چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا
پدرسالاری و فرار دختران در میان کردها
در بین مسلمین جوامعی وجود دارند که زن را نادیده میگیرند و او را در ردیف موجودات درجه دوم و حتی میتوان گفت که در ردیف حیوانات اهلی به حساب میآورند و مردان این اجازه را به خود میدهند که آنان را خرید و فروش و یا مبادله کنند. زن در این جوامع ـ که جوامع به اصطلاح مردسالار و پدرسالار هستند ـ
اختیار تام زنان و دختران خود را برای خود محترم و محفوظ میدارند. نگاه شیء گونه و کالاوار به زن در جوامع مردسالار سنتی باعث بروز واکنشهایی از قدیم الایام در میان زنان شده است. زنانی که ارادة خود را مسخر شدة امر پدران و برادران خود میدانند به یک عمل انتقام جویانه مبادرت میورزند، که باعث سلب احترام و کسری شأن پدران و برادران خود میشود و در مواردی چند تنشهای جدی بین طوایف بوجود میآورد. کردها بعنوان قومی از اقوام جهان سوم که به تازگی راه رشد و توسعه را در پیش گرفتهاند از این قاعده مستثنی نیستند. در میان این اجتماع سنتی زن به دلیل ارتباط مستقیم و ناگسستنیاش با آنچه که ناموس و غیرت خوانده میشود، جز داراییهای مرد به حساب میآید و اوست که توانایی تصمیمگیری در مورد آیندة دختران خود را دارد. امیال و عشق زن به کلی نادیده گرفته میشود و یک سری مصلحتهای قومی ـ طایفهای ملاک انتخاب شوهر آیندة دختر است.
سیاست اجتماعی این جامعه مردسالار در مورد زنان باعث ایجاد و بروز پدیدهای شده است که هم اکنون هم در میان کردها رایج است و به آن میتوان از دو زاویه نگاه کرد. از زاویة خانواده دختر «ره دو که رتن» به معنای فرار کردن از خانه پدری با مردی که مورد علاقة دختر است و از زاویة خانواده پسر «ژن هه ل گرتن» به معنای زن گرفتن که اصطلاحاً میتوان آنرا زن دزدیدن هم ترجمه کرد. اولی دارای بار منفی است و بعنوان کاری که سلب حیثیت میکند نگریسته میشود و دومی بعنوان امری مثبت و افتخارآور تلقی میشود. در اینجا ضمن اینکه از هر دو منظر به قضیه نگاه میکنیم آنرا تحت عنوان فرار کردن نام میبرم، چرا که در کل نظری مساعد و مثبت نسبت به این شیوة ازدواج وجود ندارد. و مردم آنرا به شدت نکوهش میکنند و از آن تحت عنوان کاری که لایق انسانهای بیمایه است نام میبرند. البته هرچند که راجع به این قضیه نظری نامساعد وجود دارد ولی در طول تاریخ کرد وجود داشته و دارد.
اینجا با یک پدیدة اجتماعی روبرو هستیم که توانسته جلوی مسئله اجتماعی حادتری مثل خودکشی را بگیرد. در میان کردهای استان ایلام به دلیل عدم تحمل اجتماعی این پدیده (فرار کردن دختران با پسران موردنظر) نرخ خودسوزی و خودکشی به نحو چشمگیری وجود دارد. در حقیقت دختری که اجازه ندارد با پسر موردنظر خود ازدواج کند، تن به ازدواج دیگری نخواهد داد و چون در این مناطق فرار کردن لکة ننگ بزرگی تلقی میشود، ماجراهای خونینی در پس این ماجرا مشاهده میشود.
ولی در میان کردهای «منگور» وضع به این وخامت نیست و معمولاً جنگ و دعوا بر سر این مورد مقطعی میباشد و حتی اصلا شاید جنگ و دعوایی هم رخ ندهد. سیستم حل مشکلات طایفهای به روش کدخدامنشی در میان این کردها از احترام و ارج فراوانی برخوردار است؛ و دختران فراری، وجود پدیدة «مصلحت» کدخداها را پشتوانهای برای عمل خود میدانند. چرا که به این امر واقف هستند که بعد از فرار کردن آنها مشکل به طریقة کدخدامنشی حل خواهد شد.
فرار کردن دختران یکی از انواع ازدواجهایی است که در منطقه روی میدهد. «ژن به ژنه» (یا زن به زن) یکی دیگر از گونههای ازدواج است که در منطقه وجود دارد و میتوان به جرأت اقرار کرد که فرار کردن معلول این شیوة ازدواج است. و شاید به نوعی بتوان گفت که دختران از ترس اینکه مبادا در چرخة زن به زن بیفتند، فرار میکنند.
پرسشهای اصلی این پژوهش این است که:
- آیا فرار کردن دختران در کردستان مقاومتی زنانه علیه پدرسالاری محسوب میشود یا نه؟
- ردوکه وتن یا فرار کردن چرا به وجود میآید؟
- چرا با وجود اینکه نگرش منفی نسبت به آن وجود دارد هنوز هم در این جامعه مشاهده میشود؟
این پژوهش در شهرستان پیرانشهر ، واقع در استان آذربایجان غربی ، و در میان روستاهای منگورنشین آ ن انجام شده است. شایان ذکر است که پدیدة بررسی شده به هیچ وجه عمومیت ندارد و نتایج این تحقیق، همانند سایر پژوهشهای مردمشناسانه قابل تعمیم نیست.
● رویکرد نظری
فوکو یکی از نظریه پردازان گفتمان در علوم اجتماعی است، گفتمان پدر سالاری در رویکردهای فوکویی، گفتمانی است که قواعد طرد(تابوها)، منع، تقسیم، و سلسله مراتب خاص خود را ایجاد میکند. گفتمان در نظر فوکو ترکیبی است از قدرت، دانش و حقیقت. در اینجا حقیقت امری تولیدی و زمینی است. در این تحقیق پدرسالاری به عنوان گفتمان، برای تداوم خویش،مقاومتهای خاصی در مقابل خو تحمل میکند و اصولاً به آنها اجازة بروز و ظهور میدهد. در اینجا من فرار کردن را به عنوان مقاومتی زنانه فرض کردهام که در بطن گفتمان پدرسالارانه تولید میشود و در همان جا میمیرد.
بنابر این به نظر من فرار کردن دختران واکنشی اجتماعی است که به شیوهای غیر مستقیم و ناآگاهانه در برآورده کردن ظاهری تمایلات زن میباشد. در اینجا برای آشنایی بیشتر و نیز ورود به بحث «ردو که وتن» مختصری از «ژن به ژنه» را توضیح میدهم.
▪ ”ژن به ژنه "
زن به زن یعنی کالایی به نام زن دادن و کالایی مشابه را گرفتن. زن به زن یعنی تداوم جریانات اولیه اقتصادی، یعنی مبادله پایاپای. قبل از اینکه موردی برای تحکیم ارتباط بین طایفهها باشد، تلاش برای از دست ندادن نیروی کار است. در جوامع روستایی ـ کشاورزی وجود عضوی برای کار در مزرعه و یا ادارة امور مربوط به دامداری خیلی حیاتی است. این چنین جامعهای قبل از هر چیز ارجحیت را به فرزند ذکور میدهد ولی از نقش فرزندان و نیروی کار اناث غافل نمیماند و حاضر نیست آنرا به راحتی از دست بدهد و در اختیار دیگری قرار دهد. وقتی عضوی از یک خانه برود، باید عضوی دیگر جایگزین آن شود. این تفکر هنوز هم در بین نسل کهن این جوامع قوت دارد و به سختی با ازدواجهای بدون جایگزین و یا اصطلاحاً عشقی کنار میآیند. این تفکر در گذشته منجر به شکلگیری سیستم ازدواج به طریقه «ژن به ژنه» شده است که خوشبختانه با هوشیاری افکار جمعی و نیز آگاهی خود دختران در حال ریشه کن شدن است. هرچند که هنوز هم موارد محدودی را میتوان دید.
وقتی دختران و پسران به سن ازدواج میرسند، خانواده و مخصوصاً پدران آنها توافقاتی به عمل میآورند و اغلب بدون توجه به سن و رضایت دختران و پسران در مورد آنها تصمیمگیری میکنند. ازدواجهای این شکلی برخلاف ادعاهایی که مردمشناسان و جامعهشناسان در مورد کارکرد تحکیمبخش آن میکنند، نمودی کاملاً اقتصادی دارد و به منظور حفظ نیروی کار انجام میپذیرد. طبق شنیدهها و گفتهها حدود ۵۰ درصد این ازدواجها به طلاق و دعواهای خانوادگی ختم میشود و هیچ رگهای از ازدواج موفق را نمیتوان در آن دید. و میتوان آن را ازدواج «زورکی» نامید.
به طور کلی زن به زن یک مبادله پایاپایی است که از طرف جنس مذکر ترتیب داده میشود، حتی شکل خریدن وسایل عروس و جهیزیه هم، از طرف هر دو خانواده یکسان است، در چند سال اول زندگی هرگاه یکی از دختران به خانه پدری بیاید، دیگری هم به خانه پدر خودش میرود. معمولاً در این سیستم ازدواج دو طرف که با هم قرار خویشاوندی از طریق «زن به زن» را میگذارند در یک سطح اجتماعی و اقتصادی هستند و به هیچ عنوان نمیتوان به آن ازدواج فرودست با فرادست و یا برعکس را القا کرد. در حالیکه در فرار کردن ممکن است هر دو حالت پیش بیاید.
خواستگاری، عقد و ازدواج دو طرف که با هم «زن به زن» میکنند در یک روز انجام میپذیرد. یعنی همة مراحل این ازدواج به صورت مشترک برگزار میشود، مهریه هر دو طرف هم دقیقاً مثل هم است. این نوع ازدواج از ضریب اطمینان خیلی کمی برای تداوم زندگی مشترک برخوردار است. چرا که عمل ازدواج بدون توجه به نیازهای دختران و بدون خواهش آنان انجام میگیرد و این در حالی است که قرار است دختر در خانه شوهر زندگی کند نه پدر و برادر دختر. به همین دلیل دختران نارضایتی خود را به شیوههای گوناگون ابراز میدارند. گاهی با قهر، گاهی با دعواهای همیشگی در خانواده و گاهی با درخواستهای غیرمنظقی ولی از همه مهمتر، واکنش این طیف از دختران را میتوان در پدیدة «ردو که وتن» دید. یعنی زنی که به زور به عقد یک مرد که دوستش ندارد، درآمده، با مرد مورد علاقة خود فرار میکند. رسم «زن به زن» تا سالهای اخیر در بین مردم کرد رواج داشت ولی آگاهی عمومی شکل گرفته از ارتباط با دنیای خارج، و نیز تحت تأثیر فرهنگی که از تلویزیون تبلیغ میشده است، این رسم را به نحو چشمگیری کم رنگ کرده است. شعرای محلی و خوانندگان محلی با سرودن و خواندن آهنگهایی در مذمت و عواقب وخیم این رسم، کمک شایانی در ریشهکن کردن آن کردهاند تا جایی که امروزه دختر به خود اجازه رد درخواست پدر و برادرش را میدهد و میتواند برای آیندة خود تصمیمگیری کند.
در اینجا، پس از ذکر این مقدمه، که یکی از ریشههای عمدة «فرار کردن دختران» است، به اصل موضوع فرار کردن از منظر خانوادة دختر و خانوادة پسر میپردازم و دلایل چگونگی انجام این عمل و نیز فرایند آن را مورد بررسی قرار میدهم.
▪ "ره دو که وتن" یا فرار کردن دختر
"ره دو که وتن" به معنای به دنبال ... رفتن، فرار کردن است. معمولاً این کلمه در مورد دخترانی بکار میرود که از خانه پدری خود با پسر دلخواهشان فرار میکنند. فرار کردن دختران پس از ماجرای عاشقانه نسبتاً طولانی با یک پسر انجام میپذیرد. دختری که پسری را دوست دارد ولی پدر و مادر او به این امر رضایت نمیدهند، پس از چند بار که پسر از دختر خواستگاری کرد و هر بار جواب رد شنید، دختر و پسر با هم قرار میگذارند که با هم فرار کنند. دختر به خاطر اینکه به اصطلاح آبرویش با این پسر رفته، حاضر نیست مرد دیگری را در زندگیاش قبول کند و از طرف دیگر پسران دیگر هم، تمایلی به ازدواج با این دختر ندارد. بنابراین تنها گزینه دختر همان پسر خواستگار و عاشق است، که سرانجام با او فرار میکند. چون در اجتماعات کوچک اخبار فوراً دهن به دهن میشوند و شبکة ارتباطی قویی از طریق نقل اخبار و شایعات بوجود میآید، هم دختر و هم پسر در معرض عملی قرار میگیرند که بالقوه رخ خواهد داد، برملا شدن رابطه معاشقه بین دختر و پسر منجر به در تنگنا قرار گرفتن دختر از طرف خویشاوندان میشود و خویشاوندان که مخالف ازدواج دخترشان با این پسر هستند سعی میکنند اولاً او را به زنی دهند و یا با او «زن به زن» انجام دهند، دختر از ترس اینکه مبادا نتواند در مقابل خواست خویشاوندان مقاومت کند، ترجیح میدهد با پسر مورد علاقه فرار کند. فرار کردن دختران و زنان را در اینجا در دو قسم فرار کردن دختران و فرار کردن زنان مورد بررسی قرار میدهم که فرار کردن زنان هم به نوبه خود به زنان مطلقه، زنان شوهردار و زنان عقد شده ولی هنوز ازدواج نکرده تقسیم میشود.
فرار کردن دختران در این منطقه شاید نوعی نگاه منفی را نسبت به خانوادة دختر برانگیزد و نیز شاید جامعه موردنظر این امر را نکوهش کند ولی آنرا امری قبیح نمیداند. اگر در میان طایفهای دختری فرار کند، پیرو این اصل که همگان از چند و چون ماجرا خبردارند، حساسیت زیادی را در میان اهالی برنمیانگیزد و حتی دیده شده که به دختر حق دادهاند که با آن پسر فرار کرده و به نوعی پدر دختر را مقصر میدانند که چرا علایق دخترش را نادیده گرفته و به آن توجهی نکرده است. اما خود خانواده دختر به سختی میتوانند با این مسئله کنار بیایند. برای آنان بسی جای شرمساری است که دخترشان فرار کرده است. اوایل از خودشان خیلی حرارت نشان میدهند که فلان کار و بهمان کار را میکنند، دختر را میکشند، پسر را میکشند، پدر و برادر پسر را هتک حرمت میکنند. البته همه اینها تنها در مقام تهدید باقی میماند و خیلی بندرت دیده شده که دو طایفه بر سر فرار کردن دختر، و نه زن، به مجادله و جنگ و دعوا بپردازند. حتی پدری یا برادری که به خاطر فرار کردن دخترشان دعوا میکند از طرف افکار عمومی نکوهش میشود، چون از طرف افکار عمومی این پذیرفته شده که دختر حق دارد به میل خود ازدواج کند، ولی شاید تک تک افراد که از آن تحت عنوان افکار عمومی نام میبرم، در معرض چنین عمل انجام گرفتهای قرار بگیرند همان واکنشها را نشان بدهند.
به طور کلی حساسیت طایفهای و قومی نسبت به فرار کردن دختران چندان شدید نیست که باعث بروز تنش بین طایفهها شود. ولی بدون کدورت و ناخوشی هم پایان نمیپذیرد. وقتی دختری از خانه پدرش فرار کرد، معمولاً خانوادهاش اظهار میکنند که او را از ارث محروم کردهاند، دیگر آن دختر فرزند آنها محسوب نمیشود، و ... جریان قهر با دختر معمولاً تا یکسال طول میکشد ولی بعد از یکسال به تدریج کدورت ایجاد شده بین دختر و خانوادهاش کم رنگ میشود. در ابتدا مادر دختران دیگرش ـ اگر داشته باشد ـ به دیدار دختر فرار کرده میفرستد، بعد از مدتی خودش هم به دیدار او میرود و باب گفتگوی مادر ـ دختری را با او میگشاید به مرور او را به خانه راه میدهند و در نهایت او را مانند یک دختر که با احترام شوهر کرده میپذیرند و روابط بین آنها عادی میشود. اما فرار کردن یک دختر منجر به شکلگیری جو عمومی برای حل مناقشه میشود. از همان روزی که دختر از خانه فرار کرد عدهای از ریش سفیدان طرف پسر برای رضایت گرفتن از پدر دختر فرستادهای را به خانواده دختر میفرستند که در اصطلاح محلی به آن «ده رمالان[dærma۳۱۴;an] میگویند، که این عمل نمادی است برای اینکه به خانوادة دختر بفهمانند که اولاً پسرشان اشتباه کرده و ثانیاً ما بدون اجازه پدر، او را به عقد پسر درنمیآوریم. هرچند که در ظاهر عمل پسر را مورد شماتت قرار میدهند و آنرا محکوم میکنند، ولی آبی است که از جوی گذشته و دیگر به آن برنمیگردد، آبرویی است که ریخته شده و اعادة حیثیت نخواهد شد. در حدود ۹۸% پدران اجازة عقد و به نوعی بخشش اولیه را انجام میدهند، و قرار میگذارند که روزی را تعیین کنند که کدخداهای طایفه پسر برای رفع دشمنی ایجاد شده «مصلحت» نمایند و قضیه را فیصله دهند.
روز «مصلحت» که تعیین شد عدهای از طرف خانواده پسر به خانوادة دختر سر میزنند و در مورد نحوة انجام «مصلحت» تبادل نظر میکنند. در این جلسه که با حضور ریش سفیدان هر دو طرف انجام میپذیرد بر چگونگی «مصلحت» چانه میزنند. چون دختری که فرار کرد، در عقد و نکاح هیچ شخصی نباشد طبق قوانین دین اسلام (مذهب تسنن) شیربها به طرف خانوادة دختر تعلق نمیگیرد و اگر پدری درخواست شیربها کند، حرام تلقی میشود هرچند که به او داده شود ولی در اکثر موارد هیچ کس پول شیربها را نمیگیرد. ولی پدر دختر در مقابل برای اینکه این «مصلحت» به خویشاوندی تبدیل شود درخواست یک دختر از خانواده پسر میکند و آنها اگر دختر داشته باشند، بایستی دخترشان را به طرف درخواست کننده بدهند. تا چند سال اخیر ملاها حتی دختران کوچک را هم به عقد و نکاح درمیآوردهاند ولی اخیراً از انجام این کار بدون رضایت دختر سرباز میزنند. که خود این عمل یعنی عقد دختری که رضایت او شرط نبوده نیز، به فرار کردن دختران عقد شده میانجامد که بعداً بحث خواهد شد.
دختری که در قبال دختر فرار کرده به خانواده او داده میشود «برخوین»[bærxwen] یا «بهای خون» نامیده میشود. دخترانی که از این طریق زن طرف مقابل میشوند، به شدت احساس حقارت میکنند و حتی از طرف دوستان خود به باد تمسخر گرفته میشوند که فلانی «برخوین» است. بهمین دلیل امروزه دختران ترجیح میدهند که از طریق «برخوین» به شخصی دیگر داده نشوند.پس از ذکر این مطالب جادارد که به دلایل فرار کردن دختران بپردازیم. دلایلی که کمابیش از طرف خود دختران فرار کرده، اقامه شده است.
میتوان عمدهترین دلیل فرار آنها را در سادگی و سادهلوحی آنها دانست. از آنجا که میزان تحصیلات این دختران به ندرت به پنجم ابتدایی میرسد از آگاهی خیلی کمی در زمینه مسایل زناشویی برخوردارند، معمولاً خیلی زود فریب میخورند و به راحتی به درخواستهای پسران جواب میدهند. آنها بدون سبک سنگین کردن جوانب ازدواج صرفاً مسائل عشقی را میبینند که پدر و مادر دختر ضمن مدنظر قرار دادن جوانب دیگر با دخترشان مخالفت میکنند. در سطح منطقه دخترانی که با دنیای خارج از محیط زندگیشان آشنایی داشته باشند خیلی کم هستند و میتوان گفت که اصلاً وجود ندارند، بنابراین سادگی طبیعی آنها ابزاری برای سوء استفاده از آنها از طرف پسران تقریباً باسوادتر است. ملاک سواد و سطح آگاهی متغیرهایی است که به شدت در انتخاب آینده زوجهای جوان نقش دارد. طبیعی است که اشخاص مطلعتر آینده خودشان را بهتر سبک سنگین میکنند و سعی میکنند در انتخاب خود کمتر دچار اشتباه شوند. دختران با سواد مگر در مواردی خیلی استثنایی، والا هرگز خارج از قالب ازدواجهای معمولی ازدواج نمیکنند. عزت و احترام و نیز محبوبیت دختری که تصمیم درستی گرفته و حاضر نشده آبروی خود در وهله اول و آبروی خانواده و پدر و برادرش در وهله دوم را ببرد، بسیار بیشتر از دختری است که بدون اجازه خانواده اقدام به عملی خودسرانه کرده است.
هرچند در مواردی به دخترانی که پدران و برادرانشان به آنها اجازه ازدواج با پسر مورد علاقهاشان را نمیدهند، حق میدهند که فرار کنند، ولی این به معنای آن نیست که برای آنها احترام و ارج یک دختر باوقار را به ارمغان آورد. چه بسا اگر در ادامة راه زندگی با مشکلاتی مواجه شود به او سرکوفت بزنند و ناملایمت زندگی را مستقیماً بر عهدة خود او میگذارند. برای این گونه دختران دروازة اعتراض به ناملایمات زندگی و نیز به خودسریهای شوهر بسته شده است.
او از یک طرف ـ در چنین حالتی ـ در خانوادة شوهر در تنگناست و راه پیش ندارد و از طرف دیگر اعتراض او به عنوان قهر از خانوادة شوهر نیز از طرف خانوادة پدریاش پذیرفته نیست در نتیجه راه پس هم ندارد. و بناچار باید بسوزد و بسازد و منتظر داور زمان بماند. بهرحال از بحث خارج نشویم، اینها مواردی است که ممکن است برای یک دختر فرار کرده پیش بیاید و ممکن است پیش نیاید. چرا که هر دو مورد دیده شده که دختر فرار کرده توانسته کدبانو و زن همه کاره خانواده شوهر بشود و نیز دیده شده که او توسری خور همة اعضای خانواده شود، مخصوصاً وقتی که شوهرش هم از دسترنج اقتصادی خانواده استفاده میکند و به لحاظ اقتصادی خودکفا نیست.
علاوه بر سادگی که عمدهترین دلیل فرار دختران است، میتوان به آگاهی دختران هم اشاره کرد. این طیف دختران در آینده اغلب توانستهاند زندگی موفقی داشته باشند، هرچند که در ابتدا با فراز و نشیبهای فراوان روبرو بودهاند. آگاهی دختران در اینجا به معنای اختیاری بودن این سیستم ازدواج از طرف دختر نیست، بلکه آنچه از آگاهی مدنظر است ،این است که دختران به این امر واقف بودهاند چنانچه فرار نکند به طور اجباری به عقد دیگری که دوستش ندارد درخواهد آمد. این مورد خیلی پیش آمده و اکثر دختران فرار کرده چنین حالتی را داشتهاند. دخترانی که از کودکی برای پسران فامیل نشان شدهاند یا «ناف بر» شدهاند و پدر و مادر اصرار دارند که با همان پسر ازدواج کند، یا اینکه پدر و مادر دختر قصد دارند او را به یکی از نزدیکان خود بدهند و یا اینکه خانواده تصمیم گرفته با او «زن به زن» را انجام دهد، آگاهانه تسلیم میل قلبی خود میشود و با پسر موردنظر خود که حداقل یکبار از او خواستگاری کرده، ولی پدر و مادرش پشت پا به دلش زدهاند فرار میکنند. در اینجا دختران با علم به اینکه نمیتوانند زندگی مشترک و موفقی با کسی که پدر و مادرش برای او در نظر گرفته اند، داشته باشد، اقدام به عمل فرار کردن میکند.
لازم است اشاره کنم که تعیین وقت فرار هم در نوع خود جالب توجه است. یعنی دو عاشق موقعی را برای فرار کردن برمیگزینند که کمتر کسی متوجه آن شود. دختر اگر بتواند، از چند روز قبل شناسنامه خود را به پسر میدهد که پسر اطمینان یابد دختر با او ازدواج میکند. سپس دختر اندکاندک و به صورت کاملاً مخفیانه و گاهی هم خواهر کوچکتر خود را در جریان میگذارد، چون معمولاً خواهرها از راز و رمز هم دیگر باخبرند، وسایل موردنیاز که شامل پوشاک او میشود را در یک گونی جمع و جور جا میدهد، بعد از آماده شدن این تمهیدات وقت فرار فرا میرسد که اغلب وقت خوردن نهار، شام و صبحگاه که مردمان مشغول دامهایشان هستند، در این سه وعدة شبانه روز فرارها اتفاق میافتد. پسر از قبل ماشینی را آماده کرده و از یک ساعت قبل از فرار در محل گشت میزند و بنوعی آمادگی کامل خود را برای دختر به معرض نمایش میگذارد. این کار باید خیلی ماهرانه صورت گیرد و سعی شود کسی متوجه آن نشود، که در غیر اینصورت ممکن قضیه لو رفته و از فرار دختر جلوگیری شود، که متعاقب آن پیامدهای وخیمی برای دختر به بار میآورد، که این پیامدها به صورت تنبیههای سخت دختر نمودار میشود. البته نحوة فرار کردن، در بخش دیگری بررسی میشود و من همین جا به این بحث خاتمه میدهم، و به موضوع اصلی که دلایل فرار کردن است برمیگردم.
دلایل دیگری که از طرف خود دختران برای فرار کردنشان اقامه شده، در نوع خود جالب توجهاند.هرچند که این دلایل نمیتواند شمول عام داشته باشد، ولی به هر حال، دلایلی است که به قول خودشان انگیزه فرارشان است. بحث انتقام و حسادت در میان دختران خیلی قوی است و دختران به شدت تمایل به این دارند که رقیب را از میدان به در کنند. از میدان به در کردن رقیب معمولاً با وارد زندگی پسر شدن شروع میشود. موردی که تنها به این دلیل یعنی انتقام از رقیبش فرار کرده بود، ماجرایی دارد که ذکرش خالی از لطف نیست. ماجرا از این قرار است که دو دختر که رفیق هم هستند عاشق یک پسر میشوند و پسر به طور کاملاً حرفهای و مخفیانه با هر دو دختر رابطه برقرار میکند. هر دو دختر تمایل دارند که با این پسر ازدواج کنند، خانوادة پسر از احترام اجتماعی نسبتاً بالایی برخوردار هستند، یکی از دختران حاضر نیست که با او فرار کند و اصرار دارد که پسر به خواستگاری او برود، اما خانوادة پسر با این امر مخالف هستند، چرا که خانوادة پسر، دختر را در حد و اندازههای خود نمیبینند، پسر با دومین دوست دخترش موضوع را مطرح میکند و به خواستگاریاش میرود، ولی پدر دختر به دلیل اختلافات طایفهای که قبلاً با هم داشتند با عقد آن دو مخالفت میکند. دختر با پسر فرار میکند، خانوادة این دو همسایه هستند، بعد از گذشت ۲ ماه هر دو خانواده با هم آشتی میکنند. ولی باهم رفت و آمد نمیکنند، تنها بر این امر صحه میگذارند که با هم دعوا و مرافعه نکنند، موضوع اختلاف به شیوة کدخدامنشانه حل میشود. دوسالی از ماجرا میگذرد و رفت و آمدها حالت عادی پیدا میکنند، دختر صاحب فرزندی پسر میشود، عشق بیش از حد آنها در این دو سال زندگی را به کام آنها شیرین میکند، بعد از بچه دار شدن همسر این پسر، او سراغ دیگر دوست دخترش که هنوز ازدواج نکرده میرود، همسر او از ماجرا باخبر میشود و به او معترض میشود، کارشان به دعوا و قهر و آشتیهای بیپایان میرسد، ولی پسر همچنان به رابطهاش با دوست دختر قدیمی ادامه میدهد، تا سرانجام روزی آنها را با هم در یک جای خلوت میبینند و عملاً آبرویشان با هم میرود دختر مجبور میشود در روزی که هیچ کس از افراد خانوادهاش در منزل حضور ندارد، با پسر فرار کند. زندگی آنها بدتر از گذشته میشود، زن اول او، او را ترک میکند و متعاقباً بعد از چند ماه، چون خانوادة پسر از زن دوم او خوششان نمیآید، او نیز مدتی با شوهرش متواری میشود ولی سرانجام به دامان خواهرش به طور مخفیانه پناه میبرد، احساس خجالت و شرم فوقالعاده و خواری و خفتی که بوجود آورده او را وادار میکند که روستا و زادگاهش را ترک کند و به شبانی روی آورد، او چوپان دامهای خود میشود و تنها وقتی که توانست وجهة از دست رفته خود را نزد پدر بدست آورد، به روستا برمیگردد و به دنبال زنان خود میفرستد، هر دو را آشتی میدهد ولی آن دو رفیق کهن با هم نمیسازند و مجدداً از شوهرشان قهر میکنند و هرکدام خواستار طلاق دیگری میشود، پسر این بار بر سر دو راهی قرار گرفته که یک طرف آن دل و میل خود اوست که زن جدیدش را میخواهد و طرف دیگر آن خانوادهاش است که زن قدیم او را میخواهند. عاقبت به ندای دل خود لبیک میگوید و زن اول را طلاق میدهد و با زن دوم در حال حاضر به زندگی ادامه میدهد ضمن اینکه از او صاحب دختری شده است. به طور خلاصه این ماجرای پسری بود که دو دست دخترش که قبلاً با هم رفیق بودند را فراری داد.
دلیل زن اول پسر که با او فرار کرد از طرف افکار عمومی سرزنش نشد، او استدلال کرد که این پسر را دوشت داشته و چون از او خواستگاری کرد و پدرش او را اجازه نداد، با این پسر فرار کرد، اجتماع روستایی هم به دختر حق دادند. اما فرار کردن زن دوم با این پسر با واکنشهای تندی از طرف روستائیان مواجه شود. اولاً اینکه با مردی متأهل ازدواج کرد و ثانیاً پسر هیچ وقت از او خواستگاری نکرده بود. ذکر این نکته در اینجا لازم است که مردان متأهل هرگز به خواستگاری زن دوم نمیروند و اگر چنانچه این عمل صورت بگیرد، آبروی شخص میرود. بنابراین این طیف مردان که تمایل به چند همسری دارند، تنها راهشان این است که دختران و زنان را بدون خواستگاری کردن فراری دهند. در اینجا و این مورد بخصوص هم عمل دختر و هم عمل زن به شدت محکوم می شود. پسر هم از طرف برادر زن اول و هم برادر زن دوم به شدت تهدید شد و کتکهای نسبتاً مفصلی هم خورد.
در مصاحبههایی که با زن دوم این پسر داشتم انگیزة خود را برای فرار کردن این گونه ذکر کرد. اولاً اینکه از اول این پسر را دوست داشته و چون زن داشته نمیتوانسته از او خواستگاری کند، بنابراین برای اینکه به او برسد، با او فرار کرد. وقتی که از او پرسیدم که مگر مرد قحطی بوده و چرا با این مرد که هنوز به لحاظ اقتصادی وابسته خانواده است ازدواج کرده، گفت: قحطی نبوده ولی چون از زن او خوشم نیامد و برای اینکه زندگی او را بهم بریزم با این پسر فرار کردم. هرچند که مرتب اظهار پشیمانی میکرد از اینکه اغفال شده است،از موفقیتی که بدست آورده بود راضی بود. همچنانکه قبلاً هم گفتم دخترانی به این عمل دست میزنند، که یا به طور کلی بیسوادند و یا اینکه فقط سواد خواندن و نوشتن دارند. و نیز دختران خانوادههایی به این گرفتاری دچار میشوند که هم از لحاظ فرهنگی و هم از لحاظ اقتصادی و نیز اجتماعی سرمایة اجتماعی ناچیزی دارند، در مورد پسران هم همینطور. در همین مورد اخیر پسر، جد اندر جد _ هم پدر و هم پدربزرگ _ این کاره بوده، یعنی هم پدر او یک زن گرفته و دوتای دیگر را فراری داده و هم پدربزرگش. و هم اینکه خواهرانشان چندین بار فرار کردهاند. بنابراین در یک کلام کوتاه میتوان گفت که چنین افراد به لحاظ اجتماعی و فرهنگی از سرمایه کمی برخوردارند. با وجود اینکه گفتم که، از اینکه پسری دختری را فراری دهد به او خرده نمیگیرند، ولی در مواردی بخصوص مثل همین مورد مذکور، مرد متأهل که موفق به فرار دادن یک دختر یا زن شود، بسی ناهنجار تلقی میشود. جامعه و افکار عمومی در این موارد بخصوص موضعگیری تندی میکند، ولی تابحال دیده نشده از طرف جامعه اقدامی در جهت این نقض آشکار هنجارهای عام صورت گیرد. بنابراین من از اینکه آنرا یک مسئله اجتماعی بنامم، مردد هستم، چرا مسئلهای هنگامی اجتماعی است که از طرف عموم مردم ناهنجاری تلقی شود و مردم آگاهانه در جهت رفع آن و حل آن مسأله گام بردارند. در مورد فرار کردن دختران و زنان هرچند که دیدگاه عموم مثبت نیست ولی هرکس که در معرض آن قرار گیرد از آن دفاع میکند. گاهی اوقات مردم به دلیل تعصبات طایفهای از آن پشتیبانی میکنند، و گاهی اوقات به دلیل بر باد رفتن حیثیت طایفهای و خانوادهای و حتی روستایی از آن انتقاد میکنند.
دلیل دیگر فرار کردن دختران علیرغم اجازه پدر و مادر با ازدواج با پسر مورد علاقه، درخواست نامشروع آنهاست. چون ازدواجهایی که مبتنی بر سیستم فرار کردن هستند کاملاً عاشقانه و مخلصانه است و دختر و پسر همدیگررا انتخاب کردهاند، و حتی در مواردی دیده شده که قسم خوردهاند که با هم ازدواج کنند و نیز پدر و مادر با ازدواج آن دو مخالفتی ندارند ولی پیرو همان مطلبی که در مقدمه گفتم که زن موجودی کالایی است در جامعه پدرسالار کرد، پدر و مادر حاضر نیستند بدون جایگزین شدن یک عضو دیگر او را از دست بدهند، بنابراین ضمن رضایت مشروط به ازدواج یک دختر از خانوادة پسر با یک پسر از خانوادة دختر حاضرند که دخترشان را به عقد پسر درآورند و چون طرف مقابل (یعنی خانواده پسر) قبول نمیکنند، پدر و مادر دختر هم از پذیرش سرباز میزنند که در نتیجه آن دختر طی قرار و مداری با پسر فرار میکند. از طرف دیگر، چون دختران حاضر نیستند که با آنها عمل «زن به زن» انجام شود، هرگز حاضر نمیشوند به شرایط پدر و مادرشان گردن نهند. البته این مورد در دهة اخیر بیشتر چشمگیر بوده است. این دهه از حیث افزایش آگاهی دختران و نیز پسران در انتخاب راه زندگی و نحوة انتخاب آن بسیار مثمرثمر بوده است.
پارهای دیگر از فرار کردنها را میتوان کاملاً اتفاقی و ناخواسته طبقهبندی کرد. در این فرار کردن، دختر و پسر بعد از اینکه ماجراهای عشقی خود را بدون قصد ازدواج و صرفاً به خاطر رفیقبازی شروع کردند، مرتکب خطاهایی میشوند که نمیتوان جبرانش کرد. منظور از این خطاها برقراری رابطه جنسی است که اولاً منجر به زن شدن دختر و ثانیاً حامله شدن او میشود. تنها راه چارة دختر دراین گونه موارد فرار کردن است، که اگر پسر تمایل به ازدواج با او داشته باشد این عمل رخ میدهد و چنانچه پسر علاقهای به فراری دادن دختر نداشته باشد، دختر با ننگ و سرافکندگی کامل، خود به نزد خانوادة پسر میرود و ماجرای خود را شرح میدهد و از آنها میخواهد که او را قبول کند. در اینگونه موارد اغلب پسر اورا نمیپذیرد و اکثریت قریب به اتفاق این گونه دختران بعد از زایمان، آزاد گذاشته میشوند و در به در میشوند. ولی فرزند بدنیا آمده یا به شخص سومی سپرده میشود، یا به خاطر اینکه این دختر سعی میکند قبل از موعد از شر او خلاص شود، آنرا سقط میکند و چون ناقص بدنیا میآید و نیز توجهی به او نمیشود، میمیرد.دخترانی که به این وضع دچار میشوند، تقریباً در ردیف سگها حساب میشوند. در اصطلاح محلی اگر دختری حامله شود و برای پسری که او را حامله کرده، برود: میگویند فلان دختر برای فلان پسر رفته است که در یک کلام «بوچون»[bo۲۶۹;un] نامیده میشود. در میان کردها ضربالمثلی است که میگوید: «گاو اگر دزدکی هم جفتگیری کند آشکارا میزاید». این دختران مرتکب عمل زنا شده، ولی با حامله شدن آنها زنایشان برملا شده است. اینان هم از قانون دینی و هم از هنجارهای عرفی تعدی کردهاند، بنابراین مورد خشم مردماند که سزاوار هرگونه کیفریاند. یک نمونه از این دختران را که چند سال قبل مشاهده کردم، وضعی خیلی بد داشت. علاوه بر اینکه در زمستان اجازه نداشت سر سفره خانواده حضور یابد، میبایست در همان ابتدای درب ورودی که هیچ وسایل گرمایشی نداشت غذا بخورد، و نیز او هیچگونه پوشاک اضافی نداشت، پیراهن خود را که میشست، مجبور بود آنرا همانگونه که خیس است بر تن کند. این دختر حدود ۶ ماه در خانوادة پسر بسر برد و در طول این مدت پسر از خانوادة خود متواری بود.
در پایان این بخش لازم میبینم که دلایل فرار دختران را به طور فهرست وار بنویسم:
۱) علاقة دختر و پسری به هم و مخالفت پدر و مادر دختر با ازدواج آنها.
۲) ترس دختران از اینکه مبادا با آنها «زن به زن» انجام شود و ناخواسته زن شخص دیگر شوند.
۳) حسادت و انتقامگیری دختران به این معنی که دختری نمیتواند زن دیگری را با پسر مورد علاقهاش ببیند.
۴) تمایل مردان متأهل به داشتن بیش از یک زن که خواه ناخواه مرد باید دختری را گول بزند و او را فراری دهد.
۵) آشکار شدن رابطه جنسی دختر و پسر.
۶) مهمترین دلیل فرار دختران بیسوادی و کم اطلاعی دختران است. چون جو حاکم بر منطقه طوری است که دختران کمتر فرصت ادامه تحصیل مییابند، لذا باسوادترین دختران دارای پنجم ابتدایی است. که میتوانند در همان روستای محل اقامت خود آنرا به اتمام برسانند و چون به دختران این اعتماد را ندارند که آنها را به شهر بفرستند و ادامه تحصیل دهند، لذا در همان پنجم ابتدایی میمانند و به مرور زمان کاملاً خواندن و نوشتن از یاد آنها میرود.
در این میان، بین دختران روستایی و شهری هم باید تمایز قایل شد. در روستا بیسوادی دختران آنها را خیلی ساده بار میآورد ولی در شهر به علت اینکه دختران با مسایل زیادی روبرو میشوند، نمیتوان گفت که دخترانی کم اطلاع هستند، بنابراین میتوان گفت که فرار کردن دختران شهری به دو عامل ختم میشود یکی مسئله آشکار شدن روابط جنسی است و دیگری اعتراض به مخالفت پدر و مادر با ازدواج دختر با پسر مورد علاقه، که صرفاً این مخالفت به عوامل اقتصادی برمیگردد. اینکه پدر و مادر حاضر نیستند که دخترانشان را به جوانی بیکاره و بی پول دهند. حال به بررسی فرار کردن زنان میپردازیم.
● فرار کردن زنان
قبلاً گفتیم که در منطقه پیرانشهر، خصوصاً در بین ایل منگور _ هم زنان شوهردار و هم زنان عقد شده فرار میکنند. این نوع فرارها به راستی که معضلی اجتماعی است که افکار عمومی به هیچ وجه آنرا قبول نمیکند ولی با این وجود هنوز هم گهگاهی از این موارد پیش میآید. مورد زنان شوهردار خیلی حساسیت برانگیز است. در مورد دختران، پدران را اینگونه توجیه میکردند که دختر در هر حال مال مردم است، ولی اگر زن نزد شوهر فرار کند، ضربهی حیثیتی سختی بر شوهر وارد شده است و به طور جدی از او انتظار دارند که دست به واکنش بزند. اما با وجود این شدت، هنوز هم میتوان خشم شوهر را مقطعی داشت. و آن هنگامی است که زنش را فراری دادهاند. بعد از مدتی اطرافیان سعی میکنند او را آرام کنند و با تشبیه زن فرار کرده و مرد فرار دهنده به سگ او را تسکین میدهند و میگویند «سگ برای سگ خوب است.
وقتی زنی شوهردار فرار کرد، معمولاً طایفه مرد با هم جمع میشوند تا چارهای بیندیشند که در اغلب موارد تصمیم اتخاذ شده بر یک گوشمالی کوچک مبتنی میباشد. یا اینکه شیوهای از بیآبرو کردن مردی از طایفهای که زن را فراری داده است. این بیآبرو کردن معمولاً با بریدن خشتک آن مرد که معنای بدی دارد، انجام میگیرد. وقتی کار به اینجا کشید، امکان جنگ میان طایفهها خیلی زیاد میشود. برای مثال دو مورد از این دعواها را ذکر میکنم.
مردی که زن یکی از هم روستائیان خود را فراری داده بود از طایفة «الف» است و آن کسی که زن او فرار کرده بود از طایفه «ب» است. مردانی از طایفه «ب» یک جوان را از طایفه «الف» هتک حرمت میکنند، مرد طایفه «الف» خیلی سرخورده میشود و یکی دو ماه از دیدهها پنهان میشود اما بعد از دو ماه یک دفعه در روستا خبر میپیچد که مردی از طایفه «ب» چاقو خورده است. بعد از مدتی مشخص میشود که مردانی از طایفه «الف» این کار را کردهاند، فردای آن شب جنگ مختصری بین دو طایفه رخ میدهد که خوشبختانه با مداخله نیروی انتظامی قضیه تاکنون حل شده است.
مورد بعدی مربوط به دعوای دو طایفه بزرگ در یک روستای دیگر است. طایفة «عثمان» از طایفه «حمد» یک زن را فراری میدهند، طایفة «حمد» در روزی از روزهای پائیز در پی یک دعوای گسترده مردی میان سال از طایفه «عثمان» را میکشند، قتل با آلتی مثل دشنه انجام شد، قتل این شخص که در میان روستائیان بعنوان آرامترین شخص مشهور است، خیلی ازروستائیان را به خشم میآورد. این بار قضیه از طریق کدخدامنشی حل نشد، بلکه کار به دادگاه و نیروی انتظامی کشیده شد. چون افراد متعددی در قتل دست داشتند، شخص بخصوصی به عنوان قاتل معرفی نشد ولی کل طایفه مقصر شناخته شد. و بنا را بر تبعید آن طایفه گذاشتند. زمینهای کشاورزی و داراییهای منقول و غیرمنقول آن طایفه به نفع طایفهای که مقتول از آنان بود مصادره شد. بعد از گذشت دو سال یکی از برادران مقتول شخصی را در شهر پیرانشهر از افراد طایفه قاتل به قتل رساند و اعلام کرد که این به قصاص خون برادرش است و در ضمن اعلام کرد که کلیه داراییها و زمینهای کشاروزی دست نخورده و طایفه قاتل _ کسی که زودتر قتل کرده بود _ میتواند به روستای خود برگردد و دیگر میان ما هیچ دشمنی وجود ندارد. این شخص اکنون هم در بازداشت بسر میبرد.
به هر حال ذکر این دو مورد به این منظور بود که نشان دهم فرار کردن زن چقدر برای افراد سخت است و چقدر غیرقابل تحمل و دارای پیامدهای وخیم. البته همیشه این طور نیست. گاهی اوقات زن فرار دادن حالتی از «عروس ربایشی» را دارد، که افراد به تلافی همدیگر زنان طرف مقابل را میرباید، تا نشان دهد که چقدر از طرف مقابل برتر است. برای این گونه موارد میتوان یک مثال آورد:
در یکی از روستاهای شهرستان پیرانشهر ( ماجرابه قبل از انقلاب برمیگردد) دو طایفه از آغاها زندگی میکنند که نسبت فامیلی هم با هم دارند و هرکدام مالک نیمی از روستاها هستند. بین این دو رقابت وجود داشته، برای اینکه یکی از آنها اقتدار خود را دیکته کند، خواهر دیگری را فراری میدهد، مدتی نمیگذرد که آغای دوم زن آغای اول را فراری میدهد، کمی بعدتر آغای اول که خواهر آغای دوم را قبلاً فراری داده بود، زن آغای دوم را هم فراری میدهد، البته ماجرا همین جا پایان مییابد، ولی کینه و عداوت بین آنها تاکنون نیز ادامه دارد. در سالهای اخیر یکی از پسران آغای اول به یکی از دختران آغای دوم تجاوز میکند ولی او را رها میکند و اعلام میکند که این کار را به تلافی اینکه به مادرش بیاحترامی کردهاند، انجام داده است. جالب است که آغاها «مصحلت» زنان خود را در قبال دریافت یک «تازی» و یا چند «تاپاله» انجام دادهاند. چند و چون «مصلحت»زنان فرارکرده رابعدا توضیح می دهم.
به طور کلی زنان شوهرداربه این دلایل فرار می کنند یا فراریشان می دهند:
۱)داشتن رابطه آشکار جنسی با مردان دیگر، در این مورد به ذکر مثالی اکتفا میکنیم. یکی از افراد دامدار ساکن منطقه اقدام به استخدام چوپانی میکند، این چوپان هم سن بزگترین پسر او حدود۲۶ سال میباشد. چون شخص دامدار در روستا به کارهای کشاورزی مشغول است، نمیتواند دامها و خانوادهاش را در ییلاق همراهی کند، بناچار همسر خود را که حدود ۴۰ سال دارد، به ییلاق میفرستد، این زن دارای پنج فرزند میباشد، در ییلاق با چوپان خود رابطة جنسی برقرار میکند و چون به قولی «گند کار درمیآید» اطرافیان مرد دامدار از او میخواهند همسرش را طلاق دهد. اما او از این کار سرباز میزند و میگوید که به همسرش تهمت زدهاند. ماجرای این دو بعد از پایان فصل ییلاق همچنان ادامه پیدا میکند، شخص دامدار از طایفه اخراج میشود، عموی او، با او دعوا میکند، ولی مرد هنوز حاضر به پذیرش اتهام همسرش نیست، تا اینکه همسرش میگوید میخواهد با چوپانشان فرار کند و عاقبت این کار را میکند. این حادثه مثل بمب در منطقه سر و صدا کرد، چون قبلاً افراد طایفهاش به او هشدار داده بودند که زن را طلاق دهد، بنابراین هنگامی که زن فرار کرد هیچ دفاعی از او نکردند. مرد که خیلی سرخورده شده بود، میخواست کاری کند که آن دو نتوانند بهم برسند، پولی را درخواست کرد که شوهر جدید زن هرگز نمیتوانست آنرا پرداخت کند. از طرف دیگر این چوپان از طایفه خود رانده شد و به قولی از طرف پدرش «عاق» شد. سرانجام با دخالت روحانی روستا و کدخداها، شوهر سابق را راضی کردند که پول کمتری را مطالبه کند تا آنها بتوانند آن زن را به عقد شوهر جدیدش درآورند و به شوهر سابق هشدار دادند که در غیر اینصورت گناه زنای آن دو برعهدة اوست. او سرانجام مبلغ دو میلیون و سیصد هزار تومان خواست، که طایفه شوهر جدید آنرا پرداخت کردند ولی دیگر به این پسر اجازه ندادند که حتی در منطقه پیرانشهر زندگی کند و هم اکنون در سرزمین مهاباد به سر میبرد.
۲) دلیل دوم فرار کردن زنان شوهردار؛ نارضایتی از وضع اقتصادی و خانوادگی شوهر است. زنان بالطبع آروزهایی دارند که انتظار دارند برآورده شوند و هنگامی که شوهر نتواند آنها را برآورده کند، زن ناچاراً یکی دیگر را برمیگزیند.
زن دوست دارد که خودش یک زندگی مستقل داشته باشد، و خودش باشد و شوهرش. اما در بعضی موارد موقعیت خانوادههای گسترده این امکان را از زوجهای جوان میگیرد. پسر کاملاً در اختیار این خانواده گسترده است و خواستههای خانواده مقدم بر خواستههای هسمرش است. چون همسر،دیگر نتوانست وضع را ادامه دهد، شروع به بهانهگیری میکند که در خانواده باعث یک جهتگیری منفی نسبت به او خواهد شد. ادامه وضع زندگی را برای او تلخ میکند، مردان فرصتطلب و عیاشی هم هستند که با اطلاع از اوضاع درون خانواده سعی در برقراری ارتباط با این زن میکند، قول و قرارهای این مرد از یک طرف و ناراحتیها و عدم دلبستگی به زندگی با شوهرش او را ترغیب میکند که با مرد جدید فرار کند.
۳) دلیل سوم را میتوان در زن بارگی مردان جستجو کرد. مردانی هستند که بیش از یک زن دارند، و همچنان اقدام به ازدواج مجدد میکنند. ازدواج مجدد این مردان یا از طریق فرار دادن دختران است یا از طریق فرار دادن زنان بیوه و مطلقه است. موردی که شایستة مثال زدن است مردی است که از اختیار قانونی و شرعی داشتن چهارزن استفاده کرده است (ظاهراً این مرد قسم خورده که کمتر از چهارزن نداشته باشد) هنگامی که او توانست زن چهارم خود را که دختری بود باکره فراری دهد، زن سوم او نیز به تلافی فرار کرد و زن مرد دیگری شد، هستند زنانی که به دلیل زن بارگی و عیاشی شوهرانشان فرار میکنند و نیز هستند زنانی که به دلیل عدم تحمل هوو فرار میکنند.
به هر حال فرار کردن زنان شوهردار، همانگونه که گفتم، یکی از معضلات اجتماعی در حال حل در منطقة پیرانشهر است. به این دلیل میگویم معضل چون واقعاً این کار نهی شده و منفور است و همه آحاد مردم میخواهند وجود نداشته باشد. و نیز به این خاطر در حال حل است چون طی سالهای اخیر روند فرار کردن زنان شوهردار به شدت کم شده و یواش یواش به نقطة صفر میرسد. شاید بتوان علت آنرا در انتخاب آگاهانة زوجهای جوان جستجو کرد. دیگر پدر و مادر اصراری ندارند که دخترشان به زور به عقد مردی دیگر درآید، دیگر مردان قبل از ازدواج حرفهای خود را با همسران آیندة خود میزنند و باعث این آگاهی چیزی نمیتواند باشد جز تأثیر رسانههای جمعی مثل صدا و سیما. در مناطق کردنشین قبلاً رسم بوده که برای آینده فرزندان (دختر و پسر) پدر و مادر تصمیم میگرفتهاند. از طرف دیگر وقتی دختر و پسری به عقد هم درمیآمدند، نبایستی همدیگر را ببیند و باهم حرف بزنند. این تابویی بود که شکسته شده است. یک دهة گذشته دختر و پسری که به عقد هم درآمده بودند اگر همدیگر را میدیدند و با هم حرف میزدند، باعث آبروریزی بزرگی میشد. حتی در یکی از مصاحبههایم که با اهالی محل داشتم _ البته صبت و سقم این مسئله برایم محرز نشد _ دیده شده که زن و مرد تا شب عروسی همدیگر را نمیشناختهاند و عروس را همان شب عروسی به داماد معرفی کردهاند.
● فراری دادن دختران عقد شده
مورد دیگری از فرار کردن دختران وجود دارد، فرار دختران عقد شده است. در بخشهای قبل به فرار دختران و نیز زنان شوهردار اشاره کردیم. اما موردی دیگر هم وجود دارد که مربوط به زنان عقد شده است. برای راحتی کار در اینجا یک تقسیمبندی از این زنان انجام میدهیم.
اولین مورد دخترانی هستند که از کودکی به عقد یک مرد درآمدهاند. از این موارد در دهههای قبل به فراوانی یافت میشد. چون دختران از کودکی عقد شده بودند و نیز رضایت خاطر آنها به هیچ عنوان شرط نبوده است و از طرف دیگر پیرو مسئله قبلی که گفتم عقد شدهها با همدیگر ارتباط نداشتند، این دو نتوانسته با همدیگر ارتباط عاطفی برقرار کنند و در نتیجه نسبت به همدیگر بیگانه بودهاند. و چون به سن ازدواج میرسیدهاند، چون قبلاً ارتباطی را که میبایست با همدیگر داشته باشند، هر کدام با یک نفر دیگر برقرار کرده است. البته در این میان سهم پسر خیلی کمتر است. لذا وقتی پدر و مادرهایشان قرار ازدواج آنها را میگذارند، دختر تمایلی نشان نمیدهد و به خاطر اینکه زن آن شخص نشود، با آن کسی که دوست دارد فرار میکند.
مورد دیگر فرار دختران عقد شده دخترانی هستند که بنا به خواهش پدر و مادرشان با آنها «زن به زن» شده است، چون در سیستم (زن به زن) همیشه بر یکی از طرفین اجباررواداشته میشود، آن طرف نمیخواهد که زیر بار اجبار برود. منظورم از «زن به زن» در اینجا هنگامی است که دو طرف به عقد هم درآمدهاند. به دو دلیل دختری که به زور به عقد پسر مقابل درآمده حاضر میشود فرار کند. یکی اینکه چون اصلاً پایه ازدواج برمبنای زور است، زندگی عشق است و عشق با زور ایجاد نمیشود. دوم این که همانطور که گفتم دختران نمیخواهند با آنها عمل «زن به زن» انجام شود و برای اعتراض به این تصمیم اقدام به فرار میکنند.
البته فرار این دسته از زنان هم مثل فرار دختران قابل دفاع و توجیهپذیر است. چرا که اینان عقد شدهاند، هیچ مردی نمیتواند به خواستگاری آنها بیاید و نیز چون میخواهند زندگی را با عشقی که خود انتخاب کردهاند و نه برای او انتخاب شده است، ادامه دهد فرار او موجه است. در این مورد هم افکار عمومی زیاد سخت نمیگیرند.
فرار زنان مطلقه هم را میتوان در این مقوله جای دارد. زنان مطلقه (منظور زنان بیوه شده از طریق طلاق نیست، بلکه زنانی مدنظر هستند که مشروط طلاق داده شدهاند) به دلیل اینکه در فراروی انتخاب آیندهاشان شرطی گذاشته شده است، کسی از آنها خواستگاری عادی نمیکند، و تنها راه حل آنها برای ازدواج فرار است. شرط آنها بر این است که این زن اگر بخواهد با کسی ازدواج کند باید آن شخص مبلغ مورد درخواستی که تعیین شده است را به شوهر سابق بپردازد و در آن صورت است که مرد او را به صورت نهایی طلاق داده و اجازه مییابد با شخص دیگری ازدواج کند.
پس از شرح فرار کردن از منظر زنان، در ادامه به «ژن هل گرتن» یا اصطلاحی که از طرف مردان برای این نوع ازدواج بکار میرود میپردازم، و سپس تشریح ماجراها و مسائل بعد از فرار دادن را از نظر میگذرانم.
● "ژن هل گرت"
وقتی صحبت از «ره دو که وتن» یا فرار کردن میشود عموماً در مورد زنان بکار میرود و مثلاً میگویند «فلانی (زن) فرار کرده است» اما وقتی صحبت از مرد باشد میگویند «فلانی (مرد) از طریق فراری دادن زن گرفته است» تفاوت این دو جمله که از نظر معنای حقیقی یکی هستند در کاربرد این دو جمله است. در جمله اول یک نوع نگرش منفی و به تبع آن یک ارزشیابی منفی در ورای جمله نهفته است. فرار کردن دختران به علت اینکه ضعف دختر در وهلة اول و خانواده در وهلة دوم را میرساند، یک عمل منفی تلقی میشود، اما وقتی در مورد مردی که زنی را فراری داده است حرف زده میشود، تحسین و آفرین را میتوان از گفتار مردم استنباط کرد. در واقع چون مرد توانسته، زنی را فراری دهد، شخص با جرأت و شجاعی است. شجاعت و جرأت مرد در قبال دختری که فراری داده است نیست بلکه، او در مقابل پدر و برادران دختر این جرأت را به خرج داده است. در زبان کردی اصطلاح «ژن هل گرتن»یک اصطلاح انتقام جویانه است،یعنی دو طایفه ای که با هم دیگر دعوا داشته اند،یکی از راههای اثبات برتری «ژن هل گرتن» از طایفه مقابل بوده است، کسی که توانسته باشد از طایفه دشمن زنی را فراری دهد، آنها را شرمنده و تضعیف کرده است.
در حال حاضر اصطلاح «ژن هل گرتن» علاوه بر هنگامی که زنی را فراری میدهند، در مواقعی نیز بکار برده میشود که یک نفر یا یک طایفهای بدون هیچ بهانهای شخص یا طایفهای دیگر را به دعوا فرا میخواند، که در این صورت طایفه دوم یا شخص دوم میگوید «مگر زنت را فراری دادهام که با من (ما) دشمنی داری». میتوان به خوبی نتیجه گرفت زن فراری دادن و فرار کردن زنان کاملاً ریشة عشیرهای دارد و اینها اصطلاحاتی هستند برای اشاره به رسم برون همسری. هرچند در جامعه کرد درون همسری در کنار برون همسری رواج داشته، ولی وجود این سیستم ازدواج نشان میدهد که برون همسری امری نادر بوده و مردان عشایر به سختی حاضر میشدهاند دختران خود را به خارج از طایفة خود دهند. ارجحترین ازدواجها، ازدواج دخترعمو با پسرعمو بوده که مانند همة اقوام ایرانی کردها هم معتقدند عقدشان در آسمان بسته شده است. بهرحال، «ره دو که وتن» و «ژن هل گرتن» هر دو اصطلاحاتی هستند که یکی برای زن فرار کرده و دیگری برای مردی که زنی را فراری میدهد بکار میروند.
● بعد از فرار کردن ویا فراری دادن چه پیش میآید؟
خوی عشیرهای و طایفهای در میان جوامع کرد هنوز هم میتوان گفت به قوت خود باقی است. برای یک فرد ایلی بسیار سخت است که دیگری به حریم او تجاوز کند و از او هتک حرمت کند. وقتی زنی از طایفهای فرار میکند یا آنرا فراری میدهند در حقیقت، حیثیت طایفه لکه دار شده است و این حیثیت لکهدار شده معمولاً به دعوای طایفهای دامن میزند. پدری که دخترش را فرای دادهاند در هر فرصتی منتظر ضربه زدن به طرف مقابل است. اگر توانست ضربه خود را بزند، توانسته تا حدی اعادة حیثیت کند، البته امروزه با توجه به مجازات سنگین دعواها، کسی جرأت نمیکند دعوا را شروع کند و اگر هم دعوا کنند تنها در حد فحاشی باقی میمانند، مجازت کردنهای مالی به شدت از میزان دعواهای بین اشخاص و طایفهها کاسته است. تا جائی که پیوندهای طایفهای روی به سوی ضعف دارند. ولی در دورانهای گذشته شدت دعواها به حدی زیاد بوده است که گاهی تلفات سنگین جانی هم برجای گذاشته است. بعلت اینکه امروزه دیگر زنان تا حدی آگاه شدهاند و در مقابل پدران و برادران خود ایستادگی میکنند، سختگیری مردان هم دیگر رنگ باخته است، و اگر چنانچه دختری فرار کند، حملات انتقادی افکار عمومی بیشتر متوجه خانواده و مخصوصاً پدر است. بهمین خاطر پدر هم زیاد حساسیت از خود نشان نمیدهد.
به هر حال وقتی دختری فرار کرد، روابط کمی تیره میشود، اما جنگ و دعوایی رخ نمیدهد. در این میان خانواده و طایفه مرد دیپلماسی خود را آغاز میکنند. آنها مرد یا مردانی معتمد را برای آشتی به خانواده دختر میفرستند، پدر دختر با اکراه _ از ترس زبان مردم _ آنها را میپذیرد. آنها پس از اینکه هم خودشان و هم پدر دختر را در معرض عملی انجام شده تشریح میکنند، وضعیت و شرایط پدر دختر را برای پایان عداوت درخواست میکنند، به این اولین قدم خانواده پسر «درمالان» گفته میشود، که به عنوان افتتاحیه برقراری روابط میتوان آن را نام برد. اشخاصی که از طرف خانواده مرد برای «درمالان» نزد خانواده دختر آمدهاند، شرایط «مصلحت» نهایی را از پدر دختر میپرسند، ضمن اینکه اجازه عقد دخترش با پسرشان را میگیرند به طایفه خود برمیگردند. در اینجا ما با یک وضعیت دوگانه مواجهیم، یکی مربوط به «مصلحت» دختران فرار کرده است و دیگر مربوط به «مصلحت» زنان که در عقد کسی میباشند، هست.
برای دخترانی که فرار کردهاند معمولاً سنگ اندازی و بهانهگیری کمی میشود و همانطور که گفتم چون پدر در ماجرای فرار دخترش مقصر شناخته شده، او هم تلاش میکند هرچه سریعتر به قضیه فیصله دهد. برای «مصلحت» دختران فرار کرده، معمولاًیک دختر از طرف مقابل درخواست میشود، یعنی خانوادهای که دخترشان فرار کرده در روز «مصلحت» یا روز «درمالان» به آنها خبر میدهند که در ازای دختر فرار کردهشان، باید یک دختر به عقد پسر او درآورند. در اینجا نیز با دو حالت مواجهیم: اگر طرف مقابل دختر دم بخت داشته باشند، رضایت دختر شرط است و چنانچه دختر حاضر شود زن پسر آنها شود «مصلحت» به خوبی تمام میشود و حتی آنها حاضر میشوند دخترشان را هم بپذیرند، چرا که رابطه خویشاوندی جدیدی بین دو طایفه رقم میخورد. حالت دیگر این است که اگر خانواده پسر دختر کوچکی که هنوز به سن بلوغ نرسیده را دارند، از پدر او قول میگیرند دختر را به پسر آنها بدهند و او نیز میپذیرد. اما همانگونه که گفتم دختران کمتر به این امر گردن مینهند و برای آنها بسی مشکل است که «برخوین» شوند. در این میان بررسی رابطه خانواده دختر با دختر خیلی جالب است.
چرا که بعد از «مصلحت» عملاً کینهای نباید بین دو خانواده موجود باشد. و میزان روابط به تدریج رو به افزایش مینهند اما در این بین دخترشان به عنوان عضوی از خانوادهای جدید استثناء است. پدر و برادرها و اعضای خانواده حاضر نیستند با دخترشان رابطه برقرار کنند و او را نمیپذیرند. معمولاً جریان قهر با دختر تا دو الی سه سال و شاید هم بیشتر طول میکشد، اما برای ابد باقی نمیماند. همیشه اولین ارتباطها با دختر از طریق خواهر و مادر است، این دو عضو خانواده کم کم پای دختر فرار کردهشان را به منزل بازمیکنند و پدر و برادر هم کم کم به خواست مادر و دختر میپیوندند و او را قبول میکنند، اما در اولین روابط دختر تا حد امکان سعی میکند در معرض دید پدر و برادرش نباشد و خود را اغلب پنهان میکند. به هر حال عادی شدن روابط بسی زمان میبرد.
در مورد مصلحت زنان شوهردار هم باید گفت که مراحل آشتی و رفع کدورت به روال قبل است. منتهی شرایط فرق میکند. در این مورد شرایط مصلحت را میزان پولی تعیین میکند که طرف مرد باید بپردازد. مردی که زنی را فراری داده باید مبلغی معینی که به تناسب عرف ایلی فرق میکند، بپردازد. در میان ایل منگور میزان پولی پرداختی برای زنی که از نزد شوهر فرار کرده از ۲ میلیون تومان تا ۵ میلیون تومان متغیر است. منتهی چون کدخداهای هر طایفهای احتمال میدهند که برای خودشان هم مشکلی – فرار دادن زنی شوهردار – پیش بیاید، معمولاً سعی میکنند با مبلغ پائین مصلحت را انجام دهند.
این زنان تا سه ماه بعد از فرار کردن نمیتوانند به عقد شوهر جدیدشان درآیند، چرا که احتمال میدهند زن بچهدار باشد و پس از اینکه معلوم شد زن بچهدار نیست او را به عقد شوهر جدیدش درمیآورند. شوهر سابق وقتی پولش را گرفت زن را طلاق میدهد. اما در مورد زنان عقد شده که هنوز به نزد شوهر نرفتهاند موضوع اندکی متفاوت است، عرف ایل و مصلحت کدخدامنشانه براین قرار گرفته که میزان پول پرداختی برای این زنان یک میلیون و دویست هزار تومان باشد. در میان ایل منگور این قاعده رعایت میشود و هرگاه زنی عقد شده فرار کرد، این مبلغ باید از طرف شوهر جدید پرداخت شود. زنان مطلقه مشروط هم معمولاً مبلغی کمتر از یک میلیون تومان را دارند. یعنی شوهر سابقشان او را طلاق داده به این شرط که شوهر جدید زن مبلغ تعیین شده را قبل از فرار دادنش بپردازد. شرع و قوانین دینی (اهل تسنن) اجازه دادهاند که هرگاه شوهر سابق این زن پول را دید، زن دیگر در تملک او نیست و میتوان به عقد دیگری درآید، حتی بدون اینکه شوهر سابق پول را بگیرد. در اینجا دیدن پول به معنای گرفتن اوست. اما اگر شوهر جدید زن را فراری دهد و بعد پول تعیین شده را بیاورد، شوهر سابق میتواند طبق قاعدة زنان شوهردار با شوهر جدید زن سابقش برخورد کند و فرار این زن به منزله فرار زن شوهردار تلقی میشود.
انجام پروژههای مکرر «مصلحت» و «عقد» عدهای از کدخداها را به منزلت اجتماعی بالایی رسانده است، تا جائی که در هر مصلحتی که حضور یابند، شرایط او بدون قید و شرط پذیرفته میشود و این مصلحت ازاعتبار و اهمیت خاصی برخوردار است. این کدخداها شهرتی فرامنطقهای دارند و در میان دو ایل دیگر منطقه پیرانشهر هم بانفوذ هستند.
● عروسی زنان و دختران فرار کرده
در پایان باید اشاره کنم به عروسی این دسته از زنان. دختران و زنان فرار کرده معمولاً طی مراسمی به صورت رسمی زن شوهر جدیدشان میشوند. در مورد زنان شوهردار فرار کرده این مراسم برگزار نمیشود. هرچند برگزاری مراسم عروسی کاملاً به توانایی اقتصادی مرد بستگی دارد. اما آنچه که جا افتاده گرفتن جشن عروسی برای دختران فرار کرده است. دختران هنگامی که با پسر مورد علاقهشان فرار میکنند، در منزل یکی زا بستگان شوهر به طور موقت (۱۰ الی ۳۰ روز) اسکان مییابند، یعنی مرد بعد از فراری دادن دختر به دلیل نامحرم بودن او را دور از خانوادة خود و جائیکه خود ساکن است نگه میدارد. بعد از «درمالان» که پدر اجازة عقد دخترش را داده مراسم عروسی برگزار میشود. در این مراسم برخلاف مراسم عروسی در میان کردها تنها بستگان و خویشاوندان شوهر دعوت میشوند، که طی مراسمی دو روزه این امر انجام میپذیرد. عروس با پارچهای قرمز که نشان از باکره بودنش است، و زنان بیوه با پارچهای سفید که نشان از بیوه بودنشان است، به خانه شوهر میروند. مبدأ حرکت عروس همان منزل بستگان شوهر است و مقصد او خانه شوهرش است. برای این گونه مراسمات معمولاً گروه موسیقی دعوت نمیشوند و رقص و پایکوبی کمی انجام میشود. بعد از انجام مراسم عروسی زندگی عادی زوجین شروع میشود.
● نتیجهگیری
گفته شد که فرار دختران یک اقدام اعتراضی به جو مردسالار است.در واقع در پهنة کردستان ایران با دو شیوة سنتی این اعتراض و مقاومت روبرو بودهایم. مورد اول را میتوان در میان زنان کرد استان ایلام دید که زنان در مقابل سلطة مردسالاری اقدام به نابودی خود در قالب خودسوزی و خودکشی میکنند. مورد دوم این اعتراض سنتی فرار کردن دختران در میان طوایف شهرستان پیرانشهر است. رنان و دختران در این منطقه تا حدودی حق تعیین سرنوشت را برای خود محفوظ داشتهاند و به جای نابودی و فنای خود زندگی را برگزیدهاند. البته در کنار این مسئله نباید انعطافپذیر بودن این جامعه به راحتی گذشت. زنان این منطقه به سایر مناطق سنتی کردستان از آزادیهای مدنی بیشتری برخوردارند. آنها میتوانند با هر پوششی در مراسمات عروسی و جشن شرکت کنند و در هنگام رقص آزادانه با هر کس که بخواهند، میرقصند. در شرایط کنونی زنان در این منطقه به لطف ارتباطات از آگاهی خوبی نسبت به حقوق خود برخوردارند و توانستهاند جایگاه اجتماعی خوبی برای خود احراز کنند. زن دیگر یک کالا نیست که در اختیار تام پدر باشد
منبع : جامعهشناسی ایران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست