چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
زنها و شوهرها در آستانه فروپاشی عصبی
آلبر کامو در بخشی از یادداشتهای روزانهاش که بین سالهای ۱۹۳۵ تا ۱۹۳۷ و در عنفوان جوانی نوشته است، «تمدن» را نوعی انحطاط معرفی میکند که به مثابه اوج ناگزیر فرهنگ در هر جامعهای تصویر بیماریهای هوسآلود بشر را نمایندگی میکند؛ نیرویی که در بستر جریان کسب قدرت، ثروت و هرگونه برتریجویی اجتماعی، انسان را تا بروز بدویترین وجوه پنهانی خویش، پیش میبرد و تمدن را همچون تناقضی شگرف به عنوان دستاویز انسان در مسیر ترک بدویگرایی به ابزار و انگیزهای برای نیل به بدوی گرایی مبدل میکند.
این درست واکنشی است که میشل، ورونیک، آلن و آنت را در اجرای «خدای کشتار» به عنوان انسانهایی «متمدن» در مسیر آشکارگی بدویتی قرار میدهد که ظاهری مسالمتآمیز و اجتماعپذیر را یدک میکشد اما در حقیقت نمایانکننده آن ابتذال شرارتباری است که اراده انسان را در دفع وحشیگری فطری خود ناکام گذاشته و از پوچ بودن ارزشهای حاکم بر الگوهای ارتباط اجتماعی پرده برمیدارد.
ماجرای درگیری دو کودک ۱۱ ساله در مدرسه که باعث شده یکی از طرفین دعوا ۲ دندانش را از دست بدهد، پای پدر و مادر آنها را وسط کشیده است. میشل کهک عمدهفروش است و همسرش ورونیک کهک نویسنده روشنفکر و دغدغههایی بینالمللی پیرامون مردمان آفریقا دارد به عنوان پدر و مادر کودکی که دندانهایش را از دست داده – برونو- و آلن کهک وکیل و مشاور مالیاتی دلالمآب است و همسرش آنت کهک زنی سطحی اما متمول است به عنوان پدر و مادر کودک متخاصم – فردیناند- طرفین تقابل محوری اجرای خدای کشتار را شکل بخشیدهاند. زنان و مردانی که در نهایت آرامش و خویشتنداری قرار است بازیگران آئین متمدنانه عذرخواهی و پوزشطلبی و در معنایی کلانتر همزیستی مسالمتآمیز اجتماعی باشند به تدریج و در طول دیداری نه چندان طولانی به چنان خودافشاگریای در مورد بدویت دست نخورده در وجودشان دست میزنند که در پایان کار تماشاگر را در حین خندههای سرخوشانه به روح کمیک حاکم بر اثر، در اندیشهچرایی فقدان بلوغ، رشد یافتگی و در حقیقت تاثیر تمدن و ارزشهای انسانی جاری در آن غوطهور میکند.
یاسمینا رضا این روند را از طریق راهبردی تصاعدی و پیش رونده به نمایش میگذارد و با تزریق اطلاعاتی در ابتدا جزئی و بیاهمیت در مورد شخصیتها و روابط آنها با یکدیگر به ناگاه مخاطب خویش را در برابر آدمهایی قرار میدهد که به کاریکاتوریترین شکل ممکن حتی سایهای از آن چیزی که در ابتدای امر به آن تظاهر میکردند نیستند و در صحنه پایانی به موجوداتی ترحمبرانگیز مبدل میشوند که گویی از هرگونه ارزش درونی بیبهرهاند. در این بین آلن با خودآگاهی بیشتر و در عین حال پنهانکاری کمتری که در ذات خویش دارد در این افشاگری گروهی نقش پیشرو را ایفا میکند. او به عنوان انسانی عصبی مزاج که در عین تن دادن رندانه به قاعده پوزشطلبی همراه همسرش در خانه میشل و ورونیک حاضر شده، تلاش میکند ماجرای پیش آمده را اتفاقی عادی جلوه دهد.
اما هنگامی که در برابر خواست مشروع ورونیک که خواهان عذرخواهی حضوری فردیناند از «برونو»ست، قرار میگیرد به ناگاه برمیآشوبد و تا مرز انکار هرگونه خطا و لغزشی از جانب فرزندش پیش میرود. در سوی دیگر میشل قرار دارد که در نقش شوهری آرام، صلحطلب، دائماً موافق و حتی محافظهکار سعی در فیصله دادن ماجراها دارد اما به ناگاه و در خلال عصبیتی که بر روابط هریک از شخصیتها با یکدیگر – بهویژه زن و شوهرها- سایه میافکند تصویری ترسناک از مردی تندخو را به نمایش میگذارد که گویی دیگر هیچ تمایلی به ایفای نقشی که تا این حد با تبحر ایفا میکرد ندارد. در حقیقت «رضا» با ادامه ارائه نمود روند فروپاشی عصبی در ورونیک و آنت نیز به گسترش ابعاد این بحران دست میزند تا در خلال آن بر مبنای اتفاقی که بیرون از کانون هر خانواده به وقوع پیوسته وضعیت به شدت نامتلاطم روابط زن و مردها را در بطن زندگی زناشویی خویش نیز به نمایش بگذارد. طراحی دو کانون بحران از نطفهای مشترک – ماجرای داروهای انتریل - که از طریق تماس تلفنی با شخصیتها صورت میپذیرد و با ظرافت بر تنش حاکم بر صحنه میافزاید علاوه بر افشای شخصیت آلن که به عنوان یک وکیل تلاش دارد موکل خود را تشویق به هنجارشکنی و قانونگریزی کند و یا برخورد میشل با مادرش و در نهایت نتیجهگیریهایی که آنت و ورونیک از مجموعه این رفتارها میکنند هرچه بیشتر وجوه گوناگون آنارشی درونی حاکم بر روابط شخصیتها را آشکار میکند و با اتخاذ لحنی کمیک، نمایشنامه «خدای کشتار» را به نوعی هجو سرخوشانه و در عین حال موشکافانه از روابط حاکم در خانوادههای بورژوای معاصر مبدل میکند که تمسکجویی خود به رفتارهایی متمدنانه و حتی بروز اعتقاداتی روشنفکرانه همچون همدردی با کودکان و قربانیان شرایط سخت زندگی در دارفور و... را به سخره گرفته است.
علیرضا کوشکجلالی در مقام کارگردان با پررنگ نمودن وجوه کمیک هریک از شخصیتها از همان لحظات نخست اجرا نوعی حال و هوای فانتزی را بر اجرا حاکم میکند اما هرچه در طول اجرا پیشتر میرویم این روند به نوعی کمدی سیاه نزدیک میشود که در بطن خشونت ذاتی خویش تماشاگر را با تصویری انتقادی روبهرو میکند. اما اصل مهمی که در این روند تا حدودی با بیتوجهی همراه شده و قربانی میشود فرآیند تدریجی و روندی دورانی است که یاسمینا رضا برای آشکار نمودن لایههای زیرین هریک از این شخصیتها در نمایشنامه به ودیعه گذاشته است.
اگر بخواهیم الگویی برای مسیر تصاعدی روایت در این اثر ترسیم کنیم با شیب رو به بالایی مواجه هستیم که شخصیتها و کنشهای جاری بین آنها را محاط در دوایری مستقل و در عین حال زنجیر شده، در کنار یکدیگر قرار داده و در طول این شیب بالا میبرد. مجموعه این دوایر مسیری اوجگیرنده را شکل میدهند که در نهایت به صحنه پایانی و در حقیقت گشوده شدن دایره انتهایی در ذهن تماشاگر و تصویر فروپاشی شخصیتها و بازگشتن متظاهرانه به آرامشی معقول مبدل میشود. نکته مهم در این بین راهبرد کارگردان در جهت کنترل ریتم مجموعه اوج و فرودهای این دوایر، مبتنی بر موقعیت هر یک از آنهاست. حلقههای روایی نیمه نخست اثر اوج و فرود (رسیدن به سکون و آرامش) سریعتری دارند؛ چرا که امید به رسیدن تفاهم در بین شخصیتها امر محتملی است اما در نیمه دوم اثر بحران در این حلقههای روایی با آنکه با سرعت و شدت به اوج میرسد اما اغلب به سکون نمیرسد و در میانه، حلقههای دیگر آغاز میشود و بحران را هرچه بیشتر تشدید میکند. از سوی دیگر مسئله زمان در نمایشنامه «خدای کشتار» موضوع قابل توجهی است؛ چرا که این روند تصاعدی در زمان چندان طولانیای رخ نمیدهد و اتفاقات در نمایشنامه به گونهای چیده شده است که عدم هماهنگی ریتم اجرایی با چنین روندی میتوانست لطمه جبران ناپذیری به کلیت اجرا بزند. اما کارگردان اثر با اتخاذ ریتمی بیوقفه و پیش رونده از چنین آسیبی به دور است اما از سوی دیگر شتاب او اثر را از دیگر سو دچار مشکلاتی کرده.
در اجرای علیرضا کوشکجلالی از متن «یاسمینا رضا» روند تصاعدی اثر با نوعی شتابزدگی و عدم ظرافت روبهروست و فرآیند رشد تدریجی بحران بین شخصیتها به شکل ناهمگونی به وقوع میپیوندد و کمتر خود را در قید و بند کنترل انرژی در هر صحنه قرار میدهد. بهنام تشکر در نقش آلن در همان صحنه آغازین از طریق ارائه بازیای اغراق شده که ژستها، اطوار و لحن و بیان را شامل میشود تصویری کاریکاتوری از خود ارائه میدهد (به یاد بیاورید بازی او را با گوشی تلفن همراهش) و فضایی برای رشد شخصیت خود در محور پیش رونده نمایشنامه باقی نمیگذارد. محوری که در ابتدای آن با موقعیتی عادی و واقعگرایانه و شخصیتهایی معقول روبهرو هستیم اما هرچه پیشتر میرویم وجوه فانتزی و کاریکاتورگون شخصیتها خود را بهطور مطلق به نمایش میگذارد و از آدم بزرگهای روشنفکر ابتدای نمایش کودکانی لجوج، خودسر، بازیگوش و گاه متظاهر به بلاهت عرضه میکند. در دیگر سو بهاره رهنما و تا حدودی الهامپاوه نژاد قرار گرفته است که بهتبع حیطه شخصیتپردازانه کاراکتر ورونیک سهم بیشتری در این عدم کنترل ایفا میکنند و لذت اوج و فرودهای متعدد اثر را در لحظات گوناگون با بازی یکسره اغراق شده تضعیف میکنند. در این بین کاظم هژیرآزاد در نقش میشل موفقتر از دیگر بازیگران این روند را کنترل میکند و از طریق بهرهگیری از جنس بازی درونی که بیشتر در میمیک چهره او خود را نشان میدهد تصویری قابل قبول از میشل به مخاطب ارائه میکند.
اصولاً در نمایشنامههایی که فضایی کمیک بر آنها سوار است همواره این خطر وجود دارد که بازیگر شیفته خندههای تماشاگر شود و در راه ِ هرچه بیشتر برانگیختن تماشاگر، از هیچ کاری دریغ نورزد. در لحظات پایانی اجرای «خدای کشتار»، بهاره رهنما در نقش آنت قربانی این تَله تئاتری می شود و آنقدر توجه و نیروی خود را برای به خنده واداشتن تماشاگر صرف میکند که گاه از قالب نقش بیرون میزند و جنس بازی او شبیه بازیگران ایرانی نمایشهای تخت حوضی میشود. بافت ظریف نمایشنامه خدای کشتار و موقعیتهای متراکم در این نمایشنامه توقع هر مخاطبی را از اجرا بالا میبرد. با اینحال اجرای کوشکجلالی، اجرایی اثرگذار از این نمایشنامه است و در بیشتر لحظات تماشاگر را با خود درگیر و به خود مجذوب میکند. خالی کردن فضای صحنه و استفاده از میزانسنهای آزاد و روندهای که در جایجای صحنه به چشم میخورد طراوت و امکان مانور بالایی را به بازیگران داده است تا بتوانند فارغ از هرگونه نگرانی در ارتباط با اشیاء حاضر بر روی صحنه از فضای حرکتی زیادی برای ارائه نقشهایشان استفاده کنند. این امر که توسط یاسمینا رضا در متن طراحی شده در اجرا نیز به درستی مورد استفاده قرار گرفته است.
طراحی صحنه نیز در اجرای خدای کشتار با هوشمندی از امکانات قالبی شبه متقارن بهره گرفته است تا وجوه درگیری جاری در نمایشنامه را به خوبی نمایندگی کند. مواضع دو خانواده و ارتباط زنها و شوهران در آن که در عین تضاد ظاهری، به شدت به یکدیگر شبیه هستند و در جریان نمود بیفرهنگی خویش، اصرار بر سبقت گرفتن از همدیگر را دارند. برای کوشکجلالی پرداختن به وجوه بیانگرا و در عین حال زیباییشناسانه همچون کپه مجلات و کتابهای هنری که آنت به تمثیلیترین شکل روی آنها بالا میآورد، استفاده از گلدانهای گل رز در طرفین صحنه و یا استفاده از اختلاف سطح در صحنه خوردن «کلافوتی» در حالی که با وجود صندلی در روی صحنه از وجود هیچ میزی خبری نیست و میشل و ورونیک از میهمانانشان در روی زمین پذیرایی میکنند، در اجرا در دو کفه ترازو قرار داشته است و اجرای «خدای کشتار» را در عین سادگی فضای صحنه صاحب تصاویر به یادماندنی کرده است.
امین عظیمی
منابع :
- کامو، آلبر (۱۳۷۴). یادداشتها. ترجمه خشایار دیهیمی. نشر تجربه، تهران
عنوان این نوشته ترکیبی وام گرفته از عناوین آثاری سینمایی به کارگردانی «وودی آلن» و « پدرو آلمودوار» است.
منابع :
- کامو، آلبر (۱۳۷۴). یادداشتها. ترجمه خشایار دیهیمی. نشر تجربه، تهران
عنوان این نوشته ترکیبی وام گرفته از عناوین آثاری سینمایی به کارگردانی «وودی آلن» و « پدرو آلمودوار» است.
منبع : روزنامه فرهنگ آشتی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست