دوشنبه, ۲۸ خرداد, ۱۴۰۳ / 17 June, 2024
مجله ویستا


پارسونز و جهان معنی


پارسونز و جهان معنی
این نوشته صرفا به بررسی نظری رهیافت جامعه شناختی پارسونز می پردازد ، اما برای مطلب آینده ، می خواهم یک پدیده اجتماعی را از نگاه پارسونز بررسی نمایم ، شاید هم بر مبنای بینش کاکردگرایی یک داستان نوشتم ! در پایان این مطلب هم سعی کرده ام به ایرادهایی که نسبت به پست قبلی ( کارکردهای اجتماعی فوتبال ) وارد شده تا حد ممکن پاسخ دهم.
به نظر می رسد درک بهتر مدل جامعه شناسی پارسونز نیازمند فهم مفروضات انسان شناختی ، روش شناختی و هستی شناختی او است. پارسونز با برداشتی از مفهوم انسان آغاز می کند ، و بر مبنای آن روش جامعه شناسی اش را پی ریزی می نماید و از آنجا به درک هستی شناسانه ای از جهان می رسد.
از نظر پارسونز ( و دیگر کارکردگرایان ) انسان پیش از هر چیز یک ارگانیزم زیستی است که همچون هر نوع ارگانیزمی بزرگترین هدفش « بقاء » است. در نظر گرفتن انسان به مثابه ارگانیزم و میل به بقاء دو نتیجه را در پی دارد:
۱) انسان موجودی است که قبل از همه تمایل به برآوردن نیازهای اولیه و فوری اش ( حال به هر شکل ) دارد.
۲) ارگانیزم در مقابل آسیب های محیطی و اجتماعی ابزارهای دفاعی را پیش بینی کرده است.
پس از آنجا که زندگی اجتماعی همواره با کمبود منابع و امکانات و همچنین انواع مختلفی از خطرات همراه است ، انسان طبیعتا برای برآورده ساختن نیازهای فوری اش موجودی منفعت طلب می گردد و در مقابل آسیب های محیطی و اجتماعی حالتی تهاجمی و شرور به خود می گیرد. این دو ویژگی ( منفعت طلبی و شرارت ) که زاده زندگی جمعی هستند ، باعث می گردد که انسانها نتوانند درک مناسبی از کلیت زندگی اجتماعی و ضروریات آن داشته باشند ، در نتیجه جامعه به طور طبیعی به سوی بهم ریختگی پیش می رود.
این شیوه برداشت از انسان و ماهیت او ، پارسونز را به سطحی فراتر از کنشگر ، به سطح ساختارها ، می کشاند و او را به سوی درکی سیستماتیک ( نظام یافته ) از حیات بشری پیش می برد و پایه های روش شناختی اش را تشکیل می دهد.
از نظر پارسونز میان علوم طبیعی و علوم اجتماعی از لحاظ روش تحلیل واقعیت تفاوتی نیست و هر دو در کار علمی شان بر شیوه « بازسازی ذهنی واقعیت » تاکید می کنند. از نظر او علم اساسا « تحلیلی » است یعنی این که واقعیت را با نمادهای مفهومی بازسازی می کند. این نمادها بازتابهای خالص عینی نیستند ، اما جنبه های مهم آنرا در بر می گیرند و تصویر ذهنی از راه حک و اصلاح تصویرهایی که واقعیت به او بر می گرداند ، پیوسته سازگار می شود. از این جهت نزدیک به مفهوم « نمونه آرمانی » وبر است.
از این شیوه بازسازی ذهنی درک سیستمی یا نظام مند حیات بشری استخراج می شود که آنرا همچون کلیتی در نظر می گیرد که شامل مجموعه ی منسجمی از اجزاء متمایز و در عین حال بهم پیوسته می باشد که فهم وابستگی های متقابل میان این اجزاء و نظم و کنش متقابل پیچیده ای که میانشان هست ، محتوای آنرا مشخص می سازد.
اما غایت بنیادین این سیستم ( نظام فراگیر جهانی ) ، همچون ارگانیزم انسانی ، « بقاء » ست که پارسونز در بازسازی ذهنی اش با ارائه سه مفهوم اساسی را برای دستیابی به این منظور ، جهت گیری هستی شناسانه اش را مشخص می کند:
۱) واقعیت غایی.
۲) میل به تعادل.
۳) نظام کنش.
مفهوم واقعیت غایی که در نظریه عمومی کنش بالاترین سطح اطلاعات و نظارت را داراست ، تا اندازه ای پیچیده است. ریتزر از زبان جکسون توبی آنرا « گرایش کلی جوامع بشری به برخورد نمادین با عدم قطعیتها ، دلواپسیها و فجایع زندگی بشری » می داند و باز توبی معتقد است که آن « صبغه ای مابعدالطبیعی » داشته است هر چند که پارسونز مابعدالطبیعی بودن آنرا رد می کند.
به اعتقاد من جایگاه مفهوم « واقعیت غایی » در بالاترین سطح از نظریه عمومی کنش قرار نداشته و این مفهوم فراتر از این نظریه و حتی سیستم نظام جهانی و حتی فراتر از نیاز اساسی هر سیستم یعنی « بقاء » است. آن غایتی است که سیستم به عنوان ابزاری برای « انتشار » آن در حیات انسانی و طبیعی بوجود آمده است. اما از آنرو که « واقعیت » است ، مابعدالطبیعی نبوده و برخاسته از زندگی آدمیان می باشد و از آنجا که « غایی » است ، بازتاب غایات حیات بشری است.
اجازه بدهید برای روشنتر شدن مبحث ، در پرانتز ، از بحثی که دکتر سروش درباره اخلاق داشت یاد بکنم و در ذیل آن مفهوم واقعیت غایی را توضیح بدهم. سروش در کتاب « اخلاق خدایان » میان دو گونه اخلاق تمایز می گذارد: آن دسته از مفاهیم اخلاقی که برای زندگی کردن اند ( مثل صداقت ، مهربانی ، آزادی و ... ) و آن دسته دیگر که زندگی برای آنهاست ( مثل رستگاری ، شهادت ، عشق و ... ) ، نوع اول مفاهیم اخلاقی بکارمان می آید تا همزیستی بهتری با یکدیگر داشته باشیم اما نوع دوم از مفاهیم اخلاقی غایتهای زندگیمان را تشکیل می دهند ، زندگی می کنیم تا بدان ها برسیم. مفهوم واقعیت غایی چیزی از جنس همین مفاهیم است. سیستم یا نظام فراگیر جهانی از طریق این غایت بنیادین که در تمامی آن انتشار یافته است ، معنی می یابد و بقاء آن معنادار می شود.
اما پس از تبیین واقعیت غایی ، پارسونز به خود سیستم می پردازد و اجزاء مختلف « جهان زیست » خویش را باز می نماید. جهان زیست پارسونز حاوی جنبه های مختلف و متنوع حیات انسانی همچون معانی ، نمادها ، الگوهای فرهنگی ، ساختارهای اجتماعی ، کنشگران و محیط طبیعی و فیزیکی است که پارسونز آنرا به مثابه سیستم ( نظام ) در نظر می گیرد.
این شیوه پردازش واقعیت ، نظریه او را بسیار منسجم تر و جامع تر از کار دورکیم و اسپنسر می کند. محیط ارگانیک در اندیشه دورکیم و ارگانیزم در مدل اسپنسر ول و رها شده به حال خود است ، جامعه در روند تکاملی خویش تمایز یافته است ولی هنوز پیوندهای محکمی میان اجزاء دیده نمی شود. دورکیم در نهایت به « وجدان جمعی » پناه می برد که به شکل ضعیفی می کوشد میان این جامعه تمایزیافته ارتباط برقرار کند.
اما پارسونز از مفهوم « تعادل » به عنوان عاملی بهره می برد که انسجام اجزاء مختلف درون سیستم را تضمین می کند. در اینجا او تعادل را به عنوان پیش فرض و نقطه عزیمت بکار گرفته و معتقد است که کنشگر ( در اینجا منظور تنها فرد انسانی نیست ، گاه ممکن است یک نهاد اجتماعی باشد ) از طریق اعمالش همواره میل به بر هم زدن تعادل در درون سیستم دارد. این کنش ، واکنشی هم ارز یا تقریبا هم ارز را می آفریند و تعادل سیستم را بر هم می زند ، در واقع تعادل مفهومی نظری است که سیستم هیچگاه به آن نمی رسد ، اما در مقابل عدم تعادل میان کنشگر و وضعیتی که در آن قرار گرفته ( شامل محیط فیزیکی ، کنشگران دیگر و فرهنگ عمومی ) همیشگی و عینی است.
این خاصیت میل به تعادل عاملی است که در نظریه دورکیم و اسپنسر ( و حتی کنت ، که شاید اگر می توانست پیوندهایی عینی را به منظور همبستگی دوباره در جامعه اثباتی اش بیابد ، آخر عمری آنقدر حرفهای عجیب غریب نمی زد ) دیده نمی شود و همین امر آنها را در تصور برقراری پیوندهای دوباره در یک جامعه تمایز یافته با مشکل مواجه می سازد.
چگونگی این میل به تعادل خود را از طریق « سیستم نظارت درونی » نشان می دهد که پارسونز آنرا با « نظام کنش » تبیین می کند. این نظام از دو جزء اساسی تشکیل شده است: ساخت و کارکرد.
عناصری همچون واقعیت غایی ، نظام فرهنگی ، نظام اجتماعی ، نظام شخصیتی ، ارگانیزم رفتاری ، محیط ارگانیک و جسمانی که در مراتب سیبرنتیک ، از آنها یاد شده است ، عناصر ساختی نظام کنش را می سازند که در تعامل میان کنشگر / وضعیت ، وضعیت ساختاری و محیطی او را می سازند و کنشگر در محدوده ای که آنها برایش تعیین می کنند ، و از طریق آنهاست که امکان کنش می یابد. در واقع در این سلسله مراتب سیبرنتیکی ، که از عدم آگاهی مطلق ( در محیط فیزیکی و جسمانی ) به آگاهی مطلق ( در واقعیت غایی ) حرکت می کند و این آگاهی بیشتر امکان نظارت را بر عناصر ناآگاه تر در این سلسله مراتب ممکن می سازد ، نظام شخصیتی را که بر اندیشه و عمل کنشگر آزاد تاکید دارد تحت نظارت نظام اجتماعی ، نظام فرهنگی و واقعیت غایی ( به عنوان سرچشمه و هستی تمامی این پیکره واحد ) قرار می دهد ، یعنی نوع کنش کنشگر را ، منزلت و نقش او در نظام اجتماعی و همچنین نوع کنش دیگران ، نمادها و هنجارهای فرهنگی ، و معنی ای که جهان هستی بر ذهنیت سیستم تحمیل کرده است ، تعیین می کند. از این منظر انفعال و تسلیم بودن کنشگر در نظریه پارسونز مشخص می شود.
و در نهایت می رسیم به پیش فرضهای کارکردی نظام کنش ، که شامل سازگاری ، دستیابی به هدف ، یگانگی و حفظ الگوهای فرهنگی می باشد. در اینجا باید بر دو واژه « پیش فرض » و « کارکرد » تاکید ویژه ای داشته باشیم. پیش فرض به معنای خاص کلمه نشان از وضعیتی پیشینی دارد که برخاسته از ذهنیت نظریه پرداز است ، نوعی مفهوم سازی ذهنی است که برای نظام کنش پیشبینی می شود و ممکن است با واقعیت تطابق نداشته باشد ، و کارکرد عواملی را در نظر می گیرد که نظام کنش بواسطه آنها امکان « دوام » می یابد. به عنوان مثال پیش بینی می شود که نظام کنش برای دوام خویش نیاز به « سازگاری » با محیط دارد یا به منظور بسیج نیروهایش ، ابتدا باید مقاصد و هدفهایی را برای خویش تعیین نماید.
این سلسله مراتب سیبرنتیک که میان عناصر ساختی وجود دارد و پیش فرضهای کارکردی که برای دوام آن در نظر گرفته شده است ، در نهایت موجبات انسجام هر چه بیشتر سیستم را فراهم می آورد و این توانایی را به او می بخشد که بتواند دگرگونی های شدیدی که باعث از هم گسیختگی ساختارها می گردد را در درون خویش هضم نموده و آنرا به شکل تحولی قاعده مند و سامان مند مدیریت نماید تا « تعادل » میان نظامهای فرعی کنش و عناصر ساختاری درون سیستم را حفظ نماید و کلیت آنرا به سوی « واقعیت غایی » مشخص رهنمون گردد.
http://social-me.blogfa.com/
علیرضا عزیزی