شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

مهدی گاوکش


مهدی گاوکش
مهدی گاوكش در كوی سرپولك تهران سردسته شمرده می شد و تعدادی از جوانان را با خود همراه ساخته بود. از پیروان و هواداران آیت الله بهبهانی بود و در قهوه خانه از عین الدوله بدگویی می كرد.
عین الدوله كه همواره از بهبهانی خشمناك بود و كینه او را به دل داشت، از شنیدن آنكه یكی از پیروان او چنین بی پروا بدگویی او را می كند برآشفت و تمام خشم خود را به یكباره بر سر مهدی فرود آورد. دستور داد شبانه به خانه او ریختند و آنچه توانستند دریغ نداشتند. خود او را دستگیر كردند، زن آبستن او را چنان زدند كه فرزندش را سقط كرد، یك پسرش را در حوض آب خفه كردند و مابقی افراد خانواده مهدی را از بزرگ و كوچك مورد ضرب و شتم قرار دادند. با همه این سیاهكاری ها از غارت و تاراج منزل او نیز نگذشتند. فردای آن روز مهدی را نزد عین الدوله بردند و شكنجه بسیار كردند و به زندان انداختند و تا مدت ها از او خبری نبود، بسیاری در انتظار شنیدن خبر مرگ او بودند.
این رفتار ستمگرانه عین الدوله به مردم گران افتاد. یك عده سخت ترسیدند و خود را كنار كشیدند و یك دسته خشمگین تر شده و در راه آزادی كوشش و پافشاری بیشتری كردند. فاجعه خانواده مهدی گاوكش احساس عمومی را جریحه دار كرده بود.
در این میان مردم به شیوه هرساله روزهای سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم جمادی الاول را به نام اینكه روزهای وفات دختر پیغمبر است، به سوگواری پرداختند و نشست ها برای روضه خوانی برپا كردند. در یكی از آن روزها آیت الله طباطبایی در خیل انبوه مردم بالای منبر رفت و به یك رشته سخنان بس دردناكی پرداخت.
طباطبایی با زیركی نخست به نیكی یاد شاه كرد، سپس گفت كه او بیمار است و سخنان ما را به او نمی رسانند. او گفت: می گویند ما شاه را نمی خواهیم، ما مشروطه طلب و جمهوری خواهیم و با اینها می خواهند شاه را از ما برنجانند. ولی ما تنها عدالتخانه می خواهیم، مجلسی كه جمعی در آن باشند و به درد مردم و رعیت برسند. سپس به یاد بیدادگری های دولتیان پرداخت و داستان فارس و مانند آن را یادآوری كرد و در پایان چنین گفت: «ای مردم شما مكلفید به رفع ظلم.» سپس داستان ستمگری عثمان و برانداختن او را در آغاز اسلام یاد كرده چنین گفت: «امروز هم باعث ظلم یك نفر است كه اتابك باشد. او را علاج كنید و...» سخن را به بدی خودكامگی (استبداد) و زیان های آن كشانید و در میان سخن، سرگذشت دلسوز مهدی گاوكش را یاد كرد: «مردی می رود پی طبیب كه بچه اش خناق گرفته بلكه او را معالجه كند، در راه بیچاره را گرفته تا صبح نگه می دارند، صبح كه برمی گردد پسرش مرده است. دیگری زنش حامله است می روند پی ماما، او را می گیرند، صبح كه برمی گردد زن و طفل هر دو مرده. كدامیك از كارها را بگویم؟!اگر بدانید در این شب ها چه ظلم ها كه می شود، مردم كه یاغی دولت نیستند یك كلمه عدل كه این همه داد و فریاد و صدمه ندارد.» سپس گفت: «مردم بیدار شوید، درد خود را بدانید، دوای درد را پیدا كنید و زود در مقام معالجه برآیید.»
هاشم باروتی
منبع : ایران یکصد سال پس از مشروطیت