سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا
و با قصهای پیش تو میآید...
برای همه ما پیش آمده که در جمعهای دوستانه پای صحبت دوستی مینشینیم و با تمام وجود از ماجرای احتمالا بیاهمیتی که او با آب و تاب فراوان تعریف میکند، لذت میبریم. در عوض در همان جمع، دوست دیگری ماجرای مهمی که قاعدتا باید احساسات همه را تحتتاثیر قرار دهد، چنان کسالتبار تعریف میکند که به دنبال بهانهای برای تغییر بحث هستیم.استعداد داستانگویی تبدیل خلاقه زندگی به تجربهای ملموستر، واضحتر و بامعناتر است. اگر قرار باشد انسان بین مساله پیشپاافتادهای که روایت درخشانی دارد و مساله مهمی که از غنای روایت بیبهره است یکی را انتخاب کند، مطمئنا اولی را میپسندد. همانطور که در تمام هنرها واقعیتهای تصویرشده توسط هنرمند یکی است اما نوع بیان و شیوه تصویر است که آن را متمایز و جالب توجه میکند.
غزال زرگرامینی بدون تردید راوی قدرتمندی است. او بلد است داستان را خوب تعریف کند، تا جایی که تمام حواس خواننده متوجه روایت میشود و بر جزئیات تمرکز میکند تا به نهایت تاثیر برسد.
<جمعه بیستوهشتم روی صندلی لهستانی> مجموعه ۸ داستان کوتاه از اوست که بحق شیرین روایت شدهاند. داستانهای زرگرامینی گویای این حقیقت هستند که با نویسندهای قصهگو طرفیم. گرچه این قصهگویی مانع نمیشود در لابهلای صفحات کتاب و حجم اتفاقات، گریزهای عجیب و غریب نویسنده و سوالهای بدون جواب را بیاعتنا پشتسر بگذاریم.
● دوری از کلیشهها
مخاطب امروز از داستان اشباع شده است. شاید به همین دلیل در دوره ما نویسنده شدن کار دشواری است. پرهیز از کلیشهها یکی از راههای جلب خواننده است. دوری جستن زرگرامینی از موقعیتهای داستانی مختص زنان خانهدار و گستره نگاهش از نقاط قوت کار او به حساب میآید. ما گاه در <جمعه بیستوهشتم...> قدم به فضای بهشدت سنتی یک خانه قدیمی در تهران دو دهه پیش (صدای استخوان) میگذاریم و گاه در عمق جنگلی تاریک زیرباران با جنگلبان بیماری همراه میشویم. (نشانهگذار)
زرگرامینی نویسنده ماجراجویی است. او در اولین تجربه خود خواننده را تشویق میکند به شیرینیپزی ارمنیای سر بزند و تقابل عشق و مذهب را - هرچند سطحی و نهچندان تاثیرگذار - تجربه کند (شیرینیپزی مانوک) و در داستان دیگری او را وادار میکند حقارتهای یک زن سرایدار را در بالا و پایین رفتن آسانسور یک برج مجلل ورق بزند.(زن سمندر یا زینت؟) مخاطب کتاب زرگرامینی باید این آمادگی را داشته باشد که از دل زیرزمین تاریک و نمور خانهای عجیب (من و گربه و ساحره) به دوهزار و ششصدوبیستوپنج سال بعد پرتاب شود.
به طور کلی بررسی داستانهای <جمعه بیستوهشتم...> حاکی از جسارت نویسنده در سرزدن به فضاها و زمانهای مختلف، مشاغل گوناگون و فرمهای متنوع در داستانپردازی است. در واقع نویسنده چندان درگیر یکدستی کتاب و ارتباط بین داستانها از لحاظ فرم و ساختار نیست. همانطور که در شیوه داستانگویی گاه خودش را به رمانتیکنویسی میسپارد و گاه از هر واژهای که رنگ احساس داشته باشد، دوری میکند. از این جهت <جمعه بیستوهشتم...> را میتوان مجالی برای تجربهنویسی نویسندهاش فرض کرد. اما این تجربهنویسی مستحق نادیده گرفتن نیست، ولو بیانگر تجربههایی باشد که نتوانیم به راحتی آنها را بپذیریم، در آنها سهیم باشیم یا باورشان کنیم.
● صرف حادث شدن ربطی به حقیقت ندارد
داستان باید از قوانینی که وضع میکند پیروی کند. لذا حوادثی که نویسنده انتخاب میکند محدود به امکانات و احتمالات دنیایی است که خلق کرده. خواننده خوب آماده است خودش را به دست داستان بسپارد؛ البته با این شرط که احساس نکند آنقدر دستکم گرفته شده که نویسنده قصد دارد با صحنهای غیرواقعی و ساختگی او را غافلگیر کند. اصل اعتماد عنصر مهم در همراهی خواننده است. به عبارتی محور داستان باید بر پاشنه رابطه علت و معلولی بچرخد؛ چیزی که در <جمعه بیستوهشتم...> کمتر به چشم میآید. نویسنده در این مجموعه علاقه عجیبی به بهره گرفتن از راهحل تصادف برای جمع کردن داستان و پیشبرد آن دارد، در حالی که حقیقت داستانی با واقعیت متفاوت است. اتفاقات در داستانهای <صدای استخوان>، <شیفت شب>، <زن سمندر یا زینت؟> و... بدون آماده شدن بستر مناسب، ناگهان پیش میآید. خواننده مشتاق، سردرگم و گیج در ازدحام اتفاقات، توجیهی برای آنها پیدا نمیکند. در واقع آنچه در دنیای واقعی ممکن است اتفاق بیفتد، لزوما در دنیای داستان باورپذیر نیست.
● جدا از اینکه درک کنم، باید باور کنم
در داستان <زن سمندر یا زینت؟> نویسنده با مهارت و خونسردی علاوه بر اشاره به اختلاف طبقاتی و عقدههای فروخورده زن داستان، به یکی از معضلات بزرگ جامعه سنتی یعنی عدم فردیت زن و هویت گم شدهاش زیر سایه مردی به نام شوهر پرداخته ولی بهرغم این نگاه جزیینگر و ستودنی، جای خالی منطق داستانی بهشدت خواننده را به روایت مشکوک میکند و او بیتوجه به لایههای زیرین داستان، نویسنده را در رسیدن به هدفش ناکام میگذارد. شبگردیهای زینت در واحدهای مسکونی برجی که شوهرش(سمندر) سرایدار آن است و بیخبری همسایهها از دزدیهای زینت و جابهجایی اثاث خانه را میتوان با اغماض باور کرد اما موضوع پس از اینکه پسر یکی از ساکنان متوجه زینت میشود، چشمپوشیدنی نیست. خواننده به صرافت میافتد که چطور زینت با وجود فاش شدن رازش در اوج بیاحتیاطی، همان شب، به خانه همسایه دیگری سر میزند. واکنش زینت بعد از اینکه اعلمی- یکی دیگر از ساکنان- او را توی خانهاش میبیند و آمادگی فیالبداهه زن برای ردیف کردن یک دیالوگ نهچندان قوی به هیچ عنوان باورکردنی نیست، آن هم برای زنی که نیمهشب دزدانه وارد خانه مرد تنهایی شده و در موقعیتی دشوار غافلگیر شده است.
...< نیم ساعت گذشت. مرد همانطور بیحرکت بود. زینت مانده بود بماند یا برود. بالاخره بعد از مکثی طولانی گفت: خب... من ازت دلخورم که اون پالتوی پوست رو برام نخریدی! حالا هیچی ندارم با جواهرم ست بشه.
اعلمی ساکت و کبود بود. زینت ادامه داد: امشب به ماساژورم زنگ زدم که نیاد! گفتم بیام اینجا. اون دفه زنیکه اومد به همهجای تنم لجن مالید و با مشت افتاد به جونم!
اعلمی سرش به عقب افتاده بود....(>ص۳۲)
مرگ ناگهانی اعلمی و رفتار زینت در مواجهه با یک جسد و پایان ماجرا بدون هیچ سر و صدایی یا به اصطلاح کنده شدن قال قضیه از آن دست اتفاقات ضدمنطقی است که در <جمعه بیستوهشتم...> کم نیستند.
داستان آفریننده معنا است. پس باید تصادف را دشمن آن فرض کنیم؛ البته نه به این معنا که به کل آن را کنار بگذاریم بلکه تصادف نباید یکباره وارد داستان شود، صحنه را دگرگون کند و سپس ناپدید شود. برای نمونه در داستان <شیرینیپزی مانوک> که به سبب حال و هوا و لحن صمیمی راوی یکی از داستانهای دلپذیر مجموعه است، باز هم استفاده از عنصر غافلگیری مانع شده تا داستان به قصهای پخته و کامل تبدیل شود. حمله سه شاگرد قنادی به ژانت با نوع محبت آنها به او و شناختی که نویسنده از آنها میدهد، سازگاری ندارد.
...< مگرو یک دفترچه پسانداز را به آرامی روی میز گذاشت. این آخری از همه شعبدهبازیهایی که ژانت در کودکی دیده بود، برایش هیجانانگیزتر بود. مگرو گفت: <این حساب پسانداز را پدرت باز کرده>! و دیگر ژانت به رویش نیاورد که تاریخ باز کردن حساب بعد از مرگ پدر بوده...(>ص۷۱) همچنین مسلمان بودن ژانت و مرگ او در پایان عجولانه داستان، خواننده را با سوالات بسیاری تنها میگذارد.
با همه اینها تصاویر داستانی زیبای <شیرینیپزی مانوک> مثالزدنی است.
<صالح نهال افرای ظریفی را به نشانه تنبیه خودش جلوی کتابفروشی کاشت. برای لغزشی که با نگاهی طولانی در کلیسا به ژانت مرتکب شده بود. تا الان که چهل سال از آن روز میگذرد، اینجا که قبلا دکان صالح بود، پانصد افرای کهنسال وجود دارد.(>ص۷۰)
با توجه به ضربهای که تناقض فضای واقعی داستان با حوادث غیرواقعی آن به قصه میزند، میتوان قضاوت کرد که داستان <من و گربه و ساحره> از این نظر از آسیب در امان مانده است. برخلاف فضای رئال و موقعیت حقیقی داستانهای آغازین مجموعه، وقتی با راوی داستان <من و گربه و ساحره> به زیرزمین تاریک خانهای عجیب وارد میشویم، انتظار هر اتفاقی را داریم. نویسنده در همان قدم اول به ما میفهماند که در یک فضای غیرواقعی هستی و قرار است با حوادث غیرواقعی مواجه شوی. به همین دلیل آنقدر که در داستان <صدای استخوان> مثله کردن پدر خانواده به وسیله زن و مادرزن و دخترش در آن فضای مذهبی و سنتی قابلقبول نیست یا مخفی کردن جنازه پدر زیر تختخواب با وجود به تعویق افتادن مراسم عروسی و بوی تعفنی که هیچکس را مشکوک نکرد، شگفتی ما را برمیانگیزد در داستان <من و گربه و ساحره> با خیال راحت خود را به دست موجودی میسپاریم که به هیچ عنوان موجودیت ندارد. پایانبندی شایسته داستان نیز ما را راضی میکند.
● روح داستان، روح زندگی
فلنری اوکانر مینویسد: <به نظر من تنها راه یادگیری داستان کوتاه، نوشتن آن است و بعد تلاش برای پی بردن به اینکه چه کردهاید. زمان فکر کردن به تکنیک موقعی است که داستان پیش رویتان است.>
زرگرامینی در <جمعه بیستوهشتم...> بیآنکه دغدغه تکنیک داشته باشد، مهارت خودش را در شیوههای متفاوت داستانپردازی محک زده است. شاید همین بیقیدوبندی به تکنیک، داستانها را از روح داستانی بهرهمند کرده است. ولی نباید فراموش کرد که فوت و فنی است که باید یاد گرفت و بعد به عادت ثانوی تبدیل کرد. گرچه داستانهای <جمعه بیستوهشتم...> کلاسیکگونه روایت شدهاند و تا رسیدن به داستان مدرن فاصله دارند، اما از قدرت لذت دادن به خواننده ناتوان نیستند.
تطابق حال و هوای داستان با موقعیت شخصیت، حکایت از درونگرایی نویسنده دارد. تنهایی تلفنچی آژانس در داستان <شیفت شب> با تنهایی واقعیاش در زندگی، بیماری مرد جنگلبان با شغلش که پیدا کردن درختهای بیمار است در داستان <نشانهگذار> و... از دیگر خصوصیات داستانهای زرگرامینی است.
با نگاهی به نخستین مجموعه داستان غزال زرگرامینی <جمعه بیستوهشتم...> را کتابی درخور توجه میبینیم که نویسندهاش در هر داستان چیزی برای تعریف کردن دارد. نویسندهای که میتواند در بیاهمیتترین چیزها روح زندگی بدمد. او قصهگویی است که بلد است ما را به خواننده پر و پا قرص داستانهایش تبدیل کند.
مهرک زیادلو
انتشارات ققنوس، چاپ اول، ۱۳۸۶
انتشارات ققنوس، چاپ اول، ۱۳۸۶
منبع : روزنامه اعتماد ملی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست