شنبه, ۲۴ شهریور, ۱۴۰۳ / 14 September, 2024
مجله ویستا
نگاهی به ترجمه مهدی غبرایی از موجهای ویرجینیا وولف
انتخاب و گاهی ساختن بهترین کلمات و عبارات در ترجمه که بتوانند در عین دقت، حس و سبک را توأمان از زبانی به زبان دیگر انتقال دهند دشوارترین بخش آن است. اینجا دیگر نه فرهنگ لغت به داد آدم میرسد و نه حتی تسلط کامل بر زبان مبدأ راهگشا خواهد بود.
چنان که بسیاری از مترجمان امروزمان بیتردید زبان مبدأ ترجمههایشان را <فوت آب>اند اما دریغ از یک پاراگراف از این ترجمهها که خوانندهای بتواند آن را بفهمد. در این انتخاب دشوار، تنها چیزی که به کار مترجم میآید، وسعت دامنه لغات او در زبان مقصد است که بیتردید با مطالعه گسترده ادبیات در آن زبان حاصل میشود، زبانی که خوانندگان یا مشتریان نهایی ترجمه، با آن حرف میزنند، مینویسند و میخوانند.
به زعم منتقدان ادبیات قرن بیستم، <موجها> تجربیترین و شاعرانهترین رمان <ویرجینیا وولف> و به زعم من، دشوارترین اثر او برای ترجمه است. <نیویورک تایمز> آن را اثری شفاف، درخشان و صیقلیافته معرفی میکند که زبان آن که به واقع زبانی شاعرانه است به خوبی توانسته احساسات خالص و ناب نویسندهاش را انتقال دهد.
<موجها> حاصل همسرایی شش صدا / شخصیت (برنارد، سوزان، رودا، نویل، جینی و لوئیس) است که کودکی تا کهنسالی خود را در طول یک صبح تا شب و در مقابل پسزمینهای از دریا و آسمان روایت میکنند. این پسزمینه به شکل ۹ تابلو به سبک نقاشیهای <سورا> در آغاز هر فصل و یک جمله تابلووار در پایان رمان جلوه میکند که شاید شاعرانهترین بخشهای رمان نیز همینها باشند. نخستین تابلو به قلم <ویرجینیا وولف> اینگونه شکل میگیرد:
و قلم مهدی غبرایی اینگونه به تابلو رنگ و جلایی فارسی میبخشد:
خورشید هنوز درنیامده بود. دریا و آسمان را نمیشد از هم بازشناخت، جز این که دریا کمی چین و شکن داشت، انگار پارچهای در آن خیس خورده باشد... ص ۴۸
تا اینجا شاید خلق نسخه فارسی تابلو کار شاقی به نظر نرسد (میگویم خلق، چون ترجمه صحیح متن شاعرانه نوعی بازآفرینی محسوب میشود)، اما هنر غبرایی در چند سطر پایینتر و بازآفرینی این تصاویر نمود پیدا میکند:
به ساحل که نزدیک میشدند هر خط هاشور بر میخاست، توده میشد، میشکست و پردهای نازک از سپیداب شن را میپوشانید... ص ۴۸
و با گزینش شگفتانگیز کلمات در نقاشی دوباره این منظره به اوج خود میرسد:
رفته رفته الیاف حریق شعلهور در یک دمه، یک التهاب، ادغام شد که سنگینی آسمان خاکستری پشمین را از روی خود برداشت و آن را به میلیونها ذره نرم آبی بدل کرد... ص ۴۹
در پاراگراف بعد نیز شاهد قدرت ترجمه در ایجاد موسیقی از طریق انتخاب کلماتی (نمنمک و موجک) به عنوان قافیه درونی هستیم:
سطح دریا نمنمک شفاف شد و موجک زنان و پرتلا‡لو فرو خوابید تا این که نوارهای تیره کمابیش محو شدند... ص ۴۹
متن اصلی نیز قافیه درونی دارد اما در آن rippling و ( sparklingمعادل موجک زنان و پرتلا‡لو در ترجمه) هم قافیه شدهاند:
مترجم با تجربهای که در ترجمه شعر و متون شاعرانه داشته، آگاهانه به جستوجوی واژگانی به عنوان قافیه درونی برآمده است تا آهنگ متن را حفظ کند. این قافیهسازیها در جایجای سطرهای آهنگین رمان به چشم میخورد: <کمیبه هم تکیه دادن - من به سوزان، سوزان به برنارد - دست هم را گرفتن، از خیلی چیزها ترسیدن - من از لهجهام، رودا از اعداد...( >مونولوگ لوئیس، ص ۶۹)، <لوئیس هست و نویل هست که کیف به دست...( >مونولوگ برنارد، ص ۷۵)، <حالا از این معبد سرد به میدانهای بازی زرد میرویم.( >مونولوگ لوئیس، ص ۸۳)، <کشتیهایی در آنند که عازم هندوستانند.( >مونولوگ برنارد، ص ۲۲۶)، <نه آن نغمه وحشی شکار، موسیقی پرسیوال؛ بلکه نغمهای دردبار، توحلقی، غریزی، همچنین اوجگیر، چکاوکسان و طنیندار...( >مونولوگ برنارد، ص ۳۲۵.)
برگردیم به دو سطر پایینتر در تابلوی اول و با ترکیبی شاعرانه و درخشان که احتمالاً ساخته خود مترجم است و حاصل جرأت ستودنی او، روبهرو شویم:
گرداگردش دریا زربرق زد. ص ۴۹
.All round it the sea blazed gold
خلاقیت مترجم در ساختن یا یافتن چنین ترکیبهایی به اندازهای است که هر چه متن شاعرانهتر میشود، عمیقتر میتوان در این خیال فرو رفت که شاید خود <ویرجینیا وولف> رمانش را به فارسی برگردانده است! ترکیبهایی از این دست: اسبچه، پرچمک، ساحللبشور، جانشکاف، ژرفاژرف، گروهاگروه، تلسنگ، چالاب، کجتاب، پشتاپشت، لرزلرز، دم دم زدن، هرزاب، نسیمک، سرخاشوب، باد-گزیده، کندآهنگ، عصردمان، چکاوک سان، طنیندار و...
اما شجاعت مترجم در هر چه شاعرانهتر کردن ترجمهاش از متنی که هم به شعر شباهت دارد و هم به داستان، به موارد فوق خلاصه نمیشود. غبرایی تمام قابلیتهای زبان فارسی را به کار میگیرد (و شاید قابلیتهایی هم به آن میافزاید) تا خواننده فارسی زبان را با سبک بسیار متفاوتی از رمان آشنا کند که منتقدان معتبرترین نشریات جهان بر ارزش آن صحه گذاشتهاند.
او گاه با جا به جا کردن ارکان جمله و آهنگین ساختن نثر به این هدف دست مییابد: <حلقه نوری است آویخته و لرزان.( >مونولوگ برنارد، ص ۵۰) یا <پرندهها میپرند. میپرند مثل پاشیدن بذر.( >مونولوگ رودا، ص ۵۲)، گاه با به کار بردن کلمهای در دو یا چند معنا: <برگها مثل گوشهای تیز دور پنجره جمع شدهاند.( >که هم یادآور عمل <گوش تیز کردن> و هم <گوشههای تیز برگها> است - مونولوگ سوزان - ص ۵۰)، گاه با تکرارهایی موسیقیآفرین و فضاساز: <همهمه دوردست انگار با لرزلرز بریده بریده بالهای لطیفی که در افق بالا و پایین میرقصیدند هماهنگ بود.( >تابلوی ششم - ص ۲۲۸) و گاهی نیز با ایجاد مفهوم سکوت از همنوایی <سین>ها در کنار هم: <پرندگان بیجنبوجوش نشستند، اما تند و تند به این سو و آن سو سر میجنباندند. اکنون سرودشان بند آمده بود، گفتی از صدا سیر شده بودند، گفتی سرشاری نیمروز سیرشان کرده بود.( >تابلوی ششم - ص ۲۲۸.) جا دارد به پاس چهار سال وسواس او در ترجمه <موجها> بگوییم: <خسته نباشید آقای غبرایی.>
مترجم: ویرجینیا وولف
سپیده جدیری
سپیده جدیری
منبع : روزنامه اعتماد ملی
وایرال شده در شبکههای اجتماعی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست