سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

فرا اخلاق


فرا اخلاق
مطالعات فلسفی مربوط به اخلاق۲ معمولاً به دو حوزه فرعی به نام های فرااخلاق و اخلاق هنجاری تقسیم می شوند. از آنجا كه تصور اینها به صورت حوزه های جدا از هم ظاهراً در قرن بیستم پدید آمده است، این مقاله بر بحث های جدید تأكید خواهد داشت.
مقاله حاضر مباحث اصلی فرااخلاق و روش های اساسی متفاوت برای پرداختن به آنها را ترسیم می كند.
تمییز بین فرااخلاق و اخلاق هنجاری به دو جهت مسأله ای جدالی است; به دلیل مشكلات مربوط به تعریف و به دلیل عدم توافق در اینكه این دو كاملاً مانعهٔ الجمع و مستقل از هم باشند. معهذا فرا اخلاق می تواند به صورت بررسی فلسفی از ماهیت، توجیه، معقولیت، شرائط صدق و منزلت نظام ها، معیارها، احكام و اصول اخلاقی، صرف نظر از محتوای خاص آنها، توصیف شود. چون فرااخلاق در این مسیر، اخلاق و اصول اخلاقی را موضوع بحث خود قرار می دهد، گاهی اخلاق "درجه دوم" خوانده می شود. در مقابل، نتایج و نظریه های اخلاق هنجاری، یا اخلاق "درجه اول" خودشان گزاره ها و نظریه های اصیل(Substantive) اخلاقی هستند.
اخلاق هنجاری، شامل دفاع فلسفی از مواضع و اصول مربوط به مباحث خاص اخلاقی نظیر مجازات مرگ (اعدام)۳، و نیز تنسیق و دفاع از اصول عام و نظریه های هنجاری اخلاقی، نظیر اشكال مختلف سودگروی، نظریه فضیلت و حقوق، است.۴
در دهه های ۵۰ و ۶۰ قرن بیستم، دیدگاه رایج در دنیای انگلیسی زبان این بود كه فلسفه عبارت است از تحلیل مفهومی یا زبانی.
بدون دقت در جزئیات(Roughly speaking)، بر حسب این نظریه ما می توانیم مسائل سنتی فلسفه را تنها از طریق واضح شدن مفاهیم فلسفی مربوط، حل (یا ابطال) كنیم و این كار هم فقط از طریق واضح شدن معانی یا كاربردهای واژه های مربوط قابل انجام است. بنابراین، در این مورد خاص ما فقط با توضیح زبان اخلاقی می توانیم مسائل فرااخلاق را حلّ كنیم.
در طول دوره مذكور، این مسأله رایج بود كه فرااخلاق را عبارت از تحلیل زبان اخلاق تعریف كنند و آن را از اخلاق هنجاری بر این اساس كه دومی دعاوی اساسی اخلاقی دارد و فقط به تحلیل زبان نمی پردازد، جدا سازند. ازاین رو، دیدگاه رایج اظهار می داشت كه اخلاق هنجاری جزو فلسفه نیست و بیان می كرد كه فرااخلاق از لحاظ اخلاقی خنثی است و هیچ لوازمی برای نظریه اخلاق هنجاری یا باورهای اخلاقی ما ندارد. (اما نگاه كنید به Nielsen).
فیلسوفان، تا حد زیادی این شیوه های اندیشه درباره فلسفه و فلسفه اخلاق را رها كرده اند. اگر چه، هیچ فیلسوف خاصی این تغییر نگرش را به ناگهان انجام نداد اما احتجاجهای كواین بر ضدّ تفكیك تحلیلی ـ تركیبی حائز اهمیت بودند. زیرا اظهار می كردند كه خطاست اگر فكر كنیم تحلیل فلسفی می تواند به شكل واضحی از تحقیقات اساسی مربوط به حقائق تركیبی متمایز شود. از این رو، احتجاج های او از نقش اساسی تر و با ارزش تری برای فلسفه اخلاق دفاع می كردند. كار در اخلاق هنجاری ممكن است فلسفی به حساب آید، حتی اگر یقیناً (easily)در حوزه تحلیل زبان سنتی قرار نگیرد و نظریه فرااخلاقی واقعاً ممكن است لوازم اساسی اخلاقی داشته باشد و نباید صرفاً به تحلیل زبان اخلاقی محدود شود.
نظریه اخلاق هنجاری و فلسفه اخلاق كاربردی هنجاری۵، امروز جزو پرجنب و جوش ترین حوزه های تحقیقات فلسفی هستند و این فكر رایج است كه فرااخلاق و مسائل هنجاری به صورت های پیچیده ای با هم ارتباط دارند. مثلاً نظریه های فرااخلاقی درباره توجیه معیارهای اخلاقی همراه با اطلاعات تجربی مربوط، احتمالاً معیارهای خاصی را اثبات یا بی اعتبار می سازد، كه با صرف نظر از آن، ممكن است آماده پذیرششان باشیم.
ارتباطات بیشتر میان این دو حوزه در ادامه مقاله بررسی می شود. فهرستی رایج از انواع ظاهراً معقول نظریه فرااخلاقی در قرن بیستم شامل طبیعت گرایی، غیرطبیعت گرایی یا شهود گرایی، احساس گرایی و توصیه گرایی است. این مقاله، درباره نظریه های مذكور به تفصیل بحث نمی كند.
● سرشت نظام های اخلاقی متمایز از پدیده های دیگر
پرداختن به فرا-اخلاق، نیازمند راهی برای تمییز اخلاق از پدیده های دیگر مانند حقوق، آداب معاشرت و مصلحت است كه هركدام از آنها در مفاهیم خاص هنجاری همچون مفهوم "ارزش" یا "الزام" با اخلاق مشترك می نمایند.
توضیحی درباره آنچه كه یك نظام، معیار و یا اصل اخلاقی را از دیگر نظامها، معیارها و یا اصول، متمایز می كند لازم است. بسیاری از مكتوبات از راه زبان اخلاقی با مسأله برخورد می كنند و واقعاً اگر فرا اخلاق، تحلیل زبان اخلاقی باشد، كلید حلّ مسأله بررسی جداگانه زبان اخلاقی است.
«نظریه های صوری،» می گویند احكام اخلاقی را می توان براساس ویژگی های صوری یا منطقی آنها از احكام دیگر جدا كرد. هیر در كتاب اندیشه اخلاقی، نشان می دهد كه داوری های اخلاقی شخص، لااقل آنها كه مربوط به تشخیص وظیفه با رعایت همه جوانب مسأله است، بر این اساس از دیگر داوری های او جدا می شود كه داوری های اخلاقی، توصیه ای، قابل تعمیم و درجه اول۶ هستند. در واقع، هیر نظام اخلاقی یك فرد را مجموعه توصیه های قابل تعمیمی می داند كه فرد روا می دارد تا تمام توصیه های دیگرش را نادیده گرفته و كنار بگذارند. در نتیجه، هر مجموعه ای از توصیه ها بدون توجه به محتوای آنها، بر حسب قاعده می تواند یك نظام اخلاقی برای فرد بسازد.
این نظریه، از دو جهت مورد اعتراض قرار گرفته است: یكی اینكه سه شرط لازم(مذكور)، هر كدام جداگانه مورد اشكال قرار گرفته است. مثلاً "قابلیت تعمیم" خیلی عجیب به نظر می رسد، چون مستلزم آن است كه اگر یك نظام اجتماعی برخورد متفاوت با اعضای جامعه خود و بیگانگان را، به دلیل بیگانگی آنها، روا بدارد دیگر یك نظام اخلاقی به حساب نیاید. درحالی كه، برعكس، به نظر می رسد چنان نظامی اگر نقش یك نظام اخلاقی اجتماعی را به عهده گیرد، باید آن را نظام اخلاقی اجتماعی به حساب آورد، اگر چه قابل نقد و اعتراض باشد. دیگر اینكه فیلیپا فوت، نشان داده كه برخی از معیارها به تنهایی قادر به تشكیل نظام اخلاقی فرد نیستند، صرف نظر از اینكه فرد با آنها بعنوان توصیه ای، قابل تعمیم و درجه اول برخورد كند (یا نه). مثلاً رأی اخلاقی شخص نمی تواند این باشد كه در نور ماه به خارپشت نگاه كردن غلط است.
نظریه های محتوایی، درباره تفكیك نظام های اخلاقی از امور دیگر، می گویند كه احكام و باورهای اخلاقی نوعی محتوا یا كاركرد متمایز ویا ویژگی خاص حاصل از تركیب محتوا و كاركرد مناسب دارند. مثلاً فرانكنا، ثابت می كندكه اخلاق نقش ممكن ساختن تعاون اجتماعی را دارد و نظام اخلاقی در برگیرنده اصولی است كه فرد را به ملاحظه آثار كارهایش بر دیگران از نقطه نظر خودشان فرا می خواند. متأسفانه از یك سو،به نظر می رسد یك نظام محض آداب و رسوم هم بتواند شرایط فرانكنا را داشته باشد.(تعریف مانع نیست. م) و از سوی دیگر، یك نظام اخلاقی تعصب آمیز قادر به تأمین شرایط مذكور نباشد. (تعریف جامع نیست.م). درباره این ایده، كه كاركرد اخلاق ممكن كردن تعامل اجتماعی است،به نظر می رسد كه برخی نظام های اخلاقی منفور (علی رغم اینكه نظام اخلاقی هستند.م) موجب افزایش تعارض اجتماعی هستند.
بااین حال، اگر اسناد كاركردی به چیزی فراهم كننده مبنایی برای ارزیابی موفقیت آن در ارتباط با كاركردش باشد در آن صورت رأی فرانكنا، این عقیده آشكارا موّجه را كه نظام اخلاقی قابل قبول (Credible) موجب ممكن شدن تعاون اجتماعی است، مطرح می كند.
مسأله اساسی این است كه آیا نظام ها و معیارهای اخلاقی، درست همانند نظریه ها و گزاره ها، دارای ارزش صدق اند، مثل نظریه های علمی و شاید نظریه های ریاضی یا اینكه به صورت سیستمی از ارزش ها و قواعد فاقد ارزش صدق اند نظیر نظامهای آداب و رسوم(etiquette) و آداب مناظره(debating rules).
گزینش هر یك از این دو شق، تأثیر بنیادی بر انتخاب روش های كاملاً متفاوت برای بررسی عقلی(Conceptualizing) مسأله توجیه نظام اخلاقی، خواهد داشت. زیرا اگر نظام اخلاقی یك نظریه، و خود و اجزای آن، دارای ارزش صدق باشند درآن صورت موضوع های بالقوه ای برای توجیه معرفتی خواهند بود. به این معنا كه امكان دارد موّید (شاهد) یا دلیلی در دفاع از صدق آنها یافت. اما اگر نظام اخلاقی یك سیستم مركّب از قواعد بوده و خود آن قواعد و همینطور نظامهای حاصل از آنها فاقد ارزش صدق باشند، در آن صورت دفاع از صدق آنها ممكن نخواهد بود، به این معنا كه نظامها و معیارهای اخلاقی در معرض توجیه معرفتی قرار نخواهند گرفت. اما همانطور كه در بخش بعدی روشن خواهد شد آنها هنوز می توانند از جهات دیگری مورد ارزیابی عقلانی و توجیه قرار گیرند.
● توجیه نظام های اخلاقی و نظریه های هنجاری اخلاق
معیارها و نظام های متعددی متصور است كه بسیاری از آنها پذیرفتنی نیست.همچون بسیاری ازآداب مناظره ممكنی كه پذیرفتنی نیست.هرنظریه توجیه، باید ملاكی برای جدا كردن مقبول از نامقبول طرح و در دفاع از درستی آن بكوشد.این باید ملاكی باشدبرای توجیه همه معیارهای اخلاقی، از جمله معیارهای مطرح در نظریه اخلاق هنجاری. دو دسته مختلف از نظریه ها را می توان تمییز داد: نظریه های معرفتی و نظریه های عملی.
نظریه های معرفتی معیارهای معتبر و مورد قبول را صادق و یا اموری كه كاملاً موجه و صادق انگاشته شده اند، می دانند. و مسأله تمییز بین آنها و معیارهای غیرمعتبر را یك مشكل معمولی معرفت شناختی می دانند. بر اساس این برداشت، یك نظام اخلاقی می تواند به صورت نظریه ای درباره حقایق اخلاقی لحاظ شود البته نه به آن خوش ساختی (Well Articulated) كه در یك نظریه هنجاری فلسفی از قبیل سودگرایی است.
مسأله اصلی توجیه رابایدبه صراحت مسأله جستجوی دلیلو شاهد برای دفاع از صدق یك نظریه اخلاقی دانست. طبق این نظر، مسائلی مشابه با معرفت شناسی سایر امور در معرفت شناسی اخلاقی نمایان می شود، مثلاً یك مسأله این است كه آیا هیچ عقیده اخلاقی وجود دارد كه به صورت غیراستنتاجی توجیه شود یا خود توجیه (بدیهی) باشد. بنیادگرایی اخلاقی مدّعی است كه چنین باورهایی وجود دارند، در حالی كه، هماهنگی گرایی (Coherentism)اخلاقی، آن را انكار می كند.
یك شكاك درخصوص معرفت اخلاقی هم احتمالاً وجود باور پایه اخلاقی رامنكر خواهدشد. روابط پیچیده ای میان مسائل معرفت شناسی اخلاقیومعرفت شناسی عام وجوددارد،مثلاً ممكن است كسی بنیادگرایی دركل معرفت بشری را قبول كند اما بنیادگرایی اخلاقی را انكار كند.
معرفت شناسی اخلاقی طبیعت گرایانه، به این عقیده ملتزم است كه اگر بناست نظریه یا حكم اخلاقی توجیه شود، (تنها)به صورت تجربی قابل توجیه است. طبیعت گرایی، متّهم به استنتاج نادرست احكام اخلاقی، از گزاره های تجربی غیراخلاقی و غیرارزشی شده است. این، همان مسأله "هست" و "باید" است كه كشف آن گاهی به دلیل عبارت موجود در كتاب "بحثی درباره طبع آدمی" (۱۷۳۷) هیوم،با شك و تردید به او اسناد داده می شود.
طبیعت گرایی، در صورتی كه هر ادعای اخلاقی واقعاً از لحاظ معنایی قابل تحلیل به گزاره ای تجربی باشد، بر حق خواهد بود ولی چنین تحلیلی قبول عام نیافته است.
جی ای مور (۱۹۵۸ - ۱۸۷۳)، در كتاب مبانی اخلاق (۱۹۰۳) عبارت «مغالطه طبیعت گرایانه» را برای توصیف روشی كه به اعتقاد خودش نقص آن را آشكار ساخته و عبارت «استدلال سؤال گشوده» را برای تعریف «خوب» برحسب مفاهیم طبیعی، وضع كرده است. منظور (ازاستدلال مذكور) هر تحلیل ارائه شده به صورت «خوب بودن عبارت است از الف بودن» است، كه همواره امكان دارد سؤالهای نظیر «این الف است، اما آیا خوب است؟» را (درباره آن) تنسیق كرد.
روشن است كه چنین سئوال هایی بجاست، در حالی كه، اگر تحلیل فوق درست باشد دیگر جایی برای طرح اینگونه سؤالها نیست، زیرا سؤال فوق نظیر این سؤال خواهد.
مور، اعتقاد داشت كه این احتجاج نشان می دهد طبیعت گرایی قابل دفاع نیست. این احتجاج، به صورت گسترده ای مورد بحث قرار گرفته، تعمیم یافته و نقد و بررسی شده و هنوز هم مورد بحث است.
(Hare ۱۹۵۲, Brink; Lewis)اما برخی طبیعت گرایان، به تازگی نظریه ای مطرح كرده اند كه راهی رانشان می دهد كه در آن، توجیه تجربی اخلاق، مبتنی بر تحلیل برابری یا استنتاج، آن گونه كه بوسیله مور و هیر مورد اعتراض و نقد قرار گرفت، نیست. این رهیافت، كه ممكن است به نام نظریه تأیید خوانده شود، نظام های اخلاقی و نظریه های اخلاق هنجاری را مثل یك نظریه تجربی می داند، درست مشابه نظریه های (دیگر) تجربی نظیر نظریه های روانشناسی و شیمی. نظریه تأیید، می گوید یك نظام یا نظریه اخلاقی، بر حسب میزان فائده ای كه در توضیح پدیده ها دارد، مورد تأیید است و بخشی از كلی ترین تبیین ما از جهان است.(بنگرید Sturgeon) این ایده، در دائرهٔ المعارف مورد نقد واقع شده است. (بنگرید بهcopp). از جمله نظریه های غیرطبیعت گرایی، صورت هایی از شهودگرایی است، مانند شهودگرایی مور، كه بر حسب آن، معرفت اخلاقی ریشه در درك مستقیم (بلاواسطه. م) عقلی از حقائق بنیادی اخلاق، دارد كه علی رغم اینكه تركیبی(synthetic) فرض شده اند اما به نحو پیشین(apriori) معلوم اند.
نظریه های حسّ اخلاقی(moral sense)، توانایی روانی خاصی را منبع معرفت مستقیم حقائق اخلاقی می دانند ولی معرفت های اخلاقی را پیشین نمی دانند. اعتراض های رایجی به این رهیافت ها وجود دارد كه به برخی از آنها اشاره می شود:
نظریه های عملی دیدگاه متفاوتی درباره موضوع اصلی توجیه در نظرپردازی اخلاقی و نیز در خصوص ماهیّت توجیه مربوط دارند. نظام های اخلاقی، به صورت سیستم های مركبّ از معیارها و (خود) معیارها به صورت قواعد یا ارزش ها تلقّی شده اند، كه قواعد و ارزش ها هم خودشان فاقد ارزش صدق و غیرگزاره به حساب آمده اند.
بر اساس این نظر، صدق نظام ها و معیارهای اخلاقی را نمی توان ثابت كرد و آنها موضوع های بالقوه ای برای توجیه معرفتی نیستند، اما می توانند در معرض ارزیابی عقلانی قرار گیرند. نظریه عملی، معتقد است معیارهای درست آنهایی هستند كه ملاك ارزیابی ارائه شده از جانب نظریه را داشته باشند. به عنوان مثال، یك مجموعه قواعد برای بحث پارلمانی مانند قواعد روبرت(Robert&#۰۳۹;s Rules)، اولاّ و بالذات دارای ارزش صدق نیست اما، چنان مجموعه ای ممكن است دراتباط بانیازها و اهداف پارلمان توجیه شود. (و) اگر توجیه شود، به صورت نظامی كه معقول است پارلمان آن را در مرافعات حاكم گرداند، توجیه می شود. به بیان دقیق تر، نظریه عملی، یك ملاك ارزیابی برای معیارهای اخلاقی طرح و آن را در قالب مفهومی از تصمیم عقلانی یا عقل عملی تعریف می كند. نظریه عملی مدعّی است كه یك معیار اخلاقی بایك الزام واقعی اخلاقی، فضیلت یا خیر مطابق است (و) یا منشأ الزام های حقیقی بر اطاعت، درست در جایی كه آن معیار را تأمین می كند، است. مثلاً، این ایده وجود دارد كه معیارهای معتبر آنهایی هستند كه برای "انتخابگران آرمانی"،كه وارد عمل درموقعیت غیرجبری شده اند، به صورت معقولی قابل قبول اند. در كل، یك نظریه عملی می كوشد تا، از طریق مرتبط ساختن معیارهای اخلاقی معین با شرائط تصمیم عقلانی یا با معیارهایی كه معقول است عامل (برای غرض مربوط در یك مورد مربوط) آنها را برگزیند، ثابت كند كه معیارهای اخلاقی خاصی قابل توجیه اند.
نظریه های عمل گرای معاصر، متضمن برخی نظریه های قراردادی (Contractarian)مانند نظریه دیوید گاثیر(David Gauthier) و برخی نظریه های انتخاب عقلانی، مانند(نظریه) ریچارد براندت (R.Brandt)است. امانوئل كانت (۱۸۰۴-۱۷۲۸) كوشید تا ثابت كند الزامی اصیل به اطاعت از امر مطلق وجود دارد دقیقاً به این دلیل كه فرد عاقل از آن اطاعت می كند.
ارسطو (۳۸۴ـ۳۲۲ ق.م) سعی كرد ثابت كند فرد عاقلی كه انتخاب خوب می كند، ناچار بدین وسیله خیرهای انسانی از جمله فضائل اخلاقی را مجسم می كند. جان رالز(John Rawls) در (كتاب) نظریه عدالت، نظریه ای قراردادی از عدالت را طرح و با استفاده از ملاحظات مربوط به نظریه انتخاب معقول، به نفع آن استدلال كرده است. اما رالز، كار خود را بیشتر نظریه اخلاق هنجاری می داند تا فرا-اخلاقی و باكی ندارد كه در تكمیل استدلال خود متمسكّ به ملاحظات اخلاقی شود. به این دلائل، نظریه او نمونه خوبی از نظریه عمل گرایی كه اكنون مورد بحث است نمی باشد.
شناخت گرایی، به این معناست كه داوری های اخلاقی بیانگر گزاره ها هستند، و طبیعت گرایی در معنای عام و فراگیر (خود) به این معناست كه برای تبیین اخلاق نیاز به هیچ موجود یا اصل معرفت شناختی فلسفی غیرطبیعی یا غیرتجربی نیست.
ممكن است بتوان نظریه عمل گرا را با شناخت گرایی و احتمالاً طبیعت گرایی تركیب كرد، زیرا امكان دارد نظریه عمل گرا، معیارها یا ارزش های اخلاقی را از داوری های اخلاقی تفكیك كرده و دوّمی را گزاره های مربوط به معیارهایی كه به شایستگی توجیه شده اند، بداند و (نیز) امكان دارد شرائط صدق طبیعت گرایانه ای برای این گزاره ها مطرح كند.۷ مثلاً براندت در (كتاب) نظریه ای درباره خوب و درست، نظریه عمل گرا را، با معناشناسی شناختی (و) طبیعت گرایانه از داوری های اخلاقی تلفیق كرده است.
نظریه های توجیه اخلاقی، از جهات مختلفی متفاوتند، مثلاً برخی نظریه ها ممكن است مطلق گرایانه باشند، كه از این جهت متضمن آنند كه حداكثریك نظام اخلاقی درست یا موجّه وجود دارد، و (نظریه های) دیگری ممكن است نسبی گرایانه باشند، به این معنا كه وجودِ بیش از یك نظام اخلاقی موجّه در زمینه اجتماعی واحد را مجاز می دانند.
● وجودشناسی و متافیزیك(فلسفه)
هر تبیینی از ماهیّت اخلاق و توجیه آن، ممكن است پی آمدهای فلسفی داشته باشد و نیز معناشناسی جملاتی كه در گفتار اخلاقی به كار می گیریم، ممكن است داوری های اخلاقی را دارای پی آمدهای فلسفی تفسیر كند. در برخی موارد، این پی آمدها نامعقول بوده و بنابراین نظریه معناشناسی یانظریه توجیه ویاخود احكام اخلاقی نادرست خواهند بود.
جی.ال مكی(۱۹۸۲-۱۹۲۷)، ثابت كردكه احكام اخلاقی معمولی (نوع نمون) مستلزم آنند كه اوصاف عینی اخلاقی از قبیل خوبی، وجود دارند. به خصوص كه او اظهار می دارد كه چنان احكامی مستلزم این هستند كه اوصاف اخلاقی با اینكه مستقل از حقائق مربوط به روانشناسی فردند، (ولی) بر حسب ذات خود محرك هستند. او گمان می كرد كه چنان اوصافی به لحاظ فلسفی عجیب و حتی ممكن است متناقض باشند. در نتیجه، مكی، مدعی شد كه احكام معمولی اخلاقی دروغ اند. در عوض، ممكن است كسی ادّعا كند كه تحلیل او (مكی) از شرائط صدق احكام اخلاقی و یا برداشت وی از اوصاف عینی اخلاقی اشتباه است.
خیلی بعید است كه عقیده به "خوب بودن بعضی چیزها" ما را به این عقیده ملزم سازد كه آن چیز بتواند با چشم پوشی از هر واقعیت مربوط به روانشناسی منشأ تحریك ما شود.
متهم ساختن معرفت شناسی اخلاقی شهودگرایانه، به پی آمدهای نادرست فلسفی امر رایجی است. مثلاً مور، معتقد به فلسفه غیرطبیعت گرایانه ای بود كه بر اساس آن، خیراخلاقی وصفی بسیط و غیرقابل تجزیه و به لحاظ فلسفی پایه ای و قائم به ذات (Sui generis)است. وی معتقد بود كه صفت خیر اخلاقی قابل تحویل به هیچ وصف طبیعی، غیرطبیعی و یا تركیبی از آنها نیست.
اما این فرض غیر طبیعت گرایانه را می توان از معرفت شناسی شهودگرایانه مور، جدا كرد و این عقیده، كه به لحاظ فلسفی، اوصاف اخلاقی پایه ای وجوددارند،ممكن است حتی باطبیعت گرایی سازگارباشد. زیرا طبیعت گرا، باید بپذیرد كه نظریه های طبیعی، وجود اوصاف بنیادی را مفروض می گیرند. به هرحال، به یقین تركیب شهودگرایی و غیر طبیعت گرایی (بوسیله) مور، نامعقول است. زیرا، این درست نیست
كه فهم عقلی نیاموخته۸ بتواند وجود اوصافی را، كه نسبت به سرشت و اقعیت بنیادی اند، درك كند. در كل، معرفت شناسی شهودگرا این نظر مشكوك را پذیرفته كه درك عقلی می تواند وجود حقائق بنیادی اخلاق را بیابد.
وجودشناسی طبیعت گرایانه اخلاق، مدّعی است كه هیچ وصف یا موجود غیرطبیعی واقعیت ندارد. كسی ممكن است فكر كند این به معنای آن است كه فقط موجودات و اوصافی كه وجودشان به صورت تجربی تأیید شده و یا برای اینكه روش شناسی علمی را معنادار كنند لازم اند ۹مورد قبول اند. از اینرو، طبیعت گرایان وجوه اخلاقی (Features) جهان را بخشی از وجوه طبیعی آن می دانند. به علاوه، ممكن است آنها معتقد باشند كه حقائق اخلاقی قابل تحویل به حقائق (دیگر) طبیعی هستند. گاهی گفته می شود كه حقائق اخلاقی نسبت به حقائق طبیعی دیگر برتر۱۰ هستند. اما مفاهیم فروكاهش و برتری، محتاج توضیح اند. نوشته های زیادی در خصوص این مفاهیم چه در فلسفه (متافیزیك) و چه در فلسفه اخلاق موجود است.(مثلاً Blackburn, Sturgeon).
هر نظریه غیرشكاكانه، باید بتواند رابطه وجوه اخلاقی جهان و وجوه طبیعی آن را توضیح دهد. زیرا ما احكام اخلاقی خود درباره چیزها را بر ویژگی های غیراخلاقی آنها مبتنی ساخته ایم. مثلاً، اگر گمان می كنیم كه مجازات مرگ (اعدام) غلط است، آن را به دلائلی همچون استشهاد به حقایقی كه آنها را مرتبط و قاطع می دانیم(Relevant and decisive)، قبول داریم. مثلاً اینكه بازدارنده نیست.۱۱
هر نظریه ای، باید رابطه بین حقائق اخلاقی و آنچه را كه به عنوان دلیل ذكر شده توضیح دهد. این ارتباط در حوزه اخلاق ممكن است عین ارتباطی باشد كه در حوزه های دیگر حقائق میان آنها و حقائقی كه اینها مبتنی برآنند باشد، همچون حقائق روانشناسی و حقایق اعصاب روان شناختی و ممكن هم است چنین نباشد.
● معناشناسی گفتار اخلاقی و منطق استدلال اخلاقی
در طول سالهای پنجاه و شصت قرن بیستم، كار اساسی فرا اخلاق معناشناسی گفتار اخلاقی بود. این، تا حدی به دلائل مورد بحث فوق مربوط می شد وتا حدی هم به اینكه براحتی دیده می شود كه فهم بسنده ماهیّت اخلاق و توجیه آن، بر نظریه ای كارآمد از شرائط صدق یا معنای جملات اخلاقی مبتنی است. این موضوعات هنوز مورد اختلاف و بحث است.
دعوای شناخت گرایی و غیر شناخت گرایی، به عنوان اجزای دعوایی، كه نام واقع گرایی در مقابل غیرواقع گرایی به خود گرفت، نمایان است. جدال بر سر سرشت عملی یا راهنمای عمل بودن زبان اخلاق، اینك با نام درون گرایی در مقابل برون گرایی ادامه دارد. كیفیت بحث ها تغییر یافته و نظریه هایی كه الان دفاع می شوند متفاوت از آنهایی هستند كه معمولاً قابل دفاع تلقی می شدند. اما جالب است كه مسائل مربوط به معنا هنوز هم می توانند اساسی باشند.
عقیده دیگری وجود دارد، كه برطبق آن، اعتبار یك نظریه معقول فرااخلاق را فقط به صورت كل می توان ارزیابی كرد. چنین نظریه ای باید متضمن تحلیلی از معناشناسی گفتار اخلاقی باشد و این تحلیل باید مطابق با تحلیل ماهیت و منزلت نظام های اخلاقی و وجوه اصلی دیگر آن باشد و نیز باید از منظر معناشناسی عمومی زبان طبیعی درست باشد. با این همه، موجّه بودن تحلیل معناشناسی گفتار اخلاقی فقط یك عامل ارزیابی نهایی نظریه است.در واقع، فهم اینكه چگونه فیلسوفان مختلف، علی رغم آنكه آگاهیشان از زبان شناسی و قراردادهای اخلاقی جامعه همسان است، بر سر وجوه اصلی معناشناسی جملات اخلاقی با هم اختلاف دارند، مشكل است مگر اینكه فرض شود اختلاف آنها ناشی از اختلاف اساسی تری درباره ماهیت و منزلت اخلاق است. احتمالاً اختلاف معنایی، به خودی خود، منشأ اختلاف در دیگر اجزا فرااخلاق نیست، بلكه اختلاف در توجیه، منزلت و ماهیت اخلاق است كه منشأ اختلاف در باب معناشناسی زبان اخلاق است.
شناخت گرایی با غیرشناخت گرایی درباره اینكه احكام اخلاقی، گزاره (قضیه)۱۲ باشند اختلاف دارند. نظریه های غیرشناختی مانند عاطفه گرایی و توصیه گرایی عقیده دارند كه احكام اخلاقی به حسب ذات(Per se) خود گزاره نیستند و كاركردهای اساسیشان، با مفروض شناخت گرایی كه آنها را گزاره می داند، معلوم نمی شود.
نظریه های غیرشناختی، هر چند در جزئیات با هم اختلاف دارند، اما در این نكته توافق دارند كه هر معناشناسی كارآمد باید آنچه را كه خصلت راهنماگری یا عملی گفتار اخلاقی خوانده می شود، توجیه كند. توجیه آن در كنارتوجیه ماهیّت استدلال اخلاقی مشكل است.
استدلالهای موّید شناخت گرایی هم از اندیشه های عمومی فلسفه زبان و هم از اندیشه های خاص استدلال اخلاقی مایه می گیرند. در ارتباط با اندیشه های دسته اول، جملات اخلاقی می توانند در قالب ساختارهای مركّب منطقی(sentential) قرار گیرند. مانند این جمله كه «اگر اعدام غلط است باید ترك شود». در چنین قالبی قرار گرفتن، در صورتی كه جملات اخلاقی گزاره به شمار آیند، آسانتر قابل توجیه است تا اینكه غیر گزاره باشند، به این معنا كه آسانتر با نظریه های عمومی معنا، گره می خورد.
ویژگی راهنمای عمل بودن گفتار اخلاقی، می تواند به طرقی كه محتاج معناشناسی غیرشناختی نباشد، تبیین شود; (یعنی) یا از طریق نظریه فعل گفتاری(Speech act)یااندیشه های اصالت عملی (Pragmatic)و یامعناشناسی درون گرا۱۳از آن دست كه در پائین توضیح داده می شود.
در ارتباط با اندیشه های دسته دوم، استدلال اخلاقی بر مبنای فرض های شناخت گرایی، آسانتر قابل توضیح است تا بر مبنای فرض های غیرشناخت گرایی.
هیر، در تلاش برای سازگار كردن ویژگی استدلال اخلاقی وتوصیه گروی غیرشناختی خود، شكل خاصی ازتحلیل معنا و منطق خاصی برای اوامر ابداع كرده است. این قبیل ابتكارها، در صورتی كه جملات اخلاقی گزاره به حساب آیند، مورد نیاز نیست. (بنگریدBrind,Searl,Geach). با این همه، دفاع های جدیدی از غیرشناخت گرایی در قبال این استدلالها وجود دارد.(بنگریدGibbard و Black burn).
واقع گرایی اخلاقی،اصطلاحی است كه امروزه برای اشاره به صورت های خاصی از شناخت گرایی به كار می رود. البته، واقع گرایان اغلب سخت تحت فشارند تا صورت های واقع گرایانه شناخت گرایی را متمایز از صورت های غیر واقع گرایی آن نشان دهند. گاهی چنین می نماید كه واقع گرایی این دعاوی را به شناخت گرایی افزوده كه برخی ازاحكام اخلاقی صادق اند و نیز احكام اخلاقی شرائط صدق عینی دارند.
معنای ادعای دوّم، مبهم است ولی ممكن است به این معنا باشد كه لااقل اصول اساسی اخلاق از لحاظ منطقی مستقل از گزاره های روانشناختی و جامعه شناختی پیرامون باورها و گرایش های فعلی اخلاقی است.(بنگریدBrink, Sinnott, Armstrong). وافع گرایی و غیرواقع گرایی، می توانند با نظریه های مختلف توجیه و با دیدگاه های فلسفی مختلف تلفیق شوند كه شامل طبیعت گرایی و غیرطبیعت گرایی است. یك نمونه آشكار واقع گرایی غیرطبیعت گرا، مور است كه بر اساس نظر او جملاتی از قبیل "دوستی خوب است" به این دلیل صادقند كه دوستی دارای یك وصف اخلاقی بسیط قائم به ذات است. صورت های خاصی از طبیعت گرایی هم ممكن است واقع گرا باشند. (بنگرید Sturgeon).
غیر واقع گرایی، مشتمل بر نظریه های غیرشناختی است اما در برگیرنده برخی صورت های شناخت گرایی همچون انواعی از نسبی گرایی طبیعی و ذهن گرایی هم است. یك نمونه، این نظر ژیلبرت هارمان(GibertA Harman) است كه احكام اخلاقی بیانگر گزاره های مركب روانشناختی و نیز جامعه شناختی درباره دلایل مردم برای عمل اند، كه ناشی از انگیزه های آنها، با در نظرگرفتن قراردادهای اخلاقی جامعه است. نمونه دیگر، این نظراست كه اوصاف اخلاقی مشابه كیفیات ثانوی اند(Secondary qualities). به این معنا، كه ما آنها را در پرتو واكنش های اخلاقی واقعی (ولی) ذهنی به جهان فرا می فكنیم. (Project)(بنگریدMCDowell). نزاع درون گرایی با برون گرایی مربوط به این است كه ویژگی عملی اخلاق را چگونه می توان به بهترین وجه توضیح داد. ظاهراً بدیهی است كه «ویژگی» اخلاق، راهنمایی و حكم كردن درباره رفتار است. برای توضیح چگونگی آن، باید فرض كرد كه اخلاق خاستگاهی برای انگیزه ها و دلائل است. اما آیا این یك حقیقت اتفاقی محض است كه مردم معمولاً به اطاعت از الزام های اخلاقی برانگیخته می شوند؟ آیا یك حقیقت اتفاقی است كه معمولاً دلیلی برای اطاعت آنها دارند؟ برون گرایی، در باب انگیزش به سؤال اول جواب مثبت می دهد، در حالی كه درون گرایی در خصوص انگیزش (به همان سؤال) جواب منفی می دهد. برون گرایی، در باب دلایل به سؤال دوم جواب مثبت می دهد در حالی كه درون گرایی به آن جواب منفی می دهد.
صورت های(مختلف) درون گرایی، نظریه هایی مربوط به توالی منطقی داشتن الزام اند. درون گرایی، در باب انگیزه ها اظهار می دارد این گزاره كه فرد از جهت اخلاقی ملزم به انجام عملی است، مستلزم آن است كه او تا حدی به انجام آن ترغیب شده است. بر حسب برخی نظریه های ذهن گرایانه درباره عقل عملی، پی آمد آن (داشتن الزام) این است كه فرد دلیلی برای انجام آن دارد. از اینرو، درون گرایی در باب انگیزه ها، فیلسوف رابا چنین نظریه ای در باب دلائل، درگیر برون گرایی می كند. و حتی ممكن است منجر به نوعی نسبی گرایی شود. (بنگرید Harman). تبیین هارمان، درباره دلائل و نیز انگیزه ها، درون گرایانه است. احتمالاً، همسازی درون گرایی درباره انگیزه ها به همین معناكه توضیح داده شد، با واقع گرایی دشوار خواهد بود. زیرا فهم اینكه چگونه یك جمله بدون اینكه لااقل اشاره ای(Co Verty) به (امر) روانشناختی داشته باشد، مستلزم گزاره ای در باب انگیزش است، دشوار می باشد. به نظر می رسد، استدلال مكی، بر ضدّ اوصاف عینی اخلاقی، كه قبلاً بحث شد، به ایده مشابه ای منتهی شود. اما، تعدیل های(Subtlies) مختلف هم در تعریف واقع گرایی و هم در جزئیات درون گرایی احتمالاً این دو را با هم موافق سازد. درون گرایی در باب دلائل، می تواندبا فرض یك نظریه عینی و مناسب عقل عملی با واقع گرایی موافق شود. دیدگاههای دیگری درباره ارتباط اخلاق و انگیزه ها و دلائل هستند كه می توان آنها را درون گرا خواند. مثلاً می توان تصور كرد كه حتی اگر چه (صرف) داشتن الزام، مستلزم تحریك به انجام آن نیست، اما كسی كه اعتقاد صمیمانه به ملزم بودن خود دارد، باید بر انجام آن تحریك شود. به صورت كلی تر اینكه، هر فردی با اعتقاد اخلاقی بی ریا باید انگیزش مناسبی داشته باشد. (بنگرید Brink).
● چرا باید اخلاقی باشیم؟
اخلاق، گاهی می تواند انجام كاری را كه به سود فرد نیست از او بخواهد، وقتی چنین شد به نظر می رسد آن فرد دلیلی برای مخالفت با اخلاق داشته باشد. این نزاع، بر سر معقولیت اطاعت از اخلاق، لااقل از وقتی كه در كتاب جمهورافلاطون (A ۳۰-۳۴۷ B.C)، گلاكون(Glaucon) با سقراط درگیر شد تا ثابت كند، عدالت برتر از بی عدالتی است، یك موضوع فلسفی بحث انگیز است. گلاكون، مطرح می كند كه تضمینی نیست كه عادل بودن به سود شخص باشد ولی با سقراط بحث می كند تا نشان دهد علی رغم آن، هر فردی دائماً دلیلی برای عادل بودن دارد. لازم است مفاهیم این نزاع را تعریف كنیم.
در ارتباط با معقولیت می توانیم با توضیح مفهومی از عقل عملی شروع كنیم، مثلاً این نظر كه معقولیت عبارت است از حد اعلای جستجوی مؤثر علائق فردی خود. بنابراین، در قالب این مفهوم می توانیم بپرسیم كه آیا اخلاقی بودن معقول است؟ به جای آن می توانیم خود مفهوم معقولیت را به عنوان یك مسأله تلقی كنیم كه توضیح آن خود جزیی از بحث خواهد بود. در ارتباط با اخلاق می توان از یك نظام مشخص مستقل شروع كرد و پرسید آیا معقول است كه در فضای آن نظام اخلاقی باشیم؟
جواب احتمالاً بدیهی خواهد بود، اگر كه ما با تعبیری از خودگروی اخلاقی شروع كنیم كه بر حسب آن تنها الزام اخلاقی شخص پی جویی علائق خود است. (البته) ما می توانیم بحث را به نحوی بیان كنیم كه مربوط به معقولیت اطاعت ازیك نظام اخلاقی صادق یابه حداعلی توجیه شده، هر چه كه باشد، بشود. بالاخره می توانیم مسأله را اینطور طرح كنیم كه آیا هر عمل اخلاقی مطلوب،معقول است؟ به جای اینها می توانیم مسأله را این گونه طرح كنیم كه آیا ویژگی مَنِشی (State of character)، فرد صاحب فضیلت اخلاقی ممكن است به معقولیت موصوف شود؟
برون گرایی در باب دلائل می گوید اگر كسی دارای الزام اخلاقی است پس دلیلی بر اطاعت از آن دارد. اما مشكل «چرا باید اخلاقی بود؟» هنوز مطرح است مگر آنكه "داشتن دلیل"به معنای "داشتن یك دلیل قوی و تعیین كننده" تفسیر شود. و حتی اگر درون گرایی به این صورت تفسیر شود، بحث "چرا باید اخلاقی بود؟" فیصله نمی یابد مگر آنكه از خود درون گرایی به صورت كاملی دفاع شود.
ممكن است ادّعا شود كه اگر یك نظام اخلاقی از طریق اثبات صدق معیارهایش توجیه شود، در آن صورت پی آمد این حقیقت كه آن نظام توجیه شده، این است كه همواره دلیل كافی بر اطاعت از آن وجود دارد. ولی دفاع از این ادعا سخت است، زیرا می تواند به عنوان بیانگر تقییدی بر نظریه ای كارآمد در مورد گزینش و عمل عقلانی تفسیر شود. براساس این تفسیر، نظریه ای اخلاقی ممكن است پذیرفته شود كه در بردارنده محدودیت هایی بر نظریه تصمیم عقلانی است. زیرا ادعا می شود كه هیچ نظریه مربوط به تصمیم عقلانی، كارآمد نیست مگر آن كه به همراه نظریه مفروض، مستلزم این باشد كه دلیل كافی بر اطاعت از یك معیار اخلاقی توجیه شده وجود دارد.
تركیب این ادعا با بسیاری از نظریه های جالب اخلاقی چنین می نماید كه نظریه معمولی انتخاب معقول را، كه برحسب آن معقولیت عبارت از پی جویی مؤثر علائق خود است، حذف خواهد كرد. دیدگاه كانت، در كتاب "تأسیس مابعدالطبیعه اخلاق" (۱۷۸۵) ممكن است توضیح دهنده این رهیافت باشد، زیرا او ثابت می كند كه یك فرد عاقل كامل در صورت عدم مانع، از راه مناسب اخلاقی (آنچه) را كه موافق با امر مطلق است برخواهد گزید. برعكس، ادعایی را كه بررسی می كنیم می تواند به صورت بیانگر تقییدی، بر نظریه ای كارآمد درباره توجیه اخلاقی تعبیر شود. (بنگریدGauthier)
براساس این تفسیر، نظریه عقل عملی ممكن است تغییرناپذیر تلقی شود و آن نظریه محدودیت هایی برای نظریه اخلاقی فراهم كند. زیرا ادعا می شود كه هیچ نظریه اخلاقی، قابل قبول نیست مگر اینكه به همراه نظریه عقل عملی مقبول، مستلزم این باشد كه دلیل كافی بر اطاعت از معیار اخلاقی موجّه وجود دارد. این ادعا ظاهراً مستلزم آن است كه الزام های اخلاقی مفروض در نظریه اخلاقی مقبول، ناچار مطابق اقتضاءهای عقل اند، همان طوركه نظریه مقبول انتخاب عقلانی آنها را تفسیر می كند. مجادله های مربوط به اخلاق، به شكل مجادله های مربوط به عقل دوباره ظاهر خواهند شد. راه بهتر (مثلاًKavka) مستدعی قبول این است كه هیچ تضمینی نیست كه اخلاق ارزش خود را از منظر(شخص) عاملی كه فرا خوانده شده تا خود را قربانی (اخلاق) كند، اثبات نماید. با این همه، اطاعت از اخلاق معمولاً به سود فرد است و منش با فضیلت اخلاقی معمولاً در مجموع حیات فرد (lifetime aover) به سود او محاسبه می شود.
و نیز بنگرید: خودگردانی (استقلال) اخلاق ۱۴، خودگروی۱۵، عاطفه گروی۱۶، درون گرایی و برون گرایی۱۷، و ناظر ایده آل۱۸، اخلاق ایده آلی۱۹،شهودگروی۲۰، متافیزیك و شناخت شناسی۲۱، روانشناسی اخلاقی۲۲،واقع گرایی اخلاقی۲۳،استدلال اخلاقی۲۴، نسبی گرایی اخلاقی۲۵، نظریه پردازان حس اخلاقی۲۶، واژه های اخلاقی۲۷، عرفان۲۸، طبیعت گرایی۲۹، عقل عملی۳۰، توصیه گرایی۳۱، انتخاب عقلانی۳۲، معقولیت۳۳ یعنی استدلال پذیری، شكاكیت در اخلاق باستانی۳۴، شكاكیت در اخلاق۳۵، تعمیم پذیری۳۶.
دیوید كوپ
مترجم: محسن جوادی
پی نوشت ها
۱- META ETHICS David Copp, Encylcopedia of Ethics
ed. Lawrence C. Becker, Garland Publshing. ۱۹۹۲
۲ - Ethics
۳ـ به این قسمت از اخلاق هنجاری، اخلاق كاربردی (applied ethics) و اخلاق عملی (Practical ethics) هم اطلاق می شود. م
۴ـ این بخش از اخلاق هنجاری، نظریه اخلاقی (moral theory) خوانده می شود. م
۵ـ یعنی دو بخش اخلاق هنجاری كه اشاره شد.
۶ـ در ترجمه «over riding»، درجه اوّل هم به معنای غیر فرعی و اصیل بودن و هم به معنای اولویت داشتن مراد است.
۷ـ به ظن غالب، منظور مؤلف این است كه می توان معیار اخلاقی را مثلاً عبارت از «بناء عقلا»; یعنی آنچه عقلا به آن عمل می كنند، دانست اما داوری اخلاقی را عبارت از حكایت و خبر از آن بناء به شمار آورد كه در این صورت خود معیار اخلاقی عمل گرایانه و غیر شناختی است اما داوری اخلاقی از نوع نظریه های شناختی است.
۸ - Unaided intellectual apprehension
۹ـ ظاهراً مانند اصل علیّت و یا... كه برای اصل معنا داشتن روش شناسی علمی لازمند.
۱۰ـ Supervene یعنی با اینكه در شیء مادی محقق می شوند اما خود یك ویژگی غیر مادی اند.
۱۱ـ مجازات باید رادع باشد و مجازات مرگ موضوع را منتفی می كند.
۱۲ـ منظور گفتاری است كه صادق یا كاذب است یعنی خبر است نه انشا.
۱۳ـ Inteornalist كه البته می توان آن را به «ذات گرا» هم ترجمه كرد امّا برای رعایت تناسب آن با externalist كه ترجمه آن «برون گرا» است، آن را به «درون گرا» ترجمه كرده ایم.
۱۴ - Autonomy of Ethics
۱۵ - Egoism
۱۶ - Emotivism
۱۷ - Externalism and internalism
۱۸ - Idial Observe
۱۹ - Idealist Ethics
۲۰ - IntuIonism
۲۱ - Metaphysicsand Epistomology
۲۲ - Moral psychology
۲۳ - Moral realism
۲۴ - Moral Reasoning
۲۵ - moral Relativism
۲۶ - Moral Sens thorests
۲۷ - Moral terms
۲۸ - Mysticism
۲۹ - Naturalism
۳۰ - Practical reasoncing
۳۱ - Prescriptivism
۳۲ - Rational choise
۳۳ - Rationality vc Reasonableness
۳۴ - Skesticism in Ancient Ethies
۳۵ - Skepticism in Ethics
۳۶ - Universalizability
منبع : مجله معرفت


همچنین مشاهده کنید