سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

جان پالکینگرن(John Polkinghorne)


جان پالکینگرن(John Polkinghorne)
جان پالكینگرن یكی از اندیشمندان و نویسندگان بزرگ حال حاضر جهان در حوزه علم و دین محسوب می‌شود. او دانشمندی در مقیاس جهانی است كه جامه رسمی روحانی بر تن دارد. یكی از دو شخصیتی است كه در دهه هشتاد به عضویت انجمن سلطنتی بریتانیا درآمده و عنوان افتخاری «سر» به وی اعطا شده است. در مارس ۲۰۰۲ جایزه معروف تمپلتن را كه به مؤثرترین تحقیقات درباره تعامل سازنده و مثبت میان علم و دین تعلق می‌گیرد، دریافت كرد.
در باب زندگی و دوره‌های علمی او نیز در نهایت اختصار می‌توان گفت: در ۱۹۳۰ در انگلستان به دنیا آمد. پس از تحصیلات اولیه، دوره تحصیل فیزیك را در كالج ترینیتی كمبریج آغاز كرد. او در آنجا زیر نظر پل دیراك، فیزیكدان انگلیسی كه به جهت كارهایش در بسط نظریه هایزنبرگ در مكانیك كوانتوم در سال ۱۹۳۳ به همراه شرودینگر برنده جایزه نوبل فیزیك شد، تحصیل كرد و در ۱۹۵۵ دكترا گرفت. رشته تخصصی او فیزیك ذرات بود. در همین سال‌ها هم اشتغال داشت، مثلاً در ۱۹۵۶ در دانشگاه ادینبورگ به تدریس فیزیك ریاضی مشغول شد. در ۱۹۷۴ به عضویت انجمن سلطنتی درآمد و جایزه علمی معتبری از دانشگاه كمبریج دریافت کرد. طی این دوره مقالات و كتاب‌های متعددی هم به چاپ رساند، از جمله كتاب‌های The Analytic s-matrix (۱۹۶۶) و Models of High Energy processes (۱۹۸۰).
در سال ۱۹۷۹ از استادی و تدریس دانشگاه استعفا داد و برای مطالعه رسمی و پیگیر در مذهب انگلیكن مسیحیت، وارد Westcott House شد. در ۱۹۸۱ رسماً به كسوت كشیشی درآمد. او در این مقام نیز در كمبریج (۸۲-۱۹۸۱) و بریستول (۸۴-۱۹۸۲) و چند مركز دیگر خدمت كرد و به مدارج بالاتری هم رسید. در ۱۹۸۹ به ریاست كویین كالج كمبریج منصوب شد و تا سال ۱۹۹۶ كه بازنشسته شد، در این مقام ماند. در سال ۱۹۹۷ نیز به لقب مهم «سر» مفتخر شد.
در طول این سال‌ها به تألیف كتاب‌هایی در مورد هماهنگی میان علم و دین ادامه داد كه حاصل آنها كتاب‌هایی بود مانند «نحوه وجود جهان»، «یك جهان، علم و خلقت» و «علم و مشیت الهی». پالكینگرن همچنین در سال ۲۰۰۲انجمن بین‌المللی علم و دین را تأسیس كرد. او در ۱۹۹۴ از دانشگاه كنت و در ۱۹۹۹ از دانشگاه دارم دكترای افتخاری در الهیات و در ۱۹۹۴ از دانشگاه اكستر و در ۱۹۹۵ از دانشگاه لستر و در سال ۲۰۰۳ هم از دانشگاه ماركت دكترای افتخاری علوم گرفت.
پالكینگرن افزون بر این، عضو مراكز و انجمن‌های علمی و مذهبی متعددی است و جایزه‌های متعددی به جهت فعالیت‌های مؤثرش در عرصه علم و دین دریافت داشته است. آنچه در پی می‌آید، روزنه‌ای است به آرا و اندیشه‌های وی كه بر پایه دو نوشته او راجع به نقش دین در عصر حاضر در تعامل با علم و فعل خداوند در جهان و نیز یكی از مصاحبه‌های علمی‌اش تنظیم شده است. تاكنون هیچ یك از مقالات و كتاب‌های پالكینگرن به فارسی ترجمه و منتشر نشده است.
به عقیده جان پالكینگرن علم و دین «معطوف به كندوكاو و تحقیق درباره وجوه متفاوت تجربیات انسان هستند: در یك مواجهه غیرشخصی ما با عالم طبیعت - كه فراتر از آنیم - و در دیگری ـ مواجهه شخصی‌مان ـ با وجودی كه فراتر از ماست، روبه‌روییم. این دو، روش‌های متفاوتی هم به كار می‌برند: در یكی شیوه آزمایشی و مشاهده‌گرایانه و تجربی محور كار است و در دیگری پایبندی و اعتماد به باور و مسئولیتی كه در بن همه مواجهه‌های شخصی قرار دارد؛ خواه این مواجهه میان خودمان باشد، یا میان ما و وجود خداوند.
علم و دین پرسش‌های مختلفی هم طرح می‌كنند: یكی می‌پرسد چگونه وقایع و رویدادهای طبیعت رخ می‌دهد و در چه روند و فرایندی؟ و دیگری سئوال می‌كند چرا وقایع طبیعت رخ می‌دهند و با چه هدف و مقصدی؟» پالكینگرن معتقد است اگر چه اینها دو دسته سئوال مختلف است، راه‌هایی كه در پاسخ گفتن به آنها در پیش می‌گیریم، گواه بر نوعی ارتباط و پیوند نزدیك میان پاسخ‌های آنهاست. او یكی از ویژگی‌های تفكر علمی را میل به تركیب و وحدت می‌داند؛ اینكه انسان تا سر حد امكان به فهم و شناختی وحدت یافته از عالم طبیعت برسد: «ما می‌خواهیم حتی‌الامكان به شناخت وحدت یافته و یكپارچه‌ای برسیم. این محرك و انگیزه‌ای است كه در عمق فعالیت‌های كنونی‌ام در رشته تخصصی دیرینه‌ام، یعنی فیزیك ذرات نهفته است، محركی برای یافتن یك نظریه وحدت یافته عظیم.» پالكینگرن تصریح می‌كند كه اصولاً دانشمندان در پی آنند كه به شناخت یكپارچه‌ای از جهان دست یابند و در ادامه می‌افزاید: «الهیات محرك و انگیزه‌ای است برای نیل به عمیق‌ترین و جامع‌ترین شناختی كه از مواجهه‌مان با واقعیت حاصل می‌شود.» به عقیده این دانشمند فیزیك ذرات بنیادین، برای رسیدن به نظریه‌ای جامع، اساساً دو راهبرد ممكن وجود دارد: «برای دست یافتن به تبیینی تام و تمام نمی‌توان از هیچ شروع كرد. هر تبیین و توصیفی بر مفروضات مبهم یا ناشناخته‌ای مبتنی است. از عدم هیچ چیز به دست نمی‌آید. این قضیه از لحاظ عقلی و نظری درست است و بنابراین هر نظریه‌ای راجع به جهان مفروضات اساسی خودش را دارد كه مابقی شناخت مبتنی بر آنهاست.» به عقیده پالكینگرن در اینجا اساساً دو طرز عمل و راهبرد وجود دارد: نخست آنكه شخص واقعیت فاقد شعور عالم فیزیكی یا طبیعت را نقطه شروع كار خویش سازد. «این همان شیوه‌ای است كه دیوید هیوم اتخاذ كرد... راهبرد دوم این است كه شخص واقعیت وجودی خدا را نقطه آغاز كار خویش قرار دهد؛ به عبارت دیگر جست‌وجوگر در اینجا به اراده یك عامل و قصد یك خالق متوسل می‌شود و آن را نقطه آغاز و اساسی تبیین ناشده برای فهم و شناخت جهان می‌سازد. رهیافت اول را الحاد در پیش می‌گیرد و رهیافت و راهبرد دوم را خداباوری.» پالكینگرن جانب رهیافت دوم را می گیرد و به تأكید می‌گوید اگر بخواهیم به شناختی تا حد امكان، جامع و یكپارچه دست یابیم، به دیدگاه و نظریه‌ای راجع به اشیا و رویدادها می‌رسیم كه در آن اعتقاد به خداوند جایگاه ویژه‌ای دارد.
پالكینگرن می‌گوید: اگر ما كارمان را با واقعیت فاقد شعور عالم فیزیكی آغاز كنیم، درمی‌یابیم كه لااقل بخشی از عالم فیزیكی یا طبیعت را می‌توان با قوانین علم تشریح و توصیف كرد. او در ادامه اضافه می‌كند كه اگر این نقطه شروع، كاملاً رسا و رضایت‌بخش باشد، عقلاً احساس خرسندی نسبت به آن قوانین خواهیم داشت و آنها را تكیه‌گاهی مطمئن از لحاظ عقلی می‌یابیم؛ تكیه‌گاه و بنیانی كه بقیه شناختمان را می‌توان بر پایه آن شكل دهیم.
پالكینگرن در اینجا تصریح می‌كند كه «اگر قوانین طبیعت را آن گونه كه در علم تشریح شده است، جدی بگیریم و مهم بشماریم و اگر با دقت به آنها بنگریم، متوجه خواهیم شد كه آنها از لحاظ عقلی و نظری به تنهایی رضایت‌بخش نیستند. آنها تبیین‌هایی كامل نیستند، كاملاً خرسندكننده نیستند و بنیان طبیعی بی‌خدشه و خللی برای افكار و اعتقاداتمان به حساب نمی‌آیند. به نظر می‌رسد كه آنها ویژگی مشخصی دارند و عملاً به چیزی فراتر از خود دلالت و اشاره می‌كنند. به بیان دیگر، از دل شناخت علمی‌مان از جهان پرسش‌هایی برمی‌خیزد كه به نظر می‌رسد ما را به ماورای علم هدایت می‌كند؛ به مرتبه‌ای عمیق‌تر از عقلانیت.»
● آموزه خلقت
پالكینگرن به عنوان نمونه‌ای از تعامل میان الهیات و علم به آموزه خلقت اشاره می‌كند و می‌گوید یكی از نقاط تعامل میان علم و الهیات بنا بر تصور سنتی كه شاید خیلی از مردم دارند مربوط به مسئله خلق و منشأ جهان است. اما حقیقت امر آن است كه آموزه خلق به معنای دقیق كلمه صرفاً محدود به آنچه در علم از آن با تعبیر انفجار بزرگ یا مه‌بانگ یاد می‌شود، نیست: «آموزه خلقت مربوط به آن نیست. آموزه خلقت مربوط به منشأ زمانی نیست، بلكه مربوط به منشأ وجودی است و به این پرسش پاسخ می‌دهد كه چرا اصولاً موجودات وجود دارند؟ خدا همان قدر امروز خالق است كه پانزده میلیارد سال قبل بود. از این رو كیهان‌شناسی مبتنی بر نظریه انفجار بزرگ از لحاظ علمی بسیار جالب توجه است و از لحاظ الهیاتی بسیار با اهمیت.»
پالكینگرن بنا بر تصور كلی‌ای كه از جهان دارد، معتقد است جهان در سیر تحولی خود رو به سوی شكوفایی دارد. در این سیر مثبت و ثمربخش خداوند در مقام خالق و نگهدارنده جهان، پیوسته دست در كار دارد: «در حفظ این سیر ثمربخش جهان، خداوند در مقام خالق جهان همان قدر امروز دست اندركار است كه پانزده میلیارد سال قبل بود.»
وی در جایی می‌گوید: سالیانی دراز هم در فیزیك و هم در عرصه دین فعالیت كرده‌ام. می‌خواهم بصیرت‌ها و تجربه‌های علمی و دینی‌ام را با هم جمع كنم. پایبند هر دو باشم، بدون آنكه از جاده انصاف دور شوم یا این دو را به صورت مكانیكی از هم جدا كنم. نمی‌خواهم یكشنبه كشیش باشم و دوشنبه دانشمند. پس ضروری است كه در هر دو حوزه بكوشم و با این مسئله دست و پنجه نرم كنم كه چگونه شناخت‌های علمی و شناخت‌های الهیاتی با یكدیگر ارتباط و پیوند برقرار می‌كنند.
من به همبستگی و پیوند عمیق میان علم و دین معتقدم چون شورمندانه و عمیقاً به وحدت علم باور دارم. به الهیات معتقدم، چون الهیات، به خداوند به عنوان بنیان همه چیز می‌پردازد... دوست دارم در اینجا سخنی از یك متفكر تومیست بزرگ سده بیستم، برنارد لونرگان را نقل كنم. او یك بار گفته بود: «خداوند تبیینی كافی و رساست. شور و جذبه‌ای كه در هر فریاد ارشمیدسی اریكا (یافتم!) تجلی می‌كند. من هم بر این باورم كه همین طور است. جست‌وجوی شناخت كه برای یك دانشمند امری طبیعی است، در نهایت به جست‌وجوی خداوند منتهی می‌شود. به همین دلیل است كه معتقدم دین در این عصر علم به شكوفایی و رشد خود ادامه می‌دهد.»
منبع : موسسه گفتگوی ادیان