شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


شاهین اندیشه‌های اقبال


شاهین اندیشه‌های  اقبال
۱۳۰ سال پیش در هجدهم آبان ۱۲۵۶ برابر با نهم نوامبر ،۱۸۷۷ محمد اقبال لاهوری، متفكر پرآوازه دیده به جهان گشود. اندیشه ها و آثار وی در همان زمان حیاتش از چنان شهرتی برخوردار شد كه بزرگ ترین مترجمان و شرق شناسان جهان، همچون نیكسون و آربری به ترجمه و تحقیق آنها پرداختند. افكار و آرای اقبال چندان گسترده است كه می توان آنها را با دیدگاه های بسیاری از اندیشمندان و صاحبنظران مشهور جهان از حوزه های مختلف دینی، فلسفی، اجتماعی، تربیتی، تاریخی، ادبی و سیاسی مورد بررسی تطبیقی قرار داد. یكی از محققان بنام و مشهور معارف اسلامی، پروفسور آنه ماری شیمل كه نگاه شرق شناسان را از هانری كربن و فرانسه به آثار خود و آلمان متوجه كرد و از اركان شرق شناسی و تحقیقات اسلامی است بیشتر در آثارش از نظرات اقبال در تأیید دیدگاه هایش بهره جسته است. این توجه مبین تأثیر عمیقی است كه اقبال بر اندیشه های برجسته پس از خود داشته است. در مقاله «اقبال و شیمل» كه به انگیزه یكصدوسی امین سالروز تولید این فرزانه تقدیم خوانندگان می شود، اقبال از منظر شیمل مورد بررسی قرار می گیرد.
این مقاله بخشی از كتاب «اقبال و ده چهره دیگر» نوشته دكتر محمد بقایی ماكان است كه بزودی از سوی انتشارات حكایت دیگر به بازار كتاب عرضه خواهد شد. گفتنی است كه دكتر ماكان تاكنون ۲۴ اثر مشتمل بر ده هزار صفحه درباره علامه اقبال منتشر كرده و از همین رو دارای عنوان «كوشاترین اقبال شناس جهان» از سوی اقبال آكادمی لاهور و برترین نشان فرهنگی دولت پاكستان از سوی ریاست جمهوری این كشور و اعتبارنامه فرهنگی معادل فوق دكترای از سوی دولت پاكستان است.
●اقبال و شیمل(۱)
آنه مری شیمل(۲)، اسلام پژوه و ایران شناس پرآوازه آلمانی در سال ۱۹۲۲ در ارفورت(۳) به دنیا آمد. پدرش كارمند پست بود. در ۱۹ سالگی دكترای خود را در رشته مطالعات اسلامی از دانشگاه برلین دریافت داشت. از سال ۱۹۵۴ تا ۱۹۵۹ به عنوان استاد تاریخ ادیان در دانشگاه آنكارا به تدریس مشغول شد. از سال ۱۹۶۷ تا هنگام بازنشستگی در دانشگاه های بن و هاروارد تدریس كرد . او در سال ۱۹۲۰ استاد كرسی فرهنگ هندی ـ اسلامی شد. شیمل پس از بازنشستگی در سال ۱۹۲۲ به آلمان بازگشت و استاد افتخاری مطالعات دانشگاه بن شد. او محققی پرتلاش و در عین حال دقیق بود كه آثار متعدد به زبان های انگلیسی، آلمانی، فرانسوی، عربی، فارسی، اردو و تركی تألیف نموده است كه به طور كلی در حوزه شرق شناسی و به طور خاص در مورد اسلام، ایران و عرفان اسلامی است. آثارش از چنان جذابیتی برخوردار است كه در شمار برترین آثار شرق شناسان جای گرفته. پروفسور شیمل با تحقیقات خود توانست كانون شرق شناسی را از فرانسه به آلمان منتقل كند و همچون فلسفه آلمان جایگاهی معتبر به آن ببخشد. پژوهش های پردامنه او از آثار خوشنویسان تا شاعران عارف، از لطایف حكمی و ذوقی تا نكات قرآنی را شامل می شود. تلاش های فرهنگی او سبب شد تا چند دكترای افتخاری و نشان بین المللی به وی اهدا شود و همچنین به دلیل تحقیقات ارزنده ای كه در مورد محمداقبال لاهوری به عمل آورد، یكی از بزرگ ترین خیابان های لاهور به اسم وی نامیده شود. همه اینها مبین اهمیت و ارزش والای تلاش های فرهنگی بانویی است كه ۶۰ سال از عمر خود را صرف شناساندن فرهنگ شرق بخصوص ایران و اسلام به مردم جهان كرد. او در سال ۱۹۵۳ كه ۳۱ ساله بود برای زیارت تربت مولانا به تركیه سفر كرد كه تحولی تازه در زندگی وی پدید آورد. در گفت وگویی كه در این خصوص با دوست صافی ضمیر و همدل و همزبانم داشتم كه از شیوخ مولویه است حكایت جالبی از وی شنیدم و در آن زمان در تركیه درس حقوق می خواند كه آن را در كتاب خود به نام سماع(۴) آورده است. او می گوید: «در سال ۱۳۳۲ شمسی (۱۹۵۳ میلادی) در یكی از روزهای بهاری، دوستی از آنكارا تلفن كرد كه پروفسور آنه مری شیمل برای زیارت تربت مولانا به قونیه می آید و لازم است كه او را راهنمایی و یاری كنید. تا آن روزها بارها شنیده بودم كه خانمی آلمانی به نام پروفسور شیمل مطالعات زیادی درباره مولانا و آثار او انجام داده است. روز بعد وقتی یك خانم جوان وارد اتاقم شد، باور نكردم كه او همان پروفسور است. وقتی كه او به زبان تركی از مولانا با عنوان «پیرم» شروع به سخن كرد و چندین غزل آهنگین و عاشقانه دیوان كبیر را به زبان فارسی از بر خواند، جسم و جانم را تسخیر كرد. او در همان روز در مصاحبه ای مطبوعاتی به خبرنگاران روزنامه ها گفت: «قونیه و مولانا را بسیار دوست می دارم. قلب من در این شهر و در تربت مولانا جای دارد. دلم می خواست از ساكنان قونیه می بودم. احساس می كنم باید هرچه بیشتر به این شهر بیایم. خواهش می كنم به جای آنه مری شیمل به من بگویید جمیله باجی، مرا جمیله باجی خطاب كنید.». انتشار این مصاحبه در تركیه یكباره او را به شهرت رساند. ساكنان قونیه برای آشنایی با وی و دعوت و پذیرایی از او به تكاپو افتادند و در مدتی كوتاه دوستان بسیار گردش جمع آمدند كه با آنها بر سفره غذا می خورد، مثل آنها چهارزانو روی تشك می نشست یا به پشتی تكیه می داد. از این پس پروفسور شیمل همشهری افتخاری قونوی ها و جمیله باجی نامیده شد. در طول مدت ۴۰ سال مرتباً با وی مكاتبه داشتم و هم اكنون متجاوز از ۲۰۰ فقره از نامه های او در مركز اسناد قونیه موجود است. این استاد مولانا دوست نامه هایش را با نام «جمیله باجی» امضا می كرد و من نیز در نامه هایم او را جمیله باجی خطاب می كردم. آنه مری شیمل در نخستین دیدارش از تربت مولانا «پنجره نیاز» را كه در دیوار پشت صندوق آرامگاه مولانا قرار دارد كشف كرد و یك سال بعد كه به آنكارا آمد به عنوان استاد تاریخ ادیان در دانشكده الهیات آن شهر به تدریس مشغول شد و به این ترتیب در آنكارا اقامت گزید و پیوسته به زیارت تربت مولانا می رفت. در آن دوران، هنگامی كه به مناسبت سالروز عروج مولانا مراسم «شب عروس»(۵) را برگزار می كردیم، پروفسور شیمل سخنرانی های جالبی درباره زندگی و اندیشه مولانا ایراد می كرد». با آوازه ای كه شیمل از طریق تألیفات گرانسنگ خود یافت مورد توجه محافل فرهنگی و دانشگاهی قرار گرفت و به ناچار پیوسته برای ایراد سخنرانی در سفر بود. از همین رو زندگی مشتركش دوام نیاورد و او سیر در دنیای تحقیق و تدریس و تألیف را به نشستن در خانه ترجیح داد. از جمله دعوت هایی كه از وی برای سخنرانی به عمل آمد از سوی دولت پاكستان بود كه به لاهور رفت و دیدگاه های خود را درباره علامه اقبال به زبان فصیح انگلیسی بیان داشت و به این مناسبت یكی از بزرگترین خیابان های لاهور به نام وی نامگذاری شد. او به زبان های آلمانی، فرانسوی، انگلیسی، فارسی، عربی و تركی مسلط بود و با پنجابی و یونانی آشنایی داشت. از این شرق شناس ایران دوست ۱۰۵ كتاب و صدها مقاله به زبان های مذكور باقی مانده است. در مهرماه ۱۳۸۱ مجلس بزرگداشتی در دانشگاه تهران به پاس خدمات فرهنگی و علمی پروفسور شیمل برگزار شد كه او به همین مناسبت برای سومین بار به سرزمینی كه پیوسته بدان مهر می ورزید گام نهاد و سخنرانی هایی ایراد نمود.
شیمل چند ماه بعد در ششم بهمن ۱۳۸۱ برابر با بیست وپنجم ژانویه ۲۰۰۳ پای از جهان فانی بیرون كشید.
آنه مری شیمل گذشته از شخصیت ممتاز پیامبر اسلام (ص) به دو چهره دیگر فرهنگ اسلامی یا به بیانی دیگر فرهنگ ایرانی بسیار علاقه مند بود كه اینان عبارت اند از مولوی و اقبال. او در سخنرانی هایی كه درباره آثار و افكار مولوی داشت پیوسته تكرار می كرد كه «من عاشقم، عاشق مولانا». این گفته پروفسور شیمل در دوست فاضلم حسن لاهوتی مترجم چیره دست آثار شیمل كه در روز شنبه ۲۰ مهر ۱۳۸۱ در پژوهشكده حكمت و فلسفه ایران از مستمعان سخنرانی وی بوده، بسیار مؤثر افتاد. از همین رو ایشان با لحنی ستایش آمیز در مقدمه ترجمه كتاب محمد رسول خدا (ص) كه از آثار برجسته این محقق نامدار است، می نویسد: «آنه مری شیمل ایرانی نبود، در ایران هم زندگانی نكرده بود، اما به فرهنگ و ادب ایران عشق می ورزید. از صدها دلیل همین بس كه بی پرده می گفت: «من عاشقم؛ عاشق مولانا...» شیمل به اقبال نیز كه او را «رومی عصر» خوانده اند بسیار مهر می ورزید. علاقه وی به مطالعه و تحقیق در آثار اقبال به ایام دانشجویی وی بازمی گردد. او نخستین مقاله اش را درباره این چهره پرآوازه به سال ۱۹۵۴ نوشت، یعنی زمانی كه ۳۲ ساله بود. سپس در ۱۹۶۳ در حالی كه ۴۰ سالگی را پشت سر می گذاشت كتابی مستقل با عنوان بال جبرئیل نزدیك به ۴۵۰ صفحه درباره علامه انتشار داد كه در شناخت و بررسی زندگی، آثار و افكار او بر بنیاد دیدگاه های وی از اسلام است. در این كتاب كه هنوز پس از گذشت بیش از ۴۰ سال به فارسی ترجمه نشده عمدتاً دیدگاه های دینی اقبال مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرد و از دیگر ابعاد اندیشه وی نظیر فلسفه، شعر، سیاست، جامعه شناسی، تاریخ، تعلیم و تربیت و هنر سخنی چندان به میان نمی آید. این قضیه البته طبیعی می نماید، زیرا اقبال فردیتی دارد كه نزدیك به ۱۰ شخصیت در آن جمع آمده و بنابراین پرداختن به همه آنها از تخصص و آگاهی یك فرد خارج است. از همین رو می توان گفت كه اختصاص عنوان «اقبال شناس» به یك فرد معین تقریباً به معنای نوعی اقبال نشناسی است، مگر آن كه معلوم شود آن شخص در بعد معینی از افكار اقبال، یا حداقل در یكی دو جنبه آن اندیشه می گمارد. می توان مولوی شناس بود، گوته شناس بود، ولی شناخت واقعی اقبال از ظرفیت یك ذهن خارج است. از همین روست كه عنوان «علامه» به واقع زیبنده اوست. با نگاهی به فهرست پژوهش هایی كه هر یك در مورد اقبال صورت گرفته و بنا به گفته سازمان یونسكو تا سال ۱۹۸۷ نزدیك به ۱۸ هزار كتاب و رساله و مقاله را شامل می شود ـ رقمی كه در مورد هیچ شخصیت علمی تاكنون سابقه نداشته است ـ معلوم می گردد كه نویسندگان این آثار در حوزه اقبال پژوهی از طیف های مختلف می باشند كه در حوزه های یادشده دارای تخصص اند. بنابراین محقق آگاهی نظیر خانم شیمل كه اصل و جوهر تحقیق را می شناخته در بررسی اندیشه چنین چهره ای گام در طریق ناآشنا نگذاشت و بیشتر به آن بخش از شخصیت فرهنگی وی پرداخت كه از عهده تجزیه و تحلیل آن برمی آمده. به گفته بزرگمهر حكیم كه در قابوسنامه نیز مذكور است «همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزاییده اند.» از همین روست كه شیمل برای كتاب بال جبرئیل خود كه نام یكی از منظومه های اقبال است عنوان دومی انتخاب كرده و حدود تحقیق خود را با ذكر «پژوهشی در اندیشه های دینی سر محمد اقبال» مشخص ساخته است. او خود درباره ابعاد اندیشه اقبال در مقدمه این كتاب می گوید «تعداد كتاب ها و مقالات درباره این شاعر و فیلسوف عظیم الشأن با موضوعهای مختلف به حسب میزان آگاهی هر مؤلف به صورتی غیرقابل باور روبه تزاید است.» البته باید اذعان كرد كه كتاب دكتر شیمل از حیث شناساندن دیدگاه دینی اقبال از منزلت والایی برخوردار است، چندان كه می باید گفت اگر بی نظیر نباشد كم نظیر است، زیرا چهره واقعی اقبال را در حوزه دین از منظر نوگرایی و بازسازی اندیشه دینی به درستی نشان می دهد و شاید یكی از دلایل به فارسی درنیامدن این كتاب در همین باشد؛ چیزی شبیه سرنوشت آثار شیخ شهید سهروردی كه تا قبل از تلاش های كربن به طاق نسیان سپرده شده بود و اگر سخنی از شیخ به میان می آمد تنها در ارتباط با تعارضی بود كه صدرای شیرازی با وی داشت، نه آن كه حكمت اشراق به واقع مورد بحث و فحص قرار گیرد كه هدفش انسجام و وحدت بخشیدن به یك فرهنگ سیال است كه از «ناكجاآباد» تاریخ جریان یافت.
كتابی كه دكتر شیمل به انگلیسی در باره اقبال نگاشت تاكنون سه بار تجدید چاپ شده كه آخرینش مربوط به سال ۲۰۰۰ است. این كتاب از همان آغاز موردتوجه حوزه های اقبال شناسی قرار گرفت و جایزه اول بین المللی اقبال شناسی را از آن خود كرد. بال جبرئیل شیمل بهترین كتابی دانسته شد كه در فاصله سالهای ۱۹۴۷ تا ۱۹۸۱ در باره علامه اقبال به زبانی بین المللی و به اسلوبی عالمانه تألیف شده است.
و دراین كتاب می گوید: « با مطالعه آثار اقبال معلوم می شود كه او در افكار اسلامی و روایات غربی هماهنگی به وجود آورده. به نظر وی مسلمانان باید از علوم و فنون غربی آگاه شوند، زیرا دانش و علوم غربی از فرهنگ اسلامی تمتع یافته و اگر مسلمانان از فرهنگ و علوم غربی استفاده كنند، هیچ ضرری متوجه آنها نمی شود.» یكی از نكات مهمی كه شیمل دراین اثر به آن می پردازد توجهی است كه اقبال به پویایی و تحرك دارد. او می گوید«تصوری كه ارسطو از قدمت كائنات دارد ضد تصوری است كه اسلام از خدا دارد. در اسلام خدا وجودی زنده، فعال ، ازلی و ابدی است». اقبال زندگی را پویا می داند. زندگی از نظر وی یعنی «پویایی و حركت» و در جای دیگر می گوید «به نظر اقبال فلسفه یونانی به قیاس و تجرید توجه دارد. با پیروی از چنین فلسفه ای ممكن نیست انسان بتواند كاری مفید انجام دهد. این فلسفه غیرعملی است. باچنین اندیشه هایی انسان به خدا نزدیك نمی شود.»شیمل تفكری را كه اقبال از وحدت وجود دارد مطرح می سازد و به او حق می دهد كه با ذهنی چنین پویا و متحرك نپذیرد كه آدمی همه تلاشش این باشد كه پس از طی مراحل سلوك جایی برای فناشدن بیابد و یكباره دست ازتب و تاب پیشین بردارد، زیرا انسان آرمانی اقبال كسی است كه چون به كمال رسید خدا طالب دیدارش می شود. این اندیشه ای است كه شیمل نیز خود بدان باور دارد. او در آخرین دیدارش از تهران در یك سخنرانی در تالار امینی دانشگاه تهران به مناسبت همایش بین المللی «عرفان ملی میان فرهنگ ها» در تاریخ ۲۳ مهر ،۸۱ با بررسی داستان موسی و شبان در دفتر دوم مثنوی نتیجه می گیرد كه خداوند خود در پی انسانهای صافی ضمیر و پاك طینت است. «آن نیایشی كه شبان به جای آورد، در حقیقت خدا به وی الهام كرده بود و در واقع این خدا بود كه دنبال شبان می گشت». اقبال هم نظرش براین است كه آدمی با صفای باطن و تعالی نفس به مرتبه ای می رسد كه خدا در پی دیدارش برمی آید:
« ما از خدای گم شده ایم، او به جست وجوست»
كتاب دیگری كه آنه مری شیمل درمورد اقبال دارد ترجمه جاویدنامه اقبال است. او این اثر پرارزش را در سال ۱۹۵۷ به آلمانی برگرداند. جاویدنامه كه راقم این سطور آن را با عنوان در شبستان ابد بیت به بیت شرح كرده است. در سال ۱۹۳۲ انتشار یافت كه منظومه ای است به سبك اردوایرافنامه، الغفران، سیرالعباد و كمدی الهی كه شاعر خود را در آن «زنده رود» می نامد و مولوی را به عنوان راهنمای سفر خیالی خود به عالم دیگر برمی گزیند.
اقبال در این سفر خیالی با اندیشمندان و مشاهیر و شعرای حوزه تفكر خود ملاقات می كند و در گفت وشنودی كه با آنان دارد، نظرات فلسفی و اجتماعی خود را بیان می دارد. این كتاب كه شیمل آن را ترجمه و شرح نموده، معرف دیدگاههای عرفانی، سیاسی و اجتماعی اقبال است.
هرمان هسه برنده جایزه ادبی نوبل ۱۹۴۸ و خالق رمان پرآوازه دمیان كه برخی از موضوعات آن بی شباهت به نظرات اقبال نیست، در مقدمه ای بر ترجمه هموطنش شیمل نظرش را درمورد اقبال براین اساس كه دیدگاه وی از سه منبع اسلامی، هندی و غربی شكل یافته تأیید می كند و می نویسد «محمد اقبال لاهوری به سه قلمرو معنوی تعلق دارد. آثار گرانبهایش نیز از سه سرچشمه این سه عالم معنوی سیراب می شوند.»
شیمل با نظراتی از این دست كه نویسنده پرآوازه ای همانند هسه آثارش را «گرانبها» می خواند در مقدمه كتاب بال جبریل نتیجه می گیرد كه «او در غرب بیش از هر شاعر و متفكر جدید مسلمان شهرت دارد.» او می گوید: «در طول بیست و پنج سالی كه از درگذشت محمد اقبال (۱۳۱۷ ش. ۱۹۳۸م.) می گذرد، صدها كتاب و رساله و مقاله و شعر در ستایش از این شاعر و فیلسوف هندی مسلمان به چاپ رسید كه بیشتر آنها از نویسندگان پاكستانی بوده؛ كشوری كه او را با افتخار پدر معنوی خویش می نامد. متأسفانه تلاش های بزرگی كه در تحقیق آثار اقبال صورت می گیرد چنان نیست كه چهره واقعی او را بنمایاند و محتوای عالمانه این كتاب ها و مقالات به میزان بسیار زیاد تنها به جنبه های محدودی از اندیشه او می پردازند.
اندیشه های عالمانه اش را با دیدگاه های ذوقی وی درهم آمیخته اند و تاكنون تقریباً كسی به تجزیه و تحلیل دقیق از مضامین و نمادهایی كه اقبال در شعرش به كار برده، نپرداخته یا برای مثال قالب ها و اوزان اختصاصی شعر او را موردتجزیه و تحلیل قرارنداده.»
شیمل در بخش دیگری ازمقدمه بال جبریل در مورد شخصیت علمی اقبال می نویسد: «اگر او را اصیل ترین متفكر و شاعر مسلمان در قرن بیستم ندانیم، حداقل یكی از جذاب ترین چهره های این حوزه است. اقبال نمونه دلخواهی است .
بی جهت نبود كه شاهین، نماد موردعلاقه اش برای روح انسان بود؛ پرنده ای كه پیوسته در پی افقهای تازه است. كسی كه روح متهور دارد شاهین وار زندگی می كند.
او شاعری است كه شاهین بلندآشیان را به بلبل نغمه پرداز بوستان های معطر ترجیح می دهد و گل مورد علاقه اش لاله است نه گل سرخ، زیرا نماد شهادت است و یادآور شعله سینا كه طریق حقیقت را نمی نمایاند. اقبال می خواهد در جان های مرده قیامتی برانگیزد. او پیوسته دنیایی تازه در برابر چشمان خواننده اش می گشاید و او را به تسخیر قله های تازه فرا می خواند.» شیمل می گوید با مطالعات دامنه داری كه در آثار و افكار اقبال داشته است، چشم اندازهای تازه ای بر او عیان شد و ضمن تدریس جاویدنامه در هاروارد به دیدگاه های فوق العاده جالبی در این اثر مسحور كننده برخورده كه اكنون احساس می كند مردم به شدت به آن می اندیشند. اقبال در این منظومه از چیزی سخن می گوید كه امروزه به آن استفاده از انرژی خورشیدی گفته می شود ونیز خطر آلودگی هوا را پیش بینی و گوشزد می كند.
این كه شیمل می گوید عرفان مورد نظر اقبال را بدون در نظر گرفتن تصوری كه او از حلاج دارد نمی توان فهم كرد، دقیقاً انگشت بر نكته ای می گذارد كه كمتر كسی در بررسی دیدگاه های عرفانی اقبال بدان توجه دارد، به این معنا كه اقبال انا الحق را چیزی جز باور كردن خودی خویش نمی داند. چنان كه در فصل دوم این كتاب اشاره شد او به روش دكارتی ثابت می كند كه می توانیم در هستی هر چیزی و هر كسی و نیز به جهان محسوس و دانشی كه از طریق حواس به دست می آید شك كنیم ولی نمی توانیم در وجود خویشتن خویش، كه در اصطلاح شناسی وی «خودی» نام گرفته، شك كنیم زیرا شك و فكر از اوست:
اگر گویی كه من و هم و گمان است
نمودش چون نمود این وآن است
بگو با من كه دارای گمان كیست
یكی در خود نگر آن بی نشان كیست؟
به عقیده او خود از بین رفتنی نیست. به همین سبب با پیروان آیین وحدت وجود یعنی صوفیان سنتی هم رأی نیست. از همین رو در كتاب بازسازی اندیشه دینی می گوید: «تعبیر درست تجربه حلاج این نیست كه بگوییم او قطره ای است به دریا پیوسته، بلكه او با آن تجربه و گفته همیشه ماندنی اش واقعیت وجاودانی من بشری را در شخصیتی ژرف تر تحقیق بخشید.»
این كه شیمل در بیست و پنجمین سال درگذشت اقبال می گوید هنوز چنان كه باید اندیشه هایش مورد كاوش قرار نگرفته، سخنی است كه می توان اكنون نیز كه شصت و شش سال از درگذشت اش می گذرد، بی هیچ تردید اظهار داشت. او شخصیتی است كه می شود هر بیت از سروده هایش را عنوان یك كتاب یا یك رساله مستقل قرار داد، ولی متأسفانه برخی چه در سرزمین جسمانی او یعنی پاكستان و چه در موطن روحانی و فرهنگی وی یعنی ایران از او منقبت گویی ساخته اند در حد میرانیس و محتشم كاشی. وضعیتی كه او خود نیز آن را پیش بینی می نمود:
چو رخت خویش بر بستم از این خاك
همه گفتند با ما آشنا بود
ولیكن كس ندانست این مسافر
چه گفت و با كه گفت و از كجا بود .
این كه شیمل می گوید انسان آرمانی اقبال روحیه ای همانند شاهین دارد، دقیقاً چنین است. او در نامه ای به یكی از دوستانش می نویسد: «شاهین از نظر من، نمادی است از كسی كه تمامی خصوصیات فقر در او مجسم می شود، اولاً مناعت طبع دارد و بسیار بامتانت است ، ثانیاً زندگی آزادی دارد و از همین رو آشیانه نمی سازد، ثالثاً بسیار بلندپرواز است. دیگر آن كه تنهایی را دوست دارد و بالاخره این كه نگاه نافذی دارد.»
این كه شیمل می گوید او گل لاله را به گل سرخ ترجیح می دهد. یعنی این كه در پی تلاش و پویایی و مجاهده است و زندگی آرام و بی تحرك را نمی پسندد. از این روست كه با تضمین مصرعی از نظیری نیشابوری می گوید:
به ملك جم ندهم مصرع نظیری را
«هر آن كه كشته نشد از قبیله ما نیست»
این كه شیمل می گوید او مخاطبان خود را به تسخیر قله های تازه فرامی خواند، دقیقاً چنین است و از مضامین محوری دیوان اوست:
هر نگاری كه مرا پیش نظر می آید
خوش نگاری است ولی خوشتر از آن می بایست
در غزلی دیگر می گوید:
ز جوی كهكشان بگذر، زنیل آسمان بگذر
ز منزل دل بمیرد، گرچه باشد منزل ماهی
این كه شیمل می گوید او در جاویدنامه به برخی از مسائل نظیر استفاده از انرژی خورشیدی و آلودگی هوا اشاره كرده كه آن زمان عجیب می نمود ولی امروزه كاملاً طبیعی می نماید. بواقع چنین است، اقبال علاوه بر این در همین منظومه به فرود انسان بر كره ماه و دیگر سیارات نیز اشاره كرده است. او در بعضی موارد به پیشگویی های خود واقف بود و آن را صراحتاً بیان داشته است. در كنفرانس بین المللی اسلامی كه در سال ۱۹۳۱ در كمبریج تشكیل شد گفت: «من هفت سال پیش از شروع جنگ [اول] كه اكنون ۲۵ سال از آن زمان می گذرد پیشگویی كرده بودم كه نتیجه طبیعی جدایی دین از دولت بلشویزم خواهد بود.» او همچنین پیش بینی كرد كه روس ها سرانجام در مورد نظام حكومتی خود تجدیدنظر خواهند كرد و اروپا نیز یكپارچه خواهد شد.
اقبال ویژگی هایی دارد كه كشف و فهم آنها شیفتگی و ارادت به دنبال می آورد. از همین رو شیمل در طول عمر پربار خویش هر جا كه توانسته از اقبال سخن گفته، از افكار وی مدد گرفته و از گفته ها و سروده های علامه در آثارش به عنوان شاهد و دلیلی متقن یاد نموده. چنان كه اشاره شد، آخرین فصل كتاب محمد رسول خدا (ص) به عنوان حسن ختام این اثر فقط اختصاص به بررسی دیدگاه اقبال در مورد رسول گرامی (ص) دارد و اكثر صفحات شكوه شمس نیز از ذكر جمیل اقبال بی بهره نیست كه جملگی نشان ازهمان ارادت و شیفتگی دارند. او در شكوه شمس، اقبال را معمولاً معیاری برای نتیجه گیری های نظراتش قرار می دهد. گاهی موضوعی از مثنوی را مطرح می سازد و اندیشه های مشابه چند تن از متفكران بعد از مولوی را در تأیید نظر وی یا به منظور نشان دادن تداوم فكر او، یا برای بیان این نكته كه اندیشه مذكور اول بار از ذهن مولانا تراویده، از میان برجسته ترین چهره های شرق و غرب مثال می آورد، اما جالب این كه قیاس هایی از این دست را معمولاً براساس نظر اقبال جمع بندی می نماید و آنگاه به عنوان نمونه ابیاتی از وی نقل و حجت را تمام می كند. گاه نیز در تبیین و توضیح نظر مولوی نیاز به ذكر شواهدی از دیگران بیش از آنچه در آثار اقبال آمده، نمی بیند و تنها به نقل ابیاتی از او اكتفا می كند، چرا كه معتقد است: «بی شك اقبال مفتون كننده ترین نمونه نفوذ و تأثیر مولوی بر شاعران و متفكران معاصر مسلمان است.»
اقبال در ذهن شیمل، مرتبه ای چندان والا و احترام برانگیز دارد كه او را به طور ضمنی محل تلاقی اندیشه های برتر شرق و غرب می داند. در شكوه شمس می نویسد: «فیلسوف و شاعر مسلمان هندی محمد اقبال لاهوری... ترانه محمد گوته را به فارسی برگرداند و به این ترتیب تأثیر توأمان مولوی و گوته را در یك جا جمع می آورد.» برداشت شیمل در این مورد كاملاً درست است زیرا برخی از نظرات قبال به افكار گوته شباهت دارد، از آن جمله در مورد نقشی كه فرد در توسعه، پیشرفت و بازسازی حیات یك جامعه دارد. گوته از چهره های محبوب اقبال بوده است به طوری كه او با همه وسعت اندیشه اش در ستایش از وی می گوید: «هنگامی به محدودیت ذهن خود پی بردم كه از وسعت افكار گوته باخبر شدم.» این علاقه سبب شد تا اقبال پیام مشرق خود را در پاسخ دیوان شرقی او بسراید. منزلت گوته در فكر اقبال كم از مولوی نیست چرا كه او نیز عشق را بر عقل رجحان می نهد. بنابراین شیمل وقتی مولوی، گوته و اقبال را در كنار هم قرار می دهد، طرحی دقیق از مشابهات و تأثیرات مستقیم و غیرمستقیم آنان ارائه می نماید كه مبین شناخت دقیق وی از افكار و علایق قلبی اقبال است؛ یعنی آنچه كه موجب توجه و ارادت عمیق وی به این فرزانه كم نظیر شد. شیفتگی و ارادت شیمل به اقبال از ایام جوانی آغاز گردید. او می گوید: «باید اقرار كنم كه علاقه دیرپای من به اقبال كه از زمان دانشجویی ام در برلین به هنگام جنگ [اول] آغاز گردید، سبب شد تا آثاری را به چاپ برسانم كه كم و بیش مرتبط اند با سهمی كه او در تحقیقات اندیشه اسلامی دارد. اقبال در بسیاری از آثار من حضور دارد. از جمله در كتابی تحت عنوان پاكستان كه در سال ۱۹۶۵ به آلمانی تألیف كردم و نیز در مجموعه مقالاتی كه به مناسبت صدمین سال تولدش درباره آثارش نوشته شده بود كه آن را ترجمه و در سال ۱۹۷۷ منتشر كردم، اینها در مجموع دلیلی است بر علاقه رو به تزایدم به آثار وی و كشوری كه او از آن ملهم است. همچنین درباره وی در دیگر آثارم نظیر ادبیات اسلامی در هند (۱۹۷۴)، ادبیات كلاسیك اردو (۱۹۷۶)، محنت و رحمت (۱۹۸۰)، شكوه شمس (۱۹۷۸) و محمد رسول خدا (ص) (۱۹۸۶) سخنان مبسوطی داشته ام و به كرات از وی یاد كرده ام.»
شیمل علاوه بر اینها، در بسیاری از مقالات خود نیز سعی كرده است افكار اقبال را در ارتباط با نوگرایی مطرح كند. او همچنین جاویدنامه را در سال ۱۹۵۸ به تركی ترجمه نمود و سپس آن را با شرح و توضیح به آلمانی نیز انتشار داد تا به قول خودوی «مردم شرق و غرب از این اثر بی نظیر كه حله ای است بافته از تار و پود اندیشه های شرقی و غربی بهره مند شوند.»
محمد بقایی ماكان
منبع : روزنامه ایران