است. براساس رویکرد مذکور، غرب سعی دارد با بهره گیری از فناوری ارتباطات ماهوار‌ه‌ای و رسانه‌های ارتباط جمعی و از رهگذر یکسان سازی فرهنگی و یکپارچه سازی ارزشی، فرهنگ جهانی و استعلایی غرب را تحمیل و تک‌هنجاری آمریکا در امپراتوری جهانی را قطعی کند.
در این دیدگاه، جهانی سازی مفهومی است که بالضروره فاعل می‌طلبد و آن را یک برنامه از قبل طراحی شده برای سلطه قدرتهای برتر می‌داند و به آن پروژه اطلاق می‌شود. بنابراین نگاهی توطئه محور به این پدبده دارد. پروژه جهانی سازی حاکی از ایدئولوژی و استراتژی برخورد با پروسه جهانی شدن است. در واقع پاسخی ارادی و مهندسی شده برای برخورد با این پروسه و واقعیت موجود است. به نظر می‌رسد پروژه جهانی سازی حاصل برخورد ایدئولوژیک، جهت دار و فاعلانه با پروسه جهانی شدن است، بنابراین دو نوع پروژه قابل تمایز است.
الف) پروژه جهانی سازی که از سوی آمریکا دنبال می‌شود و جهانی شدن را همان آمریکایی شدن می‌داند. جهانی سازی نفی دیگران و نفوذ در فرهنگ‌های دیگر است. در واقع جهانی شدن در راستای تداوم «غربی سازی» جهان است.
ب) شکل دوم پروژه، از سوی جهان اسلام است که می‌کوشند یا باید بکوشند با پروسه یا پروژه جهانی شدن به مثابه یک پروژه برخورد کنند و با پروژه بومی خود می‌کوشند تا به تاثیر گذاری‌های جهانی شدن در اشکال گوناگون جهت بدهند.
ج) پدیده جهانی شدن
واژه پدیده نوعی واژه بی‌بار و خنثی است. ممکن است ترکیبی از هر دو – پروژه و پروسه – باشد. هر یک از دو دیدگاه پروژه‌ای و پروسه‌ای آسیب شناختی خاص خود را دارند.
در نگاه پروسه صرف دیدن جهانی شدن، اصل عاملیت علوم انسانی نادیده انگاشته شده است و تلاش ابرقدرتها تنها آمریکا و سایر بازیگران جهانی سازی نظیر شرکتهای چند ملیتی در جهت «مدیریت جهانی شدن» نادیده انگاشته می‌شود. با مقایسه‌ای میان پدیده‌های طبیعی مانند سنگ و چوب و رفتار انسانها می‌توان به این نکته پی برد که پدیده‌های علوم انسانی معلول اراده انسانها و سیاستمداران‌اند.
نگاه پروسه بودن چنان جهانی شدن را به عنوان یک واقعیت محقق و یا یک واقعیت اجتناب ناپذیر به تصویر می‌کشد که انسان را دست بسته تسلیم سرنوشت محتوم آن می‌کند و او را از اقدام سازنده و فعال در جهت تاثیر گذاری حرکت توپ جهانی شدن باز می‌دارد.
همچنین نگاه پروژه‌ای و توطئه آلود آن نیز حاکی از نوعی شیوه فکری است که معلول تنبلی ذهنی و ساده اندیشی و ساده سازی مسائل پیچیده است. زین سبب نظریه‌ها و دیدگاههای توطئه محور از فهم تبیین فرآیند جهانی شدن و پیامدهای آن ناتوان‌اند.
این دیدگاه نوعی تغافل عامدانه از بخشی از واقعیت‌هایی است که در حال شدن است و غفلت از این واقعیت خسارتهای عظیم و جبران ناپذیری بدنبال خواهد داشت. ما را از بازاندیشی در فهم سنتی خود در مسائل جهانی بازخواهد داشت. شاید غلبه همین رویکرد موجب شده است که تلاشهای در خور توجهی برای درک عملکرد نظام جهانی و تبعات ان صورت نگیرد و تناسب معقول میان اهمیت این پدیده و میزان توجه به آن برقرار نباشد.
به هر تقدیر پذیرش هر یک از این سه ادبیات و دیدگاه، دارای استلزامات نظری و مفروضات خاص است. به تعبیر دیگر دارای بازتابی عمیق در حکم شناسی جهانی شدن و «چه باید کرد» خواهد بود.
▪ مسأله و معضل جهانی روی دیگر فهم جهانی شدن در ظرف جهانی و غربی است؛ یکی از راههای درک جهانی شدن توسل به مفهوم «معضل جهانی» است که در عین حال رساننده نگاهی شمالی به مساله جهانی شدن است.
▪ دهکده جهانی، کلبه جهانی و کوچک و هم بسته شدن جهان، مفهوم دیگری است که به فهم جهانی شدن کمک می‌کند. این مفاهیم و اصطلاحات به معنای آن است که به دلیل تکنولوژی‌های اطلاعات و یا اقتصاد جهانی، بخشهای مختلف جهان به یکدیگر متصل شده‌اند و شهروندان دهکده جهانی از طریق شبکه های متعدد ارتباطی نسبت به حدوث هر گونه تحول در هزاران کیلومتر دورتر از محل سکونت خویش آگاه می‌شوند.
دهکده جهانی که اصطلاح ابداعی «مک لوهان» دانشمند کانادایی است، بیانگر این امر است که با مرتبط شدن قسمت‌هایی گوناگون کره خاکی می‌توان جهان را به دهکده‌ای تشبیه کرد که در آن بسرعت اخبار و اطلاعات انتشار پیدا می‌کند. با ایجاد شبکه جهانی که چهار گونه جهان را به هم مرتبط ساخت، این پیش بینی «مک لوهان» به تحقق پیوست و این فرایند را جهانی شدن نامیده‌اند. «الوین تافلر» در توصیف چنین وضعیتی می‌گوید:
«درست همان گونه که سرمایه به طریق الکترونیکی به فراسوی مرزهای ملی جریان می‌یابد و با سرعت و در عرض یک هزارم ثانیه از زوریخ به هنگ کنگ و از هنگ کنگ به نروژ و از نروژ به توکیو و از توکیو به وال استریت حرکت می‌کند، اطلاعات نیز همان خط مسیر پیچیده را می‌پیماید و مرزهای دولت درست مثل سرحدات مالی‌اش نفوذپذیر می‌شوند.
بنابراین در عصر انقلاب اطلاعات، هیچ حادثه‌ای در عصر ارتباطات جمعی فقط به یک منطقه جغرافیایی محدود نگردید و آنچه تعلق محلی خبر یا خاص بودن خبر یا حادثه برای یک محل یا منطقه خوانده می‌شود، به دلیل همین جهانی شدن، بسرعت و قبل از آنکه اثر روانی خود را بگذارد، خنثی می‌شد.
بنابراین حوادث جزئی که در گوشه و کنار عالم رخ می‌دهند، بسرعت ارتعاشات بین المللی پیدا می‌کند و دارای بازتاب جهانی می‌شود، فراتر از آن درعصر «دهکده کوچک جهانی»،« کل جهان»، یک واحد تحلیل است.
بنابراین علوم اجتماعی را با بحران جدی مواجه ساخته است. کیت نش «جامعه شناسی سیاسی معاصر» را با چنین رهیافتی دنبال می‌کند و در واقع جامعه شناسی سیاسی را که علی القاعده واحد تحلیل آن «ملی »‌است. در ملغمه‌ای از نظام جهانی قرار می‌دهد.
در برخی نیز سالهای پایانی قرن بیستم را پایان علم روابط بین الملل به عنوان یک رشته علمی دانسته‌اند.
▪ برای فهم پدیده جهان شدن، باید به رهیافت میان رشته‌ای (Interdisciplinary) توسل جست.
جهانی شدن یک پدیده کثیرالوجه و چند وجهی است. یکی از ناکامی های محققان در ارائه تعریفی جامع از جهانی شدن، در همین چند بعدی بودن آن است. این چند وجهی بودن را هم در علل یا دلائل جهانی شدن و هم در پیامدها و بازتاب‌های جهانی شدن می توان مشاهده کرد. بنابراین اولاد تفکیک میان عوامل جهانی شدن و تبعات و پیامدهای جهانی شدن مدنظر قرار گیرد. و ثانیا فهم ابعاد و جوانب گوناگون جهانی شدن را جز با رهیافت میان رشته‌ای ناممکن است. این بدان معناست که نمی‌توان صرفا با اتکا به یافته‌های یک رشته تخصصی، به تبیین پدیده چند بعدی جهانی شدن پرداخت.
جهانی شدن دارای ابعادی تکنولوژیک، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی ، روانشناختی، ارتباطاتی، فرهنگی، زیست محیطی و جز آن است. اما در این مقاله تمرکز بحث بر ترسیم ابعاد سیاسی و مختصات سیاسی و جهان اسلامی جهانی شدن است.
سئوال این است که کدامیک از ابعاد جهانی شدن جلوتر از دیگری است؟ سیاست، اقتصاد، فرهنگ، ارتباطات و ... کدامیک بر دیگری تقدم دارد؟ بخشی از ابعاد سیاسی جهانی شدن مرهون علل اقتصادی، علل فرهنگی و تکنولوژی ارتباطی است. این بدان معناست که ابتدا تغییرات و تحولاتی در تکنولوژی ارتباطی و در نهایت در فرهنگ و یا در اقتصاد جهانی صورت می‌گیرد و به دنبال آن تغییراتی در حوزه سیاسن ایجاد می‌شود.
فرانک بیلی(Frank Bealey) در توصیف خود از جهانی شدن، ابتدا به شرح جهانی شدن در حوزه ارتباطات و شبکه کامپیوتری و اینترنت و تلویزیون ماهوار‌ه‌ای و آنگاه در حوزه جهانی شدن اقتصاد و گات پرداخته و سرانجام معتقد است که پس از تحولات ارتباطی و اقتصادی به کندی وارد سیاست و سازمانهای سیاسی جهانی می‌شود.
▪ بازتاب سیاسی تکنولوژی ارتباطات؛ فهم چگونگی تأثیر پذیری حوزه سیاست از تکنولوژی ارتباطی و حوزه فرهنگ منوط به فهم تفاوت منابع گوناگون قدرت نظیر خشونت، ثروت، اطلاعات است. با انقلاب اطلاعات مبانی قدرت سیاسی از ثروت و خشونت (زور نظامی) به اطلاعات منتقل شده و می‌شود. اما کیک ارزشی خشونت (زور) و ثروت محدود است و این محدودیت بگونه‌ای است که صرفا عده‌ای محدود می‌توانند بر منابع اصلی آن تسلط یابند و یک بافت هرمی شکل صورت بگیرد که در آن قدرت عمدتا در رأس هرم متمرکز است. به طور مثال در یک کشور ۳۰ میلیونی صرفا یک نفر می‌تواند رئیس جمهور شود و با توجه به ویژگیهای قدرت وی به تمرکز امور دست می‌زد. اما «اطلاعات »، نامحدود است و «اطلاعات»‌ با ویژگیهای سه گانه حجم، تنوع و سرعت و جهانی شدن شبکه‌های اطلاعاتی، آن موجب می‌شود که هیچ دولت یا گروهی نتواند بر آنها تسلط پیدا کند. انقلاب اطلاعاتی موجب می‌شود که دگرگونی عظیمی در ساختار توزیع قدرت صورت گیرد و با دسترسی شهروندان به اطلاعات گسترده و تشکیل کانون ‌های جدید قدرت، نفوذ، مراکز قبلی را تحت تأثیر قرار دهد. «دقیقا همان سان که دانش اولیه پزشکی قدرت را از دست جادوگر قبیله خارج کرد، گسترش اطلاعات در مورد شیوه‌های گوناگون زندگی در سایر کشورهای نیز اعتبار برخی از آیین های رسمی و در نتیجه اعتبار برخی از مبانی قدرت دولتها را مورد تهدید قرار داده است.
این جابجایی در قدرت موجب می‌شود که دولتهای اقتدارگرا که به تمرکز قدرت دست می‌یازند روز به روز در محدودیت بیشتری قرار گیرند. دانایی به عنوان سرچشمه اصلی توانایی دسترسی شهروندان به داده‌ها و اطلاعات بیشمار به آنان فرصت می‌دهد تا بر اعمال و تصمیمات رهبران تأثیر بگذارند. چرا که دستیابی به اطلاعات بیشتر به معنی توانایی کنترل افزون‌تر است.
به این ترتیب قدرت از شکل مکانیکی مبتنی بر چیرگی بر دیگری و از حالت یک کنش ارتباطی یک طرفه، خارج و به صورت کنش ارتباطی دو سویه و تأثیرگذاری متقابل در می‌آید.
تنوع اطلاعاتی موجب نوعی بحران هویت در نظام‌های سیاسی اقتدارگرا می‌شود که می‌کوشند نوعی اطلاعات یکدست و همسو با ارزشهای حاکم را پراکنده سازد. نظام نوین رسانه‌ای با عرضه سیلی از تصاویر، شعارها و افکار متناقض، انسانها را در انتخاب ارزشهای قبلی و ارزشهای جدید متحیر می‌سازد.
فراتر از آن انقلاب اطلاعات و دسترسی شهروندان به منابع و ابزارهای اطلاعاتی موجب می‌شد تا آنان به اطلاعات و داده‌های بیشتری از دنیای پیرامون خود و جهان و سبک‌های گوناگون زندگی در نقاط مختلف دست یابند و درصدد ابزار و تحقق آنها برآیند. فروپاشی شوروی و جنبش دانشجویی ۱۵ آوریل ۱۹۸۹ در چین و طرح تقاضاهایی نظیر دموکراسی و حقوق بشر از سوی دانشجویان از سیستم سیاسی ناشی از گسترش رسانه‌های ارتباطی و بسط آشنایی شهروندان چینی از الزامات زندگی سیاسی در غرب بود.
بدین ترتیب سیلی از تقاضاها را روانه سیستم سیاسی می‌سازد و در واقع موجب شکل گیری انقلاب انتظارات از سیستم سیاسی می‌شود. ناکامی دولتها در فراهم آوردن امکانات و محدود سازی خواسته‌ها (همچون قبل) موجب بازخورد (فید بک) در ورودی سیستم می‌شود و در نهایت با دامن زدن به بحران پاسخگویی و مشروعیت موجبات فروپاشی سیستم را فراهم می‌سازد.
سرعت اطلاعات و شتاب تغییرات آن نیز نیازمند ساز و کارهایی است که بتوانند در اسرع وقت، اطلاعات مورد نیاز را دریافت و پردازش و تصمیماتی همانقدر سریع اتخاذ کند و گرنه با عقب افتادن از آهنگ تغییر بسیاری از راه حل‌های ارائه شده برای مسائلی است که دیگر وجود ندارد. در چنین شرایطی با تندتر شدن آهنگ تغییر، راه حل‌های پیشنهادی برای مسائل پیش روی تناسب و فایده خود را از دست داده و در واقع مرده به دنیا می‌آیند.
بنابراین هماهنگ با سرعت یافتن زندگی سیاسی، باید دیوان سالاری‌ها و دستگاههای تصمیم گیری نیز توانایی تصمیم گیری سریع منطبق با آن را داشته باشند؛ در صورتی که تصمیمات دیر اتخاذ شود و یا بی‌تصمیمی بر امور حاکم باشد و شتاب تحولات بیش از تصمیمات نهادها باشد، فروریختگی سیاسی و حکومتی تشدید خواهد شد.تمرکز منابع و مجاری اطلاعات در رژیم‌های اقتدارگرا به گونه‌ای است که به نخبگان فرصت می‌دهد تا سیاستی متمرکز اتخاذ کنند و نظارت مستقیم خود را بر تمام تصمیمات حکومتی از بالاترین تا پایین ترین سطح اعمال کنند؛ اما باحضور تکنولوژیهای نوین اطلاعاتی، محیط سیاسی تازه‌ای پدید می‌آید و تصمیم گیریهای متمرکز بی‌کفایت می‌شود و کارآیی خود را از دست می‌دهد. انقلاب اطلاعات را می‌توان به منشوری تشبیه کرد که وحدت نظامهای متمرکز و اقتدار گرا را به طیف‌های مختلف تجزیه می‌کند.
اهمیت یافتن دانایی و اطلاعات به عنوان منبع اصلی قدرت، عنصر کانونی تمرکز زدایی سیاسی قلمداد می‌شود. چشم انداز عصر اطلاعات بیانگر آن است که برای اعمال قدرت بیش از هر چیز به شناختهایی درباره شناخت نیاز است. و در نهایت آنچه به عنوان منابع کلیدی قدرت تکلیف هر کشوری را روشن می‌کند، محصولات کار مغزی است.
▪ جهانی شدن و خاص گرایی فرهنگی؛ تحول ارتباطی جهان امکان دگرگونی‌هایی در فرهنگ را فراهم می‌کند. این بعد از جهانی شدن آثار و پیامدهای تناقض آمیزی دارد. برجسته‌ترین نمود این تناقض و پیچیدگی در عرصه فرهنگ آشکار می‌شود. فرآیند جهانی شدن نه تنها نوعی همگونی و ادغام فرهنگی در پی دارد، بلکه اسباب تنوع، واگرایی و رستاخیز فرهنگی را هم فراهم می‌کند که از این دومی با عنوان خاص گرایی فرهنگی یاد می‌شود.
بحث خاص گرایی‌های فرهنگی و رابطه آن با جهانی شدن از مباحث نسبتا جدیدی است که آثار پرشماری در باب آن نوشته شده است. خاص گرایی فرهنگی، مقاومت و واکنشی بومی در قبال جهانی شدن و همگون و یکدست سازی فرهنگی جهان و وجه غالب آن یعنی فرهنگ مصرفی سرمایه داری و فرهنگ آمریکایی است. واکنشی به جریان یکسویه فرهنگ از غرب به بقیه نقاط جهان و تسخیر نیروهای سرمایه داری جهانی است که کالاهای فرهنگی خود را به همه نقاط جهان صادر می‌کنند.
محصولات فرهنگی امروزه به سرعت از بسترهای محلی خود رها و جهانی می‌شوند. پس فرهنگ جهانی هر چه باشد، صرفا حامل هویت فرهنگی- جغرافیایی یا ملی خاص نخواهد بود. پس در دنیای معاصر، فرهنگ نیز مانند اقتصاد و سیاسیت در قالب جریانهای جهانی قرار می‌گیرند. در چنین شرایطی، عناصر فرهنگی مختلف از بستر و سرزمین معین، جدا و در فضایی جهانی معلق می‌شوند و همین فضای جهانی به صورت عرصه حضور و برخورد فرهنگ‌های گوناگون در می‌آید. این برخوردها و کنار هم قرار گرفتن‌ها گاه به همزیستی و آمیزش فرهنگی (عام گرایی فرهنگی) منجر می‌شود و غالبا نیز به ستیزها و خاص گرایی فرهنگ می‌انجامد.
این خاص گرایی در اشکال گوناگونی نظیر قومی، ملی گرایی و بنیاد گرایی دینی ظاهر می‌شود. به این ترتیب خاص گرایی فرهنگی عبارت است از توسل به ایدئولوژی‌هایی که در آن بر بی‌همتایی و حتی برتری شیوه زندگی، اعمال و باورهای گروه یا جماعتی معین تاکید می‌شود. این پدیده در انواع رفتارهای جمعی خشونت بار و غیر خشونت بار مانند خیزش‌ها و ستیزهای قومی، جنبش‌های ملی گرایانه، بنیاد گرایی دینی، نژاد پرستی‌های جدید و نظیر آن نمود می‌یابد.
گفته می‌شود، بنیاد گرایی، نوعی واکنش اجتماعی دینی به تهدید احتمالی یا واقعی توسط فرآیند جهانی شده است. دگرگونی اجتماعی باعث تهدید شیوه زندگی، ارزشها و عقاید دینی مطلوب آنان می‌شود، به این دلیل باید سرسختانه به مبارزه با آن پرداخت. با ایجاد روند جهانی شدن، این تهدیدات جدی‌تر و واکنش بنیاد گرایانه نیز قابل پیش بینی است.
بنیاد گرایی اسلامی امروزه سراسر جهان اسلام و بسیاری از جوامع دارای اقلیت‌های مسلمان را فرا گرفته است. آسیا به عنوان خاستگاه دین اسلام، کانون این جنبش دینی است. احزاب و گروههای اسلامی اندونزی در سالهای اخیر به یک نیروی سیاسی تبدیل شده‌اند. در مالزی نیز اسلام سیاسی برجسته‌تر و فراگیرتر شده است. این خودآگاهی جدید اسلامی نه تنها میان مردم عادی، بلکه در محافل حکومتی نیز شکل گرفته و برداشت سنتی از اسلام، جذابیت خود را کم کم از دست می‌دهد. جهانی شدن معاصر گفتمان اسلامی مسلمانان اندونزی نتیجه یک پیشرفت به هم پیوسته در دو سطح تحلیل بین المللی و داخلی است. ناکامی حزب کمونیست اندونزی و جهانی شدن اقتصادی، اشکالی از احیاء اسلامی را برانگیخته است.
خلاصه اینکه فرآیند جهانی شدن نوعی بحران هویت و معنا در جوامع جهان پدید می‌آورد. افراد و اقشار گوناگون برای حل این بحران به روشها و راهکارهایی متوسل می‌شوند که خاص گرایی فرهنگی در قالب‌های قومی و دینی یکی از آنهاست.
در واقع غنای فرهنگی جوامع مسلمانان و برخی از ضعف‌های ساختارهای فرهنگ غرب مانع از حاکمیت و چیرگی فرهنگی غرب خواهد شد و طبعا مقاومت‌هایی از جوامع اسلامی بروز خواهد کرد و با توجه به جدی شدن تهدیدات و خصلت الحادی و غیر مذهبی آنها این واکنش‌ها قویتر و منسجم تر خواهد شد.
بنابراین همانگونه که جهانی شدن اقتصادی در قالب اتحادیه‌های منطقه‌ای اقتصادی جلوه‌گر شده است. جهانی شدن فرهنگی نیز در واکنشی با عنوان «خاص گرایی فرهنگی» - در ادبیات علمی- متمایز شده است.
▪ بازتاب سیاسی جهانی شدن اقتصادی، بخش دوم تاثیر پذیری سیاسیت از روند جهانی شدن اقتصادی ناشی شده است. در بسیاری از نظریه‌ها و تعریف‌های جهانی شدن، بر عنصر اقتصادی این فرآیند تاکید شده و نظریه پردازان بسیاری، وجه غالب جهانی شدن را اقتصادی می‌دانند. از دیدگاه آنها برجسته‌ترین مصادیق و نمودهای آن در حوزه اقتصاد است که امروزه سرتاسر کره زمین را فرا گرفته و خواهد گرفت. سه مفهوم اساسی پروسه اقتصادی جهانی شدن عبارتند از:
۱) آزاد سازی تجارت به معنای بازتر شدن مرزهای کشورهای به روی کالاها؛
۲) خصوصی سازی و حضور عمده شرکتهای چند ملیتی و سرمایه داری مستقیم این شرکتها؛
۳) الکترونیکی شدن ارتباطات تجاری.
دو عاملی که شتاب روند جهانی شدن اقتصادی را در پی داشت. فروپاشی شوروی به عنوان نماد سیستم برنامه ریزی اقتصادی متمرکز دولتی، به معنای برتری سیستم اقتصاد بازار تلقی شد و متعاقب آن شاهد رویکرد جهانی در همه کشورهای جهان به سوی اقتصاد بازار هستیم. حتی جناحها و دیدگاههایی که در کشورهای جهان سوم و از جمله جهان اسلام طرفدار اقتصاد سوسیالیستی و مداخله دولت در اقتصاد بودند، بشدت تضعیف شدند. عامل دوم تجهیز اقتصاد بازار به ابزارهای جدید ارتباطی و ارتباطاتی تجاری است.
یکی از ابزارهای اقتصادی جهانی شدن، سازمان تجارت جهانی«گات» است که حرکتی در جهت اقتصاد جهانی است. سرمایه جهانی به شکل چند ملیتی و فوق العاده متحرک و بین ملت‌های گوناگون در حرکت است. به هر تقدیر گفته می‌شود که اقتصاد، مهمترین عامل جهانی شدن است.
اقدامات اقتصادی داری بازتاب‌هایی در سیاسیت است. کاهش نقش دولتهای ملی، ایجاد محدودیت حاکمیت و خودمختاری و تحول مفهوم حاکمیت، کم اهمیت شدن مرزها و در مجموع تغییراتی در ماهیت دولت، جامعه، رابطه شهروندان و دولت خواهد شد. مشروعیت و هویت جمعی و تغییر ماهیت رژیم‌های بین المللی، بخشی از این تاثیر پذیری‌های سیاسی است.
عضویت در سازمانهای بین المللی و پیمانهای منطقه‌ای و منطقه‌گرایی نیز خود بخشی از روند جهانی شدن است که طبعا محدودیت‌های را در محورهای دولت، جامعه و رابطه دولت و شهروندان ایجاد می‌کند و پیدایش مفهوم«شهروندان فراملی» نیز یکی از همین ابعاد است. اتحادیه اروپا بهترین نمونه این تحول است. هر چند این اتحادیه در ابتدا بر همکاری اقتصادی مبتنی بود، اکنون بعضی از وپژگیهای یک دولت فوق ملی را پیدا کرده است. از جمله این ویژگیها تضمین«حقوق شهروندان اتحادیه» می‌باشد.
▪ ذاتی در جهانی شدن سیاسی، گفته شد که جهانی شدن مقوله‌ای میان رشته‌ای است. برای فهم آن باید از رهیافت‌ها و نورافکن‌های رشته‌های گوناگون بهره گرفت. به اجمال بازتاب سیاسی انقلاب اطلاعات و تکنولوژی ارتباطی و در نتیجه فرهنگی و نیز گوشه‌هایی از بازتاب سیاسی و جهانی شدن اقتصاد را نشان داده شد. اکنون به بخشی از ابعاد جهانی شدن اشاره می‌شود که ذاتا سیاسی است. تقاوت دو محور اول با این نوع اخیر در آن است که در آنجا ابتدا تغییرات از حوزه ارتباطات و فرهنگ یا حوزه اقتصاد آغاز می‌شد و بعد به حوزه سیاست با تاخیر وارد می‌شد. اما در اینجا سیاسیت بر اقتصاد و ارتباطات (فرهنگ) تقدم می‌یابد؛ یعنی روند وارونه می‌شود. ابتدا تغییرات در حوزه سیاست اتفاق می‌افتد و آنگاه به حوزه‌های اقتصاد و فرهنگ تسری می‌یابد.
نقطه عزیمت بعد سیاسی جهانی شدن به فروپاشی ابرقدرت رقیب آمریکا یعنی اتحاد جماهیر شوروی بر می‌گردد. در همان زمان تز «نظم نوین جهانی» از سوی جورج بوش (اول) ارائه می‌شود از همان زمان این تفکر در سردمداران آمریکایی ایجاد می‌شود که باید مدیریت جهانی و رهبری دنیا را بر عهده گیرند. اما بعدها اصطلاحی که می‌کوشد تا وضعیت موجود را توصیف کند و باب می‌شود، اصطلاح «جهانی شدن» است.
در کنه این اصطلاح، فروپاشی شوروی مدنظر است؛ زیرا ناظر بر آن بود که با این فروپاشی، سد راه جهان گستری بلوک غرب از بین رفته و آمریکا ابرقدرت بلامنازع جهان است. البته این بدان معنا نیست که جهانی شدنی معلول فروپاشی شوروری پنداشته شود، حتی جهانی شدن خود علت فروپاشی شوروی دانسته شده است، اما به هر تقدیر رواج اصطلاح «جهانی شدن» و تبدیل آن به گفتمان مسلط، از غروب امپراطوری شوروی است.
زین سبب برخی از نظریه پردازان از تبدیل « پروسه طبیعی جهانی شدن» به پروژه تحمیلی و طراحی شده جهانی شدن «توسط آمریکا یاد می‌کنند و به همین جهت با توجه به نابودی رقیب، »جهانی شدن» را همان آمریکایی کردن «می‌دانند. حتی نظریه پردازانی از خود آمریکا نظیر فوکویاما با نظریه پایان ایدئولوژیها بر همین بی‌رقیبی ایدئولوژی لیبرال دموکراسی غرب تاکید ورزیده‌اند.
گسترش دموکراسی‌ها، قوی شدن اقتصاد بازار در مقابل رو به ضعف گرائیدن اقتصاد دولتی شاخص‌های عینی و واقعیت‌های غیر قابل انکار آن است. بنابراین متعاقب آن، لیبرال دموکراسی به عنوان نظام سیاسی ایده‌آل که توسعه اقتصادی را زمینه ساز توسعه سیاسی، تحکیم دموکراسی و رشد کثرت گرایی می‌داند و تصور مدینه فاضله را در برابر کشورهای جهان سوم(اسلام) ترسیم می‌کند. در واقع روند «غربی سازی جهان» وارد مرحله جدیدی می‌شود و شتاب و سرعت بیشتری می‌گیرد.
▪ جهانی شدن و آینده نگری، نکته دیگر در جهانی شدن، بعد آینده نگری آن است. جهانی شدن دلالت بر امر حال شدن و در شرف وقوع احتمالی دارد. متعاقب فروپاشی شوروی سلسله آثاری در رشته علوم سیاسی به رشته تحریر در می‌آید که دیدگاهی پیش گویانه و مکاشفه‌ای را دنبال می‌کند. چنین آثاری امکان پیش بینی را ناممکن می‌داند. زیرا در پیش بینی بر «ادامه دادن روز گذشته» تاکید ورزیده می‌شود. زیرا تغییراتی ساختاری در سپهر سیاسیت ایجاد شده و بنابراین ذات نظام بین الملل دگرگون شده است.
به دلیل خلا پشتوانه‌ها و سکوهای تئوریک به دلیل همان تغییرات اساسی و ساختاری، این دسته از مؤلفان در آثار خود اولا به پیشگویی و نه پیش بینی روی آورده‌اند و ثانیا دیدگاههایی را طرح می‌کنند که بیشتر حاکی از قدرت تخیل و گمانه زنی‌های انتزاعی آنان است و نه حاصل تئوریزه کردن واقعیت‌ها و روندهای موجود و گذشته.
دلیل رویکرد آنان، ایجاد گسست تاریخی و چرخش بزرگ در نظام بین الملل از یکسو، ضرورت در ترسیم چشم انداز آینده از سوی دیگر و فقدان یا کمبود مواد مطمئن برای این احراز است. بعضا این آثار وضعیت‌هایی را به تصویر می‌کشند که برای خوانده تازگی دارد و حیرت و کنجکاوی او را بر می‌انگیزد. هنگام بررسی پدیده جهانی شدن باید به این نکته ظریف نیز توجه داشت که ابعادی از پدیده جهانی شدن مربوط به آینده است و تصویرپردازی پیشگویانه از آن، دستمایه بسیاری از آثار نظریه پردازان قرار گرفته است.
درجه دقت وقوع این احتمالات و پیش گویی‌ها بسیار کمتر از دقت پیش بینی‌ها علمی است.
ب) حکم شناسی جهانی شدن
۱) چه باید کرد؟ با توجه به تقدم موضوع شناسی بر حکم شناسی بسته به شناختی که ما از جهانی شدن داشته باشیم، اتخاذ موضع دینی دینی و سیاسی متحول خواهد شد. به طور مثال می‌توان به پیامد‌های عملی اتخاذ یکی از دیدگاههای پروژه یا پروسه یا پدیده دانستن جهانی شدن اشاره کرد. پذیرش هر یک از این منظرها در تحلیل از اساس تحلیلگران را بر «ریلی» از تحلیل قرار می‌دهد که وی را به نتایجی متفاوت می‌رساند. به نظر می‌رسد که ترجیح آن باشد که جهانی شدن را ترکیبی از پروسه و پروژه بدانیم و در این صورت می‌توانیم با تفکیک میان واقعیت‌های زمان و بخشی که حاصل دست کاری روند‌ها و اختلال در شرط وقوع‌ها و هدایت قدرتهای جهانی است، به درکی درست‌تر از آنچه رخ داده و یا در شرف وقوع است، دست یافت.
فراتر از آن با شناخت بخشی از پروژه جهانی شدن که حاصل برخورد مهندسی قدرتهای بزرگ با آن است و اتخاذ پروژه مناسب به مقابله پرداخت. باید توجه داشت که آگاهی ما از این پروژه‌ها و اعلام آن خود بخشی از پروژه خنثی سازی و هدایت فعال پدیده جهانی شدن و تبدیل آن به پروژه بومی است.
۲) جهانی شدن بویژه در بعد ابزارهای ارتباطی آن «ظرف» است نه لزوما «مظروف غربی».
بنابراین در چنین قالبی بخشی از جهانی شدن که جهان اسلام بدان حساسیت دارد، محتوای فرهنگی آن است که به مثابه مظروف در ظرف جهانی شدن، جریات می‌یابد و به مخاطبان مسلمان می‌رسد. اگر بپذیریم که تولید کالاهای فرهنگی در جامعه ما بعد صنعتی، جای خود را به تولید کالاهای صنعتی در موج دوم جامعه داده است. در این صورت وجه بارز زندگی اجتماعی در عصر مدرن وجه فرهنگی آن است. در چنین بستری فرآیند جهانی شدن، جهان را به بازاری در مقیاس جهانی برای عرصه متاع و محصولات فرهنگی تبدیل کرده است. حضور متراکم و انبوه فرهنگ‌های غربی و آمریکایی نمی‌تواند بنا به خصلت ذاتی انقلاب اطلاعاتی، مانعی بر سر راه حضور فرهنگ ‌‌های دیگر ایجاد کند. بنابراین غنای فرهنگی بالقوه اسلام و قدرت عظیم نرم افزاری آن به مثابه مظروف می‌تواند رقیبی جدی در رقابت فرهنگی ایدئولوژی غرب باشد، بویژه آنکه اسلام مظروفی جهانی و بالقوه دارای برنامه‌هایی برای سعادت بشر است. با این همه باید در عرصه کالای اسلام، مخاطبان اروپایی، کانادایی و آمریکایی را مدنظر داشت.
بنابراین مثلا در حوزه حقوق زنان باید به چاره اندیشی پرداخت. و چاره‌ای برای ضعف محققان جهان اسلام در ترمینولوژی علم و فقدان زبان مشترک علمی روز دنیا پرداخت که موجب شده صرفا درصد نازلی و مقالات علمی حتی در حوزه الهیات از آن جهان اسلام باشد.
بنابراین باید تفاوت میان جهانی شدن به مثابه ظرف و جهانی شدن به مثابه مظروف را درک کرد و به تولید کالای فرهنگی با کیفیت و رقابتی پرداخت و بدین ترتیب «تهدیدات»‌ را به «فرصتهایی»‌ برای خود تبدیل کرد.
۳) جهانی شدن می‌تواند فرصتی برای رفع عقب ماندگی دو- سه قرن گذشته جهان اسلام باشد. با درهم تنیدگی و پیوستگی و دهکده جهانی شدن و همجواری کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه علی القاعده فضاهای خالی بیشتری برای شکستن انحصار تککنولوژیک و بهره گیری از سرمایه گذاری اقتصادی خارجی فراهم می‌کند. الفرصه تمر مر الحساب. شناسایی این معابر نفوذ و پتانسیل بالقوه و بالفعل آن یکی از دیگر خطوط راهنمای عمل می تواند باشد.
۴)حفظ «ما» و هویت اسلامی از مهمترین «بایدها» در مسیر جهانی شدن است و در صورت حفظ این «ما» می‌توان براحتی و بدون هیچ دغدغه‌ای وارد فرآیند جهانی شدن شد. بیشترین تهدیدات نیز در همین نقطه متمرکز شده است.
۵) واقعیت تهدیدات جهانی شدن یا احساس تهدیدات آن یویژه در محورهای جهانی شدن سیاسیت نظیر آنچه در اشغال عراق مشاهده شد، می‌تواند تاثیراتی مناسب برای نزدیک سازی جهان اسلام به عنوان یک هویت واحد داشته باشد. به این ترتیب این بار نه اندیشه وحدت که واقعیتی از بیرون به مثابه «تهدید مشترک» آنان را دست کم موقتا به یکدیگر نزدیک سازد.
۶) در این واپسین سخن به طرح پرسشهایی برای تحریک اندیشه به پاسخ آنها پرداخته می‌شود. موضوع جهانی شدن جزء کدامیک از موضوعاتی عرفی یا مستنبط یا مشکوک و... محسوب می‌شود؟ سهم حوزه فرافقهی آن چقدر است؟ و در واقع تقسیم کار فقیه یا سایر کارشناسان رشته‌های علوم اجتماعی و انسانی در شناخت آن چگونه صورت می‌گیرد؟ اگر بپذیریم که جهانی شدن، موضوعی مستحدثه است و در تداوم تمدن جدید غربی است، در این صورت تا چه میزان می‌توان از تجربیات برخورد فقهی و عملی دور قبل جهان اسلام با تمدن غرب بهره گرفت؟ و از افراط و تفریط‌های آن دور ماند؟ چه درصدی از آن در منطقه الفراغ و حوزه مباحات قرار می‌گیرد و یا به عنوان مصداق سیره عقلا در مقیاس جهانی می‌تواند مورد اعتنا قرار گیرد؟
عرف به عنوان یکی از شاخص‌های مورد توجه در محور تشخیص مصادیق و موضوعات و تحول آن در ارتباطات جهانی به دنبال جهانی شدن تا چه میزان آن عرف جهانی معتبر است؟ در این صورت مرزهای به هم ریخته میان «ما» ی مسلمانی و «ما» ی جهانی و غربی چگونه قابل هضم است؟ اگر بپذیریم که با جهانی شدنی، بخش قابل توجهی از ظرفیت و توان دولتها مرهون فهم قواعد جهانی و هماهنگی و برخورداری آنها از روندهای جهانی است. به نحوی که حتی جریانهای فکری داخل کشورها که همسو با جهانی است. به نحوی که حتی جریانهای فکری داخل کشورها که همسو با آن روند جهانی‌اند، تقویت می‌شوند، آنگاه جایگاه رفتار سیاسی در مقیاس جهانی چگونه است؟ تا بدینوسیله بتوان با استفاده از آن ظرفیت و بی هیاهو بر میزان قدرت و شوکت و ثروت واحدهای جهان اسلام افزود. چرا که میزانی از انعطاف و تقیه در قبال حرکت رودخانه قدرتمند جهانی جهت قدرت افزایی و ماندگاری لازم به نظر می‌رسد؟
بدیهی است پاسخ به این پرسشها در فضایی علمی، لزوما مثبت نخواهد بود. اما طرح این پرسشها برای منافع و برای حل معمای منافع، ارزشها و رفتارها جنبه حیاتی دارد و نشانی از فرزند زمانه بودن است.
منبع : کنفرانس بین المللی وحدت اسلامی
دکتر ابراهیم برزگر
بانک مقالات جهانی شدن
http://glo۱۱۰.blogfa.com