جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


مترجم ادبیات ماشین ترجمه نیست


مترجم ادبیات ماشین ترجمه نیست
سابقه ترجمه در ایران به پیش از اسلام می رسد و گرچه از آن ترجمه ها - در حوزه های مختلف - مستندات قابل توجهی در دست نیست اما گزارش های تاریخی به ما می گوید که یکی از عوامل پیشرفت های پزشکی، اقتصادی و شهرسازی در آن دوران، تبادل فرهنگی حاصل از ترجمه بوده است. در دوران اسلامی، ترجمه در دنیای عرب و ایران، نقش بسیار سازنده ای را ایفا کرد و گرچه شکوفایی تمدن اسلامی با غروب تمدن غرب در قرون وسطی همراه بود اما تمدن شکوفا با ترجمه آثاری که در دوران شکوفایی تمدن غرب نوشته شده بود در حوزه هایی همچون فلسفه، ریاضیات، هندسه و... در واقع از دستاوردهای بشری بسیار آموخت و به کار بست. در ایران هنوز می توان به بعضی از مظاهر معماری بیزانس در دوران مغول اشاره کرد که اتفاقاً به طور مستقیم از طریق مترجمان، فکر اصلی اش به معماران ایرانی منتقل شده است.اما آنچه که اکنون به عنوان ترجمه و رویکرد مترجمان ایرانی می شناسیم محصول «نهضت ترجمه» در دوران قاجار است که «ترجمه» را از موقعیت واقعی اش درجهان آن روز، چنان در ایران بالاتر برد که توقع مردم از مترجمان در حد فیلسوفان و آرمانخواهان اجتماعی و مهندسان آینده ایران شد؛ توقعی که بر شانه های مترجمان بسیار سنگین بود اما توان انکار انتظار مردم را نیز نداشتند. در مملکتی که یکی از افتخارات شاه قجرش تسلط بر زبان فرانسه بود و گهگاه - چون شعر سرودنش - ترجمه ای هم از قلمش صادر می شد که شاعر دربار شعری در مدح اش می سرود، نباید انتظار داشت که مردم از توقع خود از مترجمان دست بردارند. این توقع در مشروطه نیز تداوم یافت و بیشتر شد. در دوران پهلوی نخست، بیشتر معطوف حوزه های علوم تجربی و ریاضیات و کلاً علوم کاربردی در چارچوب مدرنیسم بود و در دوران بعد، حوزه اختیاراتش با حوزه تمایلاتش تطابق بیشتری یافت.
پس از انقلاب اسلامی ۵۷ ، هم گستره موضوعات و حوزه هایی که مترجمان به سراغ شان رفتند گسترش یافت و هم با توسعه دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی، نیاز به مترجمان بیشتر احساس شد. ترجمه های ادبی که محور اصلی پرونده «روند ترجمه ادبی در ایران» هستند در نیم قرن اخیر، تحولات بسیاری را پشت سر گذاشته اند و اکنون مترجمانی در ایران قلم می زنند که آثار درخشان را با ترجمه ای در حد «بازآفرینی» در زبان فارسی ارائه می دهند. در ارائه این پرونده سعی شده که تا حد مقدورات، هم به سؤالات احتمالی و هم به شناخت مخاطبان از حوزه ترجمه پاسخی شایسته داده شود.
مجید عمیق متولد ۱۳۳۲ تبریز است. او گرچه در حوزه ادبیات بزرگسال نیز دارای ترجمه است اما ادبیات و کتاب های علمی کودک و نوجوان حوزه تخصصی وی است. از «عمیق »تاکنون بیش از ۱۵۰ عنوان کتاب به چاپ رسیده که نخستین آنها جغد و دارکوب (برایان ویلد اسمیت، ۱۳۶۳) است. «جنگ پترس» (رمان جنگ؛ آلکی زی، ،۱۳۶۸ ویراستار)، «روباه نیمه شب» (بتسی بایارز، ۱۳۷۲)، «درخت بید آبی رنگ» (دوریس گیتس، ۱۳۸۱)، شمشیر نقره ای (سرایلیر، ۱۳۸۱ ) نقش اندام حیوانات در طراحی ابزارها (برنده کتاب سال جمهوری اسلامی ۷۹) و... از آثاری است که «عمیق» را به عنوان یک مترجم حرفه ای حوزه کودک و نوجوان به جامعه کتابخوانان کشور شناسانده است. او به ادبیات واقعگرا دلبستگی خاصی دارد و شاید این دلبستگی حاصل علاقه اش به علوم تجربی باشد که در ترجمه کتاب های علمی اش شاهد آن هستیم. او همچنین به دلیل حضور در کانون پرورش فکری و مجلات رشد و کیهان بچه ها، عمیقاً دلبسته آموزه های اخلاقی است که در ترجمه هایش هم این آموزه ها از محورهای اصلی متن اند.
● چکیده ای از نظرات مجید عمیق:
▪ همان موقع که «فرانکلین» جک غول کش را منتشر می کرد و بازار کتاب ایران مملو شده بود از افسانه پریان غربی، من نظرم این بود که ما با کشورهای خاورمیانه و خاوردور نسبت های فرهنگی بیشتری داریم و باید بیشتر به شرق بپردازیم.
▪ شما پیش از انقلاب در افسانه های روسی چاپ «پروگرسی» به شعار می رسیدید و در افسانه های غربی به شاهزاده بازی! این وضع بازار کتاب کودک و نوجوان آن موقع بود در حوزه ترجمه افسانه های ملل!
▪ فانتزی باید رگه ای از واقعیت در آن دیده شود. من تخیل دوست دارم، کودک هم به تخیل نیاز دارد، اما بعضی موقع ها، تخیل زیادی توی خاکی می زند!
▪ انتخاب مترجم است که بخش عمده استقبال از یک نوع «متن» یا نویسنده ای واقعگرا یا فانتزی نویسی را شکل می دهد نه اشراف کامل خوانندگان! بازار فروش کتاب با مجموع این انتخاب ها شکل می گیرد.
▪ آنهایی که می گویند مشکل منبع دارند، غیر حرفه ای ها هستند. می آیند پهلوی من، می گویند منبع از کجا تهیه کنیم ! می گویم تا به حال کاری در کیهان بچه ها چاپ کرده اید می گویند: نه! بعد دفعه بعد با ترجمه کتابی می آیند سراغم که عمه شان از آمریکا فرستاده با عنوان «میکی ماوس قایق سواری می کند»!
▪ در دوره ای که شما وارد حوزه ترجمه شدید، کمتر کسی شهامت آن را داشت که با دانستن «زبان دوم» وارد این حوزه شود به دو دلیل، اول این که ترجمه هم محتاج دانستن و احاطه کامل بر زبان مبدأ و زبان مقصد بود و دوم این که مترجم باید بر ادبیات هر دو زبان مسلط می بود. کاری به وضعیت سال های اخیر ترجمه ندارم که تقریباً هر دانشجوی ترم اول زبان انگلیسی این شهامت را پیدا کرده که دست به ترجمه کارهای «الیوت» بزند. در آن دوره شما علاوه بر این دو شرط، باید بر زبان و ادبیات کودک و نوجوان هم در هر دو زبان تسلط می داشتید. چطور شد که وارد کار ترجمه و این حوزه تخصصی -کودک و نوجوان- شدید
این برمی گردد به خیلی قبل؛ یعنی اشتیاقی که داشتم به خواندن کتاب. کلاس پنجم که بودم شبی ده شاهی می دادم و کتاب های قطور ترجمه شده را از کتابفروشی محله اجاره می کردم. آن موقع کتاب کودک و نوجوان نبود اما غیر از این نوع کتاب ها، همه نوع کتابی در این کتابفروشی بود. بعضی شان ترسناک بود که شب از ترس خوابم نمی برد! بعضی شان پلیسی بود. کلاس هشتم که بودم سعی می کردم داستان بنویسم با الهام از همان کتاب ها وکارها را می دادم همکلاسی هایم بخوانند. بعد از دبیرستان، در دانشگاه رشته زبان و ادبیات انگلیسی را انتخاب کردم. در حین تحصیل سعی می کردم مطالعات خارج از حوزه درس های دانشگاهی هم داشته باشم. از همان اول هم علاقه چندانی به تدریس زبان نداشتم گرچه جسته، گریخته در مقاطعی تدریس هم کردم. علاقه داشتم در همه حوزه ها، از زبان انگلیسی بهره ببرم و در بعضی از حوزه های علمی، مجبور می شدم که منابع فارسی موجود را بخوانم تا در انگلیسی بهتر بتوانم متن را بفهمم. در نتیجه گستره دانشم را مرتب اضافه کردم با پشتکار. به همین دلیل هم خودم را دوست دارم! در فارسی «خودخواه» به دو معنی است اول «مغرور» دوم «کسی که خودش را دوست دارد» کسی که خودش را دوست نداشته باشد یعنی برای خودش احترام قائل نباشد برای دیگران هم احترام قائل نیست. من به سختی این مسیر را طی کردم و زمانی که خواستم این حرفه را شروع کنم مثل جوان های امروز نمی خواستم بلندپروازی کنم. نمی خواستم تا سیاه مشق نکرده ام سریع چند برگ متن ترجمه شده را زیر بغل بزنم و بروم این انتشاراتی یا آن انتشاراتی. کار اصلی ام را در واقع در مجلات رشد شروع کردم از همان آغاز انتشار این مجلات. در واقع یکی از کسانی بودم که باعث شدند این مجلات شکل بگیرند. اول قرار بود مجله ای به نام «شکوفه توحید» منتشر شود که بعد نام «رشد» انتخاب شد. توی کیهان بچه ها هم کار کردم. کیهان بچه ها مثل بچه ام می ماند...
▪ از چه زمانی
همان زمانی که آقای امیر فردی سردبیری اش را شروع کرد با شروع سردبیری ایشان، من به کیهان بچه ها مطلب دادم...
▪ قبلش همکاری نداشتید
نه! نداشتم. کسانی که در تهران هستند برایشان به نشریات مطلب دادن راحت تر است. وقتی که در ارومیه بودم خب! با آن مسافت و آن امکانات همان زمان ارتباط با نشریات برایم مشکل بود.
▪ قبل از این که وارد حوزه کودک و نوجوان شوید با آثاری که پیش از انقلاب در کانون ترجمه شده بود آشنایی داشتید
بله خوانده بودم. منتها کتاب هایی که کانون تا سال ۵۰ منتشر کرد خیلی کم بود و عملکرد کانون در آن سال ها بیشتر جنبه فستیوالی داشت. از سال ۵۰ تا ۵۶ است که رمان هایی مثل رمان های جان کریستوفر منتشر شدند...
▪ از آن «زبان» تأثیر نگرفتید
زمانی آدم می تواند از تأثیر «زبان» و «لحن» کتابی -چه ترجمه چه تألیف- بر کارش حرف بزند که خودش انواع زبان ها را شناخته باشد. آن موقع برایم تنها کتاب خواندن مهم بود و حالا بعد از گذشت این همه سال، نمی توانم بگویم که تأثیر گرفته ام یا نه. اصلاً قبل از این که وارد ادبیات کودک و نوجوان شوم اول با ادبیات بزرگسال آشنا شدم...
▪ چقدر با فاکنر آشنایی داشتید
می شود گفت ۵۰ درصد.
▪ در زبان «مبدأ» آشنایی داشتید
وقتی که اورژینال کتاب های فاکنر را خواندم برایم خیلی سخت بود چون ادبیاتش خیلی مشکل بود و راحت جلو نمی رفتم. حالا که به ادبیات جدی انگلیسی اشاره کردید باید بگویم که از همان آغاز، به داستان های کوتاه خیلی علاقه داشتم و شاید به همین دلیل در کارنامه کاری ام حدود۸۰ -۷۰ داستان کوتاه ترجمه شده را می توانید ببینید، از تولستوی، کالاگای، کالدول، اُ. هنری و مجموعه داستان «اسیر» از لوئیجی ....
▪ از انگلیسی ترجمه کردید
بله! گرچه فرانسه زبان دومم است و در حد کتاب کودک می توانم با متن مواجه شوم اما در حد کتاب بزرگسال نمی توانم از فرانسه ترجمه کنم.
▪ آثار همینگوی جزو واحدهای درسی تان بود
تقریباً درهر مسیری که می رفتیم به یکی از این کتاب ها می رسیدیم که باید در دانشگاه، سر کلاس درباره شان صحبت می کردیم. همینگوی فقط نبود خیلی ها بودند. جورج ارول هم بود. مثلاً با قلعه حیوانات یا مزرعه حیوانات اش. اینها تکلیف درسی بودند تا واحد درسی. البته از همان آغاز، من مخصوصاً در حوزه ادبیات کودک علاقه ام بیشتر به شرق بود یعنی همان موقع که «فرانکلین» جک غول کش منتشر می کرد و بازار کتاب ایران مملو شده بود از افسانه پریان غربی. همان موقع فکر می کردم که ما با کشورهای خاورمیانه و خاور دور، نسبت های فرهنگی بیشتری داریم تا با آثاری که به آنها اشاره کردم.
▪ در دهه پنجاه، حدود ۴۰ جلد افسانه های ملل برای مخاطبان کودک و نوجوان منتشر شد که استقبال خوبی هم از آنها شد...
۹۰ درصد آنها غربی بودند. افسانه های ملل اسم اش ملل است اما بستگی دارد که ما این ملل را با چه ترازویی بسنجیم...
▪ افسانه های اکراینی بوده روسی بوده هندی بوده ایرانی بوده...
افسانه های روسی هم متأسفانه مصیبت داشتند! معمولاً این افسانه ها که توسط انتشارات پروگرس منتشر می شدند و جلوی دانشگاه به ۱۰ ریال می فروختند.
▪ اتفاقاً مواردی را که عرض کردم متعلق به پروگرس نبوده از افسانه هایی بوده که محققان غربی تحقیق و پژوهش اش را انجام داده بودند...
اما بخش اعظم ترجمه افسانه های روسی مال همان انتشارات پروگرس بود که آخرش شما به یک «شعار» می رسیدید؛ یعنی شما از یک طرف به «شعار» می رسیدید و در جهت عکس اش، به همان شاهزاده بازی! ببینید! من تخیل دوست دارم کودک هم به تخیل نیاز دارد اما بعضی موقع ها، تخیل زیادی تو خاکی می زند...
▪ سؤال من این است: مگر افسانه های ایرانی غیر از همان قصه پریانی است که شما تخیل اش را می خواهید در یک چارچوب خاص محدود کنید
در تعریف فانتزی که من هفت هشت سال پیش ترجمه کردم، آمده: «فانتزی مثل «ریسه»های قارچ در خاک یا بر درخت یا... باید ارتباطی با واقعیت داشته باشد.» یعنی رگه ای از واقعیت در آن دیده شود. بعضی مواقع، این «واقعیت» را شما نمی توانید در آن افسانه های غربی پیدا کنید یعنی درست که افسانه باورنکردنی است اما آن هم مرزی دارد. دماسنجی که با آن دمای بدن انسان را می گیرند درجه بندی اش تا ۶۰ نیست چون اگر دمای بدن انسان به آن حد برسد یعنی وجود ندارد! تب در ،۳۹ ۴۰ مرز مشخصی دارد. درجه باورنکردنی بودن هم، یک مرز حیاتی دارد!
▪ چیزی که شما می گویید بر می گردد به عنصر جذابیت در قصه پریان یعنی تصویری از دنیایی شگفت و رنگین و فراواقعی. در دهه پنجاه همراه با «افسانه های ملل»، داستان های هانس کریستین اندرسن هم ترجمه شد اما چه در بازار فروش چه در استقبال کودکان در کتابخانه های کانون، برابر «افسانه ها» شکست خورد چون وجه اجتماعی و واقع گرایانه اش بر وجه فانتزی اش می چربید. آن شاهزاده بازی مورد بحث شما حالا هم دارد در هری پاتر فروش می کند. در «سرزمین اشباح» دارد مخاطبان را جذب می کند اصلاً در همه دنیا «فانتزی» در حوزه کتاب های کودک و نوجوان بیشتر مورد استقبال قرار می گیرد. دلیل مخالفت شما با فانتزی چیست
فروش خوب و استقبال از نظر من تعریف دیگری دارد. در ایران، همه همینگوی و اشتاین بک را می شناسند؛ ولی بسیاری نمی دانند که در کوبا، بولیوی یا آرژانتین یا شیلی یا چین یا یک سری از کشورها، نویسندگانی آثار واقعاً خوبی خلق کرده اند. این وظیفه مترجمان است و آنها هستند که یکسری از آثار را وارد کشور می کنند و بعضی از اسامی را حک می کنند در ذهن خواننده. پس انتخاب مترجم است که بخش عمده این استقبال را شکل می دهد نه اشراف کامل خوانندگان!
▪ در این قضاوتی که کردید گروه سنی مخاطبان را هم در نظر گرفته اید
وقتی شما می گویید در سراسر دنیا فانتزی مورد استقبال قرار می گیرد شاید منظورتان لندن و نیویورک و واشنگتن و پایتخت ها و کشورهای غربی است !
▪ در آمریکای لاتین مورد نظر شما هم، فانتزی مورد علاقه حتی بزرگسالان است...
فانتزی مثل فیلم های کارتون می ماند. همانطور که کارتون را بزرگسالان هم نگاه می کنند از فانتزی هم خوش شان می آید. نمی خواهم فانتزی را نفی کنم اما چیز دیگری را منظور دارم. شما زمانی برای خانه ات یک وسیله تزئینی می خری که نیازهای اولیه را در خانه داشته باشی. توی غرب به دلیل تنوع کتاب، در همه عرصه ها کتاب موجود است. فانتزی، رئال و... طرف گمشده اش را از توی این کتاب ها پیدا می کند. وقتی در ایران ناشری ۲۰ عنوان کتاب منتشر می کند آن هم با تیراژ ۲۰۰۰ یا ۳۰۰۰ نسخه، آیا ما نیازهای اولیه خود را تأمین کرده ایم که حالا بگوییم برویم سراغ فانتزی
▪ ما درباره ادبیات خلاقه داخل ایران صحبت نمی کنیم. درباره ترجمه صحبت می کنیم. در حوزه ترجمه آثار خوب شما تیستو سبزانگشتی را دارید. فانتزی دارد یا ندارد جیم دگمه را دارید. چارلی و کارخانه شکلات سازی را دارید. کتاب هایی که هم من، هم شما روی آنها توافق داریم که فانتزی هستند خوب نوشته شده اند برای کودکان ایرانی مفید هستند و بر اصول اخلاقی مورد نیاز جامعه ما هم در چارچوب هنری تأکید دارند، به نظرم کم نباشند. در ادبیات جدی بزرگسال دنیا - نمی خواهم درباره رئالیسم جادویی صحبت کنم و همینطور هم از آثار کالوینو - شما یک اثر روسی دارید به نام «مرشد و مارگریتا» که در میان آثار فانتزی جهان یک شاهکار مسلم است. پس به خودی خود فانتزی بد نیست...
پس بگذارید من جمله ام را تصحیح کنم. بستگی دارد که ما کدام اثر فاخر فانتزی را ترجمه کنیم. بعضی از آثار فانتزی نه بار ادبی دارند نه بار محتوایی نه پایان درست و حسابی و منطقی؛ پس اگر آنها را بگذاریم کنار، من هم با شما هم عقیده ام. در ضمن باید بگویم که بحث از افسانه پریان شروع شد که تعریفش محدودتر از تعریف فانتزی است و فانتزی جهان گسترده ای است که می تواند شامل بخشی از افسانه پریان هم باشد. در افسانه پریان بار ادبی - هنری نسبت به فانتزی بسیار کمتر است. در هر افسانه ای شما می توانید بهره ای از فانتزی را ببینید اما این به آن معنی نیست که به تمامی در آن چارچوب است...
▪ جیم دگمه زیرمجموعه قصه پریان است و در آخر رمان می بینید که شاهزاده است...
در همه فانتزی ها ما یک عنصر شاهزاده داریم
▪ تیستویی که به آسمان می رود ما به ازای چه شخصیتی ست
اگر این طور باشد می شود از هر چیزی یک ما به ازا ارائه داد!
▪ ما پیش الگو ها را داریم که از گذشته فرهنگی بشر آمده اند. اینها یا در اسطوره ها معنی می شدند یا در قصه ها و افسانه ها و آداب مذهبی اقوامی که در امپراتوری های بزرگ به زندگی ادامه می دادند و از این نظر هم، مشترکات زیادی داشتند. امتزاج آنها با هم وارد ادبیات مکتوب می شود که حاصل اش اثر معروف دانته است یا دکامرون یا داستان های کانتربری تا می رسیم به آثار قرن نوزدهم که این پیش الگوها هم تولید معنا می کنند هم تولید «شکل» برای رمان ها. در قرن بیستم با شاخه شاخه شدن ادبیات، این پیش الگوها هستند که ادبیات کودک و نوجوان را به شکل فعلی ارائه می دهند حتی موقعی که غربی ها می خواهند این پیش الگوها را در هم بشکنند آنها را از نو بازآفرینی می کنند. «شرک» بازآفرینی پیش الگوی شاهزاده است منتها جای شاهزاده با غول عوض شده است!
من در بعضی از قسمت ها با شما موافقم اما یک مطلب را می خواهم بگویم در همین افسانه های پریان در همین فانتزی ها، ما می توانیم انتخاب های بهتری را انجام بدهیم. اگر به دلیل این که صنعت نشر در ایران با کاسبی اشتباه گرفته شده، می آئیم موضوعاتی را انتخاب می کنیم که بازار پسند نیستند. بازاری هستند حتی با دخل و تصرفاتی که گاه در آنها انجام می دهیم نمی شود به نتیجه دلخواه رسید. مترجم ادبی با مترجمی که در دارالترجمه کار می کند یا نامه نگاری می کند فرق می کند. مترجم ادبیات ماشین ترجمه نیست. متعهد است در قبال چیزی که ترجمه می کند و برای مخاطبان کودک و نوجوانش عرضه می کند.
▪ بسیار خوب! تعهد در گرو انتخاب است. انتخاب هم در گرو دسترسی به کتاب های متنوع است. در ایران، کتابخانه ها که کتاب های جدید را اکثر و اغلب ندارند، خانه ترجمه هم که فعلاً وضعیت نامشخصی دارد. چطور یک مترجم باید به منبع دسترسی داشته باشد
از طریق اینترنت! به راحتی می شود به اینترنت مراجعه کرد و کتاب های جدید حوزه کودک و نوجوان را پیدا کرد با مشخصات کامل کتاب و سابقه نویسنده و خلاصه کتاب...
▪ خرید از اینترنت کارت اعتباری می خواهد که گمان نکنم این نوع کارت اگر هم در ایران باشد در دسترس همه باشد تازه با تفاوت ارزش دلار و پوند نسبت به ارزش ریال، مترجم چند عنوان باید بخرد تا از میانشان یک کتاب خوب انتخاب کند
مترجم خوب مثل فرش فروشی خبره است به محض این که روی فرشی دست بکشد می گوید که فرش خوبی ست یا نه ! سال ها ترجمه به من آموخته که نام نویسنده خودش ۷۰% قضیه است یعنی به طور معمول اگر نویسنده ای چند کار خوب داشته باشد ۳۰% ممکن است اشتباه کند. بقیه این روند را هم از طریق خلاصه متن و دو، سه صفحه نخست که معمولاً پیوست اطلاعات است می توان فهمید و من تا به حال، اشتباه نکرده ام. در ضمن نیازی به کارت اعتباری هم نیست مترجمان حرفه ای یا یک آشنا یا فامیل خارج از کشور دارند که کار سفارش می دهند یا مثل من با شخصی، جایی، مؤسسه ای در ارتباط اند که در داخل کشور سفارش می گیرند و ظرف حداکثر ۴۰ روز و بااضافه هزینه ۱۰% روی جلد، کتاب مورد نظر را دریافت می کنند. آنهایی که می گویند مشکل منبع دارند غیرحرفه ای ها هستند. می آیند پهلوی من، می گویند منبع از کجا تهیه کنیم ! می گویم تا به حال کاری در کیهان بچه ها چاپ کرده اید می گویند نه! بعد دفعه بعد با ترجمه کتابی می آیند سراغم که عمه شان از آمریکا فرستاده با عنوان «میکی ماوس قایق سواری می کند»و متوقع اند که کارشان در انتشارات کانون چاپ شود. اصلاً با ذهن و زبان کودکان بیگانه اند. نه ادبیات انگلیسی را می شناسند نه ادبیات فارسی را. تازه متوقع اند که فوری هم صاحب کتاب شوند. من یادم می آید سال ها در انتشاراتی های مختلف رفت و آمد کردم و هر بار که کارم رد می شد، فوراً می آمدم خانه ترجمه جدیدی را شروع می کردم. تصور بعضی ها این است اگر فلان انتشاراتی معتبر، یک کتاب شاخص چاپ کرد که تعداد سطر ها در آن کم بود هر متنی با سطرهای کم می تواند ادبیات کودک باشد. آن موقع ما ترجمه را با رمان شروع کردیم و تازه متوقع نبودیم که به ما بگویند مترجم و حالا با شش برگ کاغذ، می خواهند مترجم شوند!
▪ اگر بخواهید این سابقه بیش از ربع قرن مترجمی برای کودکان و نوجوانان را در یک دستاورد فکری خلاصه کنید، این دستاورد چیست
در این مدت بیش از ۲۰۰۰ عنوان متن اصلی رمان خوانده ام. وقتی به رمان های نوجوانان دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ می رسم فضای داستان ها را خیلی گرم و صمیمی می بینم. و توی این رمان ها خواهر، برادر، مادر، پدر، مادربزرگ می بینم؛ یعنی خانواده می بینم اما در این ۲۰ سال اخیر، یا ۱۰ سال اخیر رمان های نوجوانان را که می خوانم شخصیت نوجوان تویش هست ماجرا هست ولی نه پدر می بینم نه خواهر می بینم نه مادر نه مادربزرگ؛ فضا خیلی یخ است. این نوجوان ها در یک کوه، در یک جنگل، در یک فضای ترسناک با «حادثه» مواجه می شوند و ممکن است آخرش هم خانواده شان را ببینند اما فضای اصلی رمان خالی از حضور خانواده است. همانطوری که این روزها بیشتر خانه ها تبدیل به خوابگاه شده، پدر می آید خانه خسته مادر می آید خانه خسته پسر از کلاس تقویتی می آید خسته، خانه فقط جای خوابیدن شده. سی سال پیش همه می آمدیم دور یک سفره می نشستیم. غذای گرم می خوردیم و فضای خانه ها چیز دیگری بود. فضای رمان های قدیمی خیلی صمیمی تر بود؛ برای همین است که اگر من ۲۰ تا رمان ترجمه کرده ام همه اش مال ۲۰ ، ۳۰ سال پیش است.
آن رمان ها به خواسته ها و علایق من پاسخ می دهند؛ رمان هایی مثل «جنگ پترس»، مثل «آن سوی جنگل خیزران». ببینید! من هنوز دوست دارم پسر پایش را جلوی پدرش دراز نکند. اگر هم پایش درد می کند بگوید: «پدر! ببخشید که می خواهم پایم را دراز کنم.» من هنوز «خانواده» را دوست دارم.
یزدان سلحشور
منبع : روزنامه ایران