چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
حافظ و الهامپذیری از معارف توحیدی حضرت علی (ع)
مسئله تأثیر مناجاتهای حضرت علی علیهالسلام در گستره تاریخ، بر صاحبنظرانِ همه شاخههای علوم، مسئلهای غیرقابل انكار است. در میان شخصیتهای اثرپذیر از سالك عارفان، الهامپذیریِ «لسان الغیب» حافظِ معرفت، مسئلهای خاص است كه به طور مبهم، در محافل علمی و ادبی مطرح شده است. نوشته حاضر الهامپذیریِ حافظ از امیر عارفان علی علیهالسلام ، در مبانیِ معرفتی را به تصویر میكشد. اینكه حافظ از لحاظ مبانیِ هستیشناختی، خداشناختی و جهانشناختی، و از جنبه شهودی ـ عرفانی، قدم جای پای استاد عارفان نهاده مهمترین تصویرِ حاصل از این نوشته است؛ همان نكتهای كه داعیه خود حافظ نیز به شمار میرود.
از میان ظرایف عرفانیِ حافظ، چهار نكته ظریف معرفتی از الهامپذیریهای او از ساحتِ علوی به بحث گذارده شدهاند:
۱) نازِ عارفانه عاشق به ساحتِ محبوب (محتوای مناجاتها)؛
۲) عرصه حكومتِ عشق؛
۳) آتش عشق؛
۴) خضوع عارفانه.
● مقدّمه
حافظ فقط با توجه به دیوان اشعارش، قابل بازشناسی است؛ چرا كه هیچ سند تاریخی معتبری (جز چند مورد خاص) درباره شخص و شخصیت او در دست نیست، جز دیوان اشعار (با همه دستكاریهایی كه در اشعار آن وجود دارند.) با صرف نظر از اینكه او چه نوع شخصیتی داشته است، عارف بوده یا فیلسوف، متكلّم بوده یا فقیه، مفسّر بوده یا محدّث، شاعر بوده یا ادیب و به دور از هرگونه قضاوتی درباره شخصیت وی، میتوان دیوان اشعارش را به عنوان منبع شناسایی درباره مسائل گوناگونی مثل اوضاع اجتماعی، علمی و مذهبی، از زمان، شخص و شخصیت وی مورد بررسی قرار داد و در حدّ احتمال ـ نه یقین ـ درباره این شخصیت كم بدیلِ تاریخ ایران و اسلام سخن گفت.
در دیوانی كه از حافظ در دست است، اصطلاحات فراوانی وجود دارند كه بیانگر روند كلی علم و دانشِ حافظ از دین و علوم دینیاند؛ اصطلاحاتی مثل «قرآن و چهارده روایت» در قرائتِ آن،(۲) نماز و احكام،(۳) حدیث،(۴) تفسیر،(۵) توحید،(۶) حكمت،(۷) كلام،(۸) نجوم و هیئت،(۹) عرفان و مكتب حقایق،(۱۰) علم الحروف و الاعداد (ابجد)،(۱۱) و بسیاری از اصطلاحات و اصول درباره علوم گوناگون و تاریخ اقوام و انبیا كه در جای جای دیوان حافظ موج میزنند.
اینكه حافظ شیعه بوده یا سنّی و چه نوع اعتقادی نسبت به اهل بیت پیامبر علیهمالسلام داشته، موضوع دیرینی است كه اختلاف نظرهای بسیار در آن، نشان از بیثمر بودن بحث دارد (با اینكه شیعه بودن او در اصول دین و مذهب را میتوان از دیوان اشعارش به تصویر كشد، بر خلاف مذهب عملی و فقهی.) اما بیهیچ شكی او متأثر از قرآن، منابع روایی (شیعه و سنّی) و تاریخ اسلام بوده است و بررسی دقیق كلّ دیوانش این تأثیرپذیری را آشكار میكند. در میان اینگونه تأثیرپذیریهای حافظ از معارف دینیِ اسلام و تشیّع، كه خود نیز بدانها تصریح دارد، اثرپذیری او از اهل بیت علیهمالسلام و به ویژه شخصیت، گفتار و معارف ناب امیرعاشقان و عارفان علی علیهالسلام ، بخشی از اشعار دیوانش را در این قالب و محتوا متبلور ساخته است. اظهار علاقه و تأثیرپذیری حافظ از خاندان پاك پیغمبر و حضرت مولیالموحّدین علی علیهالسلام را در این ابیات میخوانیم:
مردی ز كننده در خیبر پرس
اسرار كرم ز خواجه قنبر پرس(۱۲)
قسّام بهشت و دوزخ، آن عقدهگشای
ما را نگذارد كه درآییم ز پای(۱۳)
تا كی بود این گرگ ربایی؟
بنمایسرپنجه دشمنافكن، ای شیر خدای!
حافظ! اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق بدرقه رهت شود همّت شحنه نجف.(۱۴) این بیت بیانگر این نكته است كه «قدم زدن در راه خاندان پیغمبر علیهمالسلام » شرط مهمی برای بهرهمندی از «عنایتها و هدایتهای ولایت امیر عاشقان علی علیهالسلام » است. این نوع اظهار گرچه بیانگر اعتقاد و یا ایمان قلبی حافظ بر خلافت و امامت ظاهری ائمّه طاهرین علیهمالسلام نیست كه جنبه كلامی و تاریخی دارد، اما به طور حتم، بیانگر ایمان و اعتقاد شهودی و معرفتی وی بر ولایت و هدایت باطنی آن خاندان پاك است كه جنبه عرفانی و معرفتی دارد (و این مسئله همان شیعی بودنِ حافظ در اصولِ اساسی و معارف ناب است)؛ همانگونه كه ظاهرا خودِ حافظ در غزل «پیرانه سر با عشق جوانی» به این نكته تصریح داشته و ترنّم كرده است:
از رهگذر خاكِ سر كوی شما بود هر نافه كه در دست نسیم سحر افتاد.(۱۵) دلیل این گزاره شرطی كه مبنی بر اعتقاد قلبی به ولایت و هدایت باطنی خاندان نبوّت است، دریافت و شهود یقینی و تجربه قلب پاك حافظ از «نقضِ شرطِ آن» است كه اینگونه بیان میكند:
بس تجربه كردیم درین دیر مكافات
با درد كشان هر كه در افتاد برافتاد.(۱۶)
● اصطلاحات عرفانی دیوان حافظ
الف) دردكشان
منظور از «دردكشان»(۱۷) همان چهارده نور پاك است كه از نظر حافظ، عشق و محبت آنان در روز «الست» به كام ما ریخته شده است:
برو ای زاهد و بر دردكشان خرده مگیر كه ندادند جز این تحفه به ما روز «اَلَست».(۱۸) به نظر میرسد كه این بیت دقیقا بیانگر الهامپذیری حافظ از روایتِ مربوط به گردن نهادن بر ولایت دردكشان عالم باشد كه امام صادق علیهالسلام فرمود: «میثاق از بنی آدم بر ربوبیت خدا، رسالتِ آخرین پیامبر و فرستادهاش، و امامت امیرالمؤمنین و ائمّه بود؛ پس خدا گفت: آیا من مالك شما، محمّد پیامبر، و علی و اولادش ائمّه هدایتگرِ شما نیستند؟ و فرزندان آدم پاسخ دادند: چرا، ما همه بر این حقیقت گواه گشتیم.»(۱۹)
از همینرو، او خوش سرایید:
چهارده ساله بتی چابك و شیرین دارم كه به جان حلقه به گوش است مه چاردهش.(۲۰) چون چهارده نور پاك همان دردیكشان كوی ولایت در گیتی هستند، حافظ نیز خود را غلام همّت و مرید خرقه آن دردكشان معرفی میكند:
غلام همّت دردیكشان یك رنگم
نه آن گروه كه ازرق لباس و دل سیهند(۲۱)
عبوس زهد، وجهِ خمار ننشیند
مرید خرقه دردیكشان خوشخویم.(۲۲)
ب) شاه ولایت
درباره اظهار ارادت و تأثیرپذیری حافظ از شاه ولایت، علی علیهالسلام ، اشعار و ابیات زیادی در دیوانش به چشم میخورند؛ مثلاً، در جایی چنان با سوز و گداز از شمشیر احبّا ناله سر میدهد كه گویی زبان حال حضرت امیر علیهالسلام در هنگام ضربت خوردن پیش از شهادت را سروده است:
درویش! مكن ناله ز شمشیر احبّا كان طایفه از كشته ستانند غرامت در خرقه زن آتش كه خم ابروی ساقی برمیشكند گوشه محراب امامت حاشا كه من از جور و جفای تو بنالم بیداد لطیفان همه لطف است و كرامت.(۲۳) در پایان این زبان حال، ارادت ابدی خویش به ساحت شحنه نجف عشّاق را اینگونه به ترنّم مینشیند:
كوته نكند بحث سر زلف تو، حافظ! پیوسته شد این سلسله تا روز قیامت.(۲۴) همو كه در غزل دیگرش، وقت سمری را كه در آن ضربه شمشیر نفاق بر سرِ نازنینِ مولای متقیان فرود آمد، به تصویر كشیده و زبان حالِ مولا را عارفانهتر از پیش بیان كرده است:
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم كردند باده از جام تجلّیِ صفاتم دادند چه مبارك سحری بود و چه فرخنده شبی آن شب قدر كه این تازه براتم دادند.(۲۵) در برخی موارد كه حافظ از «شاه» سخن میگوید نیز مرادش شاه ولایت، علیبن ابی طالب علیهالسلام است؛(۲۶) چنان كه بیپرده میسراید:
راهم مزن به وصف زلال خضر كه من از جام شاه، جرعهكش حوض كوثرم.(۲۷) از اینرو، همهجا از او مددخواهی كرده، فیض و هدایت قلبی خود را از ساحت والای الهی او، كه یكّهتاز میدان سماحت در عالم است، درخواست میكند:
آلودهای تو حافظ، فیضی ز شاه درخواه كان عنصر سماحت بهر طهارت آمد.(۲۸) در این مسیر است كه حتی شعرسرایی خود را برای پیشكش نمودن به پیشگاه آن امیر سخن نیز بهتر از صد كتاب و رساله علمی میداند:
دیدیم شعر دلكش حافظ به مدح شاه یك بیت از این قصیده به از صد رساله بود.(۲۹)
ج) عهد ازلی
حافظ با اشاره به عهد ازلیِ ولایت، عشق به ولایتِ شاه دین را مضمون عهدنامه عرصه عالم «ذرّ» (میثاق) میداند:
عهد «اَلَست» من همه با عشق شاه بود و از شاهراه عُمْر بدین عهد بگذرم.(۳۰) از اینرو، حافظ در عمل و پایبندی به عهد «اَلَست» خویش، به گداییِ درِ بارگاه شاه ولایت آمده، اینگونه عرض نیاز میكند:
با چنین گنج كه شد خازن او روح امین
به گدایی در خانه شاه آمدهایم.(۳۱)
د) یارانِ شهر و بتان
فراتر از اعتقاد كلامی و مذهبگرایانه، مبنای اصیل عرفانِ بزرگان تصوّفِ ناب و اسلامی، باوركردِ ضرورتِ وجود و حضور عنصر معصوم در جهان خلقت است، بهگونهای كه بسیاری از عرفای صاحبنام، اگرچه بنا به مصالح اجتماعی و ضرورتهای عرضیِ نادرست، بر اعتقاد به امامت و خلافت بلافصل ظاهریِ امیرالمؤمنین و ائمّه طاهرین علیهمالسلام (بر حسب ظاهر و پندار عرضی) تصریح و اقرار نكردهاند، در مقابل، به هدایت باطنی و ولایت تمامعیار آن بزرگواران تصریح كرده، كشف و برهان اقامه نمودهاند.(۳۲) حافظ نیز در همین زمینه، به ضرورتِ وجود معصومان علیهمالسلام در عالم تصریح كرده و چنین ابراز داشته است:
من ار چه عاشقم و رند و مست و نامه سیاه
هزار شكر كه یاران(۳۳) شهر بیگنهند.(۳۴)
از رهگذر و خاك ره و سر زلف این بتان(۳۵) بیگنه است كه حافظ شخصیتی كم نظیر و بیحریف گشته است:
از رهگذر خاك ره كوی شما بود هر نافه
كه در دست نسیم سحر افتاد حافظ
كه سر زلف بتان دست كشش بود بس طرفه حریفی است كش اكنون به سرافتاد.(۳۶)
● داعیه حافظ
حال با توجه به این اثرپذیری و ارادت قلبی، كه از سوی حافظ نسبت به اهلبیت علیهمالسلام اظهار شده است، باید ملاحظه كرد كه در عمل، گفتار و اندیشه، چه میزان از این تأثیرپذیری نمود یافته است. در این مدعا كه در غالب محافل علمی و ادبی گفته میشود: حافظ از قرآن و اهلبیت پیغمبر علیهمالسلام اثرپذیرفته و الهام گرفته است، چه شاهدی وجود دارد كه بتوان با قراین احتمالی و قوی آن را به اثبات رسانید؟ حافظ خود نیز، كه این داعیه را سرمیدهد، به یقین شاهدی در دیوان خویش نهاده است كه مدعایش را به وضوح اثبات كند. پس برای این منظور، به بازخوانیِ دیوان حافظ نشسته، نقل معانی را از پیر خرد برمیخوانیم:
هر گل نو كه شد چمن آرای ز اثر رنگ و بوی صحبت اوست.(۳۷) اثر رنگ و بوی صحبت امیر عارفان و رئیس موحّدان حضرت علی علیهالسلام ، گلهای زیبایی از بیتالغزل معرفت در گلزار معارف و حقایق حافظ شیراز به ثمر رسانده است كه همو همیشه به یادداشت و به یادباد آن ترنّم میكرد:
یاد باد آن كه سر كوی توأم منزل بود دیده را روشنی از خاك درت حاصل بود راست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاك بر زبان بود مرا آنچه تو را در دل بود دل چو از پیر خرد نقل معانی میكرد عشق میگفت به شرح آنچه بر او مشكل بود.(۳۸) با بررسی دیوان و معارف نغزی كه حافظ در آن تعبیه كرده است، تأثیرپذیری امیرالمؤمنین علیهالسلام در دو بخش بسیار مهم طبقهبندی میشود:
الف) تأثیرپذیری از مناجاتها و دعاها؛
ب) تأثیرپذیری از بیانات حضرت ـ بخصوص نهجالبلاغه.
در این مجال، فقط بخش اول را ملاحظه میكنیم.
اثراتی كه حافظ از مناجاتها و دعاهای حضرت علی علیهالسلام برگرفته و دیوان خود را با آن، چمنآرایی كرده غالبا از دعاهای معروفی همچون دعای «كمیل» و «مناجات شعبانیه» بوده است. ولایتپیشگی او در تجسّم و ترسیم یافتن آن معارف نمود یافته است كه فرازهایی از این ظریفه نغز و زیبا را از سخنان گهربار حافظ برمیگیریم:
● ناز عاشقانه و عارفانه به محبوب
در غزل معروف «ترك شیرازی»، كه حافظ در توصیف جمال او از هیچ شوری دریغ نكرده است، لطف و مهر معصومانه و عاشقانه او را اینگونه برمیانگیزد:
اگر دشنام فرمایی وگر نفرین، دعا گویم جواب تلخ میزیبد لب لعل شكرخا را.(۳۹) یعنی: اگر تو مرا مؤاخذه كنی و درباره عملكردم مورد ملامت قرار بدهی، من با تو چنان كنم و به گونهای پاسخ گویم كه رحم و محبت دلت نسبت به من برانگیخته شود. این همان كاری است كه «دعا و نجوایش» مینامند. دعا در قاموس شریعت اسلام و مكتب علوی، از سامانه ویژهای برخوردار است كه حافظ در این بیت، به یك ركن از آن سامانه اشاره كرده است؛ همان ركنی كه آیه آن را برای مؤمنان در عرفان عملی و رفتار با دیگران ترسیم كرده است: «وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا» (فرقان: ۷۲)؛ زمانیكه مؤمنان از كنارِ كارها و امور لغو و بیارزش میگذرند با كرامت و تكریم میگذرند. اما حافظ اینجا مقامات بسیار رفیعی از این ركن را به تصویر كشیده است؛ چرا كه آیه مذكور از لغو سخن میگوید، در حالی كه حافظ از دشنام و نفرینی (كه در حالت معمولی و از افراد عادی لغو است) سخن به میان میآورد كه از سوی معشوق روان شده است و این حسابی جدا از لغو و باطل دارد. همانگونه كه بزرگان دین و هدایتگران مكتب عشق در همه حال این ركن را به نمایش گذاردهاند، حافظ نیز در تبعیت از آن اسوههای پاك، به این ركن پایبند گشته است. از اینرو، مقام و مرتبه عرفانی این بیت بسی فراتر از مرتبه عامیانه و عرفی آن است. ظرافت بسیار دقیق عرفانی كه در بیت مذكور تعبیه شده است، با بازخوانی معارف مربوط به ادعیه اسوههای آسمانی و پاك وضوح مییابد.
● كلید فهم مناجاتها
مهمترین كلید فهم دعاها و مناجاتهای ائمّه اطهار علیهمالسلام ، كه همیشه باید در نظر سالك باشد، این نكته است كه محتوای ادعیه و مناجاتها در سه قالب است كه هر سالكی باید متناسب با حال و مقام خود و موقعیت معنوی و عرفانیِ خود، یكی از آن سه قالب را برگیرد و سعی در جمع هر سه قالب داشته باشد. سه قالب و مقام مذكور عبارتند از:
الف) محتوای نیاز
این معارف مربوط به مقام اظهار و شهود عجز و نیاز سالك در مقابل ساحت ربوبیاند كه حافظ نیز دقیقا همین مقام را تبیین كرده و هم از زبان خود و هم از زبان عاشقان و عارفان عرض نیاز كرده است؛ مثل «اللّهمَّ اغفرلیَ الذنوبَ التّی تَهتِكُ العِصَم»(۴۰)؛ «الهی اَنَا عبدُكَ الضعیفُ و مملوكُكَ المنیبُ»(۴۱)؛ «الهی فَاِن لهردتَنی مِن بابِكَ فَبِمَن اَلوذُ و اِن رَدَدتَنی عن جَنابكَ.»(۴۲)
ژحافظ وصال میطلبد از ره دعا یارب، دعای خسته دلان مستجاب كن(۴۳) ***
المنّهٔ للّه كه درِ میكده باز است زان رو كه مرا بر در او روی نیاز است(۴۴) ***
ای سرو ناز حسن كه خوش میروی به ناز عشّاق را به ناز تو هر لحظه صد نیاز.(۴۵)
ب) محتوای راز
این حقایق مربوط به مقامِ تعلیم اسرار و معارف ناب الهی و آسمانی به سالك هستند و در اینگونه فرازهای ادعیه و مناجاتها، غالبا حقایق توحید، نبوّت، امامت و قیامت (مبدأ و مسیر و معاد) تبیین شدهاند و سالك برای طیّ طریقِ معرفت ناگزیر از ایجاد قابلیت برای دریافت و فهم الهامات و اشارات غیبیِ آن حقایق است؛ مثل محتوای دعاهایی كه تمام یا بخشی از آنها مربوط به اسرار توحید و ولایت است؛ همچون دعای «سحر»، «عرفه» و «كمیل».
راز سر بسته ما بین كه به دستان گفتند
هر زمان با دف و نی بر سرِ بازارِ دگر.(۴۶)
چون باده باز بر سر خُم رفت كف زنان
حافظ كه دوش از لب ساقی شنید راز.(۴۷)
ج) محتوای ناز
معارف تعبیه شده در این قالب از دعاها مربوط به مقامِ قرب و صمیمیت او و رسیدن به كنار تخت یار است كه پس از تعلیم و الهام معارف و اسرار ربوبی به سالك، او را مقام قرب حاصل میگردد و در این مقام، سالك خود را چنان خواهد دید كه همواره با ناز و غنج و دِلال به صحبت و نجوا با یار مینشیند؛ مثل همه گفتارهایی كه در بیانِ مؤاخذه خدا از سوی سالك و عرض جسارت به پیشگاه حضرت دوست وارد شدهاند: «بارالها، اگر مرا به خاطر جرمم مؤاخذه كنی من هم تو را به خاطر عفوت مؤاخذه میكنم، و اگر مرا به خاطر گناهانم مؤاخذه كنی من هم تو را به خاطر مغفرتت مؤاخذه میكنم، و اگر مرا وارد آتش كنی، به اهل آن اعلام خواهم كرد كه من تو را دوست دارم.»(۴۸)
مسئله مهم و اساسی در این سه قالب آن است كه در هر یك از اینها، استعداد و آمادگیِ سالك برای مقام هر یك از سه، شرط طریق سلوك است؛ گاهی مقام نیاز است و ناز، و گاه فقط راز است و اسرار، گاهی فقط وقت نیاز و گاهی نیز فقط ناز؛ و در وقت راز، نیاز و ناز نیست و در هنگام نیاز یا ناز، راز نیست. ولی آنچه مهم است حفظ مقام بندگی در عین راز است كه حال و مقام عارف كامل است، نه سالك در راه.
حافظ نیز این مسئله اساسی را برای هر یك از سه مقام ترسیم و بیان كرده است:
۱) راز:
در نمیگیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست
خرّم آن كز نازنینان بخت برخوردار داشت(۴۹)
صوفی از پرتوی می راز نهانی دانست
گوهر هر كس از این لعل توانی دانست(۵۰)
۲) ناز:
گدای میكدهام لیك وقت مستی بین
كه ناز بر فلك و حكم بر ستاره كنم(۵۱)
دایم به لطف دایه طبع از میان جان
میپرورد به ناز تو را در كنار حسن(۵۲)
۳) نیاز:
میان عاشق و معشوق فرق بسیار است
چو یار ناز نماید شما نیاز كنید.(۵۳)
● پیروی حافظ از شیوه ولائی در مناجاتها
با روشن شدن زبان و مقام دعاها و مناجاتها از توضیحاتِ گفته شده، به خوبی آشكار میشود كه چنین رویكردی در گفتار حافظ به پیروی از اسوههای طریقت او، از چه ظرافت و لطافتی برخوردار است! مقام ترسیم شده در بیت «غزل ترك شیرازی»، همان مقام «ناز عاشق بر معشوق است»؛ مقامی كه امیر سخن و ولیّ عشق، علی مرتضی علیهالسلام ، در «مناجات شعبانیه» تعلیم و الهام نمود. امامی كه مقام صحبت با خالق عشق را تعلیم نموده، اینگونه عرضه داشته است:
«بارالها! اگر مرا به جرمم مؤاخذه كنی، من هم تو را به عفوت مؤاخذه میكنم؛ و اگر مرا به گناهانم مؤاخذه كنی من هم تو را به مغفرتت مؤاخذه میكنم، و اگر مرا به آتشاندازی (وارد آتش كنی) من هم به همه اهل آتش اعلام میكنم كه دوستت دارم (و با این حال مرا به آتش انداختهای.)»(۵۴)
● سخنان عاشقانه و عارفانه
این نوع صحبت، كه در زبان ادعیه و مناجات مأثور از ائمّه اطهار علیهمالسلام رواج دارد، در مكتب عرفانی به صحبت عاشقانه، طنّازانه، شاهدبازانه و مذاكره برخاسته از ناز و دِلال عاشق و مناجات مباهاتگونه (بر صحبت با معشوق) معروف است. مطلبی كه در این نوع صحبتها مطرح است اینكه چه بسا این ادعیه و سخنان با محتوای برخی از آیات یا روایات بر حسب ظاهر، ناسازگار باشند؛ مثلاً، همین نكته اخیر در مناجات امام علیهالسلام ، با روایات و آیاتی كه بر عدم جواز صحبت اهل آتش دلالت دارند، در تضاد است. اما باید توجه داشت كه ارتباط بین معارف دینی، ظاهری و ساده نیست و سخنانی از این قبیل، نظیر گفتار حضرت موسی علیهالسلام با خدا در كوه طور است؛(۵۵) چرا كه اینگونه گفتارها در مقام بیان حقیقت والایی ارائه شده است كه خواص از معرفتپیشگان آن را درك میكنند و آن هم عبارت است از اینكه امام علیهالسلام درصدد بیان هدایت شفاعتگونه اهل آتش میباشد؛ یعنی طبق روایات شیعی كه ائمّه اطهار علیهمالسلام وارد دوزخ میشوند و اهل آتش را شفاعت میكنند، امام علیهالسلام وارد دوزخ شده، بر همه اهل دوزخ اعلام خواهد كرد و به اطلاع همه خواهد رسانید كه بدانید من خدا را همواره دوست میدارم و طریق هدایت همین است، و از میان اهل آتش، كسانی را كه اندكی از نور فطرت در دلشان باقی مانده و ابراز عشق الهی كرده باشند از آتش رهایی خواهند یافت. (در اینباره، نكات معرفتی دیگری نیز وجود دارند كه ذكر آنها موجب طولانیشدن كلام میگردد و باید در مجال دیگری به تفصیل بحث شوند.)
همین معنا در دعای اول ماه مبارك رمضان از زبان امام صادق علیهالسلام نیز وارد شده است كهفرمود: «بارالها! اگر مرا به بهشت ببری تو ستودهای، و اگر عذابم كنی باز هم ستودهای ... بارالها! آیا تو را در حالی ببینم كه مرا عذاب میكنی، و حال آنكه من صورتم را برای تو به خاك ساییدهام؟ آیا در حالی ببینمت كه عذابم میكنی، و حال آنكه محبت تو در قلب من است؟ ...»(۵۶)
● دعای حافظ
دعای حافظ نیز با توجه به سیاق بیت سابق، مضمونی همچون دعاهای مذكور دارد؛ زیرا حافظ همانگونه كه در مناجات دوم ملاحظه میكنیم، جواب تلخ معشوق (جهنم بردن) را زیر لب لعل شكرخا (فأنتَ محمودٌ) میداند كه مكمّل مصراع اول است؛ چرا كه او میگوید:
اگر دشنام فرمایی وگر نفرین (اِن اَخذتَنی بِجُرمی / اِن اَخذتَنی بِذُنوبی / اِن اَدخلتَنِی النارَ / اِن عذّبتَنی ...) دعا گویم (اَخذتُكَ بِعفوِكَ / اَخذتُكَ بِمغفرتِكَ / اَعلنتُ اَهلَها اَنّی اُحبُّكَ / فَفی ذلِكَ سُروُر عدوِّك ...(۵۷)) و دعا گفتن حافظ در همین زمینه، مضمون همان مناجاتی است كه در آن به خاطر چنین موقعیتی (به آتش اندازی) اینگونه ترنّم میكنیم:
«بارالها! من از تو به واسطه هر اسمی كه مخصوص توست درخواست میكنم در حالیكه هنگام دعای بندگانت با آن اسم، اجابت كردنِ دعایشان حقّ توست، و از تو به حقّ هر صاحب حقّی كه برای توست و به حقّ خودت بر جمیع ماسوای خودت درخواست میكنم كه بر محمّد بندهات و فرستادهات و آل پاكش درود بفرستی ... بار پروردگارا! اگر همه كسانی را كه از من معصیت دیده بودند راضی بگردانی و مرا (به واسطه رحمتت) به بهشت ببری و گناهان مرا ببخشایی در این صورت، مغفرت و بخشش تو به خطاكاران تعلّق میگیرد كه من هم از آنها هستم. پس خطاهای مرا ببخشای، ای پروردگار و صاحب تمام عالمیان!»(۵۸)
● عرصه حكومت عشق
ز چین زلف كمندت كسی نیافت خلاص از آن كمانچه ابرو و تیر چشم نجاح.(۵۹) «نجاح» به معنای پیروزی و كامیاب شدن است كه صفت برای «تیر چشم» آمده و به اعتبار غلبه حكم مستی و مستانگی چشمِ معشوق، برای توصیفِ خودِ چشم نیز سرایت یافته و به كار میرود.
این بیت به گونهای ظریف و نغز، مضمونِ عرضهداشتِ امام العارفین علی علیهالسلام به ساحت ربوبی حق تعالی در دعای «كمیل» را دربردارد كه ترنّم مینماید: «بارالها! سلطنت تو با عظمت است و جایگاه تو رفیع، و مكر تو خفی و امرت ظاهر، و قهرت غلبه كرده و قدرتت جریان یافته (بر هستی)، و فراتر از سیطره حكومت تو همواره غیرممكن است.»(۶۰)
حافظ در این زمینه، ابیات و لطایف فراوانی در دیوانش دارد كه به خوبی و ظرافت توانسته است این ركن اصیل معرفتی را به تصویر بكشد. شرح ركن معرفتیِ عرفانِ علویِ حافظ بدین قرار است:
همانگونه كه آیات قرآنی بسیاری گویای این نكتهاند كه تمام آنچه در زمین و آسمان، عرش و كرسی، و در اقلیم وجود است، زیر سلطه اراده و مشیّت خداوند قرار دارد، عارف علوی و شیعی نیز تمام عرصه اقلیم وجود را جولانگاه تجلّیات و عنایات ربّانی میبیند:
ز چشمت جان نشاید بُرد كز هر سو كه میبینم
كمین از گوشهای كرده است و تیر اندر كمان دارد(۶۱)
در خرابات مغان، نور خدا میبینم
این عجب بین كه چه نوری ز كجا میبینم.(۶۲)
● تعبیر حكومت و خسرو
تعبیر «حكومت» در بیان حضرت علی علیهالسلام به كار رفته است. همین معنا دقیقا در بیان حافظِ خوش كلام اینگونه تصویر شده است:
خسروا! گوی فلك در خم چوگان تو باد ساحت كون و مكان عرصه میدان تو باد نه به تنها حَیَوانات و نباتات و جماد هر چه در عالم امر است به فرمان تو باد.(۶۳) حافظ علاوه بر بیت قبلی كه گفت: «ز چین زلف كمندت كسی نیافت خلاص»، در ظریفه عرفانی كه در غزل «خسروا ...» به تفصیل بیان نموده، نكته ظریفی تعبیه كرده كه بیانگر فرازی دیگر از دعای «كمیل» است:
«خدایا! همه مخلوقات، آگاهانه یا ناخودآگاه، در كمندِ زلفت، گرفتار عشق بیپایان و فیض و عنایت رحمانی تواند و انعام و فیض همیشگی تو بر ذرّه ذرّه وجود جاری، و تار و پود تمام موجودات عالم را پر كرده است.»
تعظیم تو بر جان و خرد واجب و لازم انعام تو بر كون و مكان فائض و شامل.(۶۴) مولا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام این نكته ظریف را اینگونه به محضر معشوق و محبوب ازلی خود عرضه میدارد: «الّلهمّ اِنی اَسألكُ بِرحمتِكَ الّتی وَسِعتْ كُلَّ شَیءٍ ... و بِعَظَمتِكَ الّتی مَلَأتْ كُلَّ شیءٍ و بِسُلطانِكَ الذی عَلی كُلَّ شیءٍ ... و بِأَسمائِكَ الّتی مَلأَتْ اَركانَ كُلِّ شیءٍ ...»
بار الها! من از تو درخواست میكنم به آن رحمتت كه همه موجودات را تحت سیطره قرار داده است (رحمت رحمانی)، ... و به آن عظمتت كه تمام موجودات را پر كرده است، و به آن سلطنتت كه بر تمام موجودات سایه افكنده، ... و به آن اسمهایت كه اركان (تار و پود) تمام موجودات را پر كردهاند ...»(۶۵)همه كس طالب یارند، چه هشیار و چه مست همه جا خانه عشق است، چه مسجد چه كنشت.(۶۶) از اینرو، تمام مخلوقات عالم به طور ذاتی و فطری در طاعت و بندگی خدایند و حتی بدترینِ موجودات كه بد بودنش با دید و نظرِ بشریِ ما انسانهاست ـ البته با توجه به اصول اخلاقی و دینشناختی ـ در همان جایگاهِ بدِ خود نیز بندگی و مأموریت الهی خویش (در مسیر كمالِ خود و مجموعه نظام خلقت) را به مرحله عمل میرساند (مثل: شیاطین، میكروبها و حیوانات درنده) و به اصطلاح عرفانی، همه موجودات از نیك و بد، و انسان و حیوان، همه تجلّی و ظهور كمالات ازلی و ابدی الهی و حضرت ربوبیاند.
این همه عكس می و نقش نگارین كه نمود یك فروغ رخ ساقی است كه در جام افتاد.(۶۷) عارفان كه این نظرگاه را از معلمان بیگناه و پاك خود (ائمّه دین علیهمالسلام ) ارمغان گرفتهاند، برنده میدان و این بزمگاهاند كه به این لطیفه آگاهترند و همواره به شهود و نظاره نشستهاند:
به لطف خال و خط از عارفان ربودی دل لطیفههای عجب زیر دام و دانه توست.
همین مضمون از دعای «كمیل» و چند بیت مذكور از حافظ را در بیان شیوا و نغزِ امام سجّاد علیهالسلام ، كه در روز «عرفه» به پیشگاه الهی عرضه داشته است، نیز بازمیخوانیم: «در اوج برتریات، تقدّس (و تنزّه) داری و ردای كبریا را بر قامت با عظمتت برگزیدهای؛ در روی زمین و در آسمان و در سلطنتت، قوی هستی و در عین والاییات، به هر موجودی نزدیكی ... و در اوج عظمتت، لطیف بودی و تمام موجودات به كمند عظمتت افتاده و برای عزّتت ذلیل شدهاند.(۶۸)
در اوایل دعای «كمیل» نیز چنین میخوانیم: «... و بِقُوّتكَ الّتی قَهرتَ بِها كُلَّ شیءٍ و خَضَع لها كُلُّ شیءٍ ...»(۶۹) این چه خوش حكومتی است كه همه را با چین زلفش در دام انداخته و تنها پناه و حمایت عالمیان گشته است؟!
چنین كه از همه سو، دامِ راه میبینم
به از حمایت زلفش مرا پناهی نیست.(۷۰)
● آتش عشق
در ردیف معارف جریان یافته از مناجاتهای امام العارفین علی علیهالسلام ، در كلام نغز سخنگویِ عشق، حافظِ شیرین سخن، بیت دیگری از دیوانش را برمیخوانیم كه در پی نكته اول است:
عاشقان را گر در آتش میپسندد لطف دوست تنگ چشمم گر نظر در چشمه كوثر كنم.(۷۱)
ظرافتها و لطافتهای این بیت، هم از لحاظ تأثیرپذیری از محتوای دعاها و مناجاتهای علوی، و هم از لحاظ تعدّد بیانهای شعریِ خود حافظ، فراوانند.
▪ اقسام آتش
آتش دو نوع است:
الف) آتش جهنم كه آتش عذاب و قهر الهی است.
ب) آتش عشق كه آتش فراق ظاهری است.
هر دو قسم در بیتی از حافظ اینگونه جمع آمدهاند:
آتش آن نیست كه از شعله او خندد شمع آتش آن است كه در خرمن پروانه زدند.(۷۲) «آتش» در مصراع اول «آتش جهنّم» است كه در بیان امام علی علیهالسلام به «حرّ نارك» تعبیر شده است؛ آتشی كه مورد خنده و تحقیرِ آتش عشق بوده و هیچ اثری بر عاشقِ سوخته ندارد؛ همانگونه كه حضرت علی علیهالسلام میفرماید: «بارالها و سرورا و صاحب و تدبیرا!، آیا تو را در حالی ببینم كه مرا با آتشت عذاب میكنی، پس از آنكه من به زیر پرچم توحیدت وارد شدهام و پس از آنكه قلبم از معرفتت پرشده و ذوب گشته است؟!»(۷۳) همین آتش است كه اگر عاشق را درون آن بیندازند، به جای سوختن، به نجوای عارفانه با یار دیرینهاش میپردازد كه «ای سرپرست ایمانآورندگان! كجایی؟ ای غایت آرزوهای عارفان! ای دادرسِ دادخواهان! ای حبیب قلب راستكاران و ای معبود عالمیان!»(۷۴)
مصراع دومِ شعر نیز «آتشِ عشق» را بیان میكند كه در بیان مولی الموحّدین علی علیهالسلام به «فراقك» تعبیر شده است؛ همان آتشی كه صبرِ مداوم و مستحكم عاشق در مقابل شعلههای آتش جهنم را به خاكستر تبدیل میكند، به گونهای كه با بیتابی و سوز، تنها راه رهایی را در نجوا با یار و سوختن میبیند:
آن كشیدم ز تو، ای آتش هجران كه چو شمع جز فنای خودم از دست تو تدبیر نبود(۷۵) ***
رشته صبرم به مقراض غمت ببریده شد همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع.(۷۶) این آتش همان آتشی است كه از پرتو حسن ازلی یار به تجلّی درآمده و همه عالم را به شعلههای غیرقابل تحمّل درافكنده است:
در ازل، پرتو حسنت ز تجلّی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد.(۷۷) بیتِ «عاشقان را اگر در آتش میپسندد لطف دوست ...» بیانگر ظرافتهای ترسیم شده در دعای «كمیل» است، اما علاوه بر معارف ربّانیِ گفته شده، در مناجاتی از حضرت امیر علیهالسلام اینگونه نجوا میكنیم: «بارالها! اگر مرا عذاب كنی (در معرض عذاب قرار دهی) بندهای هستم كه بر اساس اراده خودت خلقش كردهای و (بر اساس ارادهات) به عذابش انداختهای، و اگر به من رحمت روا داری و مرا مورد لطف قرار دهی، بندهای هستم كه او را خطاكار و گناهكار یافتهای و او را نجات دادهای (و این نیز بر اساس ارادهات صورت میگیرد، و من به هر دو راضیام).»(۷۸)
این عبارت دقیقا در سیاق عبارتی از دعای «كمیل» است كه امام عارفان بر شاگرد عارفش كمیل بن زیاد تعلیم داد: «فَهَبنی یا الهی و سیّدی و مولای و ربّی صَبَرتُ علی عذابِكَ فكَیفَ أصبرُ علی فراقِكَ وهَبنی صَبَرتُ علی حرِّ ناركَ، فكیفَ أصبِرُ عَن النظرِ الی كرامَتِكَ أمْ كیفَ اَسكُنُ فِی النارِ و رجائی عَفوُكَ ...»(۷۹)
من كه در آتش سودای تو آهی نزنم
كی توان گفت كه بر داغ دلم صابر نیست؟(۸۰)
● آتش فكر عشق
فكر عشق، آتش جانسوزی به پا میكند كه وصفی برایش نیست:
فكر عشق آتشِ غم در دلِ حافظ زد و سوخت یار دیرینه ببینید كه با یار چه كرد!(۸۱) مضمون این بیت همان است كه حافظ به ظاهر، زبان به رضایت از یار گشوده و گفته است:
اگر به مذهب تو خونِ عاشق است مباح صلاح ما همه آن است كان تو راست صلاح.(۸۲) قطب عرفان عالم، علی علیهالسلام ، كه در لابهلای نازِ مناجاتِ خود با خدای خویش، سخن از همصحبتهای گرفتار آمده در آتشِ جهنم به میان آورده است، عرضه میدارد: «اگر مرا در عقوبتهای خودت با دشمنانت در یك جا گردآوری، و بین من و اهل بلایت جمع كنی، و بین من و دوستان خودت جدایی بیندازی، پس خدایا! مرا واگذار (و از این عذاب دورم كن) كه به عذاب دوزخت صبر میكنم، ولی چگونه بر دوریات صبر كنم؟!»(۸۳)
در آتش ار خیال رخش دست میدهد ساقی! بیا كه نیست ز دوزخ شكایتی.(۸۴) حافظ با الهام گرفتن از این فراز دعای «كمیل»، درد فراق را با ظرافتی عالی به تصویر كشیده است:
پرسیدم از طبیبی احوال دوست، گفتا فی بعدها عذابٌ فی قُربها السلامه.(۸۵) او زبان حال مقام عرفانی خود را در این وادی چنین بیان كرده است:
آیتی بود عذابِ انده حافظ بی دوست كه بر هیچ كسش حاجت تفسیر نبود.(۸۶) در بیت قبلی كه حال قرب و بعد را بیان كرده است، او غزل را اینگونه آغاز میكند:
از خون دل نوشتم نزدیك دوست نامه اِنّی رأیتُ دَهرا مِن هجركَ القیامه دارم من از فراقش در دیده صد علامت لَیسَتْ دموعُ عینی هذا لَنَا العلامه؟(۸۷) حافظ در این غزل توانسته است با لطافت طبع و ظرافت اندیشه عارفانه خویش، حقیقت معرفتی مكتب علوی را همانگونه كه یاد گرفته و شهود كرده، به خوبی تبیین كند. دوری و هجران از دوست و درد برخاسته از آن، همان نكته معرفتی است كه حافظ با الهام از قطب عرفانِ خود، علی بن ابی طالب علیهالسلام ، به نغزگویی آن پرداخته است.
در غزل دیگری، این مسئله را از جنبه دیگری، كه در دعای «كمیل» نیز مطرح شده و ترجمه آن گذشت (همنشینی با ناجنسها)، مطرح میكند: «روح را صحبت ناجنس عذابی است الیم.»(۸۸)
این مصراع بیانی از زبان حال عارفانه مولی العارفین علیهالسلام در دعای «كمیل» است كه عرض میكند: «اگر مرا در عقوبتهای خود، با دشمنانت محشور گردانده، بین من و اهل بلای خودت جمع كنی و بین من و دوستانت جدایی افكنی، بارالها! من بر عذاب جهنم و آتش ِآن صبر میكنم، اما بر این دوری و فراق از كرامتت چگونه صبر كنم؟ ...»
دوری از محبوب و یار عذابی است كه بالاتر و سختتر از آن عذابی تصور نمیشود. از اینرو، مولای متّقیان از دوری یار و همنشینی با اهل دوزخ، كه با او ناجنس هستند، شِكوه میكند.
دو نكته دیگری كه در مورد نخستین بیت حافظ، كه گفت: «عاشقان را كز در آتش میپسندد لطف دوست»، باقی میمانند به جنبه رضایت سالك و حقیقت آتش مربوطند.
● رضایت سالك به آتش (عذاب و عشق)
سالك به هر چه كه پیشآمدِ امور بوده و از سوی قضا و حكم ازلی الهی جریان یابد راضی است. این رضایت یكی از اركان اساسی معرفت علوی میباشد كه حافظ آن را در چند مورد از ابیات نغز دیوانش بیان كرده است:
اگر به مذهب تو خون عاشق است مباح صلاح ما همه آن است كان تو راست صلاح(۸۹)
مرا به بند تو دوران چرخ راضی كرد ولی چه سود كه سررشته درِ رضای تو بست.(۹۰) امام العارفین و قطب الكاملین علی علیهالسلام این مبنا و ركن معرفتیِ عرفان علوی را با تعابیر گوناگونی بیان نموده است؛ از جمله اینكه: «هر كس به قضای الهی راضی باشد راحتی طلب كرده،(۹۱) معیشت خود را پاك گردانیده،(۹۲) و به بینیازی رسیده است»(۹۳) و فراتر از همه، چنین سالكی كه در مقام رضا به سر میبرد، دچار حزن و اندوه برای از دست رفتهاش نمیگردد،(۹۴) خواه این از دست رفته دنیوی باشد یا معنوی؛ از معنویات نیز بهشت باشد یا وصالِ یار؛ چرا كه در هجران نیز رضایت، رضا به مقام هجران است و رضا به هجران بزرگترین آزمون الهی برای صدق بندگی بنده و سالكِ طریقِ كمالِ ربّانی به شمار میرود: «حال هجران، تو چه دانی كه چه مشكل حالی است؟»
حكایت شب هجران نه آن حكایتِ حالی است كه شمّهای ز بیانش به صد رساله برآید.(۹۵)
● حقیقت آتش
این نكته به عنوان تتمّه برای نكته نخست است. بر اساس آموزههای معارف علوی و قرآنی، عذابِ آتش، خود رحمت بوده و هجران نیز در حقیقت، وصال است. حافظ این اصل را اینگونه بیان كرده است:
حافظ شكایت از غم هجران چه میكنی؟ در هجر، وصل باشد و در ظلمت است نور.(۹۶) این نكته گویای مبنای اصیل عرفانیِ مكتب معرفت علوی به حقایق الهی است و برخاسته از آیات و روایات فراوان، بخصوص آیه سیزدهم سوره حدید كه فرمود: «بابٌ باطِنُهُ فیه الرّحمهُٔ و ظاهِرُه مِن قِبَلِهِ العذابُ»، و عباراتی مثل «سَبَقت رَحمتُك غَضَبكَ»(۹۷) كه در دعاها و روایات اهل بیت علیهمالسلام وارد شده است و اهل راز در این عیش الهی صفا میكنند.
خوش برآ با غصه اِی دل كه اهل راز عیش خوش در بوته هجران كنند.
محتوای اساسیِ این مبنا گویای این حقیقت است كه باطن آتش، كمال، نور و رحمت ربّانی و الهی (رحمت رحمانیه و رحیمیه) است و حقیقت عذاب روند خروج بنده معصیتكار از ظلمت معاصی و اعمال ناشایست، و ورود به وادی نور و رحمت ابدیِ حضرت دوست.(۹۸)
● خضوع عارفانه
منم كه بی تو نفس میكشم، زهی خجلت! مگر تو عفو كنی، ورنه چیست عذر گناه؟
حافظ در این بیت و ابیات دیگری كه در پی میآیند، ارتباط تنگاتنگ بنده گنهكار با خداوندگار خویش را به تصویر كشیده است كه بازتاب دقیق و ذوقی از آموزههای معرفتیِ مكتب علوی در عبارات نغز و آسمانیِ استادِ محققان توحید علی علیهالسلام ، در دعای جانفزای «كمیل» است. معنای سخن حافظ در ذیل نجوای عاشقانه و نیازمندانه این فراز از دعای «كمیل» روشنتر میشود: «بارالها! به درگاهت آمدهام پس از آنكه در حقّ خودم زیادهروی و كوتاهی كردهام؛ در حالی آمدهام كه عذرخواه و پشیمانم؛ شكسته و خواستار بخششم؛ خواستار مغفرتم و انابه میكنم؛ اقرار و اذعان دارم و اعتراف میكنم (به همه بدیهایم)؛ از جایگاه پستی كه دارم گریزگاهی نمیبینم، و جایگاه رفیعی نمییابم تا درباره خواست خود بدان متوجه شوم، غیر از آنكه تو عذرم را بپذیری و مرا در رحمت واسعت وارد گردانی.»(۹۹)
كمال سرّ محبت ببین، نه نقص گناه كه هر كه بی هنر افتد نظر به عیب كند.(۱۰۰) در عبارات دیگری نیز اینگونه ترنّم میكند: «الهی! برای گناهانم بخشایندهای نمیجویم و برای زشتكاریهایم نیز پوشانندهای نمییابم، و كسی را نمیبینم كه كارهای زشتم را به نیكی مبدّل كند، غیر از تو. معبودی جز تو (برایم) نیست، تو را تسبیح و تحمید میكنم. به خودم (نفسم) ستم كردهام، و با جهالتم جرم و جسارت كردهام و با منّتی كه از ازل بر من داشتی و مرا به یاد خود واداشتی، آرامش مییابم.»(۱۰۱)
بیا كه با تو بگویم غم ملالت دل چرا كه بیتو ندارم مجال گفت و شنود.(۱۰۲)
● جمع میان مقامات سالك علوی
اینكه عارف و سالك در عین ناز و راز، مقام بندگی و ذلّتِ خود در پیشگاه ربوبی را حفظ كند و توان تثبیت دلِ خویش را در این مقام داشته باشد، او را به كمال عشق و عرفان میرساند كه در زبان اهل دل، از او به «انسان كامل و محقق» تعبیر میشود.(۱۰۳) از چنین عارفی سخنان بیربط و شطح شنیده نمیشود، بلكه هر چه به زبان آورد و به انجام میرساند، فعل الهی و گفتار ربّانی است.
قطب كاملان و امیرعارفان علی علیهالسلام در «مناجات شعبانیه» خضوع عاشقانه و عارفانه خود به درگاه ربوبی را اینگونه عرض میكند: «معبودا! من بندهای هستم كه با عذرخواهی رو به تو میآورم از آنچه با آن با تو مواجه میگردم: از كمحیایی خودم به خاطر نظری كه تو بر من داری؛ و از تو عفو و بخشش میخواهم، كه عفو و بخشش صفتِ كرمِ توست. معبودا! هیچ پناهگاهی برایم نیست كه از آنچه نافرمانیات كردهام بدان پناه برم، مگر در وقتی كه تو مرا به محبت خود بیدارم كردهای.»(۱۰۴)
هرچند ما بدیم تو ما را بدان مگیر شاهانه ماجرای گناه گدا بگو.(۱۰۵) گناه و معصیت بنده در این دنیا، از هیچ عذری در پیشگاه و درگاهِ معبود منّان برخوردار نیست. از اینرو، بنده باید عرض نیاز به درگاه الهی پیش نهد و عفو و بخشش از كرم و فضل آن ساحت والا درخواست كند؛ همانگونه كه حضرت علی علیهالسلام در دعای «روز پنجشنبه» چنین روندی از ضرورتِ اظهار نیاز را ترسیم نموده است:
«من امیدوار شدهام به اینكه همواره با لطف خودت بندهات را بپوشانی؛ بندهای كه به عیبهای بسیار بزرگش اقرار دارد و به گناهان بزرگش اعتراف، همچنین بر اینكه با جود و كرمت عفوم كنی، ای بخشاینده گناهان از لغزشهایش! ای صاحب من! هیچ مالك و مدبّری برایم نیست كه امیدوارش باشم، غیر از تو، و هیچ معبودی نیست كه از او جبرانِ نیاز و افتادگیام را بخواهم، غیر از تو. پس مرا از خودت محروم و بینصیب رد مكن، ای درگذرنده از لغزشها! و ای برطرفكننده غمها!»(۱۰۶)
● وظیفه بنده
عذرخواهی از معصیت وظیفه بنده است و بیعذری نیز تنها عذر گناهانِ اوست؛ همانگونه كه سرور یگانهپرستان، امیرعارفان، حضرت علی علیهالسلام ، در «مناجات شعبانیه» به خداوندگار خویش عرضه میدارد: «ای معبود من! عذر آوردن من به پیشگاه تو، عذرآوردنِ كسی است كه از قبولشدنِ عذرش بینیاز نیست (یعنی: تنها نیازش قبول عذر است.) پس عذر مرا بپذیر، ای با كرامتترینِ كسی كه خطاكاران عذرشان را به سوی او میآورند!»(۱۰۷) حافظ نیز زیبا و نغز این معنا را بیان كرده است:
سهو و خطای بنده گرش اعتبار نیست
معنی عفو و رحمت آمرزگار چیست؟(۱۰۸)
از اینرو، حافظ سالك را به عرض نیاز و كوشش برای عذرخواهی توصیه میكند و امید خود را به رحمت و مغفرت الهی به نغز میسراید (كه هر دو نكته با توجه به نكات معرفتیِ مناجات امام عارفان هستند):
میِ صبوح و شكر خواب صبحدم تا چند؟ به عذر نیم شبی كوش و گریه سحری(۱۰۹) ***
دارم امید عاطفتی از جانب دوست
كردم جنایتی و امیدم به عفو اوست.(۱۱۰)
چنین روندی از خضوع و خشوع عارفانه و عاشقانه به درگاه الهی، برخاسته و الهامگرفته از معارف و آموزههای دینی و شیعی است؛ چرا كه خداوندگار آمرزنده، خود از بندگانِ خویش خواسته است كه چهره بر خاك آستانش بگذارند، و عفو و گذشت الهی را درخواست كنند: «و بابی مفتوحٌ لِمَن دَعانی فَمَن ذَاالذی اَمّلَنی لِنوائِبه فقَطعتَه دونَها ... اَو لَیسَ العفوُ و الرحمهُٔ بِیدی؟ أو لیسَ اَنَا محلُ الآمالِ؛ ...»(۱۱۱) (و نیز بسیاری از روایات و آیات قرآنی كه خاستگاه این معرفتند.) همین مضمون از حدیث قدسی در بیان شیوای حافظ سخن عشق نیز نقش بسته است:
دوشم نوید داد عنایت كه حافظا!
بازآ كه من به عفو گناهت ضمان شوم.(۱۱۲)
با توجه به معارف والای آسمانی و عرفانی، كه شرح برخی از آنها گذشت، اشعار حافظ معنا مییابند.
● عدمِ نیاز به عرضِ نیاز در حضورِ معشوق
این نكات در مورد عرض نیاز، یك جنبه از مسئلهاند؛ جنبه دیگرش عدم نیاز و حاجت به عرض حاجت در پیشگاه و درگاه الهی است كه مقامی دیگر از سامانه ویژه دعا در شریعت محمّدی و مكتب علوی میباشد.
عرض حاجت در حریم حضرتت محتاج نیست راز كس مخفی نماند با فروغ رای تو.(۱۱۳) این مقام كه در بیت حافظ به زیبایی و سادگی بیان شده ترجمانی است از عبارات و بیانهای نغز دعای امیر سخن و مولای عشق علی علیهالسلام كه آن را در عرضهداشت و دعای «جامع الامور» به درگاه ربوبی بازخوانده، ترنّم میكند: «البته تو جایگاه مرا میبینی و گفتارم را میشنوی و به اعمال مخفی (نیّات قلبم) و آشكارم آگاهی و حاجتم را میدانی، و به آنچه نزد من است احاطهداری، هیچ امری از امور من، از آشكار و مخفی، و ظهور دلم و مخفیكاریهای آن، از تو مخفی نیست ...»(۱۱۴)
ابیاتی كه حافظ، علم سابق الهی بر افعال انسانها و آگاهی كنونی بر دلهای موجودات را در آنها به زیبایی بیان كرده و به تصویر كشیده، گویای مبنای معرفتی و توحیدی اویند كه الهام گرفته از آموزههای عرفان علوی و شیعیِ ناب میباشند. در این مقام، سالك ادب حضور در پیشگاه حضرت ربوبی را حفظ میكند و لب به سخن نمیگشاید، بلكه خواست درونی خود را در عرصه علم الهی میبیند. از اینرو، حاجتی به جاری كردن آن در زبان و اظهار نیاز نمیبیند:
هواخواه توام جانا و میدانم كه میدانی
كه هم نادیده میبینی و هم ننوشته میخوانی.(۱۱۵)
دانی مراد حافظ از این درد و غصّه چیست؟
از تو كرشمهای و ز خسرو عنایتی.(۱۱۶)
ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست در حضرت كریم، تمنّا چه حاجت است جام جهان نماست ضمیر منیر دوست اظهار احتیاج خود، آنجا چه حاجت است؟ ای عاشقِ گدا! چو لب روحبخش یار میداندت وظیفه، تقاضا چه حاجت است؟(۱۱۷) در این مقام، سالك در اوج وحدت آرمیده است و فیض ساری حق تعالی را شهود میكند. عرفای والامقام به این فیض ساری، «یار» اطلاق كرده و از تجلّیات و ظهورات آن به «لب» و «خال» و مانند آن تعبیر میكنند. در آن مقام، سالك، تمامِ تار و پود وجودش را از فیض حق تعالی و عنایتهای ربّانیاش پرمیبیند و در عرصه وجود (وجودِ خودش و وجود عالم) جز خداوندگارِ عشق و عنایتهایش هیچ نمیبیند. از اینرو، حاجتی برای عرض نیاز و احتیاج نمیبیند. این بدان میماند كه استاد بزرگواری از استادان علوم، بر حقیقت و موضوعی ـ در هر علمی كه باشد ـ نیك واقف باشد و شاگردی از شاگردانش كه تازه این نكته را فرا گرفته است، آن را به استاد اظهار كند! این اظهار، بیادبی به محضر معشوق و استاد عشق است. بدینروی، عارف ضرورتی برای اظهار نمیبیند، بلكه ضرورت را در لب فروبستن میداند و بس.(۱۱۸)
این سخن نمی از دریای معارف عرفان ناب شیعی است كه به قدر حاجت بر اوراق ریخته شد.
گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق
كاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی.(۱۱۹)
رحیم قربانی ۱
گزیده منابع :
۱. محقق و نویسنده.
۲. صبح خیزی و سلامتطلبی چون حافظ هر چه كردم همه از دولت قرآن كردم عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت.
۳. خوشا نماز و نیاز كسی كه از سرِ درد به آب دیده و خون جگر طهارت كرد.
۴.نصیحتی كنمت یاد گیر و در عمل آر كه این حدیث ز پیر طریقتم یادست غم جهان مخور و پند من مبر از یاد كه این لطیفه عشقم ز رهروی یادست.
۵. چون من ماهی كلك آرم به تحریر تو از «نون و القلم» میپرس تفسیر.
۶. بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی میخواند دوش درس مقامات معنوی یعنی بیا كه آتش موسی نمود گل تا از درخت، نكته توحید بشنوی.
۷. حافظ! از چشمه حكمت به كفآور جامی تا كه از لوح دلت نقش جهالت برود.
۸. حافظ ار میل به ابروی تو دارد شاید جای در گوشه محراب كنند اهل كلام.
۹. عجب علمیست علم هیئت عشق كه چرخ هشتمش هفتم زمین است ز جور كوكب طالع سحرگهان چشمم چنان گریست كه ناهید دیدهام دانست.
۱۰.ای بیخبر! بكوش كه صاحبخبر شوی تا راهرو نباشی كی راهبر شوی؟ در مكتب حقایق و پیش ادیب عشق هان ای پسر!بكوش روزی پدر شوی.
۱۱. بدین دستور تاریخ وفاتش برون آر از حروف «قرب طاعت». ۱۲. دیوان حافظ بر اساس هشت نسخه كامل كهن، تدوین و تصحیح رشید عیوضی، تهران، صدوق، ۱۳۷۶، ج ۱، ص ۶۷۱، رباعی ۱۳. ۱۳. همان، ج ۱، ص ۶۷۵، رباعی ۲۴. ۱۴. همان، ج ۱، ص ۳۶۲، غزل ۲۸۹. ۱۵. همان، ج ۱، ص ۱۴۴، غزل ۱۰۵. ۱۶. علی سعادت پرور، جمال آفتاب، تهران، چ دوم، احیای كتاب، ۱۳۸۱، ج ۲، ص ۱۸۹ / دیوان حافظ، ج ۱، ص ۱۴۴، غزل ۱۰۵.
۱۷. «دردكشان» در زبان حافظ، به معانی گوناگونی همچون اهل بیت علیهمالسلام ، اهل عشق، عاشقان، عارفان، مرشد و قطب اطلاق شده است. (پرویز اهور، كلك خیالانگیز، چ دوم، تهران، اساطیر، ۱۳۷۲، ج ۲، ص ۹۸۲.)
۱۸. علی سعادتپرور، پیشین، ج ۱، ص ۳۷۲ / دیوان حافظ، ج ۱، ص ۴۴، غزل ۲۲.
۱۹. علی بن ابراهیم بن هاشم قمی، تفسیر قمی، قم، مؤسسه دارالكتب، ۱۴۰۴ ق، ج ۱، ص ۲۴۷ (ذیل تفسیر آیه «اَلَستُ بِربِّكم» اعراف: ۱۷۲).
۲۰. دیوان حافظ، ج ۱، ص ۳۵۵، غزل ۲۸۳. ۲۱. همان، ج ۱، ص ۲۵۵، غزل ۱۹۵. ۲۲. همان، ج ۱، ص ۴۵۴، غزل ۳۷۱. ۲۳. همان، ج ۱، ص ۱۲۶، غزل ۹۰. ۲۴. همان. ۲۵. همان، ج ۱، ص ۲۳۲، غزل ۱۷۷.
۲۶. «شاه» در زبان حافظ به معانی گوناگونی از جمله خداوند، انسان كامل، علی بن ابی طالب علیهالسلام ، خورشید، و برخی از بزرگان و مشایخ عرفان اطلاق شده است.
۲۷. دیوان حافظ، ج ۱، ص ۶۰۶، قصیده ۲. ۲۸. همان، ج ۱، ص ۲۱۹، غزل ۱۶۶. ۲۹. همان، ج ۱، ص ۲۷۱، غزل ۲۱۰ و ج ۲، ص ۸۲۳ / مرتضی مطهّری، آئینه جام (دیوان حافظ)، چ دوم، تهران، صدرا، ۱۳۷۴، ص ۱۴۵، غزل ۲۱۴. ۳۰. همان، ج ۱، ص ۶۰۷، قصیده ۲۰. ۳۱. همان، ج ۱، ص ۴۴۰، غزل ۳۵۸.
۳۲. علاّمه قیصری، شرح فصوص الحكم، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۵، ص ۱۱۸ و ۲۵۵.
۳۳. «یار» در اصطلاح عرفانی، به معانی گوناگونی همچون فیض مقدّس، صادر نخستین، انسان كامل، انبیا و اولیا، همسفر عشق، معشوق و مانند آن اطلاق میشود.
۳۴. دیوان حافظ، ج ۱، ص ۲۵۵، غزل ۱۹۵.
۳۵. «بت» در اصطلاح عرفانی، تجلّی و ظهور تمام نمای حق تعالی است، بخصوص آنكه در این مورد، ائمّه بزرگوار دین علیهمالسلام مرادند.
۳۶. همان، ج ۱، ص ۱۴۴، غزل ۱۰۵. ۳۷. همان، ج ۱، ص ۸۶، غزل ۵۷ / مرتضی مطهّری، پیشین، ص ۴۰ و ۴۱. ۳۸. دیوان حافظ، ج ۱، ص ۲۶۳، غزل ۲۰۲. ۳۹. همان، ج ۱، ص ۱۹، غزل ۳.
۴۰. همان، ج ۱، ص ۴۷۱، غزل ۳۸۶.
۴۱. حاج شیخ عبّاس قمی، مفاتیح الجنان، چ شانزدهم، تهران، دفتر نشر و فرهنگ اسلامی، «دعای كمیل».
۴۲. همان، «مناجات شعبانیه»
۴۳. همان، «مناجاهٔ التائبین». ۴۴. همان، ج ۱، ص ۶۱، غزل ۳۵. ۴۵. همان، ج ۱، ص ۳۲۳، غزل ۲۵۲. ۴۶. همان، ج ۱، ص ۳۱۴، غزل ۲۴۶. ۴۷. همان، ج ۱، ص ۳۲۳، غزل ۲۵۲ و نیز ج ۲، ص ۹۱۰ (نسخه بدل)
۴۸. شیخ عبّاس قمی، پیشین، ص ۱۵۷ به بعد.
۴۹. دیوان حافظ، ج ۱، ص ۱۱۳، غزل ۷۹. ۵۰. همان، ج ۱، ص ۸۲، غزل ۵۳. ۵۱. همان، ج ۱، ص ۴۲۱، غزل ۳۴۱. ۵۲. همان، ج ۱، ص ۴۶۹، غزل ۳۸۳. ۵۳. همان، ج ۱، ص ۳۰۴، غزل ۲۸۳.
۵۴. سید بن طاووس، اقبال الاعمال، تهران، دارالكتب الاسلامیه، ۱۳۶۷، ص ۶۸۶، «مناجات شعبانیه» / شیخ عبّاس قمی، پیشین، ص ۱۵۷.
۵۵. سیّدمحمّدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمّدباقر موسوی همدانی، چ پنجم، قم، انتشارات اسلامی، ۱۳۷۴، ج ۱۴، ص ۱۹۹.
۵۶. سید بن طاووس، پیشین، ص ۵۴.
۵۷. همان، ص ۷۵.
۵۸. همان، ص ۷۰۶ / شیخ عبّاس قمی، پیشین، ص ۶۳.
۵۹. سید بن طاووس، پیشین، ص ۵۴.
۶۰. مرتضی مطهّری، پیشین، ص ۶۸، غزل ۹۸.
۶۱. دیوان حافظ، ج ۱، ص ۱۵۴، غزل ۱۱۴. ۶۲. همان، ج ۱، ص ۴۲۸، غزل ۳۴۸. ۶۳. مرتضی مطهّری، پیشین، ص ۷۴، غزل ۱۰۸. ۶۴. دیوان حافظ، ج ۱، ص ۳۶۹، غزل ۲۹۵.
۶۵. شیخ عبّاس قمی، پیشین، ص ۶۲.
۶۶. دیوان حافظ، ج ۱، ص ۱۱۱، غزل ۷۷. ۶۷. همان، ج ۱، ص ۱۴۵، غزل ۱۰۶. در این نسخه به جای «نگارین»، لفظ «مخالف» و در نسخه بدل نیز لفظ «محالت» آمده است / مرتضی مطهّری، پیشین، ص ۷۶.
۶۸. سید بن طاووس، پیشین، ص ۳۵۸.
۶۹. شیخ عبّاس قمی، پیشین، ص ۶۲.
۷۰. دیوان حافظ، ج ۱، ص ۱۱۰، غزل ۷۶. ۷۱. همان، ج ۱، ص ۴۱۵، غزل ۳۳۶. این نوع سخن گفتن مخصوصِ مقامی است كه از لحاظ عرفانی، به «غنای عارفانه» معروف است. (مرتضی مطهّری، پیشین، ص ۲۳۸، غزل ۳۴۶.) ۷۲. همان، ج ۱، ص ۲۳۳، غزل ۱۷۸.
۷۳. شیخ عبّاس قمی، پیشین، ص ۶۳.
۷۴. همان، ص ۶۵.
۷۵. دیوان حافظ، ج ۱، ص ۲۶۵ غزل ۲۰۴. ۷۶. همان، ج ۱، ص ۳۶۰، غزل ۲۸۸. ۷۷. همان، ج ۱، ص ۱۹۶، غزل ۱۴۷ / مرتضی مطهّری، پیشین، ص ۱۰۳.
۷۸. ابراهیم بن علی عاملی كفعمی، البلد الأمین (چاپ سنگی)، ص ۳۱۵ / محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۹۱، باب ۳۲، ح ۱۴، ص ۱۰۴.
۷۹. شیخ عبّاس قمی، پیشین، ص ۶۵.
۸۰. دیوان حافظ، ج ۱، ص ۱۰۳، غزل ۷۱. ۸۱. همان، ج ۱، ص ۱۸۲، غزل ۱۳۶. ۸۲. مرتضی مطهّری، پیشین، ص ۶۸، غزل ۹۸.
۸۳. شیخ عبّاس قمی، پیشین، ص ۶۵.
۸۴. دیوان حافظ، ج ۱، ص ۵۲۱، غزل ۴۲۷. ۸۵. همان، ج ۱، ص ۵۰۵، غزل ۴۱۴. ۸۶. همان، ج ۱، ص ۲۶۵، غزل ۲۰۴ و نیز ج ۲، ص ۸۶۹، نسخه بدل «بیتو» ۸۷. همان، ج ۱، ص ۵۰۵، غزل ۴۱۴.
۸۸. همان، ج ۱، ص ۴۳۶، غزل ۳۵۵.
۸۹. مرتضی مطهّری، پیشین، ص ۶۸، غزل ۹۸. ۹۰. دیوان حافظ، ج ۱، ص ۷۹، غزل ۵۱.
۹۱. عبدالواحد بن محمّد تمیمی آمدی، غررالحكم و دررالكلم، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۶۶، ص ۱۰۴، ح ۱۸۳۹.
۹۲. همان، ص ۱۰۴، ح ۱۷۴۱.
۹۳. همان، ص ۱۰۴، ح ۱۸۴۴.
۹۴. همان، ص ۳۹۸، ح ۹۲۳۴.
۹۵. دیوان حافظ، ج ۱، ص ۲۹۴، غزل ۲۲۹ و ج ۲، ص ۸۰۹، نسخه بدل «شكایت حال است» میباشد. ۹۶. همان، ج ۱، ص ۳۱۶، غزل ۲۴۸.
۹۷. محمّد بن یعقوب كلینی، الكافی، تهران، دارالكتب الاسلامیه، ۱۳۶۵، ج ۲، ص ۵۲۸، ج ۲۰ / شیخ طوسی، مصباح المتهجّد، بیروت، مؤسسهٔ فقه الشیعه، ۱۴۱۱ ق، ص ۲۹۵.
۹۸. علاّمه قیصری، پیشین، ص ۶۵۹ به بعد / ملاّصدرا، الاسفار الاربعه، قم، مصطفوی، ۱۳۷۹ ق، ج ۹، ص ۳۴۶ به بعد.
۹۹. شیخ عبّاس قمی، پیشین، ص ۶۴.
۱۰۰. دیوان حافظ، ج ۱، ص ۲۳۷، غزل ۱۸۲.
۱۰۱. شیخ عبّاس قمی، پیشین، ص ۶۴.
۱۰۲. دیوان حافظ، تصحیح غنی ـ قزوینی، چ هفتم، تهران، جام، ۱۳۷۳، ص ۱۵۹.
۱۰۳. علاّمه قیصری، پیشین، ص ۶۵۴ و بعد / عبدالرزاق كاشانی، لطائف الاعلام فی اشارات اهل الالهام، تهران، میراث مكتوب، ۱۳۷۹، ص ۲۲۶ و ص ۱۶۰، اصطلاح «جوامع الآثار والتحقیق».
۱۰۴. محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج ۹۱، ص ۹۸.
۱۰۵. مرتضی مطهّری، پیشین، ص ۲۸۷، غزل ۴۱۵.
۱۰۶. محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج ۸۷، ص ۲۰۸.
۱۰۷. همان، ج ۹۱، ص ۹۷ / ابراهیم بن علی عاملی كفعمی، پیشین، ص ۳۷۴.
۱۰۸. دیوان حافظ، ج ۱، ص ۹۶ غزل ۶۶ و ج ۲، ص ۷۴۷، در نسخه بدل «پروردگار» به جای «آمرزگار» آمده است. ۱۰۹. همان، ج ۱، ص ۵۲۹، غزل ۴۳۴. ۱۱۰. همان، ج ۱، ص ۸۳، غزل ۵۴.
۱۱۱. محمّد بن یعقوب كلینی، پیشین، ج ۲، ص ۶۶.
۱۱۲. دیوان حافظ، ج ۱، ص ۳۹۰، غزل ۳۱۳. ۱۱۳. همان، ج ۱، ص ۴۸۸، غزل ۴۰۰.
۱۱۴. محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج ۹۲، ص ۱۰۲ به بعد، ج ۱ از باب ۸۷.
۱۱۵. دیوان حافظ، ج ۱، ص ۵۷۳، غزل ۴۶۷. ۱۱۶. همان، ج ۱، ص ۵۲۱، غزل ۴۲۷. ۱۱۷. همان، ج ۱، ص ۵۲، غزل ۲۹.
۱۱۸. علاّمه قیصری، پیشین،ص۴۱۳ـ۴۳۶ (فص شیثی)/حسن حسنزاده آملی،مُمَدُ الهِمَم در شرح فصوص الحكم،تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۷۸، (فص شیثی)، ص۶۹ـ۱۰۴.
۱۱۹. دیوان حافظ، ج ۱، ص ۵۶۰، غزل ۴۵۸. در نسخه مذكور، «طوفان» بهجای «دریا» آمده است و نیز: همان، ج ۲، ص ۱۱۰۳.
گزیده منابع :
۱. محقق و نویسنده.
۲. صبح خیزی و سلامتطلبی چون حافظ هر چه كردم همه از دولت قرآن كردم عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت.
۳. خوشا نماز و نیاز كسی كه از سرِ درد به آب دیده و خون جگر طهارت كرد.
۴.نصیحتی كنمت یاد گیر و در عمل آر كه این حدیث ز پیر طریقتم یادست غم جهان مخور و پند من مبر از یاد كه این لطیفه عشقم ز رهروی یادست.
۵. چون من ماهی كلك آرم به تحریر تو از «نون و القلم» میپرس تفسیر.
۶. بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی میخواند دوش درس مقامات معنوی یعنی بیا كه آتش موسی نمود گل تا از درخت، نكته توحید بشنوی.
۷. حافظ! از چشمه حكمت به كفآور جامی تا كه از لوح دلت نقش جهالت برود.
۸. حافظ ار میل به ابروی تو دارد شاید جای در گوشه محراب كنند اهل كلام.
۹. عجب علمیست علم هیئت عشق كه چرخ هشتمش هفتم زمین است ز جور كوكب طالع سحرگهان چشمم چنان گریست كه ناهید دیدهام دانست.
۱۰.ای بیخبر! بكوش كه صاحبخبر شوی تا راهرو نباشی كی راهبر شوی؟ در مكتب حقایق و پیش ادیب عشق هان ای پسر!بكوش روزی پدر شوی.
۱۱. بدین دستور تاریخ وفاتش برون آر از حروف «قرب طاعت». ۱۲. دیوان حافظ بر اساس هشت نسخه كامل كهن، تدوین و تصحیح رشید عیوضی، تهران، صدوق، ۱۳۷۶، ج ۱، ص ۶۷۱، رباعی ۱۳. ۱۳. همان، ج ۱، ص ۶۷۵، رباعی ۲۴. ۱۴. همان، ج ۱، ص ۳۶۲، غزل ۲۸۹. ۱۵. همان، ج ۱، ص ۱۴۴، غزل ۱۰۵. ۱۶. علی سعادت پرور، جمال آفتاب، تهران، چ دوم، احیای كتاب، ۱۳۸۱، ج ۲، ص ۱۸۹ / دیوان حافظ، ج ۱، ص ۱۴۴، غزل ۱۰۵.
۱۷. «دردكشان» در زبان حافظ، به معانی گوناگونی همچون اهل بیت علیهمالسلام ، اهل عشق، عاشقان، عارفان، مرشد و قطب اطلاق شده است. (پرویز اهور، كلك خیالانگیز، چ دوم، تهران، اساطیر، ۱۳۷۲، ج ۲، ص ۹۸۲.)
۱۸. علی سعادتپرور، پیشین، ج ۱، ص ۳۷۲ / دیوان حافظ، ج ۱، ص ۴۴، غزل ۲۲.
۱۹. علی بن ابراهیم بن هاشم قمی، تفسیر قمی، قم، مؤسسه دارالكتب، ۱۴۰۴ ق، ج ۱، ص ۲۴۷ (ذیل تفسیر آیه «اَلَستُ بِربِّكم» اعراف: ۱۷۲).
۲۰. دیوان حافظ، ج ۱، ص ۳۵۵، غزل ۲۸۳. ۲۱. همان، ج ۱، ص ۲۵۵، غزل ۱۹۵. ۲۲. همان، ج ۱، ص ۴۵۴، غزل ۳۷۱. ۲۳. همان، ج ۱، ص ۱۲۶، غزل ۹۰. ۲۴. همان. ۲۵. همان، ج ۱، ص ۲۳۲، غزل ۱۷۷.
۲۶. «شاه» در زبان حافظ به معانی گوناگونی از جمله خداوند، انسان كامل، علی بن ابی طالب علیهالسلام ، خورشید، و برخی از بزرگان و مشایخ عرفان اطلاق شده است.
۲۷. دیوان حافظ، ج ۱، ص ۶۰۶، قصیده ۲. ۲۸. همان، ج ۱، ص ۲۱۹، غزل ۱۶۶. ۲۹. همان، ج ۱، ص ۲۷۱، غزل ۲۱۰ و ج ۲، ص ۸۲۳ / مرتضی مطهّری، آئینه جام (دیوان حافظ)، چ دوم، تهران، صدرا، ۱۳۷۴، ص ۱۴۵، غزل ۲۱۴. ۳۰. همان، ج ۱، ص ۶۰۷، قصیده ۲۰. ۳۱. همان، ج ۱، ص ۴۴۰، غزل ۳۵۸.
۳۲. علاّمه قیصری، شرح فصوص الحكم، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۵، ص ۱۱۸ و ۲۵۵.
۳۳. «یار» در اصطلاح عرفانی، به معانی گوناگونی همچون فیض مقدّس، صادر نخستین، انسان كامل، انبیا و اولیا، همسفر عشق، معشوق و مانند آن اطلاق میشود.
۳۴. دیوان حافظ، ج ۱، ص ۲۵۵، غزل ۱۹۵.
۳۵. «بت» در اصطلاح عرفانی، تجلّی و ظهور تمام نمای حق تعالی است، بخصوص آنكه در این مورد، ائمّه بزرگوار دین علیهمالسلام مرادند.
۳۶. همان، ج ۱، ص ۱۴۴، غزل ۱۰۵. ۳۷. همان، ج ۱، ص ۸۶، غزل ۵۷ / مرتضی مطهّری، پیشین، ص ۴۰ و ۴۱. ۳۸. دیوان حافظ، ج ۱، ص ۲۶۳، غزل ۲۰۲. ۳۹. همان، ج ۱، ص ۱۹، غزل ۳.
۴۰. همان، ج ۱، ص ۴۷۱، غزل ۳۸۶.
۴۱. حاج شیخ عبّاس قمی، مفاتیح الجنان، چ شانزدهم، تهران، دفتر نشر و فرهنگ اسلامی، «دعای كمیل».
۴۲. همان، «مناجات شعبانیه»
۴۳. همان، «مناجاهٔ التائبین». ۴۴. همان، ج ۱، ص ۶۱، غزل ۳۵. ۴۵. همان، ج ۱، ص ۳۲۳، غزل ۲۵۲. ۴۶. همان، ج ۱، ص ۳۱۴، غزل ۲۴۶. ۴۷. همان، ج ۱، ص ۳۲۳، غزل ۲۵۲ و نیز ج ۲، ص ۹۱۰ (نسخه بدل)
۴۸. شیخ عبّاس قمی، پیشین، ص ۱۵۷ به بعد.
۴۹. دیوان حافظ، ج ۱، ص ۱۱۳، غزل ۷۹. ۵۰. همان، ج ۱، ص ۸۲، غزل ۵۳. ۵۱. همان، ج ۱، ص ۴۲۱، غزل ۳۴۱. ۵۲. همان، ج ۱، ص ۴۶۹، غزل ۳۸۳. ۵۳. همان، ج ۱، ص ۳۰۴، غزل ۲۸۳.
۵۴. سید بن طاووس، اقبال الاعمال، تهران، دارالكتب الاسلامیه، ۱۳۶۷، ص ۶۸۶، «مناجات شعبانیه» / شیخ عبّاس قمی، پیشین، ص ۱۵۷.
۵۵. سیّدمحمّدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمّدباقر موسوی همدانی، چ پنجم، قم، انتشارات اسلامی، ۱۳۷۴، ج ۱۴، ص ۱۹۹.
۵۶. سید بن طاووس، پیشین، ص ۵۴.
۵۷. همان، ص ۷۵.
۵۸. همان، ص ۷۰۶ / شیخ عبّاس قمی، پیشین، ص ۶۳.
۵۹. سید بن طاووس، پیشین، ص ۵۴.
۶۰. مرتضی مطهّری، پیشین، ص ۶۸، غزل ۹۸.
۶۱. دیوان حافظ، ج ۱، ص ۱۵۴، غزل ۱۱۴. ۶۲. همان، ج ۱، ص ۴۲۸، غزل ۳۴۸. ۶۳. مرتضی مطهّری، پیشین، ص ۷۴، غزل ۱۰۸. ۶۴. دیوان حافظ، ج ۱، ص ۳۶۹، غزل ۲۹۵.
۶۵. شیخ عبّاس قمی، پیشین، ص ۶۲.
۶۶. دیوان حافظ، ج ۱، ص ۱۱۱، غزل ۷۷. ۶۷. همان، ج ۱، ص ۱۴۵، غزل ۱۰۶. در این نسخه به جای «نگارین»، لفظ «مخالف» و در نسخه بدل نیز لفظ «محالت» آمده است / مرتضی مطهّری، پیشین، ص ۷۶.
۶۸. سید بن طاووس، پیشین، ص ۳۵۸.
۶۹. شیخ عبّاس قمی، پیشین، ص ۶۲.
۷۰. دیوان حافظ، ج ۱، ص ۱۱۰، غزل ۷۶. ۷۱. همان، ج ۱، ص ۴۱۵، غزل ۳۳۶. این نوع سخن گفتن مخصوصِ مقامی است كه از لحاظ عرفانی، به «غنای عارفانه» معروف است. (مرتضی مطهّری، پیشین، ص ۲۳۸، غزل ۳۴۶.) ۷۲. همان، ج ۱، ص ۲۳۳، غزل ۱۷۸.
۷۳. شیخ عبّاس قمی، پیشین، ص ۶۳.
۷۴. همان، ص ۶۵.
۷۵. دیوان حافظ، ج ۱، ص ۲۶۵ غزل ۲۰۴. ۷۶. همان، ج ۱، ص ۳۶۰، غزل ۲۸۸. ۷۷. همان، ج ۱، ص ۱۹۶، غزل ۱۴۷ / مرتضی مطهّری، پیشین، ص ۱۰۳.
۷۸. ابراهیم بن علی عاملی كفعمی، البلد الأمین (چاپ سنگی)، ص ۳۱۵ / محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۹۱، باب ۳۲، ح ۱۴، ص ۱۰۴.
۷۹. شیخ عبّاس قمی، پیشین، ص ۶۵.
۸۰. دیوان حافظ، ج ۱، ص ۱۰۳، غزل ۷۱. ۸۱. همان، ج ۱، ص ۱۸۲، غزل ۱۳۶. ۸۲. مرتضی مطهّری، پیشین، ص ۶۸، غزل ۹۸.
۸۳. شیخ عبّاس قمی، پیشین، ص ۶۵.
۸۴. دیوان حافظ، ج ۱، ص ۵۲۱، غزل ۴۲۷. ۸۵. همان، ج ۱، ص ۵۰۵، غزل ۴۱۴. ۸۶. همان، ج ۱، ص ۲۶۵، غزل ۲۰۴ و نیز ج ۲، ص ۸۶۹، نسخه بدل «بیتو» ۸۷. همان، ج ۱، ص ۵۰۵، غزل ۴۱۴.
۸۸. همان، ج ۱، ص ۴۳۶، غزل ۳۵۵.
۸۹. مرتضی مطهّری، پیشین، ص ۶۸، غزل ۹۸. ۹۰. دیوان حافظ، ج ۱، ص ۷۹، غزل ۵۱.
۹۱. عبدالواحد بن محمّد تمیمی آمدی، غررالحكم و دررالكلم، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۶۶، ص ۱۰۴، ح ۱۸۳۹.
۹۲. همان، ص ۱۰۴، ح ۱۷۴۱.
۹۳. همان، ص ۱۰۴، ح ۱۸۴۴.
۹۴. همان، ص ۳۹۸، ح ۹۲۳۴.
۹۵. دیوان حافظ، ج ۱، ص ۲۹۴، غزل ۲۲۹ و ج ۲، ص ۸۰۹، نسخه بدل «شكایت حال است» میباشد. ۹۶. همان، ج ۱، ص ۳۱۶، غزل ۲۴۸.
۹۷. محمّد بن یعقوب كلینی، الكافی، تهران، دارالكتب الاسلامیه، ۱۳۶۵، ج ۲، ص ۵۲۸، ج ۲۰ / شیخ طوسی، مصباح المتهجّد، بیروت، مؤسسهٔ فقه الشیعه، ۱۴۱۱ ق، ص ۲۹۵.
۹۸. علاّمه قیصری، پیشین، ص ۶۵۹ به بعد / ملاّصدرا، الاسفار الاربعه، قم، مصطفوی، ۱۳۷۹ ق، ج ۹، ص ۳۴۶ به بعد.
۹۹. شیخ عبّاس قمی، پیشین، ص ۶۴.
۱۰۰. دیوان حافظ، ج ۱، ص ۲۳۷، غزل ۱۸۲.
۱۰۱. شیخ عبّاس قمی، پیشین، ص ۶۴.
۱۰۲. دیوان حافظ، تصحیح غنی ـ قزوینی، چ هفتم، تهران، جام، ۱۳۷۳، ص ۱۵۹.
۱۰۳. علاّمه قیصری، پیشین، ص ۶۵۴ و بعد / عبدالرزاق كاشانی، لطائف الاعلام فی اشارات اهل الالهام، تهران، میراث مكتوب، ۱۳۷۹، ص ۲۲۶ و ص ۱۶۰، اصطلاح «جوامع الآثار والتحقیق».
۱۰۴. محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج ۹۱، ص ۹۸.
۱۰۵. مرتضی مطهّری، پیشین، ص ۲۸۷، غزل ۴۱۵.
۱۰۶. محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج ۸۷، ص ۲۰۸.
۱۰۷. همان، ج ۹۱، ص ۹۷ / ابراهیم بن علی عاملی كفعمی، پیشین، ص ۳۷۴.
۱۰۸. دیوان حافظ، ج ۱، ص ۹۶ غزل ۶۶ و ج ۲، ص ۷۴۷، در نسخه بدل «پروردگار» به جای «آمرزگار» آمده است. ۱۰۹. همان، ج ۱، ص ۵۲۹، غزل ۴۳۴. ۱۱۰. همان، ج ۱، ص ۸۳، غزل ۵۴.
۱۱۱. محمّد بن یعقوب كلینی، پیشین، ج ۲، ص ۶۶.
۱۱۲. دیوان حافظ، ج ۱، ص ۳۹۰، غزل ۳۱۳. ۱۱۳. همان، ج ۱، ص ۴۸۸، غزل ۴۰۰.
۱۱۴. محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج ۹۲، ص ۱۰۲ به بعد، ج ۱ از باب ۸۷.
۱۱۵. دیوان حافظ، ج ۱، ص ۵۷۳، غزل ۴۶۷. ۱۱۶. همان، ج ۱، ص ۵۲۱، غزل ۴۲۷. ۱۱۷. همان، ج ۱، ص ۵۲، غزل ۲۹.
۱۱۸. علاّمه قیصری، پیشین،ص۴۱۳ـ۴۳۶ (فص شیثی)/حسن حسنزاده آملی،مُمَدُ الهِمَم در شرح فصوص الحكم،تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۷۸، (فص شیثی)، ص۶۹ـ۱۰۴.
۱۱۹. دیوان حافظ، ج ۱، ص ۵۶۰، غزل ۴۵۸. در نسخه مذكور، «طوفان» بهجای «دریا» آمده است و نیز: همان، ج ۲، ص ۱۱۰۳.
منبع : مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست