سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا
یک هیچ به نفع تماشاگر
اسکار هشتاد و یکم در حالی به پایان رسید که کلا حال و هوای سینما در سالی که گذشت بیشتر ابری بود تا آفتابی. اعتصابهای پیدرپی اهالی سینما (مهمتر از همه ضعفها، اعتراضهای فیلمنامهنویسان هالیوودی)، تولید کم فیلمهای مستقل، بازنشسته یا کم کار شدن بسیاری از غولهای پا به سن گذاشته سینما؛ تحولات سیاسی در ایالات متحده و خیلی از عوامل ریز و درشت دیگر باعث شد روند نزولی سینما در سال ۲۰۰۸ به پایینترین سقوط برسد، اما ۵۸۰۰ نفری که عضو آکادمی علوم سینمایی آمریکا هستند، مانند سنوات گذشته آرای خود را اعلام کردند و جوایز اسکار هشتاد و یکمین دورهاش به برندگان رسید. دورهای که فقر رقابت در بیشتر رشتهها در آن بیداد میکرد.
در میان فیلمهای برتر سال با ۵ فیلمی سروکار داشتیم که عمدتا آثاری شاخص به حساب نمیآمدند؛ اما خلق و خو و سلیقههای خاص آکادمی و اعضایش اینقدر بالا و پایین دارد که دیگر کار از شگفتزده شدن گذشته میلیونر زاغهنشین"Slumdog Millionaire" برترین فیلم سال شد و مورد عجیب بنجامین باتن را با سر به جهنم فرستاد.
از پیش هم معلوم بود که فراست/ نیکسون، میلک و کتابخوان هیچگونه شانسی برای تصاحب اسکار بهترین فیلم سال ندارند. فیلم هالیوودی بالیوودی البته ۷ اسکار دیگر هم برد تا برای یکشب هم که شده یک میلیارد و ۲۰۰ میلیون نفر هندی اگر شب را با شکم گرسنه به زمین میگذارند، حداقل با لبخند به خواب فرو بروند.
داستان برای فراست/ نیکسون، میلک و ریدر البته کمی تا قسمتی خوشحالکننده هم بود. میلک با شان پن (در عجیبترین پروفرمانس زندگیاش) به یک اسکار عالی رسید و این قصه برای ریدر یا کتابخوان هم با کیت وینسنت تکرار شد. اما دارودسته بنجامین باتن و خیل طرفداران این فیلم بدجوری باختند. ۱۳ نامزدی آنها در اسکار ۸۱، هیچ یمنی برایشان نداشت؛ ولی نامزدی دهگانه میلیونر زاغهنشین برایشان ۸ اسکار ناقابل به همراه داشت. به نظر میرسید حداقل هنوز سینما نفس میکشد، اما با اتمام مراسم اعطای جوایز اسکار این روند به خواب و خیالی به کابوس تبدیل شد.
پس از سالها فیلمی سراسر در قالب استانداردهای واقعی سینما به نام مورد عجیب بنجامین باتن متولد شد، ولی قافیه را به فیلمی شلوغ و بزن بکوب باخت. باید ردپای انگلیسیهای موذی را در این روند جستجو کرد. گلدن گلابیها هم که ۲ ماه به سیم آخر زده بودند. حالا اسکارنشینها هم قطعا سرشان را بالا میگیرند! وقتی اسکار بهترین فیلمبرداری! اسکارهای بهترین تدوین تصویر و صدا و اسکارهای آواز و موسیقی به میلیونر زاغهنشین رسید، کابوس هم به پایان رسید؛ اما مزه این کابوس علیالظاهر بدجوری تلخ است و تحمل کردنش شکنجهای عظیم مینماید.
● نقابهای یک بار مصرف!
ظاهرا این فرصتهای تمجید و تشکر که قانونا و عرفا به خلقالله برنده اسکار میدهند؛ عمدتا به محلی تبدیل میشود برای زدن نقاب به چهره یا برداشتن آن! و حالا اگر کسی این شانس را داشته باشد که یکی ۲ باری برود آن بالا؛ تعداد ماسکها ممکن است افزایش پیدا کند. همینجا هم البته باید حساب یکسری غولها مثل جک نیکلسون، مارتین اسکورسیزی و یکی ۲ نفر دیگر را جدا کرد. چسب آنها برای چسبانیدن ماسکهای کذایی چندین دهه است خشک شده و نیازی به این بازیها ندارند؛ اما وقتی آدم معقولی مثل شان پن برای دومین بار میبرود آن بالا و نقاب ضدجنگیاش را کنار میگذارد و آرزو میکند جماعت همجنسباز در تمام ایالتهای آمریکا به حق و حقوق! خود برسند؛ آدم میخواهد برود و سرش را بکوبد به دیوار. یا دیالوگهای پس از گرد راه نرسیدهای مثل داستین نسبلک که اسکار بهترین فیلمنامه اورژینال را برد.
اسکورسیزی باید یک عمر صبر کند تا به اسکار برسد ولی میلیونر زاغهنشین که قرار بود روی دیویدی و ویاچاس و خاک بخورد توی فروشگاهها، توزیعکننده پیدا میکند و فروشش سر به فلک میزندآن هم برای فیلم میلک. اما شوخی واقعی و اصلی مراسم و اصلا بهترین قسمت آن بعد از اهدای اسکار بهترین فیلمبرداری به میلیونر زاغهنشین؛ آمدن جری لوئیس نازنین به صحنه بود. ۴ تا جمله راستکی گفت و برای عاقبت بخیری سینما دعا کرد و رفت. اما همین شیرینی نیز بلافاصله از کف رفت؛ جایی که در نادرترین اتفاق ممکن؛ جماعت «میلیونر زاغهنشین» شامل بازیگران تا مسوول نردبان و توزیع فلفل هندی، پریدند روی سن تا اسکار بهترین فیلم را قاب بزنند. معلوم نبود چه اتفاقی افتاده؛ دنی بویل با حماقتهای ذاتی یک تازه به دوران رسیده به همراه بقیه صحبت کردند و از زمین و زمان گفتند و روی اعصاب مردم حاضر در سالن و تماشاگران تلویزیون پاتیناژ بازی کردند و دست آخر احتمالا با پس گردنی مسوول سالن حاضر شدند بروند سرجایشان! ای کاش جری لوئیس در لحظه آخر مراسم روی صحنه میرفت تا تجدید دیدار با او؛ کمی تا قسمتی حال و هوای اسکار ۸۱ را عوض میکرد... .
● پرخرجها و کمخرجها!
بنجامین باتن به عنوان یک اثر اقتباسی کلان و با بودجهای ۱۵۰ میلیون دلاری به اکران رسید. خب طبیعی است که فیلمی پر خرج محسوب شود. اما خوش ساختی فیلم و احترامی که دیوید فینچر به تماشاگران سینما میگذارد مبنی بر این که حرف حساب و تصویر معقول به تماشاگر نشان دهد (فیلم ۷ را به یاد بیاورید و دست بر قضا زودیاک را فراموش کنید) باعث میشود که هر سنت فیلم در جهت خوش ساختی فیلم کار شود.
آن سو با میلیونر زاغهنشین، میلک، کتابخوان و حتی کشتیگیر طرف هستیم با یک دوجین فیلم دیگر که بودجه محدودی داشتند و دیگر مشخص است که هر فیلم کمخرج و کمهزینهای محصول سینمای مستقل آمریکا نیست. بلکه فیلمی که حاصل تولید صددرصدی در هالیوود هم باشد میتواند چیزی حدود ۲ تا ۲۵ میلیون دلار هزینه داشته باشد. هزینهای که در عرف رایج سالهای اخیر بشدت کم نشان میدهد. ولی خب تبلیغات حساب شده حال و هوای سیاسی دنیا و هزارویکفاکتور دیگر میتواند هم سینما و هم اسکار را تکان دهد. برای همین است که اسکورسیزی باید یک عمر صبر کند تا به اسکار برسد ولی میلیونر زاغهنشین که قرار بود اصلا از همان اول کار برود روی دیویدی و ویاچاس و خاک بخورد توی فروشگاهها، توزیعکننده پیدا میکند و فروشش سر به فلک میزند.
میلیونر زاغهنشین با بودجهای معادل ۲۵ میلیون دلار (آنچه خودشان اعلام کردهاند) و میلک با بودجهای ۱۵ میلیون دلاری ساخته شدهاند و به ترتیب هر کدام برای ۱۰ رشته و ۸ رشته نامزد دریافت اسکار هشتاد و یکم شدند. در کنار اینها البته باید «استرالیا» را هم ذکر کرد که البته فقط در یک رشته نامزد اسکار شد و بودجه ساخت آن ۱۳۵ میلیون دلار بود.
به اینها البته «کتابخوان» با بودجه ۳۲ میلیون دلاری، «کشتیگیر» و «تردید» را هم اضافه کنید که مانند میلک بودجهای ۱۵ میلیون دلاری داشتند و هر کدام هم سهمی کم و زیاد در اسکار امسال داشتند. ضمن این که دست بر قضا حضور کمخرجها بسیار پررنگتر از پرخرجها بود و شاید سابقه نداشته که این چنین فیلمهای پرخرج و پرهیزنه در اسکار ضربه فنی شوند. هرچند باید این کمخرجها را باز هم در ۲ گروه طبقهبندی کرد، فیلم کمخرج مستقل که برنده اسکار هم شده یا نشده و فیلم کمخرج غیرمستقل که حالا عنوانی به دست آورده یا ناکام شده است. ضمن این که اگرچه هنوز سینمای مستقل منزلت خود را از دست نداده و چسباندن عنوان مستقل روی یک فیلم میتواند برایش امتیازی خاص به حساب بیاید، اما فاصله کمخرجها و مستقلها و غیرمستقلها و تشخیص دادنشان از هم با این روند کمکم دارد به کاری غیرممکن تبدیلمیشود.
مهدی تهرانی
منبع : روزنامه جامجم
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست