دوشنبه, ۳۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 May, 2024
مجله ویستا


ویراستاران حرفه ای در کار تاریخ سازی


نقد عباس سلیمی نمین بر خاطرات عبدالرحیم جعفری چندی پیش طی چهار قسمت در صفحه كتاب منتشر شد. پس از آن عبدالرحیم جعفری در سه قسمت به آن نقد پاسخ گفت و مستنداتی ارائه كرد.هفته گذشته نوشته ای طولانی از عباس سلیمی نمین مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران به دستمان رسید كه در واقع پاسخی بود به پاسخ عبدالرحیم جعفری ، البته پاسخی بسیار طولانی كه از امروز در صفحه كتاب خواهید خواند. روزنامه شرق فرصت را برای آقای عبدالرحیم جعفری و پاسخ ایشان محفوظ می داند اما پس از آن بحث از نظر ما خاتمه یافته خواهد بود و طرفین می توانند در محیطی غیر از شرق به مجادله خود ادامه دهند.سخنم را با استعانت از پروردگار آغاز می كنم تا آنچه در پی می آید بتواند به روشن كردن گوشه هایی از حقایق تاریخ پرفراز و نشیب كشورمان كمك كند. همچنین از سعه صدر دست اندركاران آن جریده محترم (صرف نظر از برخی مقدمه نویسی های ژورنالیستی) سپاسگزارم؛ چرا كه موجب شده است تا دیدگاه های متعارضی در معرض قضاوت اهل تدبر قرار گیرد و فرصت نقد چند مطلبی كه روزنامه شرق در تبلیغ یك اثر مكتوب به چاپ رسانده بود، فراهم آید. همچنین لازم می دانم در مطلع بحث اعلام دارم برخلاف آنچه در مقدمه «ویل للمكذبین» آمده است، این مناظره قلمی به دنبال انتشار مطلبی در روزنامه شرق در تبلیغ كتاب «در جست وجوی صبح» آغاز شد، لذا در صورتی كه بار دیگر مطلبی از جانب «ویراستاران حرفه ای» نخستین مدیر امیركبیر عرضه شود، طبق قانون و عرف رسانه ای این حق برای اینجانب محفوظ خواهد بود تا مجدداً پاسخ خود را جهت درج تقدیم دارم.قبل از ورود به اصل بحث، یعنی جعل تاریخ نشر در دوران پهلوی دوم از سوی تدوین كنندگان كتاب در جست وجوی صبح، لازم است اجمالاً به چند نكته بپردازم:
۱- تنظیم كنندگان پاسخ به نقد اینجانب، برای مطلب خود تیتر «ویلُ للمكذبین» یعنی «وای بر دروغ گویان» را برگزیده اند. هر چند این گونه انگ زدن ها را شایسته یك بحث منطقی نمی دانم، اما ناگزیرم با ذكر چند مصداق خوانندگان محترم را در این زمینه به قضاوت بخوانم.در كتاب «در جست وجوی صبح»، كسانی كه بعد از خلع ید از آقای جعفری، مدیریت انتشارات امیركبیر را به عهده می گیرند با تعابیر تندی چون آسان خواران و... بارها مورد حمله قرار گرفته اند. این بدان معناست كه لابد امكانات فراوان و سرمایه هنگفتی كه بخشی از ثروت آقای جعفری را تشكیل می داده از مالكیت وی خارج شده و در اختیار یك سازمان عام المنفعه قرار گرفته است. خوب است برای روشن شدن قضیه، به جوابیه ای با امضای ایشان در پاسخ به وكیل آقای رائین، توجه فرمایید: «فرموده اند ثروت افسانه ای مدیر موسسه امیركبیر یك میلیارد و پانصد میلیون تومان است. من كه صاحب این ثروت هستم كه ایشان بخشیده اند! نمی دانم این رقم را با چند صفر بنویسم. اما تمام این دارایی را در مقابل قرض هایم به شما واگذاشتم، بیایید و این معامله سودآور را بكنید و در ازای آن حقوق و مزایای پنجاه سال كار و خدمت مرا به فرهنگ مملكت طبق قوانین كار كه به هر صاحب حقی تعلق می گیرد تا آخر عمر به من بدهید و این پیرمرد شصت ساله را بازنشسته كنید!» (روزنامه كیهان، مورخ ۱۳/۱۰/۱۳۵۸)با توجه به اینكه در زمان خلع ید آقای جعفری از موسسه امیركبیر بخش قابل توجهی از ثروت مورد اشاره، از سوی مقامات قضایی در اختیار وی قرار گرفت بنابراین به نظر می رسد حتی به مراتب بیش از تقاضای مطروحه، نظر آقای جعفری تامین شده باشد؛ زیرا انتشارات امیركبیر با انبوه بدهی ها آن را گرفته و در مقابل، برخی دارایی های دیگر به ایشان بازگردانیده شد. در واقع صرفنظر از آنچه صورت گرفته است، یك مسئله براساس اذعان مكتوب مدیر اسبق امیركبیر كاملاً روشن ابراز شده و آن بدهی های فراوان این موسسه است. اما همین فرد بعد از گذشت چند سال به طور كلی منكر بدهكار بودن موسسه امیركبیر در زمان خلع ید شده و در نامه ای به مدیر انتشارات امیركبیر در سال ،۶۶ از گزارش عرضه شده در غرفه امیركبیر در مورد بدهی های این موسسه در نمایشگاه بین المللی كتاب تهران انتقاد می كند: «موسسه انتشارات امیركبیر- جناب آقای حسین انواری- با عرض سلام، در بازدیدی كه در نمایشگاه بین المللی كتاب از غرفه امیركبیر داشتم، فیلمی از كار تولید كتاب در قسمت های حروفچینی و چاپ و صحافی و توزیع و فروش نشان می دادند كه متاسفانه در مقدمه گفتاری كه برای آن فیلم تهیه شده بود سرپرست سابق موسسه، برخلاف مروت و جوانمردی و انصاف حقایق را وارونه جلوه می داد و در مورد بدهی موسسه امیركبیر قبل از مصادره مطالبی خلاف واقع و حقیقت بیان می داشت كه هر شنونده كتابدوست و كتابخوان را به حیرت و تاسف وامی داشت... برخلاف آنچه سرپرست سابق در آن فیلم می گفت اگر در بادی امر مدیران محترم جامعه الصادق و حوزه علمیه قم زیر بار تصاحب تشكیلات امیركبیر نرفتند نه به واسطه بدهی بلكه به خاطر اطلاع از ماهیت حكم صادره و عدم رضایت من بدین تصاحب بوده است... با تقدیم احترام عبدالرحیم جعفری ۲۵/۸/۶۶.» (دبیرخانه مركزی انتشارات امیركبیر، مورخ ۲۸/۹/۶۶ شماره ثبت ۹۲۵۸)دست كم در این امر هیچ گونه تردیدی نمی توان داشت كه یكی از این دو روایت آقای جعفری خلاف واقع است و بنابراین خود در جایگاهی قرار می گیرد كه به دیگران نسبت داده است: ویل للمكذبین.نكته دوم در مورد ضرب و شتم وكیل آقای رائین است، یعنی مسئله ای كه نخستین مدیر امیركبیر ترجیح داده در مورد آن كاملاً سكوت كند. دو روایت در این زمینه از ایشان در دسترس محققان قرار دارد كه در یكی ضرب و شتم آقای كمر ه ای _ وكیل آقای رائین- را به شدت تكذیب كرده است و می نویسد: «در اینكه نوشته اند مورد فحاشی و ضرب قرار گرفته اند به راستی آیا باور كردنی است كه وكیلی مورد ضرب و جرح قرار گیرد و شكایت ها و كلانتری كشی ها در پی آن نیاید؟» (روزنامه كیهان، مورخ۱۳/۱۰/۱۳۵۸) و اما روایت متضاد دیگری به نقل از ایشان در كتاب «در جست وجوی صبح» به ثبت رسیده است كه طی آن شرح مبسوطی از چگونگی ضرب و جرح آورده می شود: «معطل نكردم كه سئوال و جوابی در بین بیاید، تا رسیدم رفتم جلوی كمره ای، خودم نمی دانم چه قیافه ای داشتم. كمره ای تا مرا دید از جا جهید... نفهمیدم وحشت كرد یا به این نیت كه با من دست بدهد. معطل نكردم، كشیده محكمی به صورتش زدم و یك لگد هم به كمرش، پس گردنش را گرفتم و كشان كشان از اتاق بیرونش انداختم.» (ص۱۰۳۵)
در اینجا نیز یكی از این دو روایت خلاف واقع است و گوینده آنها می تواند مصداق آشكار «ویل للمكذبین» باشد.از این دست خلاف واقع گویی ها توسط خلاف واقع گویانی كه همواره دچار فراموشی می شوند، با ذكر مصادیق به وفور می توان بیان كرد، اما چون موضوع نقد ما مسائل شخصی آقای جعفری نیست، به منظور پرهیز از اطاله كلام به بیان دیگر مصداق ها نمی پردازم، البته ذكر این نكته خالی از لطف نخواهد بود كه حتی در همین مطلب «ویل للمكذبین» مواردی به نقل از مقاله اینجانب كه یك هفته قبل از آن در روزنامه شرق درج شده بود، آمده كه كاملاً خلاف واقع است: «و نوشته اند كه جعفری روتارین به خاطر ارتباطش با دكتر گنجی روتارین- وزیر آموزش و پرورش وقت- قرارداد كتاب های درسی را بست. این در حالی است كه من در عمرم با آقای گنجی ارتباط نداشتم. قرارداد كتاب های درسی اصلاً با آقای دكتر خانلری بسته شد.»(روزنامه شرق، ۱۷ مهر ،۸۴ شماره ۵۹۶)اصولاً چنین موضوعی در نقد اینجانب وجود خارجی ندارد و اگر ایشان بتوانند خلاف آن را به اثبات برسانند كه قطعاً نخواهند توانست، حاضرم رسماً در رسانه ها اعلام كنم كه با ابتدایی ترین اصول تحقیق بیگانه ام. در غیر این صورت آیا ایشان مصداق ویل للمكذبین نخواهند بود؟۲- مطلب ویل للمكذبین، پاسخ به نقد اینجانب را بعد از ستایش های كم نظیر از آقای جعفری همچون «... و محبوب ناشران و كتاب فروشان و مولفان و مترجمان و همواره سربلند و سرافراز» - كه در ادامه به آن خواهم پرداخت - و نیز با متهم ساختن ناقد به عدم درك «ویراستاری حرفه ای» در كار نشر آغاز كرده است. صدور چنین حكمی به این دلیل صورت گرفته است كه اینجانب براساس مستنداتی از كتاب «در جست وجوی صبح» از جمله داشتن سوادی در حد پنجم دبستان (در جست وجوی صبح، ص۱۴۵)، ناتوانی در نگارش یك مقدمه چندسطری ساده و واگذاری نگارش مقدمه كوتاه بر كتاب صحیفه سجادیه به آقای فاضل (در جست وجوی صبح، ص۵۹۸) و نیز به ثبت نرسیدن حتی یك مقاله كوتاه در هر زمینه ای در آرشیو رسانه ها به قلم ایشان و ... عنوان داشته ام: «از آنجا كه آقای عبدالرحیم جعفری به اذعان متن كتاب دارای تحصیلاتی در سطح ابتدایی است و حتی توان نگارش متنی بسیار ساده و چندسطری را ندارد، لذا ایشان نمی تواند تحریركننده چنین كتابی كه نگارنده- یا نگارندگان- آن از توان بالایی در نگارش برخوردارند به حساب آید.» در پاسخ به این استنباط كه مبتنی بر قرائن ذكر شده است، در مطلب «ویل ُ للمكذبین» آمده است: «من صاحب بزرگترین نشر خصوصی در ایران بوده ام و بیش از ۲۸۰۰ كتاب به چاپ رسانده ام، با بیشتر چهره های فرهنگی و ادبی زمان خودم حشر و نشر داشته ام و آثار آنان را دست كم به خاطر شغلم مطالعه كرده ام. چگونه با چنین سوابقی از نوشتن زندگینامه ام ناتوان باشم. من به طور حرفه ای كتابم را به شماری از حرفه ای ترین ویراستاران كشور سپرده ام... اما نویسندگان نوشته كذا ویراستاران را نویسندگان كتاب تلقی كرده اند و این ناآگاهی آنان از صنعت نشر و كتاب را می رساند.» (روزنامه شرق، شماره ۵۹۵ مورخ ۱۶/۷/،۸۴ ص۲۰) اینكه آقای جعفری هر آنچه را نشر می كرده، می خوانده یا صرفاً همان افراد به خدمت گرفته شده به مطالعه و ارزیابی كتاب می پرداخته اند، موضوعی است كه در مبحث همكاری عناصر اداره نشر كتاب با موسسه امیركبیر به آن خواهیم پرداخت. اما به فرض مطالعه، آیا فردی با تحصیلات ابتدایی از یك كتاب فلسفی، سیاسی و عرفانی سنگین می تواند بهر ه ای ببرد؟ همچنین در كجا می توان سراغ گرفت كه حشر و نشر «تاجرانه» یك فرد كم سواد با صاحبان علم و دانش منجر به كسب كمالات علمی شده باشد؟ البته ممارست و نشست و برخاست با هدف كسب علم و تلمذ، مقوله دیگری است كه قطعاً باید آن را مستثنا كرد. جالب اینكه آقای جعفری این قاعده ارتقای سواد از طریق چاپ كتاب و حشر و نشر كاسب كارانه با اهل فضل را در مورد دیگران صادق نمی داند: «تاسیس این شركت (انتشارات تمدن بزرگ) و مشاركت نماینده شاهپور غلامرضا در آن باعث شد كه بعد از انقلاب به این بهانه اكبر آقا (علمی) مدتی زندانی و چاپخانه و ساختمانی كه در شاه آباد داشت و قسمتی از اموال مصادره شود، در صورتی كه اكبر آقا اصلاً اهل سیاست نبود، سواد نداشت. آقای خ و یكی دو نفر از همدستانش برای رقابت با شركت ما او را علم كرده بودند.» (در جست وجوی صبح، ص۸۲۷) این در حالی است كه آقای علمی علاوه بر اینكه در امر نشر كتاب سابقه بسیار بیشتری از آقای جعفری داشت، صاحب امتیاز مجله نیز بود: «كار به جایی می رسد كه اكبر آقا هم كه حتی از نوشتن نام خود عاجز بود امتیاز مجله ای را می گیرد به نام علمی. گرداننده این مجله مهدی آذر یزدی و احمدشاملو و چند تن از رفقای او هستند. كار از اینها و آوازه از اكبر آقا!...» (همان، ص۲۳۶) در اینجا بنا به اعتراف آقای جعفری حشر و نشر با نویسندگان و انتشار كتاب و مجله و حتی صاحب امتیاز نشریه ادواری بودن (در آن زمان به دلیل نبود جایگاه مدیرمسئول، صاحب امتیاز، مسئول محتوایی نشریه بود و همه مطالب را باید می خواند) لزوماً نمی تواند منجر به ارتقای سطح معلومات كسی شود. نكته دیگری كه در این زمینه یادآوری آن ضروری است مسئله اعتقاد به «ویراستاری حرفه ای» است. همگان می دانند كه اگر اعتقادی به ویراستاری حرفه ای وجود داشته باشد، دست كم نام ویراستار یا ویراستاران باید در شناسنامه كتاب بیاید. آیا امتناع از اجرای این بدیهی ترین و ابتدایی ترین اصل در امر ویراستاری به این معنی نیست كه مسئله در این كتاب ویرایش نیست، بلكه نگارش است و درصورت ذكر نام به اصطلاح ویراستاران حرفه ای(بنا به ادعای آقای جعفری) همه كسانی كه با قلم و نگارش سروكار دارند به دلیل آشنایی با شیوه نگارش افراد صاحب قلم بلافاصله پی می بردند كه نگارنده كتاب كیست؟ جالب است بدانیم فردی كه مدعی است: «موسسه امیركبیر تنها موسسه انتشاراتی خصوصی بود كه بخش ویراستاری را به طور حرفه ای وارد عرصه نشر كرد.» (روزنامه شرق شماره ۵۹۵ مورخ ۱۶/۷/۸۴) نام صفحه آرای كتاب، خوشنویس عناوین و... را ذكر می كند، اما نامی از ویراستار یا ویراستاران كه بالاترین جایگاه را در تولید یك اثر مربوط به یك فرد كم سواد دارند، نمی برد. البته خواننده اهل فضل خود دلایل حذف نام ویراستاران را به خوبی درك می كند و لذا نیازی به اطاله كلام در این زمینه نیست.
اما ای كاش مدیر اسبق انتشارات امیركبیر، كار به تعبیر ایشان ویرایش پاسخ تهیه شده را نیز به همان «حرفه ای ترین ویراستاران» تدوین كننده «در جست وجوی صبح» می سپرد تا با مطلبی در حد وزانت كتاب مواجه بودیم؛ زیرا این تغییر «ویراستار حرفه ای»، خواننده را از همان ابتدا با تندگویی های غیرضروری در یك بحث منطقی مواجه می سازد كه به وفور در مقدمه مطلب یافت می شود: «دروغ هر چه بزرگتر باوركردنی تر»، «نویسندگان نوشته كذا»، «مفتریان از هیچ دروغی ابا ندارند»، «حربه كثیفی»، «مكاشفات خلسه ای»، «اتهامات كثیف»، «آنچه را می خوانید نه جوابیه ای است به نوشته كذا (كه در شأن من نیست)»، «توصیه به ثبت شیوه نقد دفتر مطالعات در انگلیس تا مبادا شیر پاك خورده! دیگری آن را به نام خود جا بزند» و در نهایت در حالی كه همه مطالب مطرح شده در نقد همراه با ذكر دقیق مستندات بود طرح این ادعا كه: «تمام اتهاماتی كه در نوشته كذا طرح شده است متكی به شایعات و حرف های كوچه و بازار است كه دو نفر و نصفی كتابفروش عقب افتاده آن را بر سر زبان انداخته اند.» (همان) اگر ویراستاران این مطلب، بنا را بر بحثی استدلالی گذاشته بودند نیازی به چنین قضاوت های تند بسیار ابتدایی نداشتند. استدلال های خود را در برابر مطالب طرح شده در معرض قضاوت خوانندگان قرار می دادند و اهل نظر آنچه را باید، برداشت می كردند.
۳- آقای جعفری در پاسخ به برخی مستندات غیرقابل كتمان در نقد، تاجر كتاب معرفی و حتی در فرازی با تایید ضمنی اظهار یك قاضی، ناشر به مرده شور تشبیه می شود: «در جای دیگر وظیفه بنده را چاپ كتاب های ماتریالیستی عنوان كرده اند. من هم كتاب چپ چاپ كرده ام، هم كتاب مذهبی، به نظرم می آمد مردم می بایست هر دو را می خواندند و حرف های هر كدام را می دانستند. من هم كتاب چپ چاپ كرده ام، هم كتاب راست اما نه راست بوده ام و نه چپ. چون تاجر كتاب بودم، نه ناشر حزبی و خطی.» (روزنامه شرق، شماره ،۵۹۵ مورخ ۱۶/۷/۸۴) صرف نظر از خلط مبحث ویراستاران محترم كه بحث تفكر مذهبی و تفكر الحادی را در یك پاراگراف چندسطری تبدیل به چپ و راست سیاسی و خطی نموده اند كه عدم تعلق به آنها مزیت محسوب می شود، در این فراز اعتراف می شود كه آقای جعفری تاجر كتاب بوده است؛ تاجری كه به محتوای آنچه تجارت می كند كاری ندارد. او دنبال سودی فزونتر است و برایش مهم نیست این سود با تجارت چه محتوایی تامین شود. چونان تجاری كه اگر سودی در نقل و انتقال مواد كشنده به كار گرفته شده در سلاح های شیمیایی و میكروبی بیابند به سوی آن گرایش می یابند و اگر سود در تجارت داروی شفابخش باشد به آن سو معطوف می شوند. آیا تاجری كه هم سموم كشنده جسم میلیون ها انسان و هم داروی شفابخش انسان ها را خرید و فروش می كند، می تواند به تجارت داروی خود مفتخر باشد؟ هرگز! اما قطعاً به خاطر مشاركت در كشتن میلیون ها انسان بی گناه باید پاسخگو باشد. زمانی كه از آقای جعفری سئوال می شود چرا كتبی را نشر داده است كه صراحتاً در آنها دین افیون ملت ها عنوان شده و مبتنی بر تفكر الحادی، اصولاً اعتقاد به ماورای ماده در آنها تكذیب شده است اعلام می دارد كه من تاجر بوده ام و به محتوای كتب كاری نداشته ام، اما قرآنی كه از سرسودجویی چاپ شده (زیرا علی القاعده همه اقشار مردم مسلمان ایران خریدار دائمی كتاب آسمانی خود هستند و این كتاب می تواند همواره در صدر لیست فروش قرار داشته باشد) امروز به عنوان سند افتخار مطرح می شود. مسلماً چاپ قرآن و برخی كتب دینی از سرسودجویی برای یك تاجر كتاب در ایران كه كتب مبتذل نیز چاپ كرده است هرگز مایه افتخار نیست، اما بابت چاپ و ترویج آثاری كه فرهنگ و اعتقادات اصیل این سرزمین را تخریب كرده و زمینه سلطه فرهنگی اشغالگران را بعد از كودتای ۲۸ مرداد ۳۲ هموار ساخته است باید پاسخگو باشد. آیا می توان ادعا كرد كتب نافی كلیه موضوعات ماورای مادی از روح انسان گرفته تا خدا («نظریه شناخت»، سال انتشار ۱۳۵۵) صرفاً به منظور اطلاع جامعه از آن منتشر شده است؟ آیا یك فرد معتقد به قرآن و اسلام خود با نشر آثاری اینچنین در مقام نفی مبانی قرآن و اسلام، برمی آید؟البته تاجری كه به دنبال سود صرف است ممكن است این گونه عمل كند؛ زیرا تاجر سودجو هم به تجارت مواد كشنده انسان ها می پردازد و هم به تجارت دارو های شفابخش.جالب اینكه این تاجر حرفه ای توانمند، امروز به عنوان یك نیروی فرهنگی هدفمند مطرح می شود: «جای تاسف و تعجب است كه آنان نگاهی به تاریخ گذشته مملكت ما ندارند و نمی بینند كه چه بزرگانی محسود قدرت طلبان و افراد ابن الوقت قرار گرفتند و خان و مان و جان خود را از دست دادند، نمی بینند كه میرزا تقی خان امیركبیر كشته شد، خانه دكتر مصدق را بر سرش خراب كردند، زندانی و تبعیدش كردند... ولی زندگی جاوید و افتخار برای اینان ماند و داغ ننگ ابدی بر پیشانی معاندان و دشمنان آنان.»برای شناخت ابن الوقت ها و كسانی كه داغ ننگ ابدی بر پیشانی شان خواهد ماند قطعاً محققان تاریخ، كتاب «آریامهر شاهنشاه ایران» منتشر شده توسط آقای جعفری را از نظر دور نخواهند داشت و به راستی آنگاه كه مشاهده كنند در این كتاب به صراحت مصدق به عنوان یك خائن و دكتر فاطمی نیز خیانت كننده دیگری به ملت ایران معرفی شده است به چه قضاوتی خواهند رسید؟ آیا بهتر نیست چنین ژست هایی كه با هویت یك تاجر سودجو هیچگونه سنخیتی ندارد در جای دیگری گرفته شود؟ در حالی كه دادن چنین نسبتی به مصدق قطعاً از خراب كردن خانه برسرش رسوایی برانگیزتر است، این گونه عملكرد های باری به هر جهت، به حساب دور ماندن از چشم زخم ساواك گذاشته می شود: «یكی از ناشران كه در سال های ۵۶-۱۳۵۵ كارش به دستور ساواك متوقف شد شركت انتشار بود كه مدیریت آن با آقای محجوب بود و شركای آن آقایان بازرگان و سحابی و چند تن دیگر از ملیون بودند. ولی انتشارات امیركبیر با شركت انتشار فرق داشت... من برای این كه از چشم زخم ساواك در امان بمانم و انتشارات امیركبیر ضد دستگاه جلوه نكند كتاب های شیر و خورشید، مصاحبه شاه با خبرنگار لوموند، شرح حال شوكت الملك علم به معرفی آقای انجوی و پنجاه و پنج دشتی را چاپ كردم.» (در جست وجوی صبح، ص۹۳۶) بنابراین تفاوت فاحشی بین كسانی است كه در دوران پهلوی دوم در حوزه نشر، اهل فكر و نظر بوده اند و دستگیری، شكنجه و تعطیلی كامل انتشاراتی شان را تحمل كرده اند با تجار كتاب كه هرگز اهل اندیشه و فكر خاصی نبوده و باری به هر جهت به دنبال كسب سود بیشتر می رفته اند و مانند آقای جعفری رشدی از دستفروشی كتاب تا تبدیل شدن به كارتل نشر كتاب داشته اند. نكته ای كه در اینجا باید به آن توجه داشت تعریف و تمجید های حسابگرانه و حساب شده از این تاجر كتاب است. كسانی كه دل به تحریف های تاریخ نشر كشور در كتاب «در جست وجوی صبح» داده اند، با تعریف های سخاوتمندانه از این اثر و كسی كه این كتاب به نامش منتشر شده است تلاش دارند به اهدافی به مراتب فراتر از «جعفری» دست یابند. در میان تعریف و تمجید های بی حد و حصر و بسیار فراتر از رپرتاژ آگهی توسط روزنامه شرق و آسیا، آنچه هر صاحب اندیشه را به تامل وامی داشت مطلب كتاب هفته با تیتر «بزرگ اهل خرد» در سال ۸۳ بود. این جریده وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نوشت: «جعفری «بزرگ اهل خرد» است و به رغم گذشت ربع قرن گوشه نشینی و عزلت، بزرگداشت او، آن هم از سوی یك موسسه رسمی و خوشنام مشتق از نظام جمهوری اسلامی ایران (یعنی دایره المعارف آقای كاظم بجنوردی) بیانگر این است كه نام او را همواره به خوشنامی برده اند.»(كتاب هفته)گرمی روابط خاص و داد و ستد های پشت پرده، حتی نشریه رسمی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را نیز آنچنان دچار غفلت می كند كه ظاهراً فرصت كمترین تأمل در واژه هایی با معانی كاملاً روشن را از كف آنها می رباید. به راستی اگر از مسئولان وقت این وزارتخانه تعریفی درباره «اهل خرد» خواسته شود، چه خواهند گفت؟ لابد خواهند گفت دست كم یك اثر فكری از آنان به ثبت رسیده باشد. به این ترتیب اگر سئوال شود بزرگ اهل خرد چه خصوصیتی باید داشته باشد، قطعاً باید بگویند او كسی است كه سرآمد دارندگان اندیشه و نظر در كشورمان به حساب آید. یعنی نه تنها آثار متعددی از وی انتشار یافته، بلكه به لحاظ محتوایی نیز آرا و اندیشه هایی برتر و والاتر از دیگر خردمندان عرضه كرده باشد. حال چگونه فردی كه خود اذعان دارد تاجری بیش در عرصه كتاب و كتابت نبوده، این گونه سخاوتمندانه به «بزرگ اهل خرد» جامعه ایران تبدیل می شود تا جایی كه امر بر او مشتبه شده و خود را با شخصیت های برجسته تاریخ كشور همچون ابوالقاسم فردوسی، امیركبیر و ... مقایسه می كند. این مسئله ای است كه در ادامه بحث به آن خواهیم پرداخت.
۴- رد نفی صلاحیت آقای جعفری برای اداره موسسه امیركبیر در دادگاه های صالحه هر چند موضوع بحث من نیست و پرداختن به آن را انحراف اساسی از مسائل محوری تحریف شده در كتاب «در جست وجوی صبح» می دانم، اما از آنجا كه بخش عمده پاسخ ویراستاران حرفه ای به نقدم، به شرح احكام صادره و تلاش های ایشان برای بازستاندن موسسه امیركبیر اختصاص یافته است، لازم به ذكر می دانم كه هدف اینجانب از نقد كتاب تبلیغ شده از سوی روزنامه شرق، پرداختن به مسائل شخصی و عملكرد های اقتصادی آقای جعفری در زمان تصدی مدیرعاملی شركت طبع و نشر كتب درسی نبوده و نیست. قطعاً اگر در كتاب «در جست وجوی صبح» مسائل اساسی حوزه نشر در دوران پهلوی دوم و عملكرد سازمان های آشكار و پنهان وابسته به آمریكا بعد از كودتای ۲۸ مرداد از سوی ویراستاران حرفه ای مجهول الهویه مورد تحریف قرار نگرفته بود هرگز انگیز ه ای برای نقد آن نداشتم. تاجرپیشگان بی شماری همچون آقای جعفری طی سال های گذشته با توسل به شیوه های مختلف توانسته اند اموالی را كه برای مدتی از تملكشان خارج شده بود، باز پس گیرند. قطعاً می توان چنین پنداشت ایشان نیز كه توانسته برخی عناصر را در رسانه ها در مقابل قابلیت های خود؟! به خضوع وادارد تا او را به عرش رسانند، یحتمل بتواند عناصر ضعیف النفسی را در تشكیلات قضا بیابد و به اهداف خود نائل آید.اما اینكه گفته شده است: «مرا به اتهام حیف و میل اموال دولتی به دادگاه بردند كه تا امروز پس از ۲۵ سال معلوم نشده است چه اموال دولتی و بیت المالی در اختیار من بوده است.» (روزنامه شرق، شماره ،۵۹۷ مورخ ۲۰/۷/۸۴) باید گفت بحث تبانی با مسئولان وزارت آموزش و پرورش و سندسازی برای دریافت وجوه غیرقانونی از اموال عمومی یكی از اتهامات آقای جعفری بوده است و لذا معلوم نیست از چه رو چنین بحثی مطرح می شود، به ویژه با علم به اینكه آقای شافع رئیس حسابداری كتاب های درسی در دادگاه به صراحت اعلام داشت كه در جریان چاپ كتاب های درسی توسط آقای جعفری سوءاستفاده شده است. همچنین آقای ایرج عسكریان - رئیس دفتر و منشی سابق هیات مدیره شركت كتاب های درسی ایران - سوءاستفاده های متعددی را توسط آقای جعفری مطرح ساخت كه عبارتند از: دخل و تصرف در تعرفه اجرت حروفچینی و چاپ و صحافی، واردات كاغذ از ژاپن و فروش آنها در بازار آزاد، برداشت های غیرقانونی متعدد به مدت ۱۳ سال از طریق گردش مالی در حسابداری شركت با استفاده از عملیات گردش حساب در رابطه با موسسه امیركبیر و چاپخانه سپهر، سندسازی و جعل هزاران سند حسابداری در پی شكایات سهامداران از حیف و میل های مدیرعامل به كمك یك موسسه حسابرسی غیرمجاز برای ارائه به مقامات قضایی، تبانی با نماینده قانونی وزارت آموزش و پرورش در شركت كتاب های درسی و ... (روزنامه جمهوری اسلامی شماره ،۲۵۱ مورخ ۲۴/۱/۱۳۵۹)
منبع : روزنامه شرق