سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

فرزند زمان خویشتن


فرزند زمان خویشتن
اگرچه فراموشی رسم روزگار است، ولی تاریخ، نام و یاد مردان روزگار خود را به فراموشی نخواهد سپرد؛ مردانی كه فرزند زمان خویشتن بودند و با حضور خود به اعتبار تاریخ، آبرو بخشیدند.
شهید دكتر مصطفی چمران، یكی از نوادر روزگار خود بود. كسی كه جان بر كف دو دست، نهاده بر طبق اخلاص و معرفت، رفت و در روزگاری، چون ستاره درخشید كه بیش از سایر فضائل اخلاقی اش، شهامت و شجاعت بی نظیرش، جانمایه همرزمانش گردید و خاك وطن را از لوث وجود بیگانگان پاك كرد.
حضور گرمش از دوران مبارزات سیاسی دكتر مصدق و ملی شدن صنعت نفت تا روزگار خستگی پهلوی ها و تحولات روزهای انقلاب اسلامی ایران، بر پهنه تاریخ این مرز و بوم ثبت گردیده و شرح فعالیت هایش از آمریكا و لبنان گرفته تا نمایندگی مردم تهران در مجلس شورای اسلامی و تصدی وزارت دفاع، برگ زرین كارنامه این مرد خداست. او مرد خدا بود، مردی از تبار یاران حسین(ع)، مردی از جنس زمان غربت علی(ع) و خاندانش، مردی از جنس شهامت زینب(س). مردی كه از راهی به وصال دوست لبیك گفت كه كمتر از آن در شأن او نبود .
●فرزند ۱۵خرداد
دكتر مصطفی چمران در سال ۱۳۱۱ در تهران، خیابان ۱۵خرداد، بازار آهنگرها، سرپولك متولد شد. وی تحصیلات خود را در مدرسه انتصاریه، نزدیك پامنار، آغاز كرد و در دارالفنون و البرز، دوران متوسطه را گذراند. در دانشكده فنی دانشگاه تهران، ادامه تحصیل داد و در سال۱۳۳۶ در رشته الكترومكانیك فارغ التحصیل شد و یك سال به تدریس در دانشكده فنی پرداخت. وی در همه دوران تحصیل، شاگرد اول بود. در سال۱۳۳۷ با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز به آمریكا اعزام شد و پس از تحقیقات علمی در جمع معروف ترین دانشمندان جهان در دانشگاه كالیفرنیا و معتبرترین دانشگاه آمریكا- بركلی- با ممتازترین درجه علمی موفق به اخذ دكترای الكترونیك و فیزیك پلاسما گردید.
دكتر چمران از ۱۵سالگی در درس تفسیر قرآن مرحوم آیت الله طالقانی، در مسجد هدایت و درس فلسفه و منطق استاد شهید مرتضی مطهری و بعضی از اساتید دیگر شركت می كرد و از اولین اعضای انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران بود. در مبارزات سیاسی دوران دكتر مصدق از مجلس چهاردهم تا ملی شدن صنعت نفت شركت داشت و از عناصر پرتلاش در پاسداری از نهضت ملی ایران در كشمكش های مرگ و حیات این دوره بود.
بعد از كودتای ۲۸ مرداد و سقوط حكومت دكتر مصدق به نهضت مقاومت ملی ایران پیوست و سخت ترین مبارزه ها و مسئولیت های او علیه استبداد و استعمار شروع شد و تا زمان مهاجرت از ایران بدون خستگی و با همه قدرت خود، علیه نظام طاغوتی شاه جنگید و خطرناك ترین مأموریت ها را در سخت ترین شرایط با پیروزی به انجام رسانید. در آمریكا با همكاری بعضی از دوستانش، برای اولین بار انجمن اسلامی دانشجویان آمریكا را پایه ریزی كرد و از مؤسسین انجمن دانشجویان ایرانی در كالیفرنیا و از فعالین انجمن دانشجویان ایرانی در آمریكا به شمار می رفت كه به دلیل این فعالیت ها، بورس تحصیلی شاگرد ممتازی وی از سوی رژیم شاه قطع شد.
پس از قیام خونین ۱۵خرداد سال۴۲ و سركوب ظاهری مبارزات مردم مسلمان به رهبری امام خمینی(ره) دست به اقدامی جسورانه و سرنوشت ساز می زند و همه پل ها را پشت سر خود خراب می كند و به همراه بعضی از دوستان مؤمن و همفكر، رهسپار مصر می شود و مدت دو سال، در زمان عبدالناصر، سخت ترین دوره های چریكی و جنگ های پارتیزانی را می آموزد و به عنوان بهترین شاگرد این دوره شناخته می شود و فوراً مسئولیت تعلیم چریكی مبارزان ایرانی به عهده او گذارده می شود.
به علت برخورداری از بینش عمیق مذهبی، از ملی گرایی ورای اسلام، گریزان بود و وقتی در مصر، مشاهده كرد كه جریان ناسیونالیسم عربی باعث تفرقه مسلمین می شود، به جمال عبدالناصر اعتراض كرد و ناصر ضمن پذیرش این اعتراض، به چمران و یارانش اجازه می دهد كه در مصر، نظرات خود را بیان كنند.
●حضور فعال در لبنان
بعد از مرگ عبدالناصر، ایجاد پایگاه چریكی مستقل برای تعلیم مبارزان ایرانی، ضرورت پیدا می كند. از این رو دكتر چمران رهسپار لبنان می شود تا چنین پایگاهی را ایجاد كند. او به كمك امام موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان، حركت محرومین و سپس جناح نظامی آن، سازمان امل را براساس اصول و مبانی اسلامی پی ریزی می نماید. این سازمان در میان توطئه ها و دشمنی های چپ و راست، با تكیه بر ایمان به خدا، در پی پیاده سازی اهداف اسلام انقلابی، فعالیت های خود را آغاز نمود.
شهید چمران، از قلب بیروت سوخته و خراب تا قله های بلند كوه های جبل عامل و در مرزهای فلسطین، از خود قهرمانی های بسیاری به یادگار گذاشت و در قلب محرومین و مستضعفین شیعه جا گرفت. شرح این مبارزات با قلمی سرخ بر دامنه كوه های مرزی اسرائیل ثبت گردیده است.
چمران به امید نجات محرومان به همه خوشی ها پشت كرده و به لبنان رفته بود. اوایل حضورش، لبنان آنچنان بود كه او می خواست ولی كم كم شعله های جنگ این كشور را فرا گرفت. جملات زیر، خاطره ای از حضور وی در آن روزهاست: «هر روز به دیدار جوانان جنگنده در سنگرها می رفتم. یك روز كنار خیابان، پشت دیواری بلند ایستاده بودم و كمین گاه های روبه رو را نگاه می كردم، خیابان ساكت بود و من در دنیایی از بهت و حیرت سیر می كردم، آن طرف خیابان در ۱۰متری من، خانه ای بود كه بچه ای دو یا سه ساله در آن بازی می كرد، یك دفعه آن بچه به میان خیابان دوید. بدون اراده فریادی كه تا به حال نظیرش را نشنیده بودم، از اعماق سینه ام بلند شد. در همین حال مادری جوان و مضطرب جیغ زد و با پاهای برهنه به میان خیابان دوید، هنوز دستش به كودك نرسیده بود كه صدای تیر بلند شد، زن چرخی زد و به زمین افتاد، دست بر سینه گذاشت و خون از میان انگشتانش فواره زد. دستش را به طرف بچه دراز كرد و گفت: آه فرزندم، آه فرزندم!...
نتوانستم تحمل كنم، جای صبر نبود، به سرعت خود را به وسط خیابان رساندم، بچه را بلند كردم و خود را به طرف دیگر خیابان به داخل خانه كشاندم، گلوله بر سرم می بارید و بچه زیر بازویم دست و پا می زد. به مادر نگاه كردم، هنوز دستش به طرف فرزند دراز بود. وقتی از سلامت ما اطمینان یافت، آهی دردناك كشید و سرش را بر زمین گذاشت. بچه را در گوشه ای گذاشتم و آماده نجات مادر شدم، در این هنگام، دوستان رزمنده ام از هر گوشه، رگبار گلوله به سمت روبه رو روانه كردند، كمتر از یك ثانیه، مادر را به خانه كشاندم، بچه خود را در آغوش مادر انداخت، مادر آهی كشید و بچه را به سینه سوراخ شده خود فشرد، بچه گریه می كرد و از گوشه چشم مادر، اشك سرازیر بود، بعد از چند لحظه دست مادر، آرام آرام شل شد؛ آری، او جان داده بود».
●... و انقلاب اسلامی ایران
دكتر چمران با پیروزی انقلاب اسلامی، بعد از ۲۱سال هجرت، به وطن باز می گردد. همه تجربیات انقلابی و علمی خود را در خدمت انقلاب می گذارد، خاموش و آرام، ولی فعالانه و قاطعانه به سازندگی می پردازد و همه تلاش خود را صرف تربیت اولین گروه های پاسداران انقلاب در سعدآباد می كند، سپس در شغل معاونت نخست وزیری، روز و شب خود را به خطر می اندازد تا سریع تر مسئله كردستان را فیصله دهد. او در قضیه فراموش نشدنی پاوه، قدرت ایمان، اراده آهنین و شجاعت و فداكاری خود را بر همگان ثابت كرد. در آن شب مخوف پاوه، همه امیدها قطع شده بود و تنها چند پاسدار مجروح و خسته در میان هزاران دشمن مسلح به محاصره افتاده بودند. اكثریت پاسداران، قتل عام شده بودند و همه شهر و تمام پستی و بلندی ها به دست دشمن افتاده بود، باران گلوله می بارید و می رفت تا آخرین نقطه مقاومت نیز در خون پاسداران غرق گردد، ولی دكتر چمران با شهامت و شجاعت و ایثارگری فراوان توانست این شب هولناك را با پیروزی به صبح برساند و جان پاسداران باقی مانده را نجات دهد و شهر مصیبت زده را از سقوط حتمی برهاند. سطور زیر خاطره ای دیگر از شهید چمران درباره نجات پاوه است. «هلیكوپتر ما ساعت ۵بعدازظهر، روی شهر پاوه ظاهر شد. از هر طرف به سوی ما گلوله می بارید، بالاخره هلیكوپتر در میان گرد و خاك به زمین نشست و وارد ژاندارمری شدیم. همه با چشم های نگران و قیافه های وحشت زده از ما استقبال كردند.خداوندا! چه منظره وحشتناكی داشت خانه پاسداران! دختر پرستاری را كه پهلویش هدف گلوله دشمن قرار گرفته بود و خون، لباس سفید او را گلگون كرده بود، از در بیرون می بردند. نه پزشكی بود و نه دارویی. از ۶۰ پاسدار غیرمحلی فقط ۱۶ نفر مانده بودند. از آن تعداد هم ۶ الی ۷ نفر مجروح بودند و در مقابل آنان نیرویی بین ۲ تا ۸هزار نفر با اسلحه سبك و سنگین قرار داشتند كه كوه های اطراف آنجا را به شدت می كوبیدند.
فرودگاه پاوه در دست دشمن بود. به جست وجو پرداختیم و بالاخره محل كوچكی در بالای تپه ای برای فرود هلیكوپتر انتخاب كردیم. ساعت ۲ بعدازظهر هلیكوپتر آمد، آب و نان و خرما و مهمات آورده بود. كشته ها و مجروحان را سوار هلیكوپتر كردیم، آخرین پیام ها را روی كاغذی نوشتم و به خلبان دادم. هلیكوپتر بلند شد، ولی خلبان زیر رگبار گلوله ها كنترل خود را از دست داد، پروانه هلیكوپتر به تپه خورد و شكست، هلیكوپتر سقوط كرد، راستی چه فاجعه بزرگی بود.
برای هیچ كس قابل تحمل نبود، همه دیوانه شده بودند و عده ای شیون می كردند و سر خود را به دیوار می كوبیدند. من نیز برای لحظه ای دنیا در نظرم تیره و تار شد. ولی یك باره به خود آمدم و تصمیم گرفتم كه سنگ شوم، به خدا توكل كنم و با آغوش باز به استقبال سرنوشت بروم. به فرمانده گفتم جوانان خود را به مقر بازگردان و آماده شبی تاریخی باش!
شبی كه قدر ماست و همه فرشتگان به ما درود خواهند فرستاد، به راستی كه چه قدر سخت بود پاسداری خسته و ناامید بتواند در مقابل سیل هزارها دشمن مقاومت كند. می دانستم كه سرنوشت انقلاب ما به شب مخوف پاوه بستگی دارد. با غروب آفتاب جنگ سخت آغاز شد، چه شبی بود آن شب. من هیچ امیدی به صبح نداشتم. با زمین و آسمان وداع كرده بودم و فقط تصمیم داشتم كه در آخرین معركه زندگی، آن چنان ضرب و شستی به دشمن نشان دهم كه هر وقت یاران كفر و نفاق آن را به یاد می آورند، به خود بلرزند. ساعت ۴ صبح قتل و غارت شهر را فراگرفته بود و بلندگوها در وسط شهر مرتب می گفتند: «ما آمده ایم پاسداران و دكتر چمران را سر ببریم.» بالاخره سپیده صبح دمید و هیچ یك از دو نقطه مقاومت ما، (خانه پاسداران و پاسگاه ژاندارمری) سقوط نكرد، صبح روز ۲۷ مردادماه در بالای بام ایستاده بودم، گلوله از هر طرف می بارید كه فریاد پاسداران به هوا بلند شد، گفتند: «امام خمینی اعلامیه ای صادر كرده است.» این اعلامیه سرنوشت كردستان و ایران را دگرگون كرد.
پس از این جریانات، فرمان انقلابی امام خمینی صادر شد و به ارتش فرمان داد تا در ۲۴ ساعت خود را به پاوه برساند و فرماندهی منطقه نیز به عهده دكتر چمران واگذار شد.
با صدور این فرمان و با تكیه بر همه تجارب انقلابی، قدرت رهبری و برنامه ریزی دكتر چمران در عرض ۱۵ روز همه شهرها و راه ها و مواضع استراتژیك كردستان به تصرف نیروهای خودی درآمد و بدین ترتیب كردستان از خطر حتمی نجات یافت.
دكتر مصطفی چمران، بعد از این پیروزی بی نظیر و بازگشت به تهران، از طرف بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، امام خمینی به وزارت دفاع منصوب گردید. وی در پست جدید، برای تغییر و تحول ارتش به یك سلسله برنامه های وسیع بنیادی دست زد كه پاكسازی ارتش و پیاده كردن برنامه های اصلاحی از این قبیل است.
شهید چمران، در اولین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی، از سوی مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد و تصمیم گرفت در تدوین قوانین و نظام جدید انقلابِی، به خصوص در ارتش، حداكثر سعی و تلاش خود را بكند تا ساختار گذشته ارتش را تغییر دهد.
چمران سپس به نمایندگی حضرت امام، در شورای عالی دفاع منصوب شد و مأموریت یافت تا به طور مرتب گزارش كار ارتش را ارائه نماید.
●شروع جنگ تحمیلی
پس از شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، دوران پرتلاش دیگری آغاز می شود. دكتر چمران در آن دوران نمونه كامل ایثار، شجاعت و در عین فروتنی و كار مداوم و بدون سروصدا و فقط برای رضای خدا بود. او بعد از حمله ناجوانمردانه ارتش صدام به مرزهای ایران و یورش سریع آنها به شهرها و روستاها و مردم بی دفاع، نتوانست آرام بگیرد و به خدمت امام(ره) رسید و با نظر ایشان به همراه آیت ا... خامنه ای كه در آن زمان نماینده دیگر امام در شورای عالی دفاع و نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی بود، به اهواز رفت. از آنجایی كه او همیشه خود را در گرداب خطر می افكند و هراسی از مرگ نداشت، از همان بدو ورود دست به كار شد و در شب اول حمله چریكی ای را علیه تانك های دشمن كه تا چند كیلومتری شهر اهواز پیشروی كرده بودند، آغاز كرد.
شهید چمران، گروهی از رزمندگان را به گرد خود جمع كرد و با تربیت و سازماندهی آنان، ستاد جنگ های نامنظم را در اهواز تشكیل داد. این گروه كم كم قوت گرفت و منسجم شد و خدمات زیادی انجام داد. ایجاد واحد مهندسی فعال برای ستاد جنگ های نامنظم یكی از این برنامه ها بود كه به كمك آن، جاده های نظامی به سرعت و در نقاط مختلف ساخته شد و با نصب پمپ های آب در كنار رود كارون و احداث یك كانال به طول حدود ۲۰ كیلومتر و عرض یك صد متر در مدتی كوتاه، آب كارون را به طرف تانك های دشمن روانه ساخت؛ به طوری كه آنها مجبور شدند چند كیلومتر عقب نشینی كنند و سدی عظیم مقابل خود بسازند. این عمل فكر تسخیر اهواز را برای همیشه از سر دشمنان دور كرد.
یكی دیگر از كارهای مهم و اساسی او از همان روزهای اول، ایجاد هماهنگی بین ارتش، سپاه و نیروهای داوطلب مردمی بود كه در منطقه حضور داشتند. بازده این حركت و شیوه جنگ مردمی و هماهنگی كامل بین نیروهای موجود، تاكتیك تقریباً جدید جنگی بود. چیزی كه ابرقدرت ها قبلاً فكر آن را نكرده بودند. متأسفانه این هماهنگی در خرمشهر به وجود نیامد و نیروهای مردمی تنها ماندند. او تصمیم داشت به خرمشهر برود، ولی به علت خطر سقوط جدی اهواز، موفق نشد، ولی چندین بار نیرویی بین ۲۰۰ تا ۱۰۰۰۰ نفر را سازماندهی كرده و به خرمشهر فرستاد كه توانستند در جنگی نابرابر مقابل حملات پیاپی دشمن تا مدت ها مقاومت كنند.
پس از یأس دشمن از تسخیر اهواز، رژیم بعث عراق، سخت به فتح سوسنگرد، دل بسته بود تا رویای قادسیه را تكمیل كند و برای دومین بار به آن شهر مظلوم حمله برد و ۳ روز تانك های حزب بعث شهر را در محاصره گرفتند، روز سوم تعدادی از آنها توانستند به داخل شهر راه یابند كه موجبات برآشفتگی دكتر چمران شد و وی نیز ارتش را آماده ساخت كه برای اولین بار دست به یك حمله خطرناك و نابرابر بزند و خود نیز نیروهای مردمی و سپاه پاسداران را در كنار ارتش، سازمان دهی كرد و با نظامی نو و شیوه ای جدید از جانب جاده اهواز- سوسنگرد به دشمن یورش بردند.
شهید چمران پیشاپیش یارانش به شوق كمك و دیدار برادران محاصره شده در سوسنگرد به سوی این شهر می شتافت كه در محاصره تانك های دشمن قرار گرفت. او سایر رزمندگان را به سوی دیگری فرستاد تا نجات یابند و خود را به حلقه محاصره دشمن انداخت. در این هنگام بود كه نبرد سختی درگرفت، نیروهای كماندوی دشمن از پشت تانك ها به او حمله كردند و او نیز در مصاف با دشمن، از نقطه ای به نقطه دیگر می رفت. كماندوهای دشمن او را به زیر رگبار گلوله های خود گرفته بودند، تانك ها به سوی او تیراندازی می كردند و او شجاعانه و بدون هراس از انبوه دشمن و آتش شدید آنها، سریع و چابك به آتش آنها پاسخ گفته و هر لحظه سنگر خود را تغییر می داد. در این درگیری چمران از دو قسمت پای چپ زخمی شد. با پای زخمی به یك كامیون عراقی حمله برده و آن را به غنیمت گرفت. او به كمك جوان چابك دیگری كه خود را به مهلكه رسانده بود در داخل كامیون نشست و از دایره محاصره خارج شد.
دكتر چمران با همان كامیون خود را به بیمارستانی در اهواز رسانید و بستری شد، اما بیش از یك شب در بیمارستان نماند و بعد از آن به مقر ستاد جنگ های نامنظم رفت و دوباره با پای زخمی به كار خود پرداخت. حتی در همان شبی كه در بیمارستان بستری بود جلسه مشورتی فرماندهان نظامی (تیمسار شهید فلاحی، شهید كلاهدوز، و سرهنگ محمد سلیمی) استاندار خوزستان و نماینده امام در سپاه پاسداران (شهید محلاتی) در كنار تخت او در بیمارستان تشكیل شد. او در همان حال و همان شب پیشنهاد حمله به ارتفاعات الله اكبر را مطرح كرد.
شهید چمران به رغم اصرار و پیشنهاد مسئولین و دوستانش حاضر به ترك اهواز و ستاد جنگ های نامنظم و حركت به تهران برای معالجه نشد. تمام مدت را در همان ستاد گذراند، در كنار بسترش و در مقابلش، نقشه های نظامی منطقه، مقدار پیشروی دشمن و حركت نیروهای خودی نصب شده بود و او كه قدرت و یارای جبهه رفتن را نداشت، دائماً به آنها می نگریست و مرتب طرح های جالب و پیشنهادهای سازنده در زمینه های مختلف نظامی، مهندسی و حتی فرهنگی ارائه می داد.
كاظم شیخلر
منبع : روزنامه همشهری