پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

خدایی که هست و خدایی که گمان می کنند


خدایی که هست و خدایی که گمان می کنند
بعد از شهریور ۱۳۲۰ که با رفتن رضاشاه فضای سیاسی جامعه بازتر شد و احزاب متعددی ظهور کردند، احزاب کمونیستی نیز فعالیت گسترده یی را در ایران آغاز کردند. در واکنش به تبلیغات آنان برخی روحانیون و روشنفکران مذهبی نیز به فکر تدوین و تبیین اندیشه های فلسفی اسلامی افتادند. از جمله علامه طباطبایی جلساتی خصوصی پیرامون مباحث فلسفی را شروع کرد که تعدادی از علاقه مندان به این مباحث در آن شرکت می کردند. مرحوم مطهری از جمله افراد ثابت این جلسه بود که درس های استاد را نیز می نوشت و بعدها آنها را در پنج جلد تحت عنوان اصول فلسفه و روش رئالیسم منتشر کرد. اما این کتاب ها تنها درس های استاد نبود بلکه بخش عمده آن را پاورقی و شرح متن که چندین برابر متن اصلی بود تشکیل می داد که کار خود استاد مطهری بود.
ناگفته نماند استاد مطهری گرچه خود شاگرد علامه طباطبایی محسوب می شد اما نسبت به تفکرات استاد حاشیه ها و انتقاداتی نیز داشت که بعدها به صورت مدون آنها را ارائه کرد. در همین سلسله مجلدات اصول فلسفه و روش رئالیسم نیز جلد چهار که بحث تضاد را مطرح کرده بود مدت ها منتشر نشد چرا که استاد مطهری در آن مورد با علامه اختلاف نظر جدی داشت.
درباره مباحث مطرح شده در سایر مجلدات نیز ایشان دیدگاه های مستقلی داشت و سال های بعد در مقاله یی با عنوان اخلاق و جاودانگی صراحتاً چند نقد اساسی به اندیشه استاد خود مطرح کرد. لازم به ذکر است که این نقد در زمانی عنوان شد که مرحوم علامه طباطبایی زنده بود و طرح این انتقادات در مناسبات آن دو هیچ خللی وارد نیاورد و این نشان از آزاداندیشی آن دو داشت.
● جهان حادث و خدای قدیم
زمانی که کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم منتشر شد، گفتمان رایج مذهبی این بود- همچنان که هنوز هم تا حدی هست- که جهان آفرینش زمانی نبوده و بعد توسط خداوند حادث شده است و تنها خداوند موجودی قدیم است و مخلوقات حادث اند. در همه داستان ها هم می خواندیم و به فرزندان مان می آموختیم که؛ یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود. یعنی فرض می کردیم زمانی خدا به تنهایی وجود داشته و هیچ پدیده یی نبوده است سپس خداوند شروع به خلقت کرده و اولین پدیده جهان هستی را آفریده است. در برابر این گفتمان تفکر ماتریالیستی بود که معتقد بود ماده ازلی است و به اصطلاح قدیم است نه حادث. مارکس گفته بود سوال از اینکه قبل از ماده چه بوده است سوالی ایده آلیستی است. در اندیشه مذهبی این تفکر به عنوان شرک و نفی خدا شمرده می شد لذا یکی از شاخص های مذهبی بودن یا نبودن همین قائل به حادث بودن یا قدیم بودن جهان آفرینش بود. در تفکر مذهبی رایج آن زمان که هم اکنون نیز هست خلقت خداوند در چنبره زمان موضوعیت می یافت و برای شروع آفرینش آغاز زمانی قائل بودند.در میان این کشمکش های فکری، شهید مطهری اندیشه یی را مطرح کرد که اساساً سیستم فکری دیگری را بنیان می نهاد. ایشان در پاورقی جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم۱ صفحات ۱۸۴ الی ۱۸۷ بحثی درباره حدوث و قدم عالم طرح کرده اند که برای همه اندیشمندان حوزه دین و معتقدین مذهبی قابل تامل است. مرحوم مطهری نظر رایج مذهبی را به عنوان دیدگاه متکلمین درباره مساله هستی و وجود معرفی کرده و سپس مرزبندی فلاسفه و از جمله خود را با آنها بیان می کند؛ «متکلمین مدعی هستند که «قدیم» منحصر است به ذات واجب، غیرذات واجب هرچه هست حادث زمانی است؛ بلکه مدعی هستند که «قدم» مساوی وجوب است و حدوث مساوی امکان. یعنی یک موجود به آن جهت نیازمند به علت و فاعل است که حادث است و اگر حادث نباشد بی نیاز از علت است، یعنی واجب الوجود است.» یعنی متکلمین تفاوت موجودات و خالق آنها را در این می دانند که خداوند قدیم و ازلی است اما خلق حادث و پدیدآمدنی است یعنی زمانی نبوده و در برهه یی دیگر از زمان خلق شده است. بنابر اعتقاد آنان زمانی تنها خدا بوده و هیچ مخلوقی نبوده است. آنها این نظر را تنها اعتقاد درست دینی می دانستند و هر کس را جز این عقیده بود از دین خارج می شمردند.استاد مطهری؛ «متکلمین علاوه براین، ادعای اجماع و اتفاق می کنند از همه ادیان و مذاهب بر حدوث زمانی عالم، و مدعی هستند که عقیده به قدم زمانی عالم برخلاف متفق علیه همه ادیان است.»
اما برخلاف این نظر مشهور، فلسفه اسلامی اعتقادی دیگر دارد. به گفته شهید مطهری قدیم بودن و ازلی بودن خلق و عالم مخلوق نه تنها نفی خداوند نیست بلکه لازمه خالقیت خداوند وجود مستمر خلق همراه او است؛ «از طرف دیگر طرفداران فلاسفه مدعی هستند که حدوث زمانی عالم- به معنی اینکه رشته زمان که از گذشته به آینده کشیده شده است، از نظر گذشته محدود و متناهی باشد و نقطه شروع داشته باشد و ماقبل آن نقطه، عدم محض باشد- نامعقول است زیرا مستلزم انفکاک معلول از علت تامه است. لازمه قدم ذات باری قدم عالم است که فعل باری است.» مطابق نظریه متکلمین زمانی باید باشد که خداوند هست اما خلقی وجود ندارد. به عبارتی خداوند هنوز شروع به خلقت نکرده است. به قول قصه گویان غیر از خدا هیچ کس نیست، اما این نوع اعتقاد معضلاتی به بار می آورد؛ اولاً اینکه بر ذات خداوند هم زمان حاکم می شود، زمانی خداوند خالق نیست یا حداقل بالفعل چنین نیست و در عمل دست به خلقت نزده است و پس از مدتی دست به کار خلقت می شود و خالق می شود. (انفکاک معلول از علت) گذشته از این نقش خداوند و وابستگی مخلوق به خداوند تنها در لحظه پیدایش و آغاز کار است نه تداوم آن. یعنی نیاز مخلوق به خالق تنها در بدو پیدایش وی است. همچنان که مخترعی دستگاهی را راه اندازی می کند.
در این تفکر امتیاز و برتری خداوند نسبت به مخلوقات این است که او قبل از آنها بوده است؛ مانند آنها سابقه نیستی ندارد. در اینجا زمان خود فراتر از مخلوق شمرده شده و تنه به تنه خالق می زند. به عبارتی زمان خود اصالت یافته و تو گویی زمان همچون مکان از ابعاد موجودات و پدیده ها نیست. در حقیقت بنا بر اعتقاد متکلمین که حادث شدن پدیده را زمانی فرض می کنند، خالق هم مشمول زمان می شود اما زمان و عمر او نامتناهی و قدیم فرض می شود.
● وجود خالق، وجود مخلوق
شهید مطهری برای اینکه نظریه فلاسفه را توضیح دهند، چنین می گویند؛ «فلاسفه مدعی هستند که آنچه منحصر است به ذات واجب الوجود «قدم ذاتی» است نه «قدم زمانی» و اجماع اهل ادیان جز بر حدوث ذاتی عالم نیست، زیرا آن چیزی که ادیان تعلیم می دهند، مخلوقیت عالم و خالقیت ذات باری است. آنچه را مخلوقیت عالم ایجاب می کند حدوث ذاتی است نه حدوث زمانی... جهان به واسطه ذات باری از مرتبه نیستی ذاتی به هستی رسیده است؛ جهان از ناحیه ذات خود نیست است و از ناحیه ذات حق هست. صدرالمتالهین بر مبنای اصالت وجود مبنای خاصی دارد که نظر حکما را دقیق تر می کند. او می گوید مناط احتیاج معلول به علت از نحوه وجود معلول خارج نیست.»
ملاصدرا در همان زمان خود که نظریه اصالت وجود را مطرح کرد، از سوی متکلمین و تفکر رایج زمان متهم و منحرف شمرده شده و مطرود و تکفیر شد. اما در طول زمان و آشنایی سایر روحانیان فرهیخته از فلسفه اصالت وجود نظریات وی رواج یافت. مرحوم مطهری این بحث را در دهه ۳۰ ارائه کرده است که هنوز فضای جامعه و به ویژه حوزه های علمیه مانند پس از انقلاب باز نبود. ایشان گذشته از نقد نظر متکلمین نگاه های فلسفی غیرصدرایی را نیز به نقد کشیده است. چرا که بسیاری فیلسوفان اسلامی به اندیشه های یونانی که به اصالت ماهیت قائلند، تعلق خاطر دارند. اما مرحوم مطهری با ظرافت این اندیشه ها را مرزبندی کرده و تفاوت دو نظر را چنین توضیح می دهند؛ «کما عموماً بنا بر طرز تفکر اصالت ماهیتی چنین می اندیشند که اشیا (ماهیات) در ذات خود نه اقتضای وجود دارند و نه اقتضای عدم. این لااقتضایی که همان معنی امکان است، از لوازم ذات اشیا یعنی ماهیات است و به واسطه همین لااقتضایی نیازمند و محتاج به علتی می باشند که به آنها وجود بدهد. ماهیت محتاج است و امکان مناط احتیاج ماهیت است و جعل و تاثیر و ایجاد مابه الاحتیاج است. ولی بنابر نظر صدر المتالهین که مبتنی بر اصالت وجود است، ماهیت را از حریم جعل و انجعال، و تاثیر و تاثر و ایجاد و موجودیت برکنار می داند و همه اینها را از آن وجود می داند و برای هر مرتبه از وجود حکمی قائل است. طبق نظر صدرالمتالهین که بیان این مقاله نیز با آن منطبق است، معلول از آن جهت نیازمند به علت است که تمام هویتش این است که کاراست. کار بودن کار به این نیست که حادث باشد یا قدیم، بلکه به نفس کار بودن است. کار اگر حادث باشد، کار حادث است و اگر قدیم باشد، کار قدیم است و به هرحال کار است. جهان یک واحد کار است، خواه حادث باشد یا قدیم.»
مطابق نظر ملاصدرا که نظر مرحوم مطهری نیز هست، رابطه خالق و مخلوق، رابطه یی ذاتی و وجودی است. در تفکر اصالت ماهیت، از نقص و محدودیت ماهیت به ضرورت وجود علت یا خالق می رسیم؛ به عبارتی موجودات که ممکنات نامیده می شوند، وجودشان نسبی است، می توانند باشند و می توانند نباشند. بودن و نبودن شان خللی ایجاد نمی کند. زمانی هم نبوده اند و زمانی دیگر هم نخواهند بود، لذا برای بودن نیاز به علتی دارند که آن وجود واجب و ضروری است. اگر آن وجود واجب نباشد دیگر هیچ چیز امکان وجود نمی یافت. در اینجا از روی ممکنات به وجود واجب می رسند. اما ملاصدرا که مطهری خود را هم نظر با او می شمرد، وجود فی نفسه اصالت و مبناییت دارد. نیازی به اثبات آن نیست. این وجود مستقل از اندیشه بشری و مستقل از همه موجودات است. کار اندیشه درک رابطه این وجود و پدیده ها و موجودات است. در دیدگاه مطهری که همان فلسفه صدرایی است، مخلوق به دلیل نسبیت وجودی و محدودیت ذاتی اساساً وجودی وابسته و متکی به وجود الهی است که محدودیت و نقصی در آن راه ندارد. ایشان این مفهوم را چنین توضیح می دهد؛ «حدوث زمانی و قدم زمانی هر دو درباره موجودی صادق است که در ظرف زمان واقع باشد، اما موجودی که خارج از ظرف زمان است، نه حادث زمانی است و نه قدیم زمانی. جهان در کل خود زمان ندارد همچنان که مکان ندارد؛ به عبارت دیگر مجموع جهان که شامل زمان هم هست؛ پیش و پس زمانی ندارد تا گفته شود در آن زمان بوده است یا نبوده است، همچنان که صحیح نیست گفته شود که عالم در کجا آفریده شد؟ صحیح نیست گفته شود کی آفریده شد؟ چون که «کی» و «کجا» متاخر از عالم است و فرع بر عالم است. کی و کجا و وقت و جا فقط درباره اجزای عالم صادق است...»
برای کسی که سال ها در ذهن خود رابطه خداوند و مخلوقات را مبتنی بر زمان تعریف کرده و تفاوت و مرز آنها را در سابقه نیستی داشتن مخلوق و قدیم و ازلی بودن خالق به لحاظ زمانی دانسته است، بسیار مشکل است بپذیرد مخلوق هم می تواند زمان نداشته باشد. از نظر او اعتقاد به قدیم بودن مخلوق شرک تلقی می شود، چرا که او خداوند را با این صفت شناخته است. هنوز هم در بسیاری کتب مذهبی وقتی سخن از خداشناسی و آفرینش می رود، گفته می شود جهان حادث است و زمانی عدم و نیستی بوده و سپس خداوند آنها را از نیستی به هستی آورده است.
درحالی که همان گونه که مرحوم مطهری با شجاعت مطرح کرده است در این تبیین نارسایی های زیادی وجود دارد. بسیاری پرسش ها و ابهاماتی که در ذهن افراد مذهبی می جوشد مربوط به همین تبیین از خداشناسی است. از جمله این پرسش که همواره برای جوان ها مطرح می شود این است که بر فرض خداوند جهان را در آغاز خلق کرده است، پس از آن لحظه آفرینش و هم اکنون چه نیازی به او هست؟
استاد مطهری؛ «از اینجا معلوم می شود که برهان مفروضی که بر قدم عالم اقامه می شود، بی اساس است... همان طوری که صحیح نیست گفته شود در ماوراء ابعاد مکانی عالم (به فرض تناهی ابعاد) «چه چیز وجود دارد؟»، صحیح نیست گفته شود «پیش از عالم چه چیز بود؟» زیرا کلمه «در» فرع بر وجود مکان است و کلمه «پیش» فرع بر وجود زمان.»
همان گونه که مرحوم مطهری توضیح داده است در این گفتمان مذهبی زمان در برابر هستی اصالتی خاص می یابد. این اصالت یافتن قدمت زمانی شاید در برخی عادات فرهنگی و اخلاقی رایج در جامعه ما هم بی تاثیر نباشد. همچنان که در مناسبات انسانی گاه نفس قدمت ارزش شمرده می شود. این مقوله خود داستانی دارد که باید در جای دیگری به آن پرداخت.
مهدی غنی
پی نوشت
۱- سیدمحمدحسین طباطبایی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، پاورقی مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، چاپ هفتم، ۱۳۷۴، صص ۱۸۴ تا ۱۸۷
منبع : روزنامه اعتماد