سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


علوم در کلاس فارسی


علوم در کلاس فارسی
موضوع این گفتار، نسبت میان زبان فارسی و زبان علم یا وضعیت زبان فارسی به عنوان زبان علم، از منظری تاریخی - اجتماعی است. در بخش اصلی، روند تاریخی هویت یافتن فارسی به عنوان زبان علمی در ایران را بررسی خواهم کرد و در انتها به ذکر چند نکته درباره مشکلات کنونی این حوزه خواهم پرداخت.
کشور ایران از وضع خاصی در منطقه خود (یعنی خاورمیانه و شرق اسلامی) برخوردار است؛ از این جهت که تنها کشوری است که در آن زبان آموزش علمی تا بالاترین سطوح همان زبان ملی (فارسی) است. از علل تاریخی این امر می توان به دو مورد اشاره کرد: اولاً با وجود این که در تاریخ ایران پس از اسلام تا دوران جدید، زبان علمی - یعنی زبان کتابت متون علمی - زبان عربی بوده، اما زبان آموزش (حداقل آموزش شفاهی) همواره فارسی بوده است. حتی در حوزه های علمیه که هر چند متون مورد تدریس به عربی بودند اما توضیح و تبیین آن متون به فارسی صورت می گرفت؛ درست بر خلاف اروپای قرون وسطی که زبان آموزش هم مانند زبان نگارش علمی لاتین بود. ثانیاً از زمان تأسیس مراکز جدید آموزش، مثل دارالفنون، در ایران تجربه هایی که زبان آموزش را زبانی غیر از فارسی قرار داده غالباً ناموفق بوده است.
مثلاً تعلیم علوم جدید به زبان فرانسه در مقطعی از کار دارالفنون،تجربه مثبتی نبوده و لذا تغییر رویه دادند. می توان گفت آموزش علم به زبان فارسی تا سطوح نسبتاً بالا از همان دارالفنون شروع شد. بعدها دانشگاه تهران نیز همین مشی را ادامه داد. اما این که در دوران جدید زبان فارسی به مثابه زبان علم (اعم از آموزش و نگارش) جا افتاد، از علل چندی نشأت می گرفت:
۱) ایران بر خلاف بسیاری از کشورهای منطقه، هیچ وقت مستعمره مستقیم یک قدرت خارجی نبوده و لذا کشورهای خارجی مستقیماً اقدام به تأسیس نهادهای آموزشی در ایران و تدریس به زبان خود در آن نهادها نکردند. نهادهای جدید آموزشی در ایران از سوی دولت ایران تأسیس شده اند و زبان آموزش در آنها فارسی بوده است. پس مؤسسات آموزشی ایران در دوران جدید بقایای نهادهای مستعمراتی (خارجی) نیستند.
۲) در کشورهایی مثل هند یا کشورهای شمال آفریقا (همچون الجزایر)، که نهادهای آموزشی بقایای نهادهای مستعمراتی اند؛ گروه های خاصی که به زبان انگلیسی یا فرانسه آموزش دیده اند از ابقای این زبان ها به عنوان زبان علمی کشورشان دفاع می کنند، زیرا بخشی از امتیازات اجتماعی شان را مرهون تسلط به آن زبانها هستند، بنابراین در مقابل این جریان که زبان علمی زبان ملی باشد مقاومت می کنند. در حالی که در ایران چنین مسئله ای وجود نداشته است.
۳) ملی گرایی یا ناسیونالیسم جدید ایرانی، نوعی ملی گرایی زبانی بوده است. بدین معنا که نظریه پردازان این نوع ملی گرایی ، گفته یا ناگفته، یکی از محورهای وحدت ملی ایران را زبان فارسی می دانستند. از این روی هیچگاه به طور جدی این فکر طرح نشد که زبان علمی چیزی جز فارسی باشد؛ زیرا چنین فکری با آن مقام بالای زبان فارسی در اندیشه ناسیونالیستی مغایرت داشت. به طور کلی نتیجه ای که از ملاحظات فوق حاصل می شود این است که مسئله آموزش و نوشتن علم به زبان فارسی فقط یک مسئله علمی با دلایل علمی نیست، بل مسئله ای است که با زمینه های تاریخی و اجتماعی ما پیوند دارد.
یک تفاوت عمده وجود دارد بین نوشتن علم به فارسی و نوشتن علم به فرانسه یا ایتالیایی یا انگلیسی یا ‎کسانی که به این زبان ها می نوشتند عمدتاً خود «تولیدکنندگان» علمی بودند که از آن سخن می گفتند؛ در حالی که زبان علمی ما در دوران جدید در اثر «ترجمه » تکوین پیدا کرده است. یعنی ما سهمی در پیدایش و تولید علم جدید که اکنون به فارسی می نویسیمش نداشته ایم (اگر سهمی داریم صرفاً سهم تاریخی است) و از طریق ترجمه با این متون آشنا شدیم و از این راه خواستیم این علم را در زبان خود جا بیندازیم. طبیعتاً این امر برای ما مشکلات و مسائلی ایجاد می کند که با وضع کشورهای اروپایی (تولید گران علم) متفاوت است.
اگر به وضع ایران در قبل از دوران جدید برگردیم، یعنی به قبل از دوره قاجار که اولین تلاشها برای فارسی نویسی در حوزه علم جدید شروع می شود؛ می بینیم که تا قبل از آن تاریخ، زبان علمی ما - لااقل زبان نوشتار علمی ما - عربی بوده است. این موضوع تأثیر عمیقی داشت بر رفتار زبانی ایرانیان در ابتدای ورود علوم جدید به ایران. در حوزه واژه سازی و معادل یابی وقتی به رفتار زبانی اولین کسانی نگاه کنیم که سعی کردند برای اصطلاحات علوم جدید معادلی در فارسی پیدا کنند، در می یابیم که ذهن این افراد هنگام واژه سازی معطوف به قواعد صرف و نحو عربی است. یعنی واژه های ساخته شده در کتب علمی جدید براساس امکانات و قواعد زبان عربی هستند یا آنچه که آنها (واژه سازان) قواعد عربی فرض می کردند. مثلاً برای اصطلاح «پلی نوم» واژه «کثیرالجمله» و در مقابل اصطلاح «ترمومتر» واژه «میزان الحرارة» را ساخته اند و ‎/‎/‎/ به هرحال مترجمان و علمی نویسان ما در اوایل این دوره، به وقت برخورد با یک واژه فرنگی ، خود به خود به سراغ امکانات زبان عربی می رفتند و این تا همین اواخر در ذهن افراد آن نسل باقی بود (مثلاً سید حسن تقی زاده درمقدمه ای بر ترجمه یک کتاب نجومی جدید، برای اصطلاح «آستروفیزیک» لغت «طبایع النجوم» را معادل قرار داده است)‎/ در کتب ریاضی دارالفنون هم معادل واژگان ریاضی ، غالباً یا عربی است و یا اقتباس مستقیم از لغت فرنگی ‎حاصل آن که تا مدتی در جریان ترجمه علمی و واژه سازی، از امکانات زبان فارسی استفاده چندانی نشد.
اولین حرکت رسمی برخلاف جریان فوق، یعنی اقدام به واژه سازی بااستفاده از امکانات زبان فارسی، از سوی «فرهنگستان اول» (دوره اول فرهنگستان زبان و ادب فارسی) آغاز شد.
این فرهنگستان عزم خود را بر مقابله با واژه های بیگانه (عربی، عربی- فارسی، عربی، عربی- عثمانی، فرنگی و.‎) گذاشته بود. فرهنگستان اول در واقع کوششی بود از طرف دولت برای رسمیت دادن به جریانی که در بیرون فرهنگستان شروع شده بود؛ جریانی که با انگیزه صرفاً ناسیونالیستی، پیراستن فارسی از کلیه واژه های بیگانه- خاصه عربی- را هدف قرار داده بود. هدف مؤسسان و هادیان فرهنگستان- از جمله محمدعلی فروغی (که پیام معرفش به فرهنگستان به صورت رساله ای چاپ شده)- این بود که در عین حمایت از جریان مذکور، آن را تعدیل کرده و از زیاده روی های موجود در آن (همچون «سره نویسی»های افراطی) جلوگیری کنند. یک نکته این است که کار اصلی فرهنگستان عمدتاً جایگزین ساختن واژه های خارجی- در حوزه امور اداری و حوزه های همگانی علوم- با واژه های فارسی بود و در این راستا توجه بیشتر به تک واژه ها بود (کمتر به کارهای سیستماتیک پرداخته شد)‎/ فرهنگستان دوم میزان موفقیتش از این جهت نسبت به فرهنگستان اول کمتر بود؛ حتی نوعی بازگشت به سره گرایی نیز در آن مشاهده می شد. البته عمرش هم نسبت به اولی کوتاه تر بود. تا این جریان به فرهنگستان سوم (حال حاضر) می رسد که می کوشد از تجربیات دو فرهنگستان پیشین بهره بگیرد و مشی اعتدالی تری را پیشه خود سازد.
اما اکنون برخی از مشکلات مربوط به زبان فارسی علمی کنونی (یا فارسی به عنوان زبان علم) را از نظر می گذرانیم:
۱) مسئله ترجمه؛ به هر حال ما در بیش از ۹۰ درصد موارد تولیدکننده علم نیستیم و در مقابل عمل انجام شده قرار گرفته ایم. یک کتابی یا مقاله ای نوشته شده، مجموعه ای از واژه ها و اصطلاحات دارد، یک زبان خاص دارد و ما باید آن را به فارسی ترجمه کنیم. این مسئله بنیادی است که سایر معضلات به آن بازمی گردد.
۲) مفهوم «فارسی» هنوز کاملاً مشخص و محدود نشده است. چه واژه ای واژه فارسی است مثلاً فرهنگستان سوم، واژه ای را فارسی می داند که در زبان فارسی کنونی جا افتاده و به کار می رود. بر مبنای این تعریف، نسب واژه- اینکه مغولی است یا ترکی یا عربی یا فرنگی یا ایرانی- علی الاصول نباید اهمیت داشته باشد. اما از طرفی، یک واقعیت این است که غالب کسانی که علاقه عملی به کار «واژه گزینی» دارند (در داخل فرهنگستان)، کم و بیش فکر سره گرایی نیز دارند؛ یعنی فکر پیراستن زبان از واژه های بیگانه.
۳) مفهوم «زبان علمی» غالباً با مفهوم «واژگان علمی» اشتباه می افتد. تصور عمومی این است که مفهوم زبان علمی منحصر در مسئله واژه سازی است ولی در حقیقت اینگونه نیست. زبان علمی به اصطلاح فنی یک «زیرزبان» است، یعنی زبانی است که بر روی زبان طبیعی (زبان گفتار و نوشتار طبیعی) سوار می شود و مثل هر چیزی که روی چیز دیگر سوار شود باید با آن زمینه سازگار باشد. زبان علمی بر زبان طبیعی تأثیر می گذارد ولی نمی تواند برخلاف آن حرکت کند یا ناقض آن باشد. یکی از مشکلات ما این است که در اثر توجه انحصاری به مسئله واژه سازی و فکر نکردن جدی به خود مفهوم زبان علمی و نسبتش با زبان طبیعی در جریان ترجمه علمی، گاهی کارهایی در این حوزه صورت می گیرد که خلاف قواعد زبان طبیعی است.
به عقیده نگارنده این سطور، یکی از علل این مشکل این است که ما علم را برای عموم نمی نویسیم و گروه محدودی (جامعه دانشگاهی) مخاطب تألیفات و ترجمه های علمی ما هستند. اگر به سوی گسترش قلمرو مخاطب در آثار علمی گامی برداریم، به نظر می رسد، این معضل رابطه زبان علمی با زبان طبیعی برایمان جدی تر شده و بهتر می توانیم آن را حل کنیم.
دکتر حسین معصومی همدانی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید