سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


جامعه بی طبقه برره


جامعه بی طبقه برره
سال ها پیش، اواخر جنگ در همین تهران بود که به صورت کاملا اتفاقی، گفت وگویی را بین دو نفر شاهد بودم. مردی حدود بیست و هفت، هشت سال با دوست میانسال خود درددل می کرد و از سختی روزگار و مشقت تهیه قوت اهل و عیال می نالید. دوست میانسال وی سعی داشت تا با امید دادن به وی کمی از نگرانی اش بکاهد، اما او همچنان شکوه داشت که چه حماقتی کرده خانواده تشکیل داده و چه و چه، تا آن که دوست میانسال وی گفت: «آن که دندان دهد، نان دهد» . این گفته چون دلیلی محکم، یکباره دوست جوان وی را به قبول سخنش ملزم کرد و گویا تمامی آن نگرانی ها را با خود شست و برد.
این گفت وگویی بود که شما می توانید در اطراف خود، بارها و بارها امثال آن را بیابید. با کسانی روبه رو شوید که بی شک از مباحث پیچیده فلسفی و کلامی خبر ندارند. آنان نه از جبر خبر دارند و نه از تفویض و نه حتی امر بین الامرین. می توانید افرادی را ببینید که انواع و اقسام تعابیر و تفاسیر از موضوعات کلامی را بیان می کنند بی آن که دلیلی متقن در نظر داشته باشند یا حتی واقعا دلیلی داشته باشند، چون اصلا نیازی به دلیلی ندارند بلکه آنچه می خواهند صرفا مربوط است به کردارشان و احساسی که نسبت به آن کردار دارند. بنابراین مانند آن جوان با یک کلام قانع می شود.
اکنون قصد از بحث در مورد چگونگی اعتقاد مردم و ارتباط آن با نحوه زندگی شان و مباحث کلامی یا فلسفی و تأثیر پذیری از آن نیست که مسلماً اعتقاد عامه نمی تواند برکنار از آن مباحث شکل بگیرد و آن مباحث نیز در وهله نخست در دامن همین اعتقاد پروبال می گیرد. آنچه قابل توجه است، گستردگی اعتقاد دینی است. ما از یک سو مباحثی انتزاعی بین اندیشمندان داریم و از سوی دیگر با اعتقادهایی ساده بین افراد ساده و حتی بی سواد روبرو هستیم که حتی به زحمت می توانند آنچه را که به آن معتقدند به زبان آورند و همچنین گاه با استدلال هایی غامض واصطلاحاتی خاص روبرو هستیم که در برخی مواقع خود اهل فن را نیز به زحمت می اندازند. مثل ها، پندها و حکایاتی بس ساده، موجز و رسا را نیز در اختیار داریم. این گستره اعتقادات را در کردار و رفتار، از عیان ترین اعمال دینی (چون عبادات) تا پیش پاافتاده ترین اعمال (چون احوال پرسی و نشست و برخاست شبانه و غیر ذلک) می توان دید. نتیجه آن که جدا کردن عمل یا عمل خاصی به عنوان یک عمل دینی از دیگر اعمال انسانی نه به حقیقت بلکه به صرف قرارداد و اعتبار می تواند انجام گیرد.
پس آنچه آن را «عمل دینی» می نامیم ویژگی خاصش در این است که به صورتی واضح به اعتقاد دینی مرتبط است. به بیانی بهتر، به صورتی روشن نشان دهنده آن اعتقاد دینی است. اما وجود چنین اعمالی دلیل نمی شود که تنها و تنها آن ها را اعمال دینی بدانیم و دیگر اعمال را خارج آن. این گفته ای درست است که تمامی شئون انسان با هم تشکیل دهنده یک کل واحد است که به عنوان موجودی زنده شأن زیستی دارند. در این جاست که رادیو و تلویزیون وضعیت خاصی پیدا می کند. وقتی که این رسانه ها به عنوان رسانه هایی ملتزم به اعتقاد دینی نقش پیدا می کند و برای خود رسالتی قائل می شوند با گستره ای روبه رو می شوند که احتیاج به دقت و احتیاطی بیشتر از آنچه به طور معمول به نظر می رسد، دارند،
بگذارید با دو مورد جالب توجه، که به احتمال زیاد پرمخاطب ترین برنامه ها نیز بوده اند، صحبت خود را پیش ببریم: اولی در مورد سریالی است به نام «او یک فرشته بود» که در ماه مبارک رمضان پخش شد. داستان سریال را حتماً می دانید. داستان گویای یک روایت ملتزم به اعتقاد دینی است و گویا ما را متوجه حضور شیطان در حیات شخصی و اجتماعی و پرهیز از آن می کند. پس از جلب مخاطبان بسیار توسط این سریال، گویا رسانه تلویزیون توانسته است به هدف خود یعنی آگاهی عمومی باتوجه به پیام دینی دست یابد که دو عنصر موجود، یعنی «موفقیت در جلب مخاطبین» و «داشتن پیام دینی» دلیل مباهات چنین رسانه ای است.
درباره این سریال پرسشی را مطرح می کنیم: آیا در متون دینی ما مسلمانان شیطان مسلط بر مکان (که به اراده خود از جایی به جایی رود به) و زمان (در آن واحد در دو جا باشد) است و قادر به دخل و تصرف در موجودات (میز، صندلی، دیوار، آتش و ...) است؟ آنچه که از شیطان برمی آید «وسوسه» است، آن هم در «صدور الناس» و نه دخل و تصرف عینی در عالم. چیزی که در سریال «او یک فرشته بود» دیدیم، با تمام ظواهر دینی آن، تنافی اساسی با اصل توحید در اعتقاد اسلامی بود. بنا به این اصل، عالم مخلوق خداوند و تحت سلطه آن است، آن هم بدون قید و شرط. باید توجه داشت که هرگونه تعبیر از خیر و شر که وجهی وجودی پیدا کند، در وهله اول با اصل توحید منافات خواهد داشت. پس نمی توان با دیدن فیلم هایی چون «طالع نحس» یا «جن گیر» و امثال آن ها حکم مشابه روایی در اعتقاد اسلامی یافت که این تقلید خطر نفی اصولی را دارد که بنیان اعتقاد اسلامی بر آنهاست.
مورد دوم، سریال طنز «شب های برره» است که در این مدت هر شب تعداد زیادی را به سوی خود کشاند، خنداند و شاد کرد. راست است که مردم احتیاج به سرگرمی دارند. راست است که شاد بودن لازم است و به قول فیلسوفی «زندگی بدون تفریح و جشن همچون جاده ای است بدون قهوه خانه» . این سریال هم طنز است و هم موفق در کار خود و هم گویا بی ربط با بحث ما! آیا می توان در یک برنامه طنز که لازمه اش تمسخر است و لودگی و گوش و کنایه زدن و شوخی و از این قسم اسباب و لوازم، از اعتقاد دینی سخن گفت و نشان داد و آیا حرمت اعتقاد دینی اجازه چنین چیزی را می دهد؟ این سخن درست است و در «شب های برره» جایی برای طرح اعتقادات دینی نیست. اما نکته در خور توجه همین است:
اول آن که برره کجاست؟ سوالی ساده اما بی پاسخ.می توان کار خود را راحت کنیم و بگوییم برره در هیچ جایی نیست و نمی توان آن را در نقشه نشان داد. آنچه در برره دیده می شود، جمعی است از افراد و نشانه هایی که در تجمع خود یک نام را با خود حمل می کند و آن «ایران» است. سردارخان و سالارخان برای ایرانیان ناآشنا نیستند، رکسانا و اسکندر نیز به همین صورت و وجود سرستون های گاونشسته روبه روی خانه سردارخان و همچنین نشانه های دیگر. عده ای معترض به سریال شدند که زبان فارسی تخریب می شود یا تأثیر تربیتی نادرست دارد و امثال این اعتراضات. بدون تأیید یا رد این اعتراضات، به نظر می رسد که زبان اعتراض حاکی از یک آگاهی درونی بود که برای بیان آن ناکارآمد بود. آنچه در برره دیده می شود، روایتی از ایران و ایرانی است که اکنون به سخره گرفته شده و به نظر می رسد اعتراض نیز براساس همین آگاهی بوده است و اصل طنز نیز در همین است که بیننده ای بنشیند و هویت خود را به تمسخر ببیند و بخندد!
موضوع دوم این است که این جامعه برره براساس چه مؤلفه هایی شکل گرفته است؟ نمی توان برره را فاقد مؤلفه اجتماعی دانست. در برره خانواده با نظام اقتصادی، نظام قضایی، نظام اخلاقی و حتی تفریحی وجود دارد. بله، نمی توان برره را فاقد اخلاق دانست، بلکه نظام اخلاقی معین دارد و تنها یک بیگانه است که به دلیل ناآشنایی با برره گمان می برد آن جا فاقد اخلاق است.
نظام اقتصادی برره، در وهله اول یک نظام کشاورزی تک محصول است که اصل ارتباط برره را با خارج از آن تشکیل می دهد. این نظام کشاورزی به صورت قدیمی ارباب رعیتی نیست و به همین دلیل سالارخان و سردارخان، خان به معنای فئودال نیستند. آن دو نه تنها واجد حقوق خاصی جز احترام ریش سفیدی در اجتماع نیستند، بلکه در رایزنی، نشستن در جمع (چون کافه و اجتماعات عمومی) و اجرای مراسم، همچون دیگر اهالی مشارکت دارند و با آنان یکرنگ هستند. پول در برره صرفاً برای تأمین کالا یا خرید و فروش به کار نمی رود، بلکه تعیین کننده احکام قضایی و اخلاقی است و حتی در تعیین و بیان تاریخ نیز نقش عمده ای بازی می کند.غیر از این، پول نه به صورت سرمایه متمرکز در دست تنی چند موجب ایجاد افرادی مالدار شد، بلکه به صورت مبهم در بین اهالی پخش شده و به مناسبت های مختلف در چرخش است. گویا یک مقدار ثابت نقدینگی وجود دارد که اهالی دست به دست می گردانند و این تعیین کننده قضاوت ها، ارزش ها، آرمان ها و حتی اعتقادات آنان است.
از نشانه های دینی جز نام خدا که در اول عنوان گذاری سریال نشان داده می شود، دیگر هیچ نشانی نیست. به یاد بیاوریم حکایت اول این نوشته را: مگر اعتقاد دینی در اعمال و رفتار خاص دینی است که ظهور می کند؟ مگر ما ایرانیان با سلام و احوالپرسی و خداحافظی اعتقاد دینی خود را نشان نمی دهیم؟ مگر هنوز در روستاهای ما اسامی چون غلامعلی یا غلامحسین وجود ندارد؟ مگر اصطلاحاتی چون به امید خدا، ا ن شاءالله و امثال این موارد از زبان ایرانی افتاده است؟ و هزاران نشانه دیگر را که حاکی از اعتقاد دینی بوده و در امور روزمره به راحتی می توان در جامعه و اطراف خود بیابیم. این نشانه ها چیزی نیستند که حتی یک نویسنده مبتدی نیز بتواند ناآگاهانه از نوشته خود حذف کند و به سختی می توان از غیبت غیرعمدی آن ها در «شب های برره» سخن گفت. پس برره (حتی اگر در فرض و خیال نیز باشد) گویای جامعه ای کاملا عاری از دین و نشانه های آن است که یک اقتصاد اشتراکی بنیان این جامعه را تشکیل می دهد. به راستی، آیا کارل مارکس در خیال خود می توانست آن کمون مطلوب خود را در جایی بهتر از برره تصور کند؟ در جامعه بی طبقه برره؟

سیدنعمت الله عبدالرحیم زاده
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید