جمعه, ۱۳ مهر, ۱۴۰۳ / 4 October, 2024
مجله ویستا


احترام به هنر من احترام به خود من


احترام به هنر من احترام به خود من
تاریخ آفریقا به ما می گوید، خلق آثار هنری بزرگ، هیچگونه ضمانت نمی دهد كه دیگران به ما احترام بگذارند. هنگامی كه به شاهكارهای هنرمندان آفریقا در موزه انگلیس نگاه می كنید، باورتان نمی شود كه حتی استثمارگران و امپریالیست ها نیز این گنجینه را از دست داده اند و مردم آفریقا را به عنوان نژادپست تر درنظر گرفته اند. آفریقا بخشی از بهترین آثار هنری جهان كه تاكنون خلق شده را تولید كرده است و قدرت و مهارت آنها را سالهاست كه اروپاییان می شناسند. در موزه انگلیس نمكدان های عاجی به نمایش درآمده اند كه هنرمندان آفریقایی آنها را تراشیده اند. این نمكدانها همچنین لوحه های برنجی و چاپ نقش های خارق العاده و زیبا متعلق به قرن هفدهم زینت بخش كاخ «اوبا» در بنین بوده اند. اما هیچ كدام از اینها انگلیسی ها را از ریشه كن كردن این فرهنگ و تمدن جالب برحذر نمی دارد.
با این وجود انگلستان در اواخر سال ۲۰۰۵ با برگزاری جشنواره آفریقا ۲۰۰۵ همه توجه ها را به این قاره متمركز كرد...
آنها در موزه انگلستان، گالری هایی در جنوب لندن، گالری فتوگراف (عكاس) و مكان های دیگر نمایشگاه هایی مختص به هنر آفریقا برپا كردند. همیشه تصور می كنیم كه این فرهنگ است كه روابط را انسانی می كند. احترام به هنر من، یعنی احترام به خود من، ولی تجربه همه آفریقایی ها را هنوز در جلو چشمان خود داریم. حاكمان ستمگر آنها، هنر این مردم محروم را می ستایند اما آفریقایی ها را هنوز قومی «ابتدایی» می خوانند و با آنها مانند انسان های درجه دو رفتار می كنند.
اولین كتاب مدرن درباره هنر بنین پس از مصادره مجسمه های آن از سوی اروپاییان در سال ۱۹۰۳ منتشر شد. در این كتاب آمده است كه بنین، مجموعه ای از سنت ها، ترس ها و هنر است. راجر فردی منتقد اروپایی در نقدی بر مجسمه های آفریقایی در ۱۶۲۰ نوشت: «ما عادت كرده ایم خلق مجسمه های پلاستیكی خارق العاده را یكی از بزرگترین كشف های انسان به شمار بیاوریم. این شاید به نظر ناعادلانه بیاید كه مجبور شویم بپذیریم این وحشیان قاطع و بی نام در زمینه ساخت مجسمه ها قدرتی به مراتب بالاتر از ما داشته اند و این تنها منحصر به این عصر نمی شود، بلكه تمام زمان ها را دربر می گیرد.»
لحن فردی آنقدر شوكه كننده است كه ما را از توجه به یكی از نكته های مهم حرف هایش باز می دارد. او می گوید كه هنر آفریقایی ها از هرچه كه تاكنون انگلیسی ها خلق كرده اند، بالاتر است. او در یك لحظه هم موفقیت های هنر آفریقایی در تاریخ جهان را می ستاید و هم آنان را به عنوان «انسان های قاطع وحشی و بدون نام» مسخره می كند. اگر تنها ستایش كردن هنر برای تغییر وضعیت جهان كافی بود، آفریقایی ها از مدت ها قبل به عدالت رسیده بودند.
هنگام خواندن كتابهای امپرسیالیست ها، مطالب بسیاری در تمجید از آثار هنری و خلاقیت های آفریقایی ها می بینیم. حتی در یك كتاب، نویسنده از خوانندگان معذرت خواسته بود كه نتوانسته صفحات بیشتری را به آثار هنری آفریقاییان بر فلز، مخصوصاً نیزه ها و چاقوهای آنها اختصاص دهد.نه، من اینها را كافی نمی دانم. اگر می خواهیم عشق خود نسبت به هنر آفریقا را نشان دهیم، بهتر است عكس هایی از فقر و كمبودهای آفریقایی ها در مقابل خودخواهی های جهان ثروتمند را به نمایش بگذاریم. هنر، مردم نیست. تصورات، حقایق نیستند.
و این چیزی است كه خود من اوایل سال ۲۰۰۵ پس از سفرم به آفریقا به عنوان منتقد هنری، قصد داشتم به صورت غیرواضحی آن را بیان كنم. می خواستم از آثاری كه ممكن است برای نمایش در گالری ها انتخاب شوند دوری كنم و ببینم كه چگونه آثار هنری می توانند و یا به آن حد می رسند كه بتوانند، زندگی مردم عادی را تحت الشعاع قرار دهند. البته به نظر من تا زمانی كه فقر در آفریقا، توجه جهانی را در این قاره دور كرده، هیچ اشكالی ندارد كه شاهد برپایی نمایشگاه هنر آفریقا در لندن باشیم. اما هنر و آن فرم خلاق گونه اش كه بشر را از مدت ها پیش به خود معتاد كرده، ممكن است در زندگی مردم فقیر آن قاره تأثیری نیز داشته باشد. من نمی خواستم بدانم كه در زمان برگزاری نمایشگاه چه غوغایی در گالری ها برپا می شود، بلكه قصد من فهمیدن این مسأله بود كه این مردمی كه هیچ ندارند، از چه فرمهای بصری ممكن است استفاده كنند.
●قایق در جزیره روبن
سفر با كلك از شهر كپ تا جزیره روبن می تواند یكی از مهیج ترین سفرهایی باشد كه هر فردی در طول زندگی خود تجربه می كند. زمانی كه به زندان قدیمی جزیره می روید، شما را به سلولی كه در آن نلسون ماندلا اسیر بود، می برند. حیاط را كه در آن دو سنگ خرد می كرد را حتماً نشانتان می دهند. چیزی كه بیشتر از همه مرا تحت تأثیر قرار داد، نقاشی های واضح زندانی روی دیوارهای خاكستری زندان بود. مثلاً سرنگ در بالای قسمت پزشكی زندان و شكل های شهوت انگیز روی دیوارهای خوابگاه. آیا براستی این قسمت از فرهنگ نیز محفوظ می ماند، تا آن را به موزه ها ببرند؟
راهنمای تور گفت: «مسلماً خیر. اینها آثار مجرمین عادی است كه پس از آزاد شدن از زندان های سیاسی به اینجا می آمدند. قاچاقچیان مواد مخدر و گانگسترها نیز اینجا را برای همیشه تحت سلطه خود قرار دادند، موجودات بی خاصیت زمین.»
به شهر كپ برگشتیم و به گالری های جنوب آفریقا رفتیم. مردان جوان، آنجا راجع به بیهوش شدن با مواد مخدر لاف می زدند و چشمان نگران بازدیدكنندگان از آنجا همواره متوجه آنها بود. در اینجا هنری موجود است كه به جنگ علیه تبعیض نژادی گواهی می دهد. اگر می خواهید چیزهایی در ارتباط با نقاشی های دیواری جزیره روبن ببینید باید از یك باغ بزرگ بگذرید تا به موزه ملی برسید.
اگر هنر می توانست چیزی را تغییر دهد، به طور قطع از «سان» نیز محافظت می كرد. هنگامی كه مردم بانتو _ زبان به كپ دسترسی پیدا كردند، آنجا هنوز محل مردم شكارچی بود كه _ در قرن نوزدهم به آنها بوش من می گفتند _ در جایی زندگی می كردند كه زندگی مردم عصر حجر را به تمام معنا به ما نشان می داد. آنها هیچ یك از انواع كشاورزی را بلد نبودند و هیچ فلزی را نمی شناختند و از آن استفاده نمی كردند. فرهنگ آنها دور حیواناتی می گشت كه شكار می كردند _ بیشتر از همه آهوی بزرگی كه به آن آهوی آفریقایی (ایلند) می گفتند.
سان نیز در آن زمان به خلق نقاشی می پرداخت. در موزه ملی انگلیس، تكه ای از یك صخره عظیم به نمایش درآمده كه بسیار هنرمندانه، با فیگورهایی به رنگ های قرمز، قهوه ای و سفید نقاشی شده. در این نقاشی گله های آهوی آفریقایی و شكارچیان ماسك داری را می بینیم كه آنها را دنبال می كنند.
من هیچگاه اثری هنری زیباتر از این ندیده بودم. نقاشی ها روی صخره سان، شبیه به آثار انسان های اولیه روی غارها در عصر یخبندان است. اگر از این منظر به مسأله نگاه كنید به این نتیجه می رسید كه نقاشی ها، معجزه بقا برای این قوم تنها و تحقیر شده را به همراه داشت. چه چیز آنها را با جزیره روبن در ارتباط نگه می داشت؟ زندان؟ در قرن نوزدهم با بوش من ها مانند یاغیان رفتار می شد. زیرا آنها از پرداخت مالیات امتناع می كردند. آنها هنوز هم همانگونه كه در گذشته برای شكار آزادانه در زمین های اطراف می گشتند، رفتار می كنند. بنابراین آنها مجرم شناخته شده و به زندان شهر كپ فرستاده شدند. در زندان بود كه آنها اعتقادات خود را به یك زبان شناس آلمانی بیان كردند و به این ترتیب دانش این تمدن گم شده نگهداری شد.
هنرهای بزرگ گناهكارانی كه مورد تنفر بودند، تصویر تاریخ فرهنگ آفریقا را ساخت. امروزه این روند تا صادر شدن آنها به گالری های كشورهای خارجی، ادامه می یابد. البته هنوز هم این كامل نیست، زیرا هنوز هم میلیون ها نفر این فرهنگ را نادیده می گیرند.در كشورهای آفریقای غربی و غنا نساجی نیز مانند نقاشی روی صخره ها و ماسك ها وارد تاریخ فرهنگ این كشورها شده است. در این قسمت از آفریقا، هر روز زنانی را با رداهای ظریف و بسیار زیبا می توان دید، زنانی كه از گردن تا قوزك پا در پارچه هایی پوشیده از نقش های زیبا، پیچیده شده اند.
در اینجا افراد گوناگون با زبان های مختلف زندگی می كنند. اگر تنها قسمت كوچكی از غنا به نام «گا» را از نظر فرهنگی تقسیم بندی كنیم شاهد تنوع بسیار زیادی خواهیم بود. تنها در این قسمت، مردم به ۶۰ زبان گوناگون صحبت می كنند.
آنها قطعه های چوبی خاصی دارند كه به شكل های ویژه ای آنها را می برند و از آنها به عنوان مهر شمایل روی لباس ها استفاده می كنند. این مختص غناست و سمبل ها آن، زبان بصری خاصی را به وجود می آورند. زمانی كه من از اهالی آن منطقه درباره مفهوم غارها پرسیدم، آنها به من خندیدند. هیچ كس در آنجا معنی این نمادها را نمی دانست.
مدرنیته و سنت در كنار هم، وسیله ای برای خودیاری عده ای از فقیرترین مردم جهان هستند. طرح لباس های آنها به شكل ویژه ای با مراسم تشییع جنازه انسان ارتباط دارد. در غنا، مراسم تشییع جنازه با جماعت عزادار یك موقعیت استثنایی به حساب می آید. قطعاً در همه جای جهان مراسم تشییع جنازه برپا می شود. اما همه مردم، مرده های خود را در ماهی دفن نمی كنند.
●تابوت های گا
برای اولین بار در زندگیم در راه برگشت از كپوبیمن به آكرا، یك تابوت ماهی شكل دیدم. تصور كنید، ناگهان در خارج از درختان یك ماهی غول پیكر ظاهر شد. نزدیكتر كه رفتم، متوجه شدم این ماهی از چوب ساخته شده و نقش هایی بر روی آن نقش بسته است و حفره درون آن را با ساتن سفید پر كرده اند. ویلیام تته، سازنده آن، پشت میز كارش در همان اطراف در فضای باز نشسته بود. ویلیام، ۲۶ سال دارد و پس از پنج سال كار آموزی در یكی از عجیب ترین هنرهای دستی دنیا، این كارگاه را كه از یك نیمكت و فضایی مخروبه تشكیل شده به راه انداخته است.
تابوت های فانتزی مردم قوم گا اختراعی هستند كه به سرعت به سنت تبدیل شده اند. نقاشی روی مردگان الهام بخش ساخت این تابوت هابود. هركس می تواند در یك ماهی غول آسا، چوب بلال، بطری آبجو یا اسلحه دفن شود. اما این امكانات تمام شدنی هستند. تابوت ها بر حرفه یا اعمال فرد در طول حیاتش دلالت دارند. ماهی نشانه ماهیگیر است. عقاب، نماد رئیس.
بین رمز های بصری تابوت ها با سمبل هایی كه در غنا به چشم می خورد ارتباطی منطقی وجود دارد در هر دو مورد، طراحی صبورانه و تكرار شونده، معنای خاصی را القا می كند. اما زمانی كه این سمبل ها در غنا به سمت ابتدایی شدن پیش رفتند، این تابوت ها ایده های جدیدی به شمار می رفتند. كین كاد، نخستین فردی بود كه این تابوت ها را ساخت. ویلیام با من درباره شیوه تعلیم دیدنش نزد كین كاو صحبت می كند. او می گوید كه باید «بخواهید و رویاپردازی كنید.» و معتقد است كه تصویر تابوت های مختلف از رویاهای او به وجود می آیند.
دیدن این اشیا تكان دهنده در كنار جاده مانند رویاست. رجینا، دوست ویلیام كه به خاطر نبوغش بسیار تحسین شده به من كتاب تصویر هایی را نشان می دهد كه خودش طراحی كرده است.من برای كسی كه تابوتی شبیه به AD۴۷ سفارش داده است، بسیار نگرانم.
واضح است، كسانی كه می توانند هزینه این تابوت ها را بپردازند در میان اقشار مرفه تر جامعه هستند. از طرف دیگر، مراسم تدفین موقعیتی دسته جمعی است كه بیان كننده طرز فكر مشترك با مرده است. هركس ماهی یا عقاب و یا... را به عنوان نمادی از آن به دست می گیرد و در خیابانها حركت می كند.
اینها هنرند یا صنعت؟ این سؤال را دانشجویان هنر غیر اروپایی كه همگی در گروهی جمع شده بودند، از من پرسیدند. در اواخر قرن نوزدهم، هنگامی كه قدرتمندان اروپایی آفریقا را بین خود تقسیم می كردند، ماسك ها و دیگر اشیای آفریقایی به سمت گالری های پاریس و لندن روانه شدند و چشمان هنرمندان مطرحی چون پابلو پیكاسو را به قدرت خلاقیت آفریقایی ها باز كردند؛ آنها شكی نداشتند كه به «هنر» نگاه می كنند.
هنوز هم ایده ای كه «هنر» را تنها چیزی زیبایی شناسانه در طبیعت می شناسد، یكی از نامتعارفترین تصورات مدرن اروپایی هاست. این نظریه در زمان رنسانس و قرن هجدهم توسعه یافت و تنها در همین قرن معاصر است كه به دیگر نقاط جهان صادر شد. پیش از آن در اروپا درست مانند دیگر نقاط جهان چیزهایی را به عنوان هنر گرامی می دانستند كه معمولاً برای اهداف اجتماعی، از قبیل مذهبی یا برای دربارها ساخته شده بودند، مانند محراب ها در ایتالیا.
این نگرش كه از مدت ها پیش از «هنر» وجود داشت درست بر عكس آن است. بی انصافی است اگر به نقاشی های روی غارهای عصر یخبندان در اروپا، هنر نگوییم.
انسان ها در آفریقا تكامل یافتند و اجداد همه انسان ها ۲۰۰ هزار سال قبل در آفریقا می زیستند. اولین هنر ها هم در آنجا شكل یافت.
انسان ها خیلی بیش از آنكه به فكر جدا كردن هنر به عنوان مقوله ای خاص بیفتند، به آن مشغول بودند. در تمام آن دوران و در تمام آن مكان ها، هنر بسیار مهم تر و باارزش تر از آن بود كه در گالری ها نگهداری شود و در زندگی بسیاری از مردم آفریقا، هنوز هم، همین میزان اهمیت را دارد.
اینجا، درآكرا، تابوت های بسیاری در زیر خاك مدفون است. كه به عنوان «هنر» به موزه های خارجی و كلكسیونرها فروخته می شود. هنوز در غنا از این تابوت ها استفاده می شود. جنازه را درون آن می گذارند و سپس ماهی رنگارنگ درخاك دفن می شود و می پوسد. این دقیقاً منظور من از استفاده از هنر در زندگی روزمره بود. در زندگی میلیون ها آفریقایی، عناصر بصری قسمت حیاتی، انعطاف پذیر فرهنگ باقیمانده آنهاست. به هر نقطه كه نگاه كنید. استفاده های مبتكرانه و غیر منتظره از وسایل عادی را خواهید دید. یكی از جالب ترین گفت گو های من با صنعتگری در آفریقای جنوبی بود كه اسباب بازی های سیمی و زیورآلات می فروخت.
من از او پرسیدم كه چگونه این كار را شروع كرد؟ او گفت وقتی كه بچه بود با تكه های سیم برای خودش اسباب بازی درست می كرد و فقط وقتی بزرگ شد این كار را به عنوان حرفه ادامه داد.پس از آشنایی با ویلیام تته، بسیار مشتاق شدم كسی را ببینم كه از او به عنوان «استاد» یاد می كرد. «استاد» آنون سدی نام داشت. به دنبال او تمام كارگاه های ساخت تابوت را از آكرا تا تشیه گشتم. پس از مدتی، یك «بستر غول آسا» كه در خیابان خاكی روی یك سكوی چوبی فكسنی قرار داشت، توجه مرا به خود جلب كرد. هنگامی كه وارد حیاط پشت كارگاه شدم، خود را در میان عكسهای خبری از آفریقا احساس كردم.
با قدم های سست به سمت تابوت هایی رفتم كه یك خانواده كامل را زنده می كنند. در حیاط كودكانی را دیدم كه بی تفاوت به مگس ها و مارمولك های اطرافشان با خونسردی به من نگاه می كردند كه در كارگاه راه می رفتم. «استاد» صاحب خانه تمام كسانی كه اینجا زندگی می كردند نیز بود. عده ای از كودكان پشت پنجره خانه او جمع شده بودند، تا تلویزیون تماشا كنند.
استاد آنجا نبود. اما تعداد زیادی از شاگردانش را دیدم كه پسران جوانی بودند. دانیل، هفت ساله است كه در اینجا كار می كند. او به من نحوه رنده كردن چوب را یاد می دهد و به تلاش های ناموفق من می خندد. می پرسم او از ابتدا قصد داشت این كار را انجام دهد؟ او می گوید: «زمانی كه مدرسه می رفتم نمی خواستم نجار شوم. من نقاشی بلدم. می دانم چگونه اثر هنری خلق می كنند. ترجیح می دادم به هنر بپردازم. اما والدین من گفتند با آن كار پول به دست نخواهم آورد. آنها مرا مجبور كردند كه نجاری كنم. زمانی كه او در اینجا مشغول به كار شد پی برد كه این كار نیز خلاقانه است: «من هنرم را در نجاری صرف می كنم.».
تابوت ها از زمان مردن یك فرد، برای عده زیادی از مردم زنده می شوند. و به این شكل آنها از هنر بیشتری استفاده اجتماعی را می كنند. آنجا كارگاههای بی شماری هستند و هر كدام شاگردان زیادی دارند اما همه آنها دقیقاً از طرح های كین كاواستفاده می كنند. در نهایت به كارگاه كین كاو رسیدم. آنجا نیز شاگردان زیادی هستند كه باوجود فقر و كمبودهای زیاد از هنر، زندگی می سازند. نمی شود از این ارزش بالاتری برای هنر تصور كرد.

جاناتان جونز، گاردین
ترجمه: هستی نقره چی
منبع : روزنامه ایران