یکشنبه, ۱۶ دی, ۱۴۰۳ / 5 January, 2025
مجله ویستا
قضیهی تقی شهرام و بحثی در مورد بحران
● حقیقت فرزند زمان است نه مقامات «برشت»
بازنشستهها که دور هم جمع میشوند، معمولا جز بازگویی خاطرات گذشته، یا مطالبات آنها از دولت و بالاخره وقایع روز حرف دیگری ندارند بزنند. یکبار جناب سرهنگ م، از افسران سابق شهربانی که چند سال هم در ساری خدمت کرده بود در بیان مشکلات شغلی خود به فرار یک زندانی سیاسی به نام تقی شهرام از گروه پیکار و سروان احمدیان افسر نگهبان زندان پرداخت که چه مشکلاتی برای تمام مسئولان ایجاد نموده بودند.
برای اطلاع بیشتر از جریان باید به عرض برسانم که تقی شهرام از اعضاء سابق سازمان مجاهدین خلق بود که همراه با تعدادی از اعضاء سازمان بعد از یک بحران ایدئولوژیکی انشعاب کرده و سازمان پیکار را بهوجود آوردند. انشعاب کنندگان معتقد بودند که این بحران ناشی از سرگردانی سازمان بین اسلام و مارکسیسم است که باید یکی از آنها اصل قرار گیرد.
نکتهی جالب توجه این بود که شاه و روحانیت وابسته به دربار هم مجاهدین را مارکسیستهای اسلامی مینامیدند. بههر حال این انشعاب به راحتی و بهطور مسالمتآمیز صورت نگرفت و یک یا چند نفر در این میان کشته شدند و زخمی شدند که مجید شریف واقفی یکی از آنها بود. برای پی بردن به اصل ماجرا خاطرات آقای مهندس میثمی از همه معتبرتر است.
اما در وحلهی اول شخصیت تقی شهرام اهمیت دارد. نبوغ او در این بود که از پشت میلههای زندان توانست یک افسر امنیتی را که رژیم با دقت فراوان تربیت و انتخاب کرده بود را نه تنها تحت تاثیر عقاید خود قرار دهد بلکه تمام سلاحهای زندان را هم با کمک او مصادره کرده و فرار کنند.
نکتهی اساسی اینجاست که رژیم شاه بیرحمترین، خشنترین شاید هم بیسوادترین افراد را برای نگهداری زندانیان سیاسی انتخاب میکرد تا زندگی را به آنها زهر کند. طبق آموزشی که به آنها داده بودند، زندانیان سیاسی خرابکارانی بودند که از هر نظر فاسد که با مادر و خواهر خود هم همبستر میشدند و اگر دستشان برسد به جان و مال و ناموس کسی رحم نمیکنند و با کمونیستها همدست هستند که ایران را به دنبال هفده شهر قفقاز به روسها بدهند. بهعبارت دقیقتر آنها را کاملا شستشوی مغزی داده بودند، خصوصا اینکه بسیاری از آنها هم خصلتهای لاتها و لمپنها را داشتند.
یکی از مشکلات بزرگ گروههای سیاسی در زمان شاه جلب حمایت تودهی مردم، خصوصا طبقهی کارگر بود که رژیم با راهنمایی مشاوران داخلی و خارجی به شستشوی مغزی حتا لمپنیزه کردن آنها میپرداخت.
رواج زندگی قسطی، مصرفگرایی، بیبندوباری جنسی، فرهنگ مسموم لمپنیزم از طریق سریالهای تلویزیونی و فیلمهای منحرف کننده و از طرف دیگر ترس مردم از سرکوب ساواک تا حدی بود که در تلفن یا محافل عمومی به راحتی نمیتوانستند صحبت کنند.
از طرف دیگر شاه برای فریب مردم ادعا میکرد نظر کرده خدا و ائمه اطهار است که بارها از توطئه دشمنان با امدادهای غیبی نجات پیدا کرده!
در مورد ارتش و شهربانی کنترل بسیار شدیدتر بود. ضد اطلاعات حتا در زندگی خصوصی آنها دخالت میکرد. مثلا ازدواج آنها باید با تایید ضد اطلاعات صورت میگرفت.
شاهکار تقی شهرام این بود که در شرایط بسیار مشکل زندان توانست یک افسر امنیتی را نه تنها از نظر فکری دگرگون کند، بلکه برای فرار و پیوستن به گروه او را همدست خود کند.
سرهنگ در تعریف قضیه میگفت:
ـ سروان احمدی فرزند کارگر کارخانه پارچه بافی قائم شهر بود و شهرام هم به احتمال زیاد با پیش کشیدن جنبهی طبقاتی مساله بر او مسلط شده بود. بعد از انقلاب یکبار تصادفا سروان احمدی را دیدم او گفت؛ شهرام همیشه به من میگفت: راههای دیگر هم برای نان خوردن هست، فردا که مردم انقلاب کردند کلهگندهها فرار میکنند و تمام کاسه و کوزهها سر شما شکسته میشود!
فرار آنها رژیم را تکان داد، از رئیس شهربانی، تا رئیس و سایر مسئولان زندان بهشدت مجازات شدند. در ساری نوعی حکومت نظامی اعلام نشده برقرار گردید. مسئولان ساواک و کمیتهی ضد خرابکاری با تشکیل جلسات متعددی به بررسی این حادثهی دردناک پرداختند و رژیم متوجه شد که تا ابد نمیتواند روی اطاعت کورکورانه افراد خود حساب کند.
اما در مورد بحران درونی سازمان، من بدون این که به جانبداری هر طرف بپردازم، ترجیح میدهم به بحث بحران بپردازم و نتیجه را به خواننده واگذار میکنم. چون بحران نوعی تلاطم درونی یک سیستم است که برای حل مشکل و ارتقاء سیستم ایجاد شده و نیاز به دخالت انسان دارد. مثلا بیماری یک بحران است که با دعا ، جادو و لجبازی درمان نمیشود، بلکه مداوای دکتر لازم است. اتومبیلی که درست کار نمیکند را با پتک و چکش نمیتوان درست کرد، فقط مکانیک میتواند آن را تعمیر کند.
بهمین ترتیب بحرانهای اقتصادی اجتماعی هم راه حل خاص خود را دارد و زور و سرکوب اینجا هم چارهساز نیستند.
اقتصاد که زیربنای تحولات اجتماعی است، شوخی بردار نیست، چون تحولات آن به زبان ریاضی بیان میشود، بدین ترتیب تورم از حد معینی که گذشت چون سرطان ریشه دوانده و جامعه را از پا درمیآورد.
تورم، بیکاری، کمبود و عدم توازن صادرات و واردات اگر درمان نشوند بحرانهای شدید اجتماعی را به دنبال خواهند داشت، حکومتهای دیکتاتوری بجای حل بحران آنرا با سرکوب فقط آنرا به عقب میاندازند. مثلا در بحران اجتماعی اقتصادی شیلی در دوران آلنده، پینوشه به حمایت آمریکا دست به کودتا زد و بحران را سرکوب نمود و آرامش قبرستان بر شیلی حاکم گردید.
اما بعد از ۱۷ سال حکومت نظامی بحران اقتصادی، اجتماعی به جایی رسید که دیگر سرکوب هم درمان نبود.
در کودتای خونین دههی ۱۹۶۰ اندونزی، حکومت سوهارتو بجای حل بحران حمام خون ایجاد کرد، قساوت بجایی رسید که سر مخالفین خصوصا کمونیستها را بریده و در خیابانها میریختند و در رودخانههای اندونزی ماهها اجساد قربانیان شناور بودند.
بدین ترتیب در اندونزی هم آرامش قبرستان ایجاد شد اما چند سال بعد تورم به حدی رسید که مردم غذای خود را به زحمت تهیه میکردند و دست به غارت مغازهها و مبارزه با پلیس و نیروهای ضد شورش زدند. سوهارتو قصاب کودتا میخواست مجددا دست به سرکوب بزند، اما آمریکا برای جلوگیری از وخامت بیشتر با برکناری او و استقرار یک حکومت غیر نظامی دست نشانده، بهطور موقت بحران را مهار کرد.
قضیهی تقی شهرام و سازمان مجاهدین خلق، مسالهی برخورد عقاید است که ریشه در تاریخ دارد و غالبا بهصورت مبارزه نو و کهنه به صحنه میآیند. مثلا در تاریخ فیزیک، فیزیک ارسطو، جای خود را به فیزیک گالیله و فیزیک گالیله به فیزیک نیوتون و بالاخره نظریهی نسبیت انیشتن داد. محاکمه و توبه گالیله و سرکوب دانشمندان در قرون وسطی نتوانست جلوی پیشرفت علم را بگیرد.
از همه مهمتر بحرانی است که امروز گریبان جامعهی سرمایهداری را گرفته. شدت بحران بقدری است که دژ سرمایهداری جهان، آمریکا را چنان به لرزه انداخته که نظریهپردازان و هواداران بزرگ سرمایهداری در سراسر جهان را به وحشت انداخته.
صدای آمریکا، چون صدای دولت آمریکاست نه مردم بحرانزدهای که دیگر اقساط خانهی خود را نمیتوانند بپردازند، مرتب سعی میکنند فاجعه را کوچک و قابل مهار نشان دهد. مثل همیشه با کسانی مصاحبه میکند که سر سفرهی «سرمایه» نمکگیر شدهاند.
دولت سعی میکند با تزریق دلار، بیمار در حال مرگ را نجات دهد. امپراتوری آمریکا که خود را صاحب دنیا میداند چه در عرصهی نظامی یا اقتصادی حتا نزد نوچههای خود بیآبرو شده. در حقیقت نظام سرمایهداری جهانی به علت بحران ساختاری خودش دچار رکود یا بحران شده نه عوامل بیرون.
زنده یاد امیر حسین آریانپور همیشه میگفت:
ـ برخلاف تصور عدهای حتا بعضی از مارکسیستها که برخوردی مذهبگونه با مارکسیسم دارند، مارکس پیامبر نبود، فقط دانشمندی بود که قانونمندیهای تاریخ و جامعه را کشف کرده بود. مارکس معتقد بود که نظام سرمایهداری به علت بحران ساختاری خود از بین رفته و جای خود را به سوسیالیسم خواهد داد.
نظام سرمایهداری تا امروز با تمام توان و پیشرفتهای فناوری و غارت دیگران این انفجار را به عقب انداخته، اما به قول معروف این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست. شدت بحران بقدری زیاد است که اقتصاددانها را یاد بحران ۱۹۲۹ و ادامهاش میاندازد که به جنگ دوم جهانی منجر گردید.
«مزاروش» از نظریه پردازان معاصر مارکسیست در کتاب ارزندهی خود «فراسوی سرمایه» معتقد است که جنگ اول و دوم جهانی هر دو برای فرار موقت نظام سرمایهداری از بحران ساختاری خود بود.
در حقیقت این سرمایهداری جهانی بود که فاشیسم را در آلمان، ایتالیا و ژاپن به میدان آورد تا جنبشهای کارگری را سرکوب کنند باید منتظر ماند که این بار سرمایهداری حرامزاده چه کلکی برای فرار سرهم میکند؟
منوچهر بصیر
منبع : پایگاه اطلاعرسانی فرهنگ توسعه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست