دوشنبه, ۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 24 February, 2025
مجله ویستا
اسرار حج در روایات

آنهم منفعت و مصلحتش مشخص است. جهاد و مرزداری و دفاع مقدس علیه تهاجم بیگانگان، منافع فراوانی دارد كه پی بردن به آنها دشوار نیست. لیكن حج، یك سلسله از دستورات و مراسم و مناسكی دارد كه پی بردن به راز و رمزش بسیار سخت است. معنای بیتوته كردن در مشعر، سرتراشیدن، بین صفا و مروه هفت بار گشتن و در بخشی از این مسافت هَروَله كردن و... راز و رمز اینها پیچیده است؛ لذا جریان تعبد در حج بیش از سایر دستورات دینی است. مرحوم فیض از وجود مبارك رسول خدا - صلی اللَّه علیه و آله - نقل كرد كه حضرتش در موقع لبیك گفتن به خدا عرض كرد: «لبّیك بِحَجّهٍٔ حقّاً، تعبّداً و رِقّاً». «خدایا من با رقّیت و عبودیت محض، لبیك میگویم و مناسك حج را انجام می دهم». چون سرّ بسیاری از مناسك، به عقل عادی قابل تبیین نیست. چون روح تعبّد در حج بیشتر است. لذا در هنگام لبیّك، عرض كرد: «تعبّداً و رقّاً». نظیر ذكری كه در سجده تلاوت گفته میشود۱.
عبودیت صرف پس حج یك سلسله دستوراتی دارد كه با بندگی محض و رقیّت صرف و عبودیّت تامّه همآهنگتر است؛ برای اینكه آن اسرار و آن منافع مرموز را تبیین كنند، به صورتهای منافع و فواید در روایات، گوشههایی از آن را بیان كردهاند. و گاهی هم به صورت داستان در سخنان اهل معرفت و اهل دل دیده میشود كه از یك سوی به عنوان بیان اسرار و از سوی دیگر به عنوان داستان میخواهند بخشهای اساسی حج را خوب تفهیم و تبیین كنند. یكی از مناسك حج، مسأله لبیّك گفتن است كه احرام، با این تلبیه بسته میشود. بعد از احرام، مستحب است انسان این لبیكها را ادامه دهد تا آن محدودههایی كه خانههای مكه پیدا شود. این «لبیك» كه انسان در هر فراز و نشیبی و در هر اوج و حضیضی آن را زمزمه میكند برای آن است كه در هر لحظه و آنی، آن عهد را تجدید كند. از وجود مبارك پیغمبر - صلی اللَّه علیه و آله - نقل شده است كه: «اگر در امّتهای گذشته رهبانیتی راه یافت، رهبانیت امت من جهاد در راه خداست و تكبیر در هر بلندی و مانند آن». «تكبیر بر هر بلندی» ناظر به همین تلبیه (لبیّك اللهمَّ لبّیك) است كه زائران بیتِ خدا، به هر جای بلندی كه میرسند میگویند.این به صورت یك رهبانیت است. راهب كسی است كه از خدا بهراسد و ذات اقدس اله ما را به رهبانیت ممدوح و پسندیده فراخواند، فرمود: «ایّایَ فارهبون»۲. از جهنم ترسیدن هنر نیست.
از ذات اقدس اله هراسناك بودن هنر است، كه آن خوف عقلی و حریم گرفتن است. از این جهت است میگویند: آن شخص محترم است؛ یعنی باید در حضور او حریم گرفت و نباید به او نزدیك شد كه مبادا ادب ترك شود. درباره ذات اقدس اِلهی باید حریم بگیریم، چون در همه حالات خدا با ما است. «وَ هُوَ مَعَكُم اَیْنَما كُنْتُم»۳، منظور از این حریم گرفتن و نگهداری حرمت فاصله زمانی یا مكانی نیست؛ زیرا هر جا كه باشیم او با ما است. درباره استاد میشود گفت كه به فلان استاد احترام كنید؛ یعنی حریم بگیرید. وقتی استاد جایی نشسته است، شما مقداری پایینتر بنشینید. كنار استاد یا بالاتر از او ننشینید. این را میگویند احترام كردن؛ یعنی حریم گرفتن. لیكن اینگونه احترام كردن در باره ذات اقدس اله فرض ندارد كه ما بگوییم: به خدا احترام كنید؛ یعنی حریم بگیرید؛ یعنی جای معیّن و یا در زمان معین ننشینید و... چون خداوند با همه، در همه شرایط، بدون امتزاج، حضور و ظهور دارد. بنابراین، احترام خدا، احترام و حریمگیری اعتقادی است؛ یعنی انسان باید در پیشگاه حق آنقدر كرنش كند كه غیر او را نبیند، به غیر او تكیه نكند و به غیر او دل نبندد و بگوید: «لبیك»؛ یعنی من به حضور تو آمدهام. «ایّایَ فَارهبون» یعنی این. و حجی هم كه به عنوان رهبانیت محمود و ممدوح تشریع شده، همین است، انسان در بسیاری از مناسك و مراسم میگوید: «لبیك». اصلِ بستن حج و عمره بصورت احرام، با لبیك شروع و بعد هم تكرار میشود. اینجاست كه وجود مبارك پیغمبر - صلی اللَّه علیه و آله - (طبق این نقل) فرمودند: «لَبیك بَحَجَّهٍٔ حقّاً تعبُّداً و رِقّاً». البته كسانی كه مكه مشرف میشوند، حج یا عمره انجام میدهند و لبیك میگویند، چند گروهند.
چون ایمان درجاتی دارد، مؤمنان نیز دارای درجاتی هستند، تلبیه هم مراتبی دارد. همه میگویند: لبیك، اما بعضی سؤال انبیا، دعوت و اعلان انبیا را لبیك میگویند. بعضی دیگر دعوتِ اللَّه را. بعضیها میگویند: «لبیك داعِیَ اللَّه، لبیك داعِیَ اللَّه»، یعنی ای كسی كه ما را به اللَّه دعوت كردهای، ما لبیك میگوییم؛ یعنی اجابت كردهایم. و آمدهایم. اینها متوسّطین از مؤمنان و زائران بیت خدایند. اینها كسانی هستند كه دعوت ابراهیم خلیل را اجابت میكنند. ابراهیم خلیل هم مردم را به زیارت بیتاللَّه دعوت كرده است نه به غیر آن. فرمود: «وَ اَذِّن فی النّاسِ بالحج یَاْتوكَ رِجالاً و عَلی كُلِ ضامِرٍ یاْتینَ مِن كُل فَجٍّ عمیق»۴. «اذان»، همان اعلان كردن و اعلان عمومی دادن است به صورت عَلَن و آشكار. عدهای سخنان ابراهیم خلیل را میشنوند و به همان ندا جواب میگویند كه: «لبیك داعِیَ اللَّه، لبیك داعِیَ اللَّه». از این فراتر، كسانی هستند كه دعوت «اللَّه» را میشنوند و به آن پاسخ میگویند. ذات اقدس اله در قرآن كریم این چنین فرمود: «وَ لِله عَلی النّاس حِجُّ البیت مَن استطاعَ الیه سبیلاً»۵. «از طرف خدا بر بندگان مستطیع، حج واجب است». مستطیع، نه یعنی كسی كه مالك و مالدار باشد. مستطیع؛ یعنی كسی كه بتواند این سفر را به صورت عادی طی كند و بعد هم مشكلی نداشته باشد؛ خواه به عنوان خدمات باشد، خواه به عنوان مهمانی، خواه كسی او را اجیر كرده و یا نائب شده باشد، در همه این موارد میشود «مستطیع»، منتهی در مسأله اجاره و نیابت، استطاعت از آنِ منوب عنه است، در موارد دیگر مال خودش. انسانِ مستطیع باید دعوت خدا را لبیك بگوید. چون خدا فرمود: «لِله عَلی النّاس حِجُّ البیتِ ...». این زائر بیتاللَّه كه جزء اوحدی از مردان با ایمان است، به خدا پاسخ مثبت میدهد. میگوید: «لبیك، ذا المعارج لبیك، داعیاً الی دار السلام لبیك، مرهوباً، مرعوباً الیكَ لبیك، لا معبودَ سِواكَ لبیك»، این تلبیهها نشان میدهد، كه زائر بیتاللَّه جواب خدا را میدهد نه جواب خلیل خدا را. گرچه جواب خلیل خدا هم جواب خداست.
و نیز گرچه جواب خدا بدون جواب خلیل خدا نیست. اما این شهود عارف است و زائر بیتاللَّه است كه فرق میكند. تلبیهها هم یكسان نیست. گرچه ممكن است كسی بگوید: «لبیك ذَا المعارجِ لبیك»، ولی در حقیقت به: «اَذّن فی الناس بالحجّ» لبیك میگوید: به دعوت خلیل لبیك میگوید نه به دعوت جلیل. چون هر اندازه كه انسان در آن مرحله اول پاسخ داد، به همان اندازه در مقام ظاهر هم لبیك میگوید. و چون دو بار لبیك گفتهایم. و این لبیكها هم در طول هم است و همواره هر دوی اینها محفوظ است. یك قضیه تاریخی نیست كه گذشته باشد. یكی همان است كه در سوره اعراف آمده: «وَ اِذ اَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنی ادَم مِن ظهورهم ذُرّیَّتَهُم و اَشهَدَهُم عَلی اَنفُسهم، اَلَسْتُ بربّكُم قالوا بَلی»۶. ذات اقدس اله به رسولش فرمود: «به یاد این صحنه میثاق گیری باش». گرچه خطاب به پیغمبر است ولی در حقیقت همه انسانها مخاطبند. خدا میفرماید: به یاد این صحنه باشید كه ما از شما تعهد گرفتیم، حقیقت خودتان را به شما نشان دادیم. شما ربوبیت ما را فهمیدید، عبودیت خود را مشاهده كردید و گفتید: «بَلی».
در جواب خدا كه فرمود: «آیا من رب شما نیستم»؟ گفتید: «آری ربّ ما هستی». صحنه دیگر، وقتی است كه ابراهیم خلیل - سلام اللَّه علیه - از طرف ذات اقدس اله مأمور شد تا اعلان حج كند، كه: «وَ اَذّن فی الناس بالحج...». به مردم دستور داد كه حج بیایید. حضرت خلیل طبق این نقل، بالای كوه ابی قُبیس رفته، و دستور اله را اعلان كردند كه: «از هر راهی كه هست، به زیارت بیت خدا مشرّف شوید». مرد و زن جهان بشریّت كه در اصلاب و ارحام پدران و مادرانشان بودند، همه گفتند: «لبیك». این صحنه لبیك گویی به دعوت خلیل، مشابه صحنه لبیك گویی دعوت خداست در جریان عالم ذرّیهٔ. همانطوری كه آن صحنه الآن هم هست، صحنه تلبیه دعوت خلیل نیز الآن هست. یك قضیه تاریخی نبود. چون سخن از ذرات ریز نیست. سخن از صُلب و رَحم نیست. سخن از فطرت است و روح. چه در مسأله عالم ذریهای كه: وَ اِذ اَخَذَ ربّكُم مطرح كرد و چه در آنچه كه در آیه «و اَذّن فی الناس بالحج». در حقیقت ارواح بشر و فطرتهای آنان پاسخ مثبت داده است، هم به دعوت خدا و هم به دعوت خلیل خدا. آنها كه در دعوت خلیل خدا، خلیل را دیدند، هنگام لبیك هم میگویند: «لبیك داعی اللَّه، لبیك داعی اللَّه». آنها كه هنگام تلبیه اعلان حضرت خلیل، صاحب اصلی؛ یعنی ذات اقدس اله را مشاهده كردند، آنها هنگام تلبیه میگویند: «لبیّك ذَا المعارج لبیّك، داعیاً الی دارالسلام لبیك، مرهوباً مرعوباً الیك لبیك، لبیكَ لا مَعبود سِواك لبیك، لبیّكَ لا شریكَ لكَ لبیك» و مانند آن.
كه به خود خدا پاسخ میدهند. این دو نوع پاسخ دادن، دو نوع عبادت كردن و دو نوع آگاهی داشتن، در بسیاری از مسائل دینی مطرح است؛ مثلاً افراد عادی كلمات قرآن را كه تلاوت میكنند، برای آنها مطرح نیست كه این سخنان را از كجا دارند میشنوند. مؤمنانی كه اهل معنا و اهل دلند، بگونهای قرآن را قرائت میكنند كه گویا دارند از وجود مبارك پیغمبر - صلی اللَّه علیه و آله - این كلمات را تلقّی میكنند. چون پیغمبر این كلمات را قرائت فرمود و همه شنیدند. و گویا دارند از خود پیامبر میشنوند. اینان اوحدی از اهل قرائت و معرفتند. ائمّه -علیهمالسلام وقتی هنگام نماز، حمد را قرائت میكردند، بعضی از كلمات را آنقدر تكرار میكردند كه گویا از خود خدا میشنوند. در كریمه: «وَ اِنْ اَحَد مِن المشركینَ استجارَكَ، فَاَجِره حتّی یَسمَعَ كلامَ اللَّه»۷. هم این دو مطلب هست. بعضیها كه در محضر رسول اكرم - صلی اللَّه علیه و آله - قرار میگرفتند، قرائت پیغمبر را طوری میشنیدند كه گویی از خدا دارند تلقی میكنند. چون این كتاب برای همه نازل شده است. منتهی آن كسی كه مستقیماً دریافت كرد و گیرنده وحی بود، شخص پیغمبر است و لا غیر، در قرآن كریم فرمود: «بالبیّنات و الزُبرِ و كتاب اَنزلنا الیك الذكرَلِتُبیّنَ لِلنّاس ما نُزِّلَ اِلیهِم»۸. قرآن، هم «انزال» به طرف پیغمبر است و هم «تنزیل» به طرف مردم. برای مردم هم نازل شده است. مردم هم گیرندگان كلام خدایند. منتهی به وساطت رسول اكرم - صلی اللَّه علیه و آله - پس گروهی میتوانند به جایی برسند كه هنگام تلاوت قرآن گویا این كلمات را از ذات اقدس اله استماع میكنند. در مسأله تلقّی سلام هم این چنین است. ذات اقدس اله بر مؤمنین صلوات و سلام دارد صلواتش در سوره احزاب است كه: «هُوَ الذی یُصَلی علیكُم وَ ملائكتهُ لِیخرِجَكُم مِنَ الظّلمات اِلی النّور»۹. سلامش در سوره دیگر است كه فرمود: «سَلام علی موسی و هارون، اِنّا كذلكَ نَجزی المؤمنین»۱۰.درست است كه این سلام بر موسی و هارون است اما به دنبالش بعد فرمود: «ما این چنین مؤمنین را پاداش میدهیم». یعنی سلام خدا بر مؤمنین هم خواهد بود. البته آنجا كه بر نوح سلام فرستاده است، كه: «سلام علی نوحٍ فی العالمین»۱۱، مخصوص خود نوح است. در سراسر قرآن این تعبیر فقط یك جا آمده و آن هم درباره نوح است كه و این به خاطر آن نُه الی ده قرن رنج و تلاشی است كه او در راه تبلیغ الهی تحمّل كرد. درباره انبیای دیگر، كلمه «فی العالمین» ندارد، ولی این مقدار هست كه بعد از سلام بر انبیا، میفرماید: «ما بندگان مؤمن را این چنین پاداش میدهیم». سلام خدا هم فعل خداست؛ چون خود او سلام است و به دار سلام هم دعوت میكند. از اسماء حُسنی و اسماء فعلی حق، سلام است، و انسانها را به دارالسلام دعوت میكند؛ یعنی به دار خود فرا میخواند. و همین سلامت را هم به عنوان «فیض» نصیب بندگان صالح قرار میدهد. پس خداوند بر مؤمنین هم صلوات میفرستد و هم سلام. منتهی كسانی كه این سلام را تلقی میكنند، گاهی از فرشته تلقّی میكنند، گاهی از پیغمبر - صلی اللَّه علیه و آله - ، آنان كه اوحدی از انسانها هستند، از ذات اقدس اله تلقی میكنند. در سوره مباركه انعام فرمود: «وَ اِذا جاءَك الذینَ یُؤمنونَ بِایاتَنا فَقُلْ سَلام علیكُم»۱۲. یعنی وقتی مؤمنان در محضر و مكتب تو حضور یافتند تا معارف الهی را بشنوند و یاد گیرند، بگو «سلام علیكم». وقتی مؤمنان برای خطابه و مانند آن نزد پیامبر حضور مییافتند، حضرت سلام میكردند. منتهی چون رسول خدا سخنی را بدون وحی نمیگوید پس باید گفت كه به دستور خدا این سلام را به مؤمنین ابلاغ كرده است. مؤمنین دو درجهاند: عدهای سلام را از خود پیغمبر تحویل میگیرند، عدهای هم از ذات اقدس اله. «وَ اذا جاءَكَ الذّینَ یُؤمنونَ بِایاتنا فَقُل سلام علیكم». این سلامی كه پیغمبر به مؤمنین دارد، مؤمنین آن را گاهی از پیغمبر تلقی میكنند، و گاهی از ذات اقدس اله. پس دو مرتبه است. تلبیه هم اینگونه است؛ یعنی معتمران و حاجیانی كه میگویند: «لبیّك»، گاهی دعوت خدا را پاسخ میگویند، لذا میگویند: «لبیك ذا المعارج لبیك، لبیك مرهوباً مرعوباً الیكَ لبیّك، لبیّك لا مَعبود سِواك لبیّك». گاهی هم دعوت خلیلِ حق را پاسخ میدهند، میگویند: «لبیّك داعی اللَّه، لبیك داعی اللَّه». این دو نحو است. این سرّ تلبیه گفتن است.
وقتی زائر به بارگاه اله بار مییابد، هر مشكلی كه دارد، چون درست لبیك گوید، مشكلش برطرف میشود و برمیگردد. اینها را به عنوان سرّ گفتهاند. گفتهاند كه صاحبدل واهل معرفتی با لباس ژنده و چركین به حضور صاحب مقامی بار یافت. به او گفتند: با این لباس چركین به پیشگاه صاحب مقام رفتن عیب است. در جواب گفت: با لباس چركین به پیش صاحب مقام رفتن عیب نیست. با همان لباس چركین از حضور صاحب مقام برگشتن ننگ است؛ یعنی یك انسان وقتی به حضور صاحب مقام میرسد، اگر صاحب مقام او را لایق ندانست و رد كرد و چیزی به او نداد برای او ننگ و عیب است. ولی اگر او یك انسان شایستهای بود، صاحب مقام او را میپذیرد، به او هدیه و انعام میبخشد، عطیّه میدهد و مانند آن. این صاحبدل، با این داستان گفت: با دست گناه به سوی خدا رفتن و دست پر از گناه را به طرف خدا دراز كردن ننگ نیست، با دست گناه از پیش خدا برگشتن ننگ است. اگر خدا نپذیرد و گناهان را نبخشد انسان آلوده میرود و آلوده برمیگردد. و باز گفتهاند: از صاحبدل و صاحب معرفتی كه به حضور صاحب مقامی میرسید، سؤال كردند: وقتی به حضور صاحب مقام میروی چه میبری؟ یا وقتی به حضور صاحب مقام آمدی چه آوردی؟ او در جواب گفت: وقتی كسی به حضور صاحب مقام میرود، از او سؤال نمیكنند چه آوردی؟ از او میپرسند چه میخواهی؟ من اگر میداشتم كه اینجا نمیآمدم. این، دو داستان است ولی واقعیتی را به همراه دارد. یعنی انسان وقتی به بارگاه اله میرود نمیتواند بگوید: من عمری زحمت كشیدم، عالِم شدم، كتاب نوشتم، مبلّغ شدم، معلّم شدم، یا مالی در راه خدمت به جامعه مصرف كردم و... چون همه اینها عطیّه اوست. «وَ ما بِكُم مِن نعمَهٍٔ فَمِنَ اللَّه»۱۳. پس هیچكس نمیتواند ادّعا كند كه: من با این كولهباری از فضیلت و هنر به پیشگاه خدا رفتم. چرا كه همه اینها مال اوست، خودِ انسان كه چیزی ندارد. با دست تهی میرود. هیچكس به درگاه حق با دست پرنمیرود. لذا به هیچكس نمیگویند: چه آوردی؟ به همه میگویند: چه میخواهی؟ مسأله زیارت خانه خدا، به عنوان ضیافت و مهمانداری است. ما باید متوّجه باشیم كه مبادا خدای ناكرده، كاری را كه خیر بود و از ما صادر شد، آن را به حساب خودمان بیاوریم و بگوییم: خدایا! ما این مقدار كار خیر كردیم! اینها مال اوست. وقتی به خانه او میرسیم، میگوییم: «اَلحَرمُ حَرمُك، البَلَدُ بَلَدُك، البَیْتُ بَیْتُك وَ اَنَا عَبدُك بِبابِك»، همان بیانی كه امام سجاد - سلاماللَّهعلیه در دعای ابو حمزه ثمالی در سحرهای ماه مبارك رمضان عرض كرد:«سیّدی عبدك ببابك اقامته الخصاصهٔ بین یدیك».
عرض كنیم خدایا! فقر و تهیدستی ما را به اینجا آورده است، ما چیزی نیاوردیم، آمدیم كه چیزی ببریم. اگر كسی به اعتماد اعمال خود به زیارت خانه خدا برود ضرر كرده است؛ چون مال خدا را مال خود پنداشته. آن خیرات كه از توفیقات و نعمتهای الهی بود. و باید به خاطر آنها خدا را ستایش كرد. پس این داستانها و آن اسرار از یك سوی، و این داستانها از سوی دیگر، برای آن است كه منافع، فواید و راز و رمز مناسك حج را بازگو كنیم. مطلب دیگر آن است كه وقتی زائر بیتاللَّه، در برابر درِ كعبه میایستد، سمت چپ او حجرالأسود است و سمت راستش مقام ابراهیم و مانند آن. ولی وقتی دقت میكند و خانه خدا را حساب میكند، میبیند حجرالأسود سمت راست خانه خداست و مقام ابراهیم سمت چپ. سرّش آن است كه مقام رسول اكرم - صلی اللَّه علیه و آله - به منزله یمین و سمت راست است و مقام خلیل خدا - صلوات اللَّه و سلامه علی نبینا و آله و علیه آلاف التّحیّهٔ و الثّناء - به منزله دست چپ است. روبروی در كعبه كه ایستاده است این دعاها را میخواند: كه خدایا: «البیتُ بیتُكَ وَ اَنا ضَیفكَ و اَنَا عَبدُكَ» و مانند آن. حِجْر اسماعیل قبله نیست ولی مطاف است. آنجا هاجر - سلاماللَّهعلیها دفن است، بسیاری از انبیا آنجا دفنند. به احترام قبر هاجر و انبیا، آنجا مطاف قرار داده شد. اوّل ركن، حجرالأسود است، بعد وقتی كه به طرف حجر اسماعیل میآیی رُكن شامی، بعد وقتی كه برمیگردی ركن مغربی است. پشت سر در كعبه، مُستجار است و ركن دیگر رُكن یمانی است. یعنی كعبه را كه دارای چهار ركن است، شما كه زائر بیتاللَّه هستید، اگر روبروی كعبه بایستید، دست چپ شما به طرف حجرالأسود است. در حقیقت حجرالأسود یمین كعبه است و طرف دست راست كعبه است. قسمت راست كعبه دو ركن دارد، یكی همین ركن حجرالأسود است، یكی هم پایینتر از آن ركن یمانی است. دست چپ كعبه هم دو ركن دارد یكی ركن شامی است و دیگری ركن مغربی. بین ركن مغربی و ركن یمانی، مُستجار است. آنجاست كه انسان گویی به دامن خدا میچسبد و خود را به دامن لطف اله متمّسك میكند. در اینگونه از مراسم، هر لحظهای مسألهای هست كه انسان با آن دعاهای مخصوص این مسایل را انجام میدهد و بازگو میكند و در نوبتهای قبل هم به عنوان اسرار حج، این نكته را عنایت فرمودید كه مسأله كوه صفا را گفتند: «صفا»، برای اینكه از وصف انبیا مخصوصاً آدم - سلام اللَّه علیه - بهرهای برد. چون در قرآن كریم آمده است: «اِنَّ اللَّه اصطَفی ادَمَ و نوحاً وَال ابراهیم و ال عِمران عَلی العالمین»۱۴. آنان مصطفای الهی هستند. و چون وجود مبارك آدم روی كوه صفا ایستاد برابر همین بیت، از مصطفی بودن آدم، این كوه شده صفا. این نكته است. و اگر كسی از این كوه صفا، صفا بگیرد مصطفای خدا خواهد شد. خداوند عدهای را برمیگزیند. «اللَّه یصطفی مِن الملائكهِٔ رُسُلاً و مِنَ الناسِ»۱۵. خدا یك سلسله را به عنوان مصطفی و برگزیده دارد. در باره مروه هم مشابه این كه گفتم، حوّا - علیهاالسلام - كه مرأهٔ بود آنجا قرار گرفت، از اینرو آن را «مروهٔ» خواندند. در بعضی از نقلها از ائمه - علیهم السلام آمده: - مرحوم ابن بابویه قمی - رضوان اللَّه تعالی علیه - در كتاب مَن لا یحضره الفقیه و دیگران نیز نقل كردهاند - كه چرا كعبه، «كعبه» است. ظاهراً امام صادق - سلام اللَّه علیه - فرمود: چون كعبه خانه مكعب شكلی است و شش سطح دارد یعنی چهار دیوار، یك سقف، و یك كف دارد، پس مكعب است و كعبه است.
بعد فرمود: سرّ اینكه چهار دیوار دارد آن است كه بیتالمعمور دارای چهار دیوار و چهار ضلع است. بیتالمعمور دارای چهار ضلع است؛ برای اینكه عرش خدا دارای چهار ضلع است و عرش خدا دارای چهار ضلع است برای اینكه كلماتی كه معارف الهی بر آن كلمات استوار است چهار جمله است و آن: «سبحان اللَّه» و «الحمدلِلّه» و «لا اِله الّا اللَّه» و «اللَّه اكبر»: تسبیح است و تهلیل، تحمید است و تكبیر.۱۶ این حدیث، انسان را از عالم «طبیعت» به عالم «مثال» و از عالم مثال به عالم «عقل» و از عالم عقل به عالم «اله» آشنا میكند. معمولاً در كتابهای اهل حكمت برای هر موجودی سه مرحله قائلند؛ یعنی میگویند: اینها در عالم طبیعت وجود دارند، وجود مجرد برزخی آنها در عالم مثال هست و وجود عقل آنها در نشأه تجردات عقلی وجود دارد. ولی اهل معرفت و عرفا، مطلب دیگری دارند كه آن، از عرفان به حكمت متعالیه راه پیدا كرده است. این سخن در نوع كلمات حكیمان نیست. در حكمت متعالیه است كه آن هم از اهل معرفت گرفته شده و آن این است كه: هر شیئی كه موجود است، چهار نشئه وجودی دارد: ۱ - عالم طبیعت ۲ - عالم مثال ۳ - عالم عقل ۴ - عالم اله، كه قانون بسیط الحقیقه بودن و امثال آن را آنجا دارند كه ذات اقدس اله بدون محدود بودن، بدون متعیّن به حد بودن، مشخص به شخص خاص بودن، بدون ماهیت داشتن، بدون مفهوم داشتن، بدون تعیّن داشتن و... حقیقت هر چیز را به نحو اَعلی و اشرف واجد است. این حدیث شریف میتواند آن مراحل چهارگانه وجودی كه اهل معرفت میگویند بازگو كند. حقیقت كعبه یك وجود مادی دارد، در سرزمین مكه، همین خانهای است كه ابراهیم خلیل - سلام اللَّه علیه - آن را بنا كرده، اسماعیل هم دستیار او بود. حقیقت آن در عالم مثال وجود دیگری دارد. همین حقیقت در عالم عقل كه عرش اله است وجود دیگری دارد و همین حقیقت در نشأه تسبیح و تحمید و تكبیر و تهلیل كه مقام الهیت است و اسماء الهی است، وجود دیگری دارد. فرمود چون اسماء الهی و كلمات توحیدی و دینی چهارتاست، عرش چهار گوشه دارد، و منظور عرش، تخت و مانند آن نیست. بیتالمعمور هم چهار گوشه دارد. بیتالمعمور كه خانه سنگی و گلی و امثال ذلك نیست و كعبه هم چهار ضلع و چهار دیوار دارد. آن وقت زائران بیتاللَّه عدهای دور همین كعبه میگردند و لا غیر.
عدهای از اینجا گذشته تا عالم مثال را درك میكنند. آنها كه «خوفاً من النار» یا «شوقاً الی الجنه» به بیتاللَّه مشرف میشوند كسانی هستند كه از این مرحله هم بالاتر تا مقام عرش خدا بار مییابند، نظیر حارثهٔ بن زید كه گفت: «كَانّی اَنظُرُ الی عرشِ الرَّحمن بارزاً». و از این بالاتر مقام خود عترت طاهر است كه حقیقت كعبه به اینها فخر میكند و آن این است كه اینها برای «سبحان اللَّه» و «الحمدللَّه» و «لا اله الّا اللَّه» و «اللَّه اكبر» طواف میكنند. بر محور این چهار كلمه طواف میكنند. اشواط سبعه آنان نیز پیرامون این كلمات چهارگانه است، نماز بعد از طواف دور همین چهار كلمه است. سعی بین صفا و مروه بعد از طواف به دور همین چهار كلمه است. وقوفشان در عرفات و مشعر و منی برای باریابی به حرم امن، همین چهار كلمه است، كه روح این كلمه هم در حقیقت یك واقعیت بیش نیست. امیدواریم كه توفیق زیارت بیتاللَّه با آگاهی به اسرار و حِكَم نصیب همه شما زائران بیت خدا شود و ذات اقدس اله این كعبهرا و حرم مطهر رسول خدا - صلیاللَّه علیه و آله و قبور ائمه بقیع - صلوات اللَّه و سلامه علیهم اجمعین - و همچنین اعتاب مقدسه سایر امامان معصوم - علیهمالسلام - را از سلطه بیگانگان آزاد بفرماید. آن توفیق را مرحمت بكند وقتی حجّت بن الحجج البالغهٔ، ولی عصر، امام زمان ارواحنا فداه، كنار همین كعبه صدای «اَنا بقیّهٔ اللَّه، بقّیهُٔ اللَّه خیرلكُم اِنْ كنتُم مؤمنین»۱۷ را به عالم طنین افكن میكند ما بشنویم و بشتابیم.
عبداللَّه جوادی آملی
پاروقیها:
۱ - مقصود از سجده تلاوت، سجدههایی است كه با شنیدن آیات ویژه بر شنوندگان واجب میشود و ذكر آن عبارت است از: «لا اِله اِلّا اللَّه حَقّاً حقّاً لا اله الّا اللَّه ایماناً و تصدیقاً لا اله الّا اللَّه عبودیهًٔ و رقّاً سَجَدتُ لك یا ربّ تعبّداً و رقّاً لا مستنكفاً و لا مستكبراً بل اَنَا عبدٌ ذلیل ضعیف خائف مستجیر».
۲ - بقره: ۴۰ .
۳ - حدید: ۴ .
۴ - حج : ۲۷ .
۵ - آل عمران: ۹۷ .
۶ - اعراف: ۱۷۲ .
۷ - توبه: ۶ .
۸ - نحل: ۴۴ .
۹ - احزاب: ۴۳ .
۱۰ - الصافات: ۱۲۰ .
۱۱ - الصافات: ۷۹ .
۱۲ - انعام: ۵۴ .
۱۳ - نحل: ۵۳ .
۱۴ - آل عمران: ۳۳ .
۱۵ - حج: ۷۵ .
۱۶ - من لایحضره الفقیه ج ۲ ، ص ۱۲۴ ، ح ۲ ، شماره مسلسل ۵۴۰ .
۱۷ - هود: ۸۶ .
پاروقیها:
۱ - مقصود از سجده تلاوت، سجدههایی است كه با شنیدن آیات ویژه بر شنوندگان واجب میشود و ذكر آن عبارت است از: «لا اِله اِلّا اللَّه حَقّاً حقّاً لا اله الّا اللَّه ایماناً و تصدیقاً لا اله الّا اللَّه عبودیهًٔ و رقّاً سَجَدتُ لك یا ربّ تعبّداً و رقّاً لا مستنكفاً و لا مستكبراً بل اَنَا عبدٌ ذلیل ضعیف خائف مستجیر».
۲ - بقره: ۴۰ .
۳ - حدید: ۴ .
۴ - حج : ۲۷ .
۵ - آل عمران: ۹۷ .
۶ - اعراف: ۱۷۲ .
۷ - توبه: ۶ .
۸ - نحل: ۴۴ .
۹ - احزاب: ۴۳ .
۱۰ - الصافات: ۱۲۰ .
۱۱ - الصافات: ۷۹ .
۱۲ - انعام: ۵۴ .
۱۳ - نحل: ۵۳ .
۱۴ - آل عمران: ۳۳ .
۱۵ - حج: ۷۵ .
۱۶ - من لایحضره الفقیه ج ۲ ، ص ۱۲۴ ، ح ۲ ، شماره مسلسل ۵۴۰ .
۱۷ - هود: ۸۶ .
منبع : فصلنامه الکترونیکی میقات حج
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست