جمعه, ۲۱ دی, ۱۴۰۳ / 10 January, 2025
مجله ویستا
زمینههای بهرهگیری از عقل در فقه شیعه
عقل آدمی ظرفیت چشمگیری در دستیابی بسیاری از ملاكات احكام فقهی دارد خواه این دستیابی از طریق سیر و بررسی در متون دینی باشد یا بیرون از آن، چرا كه احكام فقهی در یك دستهبندی به دو قسم تاسیسی و غیر تاسیسی بخشبندی میشود و احكام غیر تاسیسی نیز به دو قسم عقلی و عقلایی تقسیم میگردد و قلمرو این دسته از احكام، در فقه گسترده و سهم عقل نیز در فهم ملاكات آنها غیر قابل انكار است. از این رو، فهم ملاكات احكام نه تنها امری ممكن استبلكه ضرورتی است كه بایستی در دو قلمرو استنباط احكام شرع و تشخیص احكام حكومتی آن را باز شناخت.
بحث كنونی در باره ظرفیتها و زمینههای بهرهگیری از عقل در فقه شیعه است و لزوما نظر به آنچه از سوی فقیهان در گذشته انجام دادهاند نیست، همان گونه كه بسا نتوانسته باشیم به همه ظرفیتهای موجود در فقه شیعه بپردازیم بلكه نگاهی نه چندان روشن به گسترهای بزرگ است.
● مقدّمه
مطالعه در آیات شریف قرآن و احادیث معتبر دینی كه در بردارنده احكام هستند و گاهی به علت و ملاك احكام اشاراتی دارند و از دیگر سو، پرسشهایی كه گاهی در روایات از ملاك و علل احكام شده است، گواه بر این توانایی برای عقل بویژه در بسیاری از احكام غیر عبادی است. به نظر نگارنده بایستی در این سخن كه، «لاشیء ابعد عن دین الله من عقول الرجال» (۱) تامل كرد; زیرا این سخن اولا در منابع روایی دیده نشده است، ثانیا بر فرض وجود، خبر واحد است و نمیتوان همه فقه را زیر سیطره آن قرار داد و پاسخ مساله مهمی; مانند قلمرو كارایی عقل را از آن دریافت كرد; زیرا این یك مساله فقهی نیست كه با یك یا دو روایتبتوان آن را مورد نفی یا اثبات قرار داد. ناگفته نماند كه پاسخ به این مساله میتواند از سوی نصوص دینی داده شود و چنین امری، غیر منطقی و غیر عقلی نیست ولی در نصوص دینی پاسخ روشن منفی به این مساله دیده نشده استبلكه همان گونه كه گفته شد، مطالعه در نصوص دینی میفهماند كه ظرفیت عقل در فهم بسیاری از ملاكات احكام چشمگیر است و به هیچ وجه نمیتوان آن را نادیده گرفت.
● عقل و كشف ملاكات
ملاك در لغتبه پایه، قوام و نظام هر چیزی گفته میشود. (۲) ملاك، یعنی چیزی كه به آن اعتماد میشود. در نوشتههای اندیشمندان اصولی شیعه، تعریفی از ملاك دیده نشده است. با نگاه به معنای لغوی آن و با توجه به این كه در پارهای موارد آن را به كار بردهاند، باید گفت: ملاك حكم چیزی است كه پایه و مبنا برای اعتبار و جعل آن قرار میگیرد. (۳)
واژه ملاك در نوشتههای اصولی و فقهی شیعه در دو معنا به كار میرود. در یك كاربرد، منظور از ملاك، مصلحتیا مفسدهای است كه موجب جعل و اعتبار حكم میشود. در این معنا، ملاك حكم همان علت ثبوتی حكم، قلمداد میشود; مانند این كه گفته میشود، علت جعل تقصیر در نماز مسافر، جلوگیری از سختی است.
ملاك به این معنا همردیف معنای حكمتحكم است. (۴) معنای دوم ملاك، عناوینی است كه در متون دینی و نوشتههای فقهی به عنوان نشانه، علامت و معرف برای تحصیل مصالح احكام قرار میگیرد; مانند «سفر» كه ملاك برای تقصیر در نماز است. این گونه ملاكها، عناوینی هستند كه با وجود آنها حكم احراز میشود، تا مصلحت و حكمت مورد نظر شارع تامین گردد. آنچه در بحث كنونی، یعنی عقل و كشف ملاكات مد نظر است، معنای نخست، یعنی علت ثبوتی است و ما بحث را در سه عنوان پی میگیریم.
الف) عقل و امكان كشف ملاكات;
ب) ضرورت كشف ملاكات;
ج) عقل و تصرف در نصوص;
الف) عقل و امكان كشف ملاكات
یكی از ظرفیتهای به كارگیری عقل در فقه شیعه كشف ملاكات است. كشف ملاكات میتواند در دو حوزه متون دینی و بیرون از متون دینی به میان آید. حوزه متون دینی بدین معناست كه انسان با سیر و بررسی در متون قرآن و سنت (فهم از نصوص) بدون این كه متن مصرح یا ظاهری در مساله وجود داشته باشد، ملاك حكم را به دست آورد. البته این فهم بایستی روشمند بوده و بر پایه اصول و ضوابط پذیرفته شده و قابل دفاع در علم اصول باشد; برای نمونه، تنقیح مناط یكی از روشهای فهم ملاك است. (۵) گاهی فقیه با سیر و بررسی در نصوص دینی و علاوه بر آن با سود جستن از واقعیتها و تجربههای اجتماعی، ملاك حكم را به دست میآورد; به عنوان مثال، برخی از فقیهان با دیدن انبوه قربانیهایی كه در ایام حج، در سرزمین منی انجام میشود و همین طور اسراف و تبذیری كه در این باره صورت میگیرد و از دیگر سو، با نگاه به موارد نیاز مصرف گوشت قربانی، با این پرسش مواجه میشوند كه آیا براستی ملاك وجوب قربانی برای حجاج، تنها اراقه دم است و علت دیگری ندارد؟ ایشان با سیر و بررسی در نصوص قرآن و سنت و همینطور به ضمیمه دیگر دلیلهای شرعی میگویند ملاك وجوب قربانی اراقه دم برای اطعام است و از آنجا كه در ایام حجبا توجه به انبوه قربانی این امری میسور نیست دیگر چنین امری لزوم ندارد و بایستی قربانی را در مكانی دیگر انجام داد تا در راه اطعام مصرف شود. (۶)
حوزه بیرون از متون دینی، بدین معناست كه انسان بدون استمداد جستن از متون دینی ملاك حكم را در یابد (فهم مستقل از نصوص) (۷)
از دیدگاه نظری هیچ مانعی برای فهم ملاكات احكام در دو حوزه یاد شده وجود ندارد و هیچ برهانی بر خلاف آن، یاد نشده است. تنها گروهی از دانشمندان اصولی شیعه، ادعا كردهاند كه به لحاظ واقعیت، تحقق چنین امری در بیشتر موارد دشوار (۸) و حتی یافتنشدنی است (۹) اگر چه در برابر آن برخی گفتهاند نمیتوان به یك باره دست عقل مستقل را از فهم ملاكات كوتاه انگاشت. (۱۰)
به نظر نگارنده برای بازشناسی ظرفیت توان عقل در فهم ملاكات احكام شرع، شایسته است چنین گفته شود در یك نگاه گسترده احكام شرع به دو دسته بخشبندی میشود، احكام تاسیسی، احكام غیر تاسیسی. احكام تاسیسی نیز به دو دسته تقسیم میگردند، احكام عقلی، احكام عقلایی. منظور از احكام عقلی یك رشته شناختهای فطری است كه از واقعیتبهرهمندند و خرد بشری آنها را مییابد و رابطه عقل با آنها، رابطه كاشف و مكشوف است; مانند شایسته بودن عدالت و ناشایستبودن ستم. (۱۱) این دست احكام عقلی به دو دسته بخشبندی میشوند:
۱) دسته یكم:
احكام یا شناختهای خود بنیاد هستند، بدین معنا كه از چیزی گرفته نشدهاند و مبتنی بر آنها نیستند بلكه بسا احكام دیگر از آنها گرفته میشوند; مانند شایسته بودن عدالت و ناشایستبودن ستم. این دو حكم از گزارههای ریشهای و مستقل هستند كه سرچشمه و پایه بسیاری از احكام اخلاقی، سیاسی اقتصادی و حقوقی به شمار میآیند و اساسا جهتگیری این دسته از احكام برای تامین عدالت و زدودن ستم در روابط انسانی است. از این رو بایستی سایه گستر وضع قانون و فهم دین قرار گیرند. اساسا بسیاری از احكام فقهی در قلمرو حقوق مدنی و كیفری از مصادیق این دو شناختبنیادین بشری، قلمداد میشوند و بدین رو ملاك بسیاری از این گونه احكام برای عقل روشن است و احكام شارع نیز در این راستا جعل گردیدهاند.
۲) دسته دوم:
احكام و شناختهای فطری و فرعی یا دیگر بنیاد است، بدین معنا كه از دیگر شناختها گرفته شدهاند و از شاخههای آنها قلمداد میشوند; مانند شایستگی مجازات مجرم، ناروایی كیفر بیگناه، ناروایی عقاب بدون بیان در امور كیفری، ناروایی تكلیف كردن به مجنون و نابالغ در امور عبادی، جبران زیان وارد شده، وجود خیار غبن و.... بنابراین ملاكهای این دسته از احكام نیز برای عقل روشن است و شرع نیز بر همین اساس حكم كرده است.
منظور از احكام عقلایی یك رشته توافقات و رفتارهایی است كه مورد پذیرش آنان است و به علت نیاز و احتیاجات خود در روابط اجتماعی آنها را پدید آوردهاند; مانند عمل به استصحاب، اماره بودن ید برای ملكیت، تمسك به ظواهر الفاظ، حكم به لزوم بیع، جعل انواع خیارات برای بیع، جواز تصرف در شیء حیازت شده، جواز بیع معاطاتی و به طور كلی بسیاری از احكامی كه در قلمرو معاملات دیده میشوند. احكام عقلایی به این معنا، امور واقعی نیستند تا عقل آنها را كشف كند و بشناسد بلكه یك رشته اموری هستند كه در پی نیازهای انسان پدید میآیند، از این رو احكام عقلایی نیز دو دستهاند. یك دسته احكام ثابت و همیشگی كه وابسته به نیازهای ثابت انسان هستند; مانند تمسك به ظواهر الفاظ، دسته دیگر احكام عقلایی موقتیا عصریاند كه وابسته به نیازهای عصری انسانند; مانند احكامی كه مرتبط با بردهداری است.
بسیاری از ملاكات هر دو دسته از احكام، یعنی احكام عقلی و عقلایی برای خرد بشر روشن است و مصالح و مفاسد آنها را میفهمد، بویژه این كه بسیاری از این دو دسته احكام در قلمرو احكام غیرعبادی مطرح است و به اقرار بسیاری از دانشمندان شیعی ملاكات احكام غیر عبادی، اموری پنهان از عقل بشر نیست و عقل میتواند ملاكات بسیاری از آنها را دریابد. از این رو پارهای از دانشمندان شیعی بر این باورند احكام شارع در باره امور غیر عبادی، اساسا ارشادی و تاكیدی است. (۱۲) بنابراین فهم ملاكات آنها بدون یاری جستن از شرع، ممكن است و اساسا شارع نیز در همین راستا حكم جعل میكند و امر جدیدی را نیاورده است; برای نمونه حضرت امام رحمه الله در باره مالكیت امام معصوم علیه السلام نسبتبه انفال، ثروتهای طبیعی و به طور كلی هر آن چیزی كه مالك ندارد میگوید، مالكیت امام علیه السلام در این موارد، امری عقلایی است و میان همه دولتها رواج دارد و اسلام در این باره چیز جدیدی را نیاورده و بر مشی عقلا حكم كرده است و اجازه حیازت و مالكیت ثروتهای طبیعی نیز امری عقلایی و شایع میان دولتهاست. (۱۳)
احكام تاسیسی احكامی است كه پیش از شارع سابقه ندارد و او پدید آورنده آنها بوده است، اینگونه احكام بیشتر در قلمرو عبادات دیده میشوند و ممكن است در برخی از موارد ملاكات آنها از خرد بشری پنهان باشد; مانند ملاك تعداد ركعات نماز، با این همه، نمیتوان گفتبه طور كلی دست عقل از فهم این گونه ملاكات كوتاه است; زیرا در این گونه احكام عقل میتواند اصل ملاك را درك كند، اگر چه ممكن است فهم برخی از خصوصیات و جزئیات آنها برای عقل ناشناخته باشد; برای نمونه عقل میتواند ملاك اصل وجوب نماز، طهارت یا روزه را دریابد، اگر چه ملاك وجوب برخی از خصوصیات آنها روشن نباشد. شاید گواه بر این سخن اسراری است كه در باره عباداتی چون نماز، روزه، حج و... در نوشتههای دانشمندان مسلمان بیان گردیده است. آیا چنین نوشتههایی نمیتواند گواهی بر فهم ملاكات و مصالح برخی از این احكام قلمداد شود؟
بر پایه گفتههای یاد شده، میتوان نتیجه گرفت، از دیدگاه نظری مانعی برای شناخت ملاكات و مصالح احكام وجود ندارد و از دیدگاه عملی نیز ملاك احكام شرع در زمینه عقلی و عقلایی برای عقل قابل دستیابی است. تنها در زمینه برخی از احكام تاسیسی شارع است كه تا كنون ملاك آنها برای عقل روشن نشده است، اگر چه پس از این روزگار، ممكن استبا توجه به نوآوری و تحقیقات دانشمندان آینده در دانش فقه و اصول، آنها نیز قابل فهم باشد و دلیل و برهانی بر نفی چنین امری دیده نمیشود. به طور كلی عقل موجودی تاریخمند است و تواناییهای آن در طول زندگی بشر نوسان و فراز و نشیب داشته است و مجموعه دانش او و حقانیت آنها در طول تاریخ یكسان نیست و آنچه كه بر پایه روند كنونی دیده میشود، به سوی گستردگی و عمق است از این رو، مانعی ندارد كه عقل بشر امروز بسیاری از ملاكات را دریابد، اگر چه در گذشته این امكان را نداشته است. حتی اقرار برخی از دانشمندان امروزی مبنی بر دور از دسترس بودن حقیقت، از نشانههای كمال عقل بشری است كه ناتوانی خود را در برابر ژرفای حقیقت و كاستی فهم انسان، احساس كرده است. اساسا بسیاری از دانشمندان در اواخر عمر خود به جهل خویش و گستردگی و عمق حقیقت اقرار میكنند و نباید چنین امری را گواه بر ناتوانی عقل بشر بر فهم ملاكات پنداشت. بر این پایه چنانچه نكوهشی در باره ناتوانی عقل بشر در باره فهم ملاكات و احكام شرع در روایات وجود داشته باشد، آیا میتوان به عقل بشر امروز نیز گسترش داد و عقل بشر دیروز با امروز را یكسان قلمداد كرد آیا دانش و تجربه بشر امروز با بشر دیروز هم عرض هستند تا هنوز برخی از این دست روایات صادق باشند؟
ب) ضرورت و تاثیر كشف ملاكات و علل احكام
كاوش و دستیابی به علل و ملاكات احكام نه تنها امری ممكن بلكه ضروری است، شایان یادآوری است كه پیامد كشف ملاكات و علل احكام برای تعدی كردن از نصوص شرعی و قیاس نمودن امور غیر منصوص به امور منصوص نیستبلكه غرض انگشت نهادن به نكتهای است كه به طور مستقل كمتر میان دانشمندان شیعی به آن همت گماشته شده ولی ضرورتی است كه رویآوری به آن موجب بالندگی بیش از پیش فقاهت میگردد.
در یك نگاه گسترده میتوان ضرورت كشف ملاكات و علل احكام را در دو قلمرو به میان آورد:
۱) قلمرو استنباط احكام شرعی;
۲) قلمرو تشخیص مصلحت و بیان احكام حكومتی;
۱) قلمرو استنباط احكام شرعی
به طور كلی احكام دین در پی استقرار اهداف و ملاكات خرد و كلانی است كه مد نظر شارع قرار دارد و هر یك از آنها یا دستهای از آنها، ابزار تحقق اهداف خرد و كلان شارع به شمار میآیند; برای نمونه، ملاك حرمت زنا حفظ نسل و كیان خانواده است (۱۴) و همین گونه ملاك حرمتخرید و فروش خون و فضولات انسان، نبود منفعت عقلایی و جلوگیری از اكل مال به باطل است و ملاك حرمتشراب حفظ نسل و سلامت روانی انسان است و... بر این پایه، همواره میان احكام دین و غایات و ملاكات آن، نوعی سنخیت و هماهنگی برقرار است و شناخت ملاكات و علل غایی احكام در ابواب و كتابهای گوناگون فقهی; مانند بیع، نكاح، جهاد و... كمك میكند تا احكام درستتر و به واقع نزدیكتر استنباط و بیان شوند. فقیهی كه تلاش میكند تا اهداف و ملاكات شارع را در ابواب فقه به دست آورد، در استنباط احكام تنها به قواعد اصولی بسنده نمیكند و اندیشه خود را در چارچوب تمسك به اطلاق و عموم نصوص و مانند آنها گرفتار نمیسازد بلكه با نگاه به همان قواعد اصولی، نصوص را از روزنه اهداف و ملاكات شارع كه با واقعیت زندگی پیوند دارند، میفهمد. شناخت ملاكات احكام مشعلی فروزان برای فهم نصوص شرعی و دستیابی به احكام شرع، همپای نیازهای روزگار است; برای نمونه به یك استدلال فقهی صاحب جواهر اشاره میكنیم. ایشان با توجه به دو ملاك مهم حسن عدل و قبح ظلم در باره عدم لزوم اجازه ولی در نكاح دختر رشید و باكره و با توجه به تعارض روایات به عنوان یك احتمال در این باره میگوید:
بسا اعتبار (دلیل عقل) گواه بر سقوط ولایتباشد; زیرا اجبار كردن دختر عاقل و كامل (از سوی پدر) موجب ستم بر او میشود. (۱۵)
ایشان در باره گسترش حرمت احتكار به موضوعاتی بیش از آنچه كه در زبان روایات آمده میگوید:
از آنجا كه حصر موضوع حرمت احتكار در چارچوب روایات، بسا موجب ستم و تنگی بر مردم گردد. بنابراین برای از میان برداشتن دشواری از مردم، موضوع حرمت احتكار را به هر موضوعی كه موجب فشار بر آنها میشود، گسترش میدهیم. (۱۶)
به دیگر سخن صاحب جواهر در استنباط موضوع حرمت احتكار بر این باور است كه موضوع حرمت احتكار در باره كالاهایی است كه مورد نیاز مردم است و احتكار آن موجب تنگی و سختی بر مردم میگردد و این برخلاف عدالت و موجب ستم است از این رو نبایستی احتكار را به موضوعاتی كه در روایات آمده است، منحصر ساخت ولی چنانچه كالای احتكار شده تا آن اندازه مورد نیاز مردم نباشد، به گونهای كه آنان را به سختی بیاندازد، حرمت معنا ندارد; مثلا حرمت احتكار نمك در نواحی ایران معنا ندارد. (۱۷)عقل آدمی ظرفیت چشمگیری در دستیابی بسیاری از ملاكات احكام فقهی دارد خواه این دستیابی از طریق سیر و بررسی در متون دینی باشد یا بیرون از آن، چرا كه احكام فقهی در یك دستهبندی به دو قسم تاسیسی و غیر تاسیسی بخشبندی میشود و احكام غیر تاسیسی نیز به دو قسم عقلی و عقلایی تقسیم میگردد و قلمرو این دسته از احكام، در فقه گسترده و سهم عقل نیز در فهم ملاكات آنها غیر قابل انكار است. از این رو، فهم ملاكات احكام نه تنها امری ممكن استبلكه ضرورتی است كه بایستی در دو قلمرو استنباط احكام شرع و تشخیص احكام حكومتی آن را باز شناخت.
بحث كنونی در باره ظرفیتها و زمینههای بهرهگیری از عقل در فقه شیعه است و لزوما نظر به آنچه از سوی فقیهان در گذشته انجام دادهاند نیست، همان گونه كه بسا نتوانسته باشیم به همه ظرفیتهای موجود در فقه شیعه بپردازیم بلكه نگاهی نه چندان روشن به گسترهای بزرگ است.
● مقدّمه
مطالعه در آیات شریف قرآن و احادیث معتبر دینی كه در بردارنده احكام هستند و گاهی به علت و ملاك احكام اشاراتی دارند و از دیگر سو، پرسشهایی كه گاهی در روایات از ملاك و علل احكام شده است، گواه بر این توانایی برای عقل بویژه در بسیاری از احكام غیر عبادی است. به نظر نگارنده بایستی در این سخن كه، «لاشیء ابعد عن دین الله من عقول الرجال» (۱) تامل كرد; زیرا این سخن اولا در منابع روایی دیده نشده است، ثانیا بر فرض وجود، خبر واحد است و نمیتوان همه فقه را زیر سیطره آن قرار داد و پاسخ مساله مهمی; مانند قلمرو كارایی عقل را از آن دریافت كرد; زیرا این یك مساله فقهی نیست كه با یك یا دو روایتبتوان آن را مورد نفی یا اثبات قرار داد. ناگفته نماند كه پاسخ به این مساله میتواند از سوی نصوص دینی داده شود و چنین امری، غیر منطقی و غیر عقلی نیست ولی در نصوص دینی پاسخ روشن منفی به این مساله دیده نشده استبلكه همان گونه كه گفته شد، مطالعه در نصوص دینی میفهماند كه ظرفیت عقل در فهم بسیاری از ملاكات احكام چشمگیر است و به هیچ وجه نمیتوان آن را نادیده گرفت.
● عقل و كشف ملاكات
ملاك در لغتبه پایه، قوام و نظام هر چیزی گفته میشود. (۲) ملاك، یعنی چیزی كه به آن اعتماد میشود. در نوشتههای اندیشمندان اصولی شیعه، تعریفی از ملاك دیده نشده است. با نگاه به معنای لغوی آن و با توجه به این كه در پارهای موارد آن را به كار بردهاند، باید گفت: ملاك حكم چیزی است كه پایه و مبنا برای اعتبار و جعل آن قرار میگیرد. (۳)
واژه ملاك در نوشتههای اصولی و فقهی شیعه در دو معنا به كار میرود. در یك كاربرد، منظور از ملاك، مصلحتیا مفسدهای است كه موجب جعل و اعتبار حكم میشود. در این معنا، ملاك حكم همان علت ثبوتی حكم، قلمداد میشود; مانند این كه گفته میشود، علت جعل تقصیر در نماز مسافر، جلوگیری از سختی است.
ملاك به این معنا همردیف معنای حكمتحكم است. (۴) معنای دوم ملاك، عناوینی است كه در متون دینی و نوشتههای فقهی به عنوان نشانه، علامت و معرف برای تحصیل مصالح احكام قرار میگیرد; مانند «سفر» كه ملاك برای تقصیر در نماز است. این گونه ملاكها، عناوینی هستند كه با وجود آنها حكم احراز میشود، تا مصلحت و حكمت مورد نظر شارع تامین گردد. آنچه در بحث كنونی، یعنی عقل و كشف ملاكات مد نظر است، معنای نخست، یعنی علت ثبوتی است و ما بحث را در سه عنوان پی میگیریم.
الف) عقل و امكان كشف ملاكات;
ب) ضرورت كشف ملاكات;
ج) عقل و تصرف در نصوص;
الف) عقل و امكان كشف ملاكات
یكی از ظرفیتهای به كارگیری عقل در فقه شیعه كشف ملاكات است. كشف ملاكات میتواند در دو حوزه متون دینی و بیرون از متون دینی به میان آید. حوزه متون دینی بدین معناست كه انسان با سیر و بررسی در متون قرآن و سنت (فهم از نصوص) بدون این كه متن مصرح یا ظاهری در مساله وجود داشته باشد، ملاك حكم را به دست آورد. البته این فهم بایستی روشمند بوده و بر پایه اصول و ضوابط پذیرفته شده و قابل دفاع در علم اصول باشد; برای نمونه، تنقیح مناط یكی از روشهای فهم ملاك است. (۵) گاهی فقیه با سیر و بررسی در نصوص دینی و علاوه بر آن با سود جستن از واقعیتها و تجربههای اجتماعی، ملاك حكم را به دست میآورد; به عنوان مثال، برخی از فقیهان با دیدن انبوه قربانیهایی كه در ایام حج، در سرزمین منی انجام میشود و همین طور اسراف و تبذیری كه در این باره صورت میگیرد و از دیگر سو، با نگاه به موارد نیاز مصرف گوشت قربانی، با این پرسش مواجه میشوند كه آیا براستی ملاك وجوب قربانی برای حجاج، تنها اراقه دم است و علت دیگری ندارد؟ ایشان با سیر و بررسی در نصوص قرآن و سنت و همینطور به ضمیمه دیگر دلیلهای شرعی میگویند ملاك وجوب قربانی اراقه دم برای اطعام است و از آنجا كه در ایام حجبا توجه به انبوه قربانی این امری میسور نیست دیگر چنین امری لزوم ندارد و بایستی قربانی را در مكانی دیگر انجام داد تا در راه اطعام مصرف شود. (۶)
حوزه بیرون از متون دینی، بدین معناست كه انسان بدون استمداد جستن از متون دینی ملاك حكم را در یابد (فهم مستقل از نصوص) (۷)
از دیدگاه نظری هیچ مانعی برای فهم ملاكات احكام در دو حوزه یاد شده وجود ندارد و هیچ برهانی بر خلاف آن، یاد نشده است. تنها گروهی از دانشمندان اصولی شیعه، ادعا كردهاند كه به لحاظ واقعیت، تحقق چنین امری در بیشتر موارد دشوار (۸) و حتی یافتنشدنی است (۹) اگر چه در برابر آن برخی گفتهاند نمیتوان به یك باره دست عقل مستقل را از فهم ملاكات كوتاه انگاشت. (۱۰)
به نظر نگارنده برای بازشناسی ظرفیت توان عقل در فهم ملاكات احكام شرع، شایسته است چنین گفته شود در یك نگاه گسترده احكام شرع به دو دسته بخشبندی میشود، احكام تاسیسی، احكام غیر تاسیسی. احكام تاسیسی نیز به دو دسته تقسیم میگردند، احكام عقلی، احكام عقلایی. منظور از احكام عقلی یك رشته شناختهای فطری است كه از واقعیتبهرهمندند و خرد بشری آنها را مییابد و رابطه عقل با آنها، رابطه كاشف و مكشوف است; مانند شایسته بودن عدالت و ناشایستبودن ستم. (۱۱) این دست احكام عقلی به دو دسته بخشبندی میشوند:
۱) دسته یكم:
احكام یا شناختهای خود بنیاد هستند، بدین معنا كه از چیزی گرفته نشدهاند و مبتنی بر آنها نیستند بلكه بسا احكام دیگر از آنها گرفته میشوند; مانند شایسته بودن عدالت و ناشایستبودن ستم. این دو حكم از گزارههای ریشهای و مستقل هستند كه سرچشمه و پایه بسیاری از احكام اخلاقی، سیاسی اقتصادی و حقوقی به شمار میآیند و اساسا جهتگیری این دسته از احكام برای تامین عدالت و زدودن ستم در روابط انسانی است. از این رو بایستی سایه گستر وضع قانون و فهم دین قرار گیرند. اساسا بسیاری از احكام فقهی در قلمرو حقوق مدنی و كیفری از مصادیق این دو شناختبنیادین بشری، قلمداد میشوند و بدین رو ملاك بسیاری از این گونه احكام برای عقل روشن است و احكام شارع نیز در این راستا جعل گردیدهاند.
۲) دسته دوم:
احكام و شناختهای فطری و فرعی یا دیگر بنیاد است، بدین معنا كه از دیگر شناختها گرفته شدهاند و از شاخههای آنها قلمداد میشوند; مانند شایستگی مجازات مجرم، ناروایی كیفر بیگناه، ناروایی عقاب بدون بیان در امور كیفری، ناروایی تكلیف كردن به مجنون و نابالغ در امور عبادی، جبران زیان وارد شده، وجود خیار غبن و.... بنابراین ملاكهای این دسته از احكام نیز برای عقل روشن است و شرع نیز بر همین اساس حكم كرده است.
منظور از احكام عقلایی یك رشته توافقات و رفتارهایی است كه مورد پذیرش آنان است و به علت نیاز و احتیاجات خود در روابط اجتماعی آنها را پدید آوردهاند; مانند عمل به استصحاب، اماره بودن ید برای ملكیت، تمسك به ظواهر الفاظ، حكم به لزوم بیع، جعل انواع خیارات برای بیع، جواز تصرف در شیء حیازت شده، جواز بیع معاطاتی و به طور كلی بسیاری از احكامی كه در قلمرو معاملات دیده میشوند. احكام عقلایی به این معنا، امور واقعی نیستند تا عقل آنها را كشف كند و بشناسد بلكه یك رشته اموری هستند كه در پی نیازهای انسان پدید میآیند، از این رو احكام عقلایی نیز دو دستهاند. یك دسته احكام ثابت و همیشگی كه وابسته به نیازهای ثابت انسان هستند; مانند تمسك به ظواهر الفاظ، دسته دیگر احكام عقلایی موقتیا عصریاند كه وابسته به نیازهای عصری انسانند; مانند احكامی كه مرتبط با بردهداری است.
بسیاری از ملاكات هر دو دسته از احكام، یعنی احكام عقلی و عقلایی برای خرد بشر روشن است و مصالح و مفاسد آنها را میفهمد، بویژه این كه بسیاری از این دو دسته احكام در قلمرو احكام غیرعبادی مطرح است و به اقرار بسیاری از دانشمندان شیعی ملاكات احكام غیر عبادی، اموری پنهان از عقل بشر نیست و عقل میتواند ملاكات بسیاری از آنها را دریابد. از این رو پارهای از دانشمندان شیعی بر این باورند احكام شارع در باره امور غیر عبادی، اساسا ارشادی و تاكیدی است. (۱۲) بنابراین فهم ملاكات آنها بدون یاری جستن از شرع، ممكن است و اساسا شارع نیز در همین راستا حكم جعل میكند و امر جدیدی را نیاورده است; برای نمونه حضرت امام رحمه الله در باره مالكیت امام معصوم علیه السلام نسبتبه انفال، ثروتهای طبیعی و به طور كلی هر آن چیزی كه مالك ندارد میگوید، مالكیت امام علیه السلام در این موارد، امری عقلایی است و میان همه دولتها رواج دارد و اسلام در این باره چیز جدیدی را نیاورده و بر مشی عقلا حكم كرده است و اجازه حیازت و مالكیت ثروتهای طبیعی نیز امری عقلایی و شایع میان دولتهاست. (۱۳)
احكام تاسیسی احكامی است كه پیش از شارع سابقه ندارد و او پدید آورنده آنها بوده است، اینگونه احكام بیشتر در قلمرو عبادات دیده میشوند و ممكن است در برخی از موارد ملاكات آنها از خرد بشری پنهان باشد; مانند ملاك تعداد ركعات نماز، با این همه، نمیتوان گفتبه طور كلی دست عقل از فهم این گونه ملاكات كوتاه است; زیرا در این گونه احكام عقل میتواند اصل ملاك را درك كند، اگر چه ممكن است فهم برخی از خصوصیات و جزئیات آنها برای عقل ناشناخته باشد; برای نمونه عقل میتواند ملاك اصل وجوب نماز، طهارت یا روزه را دریابد، اگر چه ملاك وجوب برخی از خصوصیات آنها روشن نباشد. شاید گواه بر این سخن اسراری است كه در باره عباداتی چون نماز، روزه، حج و... در نوشتههای دانشمندان مسلمان بیان گردیده است. آیا چنین نوشتههایی نمیتواند گواهی بر فهم ملاكات و مصالح برخی از این احكام قلمداد شود؟
بر پایه گفتههای یاد شده، میتوان نتیجه گرفت، از دیدگاه نظری مانعی برای شناخت ملاكات و مصالح احكام وجود ندارد و از دیدگاه عملی نیز ملاك احكام شرع در زمینه عقلی و عقلایی برای عقل قابل دستیابی است. تنها در زمینه برخی از احكام تاسیسی شارع است كه تا كنون ملاك آنها برای عقل روشن نشده است، اگر چه پس از این روزگار، ممكن استبا توجه به نوآوری و تحقیقات دانشمندان آینده در دانش فقه و اصول، آنها نیز قابل فهم باشد و دلیل و برهانی بر نفی چنین امری دیده نمیشود. به طور كلی عقل موجودی تاریخمند است و تواناییهای آن در طول زندگی بشر نوسان و فراز و نشیب داشته است و مجموعه دانش او و حقانیت آنها در طول تاریخ یكسان نیست و آنچه كه بر پایه روند كنونی دیده میشود، به سوی گستردگی و عمق است از این رو، مانعی ندارد كه عقل بشر امروز بسیاری از ملاكات را دریابد، اگر چه در گذشته این امكان را نداشته است. حتی اقرار برخی از دانشمندان امروزی مبنی بر دور از دسترس بودن حقیقت، از نشانههای كمال عقل بشری است كه ناتوانی خود را در برابر ژرفای حقیقت و كاستی فهم انسان، احساس كرده است. اساسا بسیاری از دانشمندان در اواخر عمر خود به جهل خویش و گستردگی و عمق حقیقت اقرار میكنند و نباید چنین امری را گواه بر ناتوانی عقل بشر بر فهم ملاكات پنداشت. بر این پایه چنانچه نكوهشی در باره ناتوانی عقل بشر در باره فهم ملاكات و احكام شرع در روایات وجود داشته باشد، آیا میتوان به عقل بشر امروز نیز گسترش داد و عقل بشر دیروز با امروز را یكسان قلمداد كرد آیا دانش و تجربه بشر امروز با بشر دیروز هم عرض هستند تا هنوز برخی از این دست روایات صادق باشند؟
ب) ضرورت و تاثیر كشف ملاكات و علل احكام
كاوش و دستیابی به علل و ملاكات احكام نه تنها امری ممكن بلكه ضروری است، شایان یادآوری است كه پیامد كشف ملاكات و علل احكام برای تعدی كردن از نصوص شرعی و قیاس نمودن امور غیر منصوص به امور منصوص نیستبلكه غرض انگشت نهادن به نكتهای است كه به طور مستقل كمتر میان دانشمندان شیعی به آن همت گماشته شده ولی ضرورتی است كه رویآوری به آن موجب بالندگی بیش از پیش فقاهت میگردد.
در یك نگاه گسترده میتوان ضرورت كشف ملاكات و علل احكام را در دو قلمرو به میان آورد:
۱) قلمرو استنباط احكام شرعی;
۲) قلمرو تشخیص مصلحت و بیان احكام حكومتی;
۱) قلمرو استنباط احكام شرعی
به طور كلی احكام دین در پی استقرار اهداف و ملاكات خرد و كلانی است كه مد نظر شارع قرار دارد و هر یك از آنها یا دستهای از آنها، ابزار تحقق اهداف خرد و كلان شارع به شمار میآیند; برای نمونه، ملاك حرمت زنا حفظ نسل و كیان خانواده است (۱۴) و همین گونه ملاك حرمتخرید و فروش خون و فضولات انسان، نبود منفعت عقلایی و جلوگیری از اكل مال به باطل است و ملاك حرمتشراب حفظ نسل و سلامت روانی انسان است و... بر این پایه، همواره میان احكام دین و غایات و ملاكات آن، نوعی سنخیت و هماهنگی برقرار است و شناخت ملاكات و علل غایی احكام در ابواب و كتابهای گوناگون فقهی; مانند بیع، نكاح، جهاد و... كمك میكند تا احكام درستتر و به واقع نزدیكتر استنباط و بیان شوند. فقیهی كه تلاش میكند تا اهداف و ملاكات شارع را در ابواب فقه به دست آورد، در استنباط احكام تنها به قواعد اصولی بسنده نمیكند و اندیشه خود را در چارچوب تمسك به اطلاق و عموم نصوص و مانند آنها گرفتار نمیسازد بلكه با نگاه به همان قواعد اصولی، نصوص را از روزنه اهداف و ملاكات شارع كه با واقعیت زندگی پیوند دارند، میفهمد. شناخت ملاكات احكام مشعلی فروزان برای فهم نصوص شرعی و دستیابی به احكام شرع، همپای نیازهای روزگار است; برای نمونه به یك استدلال فقهی صاحب جواهر اشاره میكنیم. ایشان با توجه به دو ملاك مهم حسن عدل و قبح ظلم در باره عدم لزوم اجازه ولی در نكاح دختر رشید و باكره و با توجه به تعارض روایات به عنوان یك احتمال در این باره میگوید:
بسا اعتبار (دلیل عقل) گواه بر سقوط ولایتباشد; زیرا اجبار كردن دختر عاقل و كامل (از سوی پدر) موجب ستم بر او میشود. (۱۵)
ایشان در باره گسترش حرمت احتكار به موضوعاتی بیش از آنچه كه در زبان روایات آمده میگوید:
از آنجا كه حصر موضوع حرمت احتكار در چارچوب روایات، بسا موجب ستم و تنگی بر مردم گردد. بنابراین برای از میان برداشتن دشواری از مردم، موضوع حرمت احتكار را به هر موضوعی كه موجب فشار بر آنها میشود، گسترش میدهیم. (۱۶)
به دیگر سخن صاحب جواهر در استنباط موضوع حرمت احتكار بر این باور است كه موضوع حرمت احتكار در باره كالاهایی است كه مورد نیاز مردم است و احتكار آن موجب تنگی و سختی بر مردم میگردد و این برخلاف عدالت و موجب ستم است از این رو نبایستی احتكار را به موضوعاتی كه در روایات آمده است، منحصر ساخت ولی چنانچه كالای احتكار شده تا آن اندازه مورد نیاز مردم نباشد، به گونهای كه آنان را به سختی بیاندازد، حرمت معنا ندارد; مثلا حرمت احتكار نمك در نواحی ایران معنا ندارد. (۱۷)همان گونه كه ملاحظه میشود اگر چه صاحب جواهر، نصوصی را پیش رو دارد، با این همه با یاری جستن از اصل عدالت، لزوم اجازه ولی را در نكاح دختر رشید باكره نفی میكند و همین طور دامنه موضوع احتكار را به بیش از آنچه كه در روایات یاد گردیده است، گسترش میدهد و از دو اصل حسن عدل و قبح ظلم به عنوان مشعلی برای روشنایی راه اجتهاد، بهره میجوید.
۲) قلمرو تشخیص مصلت و بیان احكام حكومتی
حكم حكومتی، حكمی است كه از سوی فقیه با توجه به مصالح و نیازهای جامعه در زمینههای گوناگون و در چارچوب ضوابط شرعی تشخیص داده شده و بیان میگردد. از تعریف یاد شده به دست میآید كه حكم حكومتی دارای سه ركن است، اولا از سوی فقیه است، ثانیا با توجه به مصالح جامعه بیان میشود، ثالثا در چارچوب ضوابط شرعی قرار گیرد. بر این پایه، مصالح جامعه پایه و خاستگاه حكم حكومتی است كه بایستی در گستره ضوابط شرعی تشخیص داده شود و در طول آنها قرار گیرد و روشن ستشناخت مصالح جامعه بستگی آشكاری به شناخت ملاكات و مصالح احكام كه همان ضوابط شرعی است، دارد. اگر مصالح و ملاكات احكام روشن نباشد، چگونه میتوان در چارچوب ضوابط شرع، مصلحت جامعه را تشخیص داد. از آنجا كه در پارهای موارد میان مصلحتها تزاحم پدید میآید، یكی از پایههای تشخیص مصلحت، شناخت مهم از غیر مهم و همین طور شناخت مهم از مهمتر است و روشن است، بازشناسی هر یك از آنها از رهگذر روشن بودن ملاكات و مصالح احكام امكان مییابد. چنانچه ملاكات خرد و كلان احكام و یا دست كم ملاكات كلان احكام روشن نباشد، چگونه میتوان مصلحت جامعه را از میان مصالح متزاحم موجود بازشناخت؟ آیا شناخت مهم یا مهمتر بودن حكمی، راهی به جز شناخت ملاك حكم دارد؟ برای نمونه شناخت این كه احترام به مالكیتخصوصی و نگهداری اموال مردم از تخریب آنها، مهمتر استیا تخریب خانههای مردم (اگر چه بدون رضایت آنها باشد) و ساختن اماكن مورد نیاز جامعه، با توجه به شناختی است كه از ملاك هر یك از دو حكم وجود دارد و مسلما صدور چنین حكمی در پرتو فهم ملاك هر دو حكم و ترجیح یكی بر دیگری است.
بر این پایه، در نگرش كسانی كه ولایت فقیه را پذیرفتهاند و وظیفه وی را اجرای احكام شرع در جای جای تصمیمگیریهای مرتبط با جامعه میدانند، شناخت ضوابط و ملاكات احكام برای او امری ضروری و گریزناپذیر است. ملاكات و مصالح احكام در سنجش با احكام حكومتی مانند قانون اساسی در مقایسه با قانون عادی است، همان گونه كه قوانین عادی باید در راستای قانون اساسی وضع شوند، فتاوا و احكام حكومتی نیز بایستی در راستای تامین ملاكات و مصالح شرع قرار گیرند.
ما در این بخش كوتاه به زمینههای ضروری و تاثیر شناخت ملاكات احكام در دو قلمرو اجتهاد و احكام حكومتی و همین طور حكم و موضوع اشاره میكنیم و كاوش و كوشش در این باره را به مجالی دیگر میسپاریم.
۱) تاثیر در باب ترجیح در بحث تزاحم احكام;
۲) تاثیر در باب ترجیح در بحث تعارض اخبار;
۳) تاثیر در پذیرش روایات و ایجاد وثوق و اطمینان به صدور آنها;
۴) تصرف در اطلاق یا عموم نصوص و تقیید یا تخصیص آنها;
۵) تاثیر در روشن ساختن مفاد نصوص مجمل و محتمل و ترجیح یكی از آن معانی، با توجه به شناخت مصالح و ملاكات;
۶) بازشناسی دقیق موضوع و صدق عناوین احكام فقهی;
۷) تاثیر در تشخیص و جعل احكام حكومتی;
۸) تاثیر در ترتیب مقدمات فقهی برای استنباط حكم.
در یك سخن كوتاه میتوان گفت، شناخت ملاكات و مصالح و مفاسد احكام، میتواند جهتگیری اجتهاد را روشن سازد و مسیر حركت آن را نشان دهد و اجتهاد را در فضایی روشن و شفاف قرار دهد و مجتهد را تنها با تمسك جستن به یك سلسله قواعد اصولی احیانا از بیراهه رفتن، باز بدارد. اساسا توجه به ملاكات و مصالح و مفاسد احكام خود میتواند یكی از ترازها و قواعد اجتهاد به شمار آید كه بایستی مجتهد در دستیابی حكم به آن اهتمام ورزد و این سخن تازه و بدیعی نیستبلكه برخی نشانههای آن در نوشتههای فقهی به نام «روح شریعت» یا «مذاق شارع» دیده میشود. شاید سخن یاد شده نزدیك به مطلبی باشد كه به عنوان «شم الفقاههٔ» در میان نوشتههای برخی فقیهان مانند شیخ جعفر كاشف الغطاء مطرح است. (۱۸)
ج) عقل و تصرف در نصوص
همان گونه كه در پیش نیز گفته شد یكی از زمینههای بهرهگیری از عقل، تحلیل و تصرف در نصوص دینی است و به راستی كه یكی از دشوارترین عرصههای اجتهاد نیز همین امر است; زیرا تا هنگامی كه فقیه به ظواهر نصوص عمل كند كار دشواری را پیش رو نخواهد داشت. سنگینی كار هنگامی آغاز میشود كه بخواهد آیه یا روایتی را از ظاهرش برگرداند و مدلول ظاهری آن را به كنار نهد.
در یك نگاه گسترده دو دسته امور موجب تصرف در ظواهر نصوص میگردد، یك دسته قراین لفظی منفصل است و دسته دیگر قراین لبی یا غیر لفظی است. قراین لبی یا غیر لفظی نیز سه امر است، اجماع، سیره عقلا و دلیل عقل. در بحث كنونی دلیل عقل مد نظر است و همان گونه كه پیش از این نیز گفته شد، منظور از عقل، هر گونه یافتههای بشری است كه میتواند در قلمرو مباحث احكام شرعی مطرح باشد.
تصرف در ظواهر بسیاری از نصوص شرعی، امری گریزناپذیر است و علت آن نیز منطبق نبودن مفاد ظاهری آن با حقایق و وقایع، در گمان مجتهد است. این عدم انطباق از آن روست كه همواره فهم متن در چارچوب شخصیت فكری، روانی فهم كننده، انجام میشود. به طور كلی شخصیت هر فهم كننده متن، برخوردار از یك ویژگیهای مشترك و ویژگیهای فردی است. ویژگیهای مشترك همان اصول و معرفتهای فطری است كه همه انسانها از هر تیره و تباری از آن برخوردار هستند و ناگزیر همه متون از سوی هر انسانی در چارچوب آنها فهمیده میشود. میتوان این را به طور مسامحی، نوعی جبر در فهم متون نام نهاد; مانند این كه خداوند فرموده است «یا ایها الناس اعبدوا ربكم» (۱۹) و به دلیل عقل، بدیهی گفته میشود، منظور از «ناس» كسانی هستند كه عاقل، بالغ و قادر هستند.
ویژگیهای فردی، مجموعه باورها و یافتههای فكری و خصوصیات روانی فهم كننده است كه در گمان وی مانع میشود به مدلول ظاهری نص عمل شود و در تصور وی التزام به ظاهر نص، با یك سلسله حقایق یا واقعیتهای موجود معارض است. (۲۰) به هر روی میتوان گفت ضرورت تصرف در نصوص توسط عقل، عدم انطباق نصوص با حقایقی است كه در نظام فكری مجتهد وجود دارد و ناسازگاری مدلول نصوص با وقایع موجود است. چنین امری وی را وا میدارد تا مدلول ظاهری آنها را كنار بگذارد و با نگاه به آن حقایق وقایع، گونهای توسعه یا تضییق در آنها بدهد. به دیگر سخن، آنچه ضرورت تصرف در نصوص را به گونههایی چون تخصیص یا تقیید و یا توسعه روشن میسازد، بایستگی فهم عاقلانه آنهاست، بدین معنا كه بایستی نصوص را دست كم در چارچوب یك رشته معرفتهای بدیهی و نظری دریافت كرد و به تفسیر و تحلیل آنها پرداخت. چارچوبمند بودن فهم بشر یك ضرورت شناختشناسی است. بر این پایه بسا واژههایی در زبان گفتاری یا نوشتاری وجود دارد كه به لحاظ ساختار زبانی از گستردگی و شمول و یا نوعی ضیق برخوردار است، با این همه چون گستره فهم آدمی دست كم در حصار معرفتهای بدیهی عقل است، مفاد الفاظ، تخصیص یا تقیید میخورد و ناگزیر نمیتوان با شمول آنها پایبند بود. این حداقلی است كه در این باره وجود دارد و در آن خردهگیری دیده نمیشود. فراتر از آن، این است كه گفته شود از آنجا كه اجتهاد چیزی جز تلاش برای دستیابی به مقصود شارع نیست و این تلاش از رهگذر یك رشته شناختهای عقلی و نقلی پدید میآید، آنچه نهایتا به عنوان معیار و ضابطه دستیابی به مدار شارع و استنباط حكم پذیرفته میشود، قناعت وجدان مجتهد است كه پس از به كارگیری یك رشته ترازها و قاعدههای پذیرفته شده به دست میآورد. بر این پایه، بسا در نصوص، عمومات یا مطلقات و یا به طور كلی ظواهری پیدا شود كه از نگاه مجتهد با دیگر باورهای عقلی یا نقلی وی ناسازگار است. از این رو آنها را تخصیص یا تقیید میزند و یا ظاهر آن را از وجوب به استحباب، برمیگرداند.
فقیه روشن اندیش، شیخ طوسی در داوری میان نظریه جواز تخصیص عمومات به دلیل عقل و دیگر دلیلها میگوید:
آنچه كه بر درستی نظریه نخست صحه میگذارد، این است كه اگر دلیلی (اگر چه عقلی) موجب علم گردد، بایسته است كه عمومات توسط آن تخصیص بخورد. (۲۱)
شهید محمد باقر صدر در یكی از نوشتههای خود پس از آن كه تصریح میكند هدف از اجتهاد سازگار ساختن اندیشه اسلامی با رویدادهای زندگی است، میگوید، چنانچه مدلول نص در قلمرو مسائل عبادی باشد، بایستی به همان ظهور لغوی یا سیاقی آن بسنده گردد و نبایستی به آن چیزی افزود ولی چنانچه مدلول نص در قلمرو مسائل اجتماعی باشد، در این صورت بایستی نص را از دریچه فهم اجتماعی و ارتكاز مشترك میان مردم فهمید و بسا چنین فهمی موجب توسعه یا تضییق نص گردد. وی برای نمونه به مساله تحقق ملكیت در حیازت اشاره كرده میگوید، اگر مدلول نص این بود كه چنانچه كسی آب چاه یا هیزم را حیازت كرد، مالك آن میشود، مدلول لغوی چنین نصی اقتضا میكند كه در حكم به ملكیتبرای شخص حیازت كننده، به همین دو موضوع اكتفا شود ولی چنانچه از دریچه فهم اجتماعی و ارتكاز عقلایی نگریسته شود، حكم به ملكیت منحصر در حیازت آب چاه یا هیزم نیستبلكه در برگیرنده همه ثروتهای طبیعی میشود. وی از این امر به تناسب حكم و موضوع یاد میكند، بدین معنا كه در ارتكاز عقلا به طور كلی، حكم به ملكیتبا ثروتهای طبیعی تناسب دارد و منحصر در آب چاه یا هیزم نیست و این دو به عنوان مصداقی از ثروتهای طبیعی در نص آمدهاند و با ضمیمه كردن ارتكاز مشترك میان عقلا، بایستی حكم به ملكیت را به همه ثروتهای طبیعی گسترش داد و در ظاهر لغوی نص تصرف كرد. (۲۲)
ممكن است اشكال شود، بحث در باره نقش دلیل عقل در تصرف نصوص است ولی آنچه برای نمونه گفته شد، در باره ارتكاز عقلایی است كه موجب تعمیم و گستردگی در نص گردیده و روشن است، میان دلیل عقل و ارتكازات عقلایی تفاوت وجود دارد.
در پاسخ گفته میشود تحقیق نشان میدهد، دست كم شماری از ارتكازات عقلا بر پایه گونه تحلیل عقلانی كه در ضمیر ناخودآگاه آنان وجود دارد، استوار هستند و در نهایتبه نوعی دلیل عقلی به معنایی كه پیش از این گفته شد، برمیگردند. مساله ارتكاز عقلایی در باره حیازت از این دست ارتكازات به شمار میآید; زیرا چنانچه پذیرفته شود، حیازت چیزهایی; مانند آب چاه و هیزم، موجب مالكیت میگردد، چنین امری در واقع بر پایه این استدلال استوار است كه این امور مالك بخصوصی ندارد و هر كسی آنها را یافت، بویژه چنانچه برای یافتن آنها، جستجو و هزینه كرده باشد، برای وی حق پدید میآید و اصل عدالت اقتضا میكند كه مالك آنها به شمار آید. عقلا بر پایه چنین استدلالی، اگر چه ناخودآگاه حكم به مالكیت كردهاند و این ارتكاز یا دلیل عقلی; مانند قرینه، موجب میگردد در مدلول ظاهر نص تصرف شود و حكم به همه ثروتهای طبیعی گسترش یابد.
بر پایه آنچه گفته شد، به كارگیری عقل در فقه شیعه از ظرفیتشایستهای برخوردار است; زیرا شمار بسیاری از احكام شرع در زمینههای حكم عقلی یا حكم عقلایی است و اساسا بخش فراوانی از آنها در این باره ارشادی است و بدین روست كه عقل میتواند و گاهی باید، عموم یا اطلاق برخی نصوص را تضییق كند و یا در مفاد آنها توسعه بدهد; زیرا احكامی كه زمام آنها به دست عقل و عقلاست، حدود و قیود و گستره آنها نیز به دست عقل و عقلاست. (۲۳) بررسی و جستجو در نوشتههای فقهی گواه روشنی بر این سخن است. فقیهان گرانمایه اگر چه در مباحث اصول، عقل را در جایگاه شایسته آن ننشاندهاند ولی در مباحث فقهی به شایستگی از آن سود جستهاند و هر آنچه در مباحث اصول كم گفتهاند، در مباحث فقه به كار بستهاند. این امر پژوهشی شایسته خود را میطلبد كه بایستی به آن همت گماشت.
سعید قماشی
پینوشتها
۱) ناگفته نماند روایاتی از این دست كه میگوید «لیس شیء ابعد عن عقول الرجال من تفسیر القرآن» وجود دارد ولی سخن ما در تفسیر قرآن نیست. بحار الانوار، مؤسسهٔ الوفاء، بیروت، چاپ دوم، ج۸۹، ص۱۱۱.
۲) ابن منظور، لسان العرب.
۳) سید محمد باقر صدر، دروس فی علم الاصول، ج۲، ص۲۸۹.
۴) محمد تقی حكیم، اصول العامه للفقه المقارن، ص۲۲.
۵) وحید بهبهانی، الفوائد الحائریهٔ، ص۱۴۷.
۶) ناصر مكارم شیرازی، بحوث فقهیهٔ حامهٔ ص ۱۰ به بعد; ر. ك. امام خمینی رحمه الله، كتاب البیع، ج۳، ص۲۵.
۷) اهل تسنن بر این باورند كه بطور كلی عقل محض و مستقل از نصوص، توانایی فهم ملاكات احكام را ندارد و تنها باتكیه بر نصوص است كه میتواند به حكم دست پیدا كند و بدین روست كه عقل را در ردیف منابع احكام نمیآورند. وهبهٔ الزحیلی، الاسس و المصادر الاجتهادیه المشتركهٔ بین السنهٔ و الشیعهٔ، صص۲۶ و ۳۱. محمد سراج، اصول الفقه الاسلامی، ص۶۵. برخی از اندیشمندان شیعه بر آن باورند كه عقل در پارهای از موارد بطور مستقل نیز توان فهم ملاكات احكام را دارد. محمد حسین نائینی، فوائد الاصول، ج۳، ص۵۶.
۸) سید محمد باقر صدر، پیشین، ص۲۸۹.
۹) ابو القاسم خویی، مصباح الاصول، ج۲۲، ص۲۶.
۱۰) محمد حسین نائینی، پیشین.
۱۱) ناگفته نماند، برخی از دانشمندان اصولی شیعه این دو مثال را در ردیف احكام و آرای عقلا میدانند كه از واقعیتبیبهره هستند، محمد حسین اصفهانی، نهایهٔ الدرایه، ج۳، ص۱۸.
۱۲) حسینعلی منتظری، دراسات فی المكاسب المحرمهٔ، ج۲، ص۵۴۶: «ان الاوامر و النواهی الواردهٔ فی ابواب المعاملات و السیاسیات و الجزائیات من قبیل الاحكام الارشادیه الی ما یدركه العقل و النظر ایضا بعد التنبه لها.» ; سید عبد الحسین لاری، التعلیقهٔ علی فرائد الاصول، ج۲، ص۱۸.
۱۳) امام خمینی رحمه الله، پیشین، ص۲۵.
۱۴) ملاك یاد شده در پارهای از روایات نیز وجود دارد: شیخ صدوق، علل الشرایع، ص۴۷۹.
۱۵) محمد حسن نجفی، جواهر الكلام، ج۲۹، ص۱۷۹: «لعل الاعتبار یشهد بسقوط الولایهٔ راسا ضرورهٔ تحقق الظلم فی جبر العاقل الكامل علی ما یكرهه.»
۱۶) همان، ج۲۲، ص۴۸۱ به بعد.
۱۷) همان.
۱۸) شیخ جعفر كاشف الغطاء، كشف الغطاء، ص۳۲: «...و كذا ما ینقدح فی ذهن المجتهد من تتبع الادله بالانبعاث عن الذوق السلیم و الادراك المستقیم بحیثیكون مفهوما له من مجموع الادله فان ذلك من جملهٔ النصوص، فان للعقل علی نحو الحس ذوقا و لمسا و سمعا و شما و نطقا.» نوه ایشان با سود جستن از همین سخن در نوشته خود به نام «مصادر الحكم الشرعی» اساسا شم الفقاههٔ را یكی از مصادر حكم شرعی میداند.
۱۹) بقره/۲۱.
۲۰) این امر بیانگر این نكته است كه اجتهاد میتواند امر نسبی باشد و در پارهای موارد نوع استنباط از متن با شرایط فكری و روانی مجتهد است.
۲۱) شیخ طوسی، عدهٔ الاصول، ج۱، ص۳۲۷.
۲۲) الاجتهاد، و الحیاهٔ، اعداد محمد الحسینی، الطبعهٔ الثالثهٔ، ص۱۶۷.
۲۳) سید احمد خوانساری، جامع المدارك، ج۳، ص۲۱.
منبع:فصلنامه قبسات ، شماره ۳۳
پینوشتها
۱) ناگفته نماند روایاتی از این دست كه میگوید «لیس شیء ابعد عن عقول الرجال من تفسیر القرآن» وجود دارد ولی سخن ما در تفسیر قرآن نیست. بحار الانوار، مؤسسهٔ الوفاء، بیروت، چاپ دوم، ج۸۹، ص۱۱۱.
۲) ابن منظور، لسان العرب.
۳) سید محمد باقر صدر، دروس فی علم الاصول، ج۲، ص۲۸۹.
۴) محمد تقی حكیم، اصول العامه للفقه المقارن، ص۲۲.
۵) وحید بهبهانی، الفوائد الحائریهٔ، ص۱۴۷.
۶) ناصر مكارم شیرازی، بحوث فقهیهٔ حامهٔ ص ۱۰ به بعد; ر. ك. امام خمینی رحمه الله، كتاب البیع، ج۳، ص۲۵.
۷) اهل تسنن بر این باورند كه بطور كلی عقل محض و مستقل از نصوص، توانایی فهم ملاكات احكام را ندارد و تنها باتكیه بر نصوص است كه میتواند به حكم دست پیدا كند و بدین روست كه عقل را در ردیف منابع احكام نمیآورند. وهبهٔ الزحیلی، الاسس و المصادر الاجتهادیه المشتركهٔ بین السنهٔ و الشیعهٔ، صص۲۶ و ۳۱. محمد سراج، اصول الفقه الاسلامی، ص۶۵. برخی از اندیشمندان شیعه بر آن باورند كه عقل در پارهای از موارد بطور مستقل نیز توان فهم ملاكات احكام را دارد. محمد حسین نائینی، فوائد الاصول، ج۳، ص۵۶.
۸) سید محمد باقر صدر، پیشین، ص۲۸۹.
۹) ابو القاسم خویی، مصباح الاصول، ج۲۲، ص۲۶.
۱۰) محمد حسین نائینی، پیشین.
۱۱) ناگفته نماند، برخی از دانشمندان اصولی شیعه این دو مثال را در ردیف احكام و آرای عقلا میدانند كه از واقعیتبیبهره هستند، محمد حسین اصفهانی، نهایهٔ الدرایه، ج۳، ص۱۸.
۱۲) حسینعلی منتظری، دراسات فی المكاسب المحرمهٔ، ج۲، ص۵۴۶: «ان الاوامر و النواهی الواردهٔ فی ابواب المعاملات و السیاسیات و الجزائیات من قبیل الاحكام الارشادیه الی ما یدركه العقل و النظر ایضا بعد التنبه لها.» ; سید عبد الحسین لاری، التعلیقهٔ علی فرائد الاصول، ج۲، ص۱۸.
۱۳) امام خمینی رحمه الله، پیشین، ص۲۵.
۱۴) ملاك یاد شده در پارهای از روایات نیز وجود دارد: شیخ صدوق، علل الشرایع، ص۴۷۹.
۱۵) محمد حسن نجفی، جواهر الكلام، ج۲۹، ص۱۷۹: «لعل الاعتبار یشهد بسقوط الولایهٔ راسا ضرورهٔ تحقق الظلم فی جبر العاقل الكامل علی ما یكرهه.»
۱۶) همان، ج۲۲، ص۴۸۱ به بعد.
۱۷) همان.
۱۸) شیخ جعفر كاشف الغطاء، كشف الغطاء، ص۳۲: «...و كذا ما ینقدح فی ذهن المجتهد من تتبع الادله بالانبعاث عن الذوق السلیم و الادراك المستقیم بحیثیكون مفهوما له من مجموع الادله فان ذلك من جملهٔ النصوص، فان للعقل علی نحو الحس ذوقا و لمسا و سمعا و شما و نطقا.» نوه ایشان با سود جستن از همین سخن در نوشته خود به نام «مصادر الحكم الشرعی» اساسا شم الفقاههٔ را یكی از مصادر حكم شرعی میداند.
۱۹) بقره/۲۱.
۲۰) این امر بیانگر این نكته است كه اجتهاد میتواند امر نسبی باشد و در پارهای موارد نوع استنباط از متن با شرایط فكری و روانی مجتهد است.
۲۱) شیخ طوسی، عدهٔ الاصول، ج۱، ص۳۲۷.
۲۲) الاجتهاد، و الحیاهٔ، اعداد محمد الحسینی، الطبعهٔ الثالثهٔ، ص۱۶۷.
۲۳) سید احمد خوانساری، جامع المدارك، ج۳، ص۲۱.
منبع:فصلنامه قبسات ، شماره ۳۳
منبع : مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست