چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

دومین نسل القاعده


دومین نسل القاعده
جنگ سراسری برای بن لادن فایده ای ندارد. اما عراق او را قادر كرد تا به پیروان جهادگر خود اطمینان ببخشد كه القاعده به رغم زمینگیر شدن عملیات در افغانستان، پاكستان، عربستان سعودی، یمن و كشورهای دیگر، هنوز زنده است و سركشی می كند.در اینجا، چند نكته را باید روشن كرد: اول اینكه، ارزیابی دقیق نیرو و اعتبار نظامی القاعده در رابطه با اجزای گوناگون متشكل از شورشیان عراقی در آن مشكل است. مقاومت عراق، بسیار پیچیده و گوناگون و غیرمتمركز است و طیف گسترده ای از جهت گیریهاو دیدگاههای ایدئولوژیكی را شامل می شود. گرچه اتفاق نظری وجود دارد، مبنی بر این كه بیشترین شمار مبارزان، بومی عراق هستند (بیش از ۹۰ درصد) كه الهام گرفته از ملی گرایی و عقاید مذهبی هستند، اما مبارزان خارجی، به دلیل انجام عملیات شهادت طلبانه علیه نیروهای امنیتی عراق، شیعیان، و كردهای سنی، به دفعات، نقش بزرگتری به نسبت شمار كم خود بازی كرده اند.نكته قابل ذكر آنكه در حالی كه مسؤولان آمریكایی و عراقی، مبارزان عرب تحت فرمان زرقاوی را حدود ۱۰۰۰ نفر برآورد می كنند، نویسنده زندگینامه وی كه گروه مخفی او را برآورد كرده است، ادعا دارد كه وی نیرویی با شمار حداقل ۵۰۰۰ مبارز تمام وقت دارد كه از سوی شبكه فعالی شامل ۲۰ هزار هوادار بومی حمایت می شود. شمار مبارزان معلوم نیست و نمی توان آن را به طور دقیق تأیید كرد، اما یك نكته باید گفته شود و آن اینكه، سربازان داوطلب خارجی درصد كمی - شاید یك دهم - نسبت به مبارزان بومی عراقی را تشكیل می دهند. به هر حال، القاعده ثابت كرده كه به شدت در عراق تأثیرگذار بوده و به قدرتی تبدیل شده است كه باید روی آن حساب كرد.نكته ای در این ارتباط وجود دارد و آن این كه گسترش «جنگ علیه تروریسم» توسط آمریكا به ویژه حمله به عراق و اشغال آن، سبب افراطی گری در بخش عظیمی از جامعه عراق و افكار عمومی اعراب شده و به طور مستقیم، دستاویز القاعده و دیگر مبارزان شده است. دریاسالار «لاول ای جاكوبی»، رئیس آژانس ضد اطلاعات در كمیته اطلاعاتی سنا در سال ۲۰۰۵ گفت: «سیاست های ما در خاورمیانه، انزجار مسلمانان را تشدید كرد». به نظر می رسد عراق اگر نه به زمینه ای برای تجدید قوا برای جهادگران مبارز و هر صدای مخالف آمریكا، دست كم به ابزاری برای تجدید قوای آنها تبدیل شده است و برعكس ادعای بوش، میخ تابوت تروریسم كوبیده نشد.میان آمریكاییان، اروپاییان و تحلیلگران عرب (و جامعه اطلاعاتی آمریكا) یك اجماع نظر وجود دارد و آن این كه عراق به عنوان ایجاد كننده زمینه آموزش نسل دوم
ستیزه جویان «حرفه ای» و فراهم كننده فرصت ارتقای مهارت های تكنیكی در آنها، جایگزین افغانستان شده است. یك ارزیابی طبقه بندی شده جدید كه از سوی مركز اطلاعات تهیه شده، حاكی از آن است كه احتمال دارد عراق برای پرورش نیروهای جنگجوی القاعده، حتی زمینه مؤثرتری از افغانستان ایجاد كرده باشد، زیرا مانند یك آزمایشگاه جنگ شهری در دنیای واقعی عمل می كند. چندی پیش، یك گروه كوچك از مبارزان عرب كه در عراق تعلیم دیده بودند، نخستین برنامه های خشونت آمیز خود را در كویت و عربستان سعودی به نمایش گذاشتند.عراق به آهستگی و به تدریج به عنوان پایه حركت به جلو برای ستیزه جویان جدید، جایگزین دیگر میدان ها می شود. امروز، تراكم عملیات ستیزه جویان، نه در افغانستان، پاكستان، یمن یا عربستان سعودی، بلكه در عراق است. مطابق گزارش شورای ملی اطلاعات در سال ،۲۰۰۵ رئیس سازمان سیا گفته است: «عضویت در القاعده كه منوط به تعلیم در افغانستان بود، به تدریج جای خود را به جان بدر بردگان مجرب از جنگ عراق می دهد». برای تهیه این گزارش كه شامل تحلیل از سوی یك هزار آمریكایی و كارشناسان خارجی است، یك سال وقت صرف شد. این گزارش، نتیجه گیری سازمان اطلاعات آمریكا را مطرح می كند كه نمی تواند به عنوان یك گزارش جهت دار و ضد جنگ از نظر سیاسی و ایدئولوژیكی نادیده گرفته شود.افزایش تلفات شهروندان، انزجار از بدرفتاری با زندانیان عراقی، و برخورد فرهنگی میان اشغالگر و اشغال شونده، بحران هایی هستند كه بن لادن و شركایش به خوبی از آنها بهره برداری می كنند تا نبردجهانی علیه آمریكا و متحدانش را محق جلوه دهند. جنگ آمریكا در عراق، یك فرصت برای بن لادن و ظواهری بود. تلاش ابرقدرت آمریكا برای حملات آنان دریچه جدیدی گشود؛ دریچه ای كه گرچه از طریق آن، قلب و مغز بخش اصلی اعراب تسخیر نمی شود، دست كم قلوب شمار زیادی از مسلمانان خشمگین در خاورمیانه و مناطق دیگر و مسلمانان جوانی كه در اروپا به دنیا آمده اند و قصد مقاومت در مقابل آنچه كه تهاجم انگلیسی، آمریكایی به هم كیشان خود تلقی می كنند را تسخیر كرد.
تعجبی ندارد كه زرقاوی از چنین امتیازی نسبت به بن لادن و ظواهری برخوردار شده است، یعنی كسانی كه پیش از این فاصله خود را با او حفظ می كردند. یكی از دلایل اهمیت زرقاوی آن است كه كماندوهای نظامی و اطلاعاتی آمریكا، اكنون او را به عنوان خطری عملی تر نسبت به بن لادن به حساب می آورند. برخی تحلیلگران دفاعی اروپایی از این هم جلوتر می روند و ادعا می كنند كه زرقاوی از طریق انجمن های مافوق در سوریه، ایتالیا و اسپانیا، بر بسیاری از شبكه های اروپایی باقیمانده از القاعده تسلط یافته است. اینان تلویحاً اشاره می كنند كه وی یك القاعده فعال است. یك بررسی در سطح بالا در درون حكومت ایالات متحده، دست به ارزیابی دوباره طبیعت و ویژگی تهدیدی كه ایالات متحده به ویژه در عراق با آن روبروست، زده است. مقامات ارشد حكومتی به طور فزاینده، توجه خود را به عراق زرقاوی، به دور از القاعده بن لادن، معطوف كرده اند تا از چیزی پیشگیری كنند كه می توان آن را «خون دادن» صدها یا هزاران جنگجوی تعلیم دیده عراقی نامید كه از خاورمیانه و اروپای غربی به كشور خود بازگشته اند. یك مقام ارشد سابق دولت بوش می گوید: «این تكه ای جدید از یك معادله جدید است».گرچه مشكل بتوان قدرت نظامی زرقاوی را ارزیابی كرد، اما او زاده خیال آمریكاییان نیست. عملیات تروریستی زرقاوی تاكنون سبب كشته شدن هزاران عراقی بی گناه شده است. القاعده مسؤولیت صدها حمله را در عراق به عهده گرفته است، اما معاونان زرقاوی در مصاحبه های خود با روزنامه های عربی، اهداف گسترده تر آن را كه نظیر اهداف سازمان سلف خود، القاعده بن لادن است، آشكار كرده اند. یكی از روزنامه نگاران عرب گفته است كه زرقاوی تنها اخراج آمریكاییان از عراق را مد نظر ندارد، بلكه از این كشور به عنوان ایستگاهی برای سرنگونی رژیم های عرب بی اعتنا به مقدسات بهره می گیرد. او گفته است: «ما در عراق می جنگیم، اما نظرمان به دیگر نقاط از جمله بیت المقدس است».گرچه آشكار است كه زرقاوی وجود دارد، اما درباره ساختار سازمانی و ظرفیت عملیاتی وی اطلاعی در دست نیست. روشن است كه بومیان عراق شمار زیادی از مبارزان و اعضای مقاومت را تشكیل می دهند. مبارزه آشكار عراقی ها، سیاسی است، زیرا بسیاری از عراقی ها عمیقاً درباره جهت گیری آینده كشورشان و حضور نظامی آمریكا اختلاف نظر دارند. و آخرین نكته این كه آینده زرقاوی و شریكانش اساساً به تمایل عراقی ها و توانایی آنها برای مصالحه و استقرار یك دولت فراگیر و مستقل بستگی دارد كه قادر به برقراری امنیت و صلح باشد كه در حال حاضر، نوید آن نمی رود.
سرانجام این سخن، كه تنها اعضای القاعده به جنگ بغداد علیه آمریكا پیوسته اند، سخنی گمراه كننده است. بیشترین علائم هشداردهنده مبنی بر آن است كه تجاوز ایالات متحده به عراق سبب پیوستن افراد بیشتری به جریان مخالف سیاست های امپریالیسم آمریكا، در سراسر كشورهای عربی شده و جریان اصلی و مبارزین عرب و دیدگاه عمومی مسلمین را رادیكال تر كرده است. بسیاری از جوانان عرب را كه من در شهرها و دهكده ها در سراسر منطقه ملاقات كردم، می گویند از این كه فرصتی برایشان پیش آید تا به عراق بروند و به مقاومت علیه آمریكاییان بپیوندند، استقبال می كنند. از دیدگاه فناتیك القاعده، و صرف نظر از سازمان های شبه نظامی، این مردان جوان قبل از حمله به عراق به رهبری آمریكا، سیاسی نبوده اند و به هیچ گروه اسلامی تعلق نداشته اند. آنها به جنگ آمریكا و حضور نظامی این كشور در عراق به عنوان دست اندازی یك كشور بیگانه به وطن خود نگاه می كنند كه از نظر رهبران مذهبی هیچ توجیهی ندارد.
من در تحقیقات خود به این نتیجه رسیدم كه اگر به دلایل و مشكلات لجستیكی و تكنیكی نبود، شمار داوطلبان مسلمان خاورمیانه و اروپا كه مایل هستند به عراق بروند، حتی از مبارزان در افغانستان تحت اشغال روسیه در دهه ۱۹۸۰ فراتر می رفت. بسیاری از جوانان قادر به تهیه بلیت اتوبوس یا هواپیما نیستند تا آنها را از مرز سوریه كه قابل دسترس ترین جاده به عراق است، عبور دهد. نیروهای امنیتی عربی نیز نقل و انتقال جوانان را به كشورهای همسایه عراق به شدت تحت نظر دارند. دیگر داوطلبان از راههای دیگری به عراق می روند و از مناطق خارج از كنترل پلیس در مرزهای وسیع عراق عبور می كنند.گرچه بیشترین تعداد مبارزان خارجی، اهل كشورهای حوزه خلیج فارس، به ویژه عربستان سعودی و یمن هستند، اما شمار زیادی از آنان نیز از كشورهای آفریقای شمالی از جمله سوریه، لبنان، مصر، سودان و اردن هستند. به علاوه، تعدادی از جوانان مسلمان كشورهای اروپایی به ویژه فرانسه و انگلستان نیز در عراق جنگیده اند و نیروی بالقوه بیشتری نیز در این كشورها وجود دارند كه در جست وجوی راه هایی برای رسیدن به آنجا هستند. در آنجا، نیروهای زیادی از كشورهای دیگر از جمله مسلمانان و جوانان متعصب وجود دارند. اما مشكل آنجاست كه این جوانان پرشور، مانند همتایان خود در افغانستان، اغلب به دلیل تجربیات خود در عراق از نظر ایدئولوژیكی دچار دگرگونی شده اند. اولین تجربه خون و آتش آنها را در مقابل ستیزه جویی آسیب پذیر كرده است. شواهد نشان از آن دارند كه مبارزانی كه از عراق برگشته اند، در عملیات خشونت آمیز در كشورهای خود دست داشته اند.آیا امكان دارد كه پدیده تراژیك اعراب افغان جای خود را به «اعراب عراقی» بدهد؟ این احتمال نمی تواند نادیده انگاشته شود، زیرا گرچه شمار اعراب مبارز بیشتر از چند هزار گزارش نشده است، اما اگر عراق به دامان یك درگیری فرقه ای تمام عیار سقوط كند.یك ارزیابی از سوی سازمان سیا به این نتیجه رسیده است كه عراق از زمان تهاجم آمریكا، از بسیاری جهات نقشی را كه افغانستان در طول ظهور القاعده در سال های ۱۹۸۰ در عربستان سعودی و دیگر كشورهای مسلمان ایفا كرد، برعهده گرفته است.
مطلب آخر
پرزیدنت بوش و دستیاران ارشدش به جای اعتراف به نقاط ضعف اساسی در تصمیم به حمله به عراق و گرفتن درس های لازم از آن، هرگز از تكرار این كه عراق اكنون «جبهه اصلی جنگ علیه تروریسم» است، برای مردم آمریكا خسته نمی شوند. آنها به طور غیر مستقیم به این امر اشاره دارند كه آنها دشمنان بیشتری با خطرات جدی تری برای امنیت ایالات متحده به وجود آورده اند. رؤسای كنونی و سابق سازمان سیا، یعنی «پورتر جی گراس» و «جورج تنت»، به ترتیب به كنگره اعلام كرده اند كه ضدیت تندروانه با آمریكا و مهارت های به كار گرفته شده توسط القاعده به دیگر افراطیون سرایت كرده است و اینان پشت سر «موج آینده» تروریسم قرار گرفته اند، تروریسمی كه «در آینده قابل پیش بینی همراه با القاعده یا بدون آن در صحنه» باقی خواهد ماند.علی رغم همه این شواهد رسمی، تعداد كمی از دولتمردان بوش بر این نكته صحه می گذارند كه گسترش جنگ علیه القاعده، به تصویر، وجهه و منزلت آمریكا در جهان اسلام لطمه وارد كرده و به همان اندازه صلح بین الملل را مورد تهدید قرار داده و مطابق نتایج صدها مطالعه، گزارش و نظرسنجی، به مبارزه جویی جان تازه ای بخشیده است. نتیجه گیری یكی از كتاب های من نشان داده است كه برعكس آنچه كه منطقی به نظر می رسد، واكنش مسلط نسبت به القاعده در جهان اسلام بسیار خصمانه است، و جدای از مسلمانان معمولی، مسلمانان فعال از آن استقبال نمی كنند. القاعده در جنگ خود با دو جبهه روبروست؛ جبهه داخلی و جبهه خارجی كه جبهه داخلی، حیات آن را به شدت مورد تهدید قرار می دهد.مسلمانان در جبهه های داخلی و خارجی نقشی اساسی در منزوی ساختن القاعده داشته و به طور مشخص به جنگ های چندگانه ای كه علیه شبكه خشونت برپا شده است، كمك كرده اند. از میان همه این درگیریها، بن لادن و همكاران فراملیتی آن، در جنگ عقیدتی یعنی در مبارزه با افكار مسلمین شكست خورده اند. این یك دستاورد حساس بود كه مفسران و سیاستگذاران آمریكایی آن را نادیده گرفتند؛ سیاستگذارانی كه توجه خود را به القاعده و همفكران ستیزه جوی آن معطوف كردند و اشتباهات مبارزان و مخالفت وسیع با آنان را نادیده گرفتند. اگر آنها توجه خود را به طور كامل به كشمكش های داخلی در سرزمین های مسلمین معطوف می كردند، درباره گسترش نظامی آنچه كه آن را «جنگ با تروریسم» می خوانند، تجدیدنظر می كردند و متوجه می شدند كه القاعده یك سازمان حاشیه ای است كه فاقد نهادهای مستحكم كارامد می باشد. اگر آنها به دقت به انتقادهای چند جانبه از القاعده توسط متفكرین مسلمان و نظریه پردازان گوش فرا می دادند، پاسخ سؤالات مكرر خود در مورد اعتدال مسلمانان را یافته بودند. اگر آنها گفتار و كردار مجاهدین و مسلمانان پیشین را بررسی می كردند، متوجه می شدند كه جنبش مجاهدین از القاعده جدا شده و القاعده نماینده و سخنگوی ملی گراهای مذهبی یا افكار عمومی مسلمانان نیست. مفسران و سیاستگذاران آمریكایی همچنین متوجه می شدند كه شكست القاعده در جبهه خانگی - یعنی جهان اسلام - مؤثرترین ضربه برای كوبیدن میخ به تابوت القاعده بوده و هست. ایالات متحده و جامعه بین الملل می توانستند دلایل منطقی برای زنده نگهداشتن و حمایت از نیروهای داخلی كه مخالف افكار ستیزه جویانه نظیر شبكه بن لادن بودند، بیابند. راه آن، اعلام یك جنگ سراسری علیه یك دشمن غیر متعارف شبه نظامی با حمایت اجتماعی ناچیز و یا حتی فاقد آن و تلاش برای سرنگونی دیكتاتورهای محلی نبود. این دقیقاً همان چیزی است كه بن لادن و همپیمانانش امیدوار بودند ایالات متحده انجام دهد. همان گونه كه سیف العادل، فرمانده نظامی القاعده گفته است: «آمریكایی ها طعمه را گاز گرفتند و به تله افتادند».


منبع: سایت FPIF (۲۷ اكتبر ۲۰۰۵)
ترجمه فاطمه موثق نژاد
منبع : روزنامه همشهری