شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

آیا می ­توان موجودات فضایی را خالق جهان و انسان دانست؟


آیا می ­توان موجودات فضایی را خالق جهان  و انسان دانست؟
یكی از احتمالاتی كه در این میان مطرح شده است آن است كه شاید موجوداتی فضایی كه از شعور بالایی برخوردارند و از چشم ما پنهانند آفریده باشند و...
سرشت خداجوی بشر، از دیرباز او را به اندیشیدن دربارهٔ آفریدگار هستی وا داشته است. عقل بشر به عنوان حجتی باطنی، همواره در تكاپو بوده است تا بتواند به راز آفرینش و ویژگی­های آفریدگار پی ببرد، اما گاهی راه را به خطا رفته است و گاهی – با كمك فرستادگان خدا – هدف را یافته و به مقصد رسیده است. گاه ستارگان و یا خورشید را آفریدگار خود دانسته و گاه بشری چون خود را و ... .
یكی از احتمالاتی كه در این میان مطرح شده است آن است كه شاید موجوداتی فضایی كه از شعور بالایی برخوردارند و از چشم ما نهانند، ما را آفریده باشند. بررسی این احتمال – مانند هر احتمال دیگری – جز با پیمودن روش­های منطقی و بهره­گیری از برهان و دلیل، امكان ندارد. پس برای آن كه بدانیم چنین موجوداتی – بنابر فرض – آفریدگار ما هستند یا نه، ناگزیر باید مقدماتی را مورد توجه قرار دهیم:
۱) تعریف چند اصطلاح
هر مفهومی نسبتی با وجود دارد كه از این سه حالت خارج نیست:
الف) آن مفهوم «باید» وجود داشته باشد؛ یعنی اتّصاف آن به وجود «ضروری» است و محال است كه وجود نداشته باشد. در فلسفه به چنین مفهومی «واجب­الوجود بالذات» گفته می­شود؛ یعنی چیزی كه ذاتاً واجب است وجود داشته باشد.
ب) آن مفهوم «می­تواند» وجود داشته باشد؛ یعنی اتصاف آن به وجود «ممكن» است، اما ضروری نیست و نبودنش محال نیست. به دیگر سخن، هم می­تواند وجود داشته باشد. و هم می­تواند وجود نداشته باشد، و از بودن یا نبودنش محالی لازم نمی­آید. ارتباط چنین مفهومی با وجود، گسسته و جدا شدنی است. به چنین مفهومی در اصطلاح «ممكن­الوجود» می­گویند.[۱][۱]
ج) آن مفهوم «نمی­تواند» وجود داشته باشد؛ یعنی اتصاف آن به وجود «محال» است. چنین مفهومی هرگز وجود نخواهد داشت و در اصطلاح «ممتنع­الوجود بالذات» نامیده می­شود.[۲][۲]
برای درك بهتر این سه نسبت و معنای این سه اصطلاح به این مثال؛ توجه كنید:
«شیرینی و شكر» همانند «وجود و واجب­الوجود» فرض می­شوند؛ چرا كه شیرینی هرگز از شكر جدا نمی­شود و همواره همراه اوست. نمی­توان شكر غیر شیرین را تصور كرد؛ چون اگر شیرین نباشد، دیگر شكر نیست.
«شیرینی و آب» را نیز می­توان همانند «وجود و ممكن­الوجود» فرض كرد، به این بیان كه آب، هم می­تواند شیرین باشد و هم می­تواند شیرین نباشد؛ یعنی هم تصور آب شیرین شدنی است و هم آب غیر شیرین، و هیچ نسبت ضرورتی بین آب و شیرینی وجود ندارد.
«شكر و شوری» نیز همانند «ممتنع­الوجود و وجود» فرض می­شود، به این بیان كه هرگز شكر شور نخواهد بود و محال است كه شكری شور باشد؛ چنان كه «ممتنع­الوجود» هرگز «موجود» نخواهد شد.[۳][۳]
۲) ویژگی­های «واجب­الوجود بالذات»
پس از تعریف كلی واجب­الوجود، برای آشنایی بیش­تر لازم است به برخی از ویژگی­های آن نیز توجه كنیم:
الف) وجودش از دیگری نیست، بلكه از خود اوست؛ چرا كه معنای وجوب ذاتی این است كه آفریننده­ای به او وجود نبخشیده باشد، وگرنه باید آن را «وجوب بالغیر» خواند كه با ممكن­الوجود قابل جمع شدن است. پس وجود «واجب­الوجود» از ذات خود اوست و نه از دیگری.[۴][۴]
ب) «مركب» نیست؛ یعنی از اجزای مختلف تشكیل نشده است؛ چرا كه هر مركبی به اجزای تشكیل دهندهٔ خود نیازمند است، حال آن كه «واجب­الوجود بالذات» به هیچ چیز نیازمند و محتاج نیست.
ج) تمام حقیقت و «اِنّیّت» او، همان وجود اوست و او چیزی جز وجود نیست؛ چرا كه اگر ماهیتی برای آن فرض كنیم، باید بگوییم: وجود بر آن ماهیت عارض شده شده است و صفت آن واقع شده است، لازمهٔ این جمله آن است كه وجود او محتاج ماهیت باشد؛ چرا كه هر صفتی به موصوف خود محتاج است. حال آن كه واجب الوجود نیازمند هیچ چیزی نیست. از این­ها گذشته، ماهیت مفهومی است كه از موجودات محدود و معلول انتزاع می­شود، ولی واجب­الوجود، نامحدود است و معلول هیچ علتی نیست، بلكه خود علت چیزهای دیگر است.[۵][۵]
د) واجب الوجود یكی بیش­تر نیست. از آن­جا كه صرافت وجود (ویژگی ج) مساوی با كمال محض است و لازمهٔ آن نامحدود بودن در وجود است، جایی برای واجب الوجود دیگر (یعنی وجود مستقل دیگر) باقی نمی­ماند،[۶][۶] پس محال است كه بیش از یك واجب الوجود داشته باشیم.
۳) ویژگی­های ممكن الوجود
الف) ذات «ممكن الوجود» نه اقتضای وجود دارد و نه اقتضای عدم؛ چرا كه اگر ذاتاً مقتضی وجود باشد، واجب الوجود خواهد بود، و اگر ذاتاً مقتضی عدم باشد، ممتنع الوجود خواهد بود، پس در هر دو صورت «ممكن الوجود» نخواهد بود.[۷][۷]
ب) «امكان ذاتی» وصف جدایی ناپذیر آن است و هرگز از آن منفك نخواهد شد.[۸][۸]
ج) امكان ذاتی، سبب نیاز ممكن به علت است و چون این سبب همواره همراه اوست، پس همواره به علت نیازمند است؛ هم در اصل وجود خویش (پیدایش) و هم در بقا و استمرار خویش (بْوِش).[۹][۹]
حال با توجه به این سه مقدمه، می­توانیم پاسخی در خور برای پرسش آغازین خود بیابیم. موجودات فضایی كه در پرسش فرض شده­اند از دو حال خارج نیستند:
الف) واجب الوجود بالذات هستند. ب) ممكن الوجود هستند؛ چه مادی باشند و چه غیر مادی (هرچند «فضایی» بودن آن­ها حكایت از مادی بودنشان می­كند).
در فرض الف اگر بگوییم چندین واجب­الوجود داریم، با ویژگی چهارم واجب الوجود منافات دارد؛ چرا كه واجب الوجود یكی بیش­تر نیست و حقیقتاً واحد است. و اگر بگوییم این واجب الوجود مفروض یكی بیش­تر نیست، همان یك واجب خالق و‌آفریننده جهان خواهد بود و ما تنها نام آن را «موجود فضایی» نهاده­ایم وگرنه جز همان خدای آشنای ذهن ما نیست.
اما در فرض ب كه موجود فضایی، ممكن الوجود باشد، خود نیازمند علت است؛ چرا كه یكی از ویژگی­های جدایی ناپذیر ممكن الوجود آن است كه در وجود خود مستقل نیست و همواره نیازمند علت دیگری است و هرگز مختار نیست تا چیزی را بیافریند و اگر هم بر فرض چیزی را آفریده باشد و بتوانیم نام «آفریننده» را بر آن بگذاریم، خالق و آفریدگار اصلی، فرد دیگری است؛ چرا كه خود این هم آفریدهٔ موجود دیگری است. این سخن را می­توان این گونه شرح داد كه هرگاه موجودی كه خود مخلوق است در پدید آوردن موجود دیگری مؤثر باشد، باید علت اصلی را همان آفریدگار واجب الوجود بدانیم كه این خلق، جلوه­ای از خالقیت اوست كه به اذن و خواست او واقع شده است، پس چنین موجودی خلقت استقلالی ندارد.[۱۰][۱۰]
این كه می­گوییم تنها خداوند در افعال خود مستقل است، از آن جهت است كه خداوند كمال مطلق است و هیچ نقص و نیاز و محدودیتی در ذات او راه ندارد. حال اگر بخواهیم چنین فرض كنیم خداوند در یكی از افعال خود – مانند خلقت انسان – به موجود دیگری نیازمند باشد – مثلاً به موجودات فضایی -، این فرض با كمال مطلق خداوند سازگار نیست. پس هر موجودی غیر از خداوند، در افعال خود محتاج خداست ولی خدا محتاج دیگری نیست. از این­رو نمی­توان گفت كه موجود دیگری – مثلاً یك موجود فضایی – شریك و همكار خداوند در امر آفرینش است، نهایت این كه موجودات دیگر به اذن خداوند می­توانند وسیله­ای برای انجام كاری قرار گیرند وگرنه در افعال خود استقلال ندارند؛ چرا كه افعال آن­ها توابع و آثار ذاتشان است و چون ذات آن­ها مستقل نیست، افعالشان نیز مستقل نخواهد بود.[۱۱][۱۱]
● نكته:
با توجه به این سخن، این سؤال مطرح می­شود كه: رابطهٔ رفتار و كردار ما با خداوند چگونه است؟ اگر ما در افعال خود مستقل نیستیم، چگونه آن­ها منسوب به ما هستند؟ آیا می­توان این افعال را به خداوند نسبت داد؟ فیلسوفان معتقد بودند كه هر پدیده­ای را – و حتی افعال اختیاری انسان را – می­توان به خداوند استناد داد و توجیه آن را هم «علهٔ العلل» بودن خداوند می­دانستند؛ یعنی چون خداوند علت همهٔ علت­هاست، پس هر چیزی كه معلول چیز دیگری قرار گیرد، در حقیقت معلول خداوند نیز هست، اما حكیم سرشناس، ملاصدرای شیرازی، این رابطه را به گونه­ای دیگر تبیین كرده است كه كامل­تر از این بیان است. او معتقد بود كه چون همهٔ علت­هایی كه واسطه قرار می­گیرند تا پدیده­ای حاصل شود، خود معلول خداوند متعال هستند و هیچ­گونه استقلالی ندارند، پس سرچشمهٔ هر وجودی، خداوند است و موجودات دیگر همگی «مجرای» فیض وجود هستند و هر كدام در مرتبهٔ خود نقش یك واسطه را بازی می­كنند تا فیض وجود كه از خداوند سرچشمه گرفته است، به مخلوقات دیگر كه در مرتبهٔ پایین­تر هستند برسد.[۱۲][۱۲]
پس موجودات واسطه، هرچه باشند، مجرای فیض از سوی خداوند هستند؛ چه موجودات فضایی باشند و چه غیر فضایی، و هرگز در آفرینش خود استقلال ندارند؛ همان­گونه كه مادر فرزند خود را نمی­آفریند، بلكه واسطه­ای از سوی خداوند است تا فیض وجود از طریق مادر به فرزند برسد و او پای در عرصهٔ وجود بگذارد. موجودات فضایی نیز، اگر نقشی در آفرینش آدمی داشتند، بیش از نقش یك واسطه و مجرای فیض نبود. و چنان كه خداوند خود فرموده است:
«الله خالق كل شیءٍ و هو علی كل شیءٍ وكیل؛ خداوند آفرینندهٔ همه چیز است و او بر همه چیز نگاهبان است.»[۱۳][۱۳]
توحیدی
[۱][۱]. البته بد نیست بدانید كه گاهی منظور از ممكن­الوجود، «موجود نیازمند» است؛ یعنی امكان را به معنای «امكان وجودی» اراده می­كنند كه همان معنای تعلّق به علت و نیاز داشتن به علت است؛ یعنی چیزی كه «هست» ولی در بودن و بقای خود مستقل نیست. برای توضیح بیش­تر نگاه كنید به: نهایهٔ الحكمهٔ، علامه طباطبایی، ص ۴۸ و ۴۴ و ۶۵؛ درر الفوائد، شیخ محمدتقی آملی، ج ۱، ص ۴۲۷؛ بدایهٔ المعارف، ج ۱، ص ۳۲ و ۳۳.
[۲][۲]. برای آشنایی بیش­تر با این سه مفهوم، می­توانید به كتاب­های فلسفی رجوع كنید. از آن جمله: اشارات، ج ۳، ص ۱۸؛ نهایهٔ الحكمهٔ، ص۴۲.
[۳][۳]. ر. ك: آموزش كلام اسلامی، محمد سعیدی مهر، ج ۱، ص ۵۵؛ خطوط برجسته­ای از فلسفه و كلام اسلامی، محمدجواد مغنیه، ترجمهٔ محمدرضا عطایی، ص ۴۲ – ۴۵.
[۴][۴]. ر. ك: نهایهٔ الحكمه، ص ۴۹-۵۳ و ۲۶۹؛ آموزش فلسفه، مصباح یزدی، ج ۲، ص ۳۴۰.
[۵][۵]. ر. ك: نهایهٔ الحكمه، ص ۵۷ و ۲۵۷ – ۲۷۷؛ آموزش فلسفه، ج ۲، ص ۳۵۱ – ۳۵۲.
[۶][۶]. ر. ك: نهایهٔ الحكمه، ص ۵۱ و ۲۷۳.
[۷][۷]. همان، ص ۵۷ و ۲۷۶؛ آموزش فلسفه، ج ۲، ص ۳۸۴.
[۸][۸]. نهایهٔ الحكمه، ص ۴۲.
[۹][۹]. همان، ص ۶۵.
[۱۰][۱۰]. همان، ص ۶۱ – ۶۳؛ آموزش فلسفه، ج ۲، ص ۳۴۲.
[۱۱][۱۱]. ر. ك: آموزش كلام اسلامی، ص ۱۱۱؛ بدایهٔ المعارف، سید محسن خرازی، ج ۱، ص ۳۰
[۱۲][۱۲]. ر. ك: آموزش فلسفه، ج ۲، ص ۳۶۱؛ بدایهٔ المعارف، ج ۱، ص ۳۴.
[۱۳][۱۳]. سورهٔ زمر، آیه ۶۲
منبع : حلقه