دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا
در سوگ آفتاب کائنات
رسول خدا (صلی الله علیه وآله) لحظاتی پیش از رحلت فرمود: (برای من کاغذ و دواتی بیاورید تا مکتوبی بنویسم که پس از من گمراه نشوید!) در این لحظه، عمر بن الخطاب گفت: (این مرد هذیان می گوید و بیماری بر او غلبه کرده است! ما را کتاب خدا بست است! و شعار (حسبنا کتاب الله) که نقض کننده فرمایش نبی اکرم (صلی الله علیه وآله) إنی تارک فیکم الثقلین.. از همان مجلس ریشه گرفت.
پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) در تاریخ ۲۸ صفر سال ۱۰ هجری در مدینه منوره چشم از جهان فرو بستند و به لقاء الله پیوستند، و این در حالی بود که سر در سینه برادر خویش علی بن ابی طالب (علیه السلام) داشتند: (ولقد قبض رسول الله...): و رسول خدا در حالی قبض روح شد که سر بر سینه من نهاده بود و جانش در میان دستانم گرفته شد و من دستم را بر چهره ایشان کشیدم و من متولی غسل آن حضرت شدم و ملائکه مرا کمک میکردند و در و دیوار خانهاش من از صدای آهسته آنان که بر او نماز میخواندند و گروهی بالای میرفتند و گوش من از صدای آهسته آنان که بر او نماز میخواندند خالی نمیشد تا آنکه او را در ضریحش به خاک سپردیم... (نهج البلاغه، فیض الاسلام: خطبه ۸۸).
و در غم رحلت پیامبر (صلی الله علیه وآله) در حالی که حضرت را غسل میداد و کفن می کرد، چنین فرمود: (بأبی أنت و أمی یا رسول الله لقد انقطع بموتک...): پدر و مادرم فدای تو ای رسول خدا! همانا با مرگ تو از نعمتی محروم شدیم که با مرگ دیگران از آن محروم نمی شدیم و آن، نعمت نبوت و اخبار آسمانی بود. مصیبت تو آنقدر بزرگ است که ما را به خاطر تمام مصیبتهای دیگر تسلیت می دهد و از این جهت، تو منحصر به فرد هستی و همه مردم در سوگ تو ماتمزده هستند و از این جهت عمومیت داری و اگر نبود که تو ما را به صبر امر فرمودی و از جزع و ناله نهی نمودی، سرچشمههای اشک را خشک می کردیم و درد و غم ما همواره باقی می بود و اندوه ما زدوده نمی شد و اینها نیز برای تو اندک است، ولی مرگ را نمی توان برطرف کرد، پدر و مادرم فدای تو باد! ما را نزد پروردگارت یاد کن و در خاطر خود نگهدار!) (نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه ۲۲۶).
رسول خدا (صلی الله علیه وآله) لحظاتی پیش از رحلت فرمود: (برای من کاغذ و دواتی بیاورید تا مکتوبی بنویسم که پس از من گمراه نشوید!) در این لحظه، عمر بن الخطاب گفت: (این مرد هذیان می گوید و بیماری بر او غلبه کرده است! ما را کتاب خدا بست است! و شعار (حسبنا کتاب الله) که نقض کننده فرمایش نبی اکرم (صلی الله علیه وآله) إنی تارک فیکم الثقلین.. از همان مجلس ریشه گرفت.
پس از آن، در حالی که علی (علیه السلام) هنوز در حال غسل و تدفین پیامبر بود، گروهی در محلی به نام (سقیفه) جمع شدند و در امر خلافت نزاع آغاز کردند و سرانجام ابوبکر را به عنوان خلیفه برگزیده، با او بیعت کردند و این، آغاز مسیری بود که به نوبه خود نتایجی به همراه داشت
● اندوه فاطمه زهرا پس از رحلت پیامبر
فاطمه علیهاسلام بعد از پدر همواره غمگین بود. بدن شریفش نحیف، چشمانش اشکبار و قلبش سوخته بود. کودکان نازنین خود را خطاب میکرد و میفرمود:« کجا رفت پدر مهربان شما که شما را عزیز میداشت و در آغوش می گرفت؟ چرا دیگر نمیآید و در منزل ما را نمیگشاید؟!»
امیرالمؤمنین میفرماید:« من رسول خدا را در پیراهنش غسل داده بودم. فاطمه علیهاسلام همواره از من میخواست آن را نشانش بدهم. یک بار پیراهن را به او دادم. او پیراهن پدرش را گرفت و آن قدر آن را بویید تا از هوش رفت. من چون این منظره را دیدم، پیراهن رسول خدا را پنهان کردم.»
امام صادق علیه السلام میفرمود:« فاطمه علیهاسلام بعد از رحلت رسول خدا غم و اندوه فراوانی داشت. به همین دلیل جبرئیل نزد او میرفت، او را تسلی میداد و از رسول خدا و جایگاه بلندش در بهشت برای او سخن میگفت.»
● گوش هایم پر از هیاهوی فرشتگان بود
یاران پیامبر می دانند که من لحظه ای به خدا و پیامبرش پشت نکردم . همه می دانند من در جای جای حوادث سخت و پرخطر که قهرمانان پا پس می کشیدند از فدا کردن جانم دریغ نمی کردم. کیست که از من به پیامبر در زندگی و مرگ نزدیک تر است؟ از کودکی در دامان او بالیدم و در آخرین لحظه های عمر تنها یار وفادار او بودم . پیامبر خدا در حالی به ملکوت اعلا پیوست که سرش را بر سینه ام گذاشته بود . در لحظه ی عروج جان پاک و نازنین او از میان دست هایم پر کشید و بال رفت. دست هایم رابه تبرک بر چهره ام کشیدم و آن گاه پیکر پاکش را شستم در حالی که فرشتگان یاری ام می دادند. ناله ی آن ها در و دیوار خانه را آکنده بود . گروهی فرود می آمدند و گروهی دیگر بالا می رفتند. گوش های من لحظه ای از هیاهوی فرشتگان خالی نبود. او را در آرامگاهش به خاک سپردم در حالی که می شنیدم فرشتگان بر او درود می فرستند.
رحلت پیامبر اکرم (ص) برای حکومت اسلامی و امت اسلام حادثهای سخت و جانسوز بود . چنانکه امیرالمؤمنین(ع) میفرماید:
« بابی انت و امی یا رسول الله (ص) لقد انقطع بموتک ما لم ینقطع بموت غیرک من النبوة والانباء و اخبارالسماء . خصصت حتی صرت مسلیا عمن سواک و عممت حتی صار الناس فیک سواء و لولا انک امرت بالصبر و نهیت عن الجزع، لانفدنا علیک ماءالشؤون . و لکان الداء مماطلا و الکمد محالفا و قلالک . . . (۱) ؛ پدر و مادرم فدایت ای پیامبر خدا، با مرگ تو رشتهای پاره شد که در مرگ دیگران چنین قطع نشد و آن نبوت و فرود آمدن پیام و اخبار آسمانی بود . مصیبت تو دیگر مصیبت دیدگان را تسلی دهنده ست یعنی پس از مصیبت تو دیگر مرگ ها اهمیتی ندارد . و از طرفی این یک مصیبت همگانی است که عموم مردم به خاطر تو عزادارند . اگر نبود که امر به صبر و شکیبایی فرمودهای و از بیتابی نهی نمودهای آنقدر گریه میکردم که اشک هایم تمام شود . و این درد جانکاه همیشه در من میماند و حزن و اندوهم دائمی میشد. که همه اینها در مصیبت تو کم و ناچیز است.»
سختی مصیبت رحلت پیامبر به قدری بود که امام علی میفرماید: « فضجت الدار الافنیة(۲)؛ گویا در و دیوار خانه فریاد میزد.»
● علل موفقیت پیامبر اکرم (ص) در زمان حکومت
شاید تصور آن روز برای خیلیها امری مشکل به نظر میرسید، چرا که پیامبر توانسته بود در مدت کمی علاوه بر ایجاد الفت و اخوت و صفا و صمیمیت بین مردم، حکومتی عدل گستر و نظامی قانونمند را پی ریزی کند که مردم خصوصا طبقه عامه از آن بهره مند باشند.
چنانکه حضرت امیرمؤمنان(ع) میفرماید: « فانظروا الی مواقع نعم الله علیهم حین بعث الیهم رسولا . فعقد بملته طاعتهم . و جمع علی دعوته الفتهم، کیف نشرت النعمة علیهم جناح کرامتها و اسالت لهم جداول نعمتها والتفت الملة بهم فی عوائد برکتها فاصبحوا فی نعمتها غرقین . و فی خصرة عیشها فکهین . قد تربعت الامور بهم فی ظل سلطان قاهر . و آوتهم الحال الی کنف عز غالب، و تعطفت الامور علیهم فی ذری ملک ثابت . فهم حکام علی العالمین و ملوک فی اطراف الارضین یملکون الامور علی من کان یملکها علیهم، و یمضون الاحکام فیمن کان یمضیها فیهم لاتغمزلهم قناة ولا تقرع لهم صفاة (۳) ؛ حال به نعمت های بزرگ الهی که به هنگامه بعثت پیامبر اسلام (ص) بر آنان فرو ریخت بنگرید . که چگونه اطاعت آنان را دین خود پیوند داد . و با دعوتش آنها را به وحدت رساند. چگونه نعمتهای الهی بال های کرامت خود را بر آنان گستراند و جویبارهای آسایش و رفاه برایشان روان ساخت و تمام برکات آیین حق، آنها را در بر گرفت در میان نعمتها غرق شدند و در خرمی زندگانی شادمان . امور اجتماعی آنان در سایه حکومت اسلام استوار شد . در پرتو عزتی پایدار آرام یافتند و به حکومتی پایدار رسیدند . آنگاه آنان حاکم و زمامدار جهان شدند و سلاطین روی زمین گردیدند و فرمانروای کسانی شدند که در گذشته حاکم بودند و قوانین الهی را بر کسانی اجرا میکردند که مجریان احکام بودند و در گذشته کسی قدرت درهم شکستن نیروی آنان را نداشت و هیچ کس خیال مبارزه با آنان را در سر نمیپروراند .»
● شمهای از حالات فرصت طلبان عصر پیامبر اکرم (ص)
شرایط قبل از اسلام و حتی بعد از حکومت اسلامی پیامبر به گونهای نبود که تمام کسانی که در جزیرة العرب آن روز میزیستند از جان و دل تسلیم اوامر حکومت نبوی شوند و چه بسا بودند کسانی که نه از سر تسلیم بلکه از ناچاری به بیعت حکومت حضرتش درآمده بودند . و حتی کسانی که در حیات حضرت نتوانستند کاری کنند .
چنانکه امام علی (ع) میفرماید: « فاراد قومنا قتل نبینا واجتیاح اصلنا و هموا بنا الهموم و فعلوا بنا الافاعیل و منعونا العذب واحلسونا الخوف واضطرونا الی جبل وعر واوقدوا لنا نارالحرب فعزم الله لنا علی الذب عن حوزته والرمی من وراء حرمته (۴) ؛ خویشاوندان ما از قریش میخواستند پیامبرمان (ص) را بکشند و ریشه ما را درآورند و در این راه اندیشهها از سر گذراندند و هر چه خواستند نسبت به ما انجام دادند. و زندگی خوش را از ما سلب کردند . و با ترس و وحشت به هم آمیختند و ما را به پیمودن کوههای صعب العبور مجبور کردند و برای ما آتش جنگ افروختند . اما خدا خواست که ما پاسدار دین او باشیم و شر آنان را از حریم دین بازداریم .
آنان منتظر رحلت پیامبر بودند تا بتوانند به مطامع نفسانی خود دست یازند .
چنانکه امام علی (ع) خطاب به برادرش عقیل نوشتند: « فدع عنک قریشا و ترکاضهم فی الضلال و تجوالهم فی الشقاق و جماحهم فی التیه، فانهم قد اجمعوا علی حربی کاجماعهم علی حرب رسول الله (ص) قبلی ... (۵) ؛ قریش را بگذار تا در گمراهی بتازند و در جدایی سرگردان باشند . و با سرکشی و دشمنی زندگی کنند همانا آنان در جنگ با من متحد شدند آنگونه که پیش از من در نبرد با رسول خدا (ص) هماهنگ بودند.»
البته بیانات پیامبراکرم (ص) در حق امیرالمؤمنین و در راس آنها در غدیر خم توانسته بود از شدت و حدت آن بکاهد .چنانکه حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند:
«... کانکم لم تعلموا ما قال یوم غدیر خم، والله لقد عقد له (علی علیهالسلام) یومئذ الولاء لیقطع منکم بذلک منها الرجاء ... (۶) ؛ گویا از آن چه رسول خدا (ص) در روز غدیر خم فرمود، آگاهی ندارید؟ سوگند به خدا که ایشان در آن روز ولایت و رهبری امام علی (ع) را مطرح کرد و از مردم بیعت گرفت تا امید شما فرصت طلبان تشنه قدرت را قطع نماید.»
گروهی نیز توان و توفیق معرفت پیامبر و حکومت حضرتش را پیدا نکرده بودند . چنانکه خداوند متعال میفرماید:
« قالت الاعراب آمنا، قل لم تؤمنوا ولکن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم.» (۷)
پیامدهای رحلت از لسان مبارک حضرت زهرا (س)
در این مقال بنابر آن است که پیامدهای رحلت پیامبر اکرم (ص) از نگاه تنها یادگارش، حضرت فاطمه سلام الله علیها بیان شود. او که بضعة الرسول است (۹) و به تعبیر امام علی (ع) بقیة النبوة (۱۰) است و به اعتراف دیگران، خیرة النساء و ابنة خیر الانبیاء، صادقة فی قولک، سابقة فی وفور عقلک است. (۱۱)
او که خلیفه اول در جمع مردم مدینه دربارهاش چنین گفته است: انت معدن الحکمة و موطن الهدی و الرحمة و رکن الدین و عین الحجة است. (۱۲)
و حتی عایشه نیز گفته است: « ما رایت احدا کان اصدق لهجة من فاطمة الا ان یکون الذی ولدها. » (۱۳)
او که هم مردمان مکه و مدینه را دیده و هم شاهد حیات پیامبر اکرم (ص) بوده و هم در کنار پیامبر و حضرت امیر(ع) حوادث ریز و درشت عصر نبوت و روزهای بعد از رحلت و حوادث تلخ و دردناک آن ایام کوتاه را به دقت زیر نظر داشته است . آری او میتواند پیامدهای تاسف بار رحلت پیامبر را خوب بیان کند . در اینجا به مواردی از آنها میپردازیم:
آن حضرت در خطبه فدکیه (۱۴) و خطبهای که بعدا در جمع زنان مدینه که به عیادت ایشان آمده بودند (۱۵) ایراد فرمودهاند، پیامدهای رحلت پیامبر را بیان میکنند از جمله آنها عبارتند از:
۱) ایجاد ضعف و سستی در میان مردم .
استومع وهنه « یا وهیه.» (۱۶)
حضرت در خطبهای که در حضور زنان مدینه که به عیادت ایشان آمده بودند نیز این امر را تذکر دادند و با تاسف فرمودند:
« فقبحا لفلول الحد واللعب بعد الجد و قرع الصفاة (۱۷) ؛ چه زشت است سستی و بازیچه بودن مردانتان پس از آن همه تلاش و کوشش .»
۲) تفرقه و اختلاف به وجود آمد .
«استنهر فتقه وانفتق رتقه (۱۸) ؛ تشتت و پراکندگی گسترش یافت . و وحدت و همدلی از هم گسست.»
استنهر از نهر به معنای وسعت و زیادی است، فتق به معنای جدایی و پاره پاره شدن است. انفتق از انفتاق یعنی شکافتن و رتق هم به معنای همبستگی و اتحاد است .
در قرآن کریم نیز آمده است که: «ان السموات والارض کانتا رتقا ففتقناهما (۱۹) ؛ (آیا کافران ندیدند) که آسمان ها و زمین به هم پیوسته بودند و ما آنها را از یکدیگر باز کردیم .»
۳) امید و آرزوهای مسلمانان به ناامیدی تبدیل شد.
آنان که به پیامبر اکرم (ص) و احکام عالیه اسلام ناب حضرتش دلخوش کرده بودند از نعمت دین الهی و حکومت اسلامی بهره مند گشته بودند. اکنون با دیدن حوادث بعد از آن حضرت مایوس شده و امیدشان به یاس مبدل گشت .
« واکدت الامال.» (۲۰)
۴ ) به حریم پیامبر بی حرمتی شد .
« اضیع الحریم و ازیلت الحرمة عند مماته (۲۱)؛ هنوز جسد مبارک پیامبر بر زمین است. در اجتماع سقیفه (۲۲) بدون نظرخواهی از خاندان پیامبر به تعیین جانشین برای آن حضرت میپردازند. و حق اهل بیت حضرتش را ضایع میکنند .
چنانکه حضرت علی(ع) میفرماید:" فوالله ما کان یلقی فی روعی، ولا یخطر ببالی ان العرب تزعج هذا الامر من بعده (ص) عن اهل بیته ولا انهم منحوه عنی من بعده" (۲۳) ؛ به خدا سوگند نه در فکرم میگذشت و نه در خاطرم میآمد که عرب خلافت را پس از رسول خدا از اهل بیت او بگرداند. یا مرا پس از وی از عهده دار شدن حکومت باز دارند.»
و حتی در لحظات واپسین عمر حضرت و هنگام رحلت ایشان، هنگامی که قلم و لوحی طلب فرمودند به آن حضرت بی حرمتی کردند و ندای " فانه یهجر" سر دادند. (۲۴)
و مدتی هم از رحلت حضرت نگذشت که به در خانه تنها یادگارش آمدند و چه بی حرمتی ها که نکردند. چنانکه حضرت زهرا فرمود: یا ابتاه یا رسول الله هکذا کان یفعل بحبیبتک وابنتک ... . (۲۵)
یا ابتاه یا رسول الله ماذا لقینا بعدک من ابن الخطاب وابن ابی قحافة (۲۶) ؛ بابا ای رسول خدا پس از تو از دست زاده خطاب و زاده ابی قحافه چه بر سر ما آمد. (۲۷)
۵ ) خط نفاق و دورویی آشکار شد .
« ظهر فیکم حسکة النفاق.» (۲۸)
حضرت در جای دیگری از همین خطبه، با کنایه زیبایی به این نفاق افکنی پرداخته است و فرموده است:
« تشربون حسوا فی ارتغاء و تمشون لاهله و ولده فی الخمر والضراء و نصبر منکم علی مثل حز المدی، و وخز السنان فی الحبشاء (۲۹) ؛ شیر را اندک اندک با آب ممزوج نمودید و به بهانه این که آب مینوشید، شیر را خوردید. کنایه از نفاق است که تظاهر به عملی میشود که در واقع خلاف آن است (۳۰) و برای نابودی اهل بیت او در پشت تپهها و درختان کمین کردید . و ما بر این رفتار شما که مانند بریدن کارد و فرو بردن نیزه در شکم، دردآور و کشنده است صبر میکنیم .»
۶ ) دین و معنویت کم رنگ شد .
« و سمل جلباب الدین.» (۳۱)
«جلباب» چادر یا عبایی که بدن انسان را میپوشاند، حضرت زهرا (س) تعبیر به جلباب دین فرموده . چون دین نیز تمام زوایای زندگی فردی و اجتماعی انسان را در بر میگیرد، همانگونه که چادر و عباء تمام بدن انسان را در بر میگیرد. (۳۲)
و در عبارتی دیگر فرمودهاند: «... اطفاء انوار الدین الجلی و اهمال سنن النبی الصفی (۳۳) ؛ به خاموش کردن انوار درخشان دین و بیاهمیت کردن و مهمل گذاردن سنتهای پیامبر برگزیده خدا همت گماردید.»
۷ ) مردم دچار بیتفاوتی شدند .
حضرت خطاب به انصار که با جان و مال پیامبر را کمک کرده بودند چنین فرمودند:
« یا معاشر الفتیة و اعضاء الملة، و حضنة الاسلام ما هذه الغمیزة فی حقی و السنة عن ظلامتی (۳۴) ؛ ای گروه جوانمرد، ای بازوان ملت و یاوران اسلام، این غفلت و سستی و ضعف شما در حق من و تغافل و بیتفاوتی و خواب آلودگی درمورد دادخواهی من، چیست؟»
۸ ) مردم پیمان شکنی کردند .
فرمودند:« فانی حرتم بعد البیان و اسررتم بعد الاعلان و نکصتم بعد الاقدام (۳۵) ؛ پس چرا بعد از بیان حق حیران و سرگردانید، و بعد از آشکار کردن عقیده پنهان کاری میکنید و بعد از آن پیشگامی و روی آوردن به عقب برگشته پشت نمودهاید.»
حضرت زهرا سلام الله علیها، در این فراز به حادثه غدیر اشاره میکند که پیامبر اکرم (ص) آن را برای مردم بیان فرمود و به آنها اعلام کرد و آنان نیز با علی (ع) بیعت کردند . اما اکنون بیعت خود را شکستند .
۹) مردم دچار وسوسههای شیطانی شدند .
« تستجیبون لهتاف الشیطان الغوی (۳۶) ؛ به شیطان گمراه کننده پاسخ مثبت دادید.»
و در جای دیگر از خطبه فرمودهاند:« اطلع الشیطان راسه من مغزره هاتفا بکم فالفاکم لدعوته مستجیبین (۳۷) ؛ شیطان سر خود را از مخفی گاه به در آورد. شما را فراخواند، دید که پاسخگوی دعوت باطل او هستید... .»
«مغزر» یعنی مخفی گاه . در اینجا شیطان به سنگ پشت و خارپشت تشبیه شده است. چون آن هم وقتی دشمن را میبیند، سرش را در لاک خود فرو میبرد. اما وقتی که محیط را بدون خطر احساس کرد، سر خود را بیرون میآورد. شیطان نیز تا وقتی که پیامبراکرم (ص) زنده بودند، سرش را در لاک خود فرو برده بود و جرات نمیکرد خود را نشان دهد . ولی بعد از آن سرش را بیرون آورد و به تحریک مردم پرداخت. (۳۸)
۱۰) شتاب در شنیدن حرف های بیهوده و بیاساس .
« معاشرالناس المسرعة الی قیل الباطل المغضیة علی الفعل القبیح الخاسر (۳۹) ؛ ای گروه مردم که به سوی شنیدن حرف های بیهوده شتاب میکنید، و کردار زشت زیانبار را نادیده میگیرید.»
۱۱) نطفه مظاهر فساد روئیدن گرفت .
در پایان خطبه عیادت خطاب به زنان مهاجر و انصار فرمود:
« اما لعمری لقد لقحت فنظرة ریثما تنتج ثم احتلبوا ملء القعب دما عبیطا و ذعافا مبیدا(۴۰) ؛ به جان خودم سوگند نطفه فساد بسته شد، باید انتظار کشید تا کی مرض فساد پیکر جامعه اسلامی را از پای درآورد که پس از این از پستان شتر به جای شیر خون بدوشید و زهری که به سرعت هلاک کننده است .
۱۲) فرصت طلبان به سر کار آمدند .
حضرت سلام الله علیها در فرازهایی از خطبه فدکیه به گروه های فرصت طلب که منتظر بودند تا بعد از رحلت پیامبر از موقعیت بهره برند پرداخته است . و ویژگیهای آنها را نیز بیان فرموده است .
● در محضر فرشتگان
از برخی روایات استفاده میشود که رسول خدا(ص) در محضر فرشتگان مقرب، علی(ع) را وصی خود قرار داد و آنان شاهد بودند، از آن جمله روایتی است که از امام کاظم(ع) نقل شده است که امیرالمؤمنین فرمود: در شبی از شب های بیماری پیامبر(ص) من نشسته بودم و حضرت(ص) بر سینه من تکیه داده بود و فاطمه(س) دخترش نیز حضور داشت. رسول خدا(ص) فرموده بود که همسرانش و سایر زنان از نزد وی بیرون روند و آنها رفته بودند. پیامبر اکرم(ص) به من فرمود: «ای اباالحسن! از جای خود برخیز و رو به روی من بایست.»
من برخاستم و جبرئیل به جای من نشست و پیامبر(ص) بر سینه وی تکیه داد و میکائیل در جانب راست پیامبر(ص) بنشست. حضرت فرمود:« یا علی(ع) دست های خود را بر هم بگذار!»
من این کار را انجام دادم. آن گاه فرمود:« من با تو عهد بسته بودم و اینک آن عهد را تازه میکنم، در محضر جبرئیل و میکائیل که دو امین پروردگار جهانیانند. یا علی! تو را به حقی که این دو بر گردن تو دارند، هر چه در وصیت من آمده است باید به جای آوری و مفاد آن را بپذیری و صبر را پیشه خود سازی و بر راه و روش من پایداری کنی نه روش فلان کس و فلان کس! اکنون هر چه را خدا به تو عنایت کرده است با قدرت پذیرا باش.»۴۱
من دست هایم را به روی هم نهاده بودم و پیامبر(ص) دست مبارک خود را بین دو دست من گذاشت، به طوری که گویی بین آن دو چیزی قرار میداد، سپس فرمود:« من بین دست هایت حکمت و دانش آنچه را برایت پیش خواهد آمد، نهادم، تا چیزی از سرنوشت تو نباشد که از آن آگاه نباشی و هر گاه مرگ تو فرا رسید وصیت خود را به امام پس از خود بگوی، بنابر آنچه من به تو وصیت کردم و همانند من عمل کن و نیازی به کتاب و نوشتهای نیست.» (۴۲)
● نزول کتاب وصیت از آسمان
امام موسی بن جعفر(ع) فرمود به پدرم اباعبدالله (ع) عرض کردم:« آیا نویسنده وصیت، حضرت علی(ع) نبود و رسول خدا(ص) مفاد آن را بر او نمیخواند، در حالی که جبرئیل و سایر فرشتگان شاهد بودند؟» پدرم مدتی سکوت کرد، بعد فرمود: «ای اباالحسن! ماجرا چنین بود که گفتی لکن هنگامی که زمان رحلت رسول خدا(ص) رسید، وصیت به صورت کتابی نوشته شده از آسمان نازل شد و جبرئیل(ع) همراه با فرشتگانی که امین خدای تبارک و تعالی هستند، آن را نزد رسول اکرم(ص) آورد و به ایشان گفت:« ای محمد(ص) هر کس که نزد توست بیرون فرست مگر وصی خود را که باید کتاب وصیت را بگیرد و ما شاهد باشیم که تو وصیت را به وی دادی و او اجرای آن را ضمانت کند.»
رسول خدا(ص) همگان را دستور داد که از خانه بیرون روند. تنها علی(ع) و فاطمه(س) بین پرده و در اتاق باقی ماندند.
جبرئیل(ع) به پیامبر(ص) عرض کرد:« پروردگارت تو را سلام میرساند و میگوید: این کتابی است که من با تو عهد بسته بودم و شرط کرده بودم [عمل به آن را] و من خود شاهد هستم و فرشتگانم را بر تو شاهد گرفتم و من تنها برای شهادت کافی هستم ای محمد(ص)!»
وقتی سخن به این جا رسید، مفاصل پیامبر(ص) به لرزه درآمد و گفت:«ای جبرئیل! خدای من، اوست که سلام است و سلام از وی است و سلام به سوی او باز میگردد. راست گفت خدای عزوجل و نیکی نمود، کتاب را به من ده!»
جبرئیل کتاب وصیت را به رسول اکرم(ص) داد و گفت که آن را به امیرمؤمنان(ع) دهد. چون علی(ع) کتاب را گرفت، رسول خدا(ص) فرمود: «بخوان!»
امیرمؤمنان(ع) آن را کلمه به کلمه خواند، سپس رسول خدا(ص) به او گفت: یا علی(ع) این عهد خدایم تبارک و تعالی به سوی من است و خواسته وی و امانت او پیش من است و به راستی که من آن را ابلاغ کردم و خیرخواهی نمودم و امانت را ادا کردم.»
علی(ع) عرض کرد: « پدر و مادرم فدای تو باد! من هم شهادت میدهم که تو پیام خود را ابلاغ کردی و نصیحت خود گفتی و در آنچه فرمودی صادق بودی و گوش و چشم و گوشت و خون من نیز بر این امر گواه است!»
جبرئیل(ع) گفت:« من نیز بر آنچه میگویید گواه هستم!»
پیامبر(ص) فرمود:« یا علی(ع) وصیت مرا گرفتی و دانستی که چیست و با خداوند و من پیمان بستی که به هر چه در آن است عمل کنی.»
علی(ع): «آری، پدر و مادرم فدای تو باد! انجام آن به عهده من است و بر خداست که مرا یاری دهد و توفیق عطا فرماید که به مفاد آن وفا کنم.»
رسول خدا(ص): « یا علی(ع) اراده نمودهام که بر پیمان تو شاهد بگیرم که روز قیامت شهادت دهند که من به وظیفه خود عمل کردم.»
● علی(ع): «آری گواه گیرید!»
پیامبر اکرم(ص):« همانا من جبرئیل و میکائیل(ع) که هر دو در این جا حاضرند و فرشتگان مقرب خداوند نیز با آنهایند بر آنچه اینک بین من و تو گذشت شاهد میگیرم.»
علی(ع):« بله شهادت دهند، پدر و مادرم فدایت! من هم آنها را گواه میگیرم.»و رسول خدا(ص) فرشتگان را شاهد گرفت... سپس رسول اکرم، فاطمه، حسن، حسین علیهم السلام را به حضور خواند و مانند امیرالمؤمنین(ع) آنها را از وصیت خود آگاه کرد. آنان هم مانند علی(ع) سخن گفتند و قبول کردند و سرانجام کتاب وصیت با طلایی که آتش به آن نرسیده بود مهر شد و تحویل امیرمؤمنان(ع) گشت. (۴۳)
● مفاد وصیت
از جمله مفاد این وصیت که به دستور خدای تعالی پیامبراکرم(ص) انجام آن را بر علی(ع) شرط نمود این بود که فرمود: « یا علی(ع) به آنچه در این وصیت آمده است وفا کن، آن کس که خدا و رسولش را دوست دارد، دوست بدار و با هر که با خدا و رسولش دشمنی ورزد، دشمن باش و از آنان بیزاری بجوی و صبور باش و خشم خود را فرو خور، گرچه حق تو پایمال گردد و خمس تو غصب شود و هتک حرمت حرم تو کنند.»
علی(ع) عرض کرد:« پذیرفتم ای رسول خدا(ص)!»
امیرالمؤمنین(ع) گوید: سوگند به خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید من هر آینه شنیدم که جبرئیل(ع) به نبیاکرم(ص) میگفت:« ای محمد(ص) به علی(ع) بگوی که حرم تو هتک میگردد که حرم خدا و رسول خدا(ص) نیز هست و محاسن تو از خون روشن سرت خضاب خواهد شد.»
من چون معنای این کلمات را که جبرئیل امین میگفت فهم کردم [و دانستم که حرم من هتک خواهد شد] به روی درافتادم و از حال رفتم و چون بازآمدم، گفتم: «آری پذیرفتم و راضی هستم! اگر چه به حرم من جسارت روا دارند و سنت های خدا و رسول را معطل گذارند و کتاب خدا پاره پاره شود و کعبه خراب گردد و محاسنم از خون روشن سرم خضاب شود، پیوسته صبوری خواهم کرد و کار را به خدا وا میگذارم تا این که نزد تو حاضر گردم.» (۴۴)
و باز از جمله موارد وصیت رسول خدا(ص) این بود که در خانهاش، که در آن جان سپرده بود، دفن گردد و با سه پارچه کفن شود که یکی از آنها یمنی باشد و کسی جز علی(ع) داخل قبر نشود و به علی(ع) فرمود:« یا علی(ع) تو و دخترم فاطمه(س) و حسن و حسین علیهما السلام با هم بر من نماز بخوانید و نخست هفتاد و و پنج تکبیر بگویید. سپس نماز را با پنج تکبیر به جای آور و آن را تمام کن و البته این کار پس از آن است که از طرف خداوند به تو اجازه نماز داده شود.»
علی(ع) عرض کرد: «پدر و مادرم فدای تو باد! چه کسی به من اجازه نماز میدهد؟»
فرمود:«جبرئیل(ع) به تو اجازه خواهد داد. و پس از شما هر کس از خاندانم حاضر شد، گروه گروه بر من نماز بخوانند، سپس زنان ایشان و در آخر مردم نماز بخوانند.» (۴۵)
و نیز فرمود: هرگاه من جان تسلیم نمودم و تو تمام آنچه را که من وصیت کردهام انجام دادی و مرا در قبرم پنهان ساختی، پس در خانه خود آرام گیر و آیات قرآن را بر طبق تالیف آن گردآوری کن و واجبات و احکام را چنان که نازل شدهاند، ثبت نما و سپس باقی آنچه را گفتهام به جای آور و هیچ سرزنشی بر تو نیست و باید که صبوری کنی بر ستم هایی که ایشان در حق تو روا دارند تا این که به سوی من آیی.» (۴۶)
● اتمام حجت با علی(ع)
رسول خدا هنگامی که کتاب وصیت خود را به امیرمؤمنان(ع) داد فرمود: در قبال این وصیت فردای قیامت در برابر خدای تبارک و تعالی که پروردگار عرش است میبایست جوابگو باشی! به راستی که من روز قیامت با استناد به حلال و حرام خدا و آیات محکم و متشابه، آن سان که خداوند نازل فرموده و در کتاب وی جمع آمده است، با تو محاجه خواهم کرد و از تو حجت خواهم طلبید در مورد آنچه تو را امر کردم و انجام واجبات الهی آن گونه که نازل شدهاند و احکام شریعت و در مورد امر به معروف و نهی از منکر و دوری جستن از آن، و بر پای داشتن حدود الهی و عمل به فرمان های حق و تمامی امور دین و هم از تو حجت خواهم خواست درباره گزاردن نماز در وقت خود و اعطای زکات به مستحقین آن و حج بیت الله و جهاد در راه خدا. پس تو چه پاسخی خواهی داشت یا علی(ع)!؟
امیرمؤمنان(ع) عرض کرد: پدر و مادرم فدایت! امید دارم به سبب بلندی مرتبت تو در نزد خدا و مقام ارجمندی که پیش او داری و نعماتی که تو را ارزانی داشته است، خداوند مرا یاری نماید و استقامت عطا فرماید و من فردای قیامت با شما ملاقات نکنم در حالی که در انجام وظیفه خود سستی و تقصیری کرده باشم و یا تفریط نموده باشم و باعث درهم شدن چهره مبارکتان در برابر من و دیدگان پدران و مادران خود شوم. بلکه مرا خواهی یافت که تا زندهام پیوسته بر طبق وصیت شما رفتار کنم و راه و روش شما را دنبال نمایم تا با این حالت نزدتان شرفیاب شوم و بعد از من فرزندانم به ترتیب بدون هیچ گونه تقصیری و تفریطی چنین خواهند کرد. در این لحظه رسول خدا(ص) از هوش برفت و علی(ع)، پیامبر(ص) را در آغوش گرفت در حالی که میگفت: « پدر و مادرم فدای تو باد! پس از تو چه دهشتی ما را فرا خواهد گرفت و وحشت دختر تو و پسرانت چه اندازه خواهد بود و غصههای من بعد از تو چه طولانی خواهد بود، ای برادرم! از خانه من اخبار آسمان ها قطع خواهد شد و پس از تو دیگر جبرئیل و میکائیل نخواهم دید و دیگر هیچ اثری از آنها نخواهم یافت و صدای آنها را نخواهم شنید.» و رسول خدا همچنان مدهوش بود. (۴۷)
● آخرین سفارش ها
امام کاظم علیه السلام نقل میکند که از پدرم پرسیدم: وقتی فرشتگان پیامبر(ص) را ترک گفتند چه اتفاقی افتاد؟ فرمود: رسول خدا(ص)، فاطمه، علی، حسن و حسین علیهم السلام را به گرد خود خواند و به کسانی که در خانه بودند فرمود:« از نزد من بیرون بروید» و همسر خود «ام سلمه» را فرمود که بر درگاه بایستد تا کسی وارد خانه نشود. ام سلمه اطاعت کرد. آن گاه رسول خدا(ص) به علی(ع) گفت: « یا علی نزدیک من بیا.» علی(ع) پیشتر رفت، پیامبراکرم(ص)، دست زهرا(س) را گرفت و بر سینه گذاشت بعد با دست دیگر خود دست علی(ع) را گرفت و چون خواست با آنها سخنی بگوید، اشک از چشمانش فرو غلتید و نتوانست کلامی بگوید. فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام وقتی حالت گریه پیامبر(ص) را مشاهده کردند به سختی به گریه درآمدند و فاطمه(س) گفت: ای پیامبر خدا(س) رشته قلبم از هم گسست و جگرم آتش گرفت وقتی که گریه شما را دیدم. ای آقای پیامبران از اولین تا آخرین آنها، ای امین پروردگار و رسول او، ای محبوب خدا! فرزندانت پس از تو، که را دارند و با آن خواری که بعد از تو مرا فرا گیرد چه کنم؟ چه کسی علی(ع) را که یاور دین است، کمک خواهد کرد؟ چه کسی وحی خدا و فرمان هایش را دریافت خواهد کرد. سپس به سختی گریست و پیامبر(ص) را در آغوش گرفت و چهره او را بوسید و علی، حسن و حسین علیهم السلام نیز چنین کردند.
رسول خدا(ص) سربلند کرد و دست فاطمه(س) را در دست علی(ع) نهاد و گفت: «ای اباالحسن! این امانت خدا و امانت محمد رسول خدا در دست توست و در مورد فاطمه(س) خدا را و مرا به یاد داشته باش! و به راستی که تو چنین رفتار میکنی.
یا علی(ع) سوگند به خدا که فاطمه(س) سیده زنان بهشت است از اولین تا آخرین آنها. به خدا قسم! فاطمه(س) همان مریم کبری است. آگاه باش که من به این حالت نیافتاده بودم مگر این که برای شما و فاطمه(س) دعا کردم و خدا آنچه خواسته بودم به من عطا فرمود.
ای علی(ع) هر چه فاطمه(س) به تو فرمان داد به جای آور که هر آینه من به فاطمه(س) اموری را بیان داشتهام که جبرئیل من را به آنها امر کرد. بدان ای علی(ع) که من از آن کس راضیم که دخترم فاطمه(س) از او راضی باشد و پروردگار و فرشتگان هم با رضایت او راضی خواهند شد. وای بر آن کس که بر فاطمه(س) ستم کند، وای بر آن کس که حق وی را از او بستاند. وای بر آن کس که هتک حرمت او کند. وای بر آن کس که در خانهاش را آتش زند، وای بر آن که دوست وی را بیازارد و وای بر آن که با او کینه ورزد و ستیزه کند. خداوندا من از ایشان بیزارم و آنان نیز از من بری هستند.»
در این وقت رسول خدا(ص)، فاطمه، علی، حسن و حسین - علیهم السلام - را به نام خواند و آنان را در بر گرفت و عرضه داشت:
« بار خدایا! من با اینان و هر کس که پیروی ایشان کند سر صلح دارم و بر عهده من است که آنان را داخل بهشت سازم و هر کس با اینها بستیزد و بر ایشان ستم کند یا بر اینها پیشی گیرد یا از ایشان و شیعیانشان بازپس ماند، من دشمن او هستم و با او میجنگم و بر من است که آنان را به دوزخ درآورم.
سوگند به خدا ای فاطمه(س)! راضی نخواهم شد تا این که تو راضی شوی! نه به خدا سوگند راضی نمیشوم مگر آن که تو راضی شوی! نه به خدا سوگند راضی نخواهم شد مگر آن که تو رضا شوی!» (۴۸)
● برخورد پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم با سائل
روزی عثمان مقداری خرما برای پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم آورد. همزمان نیازمندی خدمت پیامبر رسید و درخواست کمک کرد. پیامبر همان مقدار خرما را به نیازمند داد. عثمان خرما را از فقیر خرید و آن را به پیامبر بازگرداند.
فقیر تا سه بار درخواست خود را تکرار کرد و هر بار خرما را دوباره به عثمان فروخت. وقتی برای بار چهارم فقیر درخواست خود را تکرار کرد، پیامبر فرمود: تو نیازمندی یا فروشنده؟!
در این هنگام آیه شریفه «و اما السائل فلاتنهر" (ضحی /۱۰) فرود آمد.
از این فراز داستان، سراینده مثنوی در تبیین مقام نیازمندان بهره میگیرد. او در قصه «در بیان این که چنان که گدا عاشق کرم است...» از جود و کرم میگوید و این دو را نیازمند وجود گدایان میخواند. چنان که روی زیبا رویان از آینه زیبا میشود. روی احسان و کرم نیز از گدایان نمایان میگردد.
بنابر این گدایان چون آینه هستند و نباید با برخورد نادرست با ایشان آینه را تیره و تار ساخت و از شفافیت انداخت.
به همین جهت در سوره «الضحی» پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم از برخورد ناروا با گدا منع میشود:
مولانا جلال الدین محمد بلخی در این باب چنین سروده است:
بانگ میآمد که ای طالب بیا
جود، محتاج گدایان، چون گدا
جود میجوید گدایان و ضعاف
همچو خوبان، کآینه جویند صاف
روی خوبان ز آینه زیبا شود
روی احسان از گدا پیدا شود
پس از این فرمود حق در والحی
بانگ کم زن ای محمد بر گدا
چون گدا آیینه جود است، هان
دم بود بر روی آیینه زیان
● سرشک چشم علی علیه السلام در فراق پیامبر (ص)
" پس به پیامبر پاکیزه و پاک خود اقتدا کن ، زیرا آن حضرت سزاوار پیروی کردن است برای کسی که پیروی کند و صبر و شکیبائی او برای کسی که شکیبا باشد ، سرمشق است . و محبوب ترین بندگان نزد خدا کسی است که پیرو پیغمبر خود بوده و بدنبال نشانه او برود.
لقمه دنیا را به اطراف دندان می خورد . ( بدین معنا که در دنیا زیادتر از آنچه را که ناچار به استفاده از آن بود فرا نمی گرفت. ) و به دنیا به گوشه چشم نمی نگریست . ( هیچ گونه به دنیا دل نمی بست ) . . .
دنیا به او پیشنهاد شد ، از قبول آن امتناع نمود . و ـ چون ـ دانست خدا چیزی را دشمن می دارد ، آنرا دشمن داشت و چیزی را که خوار شمرده، آنرا خوار انگاشت و چیزی را که کوچک شمرده ، آنرا کوچک داشت ...
پیغمبر صلی الله علیه و آله ، بر روی زمین طعام می خورد و می نشست مانند نشستن بنده ( عبد ) و بدست خود پای افزار خود را پینه می بست و جامه خود را خود وصله می نمود . ..
پس به دل خود از دنیا روی گرداند ، و یاد آنرا در خاطر خود می راند و دوست داشت که زینت دنیا از او نهان ماند تا از آن جامه زیبا فرا نگیرد ، دنیا را پایدار نمی دانست و امیدواری درنگ کردن در آنجا را نداشته باشد . پس ـ علاقه ـ انرا از خود برون کرده ، و دل از ان برداشت و دیده از آن برگردانید . . .
همانا خدا ، محمد صلی الله علیه و آله را نشانه ای ساخت برای قیامت ( چون پس از او پیامبری مبعوث نخواهد شد . ) و مژده دهنده به بهشت و ترساننده از عقوبت . از دنیا برون رفت و از نعمت آن سیر نخورد ( از لذات و خوشیهای دنیوی بهره مند نگردید ) و به آخرت وارد شد و گناهی با خود نبرد . . .
پس چه بزرگ است منتی که خدا بر ما نهاده و چنین نعمتی به ما داده است : پیشروی که باید او را پیروی کنیم و پیشوائی که پا بر جای پای او نهیم . . .( ۴۹)
خدا می داند این غم جانکاه چقدر بر سینه امیر المونین علیه السلام تنگی می کند که حضرتش به هنگام تطهیر و غسل بدن پاکیزه پیامبر (ص) اینگونه دردمندانه ناله سر می دهد که:
" پدر و مادرم بفدای تو باد ای رسول خدا همانا با مرگ تو - رشته ای – از نبوت و احکام الهی و اخبار آسمانی بریده شد که با مرگ دیگران ( سایر پیامبران ) بریده نگردید . . .
اگر امر به شکیبائی و نهی از ناله و فریاد و فغان نفرموده بودی ، هر آینه ( در فراق تو ) سرچشمه های اشک چشم را ( با گریه بسیار ) خشک می کردیم ، و درد و غم پیوسته ، و حزن و اندوه همیشه باقی بود ، و خشکی اشک چشم و دائمی بودن حزن و اندوه در مصیبت تو کم است ، ولی مرگ چیزی است که بر طرف نمودن آن ممکن نبوده و دفع آن غیر مقدور است .
پدر و مادرم به فدای تو باد ، مارا نزد پروردگارت بیاد آورده و در خاطر خویش نگهدار . (۵۰)
● اعزام لشکر اسامه
در ماه محرم سال یازدهم، رسول گرامی اسلام(ص) پیش از آنکه دربستر بیماری افتد مسلمانان را فرمان داد تا برای گسیل بهمرزهای روم از جانب شام آماده شوند.(۵۱)ین در حالی بود کهعدهای از نامسلمانان نواحی جزیره العرب و مدعیان پیغمبری، درتدارک حمله به مدینه بودند و به ظاهر بیرون رفتن سپاهی بدانبزرگی، چندان موافق احتیاط نبود. با این همه رسول خدا(ص)کمترین تردیدی در گسیل نیروهایش به سوی شام نداشت. حضرت اسامهبن زید را که کمتر از ۲۰ سال داشت فرمانده این لشکر کرد وبرخی از صحابه چون ابوبکر، عمر بن خطاب، ابو عبیده بن جراح وسعد بن ابی وقاص را فرمان اکید داد تا هرچه زودتر به فرماندهیزید جوان راهی شوند.(۵۲)یامبر(ص) با دستخود پرچم فرماندهجوان را بست و به او چنین دستور داد: مسافت را آنچنان به سرعتطی کن که پیش از آنکه خبر حرکت تو به آنجا رسد خود و سربازانتبه آنجا رسیده باشید. رسول اکرم(ص) صحابیان سالخوردهای چون ابوبکر و... را به زیرفرمان جوانی کمسال به نبرد امپراتوری بزرگ روم راهی میسازدتا پس از این، کمی سن بهانه سرپیچی صحابه از فرمان فرد کارداننشود. راستی چرا پیامبر(ص)، علی(ع) را همراه آنان نفرستاد؟ آیاسالخوردگان لشکر اسامه تجربه نظامی و شجاعت ویژه داشتند؟در آن صورت چرا به عنوان فرمانده برگزیده نشدند؟ این سفرنزدیک به دو ماه به طول میانجامیده است.(۵۳) رسول خدا(ص) یقینداشت روزهای آخر عمر را سپری میکند.با این حال به تاکید از برخی صحابه خواسته بود تا گوش بهفرمان اسامه هرچه زودتر مدینه را ترک کنند. اما حرکت اینسپاه، به رغم تاکید فراوان رسول خدا(ص) نخستبه سبب اعتراضبرخی از صحابه نسبتبه جوانی اسامه، سپس به بهانه تهیه ساز وبرگ سفر و سرانجام به سبب رسیدن خبر شدت یافتن بیماریپیامبر(ص) و باز گشت ابوبکر و عمر و برخی دیگر از از اردوگاه«جرف» به مدینه، سر نگرفت.(۵۴)بن ابیالحدید به نقل گفتارشیخ خود ابو یعقوب معتزلی در شرح خطبه ۱۵۶ نهج البلاغهمینویسد: چون بیماری پیامبر اکرم(ص) شدت یافت دستور داد سپاهاسامه به سوی شام حرکت کند و فرمان داد ابوبکر و دیگر بزرگانمهاجرین و انصار در آن شرکت جویند.با این کیفیت اگر حادثهای برای رسول خدا(ص) پیش آید دستیابیعلی(ع) به خلافت از اطمینان بیشتری برخوردار خواهد بود.(۵۵)وناسامه حال پیامبر را وخیم و افراد تحت امرش را سرکش دید ازرسول خدا(ص) در خواست کرد به او اجازه دهد تا بعد از سلامتیافتن پیامبر از بیماری، سپاه را حرکت دهد. حضرت پیامبرموافقت نکرد و فرمود: همین حالا. اسامه دوباره عرض میکند آیادر حالی که قلبم از بیماری شما اندوهگین استحرکت کنم؟پیامبر(ص) میفرماید: به پیروزی فکر کن! اما کسان حاضر درپیرامون بستر رسول خدا(ص) به فرمانهای آن حضرت چندان عنایتینداشتند و گاه فرمانهای وی را بنابر منافع و اهداف خویشتفسیر و تحریف میکردند.(۵۶)
● آخرین وصیت پیامبر(ص)
رسولخدا(ص)باآنکه در تب شدیدی به سر میبرد،با حالتخشم به مسجدآمد و ضمن نکوهش عاملان کارشکنی، متخلفان از حرکتسریع سپاهرا ملعون خواند.(۵۷)رای پیامبر جای تردید نبود که جمعی درانتظار مرگ او و اندیشه قبض حکومتاند و برای این هدف در پینقشه و توطئهاند. از همین رو با آگاهی از حوادثی که به انتظارمرگ حضرتش کمین کرده بود و با شناختی که از برخی اطرافیان خودداشتبرای آخرین بار فرصت را غنیمتشمرد و بر آن شد تامهمترین پیام دوران رسالت را ساده و روشن بیان و مسیر آیندهحرکت اسلامی را ترسیم نماید. عمر بن خطاب ماجرای رحلت پیامبررا برای ابن عباس چنین نقل میکند:«... ما نزد پیامبر حضور داشتیم. بین ما و زنان (که فاطمهنیز در میانشان بود) پردهای آویخته شده بود. رسول خدا به سخندرآمده، فرمود: نوشتافزار بیاورید تا برای شما چیزی بنویسمکه با وجود آن هرگز گمراه نشوید. زنان پیامبر(ص) از پس پردهگفتند: خواسته پیامبر را برآورید. من گفتم: ساکتباشید. »(۵۸)خاری در صحیح خود بیآنکه نامی از عمر ببرد مینویسد:یکی از حاضران در مجلس، سخن حضرت را در حضورش رد کرد و گفتدرد بر او غلبه کرده و نمیداند چه میگوید ... و رو به حاضرانگفت: قرآن نزد شماست و همان ما را کفایت میکند. در میانحاضران اختلاف شد و به یکدیگر پرخاش کردند. برخی سخن او راتایید میکردند و برخی سخن رسول خدا را و بدین ترتیب از نوشتننامه جلوگیری شد. (۵۹)ه خوبی معلوم بود که موضوع آن نوشته چهبود; گفتاری صریح در تعیین جانشین پیامبر. بدین ترتیب چیزینمانده بود که اصل نبوت حضرتش مورد تردید قرار گیرد و قرآنکلام غیر الهی پنداشته شود. زیرا قرآن، فرموده آن بزرگوار رادر هر حال، برگرفته از وحی یاد کرده بود.(۶۰) این گروه آنرا هذیان ناشی از تب برشمردند. راستی آیا پیامبر اسلام(ص) حقتعیین جانشین پس از خود را نداشت؟ و آیا کسی را برای این مقامبرنگزید؟ چگونه است که دیگران حق انتخاب داشتند و پیامبرنداشت؟ آیا عاقلانه است که رسول خدا با تعیین نکردن جانشین،امت را به حال خود رها سازد تا هر که توانستبر جان و نوامیسمسلمانان تسلط یابد؟ آیا اصولا جانشینی پیامبر امر الهی است کهتنها با تعیین پروردگار صورت میپذیرد یا آنکه بر عهده بعضی ازمردم است تا هر کسی را بر مسلمانان فرمانروا سازند؟ آیا ایندیدگاه که از سوی برخی ابراز شده صحیح است که پیروی از بیاناتپیامبر در مسائل سیاسی و اجتماعی بر اصحاب وی واجب نبوده است؟پاسخ این پرسشها را باید در علم کلام جستجو کرد.
● سقیفه، آشکار شدن توطئهها
درگذشت پیامبر گروهی را در سکوت فرو برد و چنانکه حضرتش پیشبینیکرده بود جمعی را نیز به تلاشهای مرموز و مخفیانه واداشت.کسانی که از روزهای شدت یافتن بیماری پیامبر و احتمال درگذشتوی در پی این بیماری، نیاتی برای دستیابی به قدرت در دلداشتند، بیدرنگ پس از شنیدن این خبر و هنگامی که هنوز علی(ع)،فضل بن عباس و تنی چند سرگرم تجهیز پیکر پاک رسول خدا(ص) برایدفن بودند، دستبه کار شدند. اینان بیتوجه به همه آنچه رسولاکرم(ص) فرموده بود به شور نشستند تا شاید پیروان آخرینبرگزیده خدا را از بیراهه روی و بیرهبری برهانند. چه به ادعایایشان آن حضرت رهبری برای امتش برنگزیده یا به پیروی فردیسفارش کرده که محبوبیتی در میان قوم خود نداشته و از عهده کاررهبری برنمیآمده است.(۶۱)
● تکذیب وفات پیامبر(ص)
پس از رحلت پیامبر(ص) نخستین واقعهای که مسلمانان با آن رو بهرو شدند موضوع تکذیب وفات آن حضرت از جانب عمر بن خطاب بود.او در برابر خانه پیامبر(ص) افرادی را که میگفتند پیامبر فوتکرده استبه قتل تهدید میکرد. هرچه ابن عباس و ابن مکتومآیاتی را که حاکی از امکان مرگ پیامبر بود تلاوت میکردند مؤثرنمیافتاد. حرکات او که با نهایتشدت و قوت انجام میشد همه رابه تعجب و تردید انداخته بود و پارهای پرسیدند: آیا پیامبرسخن خاصی با تو گفته یا وصیت ویژهای در مورد مرگش با تو کردهاست؟ او جواب منفی داد.(۶۲)ولی نکشید که دوست او ابوبکر کهدر بیرون مدینه به سر میبرد به وسیلهای به مدینه فرا خواندهشد. ابوبکر هنگامی به مسجد رسید که عمر در میان مردم، خشمناک،کسانی را که سخن از وفات پیامبر(ص) به زبان میآوردند، باانتساب آنان به منافقان، تهدید به قتل میکرد. ابوبکر بامشاهده این صحنه جامه از چهره پیامبر به سویی زد و پس از بیانچند جمله به مسجد آمد و بیمحابا به عمر گفت: «آرام باش عمر،خاموش» و سپس با استشهاد به آیهای از قرآن (آیه ۳۰ سوره زمر: (انک میت و انهم میتون) (تو میمیری و دیگران نیز میمیرند) کهقبل از او دیگران نیز تلاوت کرده بودند عمر را خاموش و وفاتپیامبر را تایید کرد.(۶۳)ین گفتگوها حتی اگر صحنهسازی ازپیش طراحیشده نبود، تا همینجا میتوانست مردم را به نقشابوبکر در رهبری جامعه مسلمانان و آرام ساختن اوضاع متوجهسازد.
● گردهمایی انصار
در همین حال که پیکر مطهر خاتم الانبیاء(ص) بر زمین بود وبنی هاشم در غم بزرگ از دست رفتن آخرین فرستاده خدا به سوگنشسته بودند، عدهای از انصار به دلیل مشاهده این رفتارها کهحاکی از نوعی تحریکات سیاسی مهاجران برای تصاحب مقام جانشینیپیامبر، بود به انگیزه چارهجویی برای زمامداری مسلمانان، درمحلی به نام سقیفه بنی ساعده تجمع نمود. آنها چنین وانمودند کهتعیین جانشینی پیامبر نیز مانند دیگر امور اجتماعی با گفتگویبزرگان قوم، امری شدنی است. پیغمبر(ص) خود هنگامی که زنده بوددر کارهای بزرگ با مهاجر و انصار مشورت میکرد.
● به سوی محو وصیت پیامبر(ص)
در همین لحظات کسی برای ابوبکر و عمر خبر آورد که انصار بهگردهمایی پرداختهاند تا فردی را از میان خود به زمامداریبرگزینند. وی و ابوبکر چون از برپایی چنین انجمنی آگاه شدندجسد پیامبر را که برای غسل آماده میشد ترک کردند و بیآنکه بهکسی چیزی گویند به انجمن انصار در سقیفه پیوستند. آن دو درمیان راه به یار دیرین خود ابو عبیده بن جراح رسیدند و هر سهراهی سقیفه شدند. در آنجا سعد بن عباده، پیشوای خزرجیان، با حال بیماری و تب،میان گروهی از انصار (اوس و خزرج) نشسته بود و سخنگویی از سویاو در فضایل انصار و اولویت آنان بر مهاجران در خلافتسخنمیگفت. معلوم نمیتوان داشت که انگیزه اقدام سعد و اجتماعانصار در سقیفه بدون مقدمه و ناشی از ریاستطلبی آنان بوده،یا بر اثر اطلاعات جسته و گریخته و قراین و اماراتی که دلالتبربرخی پیش بینیها و مقدمهچینیهای سران مهاجران داشته است.آنچه منطقیتر مینماید این است که طرح چنان سخنانی از سویانصار در آن ساعات، واکنشی در مقابله با اقدامات مهاجرانباشد، نه موضعگیری در برابر وصایای پیامبر خدا(ص). اما هرچهبود تاریخ آنان را نخستین گروهی میشناسد که به طور رسمی برخلاف خواسته رسول خدا(ص) اقدام به برپایی جلسه مشورتی برایتعیین جانشین پیامبر کردند. شاید هم اگر دیگران سالها پیشتراز ایشان مرموزانه در پی همین هدف بودهاند، چون زیرکانهترمقاصد خود را دنبال میکردند کمتر کسی توانسته است از کردهایشان رد پایی بر این منظور بیابد. در هر صورت تردید نیست که مهاجران به مراتب نسبتبه انصار ازاطلاعات و تجارب اجتماعی و سیاسی بیشتری برخوردار بودهاند. بههمین سبب در آن نشست انصار از مهاجران شکستخوردند. غیر ازاینکه به موجب همان اقدام علنی بر خلاف فرموده رسول خدا(ص)برای همیشه از رسیدن به خلافت محروم ماندند. با این همهنمیتوان انکار کرد که حرکات مرموزانه برخی مهاجران عامل مهمیدر اقدام انصار بوده است. آن حرکات تا آنجا که از نگاه تاریخمخفی نمانده به قرار زیر است:- تخلف بعضی از مهاجران از همراهی با لشکر اسامه به رغمتاکید پیامبر بر اعزام هرچه سریعتر آن.(۶۴)لوگیری ازنوشتن وصیت پیامبر - انکار وفات پیامبر از سوی عمر(۶۵) پیشگوییهای پیامبر در باره محروم گشتن انصار از حقوق اجتماعیخود و روی آوردن سیاهی آشوبها در آینده نزدیک. (۶۶)ین امورانصار را واداشت تا نسنجیده برای حفظ موقعیت و منافع خود بهدستخویش زمینهساز شکلگیری بزرگترین فتنه در سراسر تاریخاسلام گردند و شکافی در اجتماع مسلمانان پدید آورند که هرگز بههم نیاید.
● جزئیات رویداد
در سقیفه نخست انصار در فضل خود سخن گفتند و آنگاه عمر بنخطاب به مخالفتبا ایشان پرداخت و خلافت را حق مهاجران برشمرد. چون گفتگوها به خشونت گرایید ابوبکر پیش شتافت و خودفصلی در بیان فضایل مهاجران ایراد کرد و با زبانی نرم رای رابا استفاده از اختلاف دیرینه دو قبیله بزرگ در مدینه (اوس وخزرج) به مهاجران اختصاص داد. پس از این گفتار بعضی بدین راضیشدند که کار حکومتبا شرکت هر دو دسته مهاجر و انصار انجام شودو گفتند: از ما امیری و از مهاجران امیری. لیکن ابوبکر اینرای را نپذیرفت و گفت: چنین اقدامی وحدت مسلمانان را بر همخواهد زد. امیر از ما و وزیران از انصار انتخاب شود و بدونمشورت آنان کاری صورت نگیرد.(۶۷)و روایتی از پیغمبر(ص) نقلکرد که الائمه من قریش. این روایتبا آنکه به طور کامل ذکرنشد، سخنی بود که در چنان مجمع اثری بزرگ به جا گذاشت و بهدعوی انصار پایان داد. به نظر میرسد دشمنی دیرینه دو قبیلهانصار، (اوس و خزرج) نیز در پیشبرد نظر مهاجران بیتاثیرنبوده است، چه بر فرض که امارت به انصار میرسید هیچ یک از ایندو قبیله راضی به ریاست قبیله دیگر نبود. چون زمامداری مهاجران و قریش مسلم شد، گفتگو بر تعیین شخص بهمیان آمد. آنها که در آن مجلس کار را در دست داشتند هر یک بهدیگری واگذار میکردند. سرانجام عمر و ابو عبیده جراح، ابوبکر رابه ریاست پذیرفتند و با او بیعت کردند. در همین هنگام فریادهابه موافقت و مخالفتبلند شد. طبری نقل میکند که حتی بعد ازبیعت عمر با ابوبکر هنوز جمعی از انصار بودند که به این تصمیماعتراض داشته، بانگ برآوردند:«ما جز با علی با هیچ کس دیگر بیعت نخواهیم کرد. » ولی اینفریاد و فریادهای دیگر در آن آشوب گم شدند. بعد از عمر وابو عبیده، مهاجران حاضر با ابوبکر بیعت کردند.(۶۸)و گروهانصار چون خود را شکستخورده دیدند هر یک در از دست ندادنآخرین موقعیت، در بیعتبا ابوبکر نسبتبه هم پیشدستی کردند.اوسیان گردن به فرمان رهبر قریشی را مطلوبتر و مفیدتر از اینمیدانستند تا اینکه بگذارند رئیس قبیله رقیب (خزرج) بر آنهاحکمرانی کند. از همین رو در میان ایشان اولین کسی که باابوبکر بیعت کرد، سعد بن حضیر (یکی از رؤسای اوس) بود.(۶۹)رانجام سیاست گروهی و رقابتهای طایفهای ابوبکر را قادر بهمطالبه بیعت از اکثر مردم کرد. از طرفی رقابتهای طایفهای درمیان قریش و بخصوص در میان مهاجران، قبول رهبری ابوبکر کهمردی از تیره کماهمیتبنو تیم بن مره بود آسانتر ساخت. بنو تیم هرگز در جنگ قدرت و تعارضات سیاسی که قبایل رقیب قریش(همچون بنی امیه و بنی هاشم و بنی مخزوم) را به ستوده آوردهبود، درگیر نبودهاند. از طرف ابوبکر از اعتبار خاصی برخورداربود و در زیادی سن و برقرار ساختن رابطه نزدیک با پیامبر درپی تزویج دخترش با پیامبر(ص) و اظهار حمایت از اسلام از ابتدایرسالت، جلوهای کسب کرده بود. بر پایه مآخذ ابوبکر و عمر از زمان بسیار دور اتحادی را تشکیلداده بودند که ابو عبیده جراح عضو سوم آن بود. این سه نفراهمیت و نفوذ چشمگیری در شرافت اسلامی نوظهور و نیز در سیاستگروهی علیه حکومت اشرافی مکه کسب کرده بودند. {برگرفته از خطبه ی ۱۸۸ نهج البلاغه}
علی معروفی
منابع:
اندوه فاطمه زهرا پس از رحلت پیامبر،
بحارالانوار، ج ۴۳، صفحات ۱۸۱ و ۱۵۷ و ۱۵۶.
۱ . نهج البلاغه (صبحی صالح) خطبه ۲۳۵ .
۲. همان، خ ۱۹۷ .
۳ . همان، خ۱۹۲، ندهای ۹۸ - ۱۰۲ .
۴ . همان، نامه ۹
۵ . همان، نامه۳۶ .
۶ . نهج الحیاة فرهنگ سخنان فاطمه علیهاالسلام، ۱۳۸، حدیث ۵۹ .
۷ . حجرات (۴۹) آیه۱۴ .
. بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۳، حدیث۱۷ .
۱۰ . الاحتجاج، (اسوه) ج۱، ص۲۸۲ .
۱۱ . همان، ۲۷۰ .
۱۲ . همان، ۲۷۷ .
۱۳ . الغدیر (دارالکتب آخوندی) ج۲، ص۳۱۲ .
۱۴ . این خطبه در منابع متعددی آمده است . از جمله: الاحتجاج طبرسی (چاپ اسوه) ج۱، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی، ج۱۶، ص۲۱۱ به بعد . و در کتاب های مستقلی نیز ترجمه و شرح آن نوشته شده است از جمله: درس هایی از خطبه حضرت زهرا، حسینعلی منتظری . شرح خطبه حضرت زهرا در دو جلد . عزالدین حسینی زنجانی، قطرهای از دریا . علی ربانی گلپایگانی .
۱۵ . ر . ک به الاحتجاج، ج۱، بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۵۸ به بعد .
۱۶ . الاحتجاج، ج۱، ص۲۷۰ .
۱۷ . همان، ص۲۸۷ .
۱۸ . همان، ص۲۷۰ .
۱۹ . انبیاء، ۳۰ .
۲۰ . الاحتجاج، ج۱، ص۲۷۰ .
۲۱ . همان .
۲۲ . درباره سقیفه از جمله ر . ک به شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۰ - ۶۰ و ج۶، صص ۵ - ۵۰ .
۲۳ . نهج البلاغه، نامه۶۲ .
۲۴ . الارشاد شیخ مفید، ترجمه آقای رسولی محلاتی چاپ دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ج۱، ص۲۵۰ .
۲۵ . نهج الحیاة فرهنگ سخنان فاطمه سلام الله علیها، ۱۴۷ .
۲۶ . همان، ۲۵۰ .
۲۷ . امام علی، عبدالفتاح عبدالمقصود، (ترجمه به فارسی) ج۱، ص۳۲۸ .
۲۸ . الاحتجاج، ج۱، صص۲۶۳ و ۲۶۴ .
۲۹ . همان، ۲۶۶ .
۳۰ . ر . ک به قطرهای از دریا، شرح خطبه حضرت زهرا، ۱۲۶ .
۳۱ . الاحتجاج، ج۱، ص۲۶۴ .
۳۲ . درس هایی از خطبه حضرت زهرا، ص ۱۱۸ .
۳۳ . الاحتجاج، ج۱، ص۲۶۶ .
۳۴ . همان، ۲۶۹ .
۳۵ . همان، ۲۷۲ .
۳۶ . همان ۲۶۶ .
۳۷ . همان ۲۶۴ .
۳۸ . درس هایی از خطبه حضرت زهرا، ص۱۲۰ .
۳۹ . الاحتجاج، ج۱، ص۲۷۸ .
۴۰ . همان، ص ۲۹۰ .
۴۱. الطوسی، الامالی، ص۶۰۰ شماره و ص۵۷۲/ اصول کافی ج۱، ص۳۴۰.
۴۲. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار (مؤسسه الوفاء، بیروت، الطبعة الثانیه، ۱۴۰۳ ه - ۱۹۸۳م)، ج۲۲، ص۴۷۹ به نقل از رضی بن علی بن الطاووس، صص ۸ - ۲۱ و ۲۷ و ۲۸.
۴۳. اصول کافی، ج۲، حدیث شماره۴.
۴۴. همان.
۴۵. بحارالانوار، ج۲۲، ص۴۹۳ به نقل از الطرف، ۴۲ و ۴۳ و ۴۵.
۴۶. بحارالانوار، همان، ص۴۸۳.
۴۷. همان، ص۴۸۲، ح شماره۳۰.
۴۸. همان، ص۴۸۴، ح شماره ۳۱، به نقل از الطرف ۲۹ - ۳۴.
۴۹.ج البلاغه ، خطبه ۱۶۰
۵۰ البلاغه ، خطبه ۲۳۵
۵۱.کامل، ابن اثیر، ج ۲، ص ۳۱۷.
۵۲.اصابه، ابن حجر، ج ۸، ص ۱۲۴/ تاریخ ابن اثیر، ج ۲، ص۳۱۷-۳۲۱/ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۷، ص ۱۷۷، ج ۱، ص۱۵۹.
۵۳.م خلافت ابوبکر سپاه اسامه راهی شام شد و نوشتهاند آنان پس از چهل یا هفتاد روز به مدینه باز گشتند.
۵۴.ریخ طبری، ج ۳، ص ۱۸۶/ شرح ابن ابی الحدید، ج ۱، ص۱۵۹-۱۶۲.
۵۵.ح نهج البلاغه، ج ۹، ص ۱۹۷.
۵۶.سند احمد ابن حنبل، ج ۱، ص ۳۵۶/ طبقات ابن سعد، ج ۲، ص۲۱۷، ۲۴۲، ۲۴۵/ تاریخ طبری، ج ۳، ص ۱۹۲ و ۱۹۳. ابن ابی الحدید در تایید نظر شیعه میگوید: میتوان احتمال داد که فرا خواندن اسامه از اردوگاه و جلوگیری از حرکت سپاه وی توسط برخی از همین حاضران پیرامون بستر پیامبر، به قصد اعمال برخی از اغراض انجام گرفته باشد. (شرح نهج البلاغه، ج ۱۲، ص ۸۲-۹۰.)
۵۷.ح ابن ابیالحدید، ج ۲، ص ۲۰/ المراجعات، ص ۲۷۵ و ۲۷۶/ ملل و نحل شهرستانی، مقدمه چهارم، ص ۲۹.
۵۸.طبقات الکبری، ج ۲، ص ۲۴۳ و ۲۴۴، چاپ بیروت.
۵۹.یح بخاری، ج ۸، ص ۹، و ج ۴، ص ۸۵/ مسند احمد، ج ۱، ص۴۲۵/ الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۲۴۴.
۶۰.وره نجم، آیه ۳ و ۴.
۶۱.طبقات، ج ۲، ص ۲۷۱ و ۲۷۲/ ابن کثیر، ج ۵، ص ۲۴۳/ حلبی،ج ۳، ص ۳۹۰ و ۳۹۱.
۶۲.ره ابن هشام، ج ۴، ص ۳۰۵/ تاریخ طبری، ج ۳، ص ۲۰۰-۲۰۳/ طبقات ابن سعد، ج ۲، ص ۲۶۵-۲۷۰/ انساب الاشراف بلاذری، ج ۱، ص۵۸۱.
۶۳.رح ابن ابیالحدید، ج ۱، ص ۱۶۲-۱۵۹.
۶۴.ره توبه، آیه ۱۰۱.
۶۵.ند احمد، ج ۱/ تاریخ طبری، ج ۳، ص ۱۹۰.
۶۶.ن ابی الحدید، ج ۶، ص ۱۱.
۶۷.عودی، مروج الذهب، ج ۳، ص ۲۱ و ۲۲.
۶۸.ابن سعد، ج ۳، ص ۴۱۳.
۶۹.ند احمد، ج ۱، ص ۱۱۰.
منابع:
اندوه فاطمه زهرا پس از رحلت پیامبر،
بحارالانوار، ج ۴۳، صفحات ۱۸۱ و ۱۵۷ و ۱۵۶.
۱ . نهج البلاغه (صبحی صالح) خطبه ۲۳۵ .
۲. همان، خ ۱۹۷ .
۳ . همان، خ۱۹۲، ندهای ۹۸ - ۱۰۲ .
۴ . همان، نامه ۹
۵ . همان، نامه۳۶ .
۶ . نهج الحیاة فرهنگ سخنان فاطمه علیهاالسلام، ۱۳۸، حدیث ۵۹ .
۷ . حجرات (۴۹) آیه۱۴ .
. بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۳، حدیث۱۷ .
۱۰ . الاحتجاج، (اسوه) ج۱، ص۲۸۲ .
۱۱ . همان، ۲۷۰ .
۱۲ . همان، ۲۷۷ .
۱۳ . الغدیر (دارالکتب آخوندی) ج۲، ص۳۱۲ .
۱۴ . این خطبه در منابع متعددی آمده است . از جمله: الاحتجاج طبرسی (چاپ اسوه) ج۱، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی، ج۱۶، ص۲۱۱ به بعد . و در کتاب های مستقلی نیز ترجمه و شرح آن نوشته شده است از جمله: درس هایی از خطبه حضرت زهرا، حسینعلی منتظری . شرح خطبه حضرت زهرا در دو جلد . عزالدین حسینی زنجانی، قطرهای از دریا . علی ربانی گلپایگانی .
۱۵ . ر . ک به الاحتجاج، ج۱، بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۵۸ به بعد .
۱۶ . الاحتجاج، ج۱، ص۲۷۰ .
۱۷ . همان، ص۲۸۷ .
۱۸ . همان، ص۲۷۰ .
۱۹ . انبیاء، ۳۰ .
۲۰ . الاحتجاج، ج۱، ص۲۷۰ .
۲۱ . همان .
۲۲ . درباره سقیفه از جمله ر . ک به شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۰ - ۶۰ و ج۶، صص ۵ - ۵۰ .
۲۳ . نهج البلاغه، نامه۶۲ .
۲۴ . الارشاد شیخ مفید، ترجمه آقای رسولی محلاتی چاپ دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ج۱، ص۲۵۰ .
۲۵ . نهج الحیاة فرهنگ سخنان فاطمه سلام الله علیها، ۱۴۷ .
۲۶ . همان، ۲۵۰ .
۲۷ . امام علی، عبدالفتاح عبدالمقصود، (ترجمه به فارسی) ج۱، ص۳۲۸ .
۲۸ . الاحتجاج، ج۱، صص۲۶۳ و ۲۶۴ .
۲۹ . همان، ۲۶۶ .
۳۰ . ر . ک به قطرهای از دریا، شرح خطبه حضرت زهرا، ۱۲۶ .
۳۱ . الاحتجاج، ج۱، ص۲۶۴ .
۳۲ . درس هایی از خطبه حضرت زهرا، ص ۱۱۸ .
۳۳ . الاحتجاج، ج۱، ص۲۶۶ .
۳۴ . همان، ۲۶۹ .
۳۵ . همان، ۲۷۲ .
۳۶ . همان ۲۶۶ .
۳۷ . همان ۲۶۴ .
۳۸ . درس هایی از خطبه حضرت زهرا، ص۱۲۰ .
۳۹ . الاحتجاج، ج۱، ص۲۷۸ .
۴۰ . همان، ص ۲۹۰ .
۴۱. الطوسی، الامالی، ص۶۰۰ شماره و ص۵۷۲/ اصول کافی ج۱، ص۳۴۰.
۴۲. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار (مؤسسه الوفاء، بیروت، الطبعة الثانیه، ۱۴۰۳ ه - ۱۹۸۳م)، ج۲۲، ص۴۷۹ به نقل از رضی بن علی بن الطاووس، صص ۸ - ۲۱ و ۲۷ و ۲۸.
۴۳. اصول کافی، ج۲، حدیث شماره۴.
۴۴. همان.
۴۵. بحارالانوار، ج۲۲، ص۴۹۳ به نقل از الطرف، ۴۲ و ۴۳ و ۴۵.
۴۶. بحارالانوار، همان، ص۴۸۳.
۴۷. همان، ص۴۸۲، ح شماره۳۰.
۴۸. همان، ص۴۸۴، ح شماره ۳۱، به نقل از الطرف ۲۹ - ۳۴.
۴۹.ج البلاغه ، خطبه ۱۶۰
۵۰ البلاغه ، خطبه ۲۳۵
۵۱.کامل، ابن اثیر، ج ۲، ص ۳۱۷.
۵۲.اصابه، ابن حجر، ج ۸، ص ۱۲۴/ تاریخ ابن اثیر، ج ۲، ص۳۱۷-۳۲۱/ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۷، ص ۱۷۷، ج ۱، ص۱۵۹.
۵۳.م خلافت ابوبکر سپاه اسامه راهی شام شد و نوشتهاند آنان پس از چهل یا هفتاد روز به مدینه باز گشتند.
۵۴.ریخ طبری، ج ۳، ص ۱۸۶/ شرح ابن ابی الحدید، ج ۱، ص۱۵۹-۱۶۲.
۵۵.ح نهج البلاغه، ج ۹، ص ۱۹۷.
۵۶.سند احمد ابن حنبل، ج ۱، ص ۳۵۶/ طبقات ابن سعد، ج ۲، ص۲۱۷، ۲۴۲، ۲۴۵/ تاریخ طبری، ج ۳، ص ۱۹۲ و ۱۹۳. ابن ابی الحدید در تایید نظر شیعه میگوید: میتوان احتمال داد که فرا خواندن اسامه از اردوگاه و جلوگیری از حرکت سپاه وی توسط برخی از همین حاضران پیرامون بستر پیامبر، به قصد اعمال برخی از اغراض انجام گرفته باشد. (شرح نهج البلاغه، ج ۱۲، ص ۸۲-۹۰.)
۵۷.ح ابن ابیالحدید، ج ۲، ص ۲۰/ المراجعات، ص ۲۷۵ و ۲۷۶/ ملل و نحل شهرستانی، مقدمه چهارم، ص ۲۹.
۵۸.طبقات الکبری، ج ۲، ص ۲۴۳ و ۲۴۴، چاپ بیروت.
۵۹.یح بخاری، ج ۸، ص ۹، و ج ۴، ص ۸۵/ مسند احمد، ج ۱، ص۴۲۵/ الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۲۴۴.
۶۰.وره نجم، آیه ۳ و ۴.
۶۱.طبقات، ج ۲، ص ۲۷۱ و ۲۷۲/ ابن کثیر، ج ۵، ص ۲۴۳/ حلبی،ج ۳، ص ۳۹۰ و ۳۹۱.
۶۲.ره ابن هشام، ج ۴، ص ۳۰۵/ تاریخ طبری، ج ۳، ص ۲۰۰-۲۰۳/ طبقات ابن سعد، ج ۲، ص ۲۶۵-۲۷۰/ انساب الاشراف بلاذری، ج ۱، ص۵۸۱.
۶۳.رح ابن ابیالحدید، ج ۱، ص ۱۶۲-۱۵۹.
۶۴.ره توبه، آیه ۱۰۱.
۶۵.ند احمد، ج ۱/ تاریخ طبری، ج ۳، ص ۱۹۰.
۶۶.ن ابی الحدید، ج ۶، ص ۱۱.
۶۷.عودی، مروج الذهب، ج ۳، ص ۲۱ و ۲۲.
۶۸.ابن سعد، ج ۳، ص ۴۱۳.
۶۹.ند احمد، ج ۱، ص ۱۱۰.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست