جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


یاد جلال مثل یک فانوس دریایی


یاد جلال مثل یک فانوس دریایی
نام آل احمد را وقتی کلاس هشتم بودم (سال ۵۲) از همکلاسی ام شنیدم. «مدیر مدرسه»، «زن زیادی» و شاید «از رنجی که می بریم» کتاب هایی بودند که آن زمان از او خواندم. از آن روزها به بعد در قلمرو و مه آلود ادبیات به هر طرف که می روم، شبح آل احمد از دور و نزدیک حضور دارد. گاهی دور وگاهی نزدیک. آن روزها کتاب های عزیز نسین، صمد بهرنگی و آل احمد برای محصل های روشنفکر و اهل مطالعه در دبیرستان های تبریز مد روز بود. به خیال خودمان از «کیهان بچه ها» و «دختران پسران» عبور کرده بودیم و رسیده بودیم به «هذیان یک مسلول» از کارو و نامه ای به انیشتین و ای وای مادرم شهریار.
بهرنگی بیشتر فقر بچه های روستاهای آذربایجان را پیش چم خیال مان تصویر می کرد اما با آل ا حمد برای نخستین بار احساس روشنفکری کردیم.
آل احمد چه در آفاق و چه در انفس اهل یک جا نشستن نیست. او همتای سالکی است که پـیوسته با سیاحت می آمیزد و سلوک خاص خود را رقم می زند. هم در زندگی شخصی و هم در زندگی سیاسی - اجتماعی از هنجارهای زمانه می گریزد و در پی یافتن و کشف وسعت های تازه سر از پا نمی شناسد. تک نگاری های جلال مثل «خارک، در یتیم خلیج فارس» و «اورازان» و «تات نشین های بلوک زهرا» سفرنامه های او مثل سفر به ولایت عزرائیل، سفر روس، مجموعه نقدهای او درباره شعر، نمایشنامه، نقاشی و فیلم و... از او چهره ای چند وجهی می پردازد. اما او با نثری موجز و تلگرافی در عالم ادبیات معاصر ایران جایگاهی ویژه می یابد. نثر آل احمد حاصل نثر قدیم به ویژه گلستان سعدی به اضافه خلق و خوی خود جلال است. در عین مهربانی، آتشین و تندمزاج است. ملاحظه کسی را در اعلام نظر نمی کند در عین حال که اهل بخیه نیست اما با هوش است و گزک الکی دست دشمنان نمی دهد.
تنوع موضوع ها و مطالب متفاوتی که جلال درباره آنها قلم زده بسیار زیاد است. به چند نمونه اشاره میکنم:
۱) نمایشنامه نویسی - در انتظار گودو، ساموئل بکت.
بر آن چه حضرت براهنی درباره «گودوی» رشیدی ]داود[ نوشته این چند نکته را هم من بیاورم به قصد رعایت ایجاز و جای دیگران را تنگ نکردن
۷ اردیبهشت ۴۷
۲) درباره جایزه ادبی نوبل
کار جایزه ادبی نوبل دیگر به افتضاح کشیده. سه چهار سال پیش دادندش به پاسترناک تا توجه کرده باشند معامله ای را که در خارج شدن دکتر ژیواگو از شوروی رخ داد یا تا تشویق کرده باشند صبر ایوبی را که به بی غیرتی بیش تر می برازید تا به تحمل صبر ایوب نویسنده ای که من نمی دانم چه طور آن همه بی عدالتی را تحمل کرد تا وجود ذی جود شریف خویش را پس انداز کند برای روز مبادای خروشچفیسم!
۳) داستایفسکی و نهیلیسم و عاقبتش
من از داستایفسکی می ترسم. حتی وحشت دارم. یعنی هر وقت کتابی از او خوانده ام، وحشت کرده ام نه از این باب که نوعی داستان جنایی سرداده باشد به قصد کشیدن اعصاب و ایجاد ترس و از این فوت و فن ها. بلکه از این جهت که در برابر دنیای پیچیده ذهن او احساس حقارت میکنم...
۸ آذر ۱۳۴۳
۴) مهاتما گاندی
... روزگاری بود که حتی بزرگان غرب معترف بودند که نور معرفت از شرق برخاسته است و روزگار دیگری که در شرق همه چشم به روزنی دوخته داشتند که به سوی غرب گشوده می شد و اکنون آیا آن هنگام فرانرسیده است که باز نظرها به سوی شرق منعطف گردد که بر ویرانه های آن و براساس حکمتی کهن نسلی در حال به پا خاستن است که وارث همه فضایل انسانی است؟ و اگر نه این انتظار سراسر به جا باشد، دست کم این قدر هست که در کارنامه زندگی هفتاد و چند ساله مردی همچون گاندی طلایه این عصر جدید هویداست. آذر ۱۳۳۴
۵) درباره آدن . یک شاعر و نمونه شعرش
W.H.Auden در سال ۱۹۰۷ متولد شده. تحصیلات عالی خود را در دانشگاه آکسفورد گذرانده است و در همین سال های دانشگاه بوده است که نخستین پایه های مکتب ادبی و پیروانش ریخته شده...
ترانه غم انگیز پناهندگان
گویا در این شهر بیست کرور آدم است.
که برخی در خانه های زیبا می زیند و دیگران در دخمه ها
با این همه ما را جایی نیست، عزیزمن، ما را جایی نیست¤.
اسفند ۱۳۳۰
جلال از «تأثیرات تلویزیون در انگلستان» گرفته تا درباره خانواده و دولت» نظر و نقد خود را به صراحت اعلام می دارد. او همتای روشنفکری آگاه لحظه ای را برای هدر دادن و بطالت تلف نمی کند. جلال در تمام زندگی تقریباً کوتاه خویش «ماست مالی» و «توجیه» را هرگز بر نتابید چه در دوران فعالیت حزبی و چه در فعالیت های اجتماعی و چه در عرصه ادبیات. به مرحوم نیما یوشیج می تازد اما زمانیکه متوجه تندروی خود می شود، در مقاله - پیرمرد چشم و چراغ ما بود - او را به دلجویی می نوازد. ]قیاس شود با روشنفکران، طیف های مختلف مرغ یک پا دارد.[
ظهور زنده یادان جلال و دکتر شریعتی و شهید مطهری برای من و هم نسلان من غنیمت بزرگی بود. نه اینکه این بزرگواران، معصوم و مصون از خطا باشند اما معمارانی بودند که در ساختن هویت و شکل بخشیدن به ما از جان مایه گذاشتند.
▪ در حاشیه:
این چند خط را به مطلب مثل یک فانوس دریایی اضافه می کنم. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید. پرداختن به ابعاد شخصیتی جلال، مجال وسیع تری می طلبد. من دو وجه شخصیت آن زنده یاد را بیشتر می پسندم.
۱) صداقت
جلال اهل تعارف، مجامله و رفوگری نیست. او حتی فراتر از حد تصور ما پوشش های به جا و نابجای شخصیت خود را نیز می درد و در واپسین اثر خود - سنگی بر گوری - هر چند مثل همیشه با لحن قلندرانه اما با حزنی پنهان ولحنی بسیار صریح پرده از درد درونی خویش بر می دارد. در سرزمین تعارف ها، این کار جلال بیشتر به افسانه می ماند.
۲) تفرعن زدایی
جلال با جماعت کبر و فخرفروش به شدت سر ناسازگاری داشت هر کسی که خیال تفاخر دارد با تیغ تیز قلم و طنز وحشتناک او سرو کار دارد.
راستی اگر امروز جلال زنده بود، می دید که وقتی دور از کرسی ها هستیم چقدر ما جماعت روشنفکر دوست داشتنی و هوادار حق و حقیقت هستیم. می گویم تفرعن زدایی مثل کویرزدایی یا فقرزدایی.
شاید با همان ژست مشهور نهیب مان می زد که اخوی یا رئیس! اول حساب فرعون درون خودت را برس بعد برای عالم و آدم فلسفه بافی کن! ادبیات اگر به درد درست کردن خودت نمی خورد، مثل پوشال فرسوده کولر آبی به درد چیز دیگری هم خیلی نمی خورد البته، شاید جلال ادبیات ایران زمین چیزی از این دست به ما می گفت.
عبدالمجید نجفی
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید