سه شنبه, ۱۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 4 February, 2025
مجله ویستا
ارض موعود و صهیونیسم
صهیون(۱) نام تپهای در اورشلیم است كه در گذشته بر فراز آن قلعهای به همین نام وجود داشته است. به گفته كتاب مقدس (كتاب دوم سموئیل، ۵: ۶ـ۹)، این قلعه را حضرت داوود در حدود قرن دهم قبل از میلاد فتح كرد و نام آن را «شهر داود» گذاشت. بعدها این تپه به صورت نمادی برای اورشلیم و تمام سرزمین اسرائیل درآمد و به صورت عنوانی برای آن سرزمین به كار رفت.(۲)
صهیونیسم(۳) جنبشی است كه طرفدار بازگشت یهودیان به سرزمین فلسطین و ایجاد كشوری یهودی در این سرزمین است. در سال ۷۰ میلادی كشور یهود سقوط كرد و معبد اورشلیم ویران شد و یهودیان به دست رومیان پراكنده شدند و از آن هنگام، آرمان بازگشت به سرزمین فلسطین و ایجاد كشور مستقل یهودی در میان یهودیان پدید آمد، این آرمان در زمانی كه این قوم بیشتر تحت فشار قرار گرفتند، قوت گرفت. اما تاریخ شكلگیری این جریان به صورت نهضتی فعال و منسجم و دارای برنامهای مشخص، به اواخر قرن نوزدهم برمیگردد و این به هنگامی بود كه یهودیان برای نخستین بار در پرتو دموكراسی جدید غربی، طعم آزادی را چشیدند.(۴)
به هر حال این گروه به هر وسیله به آرمان خود جامه عمل پوشاند و كشور مستقل یهود را ایجاد كرد و همواره در اندیشه گسترش آن بوده است. در اینجا سؤال مهم و اساسی این است كه این آرمان یا ادعا چه مقدار به كتاب مقدس یهودی، یعنی عهد قدیم متكی است؟ به تعبیر دیگر، عهد قدیم درباره ارض موعود بنیاسرائیل چه میگوید؟ بر پایه عهد قدیم كه تنها متن مقدس یهودیت و تنها منبع تاریخی قرنهای نخست قوم اسرائیل است، ادعای مالكیت ارض موعود را از سوی گروهی كه خود را وارث آن میدانند، چگونه میتوان ارزیابی كرد؟ این نوشتار به دنبال پاسخ این سؤال است.
در ابتدا باید ببینیم كه اصل وعده سرزمینی خاص در عهد قدیم چگونه است و سپس به بررسی این مطلب میپردازیم كه ادعای مدعیان با توجه به آنچه در تاریخ این قوم رخ داده، تا چه اندازه با گفتههای این كتاب انطباق دارد.
الف) وعده سرزمین در عهد قدیم
شكی نیست كه در مجموعهای كه آن را یهودیان كتاب عهد و مسیحیان عهد قدیم میخوانند، سخن از سرزمین موعود و وعده آن آمده است. اما در اینكه این مجموعه، كه مشتمل بر دهها كتاب كوچك و بزرگ است، در چه زمانی و به وسیله چه كسانی نوشته شده است، بین سنت یهودی ـ مسیحی و نقادان قدیم و جدیدِ متون مقدس اختلافات بسیار جدی به چشم میخورد. در كوتاهترین عبارت میتوان گفت كه سنت یهودی ـ مسیحی برآن بوده است كه كتابهای این مجموعه را اشخاص برجسته شناختهشدهای در زمانی نزدیك به یك هزاره نگاشتهاند. برای مثال، گفته میشود تورات همان كتابی است كه خداوند به موسی(ع) داد و كتابهای یوشع، داوران، سموئیل و پادشاهان را انبیای بزرگی چون یوشع، سموئیل و ارمیا نگاشتهاند؛ در حالی كه نقادان قدیم و جدید زمان نگارش این كتابها را پس از اسارت بابلی، در قرن ششم قبل از میلاد، میدانند و این زمان قرنها پس از كسانی است كه سنت یهودی ـ مسیحی این كتابها را به آنان نسبت میدهد.(۵) اگر انتساب این كتابها به افراد مورد ادعای سنت زیر سؤال برود، این كتابها همانند دیگر كتابهای بشری بوده و درنتیجه، سخن از ارض موعود، مانند دیگر محتویات این متون زیر سؤال میرود. حتی كسانی از یهودیان مدعیاند كه كتاب تورات، بعد از اسارت بابلی و به دست كسانی نوشته شد كه به اسارت رفته و بازگشته بودند و در واقع، این كتاب مطابق آرزوها و آرمانهای سركوفته آنان نگاشته شده است و از این روست كه بر سرزمین موعود تأكید میكند.(۶)
در این نوشتار از این امور چشمپوشی شده است، امّا بر فرض كه انتساب این كتابها به پیامبران الهی درست باشد، درباره سرزمین موعود از آنها چه استفادهای میشود؟
در تورات، سخن از سرزمین موعود با ماجرای مهاجرت حضرت ابراهیم آغاز میشود. ابراهیم(ع) به فرمان خداوند از بینالنهرین به سرزمین كنعان هجرت كرد كه خداوند او را بدانجا راهنمایی كرده بود. در آنجا خداوند بر ابراهیم ظاهر شد و فرمود: «من این سرزمین را به نسل تو خواهم بخشید!» (سفر پیدایش، ۱۲: ۷) و باز به او فرمود: «من همان خداوندی هستم كه تو را از شهر اور كلدانیان بیرون آوردم تا این سرزمین را به تو بدهم» (سفر پیدایش، ۱۵: ۷). اما نكته شایسته توجه در وعده به ابراهیم این است كه در واقع عهد و پیمانی بین او و خداوند منعقد شد. از یك طرف خداوند عهد بسته بود كه آن سرزمین خاص را به فرزندان ابراهیم بدهد، ولی وفای به این عهد مشروط به آن است كه طرف دیگر، یعنی ابراهیم و فرزندانش، به عهد خود وفا كنند؛ یعنی از خدا اطاعت كرده و انسانهای صالحی باشند. آنان حتی باید نماد و علامت بندگی خدا را در بدن خود ایجاد كنند:
من عهد خود را تا ابد با تو و بعد از تو با فرزندانت نسل اندر نسل برقرار میكنم. من خدای تو هستم و خدای فرزندانت نیز خواهم بود. تمامی سرزمین كنعان را كه اكنون در آن غریب هستی، تا ابد به تو و به نسل تو خواهم بخشید و خدای ایشان خواهم بود. خدا به ابراهیم فرمود: «وظیفه تو و فرزندانت و نسلهای بعد این است كه عهد مرا نگاه دارید. تمام مردان و پسران شما باید ختنه شوند تا بدینوسیله نشان دهند كه عهد مرا پذیرفتهاند. (سفر پیدایش، ۱۷: ۷ـ۱۱).
خداوند به ابراهیم خبر میدهد كه نسل او در مملكت بیگانهای بندگی خواهند كرد. اما آنان سرانجام به این سرزمین بازخواهند گشت و این سرزمین را خواهند گرفت. و آن زمانی است كه شرارت ساكنان این سرزمین به اوج خود رسد، اما در حال حاضر اینگونه نیست.(۷) از این سخن برمیآید كه خدا یك سنت ثابت و همیشگی دارد و قومی كه شرارتش به اوج خود برسد مشمول عذاب الهی خواهد شد. عذاب ساكنان سرزمین كنعان آن است كه سرزمینشان به دست اسرائیلیان افتد. اما اسرائیلیان هم، چنانكه خواهیم دید، از این قاعده مستثنا نیستند؛ مالكیت سرزمین موعود مشروط به اطاعت از خداست و این شرط را خداوند بعد از ابراهیم به اسحاق هم یادآوری میكند:
اگر سخن مرا شنیده، اطاعت كنی با تو خواهم بود و تو را بسیار بركت خواهم داد و تمامی این سرزمین را به تو و نسل تو خواهم بخشید؛ چنانكه به پدرت ابراهیم وعده دادهام. نسل تو را چون ستارگان آسمان بیشمار خواهم گردانید و تمامی این سرزمین را به آنها خواهم داد... این كار را به خاطر ابراهیم خواهم كرد، چون او احكام و اوامر مرا اطاعت نمود (سفر پیدایش، ۲۶: ۲ـ۵).
از این سخن برمیآید كه علت وعدهدادن آن سرزمین، اطاعت بیچون و چرای ابراهیم از خدا بوده است و شرط آن نیز اطاعت فرزندان او خواهد بود. سرزمین كنعان پس از اسحاق به یعقوب هم وعده داده شد.(۸) هنگامی كه فرزندان یعقوب، در مصر سكنا گزیدند و تحت فشار و عذاب مصریان قرار گرفتند، خداوند حضرت موسی را برانگیخت تا آنان را نجات دهد. خداوند به موسی میفرماید كه من آمدهام تا بنیاسرائیل را از بردگی در مصر آزاد سازم و آنان را به سرزمین پهناور و حاصلخیزی ببرم كه در آن، شیر و عسل جاری است.(۹) ولی این وعده هم مشروط است: حتی اگر قوم پس از فتح سرزمین موعود، باز به فساد روی آورد و فرمانهای خدا را اطاعت نكند سرزمینش را از دست داده، به اسارت خواهد رفت:
اگر به من گوش ندهید و مرا اطاعت نكنید و قوانین مرا رد كنید و عهدی را كه با شما بستهام بشكنید، آنگاه من شما را تنبیه خواهم كرد... من بر ضد شما برخواهم خاست و شما در برابر دشمنان خود پا به فرار خواهید گذاشت. كسانی كه از شما نفرت دارند بر شما حكومت خواهند كرد... شهرهایتان را ویران و مكانهای عبادتتان را خراب خواهم كرد... آری، سرزمین شما را خالی از سكنه خواهم كرد و دشمنانتان در آنجا ساكن خواهند شد... بلای جنگ را بر شما نازل خواهم كرد تا در میان قومها پراكنده شوید. سرزمین شما خالی و شهرهایتان خراب خواهند شد... (سفر لاویان، ۲۶: ۱۴ـ۳۴).
قومیكه خداوند آنانرا بامعجزات شگفتانگیزخود، از اسارت مصر رهاییداده تا به سرزمینموعود برساند،چون ازاطاعتخدا سربازمیزنند خداونددرباره آنان میفرماید:
به حضور پرجلالم كه زمین را پر كرده است سوگند یاد میكنم كه هیچكدام از آنانی كه جلال و معجزات مرا در مصر و در بیابان دیدهاند و بارها از توكل نمودن و اطاعت كردن سرباز زدهاند حتی موفق به دیدن سرزمینی كه به اجدادشان وعده دادهام نخواهند شد؛ هركه مرا اهانت كند سرزمین موعود را نخواهد دید... به ایشان بگو... همه شما در این بیابان خواهید مرد. حتی یك نفر از شما كه بیست سال به بالا دارد... وارد سرزمین موعود نخواهد شد... لاشههای شما در این بیابان خواهد افتاد. فرزندانتان به خاطر بیایمانی شما چهل سال در این بیابان سرگردان خواهند بود تا آخرین نفر شما بمیرد (سفر اعداد، ۱۴: ۲۰ـ۳۳).
ازتورات برمیآیدكه برنامه خداوند دروعدهدادن بهسرزمینكنعان بسیار سختگیرانه بوده است؛ هركس به طور كامل به عهد خود با خداوند پایبند باشد و كاملاً از او اطاعت كند، شایستگی ورود به آن سرزمین را دارد. عجیب این است كه بنا بر این كتاب حتی حضرت موسی و هارون هم این شایستگی را نداشتهاند:
همان روز خداوند به موسی گفت: به كوهستان عباریم واقع در سرزمین موآب مقابل اریحا برو. در آنجا بر كوه نبو برآی و تمام سرزمین كنعان را كه به قوم اسرائیل میدهم، ببین. سپس تو در آن كوه خواهی مرد و به اجداد خود خواهی پیوست؛ همانطور كه برادرت هارون نیز در كوه هور درگذشت و به اجداد خود پیوست، زیرا هر دوی شما در برابر قوم اسرائیل كنار چشمه مریبه قادش واقع در بیابان صین، حرمت قدوسیت را نگه نداشتید. سرزمینی را كه به قوم اسرائیل میدهم، در برابر خود، خواهی دید، ولی هرگز وارد آن نخواهی شد (سفر تثنیه، ۳۲: ۴۸ـ۵۲).ب) فتح سرزمین موعود
حضرت موسی(ع) قوم اسرائیل را از مصر نجات داده و آنان را به سوی سرزمین موعود راهنمایی كرد، اما خود او آن سرزمین را فتح نكرد، بلكه خداوند او را مأمور كرد تا یوشعبننون را به جانشینی خود برگزیند تا او قوم را وارد آن سرزمین كند.(۱۰) حضرت موسی(ع) وفات كرد و بنیاسرائیل برای او عزاداری كردند و یوشعبننون زمام امور را در دست گرفت.(۱۱)
كتاب تورات با وفات حضرت موسی(ع) پایان مییابد و كتاب بعدی، یعنی صحیفه یوشع، با این جملات آغاز میشود: «خداوند پس از مرگِ خدمتگزار خود، موسی، به دستیار او یوشع (پسر نون) فرمود: خدمتگزار من موسی درگذشته است، پس تو برخیز و بنیاسرائیل را از رود اردن بگذران و به سرزمینی كه به ایشان میدهم برسانا (یوشع، ۱: ۱ـ۲). بنیاسرائیل به رهبری یوشعبننون از رود اردن عبور كرده، سرزمین كنعان را فتح كردند و بین اسباط دوازدهگانه بنیاسرائیل تقسیم نمودند. حضرت یعقوب دوازده پسر داشت كه نام دو تن از آنان در میان اسباط دیده نمیشود؛ یكی لاوی كه فرزندان او وظیفه كهانت قوم را بر عهده داشتند و بنابراین بین دیگر اسباط پراكنده بودند و دیگری یوسف كه به جای او نام دو فرزندش در میان اسباط دوازدهگانه دیده میشود. پس اسباط دوازدهگانه بنیاسرائیل به ده پسر حضرت یعقوب و دو نوه او منسوبند.(۱۲) یوشعبننون سرزمین كنعان را بین این اسباط دوازدهگانه متناسب با جمعیت آنان تقسیم كرد.(۱۳) یوشع در پایان عمر خود بنیاسرائیل را فراخواند و به آنان یادآوری كرد كه هرچند اكنون به سرزمین موعود رسیده، آن را فتح كردهاید، این مالكیّت هم مشروط است:
پایان عمر من فرا رسیده است و همه شما شاهد هستید كه هرچه خداوند، خدایتان به شما وعده فرموده بود، یك به یك انجام شده است. ولی بدانید همانطور كه خداوند نعمتها به شما داده است، بر سر شما بلا نیز نازل خواهد كرد؛ اگر از دستورات او سرپیچی كنید و خدایان دیگر را پرستش و سجده نمایید. بلی، آتش خشم او بر شما افروخته خواهد شد و شما را از روی زمین نیكویی كه به شما بخشیده است به كلی نابود خواهد كرد (یوشع، ۲۳: ۱۴ـ۱۶).
بنا به مجموعه عهد قدیم، بنیاسرائیل از زمان یوشعبننون، كه سرزمین كنعان را فتح كرده، بر آن مسلط شدند، برای قرنهای متمادی این سرزمین را در اختیار داشتند و در زمان پادشاهانی چون داوود وسلیمان آنرا بهاوج عظمت خود رسانیدند. براساس كتاب «اول پادشاهان»، كشور بنیاسرائیل در اثر رویآوردن سلیمانِ پادشاه به زنان مشرك و ساختن بتكده برای آنان و دوری از خدا(۱۴) و به گفته برخی از نویسندگان یهودی به خاطر ظلم و بیعدالتی او(۱۵) و نیز در اثر بیكفایتی فرزند و جانشین سلیمان، بعضی رَحُبْعام،(۱۶) به دو كشور شمالی و جنوبی تجزیه شد. ده [یا یازده] سبط از اسباط دوازدهگانه بنیاسرائیل در شمال، كشوری را به نام اسرائیل به وجود آوردند و سبط یهودا [احتمالاً سبط بسیار كوچك بنیامین] در جنوب، كشور دیگری را به وجود آورد كه یهودا نامیده میشد.
سالها دو كشور شمالی و جنوبی در كنار یكدیگر میزیستند تا اینكه سرانجام در حدود سال ۷۲۰ ق. م. كشور شمالی به وسیله آشوریان تسخیر شد و اسباطی كه در آن میزیستند به اسارت برده شدند و به تدریج با اقوام دیگر امتزاج كردند و استقلال قومی آنان از بین رفت.(۱۷) كتاب «اول پادشاهان» درباره علت اسارت این اسباط میگوید:
وقتی خداوند اسرائیل را از یهودا جدا كرد، مردم اسرائیل یَرُبْعام، پسر نبات را به پادشاهی خود انتخاب كردند. بربعام هم اسرائیل را از پیروی خداوند منحرف كرده، آنها را به گناه بزرگی كشاند. اسرائیل از گناهی كه یربعام ایشان را بدان آلوده كرده بود، دست برنداشتند؛ تا اینكه خداوند همانطور كه به وسیله تمام انبیاء خبر داده بود آنها را از حضور خود دور انداخت. بنابراین مردم، اسرائیل به سرزمین آشور تبعید شدند (اول پادشاهان، ۱۷: ۲۱ـ۲۳).
بنابراین از اواخر قرن هشتم قبل از میلاد تاكنون هرگاه از بنیاسرائیل سخن گفته میشود، مقصود تنها یك [یا دو [سبط از بنیاسرائیل است كه در هر كشور یهودا میزیستند. اما سرنوشت این سبط و كشور یهودا چندان بهتر از اسباط شمالی نبود، زیرا هرچند پس از زوال كشور شمالی بیش از صد سال به حیات خود ادامه داد، اما سرانجام در سال ۵۸۶ قبل از میلاد به وسیله پادشاه بابل، بُختُنَصَّر كشور یهودا فتح، و معبد اورشلیم تخریب شد و اهالی آن به اسارت برده شدند، كتاب عهد قدیم درباره علت این اسارت میگوید:
تمام رهبران، كاهنان و مردم یهودا از اعمال قبیح قومهای بتپرستی پیروی كردند و به این طریق خانه مقدس خداوند را در اورشلیم نجس ساختند. خداوند، خدای اجدادشان، انبیای خود را یكی پس از دیگری فرستاد تا به ایشان اخطار نمایند، زیرا بر قوم و خانه خود شفقت داشت. ولی بنیاسرائیل انبیای خدا را مسخره كرده، به پیام آنها گوش ندادند و به ایشان اهانت نمودند تا اینكه خشم خداوند بر آنها افروخته شد؛ به حدی كه دیگر برای قوم چارهای نماند.
پس خداوند پادشاه بابل را به ضد ایشان برانگیخت و تمام مردم یهودا را به دست او تسلیم كرد. او به كشتار مردم یهودا پرداخت و به پیر و جوان، و دختر و پسر رحم نكرد و حتی وارد خانه خدا شد و جوانان آنجا را نیز كشت. پادشاه بابل اشیای قیمتی خانه خدا را، از كوچك تا بزرگ، همه را برداشت و خزانه خانه خداوند را غارت نمود و همراه گنجهای پادشاه و درباریان به بابل برد. سپس سپاهیان او خانه خدا را سوزاندند، حصار اورشلیم را منهدم كردند، تمام قصرها را به آتش كشیدند و همه اسباب قیمتی آنها را از بین بردند. آنانی كه زنده ماندند به بابل به اسارت برده شدند و تا به قدرت رسیدن حكومت پارس، اسیر پادشاه بابل و پسرانش بودند (دوم تواریخ ایام، ۱۴: ۲۰).
از این فقره به خوبی برمیآید كه چون قوم اسرائیل به عهد خود با خدا پایبند نبودند، مجازات شدند و به اسارت رفتند. همین عهد را ارمیای نبی به فرمان خداوند به مردم یادآوری میكند و خطر نافرمانی از خدا را به آنان گوشزد میكند:
خداوند به من فرمود كه به مفاد عهد او گوش فرا دهم و به مردم یهودا و اهالی اورشلیم این پیام را برسانم: لعنت بر آن كسی كه نكات این عهد را اطاعت نكند؛ همان عهدی كه به هنگام رهایی اجدادتان از سرزمین مصر با ایشان بستم؛ از سرزمینی كه برای آنها همچون كوره آتش بود. به ایشان گفته بودم كه اگر از من اطاعت كنند و هرچه میگویم انعام دهند، ایشان قوم من خواهند بود و من خدای ایشان! پس حال شما این عهد را اطاعت كنید و من نیز به وعدهای كه به پدران شما دادهام وفا خواهم نمود و سرزمینی را به شما خواهم داد كه شیر و عسل در آن جاری باشد؛ یعنی همین سرزمینی كه اكنون در آن هستید...
سپس خداوند فرمود: در شهرهای یهودا و در كوچههای اورشلیم پیام مرا اعلام كن! به مردم بگو كه به مفاد عهد من توجه كنند و آن را انجام دهند؛ زیرا از وقتی اجدادشان را از مصر بیرون آوردم تا به امروز، بارها به تأكید از ایشان خواستهام كه مرا اطاعت كنند! ولی ایشان اطاعت نكردند و توجهی به دستورات من ننمودند؛ بلكه به دنبال امیال و خواستههای سركش و ناپاك خود رفتند. ایشان با این كار عهد مرا زیر پا گذاشتند؛ بنابراین تمانم تنبیهاتی را كه در آن عهد ذكر شده بود، در حقشان اجرا كردم.
خداوند به من فرمود: اهالی یهودا و اورشلیم علیه من طغیان كردهاند. آنها به گناهان پدرانشان بازگشتهاند و از اطاعت من سرباز میزنند؛ ایشان به سوی بتپرستی رفتهاند. هم اهالی یهودا و هم اسرائیل عهدی را كه با پدرانشان بسته بودم، شكستهاند؛ پس چنان بلایی بر ایشان خواهم فرستاد كه نتوانند جان سالم بدر برند... (كتاب ارمیای نبی، ۱۱: ۱ـ۱۱).
و حزقیان نبی نیز اسارت قوم و از دست رفتن سرزمین را پیشگویی كرده است:
بار دیگر خداوند با من سخن گفت و فرمود: ای انسان خاكی؛ به بنیاسرائیل بگو: این پایان كار سرزمین شماست. دیگر هیچ امیدی باقی نمانده، چون به سبب كارهایتان، خشم خود را بر شما فرو خواهم ریخت و شما را به سزای اعمالتان خواهم رساند (حزقیال نبی، ۷: ۱ـ۲).
ساكنان یهودا به اسارت به بابل برده شدند و چند دهه در آنجا ماندند تا اینكه سرانجام در سال ۵۳۸ قبل از میلاد كورش كبیر آنان را آزاد كرد و به سرزمینشان بازگرداند. آنان پس از اسارت، كشور خود را دوباره آباد كردند و قرنها دستنشانده ایرانیان و یونانیان بودند تا اینكه سرانجام در سال ۱۴۲ قبل از میلاد، استقلال خود را به دست آوردند. این دوره استقلال كمتر از صد سال طول كشید تا اینكه در سال ۶۳ ق. م. كشور یهودا تحت سلطه رومیان قرار گرفت و بیش از یكصد سال وضع بر همین منوال گذشت تا اینكه سرانجام یهودیان در سال ۶۶ میلادی قیام كرده، به مدت چند سال با رومیان به نبرد پرداختند. سرانجام در سال ۷۰ میلادی شهر اورشلیم پس از یك ماه محاصره فتح شد. رومیان شهر و معبد آن را ویران كرده، عده زیادی را به قتل رساندند. از آن زمان یهودیان پراكنده شدند و دیگر كشور مستقلی نداشتند.
یهودیان در واقع پس از پراكندگی، سه دوره را پشت سر گذاشتهاند: در دوره اول، یعنی چند قرن اول میلادی بیشتر تحت فشار امپراتوری روم بودهاند. تا آغاز قرون وسطا و رسمیتیافتن مسیحیت در امپراتوری روم اوضاع یهود در ممالك غربی وخیمتر شد و این وضعیت در طول قرون وسطا ادامه یافت. در طول این دوره آرمان بازگشت به وطن كمابیش درمیانیهودیان بودهاست. درعصرجدید وبا ظهوردموكراسی وآزادی درممالك غربی عده زیادی این آرمانرا رد كرده، آن را نامعقول دانستند و گفتند هر یهودی در هر كشوریكه زندگی میكند همانجا وطن اوست.(۱۸) اما دراینمیان، عدهایكه «صهیونیست» خوانده میشوند براین آرمان پافشاری كرده، خود را وارث ابراهیم(ع) میدانند.
●بررسی ادعا
ادعای صهیونیستها این است كه، براساس كتابمقدس، سرزمین فلسطین به قوم اسرائیل وعده داده شده و بر اساس همین كتاب این وعده محقق شده و این قوم قرنها بر این سرزمین سلطه داشتند و آن را آباد كردند. تاریخ نشان میدهد كه این قوم به زور امپراتوری روم از این سرزمین رانده شدهاند؛ پس حق دارند كه به سرزمین خود بازگردند و كشور خود را دوباره بسازند.
ما در چند محور میتوانیم این ادعا را بررسی كنیم:
۱. در سال ۷۰ میلادی، رومیان شهر اورشلیم را ویران كردند و یهودیان را پراكنده ساختند. از آن زمان ۱۹۳۴ سال میگذرد. از آن زمان تاكنون یهودیان در مناطق مختلفی زیسته، و در بسیاری از مناطق از آزادی و رفاه برخوردار بودهاند و هرچند در قرون وسطا در ممالك غربی در فشار بودهاند، در همین زمان در كشورهای اسلامی آزادانه زندگی كرده و از حقوقی برابر با مسلمانان برخوردار بودند.(۱۹) حتی در ممالك غربی هم پس از قرون وسطا و در سدههای اخیر از آزادی و برابری برخوردار شدهاند. حال سؤال این است كه آیا هیچ گروهی میتواند مدّعی سرزمینی شود كه در گذشتههای دور ساكن یا صاحب آن بوده است؟ به گفته كتاب مقدس، قبل از بنیاسرائیل كنعانیان در این سرزمین ساكن بودهاند؛ و آیا كسانی میتوانند امروز ادعا كنند كه ما بازمانده كنعانیان هستیم و میخواهیم سرزمین خود را پس بگیریم؟ منطق انسانهای امروزی این است كه وطن هر كسی خاك و سرزمینی است كه در آن متولد شده است و ادعای كسی مبنی بر اینكه صدها سال قبل اجداد من در منطقهای میزیستهاند و صاحب سرزمینی بودند در نظرشان موجه نمینماید.۲. همانطور كه گذشت، بر اساس كتاب مقدس وعده سرزمین كنعان مشروط به اطاعت و فرمانبرداری از خدا بوده است. حتی كسانی كه حضرت موسی(ع) آنان را با وعده سرزمین موعود از مصر بیرون آورد، چون از خدا نافرمانی كردند، از ورود به آن سرزمین منع شدند و خداوند آنان را به مدت چهل سال در بیابان سرگردان كرد تا همه آنان بمیرند و نسل بعدی وارد آن سرزمین شود.(۲۰) به گفته تورات حتی موسی و هارون شایستگی ورود به آن سرزمین را نداشتند؛ چرا كه گناه كرده بودند.(۲۱) پس از ورود این قوم به آن سرزمین و فتح آن، بارها پیامبران الهی به آنان گوشزد كردند كه شما با خدا عهدی دارید و اگر آن عهد را نگاه ندارید سرزمینِ شما از شما گرفته میشود و آواره میشوید. همانطور كه از كتابمقدس نقل شد، همه آوارگیها و بدبختیهای این قوم در طول تاریخ به خاطر شكستن عهدشان با خدا بود و به سبب همین عهدشكنی و فسق و فجور، كشور بنیاسرائیل تجزیه شد. بعدها به همین سبب اسباطی كه در شمال در كشور اسرائیل میزیستند به اسارت برده شده، حتی هویت قومی خود را از دست دادند و در تاریخ نشانی از آنها باقی نماند. سبط یهودا [و احتمالاً بنیامین] نیز كه در جنوب، در كشور یهودا میزیستند، در اثر نافرمانیِ خدا و فسق و فجور به اسارت برده شدند و كشورشان ویران شد. تا آنجا كه از تاریخ بنیاسرائیل در كتاب عهد قدیم برمیآید، این یك اصل عام و فراگیر است كه همه بدبختیهای این قوم ناشی از نافرمانی از خدا بوده است. ماجرای آوارگی بزرگ یهود در سال ۷۰ میلادی به وسیله رومیان، هرچند در كتاب مقدس نیامده، از این قاعده مستثنا نیست؛ چرا كه در سراسر این كتاب این نكته را انبیا بارها تكرار كردهاند كه هرگاه عهد خدا را رعایت نكنید چنین و چنان خواهد شد.
اما نكته شایسته توجه در این باره این است كه بنا به كتابمقدس هرگاه این قوم عهد خداوند را رعایت نمیكرد، خداوند آنان را مجازات میكرد و گاه آنان را زیرسلطه بیگانگان قرار میداد یا از سرزمینشان آواره میكرد. اما برطرف شدن این بلا و مجازات زمانی بوده است كه قوم توبه میكرده و از كرده خویش پشیمان میشد و به عمل به عهد با خداوند بازمیگشته است. و چون قوم در درگاه خداوند ناله میكرده خداوند كسی را برای نجات آنان میفرستاده است.
وقتی بنیاسرائیل در اسارت بابلی بودند خداوند به واسطه ارمیای نبی به آنان میگوید:
اگر با تمام وجود مرا بطلبید مرا خواهید یافت. بلی، یقینا مرا خواهید یافت و من به اسارت شما پایان خواهم بخشید و شما را از سرزمینهایی كه شما را به آنجا تبعید كردهام جمع كرده، به سرزمین خودتان بازخواهم آورد. ولی حال چون انبیای دروغین را در میان خود راه دادهاید و میگویید كه خداوند آنها را فرستاده است من نیز... قطحی و وبا خواهم فرستاد و ایشان را مانند انجیرهای گندیدهای خواهم ساخت كه قابل خوردن نیستند و باید دور ریخته شوند! آنها را در سراسر جهان سرگردان خواهم كرد؛ در هر سرزمینی كه پراكندهشان سازم، موردنفرین و مسخره و ملامت واقع خواهند شد و مایه وحشت خواهند بود، چون نخواستند به سخنان من گوش فرا دهند؛ با اینكه بارها به وسیله انبیای خود با ایشان صحبت كردم (ارمیا، ۲۹: ۱۳ـ۱۹).
و نیز از طریق حزقیال نبی به قوم میگوید:
اگر با تمام وجود مرا بطلبید مرا خواهید یافت. بلی، یقینا مرا خواهید یافت و من به اسارت شما پایان خواهم بخشید و شما را از سرزمینهایی كه شما را به آنجا تبعید كردهام جمع كرده، به سرزمین خودتان باز خواهم آورد. ولی حال چون انبیای دروغین را در میان خود راه دادهاید و میگویید كه خداوند آنها را فرستاده است من نیز... قحطی و وبا خواهم فرستاد و ایشان را مانند انجیرهای گندیدهای خواهم ساخت كه قابل خوردن نیستند و باید دور ریخته شوند! آنها را در سراسر جهان سرگردان خواهم كرد، در هر سرزمینی كه پراكندهشان سازم، مورد نفرین و مسخره و ملامت واقع خواهند شد و مایه وحشت خواهند بود، چون نخواستند به سخنان من گوش فرا دهند؛ با اینكه بارها به وسیله انبیای خود با ایشان صحبت كردم (ارمیا، ۲۹: ۱۳ـ۱۹).
و نیز از طریق حزقیال نبی به قوم میگوید:
وقتی گناهانتان را پاك سازم، دوباره شما را به وطنتان اسرائیل میآورم و ویرانهها را آباد میكنم (حزقیال، ۳۶: ۳۳).
و نیز میگوید:
خداوند میفرماید: «قومهای دیگر به شما طعنه میزنند و میگویند: «اسرائیل سرزمینی است كه ساكنان خود را میبلعد!» ولی من كه خداوند هستم، میگویم كه آنها دیگر این سخنان را به زبان نخواهند آورد، زیرا مرگ و میر در اسرائیل كاهش خواهد یافت. آن قومها دیگر شما را سرزنش و مسخره نخواهند كرد، چون دیگر قومی گناهكار و عصیانگر نخواهید بود. این را من كه خداوند هستم میگویم (حزقیال، ۳۶: ۱۳ـ۱۵).
از فقرات فوق برمیآید كه علت بدبختی و تبعید، گناه و فساد قوم بوده است و چون آنان به راه خدا بازگشتند، خداوند هم آنان را نجات داد. اما در برخی از فقرات امر به گونه دیگری است:
پیغام دیگری از جانب خداوند بر من نازل شد: ای انسان خاكی، وقتی بنیاسرائیل در سرزمین خودشان زندگی میكردند، آن را با اعمال زشت خود نجس نمودند. رفتار ایشان در نظر من مثل یك پارچه كثیف و نجس بود. مملكت را با آدمكشی و بتپرستی آلوده ساختند. به این دلیلی بود كه من خشم خود را بر ایشان فرو ریختم. آنان را به سرزمینهای دیگر تبعید كردم و به این طریق ایشان را به سبب تمام اعمال و رفتار بدشان مجازات نمودم. اما وقتی در میان ممالك پراكنده شدند، باعث بیحرمتی اسم قدوس من گشتند، زیرا قومهای دیگر درباره ایشان گفتند: «اینها قوم خدا هستند كه از سرزمین خود رانده شدهاند.» من به فكر اسم قدوس خود هستم كه شما آن را در بین قومهای دیگر بیحرمت كردهاید. پس به قوم اسرائیل بگو من كه خداوند هستم میگویم شما را دوباره به سرزمینتان بازمیگردانم، ولی این كار را نه به خاطر شما، بلكه به خاطر اسم قدوس خود میكنم كه شما در میان قومها آنان را بیحرمت نمودهاید... (حزقیال، ۳۶: ۱۶ـ۲۲).
بنا به هر دو بیان، چه اسارت قوم و چه پایان آن، به عمل قوم برمیگردد، اما به هرحال این خداست كه مجازات میكند و باز خداست كه میبخشد؛ پس هردو برنامه الهی است. حتی عاملان مجازات و عاملان رفع آن مأموران الهی هستند. در كتابمقدس درباره آغاز اسارت بابلی آمده است: «پس خداوند پادشاه بابل را به ضد ایشان برانگیخت و تمام مردم یهودا را به دست او تسلیم كرد» (دوم تواریخ ایام، ۳۶: ۱۷). و درباره پایان اسارت آمده است: «در سال اول سلطنت كورش، امپراتور پارس، خداوند آنچه را كه توسط ارمیای نبی فرموده بود به انجام رسانید. او كورش را بر آن داشت تا فرمانی صادر كند... این است متن آن فرمان: «من، كورش، امپراتور پارس اعلام میدارم كه خداوند، خدای آسمانها... به من امر فرموده كه برای او در شهر اورشلیم كه در سرزمین یهود است خانهای بسازم. پس از اتمام، یهودیانی كه در سرزمین من هستند هركه بخواهد میتواند به آنجا بازگردد. خداوند، خدای اسرائیل همراه او باشد» (همان، ۳۶: ۲۲ـ۲۳).
و نیز همانطور كه گذشت خداوند قبل از اسارت، بهوسیله انبیا از آن خبر داده بود و همچنین قبل از پایان آن، انبیای الهی پایان آن را وعده دادند. باز همانطور كه گذشت، حتی قبل از فتح آن سرزمین اولاً باید شرارت قوم ساكن در آن سرزمین به اوج خود برسد و قبل از آن نمیتوان وارد آن سرزمین شد.(۲۲) و ثانیا باید واردشوندگان انسانهای صالحی باشند و بنیاسرائیل برای كسب این آمادگی به مدت چهلسال، در بیابان سرگردان شدند ویك نسل خطاكار مرد و نسل بعدی وارد شدند. ثالثا این امر باید به دست پیامبر خداوند یوشعبننون صورت گیرد و اینگونه نیست كه افراد قوم بتوانند خودسرانه آن را انجام دهند.
بر پایه كتاب مقدس، پراكندگی قوم در سال ۷۰ میلادی مجازات الهی بود و بنابراین، تكرار آنچه در موارد قبل رخ داده، ضروری بود. اینگونه نیست كه قوم هرگونه و هر زمان كه خواست، سرزمین را تحت سلطه خود درآورد و هرچه خواست با ساكنان آن انجام دهد. این برنامه باید به دست خداوند صورت گیرد. حتی در زمان حضرت موسی وقتی قوم میخواهد خودسرانه به آن سرزمین حمله كند، آن حضرت آنان را منع میكند: «نروید، زیرا دشمنانتان شما را شكست خواهند داد، چون خداوند با شما نیست... خداوند با شما نخواهد بود، زیرا شما از پیروی او برگشتهاید» (سفر اعداد، ۱۴: ۴۲ـ۴۳).
۳. همانطور كه گذشت خداوند به حضرت ابراهیم وعده داد تا سرزمین كنعان را به فرزندان او بدهد. از تورات برمیآید كه این وعده نه برای همه فرزندان ابراهیم، بلكه فرزندان اسحاق، و نه برای همه فرزندان اسحاق، بلكه فرزندان یعقوب است كه خداوند او را «اسرائیل» میخواند و فرزندان او بنیاسرائیل نامیده میشوند. قبلاً گذشت كه پس از فتح سرزمین موعود به دست یوشعبننون، این سرزمین بین اسباط دوازدهگانه بنیاسرائیل تقسیم شد. پس هم مطابق وعدهای كه داده شده بود و هم مطابق آنچه در عرصه واقعیت رخ داد اسباط دوازدهگانه مالك آن سرزمین گشتند.
اما نكته قابل توجه این است كه همانطور كه گذشت از این اسباط دوازدهگانه، ده سبط، كه در كشور شمالی میزیستند، در اسارت آشوریان بودند و بعدها هویت قومی خود را از دست دادند و در اقوام و ملل دیگر منطقه حل شدند. جالب این است كه، به گفته كتابمقدس، هنگام تجزیه مملكت بنیاسرائیل تنها یك سبط برای فرزند حضرت سلیمان باقی مانده بود: «با این حال به خاطر خدمتگزارم داود و به خاطر شهر برگزیدهام اورشلیم، اجازه میدهم كه پسرت فقط بر یكی از دوازده قبیله اسرائیل سلطنت كند» (اول پادشاهان، ۱۱: ۱۲ـ۱۳). و در همان باب خداوند به یَرُبعام میگوید: «سلطنت را از پسر سلیمان میگیرم و ده قبیله را به تو واگذار میكنم، اما یك قبیله را به پسر او میدهم» (همان: ۳۵ـ۳۶). اما در باب بعدی وقتی كشور تجزیه میشود (و سبط یهود و بنیامین تحت حكومت رَجُبعام، پسر حضرت سلیمان هستند،(۲۳) مفسران كتاب مقدس هریك به گونهای تلاش كردهاند این مشكل را حل كنند. برخی گفتهاند از این جهت در باب یازدهم سخن از یك سبط است كه سبط بنیامین به سبط یهودا ملحق شده بود.(۲۴) دیگری میگوید سبط بنیامین با سبط داوود [یهودا] ارتباط یافته بود و این دو به یك سبط تبدیل شده بودند.(۲۵) اما مشكل این دو نظریه این است كه با آیه ۱۳ از باب ۱۱ كتاب اول پادشاهان نمیسازد، چراكه در آنجا آمده است: «فقط بر یكی از دوازده قبیله».
در برخی از كتابهای تفسیری آمده است كه در اینكه سبط بنیامین از قبایل شمالی به حساب آورده شود یا جنوبی، همیشه شك و تردید وجود داشته، و اینكه قبایل شمالی ده عدد، و قبایل جنوبی یك عدد شمرده شدند شاید علتش ماجرایی باشد كه در باب بیستم از كتاب داوران آمده است.(۲۶) در آنجا آمده است كه كسانی از سبط بنیامین دست به گناهی وحشتناك زدند و بقیه اسباط بنیاسرائیل با آنها جنگیدند و همه افراد آن از مرد و زن و كودك را كشتند و تنها چند مرد باقی ماندند كه حتی برای آنان یك زن وجود نداشته است، پس تعداد افراد این سبط بسیار كم بوده است.بنابراین اگر سرزمین موعود از آنِ فرزندان یعقوب است، پس به صورت قطعی نمیتوان ادعا كرد كه بیش از یك سبط از اسباط دوازدهگانه به صورت متمایز از دیگر اقوام و با هویت مشخص قومی باقی مانده است و از آنجا كه بقیه اسباط هم در اقوام و ملل آن نواحی حل شدند، پس آنان هم در آن سرزمین حق دارند، چراكه فرزندان ابراهیم و یعقوب هستند. و اگر این یك سبط، ادعایی راجع به آن سرزمین داشته باشد حق او ۱۲۱ كل سرزمین بوده است.
اما از كتاب مقدس برمیآید كه از همین یك سبط كه از چند قرن قبل از میلاد باقی مانده است عده قابل توجهی به ادیان و فرهنگهای دیگر متمایل شدند و از آیین و فرهنگ خود دست برداشتند. فقرات بسیاری از عهد قدیم حكایت از این دارد كه انبیا و بزرگان بنیاسرائیل، چه در دوره اسارت بابلی و چه پس از آن، از گرایش قوم به خدایان بیگانه مینالیدند. پس كسانی كه به ادیان و خدایان دیگر گراییدند نیز چون فرزندان ابراهیم و یعقوب هستند و نسبت به این سرزمین حق دارند. از این گذشته مجموعه عهد جدید و كتابهای تاریخی نشان میدهند كه عده زیادی از یهودیان به حضرت عیسی گرویده و مسیحی شدند. همچنین بعدها عده قابل توجه دیگری از آنان به دین اسلام درآمدند و اینان نیز چون فرزندان یعقوبند، پس به آن سرزمین حق دارند. بنابراین، بسیار منصفانه است اگر كسی بگوید از آن یك سبط هم نباید بیش از نیمی باقی مانده باشد. پس باید رقم قبلی ۱۲/۱ را نصف كنیم.
باز از همین تعداد باقیمانده، كه در سراسر دنیا پراكندهاند، همه مدعی چنین حقی نیستند و تنها صهیونیستها ـ و نه همه یهودیان ـ مدعی این سرزمیناند. هرچند نمیتوان آمار دقیقی از دو گروه ارائه داد، با اینهمه، كم نیستند كسانی كه آرمانهای صهیونیستی را رد كرده، خواهان آنند كه در هر جای دنیا كه هستند با دیگران در صلح و صفا زندگی كنند و حتی برخی از اینان شعارشان این است كه با پایان یافتن صهیونیسم، صلح تحقق مییابد.(۲۷) پس صهیونیستها حتی نماینده همه یهودیانی كه امروزه در سراسر جهان زندگی میكنند، نیستند.
شاید اگر به شمار بنیاسرائیل در زمان حضرت موسی(ع) توجه كنیم، آنچه گفته شد به واقعیت نزدیك میشود. به گفته كتاب تورات حضرت موسی از اسباط بنیاسرائیل، غیر از سبط لاوی، تعداد ۵۵۰/۶۰۳ نفر مرد جنگیِ بیست سال به بالا را سرشماری كرد.(۲۸) پس باید كل جمعیت بنیاسرائیل در آن زمان بیش از چهار میلیون نفر بوده باشد. بنیاسرائیل طی چهار قرن، از ۱۲ نفر به چهار میلیون نفر رسیدند. اكنون حدود سی و سه قرن از زمان حضرت موسی(ع) میگذرد و تعداد یهودیان جهان كمتر از پانزده میلیون نفرند. آیا قومی كه چند همسری در آن رواج داشته و تعداد فرزندان هر خانواده، به گفته كتاب مقدس، بسیار زیاد بوده است، بعد از سی و سه قرن چه تعداد باید باشند؟ اگر گفته شود كه شاید در اثر كشتارها و قتلعامها تعدادشان كم شده است، در پاسخ گفته میشود كه هیچ كشتار و فشاری در تاریخ این قوم سختتر از فشار و كشتار فرعون نبوده كه قبل از حضرت موسی(ع) رخ داده است.
پس چارهای نیست جز اینكه بپذیریم كسانی كه امروزه خود را فرزند یعقوب میدانند، نسبت به تعداد واقعی فرزندان یعقوب كه به صورت نامشخص در جهان و سرزمین فلسطین و نواحی اطراف آن زندگی میكنند، بسیار ناچیزند. و اگر این سرزمین ملك فرزندان یعقوب است، پس باید همه در آن سهیم باشند، پس راهی جز این نمیماند كه ساكنان بومی آن منطقه در صلح و آرامش باهم زندگی كنند.
۴. ممكن است گفته شود كه سرزمین موعود از آنِ فرزندان یعقوب است، اما به شرط اینكه به دیانت موسوی پایبند باشند. پس وارث و مالك سرزمین كنعان كسی است كه اولاً از نسل ابراهیم و یعقوب باشد و ثانیا دیانت حضرت موسی را پذیرفته، به آن پایبند باشد. پس اسباط شمالی كه به تدریج در اقوام دیگر حل شده، دیانت موسوی را رها كردند و كسانی كه از سبط یهودا قبل یا بعد از اسارت بابلی به خدایان اقوام دیگر روی آوردند و نیز كسانی كه مسیحی یا مسلمان شدند ـ چون دیگر به دیانت موسی(ع) پایبند نیستند، پس از ارض موعود سهمی ندارند. پس، بنا به كتابمقدس، تنها یهودیانِ امروزی مالك این سرزمین هستند.
در پاسخ میگوییم كه تورات از حضرت موسی نقل میكند كه آمدن پیامبری را وعده داده است. او خطاب به قوم میگوید: «یهوه، خدایت، نبیای را از میان تو از برادرانت مثل من برای تو مبعوث خواهد گردانید او را بشنوید، (سفر تثنیه، ۱۸: ۱۵) و باز میگوید: «و خداوند به من گفت آنچه گفتند نیكو گفتند. نبیای را برای ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم كرد و كلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت و هركسی كه سخنان مرا كه به اسم من گوید نشنود من از او مطالبه خواهم كرد». (همان، ۱۷ـ۱۹).
پس شكی نیست كه حضرت موسی(ع) آمدن پیامبر بزرگی را وعده داده و با تأكید فراوان به بنیاسرائیل دستور داده است كه از آن پیامبر اطاعت و پیروی كنند. مسیحیان میگویند این پیامبر حضرت عیسی(ع) بوده و مسلمانان میگویند این پیامبر حضرت محمد(ص) بوده است. در اینجا، به هیچروی به این بحث نمیپردازیم. سخنِ ما این است كه براساس این سخنِ حضرت موسی(ع)، زمانی پیامبری خواهد آمد. حال سؤال این است كه زمانی كه آن پیامبر میآید، آیا همه بنیاسرائیل از او اطاعت و پیروی میكنند؟ مسلما جواب منفی است و هیچگاه در طول تاریخ چنین چیزی رخ نداده است. در این صورت، سرزمین موعود از آنِ كدام دسته است. مسلما باید گفته شود كه از آنِ دستهای است كه از آن پیامبر اطاعت كرده است. ولی باز دستهای كه اطاعت نمیكند میگوید كه این فرد همان پیامبری نیست كه حضرت موسی وعده داده بود و بنابراین خود را مالك آن سرزمین میدانند و گروهی را كه از آن پیامبر پیروی كرده، از دین موسی خارج میدانند. پس این نزاع هیچگاه حلشدنی نیست؛ چنانكه كسانی كه از حضرت عیسی پیروی كردند، خود را پیروان واقعی حضرت موسی میدانند و پیروان پیامبر اسلام نیز خود را پیروان واقعی حضرت موسی میدانند. كدام مرجع و نهادی میتواند این نزاع را حل كند؟ پس راهی نیست جز اینكه پیروان همه ادیان، چه یهودی، چه مسیحی و چه مسلمان، به همان صورت و بافتی كه در آن منطقه میزیستند، با صلح و دموكراسی واقعی به زندگی خود ادامه دهند و اگر یكی از این گروهها مدعی باشد كه این سرزمین تنها از آنِ اوست، منطقه هیچگاه روی صلح و آرامش را نخواهد دید و این همان چیزی است كه در یكی از تظاهرات یهودیانِ مخالف با صهیونیسم، بر روی پلاكاردی در دست یك روحانی یهودی نوشته شده بود: «پایان صهیونیسم = صلح».(۲۹)
نویسنده:عبدالرحیم سلیمانی اردستانی
كتابنامه
۱. ابا ابان، قوم من، تاریخ بنیاسرائیل، بهودا بروخیم، تهران، ۱۳۵۸.
۲. الفغالی، بولس، المجموعهٔ الكتابیهٔ، ج۵، التاریخ الاستراعی، انتشارات المكتبهٔ البولسیهٔ، بیروت، ۱۹۹۲.
۳. برگ، اورهام، «عدالت و اخلاق در صهیونیسم» در مجله افق بینا (نشریه انجمن كلیمیان ایران) شماره ۲۱.
۴. جمعی از نویسندگان، السنن القویم فی تفسیر العهد القدیم، ج۴، مجمع الكنائس فی الشرق المارونی، بیروت، ۱۹۷۳.
۵. كتاب مقدس، انجمن كتاب مقدس ایران.
۶. كتاب مقدس، (ترجمه تفسیری) انجمن بینالمللی كتاب مقدس، ۱۹۹۵م.
۷. كلایر من، ژیلبرت و لیبی، تاریخ قوم یهود، ترجمه مسعود همتی، تهران، انجمن فرهنگی او تصوهتورا گنج دانش ایران، ۱۳۴۷.
۸. گروهی از نویسندگان، واژههای فرهنگ یهود، ترجمه جمعی از مترجمان، تلآویو، انجمن جوامع یهودی، ۱۹۹۷.
۹. لوی، حبیب، تاریخ یهود ایران، یهودا بروخیم، تهران، ۱۳۳۴.
۱۰. یتیس، كایل، «دین یهود»، در جهان مذهبی، ترجمه دكتر عبدالرحیم گواهی، ج۲، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، ۱۳۷۴.
۱۱. Douglas, J. D: The New International Dictionary of the Bible, Re۰۳۹;ency Reference Library, U. S. A, ۱۹۸۷.
۱۲. Neusner, Jacob, Judaism in our Religons, Ed. Arvind sharma, Harpersanfarancisco, ۱۹۹۳.
۱۳. The Interpreter۰۳۹;s Bible, V. ۳, Nashville, pr. ۱۳, ۱۹۹۱.
۱. Zion
۲ . واژههای فرهنگ یهود، ص۱۷۸.
۳. Zionism
۴ . یتیس، كابل، «دین یهود»، در جهان مذهبی، ج۳، ترجمه عبدالرحیم گواهی، ص۶۶۰ـ۶۶۱.
۵. The New International Dictionary of the Bible, (مدخل مربوط به هر كتاب)
۶. Neusner, Jacob, Judaism in our Religions, p. ۳۱۳-۳۱۵.
۷ . سفر پیدایش، ۱۵ : ۱۶.
۸ . سفر پیدایش، ۳۵ : ۱۲.
۹ . سفر خروج، ۳ : ۷ـ۸ و ۱۷.
۱۰ . ر.ك: سفر تثنیه، ۳۱: ۱ـ۸.
۱۱ . ر.ك: سفر تثنیه، باب ۳۴.
۱۲ . ر.ك: سفر اعداد، باب اول.
۱۳ . ر.ك: سفر اعداد، بابهای ۱۳ تا ۱۹.
۱۴ . ر.ك: اول پادشاهان، باب یازدهم.
۱۵ . اباابان، قوم من؛ تاریخ بنیاسرائیل، ص۴۷؛ لوی، حبیب، تاریخ یهود ایران، ص۷۵.
۱۶ . تردیدها به خاطر عبارات كتاب اول پادشاهان، بابهای یازدهم و دوازدهم است. در این باره بعدها مفصلتر بحث خواهد شد.
۱۷ . ر.ك: اول پادشاهان، باب هفدهم؛ اباابان، قوم من؛ تاریخ بنیاسرائیل، ص۵۵ـ۵۸.
۱۸ . ژیلبرت و لیبی، كلاپرمن، تاریخ قوم یهود، ج۳، ص۲۶۴ـ۲۶۷.
۱۹ . همان، ج۲، ص۲۶۳ـ۲۶۶ و ج۳، ص۱۳ـ۱۵؛ ابا ابان، قوم من، تاریخ بنیاسرائیل، ص۱۷۷ـ۱۷۸.
۲۰ . ر.ك: سفر اعداد، باب ۱۴.
۲۱ . ر.ك: سفر تثنیه، باب ۳۲
۲۲ . ر.ك: سفر پیدایش، ۱۵: ۱۶.
۲۳ . اول پادشاهان، ۱۲: ۲۱
۲۴ . السنن القویم فی تفسیر اسفار العهد القدیم، جلد چهارم، ص۳۰۴
۲۵ . المجموعهٔ الكتابیهٔ، ج۵؛ التاریخ الاشتراعی، ص۴۳۱.
۲۶. The Interpreter۰۳۹;s Bible, Vol. ۳, p. ۱۰۵.
۲۷ . مجله افق بینا (نشریه انجمن كلیمیان ایران)، شماره ۲۱، ص۴۱.
۲۸ . ر.ك: سفر اعداد، باب اول.
۲۹ . مجله افق بینا (نشریه انجمن كلیمیان ایران)، شماره ۲۱، ص۴۱.
منبع:فصلنامه هفت آسمان، شماره ۲۰
كتابنامه
۱. ابا ابان، قوم من، تاریخ بنیاسرائیل، بهودا بروخیم، تهران، ۱۳۵۸.
۲. الفغالی، بولس، المجموعهٔ الكتابیهٔ، ج۵، التاریخ الاستراعی، انتشارات المكتبهٔ البولسیهٔ، بیروت، ۱۹۹۲.
۳. برگ، اورهام، «عدالت و اخلاق در صهیونیسم» در مجله افق بینا (نشریه انجمن كلیمیان ایران) شماره ۲۱.
۴. جمعی از نویسندگان، السنن القویم فی تفسیر العهد القدیم، ج۴، مجمع الكنائس فی الشرق المارونی، بیروت، ۱۹۷۳.
۵. كتاب مقدس، انجمن كتاب مقدس ایران.
۶. كتاب مقدس، (ترجمه تفسیری) انجمن بینالمللی كتاب مقدس، ۱۹۹۵م.
۷. كلایر من، ژیلبرت و لیبی، تاریخ قوم یهود، ترجمه مسعود همتی، تهران، انجمن فرهنگی او تصوهتورا گنج دانش ایران، ۱۳۴۷.
۸. گروهی از نویسندگان، واژههای فرهنگ یهود، ترجمه جمعی از مترجمان، تلآویو، انجمن جوامع یهودی، ۱۹۹۷.
۹. لوی، حبیب، تاریخ یهود ایران، یهودا بروخیم، تهران، ۱۳۳۴.
۱۰. یتیس، كایل، «دین یهود»، در جهان مذهبی، ترجمه دكتر عبدالرحیم گواهی، ج۲، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، ۱۳۷۴.
۱۱. Douglas, J. D: The New International Dictionary of the Bible, Re۰۳۹;ency Reference Library, U. S. A, ۱۹۸۷.
۱۲. Neusner, Jacob, Judaism in our Religons, Ed. Arvind sharma, Harpersanfarancisco, ۱۹۹۳.
۱۳. The Interpreter۰۳۹;s Bible, V. ۳, Nashville, pr. ۱۳, ۱۹۹۱.
۱. Zion
۲ . واژههای فرهنگ یهود، ص۱۷۸.
۳. Zionism
۴ . یتیس، كابل، «دین یهود»، در جهان مذهبی، ج۳، ترجمه عبدالرحیم گواهی، ص۶۶۰ـ۶۶۱.
۵. The New International Dictionary of the Bible, (مدخل مربوط به هر كتاب)
۶. Neusner, Jacob, Judaism in our Religions, p. ۳۱۳-۳۱۵.
۷ . سفر پیدایش، ۱۵ : ۱۶.
۸ . سفر پیدایش، ۳۵ : ۱۲.
۹ . سفر خروج، ۳ : ۷ـ۸ و ۱۷.
۱۰ . ر.ك: سفر تثنیه، ۳۱: ۱ـ۸.
۱۱ . ر.ك: سفر تثنیه، باب ۳۴.
۱۲ . ر.ك: سفر اعداد، باب اول.
۱۳ . ر.ك: سفر اعداد، بابهای ۱۳ تا ۱۹.
۱۴ . ر.ك: اول پادشاهان، باب یازدهم.
۱۵ . اباابان، قوم من؛ تاریخ بنیاسرائیل، ص۴۷؛ لوی، حبیب، تاریخ یهود ایران، ص۷۵.
۱۶ . تردیدها به خاطر عبارات كتاب اول پادشاهان، بابهای یازدهم و دوازدهم است. در این باره بعدها مفصلتر بحث خواهد شد.
۱۷ . ر.ك: اول پادشاهان، باب هفدهم؛ اباابان، قوم من؛ تاریخ بنیاسرائیل، ص۵۵ـ۵۸.
۱۸ . ژیلبرت و لیبی، كلاپرمن، تاریخ قوم یهود، ج۳، ص۲۶۴ـ۲۶۷.
۱۹ . همان، ج۲، ص۲۶۳ـ۲۶۶ و ج۳، ص۱۳ـ۱۵؛ ابا ابان، قوم من، تاریخ بنیاسرائیل، ص۱۷۷ـ۱۷۸.
۲۰ . ر.ك: سفر اعداد، باب ۱۴.
۲۱ . ر.ك: سفر تثنیه، باب ۳۲
۲۲ . ر.ك: سفر پیدایش، ۱۵: ۱۶.
۲۳ . اول پادشاهان، ۱۲: ۲۱
۲۴ . السنن القویم فی تفسیر اسفار العهد القدیم، جلد چهارم، ص۳۰۴
۲۵ . المجموعهٔ الكتابیهٔ، ج۵؛ التاریخ الاشتراعی، ص۴۳۱.
۲۶. The Interpreter۰۳۹;s Bible, Vol. ۳, p. ۱۰۵.
۲۷ . مجله افق بینا (نشریه انجمن كلیمیان ایران)، شماره ۲۱، ص۴۱.
۲۸ . ر.ك: سفر اعداد، باب اول.
۲۹ . مجله افق بینا (نشریه انجمن كلیمیان ایران)، شماره ۲۱، ص۴۱.
منبع:فصلنامه هفت آسمان، شماره ۲۰
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست