سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

ج مثل......جوانمرد!


ج مثل......جوانمرد!
پدرم بازرگان بود، گوگرد پارسی به چین می برد وکاسه چینی به روم، دیبای رومی به هند می برد و پولاد هندی به حلب، آبگینه حلبی به یمن می برد و برد یمانی به پارس می آورد.
در نیمه شبان دشت، عیاران به کاروانش زدند، سکه هایش را بردند، گوگردهایش را به باد دادند، دیبای رومی اش را دریدند وآبگینه هایش را شکستند. دست و دهانش را بستند و برهنه رهایش کردند.
...و من قرن هاست که گریه می کنم، نه به خاطر گوگرد پارسی و دیبای رومی و آبگینه حلبی؛ نه به خاطر پدرم؛ بلکه به خاطر عیاران! و به خاطر جوانمردان که نامشان سارقان شد و دزدان و راهزنان. هرچند که مرامشان ستاندن از توانگران بود و بخشیدن به فقرا.
کم نبودند عیاران و جوانمردان سپاهی و زور آور و سرپنجه،که آدابشان شمشیر بود و رسم و رسومشان جنگ آوری.
آن بزرگ حکومت صفاریان نیز از عیاران سیستان بود و به یاری عیاران، حکومت صفاریان شکل داد که نخستین حکومت ایرانیان بود، پس از استیلای عرب ها بر ایران.
و او بود که گفت از سر عیاری و شیر مردی پادشاهی را به دست آوردم.((سربداران))نیز از عیاران بودند، همان ها که به پا خواستند و قیام کردند و به حکومت رسیدند و (بردار) شدند.
((اخیان)) نیز نام دیگر جوانمردان بود، آن ها یکدیگر را برادر صدا می کردند، قبا می پوشیدند و چکمه به پا می کردند و خنجر بر میان می بستند و عرقچینی بر سر و کلاهی نمدی بر آن.
اهل پرهیز بودند و آستانه و تکیه داشتند و هر از چند گاهی هم جنگی و کشتاری و زد و خوردی !......
▪ روایت سوم:
اگر خاری به پای کسی برود کسی که آن سوی دنیا زندگی می کند آن خار به پای جوانمرد فرو رفته است. جوانمرداست که درد می کشد .
اگر سنگی، سری را بشکند، اگر خونی در جایی جاری شود، این جوانمرد است که زخمی می شود، این خون جوانمرد است که جاری می شود.
اگر اندوهی در دلی بنشیند، اگر دلی بگیرد و بشکند، آن اندوه از آن جوانمرد می شود و آن دل جوانمرد است که می گیرد و می شکند.
جوانمرد گفت: خدایا، چرا این همه با خبرم می کنی از هر خار و از هر خون جهان و از هر اندوهش؟ چرا جهان به این بزرگی را در تن کوچک من جا داده ای ؟
خدا گفت: جهان را در تو جا داده ام؛ زیرا جوانمرد نخواهی شد، مگر آن که جهانمرد باشی !!
منبع : روزنامه خراسان