شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

از شورای انقلاب تا ریاست مجلس خبرگان


از شورای انقلاب تا ریاست مجلس خبرگان
به بهانه انتخاب آیت‌الله هاشمی رفسنجانی به عنوان رئیس جدید مجلس خبرگان رهبری، مروری کوتاه و گذرا به زندگی سیاسی و شخصیت هاشمی رفسنجانی خالی از لطف نیست.
به گزارش خبرگزاری مهر آیت الله هاشمی رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در سخنان کوتاهی که در جریان یک دیدار و بازدید از مدرسه "رفاه" داشت، نکته قابل تاملی را مطرح کرد : جرقه تاسیس مدرسه رفاه در سالهای پیش از انقلاب با یک "سخنرانی منبری " زده شد!
هاشمی دراین سخنان اشاره کرد که بعد از یک دهه سخنرانی در ایام محرم در مسجد حاج عبدالحسین بازار تهران، در جلسه ای خصوصی با صنف فرش فروشان بازار تهران، به مشکلات تربیت فرزندان طیف مذهبی و به خصوص دختران در شرایط آن روز و ضرورت تاسیس مدرسه ای برای این منظور اشاره کرد.
این سخنرانی نه چندان طولانی هاشمی رفسنجانی آنقدر تاثیر گذار بود که در همان مجلس، "حاج محمود اخوان فرشچی"یکی از بازاریان حاضر، پذیرفت که سه هزار متر زمین- محل فعلی مدرسه رفاه- را بخرد و به جمعی که مامور تشکیل این مدرسه مذهبی دخترانه شده بودند، "هدیه" دهد و بدین ترتیب با یک "سخنرانی"، یک "نهاد" متولد شد و مدرسه مذهبی "رفاه"، نهادی ماندگار شد و بعدها به یکی از پایگاههای تربیت نیروهای انقلابی تبدیل شد و بعد از ورود امام(ره) به ایران، اولین اقامتگاه بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران شد، مدرسه رفاه امروزه همچنان تحت مدیریت فرزند شهید باهنر و فرزند هاشمی رفسنجانی به حیات فرهنگی خود ادامه می دهد، این مثال کوچک می تواند گوشه ای از واقعیات تاریخ معاصر ایران را به مخاطبان نشان دهد...
هرچند که جریان عالمان دینی و فقیهان در همان قرن اول هجری شکل گرفت و در حقیقت شاگردان برجسته ائمه اطهار(ع) و به خصوص در زمان صادقین(ع) ، اولین حلقه روحانیون شیعی را تشکیل می دادند، اما باید دانست که " روحانیت شیعه" در شکل و ساختار فعلی، سابقه ای حدود هزار ساله دارند و بعد از دوران غیبت امام مهدی(عج) که نقش فقیهان، جایگاه خاص و منحصر به فردی پیدا کرد، روحانیت شیعه به مرور شکل" تثبیت شده" پیدا کرد و به مرور تبدیل به یک "نهاد" و "طبقه" مستقل و متنفذ در ایران شد، این طبقه جدید دراستقلال سیاسی و فرهنگی ایرانیان که از قرون ۴-۵ هجری آغاز شده بود، نقش ویژه ای داشتند.
دوران "آل بویه"، "سلجوقی" و دوره حاکمان تیموری،دوران آغازین درخشش و حضور و نقش آفرینی سیاسی روحانیت شیعه در طول تاریخ ایران است، ولی نخستین بار در دوران صفویه بود که شاهان صفوی با همراهی و تایید مستقیم روحانیت شیعه توانستند "ایران" را در شکل و تمامیت و وحدت یک "ملت" سامان دهند
هرچند که قاجاریه به نسبت حکومت صفوی، حکومتی" سکولار" محسوب می شد، اما در این دوره نیز، همچنان یکی از پایه های مشروعیت بخشی به حکومت شاهان قاجار، "روحانیون" بودند و روحانیت شیعه در دوران قاجار مبدا و مبدع فعالیت ها و اقدامات سیاسی متعددی بودند مثل صدور حکم جهاد در حمله روسیه، برخورد با جریان بابی گری و بهاییت و تحریم تنباکو و... . اما درخشان ترین فصل حیات سیاسی روحانیت شیعه، حضور و نقش آفرینی مستقیم در جریان و بطن واقعه "مشروطیت" بود.
تئوریزه کردن مبانی مدرن مشروطه توسط عالمانی چون "علامه نایینی" و البته ابرازمخالفت هایی برخاسته از دیدگاه دینی با مفهوم مشروطیت توسط شخصیت هایی مثل "شیخ فضل الله نوری" نشان می داد که روحانیت شیعه، تکثرسیاسی وانعطاف فکری و تئوریک قابل ملاحظه ای دارد، ولی روحانیت در دوران مشروطیت، با رقیبی جدید مواجه شد: "روشنفکران" !
روشنفکران تحصل کرده غرب هم مثل روحانیون، داعیه دار نجات و سعادت مردم و اصلاح جامعه بودند. در جریان وقایع مشروطیت، روشنفکران تاحد زیادی موفق شدند روحانیت را تا حدودی از بطن و متن جریان مشروطیت کناربزنند، اما دوران کامیابی ها روشنفکران هم چندان دوام نیاورد وبا بروز استبداد رضاخانی که محصول آشفتگی وناکامی های مشرو طیت بود، اوضاع متفاوت شد.
واقعیت این است که در طول پانصد سال گذشته، سلسله پهلوی، اولین قدرت سیاسی و دولتی بود که رودروی روحانیت ایستاد و اقدامات گسترده ای برای محدود کردن قدرت و نفوذ روحانیت شیعه انجام داد، کمترین این اقدامات : مجوزدار شدن لباس روحانیت و محروم کردن روحانیت از مشاغل سنتی چون دفترداری و امور مربوط به آن بود.
ترویج رسمی فرهنگ لائیک و تاکید بر ایران پیش از اسلام محور فعالیت فرهنگی رضاشاه بود، سقوط رضاخان در شهریور ۱۳۲۰، فرصت و مجالی برای تنفس گروههای منکوب شده ازجمله " روحانیت" بود. بی شک سرفصل جدید دوران جدید حیات سیاسی روحانیت شیعه، از شهریور۲۰ به بعد است، یکی از مهمترین پیامدهای این آزادی موقت برآمده از سرکوب رضاشاهی، تولد گروههایی چون " فداییان اسلام " بود.
اما به غیر از جریان "فداییان اسلام"، جریانات روحانی دیگری هم در فضای جدید متولد شدند که با وجود آنکه "جسارت" و "سیاست ورزی" را از نواب صفوی و یارانش آموختند ولی راه متفاوت تری را برگزیدند، آنها در طول دهه ۳۰ کار تئوریک و نظریه پردازی انجام دادند و چاپ کتاب و انتشار نشریه و تدریس در دانشگاهها و ...را تجربه کردند، این طیف جدید از آغاز دهه ۴۰ شمسی و بلافاصله بعد از درگذشت آیت الله العظمی بروجردی با پرچمداری امام راحل(ره) وارد عرصه سیاست شدند و رودروی رژیم شاه ایستادند و... "اکبر هاشمی رفسنجانی" یکی از این برجسته ترین این مردان بود.روحانیونی که تجربه هایی چون ناکامی روحانیت در جریان مشروطیت،سرکوب رضاشاهی، جریان ملی شدن صنعت نفت و تجربه فداییان اسلام و .. را پیش سر داشتند.
شاه گمان می کرد که روحانیت از ناکامی هایی چون مشروطیت، رضاشاه و ملی شدن صنعت نفت و ...سرخورده شده و دیگر سیاسی نخواهد شد و بنابراین تا قیام غیرمنتظره ۱۵ خرداد ۴۲ ، هنوز متوجه قدرت پنهان روحانیت نشده بود ، البته بعد از سرکوب این قیام، بازهم از آن درس نگرفت
دهه چهل و پنجاه شمسی، روحانیت با پرچمداری شاگردان امام خمینی(ره) روز به روز، "سیاسی تر" و گسترده می شد و هرروز بیشتر، ریشه رژیم شاه را می فشرد: فعالیت فرهنگی، مبارزه سیاسی حلقه نخست یاران امام(ره) این موج را مرتبا افزایش می داد.
روحانیت سیاسی مرتبا رشد می کرد و حتی موفق می شد بخش های غیرسیاسی و کاملا سنتی و بدور از سیاست روحانیت و اقشار مذهبی را هم تحت تاثیر قرار دهد و این در حالی بود که رژیم پهلوی با تحلیلی غلط، تهدید خطرناک و عمده خود را در گروههای چپ جستجو می کرد و سعی می کرد خطر آنها را بزرگ جلوه داده و سرکوب جریانات چپ را به عنوان مسئله ای برای امتیاز گیری از جهان غرب مطرح کند.
شاه گمان می کرد که روحانیت از ناکامی هایی چون مشروطیت، رضاشاه و ملی شدن صنعت نفت و ...سرخورده شده و دیگر سیاسی نخواهد شد و بنابراین تا قیام ۱۵خرداد ۴۲ ، هنوز متوجه قدرت پنهان روحانیت نشده بود ، البته بعد از سرکوب این قیام، بازهم از آن درس نگرفت و این غفلت، به مذهبی ها فرصت بیشتری می داد که هرچه بیشتر رشد و در بدنه جامعه پیشروی کنند.توجه به این نکته هم قابل تامل است که در طول دهه ۴۰ و ۵۰ شمسی ، عمده جریان روشنفکری در ایران، متمایل به جریان چپ بود و احزابی مثل حزب توده و بعدها گروههای چریکی کمونیست مابی چون "فداییان خلق و .." مصادیق آن محسوب می شدند، این عامل هم باعث شد که تحلیل غلط رژیم شاه از شرایط سیاسی تشدید بشود.
هاشمی در سال ۵۲ توسط وحیدافراخته-یکی از اعضای مجاهدین خلق که به ساواک پیوسته بود- لو رفت و سریعا زندانی شد، ساواک که به گوشه ای از فعالیت های هاشمی پی برده بود، شدیدا او را شکنجه کرد طوری که استخوان پای هاشمی زیر ضربات کابل شکنجه گران، شکست.
توجه به نقش هاشمی رفسنجانی در طول دهه ۴۰ و ۵۰ بسیار قابل تامل است: هاشمی در این سالها درقامت یک روحانی، هم یک مبارز سیاسی بود، هم زندانی سیاسی بود و شد.
هاشمی مثل سایرروحانیون منبرمی رفت و با مردم ارتباطی رودرو داشت، در عین حال به کارتجارت و بازرگانی مشغول بود و ازاین راه تامین کننده عمده منابع مالی گروههای چریک های ضدشاه بود و همزمان تفسیر قرآن هم می نوشت (تفسیری که در سالهای بعد با عنوان تفسیر نمونه منتشر شد) ترجمه آثار انقلابی در مورد جهان اسلام(سرگذشت فلسطین، اکرم زعتیر)، انتشار مجله(مکتب اسلام؛ مکتب تشیع و ..) هم از دیگر فعالیت های هاشمی رفسنجانی در دوران قبل از پیروزی انقلاب بود، اما بی شک توانمندی خاصی را که می شود در شخصیت هاشمی رفسنجانی پیدا کرد "قدرت اقناع کنندگی بی نظیرکلامی" و مهارت در سخنوری و قدرت تحلیل سیاسی وی بود.
هاشمی در سال ۵۲ توسط وحید افراخته - یکی از اعضای مجاهدین خلق که به ساواک پیوسته بود- لو رفت و سریعا زندانی شد، ساواک که درجریان اعترافات وهمکاری افراخته، به گوشه ای ازفعالیت های هاشمی پی برده بود، شدیدا او راشکنجه کرد طوری که استخوان پای هاشمی زیر ضربات کابل شکنجه گران، شکست. در زندان شاه، اتفاقی دیگر هم روی داد : بخشی از جوانان مبارز تحت تاثیر ایدئولوژی التقاطی مجاهدین خلق، رسما اسلام را کنار گذاشتند و "مارکسیست" شدند، روحانیونی که در زندان بودند با یک فتوای جمعی این مارکسیت شدگان را مرتد و "نجس" اعلام کردند و باعث شدند که مردم و جریان مذهبی کشور خیلی زود در برابر این طیف، موضع گیری کند.
هاشمی بیتی معروف را در دیوارسلولش در اوین، کنده کاری کرده بود: شب تنور و شب سمورهردو بگذرد! شاید هیچ کس باور نمی کرد که گذشتن شب تنور برای هاشمی خیلی زودتر از آن چیزی که تصور می شد، روی دهد و ...
با سقوط رژیم شاه و پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ۱۳۵۷، هاشمی رفسنجانی طبعا به عنوان یکی از بلندپایه ترین مقامات رژیم جدید تبدیل شد، همان یاران قدیمی امام در دهه ۴۰ ، حزبی به نام حزب جمهوری اسلامی تاسیس کردند که هاشمی در کنار آیت الله خامنه ای ، دکتر بهشتی و باهنر، عضو موسس این حزب فراگیر و قوی بود، هاشمی همچنین عضو موثر شورای انقلاب بود، در دولت موقت جانشین وزیر کشور شد و بعد از سقوط دولت موقت، وزیر کشور گردید، هاشمی در همان ماههای اول انقلاب از یک سوءقصد که توسط یک گروه هوادار تز اسلام منهای روحانیت ترتیب داده شده بود، جان به در برد.(خرداد ۵۸ توسط گروه فرقان)
اما سرفصل مهم زندگی سیاسی هاشمی رفسنجانی در سالهای بعد از انقلاب از سال ۱۳۶۰ شروع می شود، فصلی از زندگی سیاسی هاشمی که بسیار کمتر از دوران قبل از انقلاب، مورد توجه قرار گرفته است.
هاشمی رفسنجانی در تریبون نماز جمعه، قدرت کلامی فوق العاده خود را با تجربه غنی سیاسی خود درهم می آمیخت، قدرت کلامی هاشمی بعضا چنان بود که حتی ناکامی های نظامی ایران در جنگ هشت ساله با عراق را چنان تحلیل و تفسیر می کرد که موجب عصبانیت شدید دشمنان و خوشنودی دوستان می شد
این مقطع همانطور که گفته شد از سال ۱۳۶۰ آغاز می شود، زمانی که هاشمی از سوی امام(ره) به عنوان امام جمعه موقت تهران و نماینده ایشان در شورای عالی دفاع، برگزیده شده بود، از سوی دیگر در این زمان، هاشمی ریاست مجلس شورای اسلامی را نیز برعهده داشت و با فرماندهی مستقیم قرارگاه خاتم الانبیاء(ص) عملا فرماندهی جنگ و وظیفه مهم و بسیار ظریف هماهنگی بین ارتش و سپاه را نیز برعهده گرفته بود، هاشمی در خطبه های نماز جمعه تهران، داغ ترین انتقادات را از رئیس جمهور لیبرال مسلک وقت(بنی صدر) که با منافقین متحد شده بود، مطرح می کرد،همچنین در این خطبه ها، هاشمی اوضاع جنگ و نیازهای انقلاب را با مردم درمیان می گذاشت ، به کشورهای غربی پیام یا هشدار دیپلماتیک می داد و یا با رجز خوانی های جانانه نظامی و سیاسی علیه صدام، روحیه مردم را در زمان جنگ تقویت می کرد و ...
بطور خلاصه می توان گفت هاشمی رفسنجانی درتریبون نمازجمعه، قدرت کلامی فوق العاده خود را با تجربه غنی سیاسی در هم می آمیخت و خطبه های نماز جمعه را به تحلیل های تاثیرگذار سیاسی و البته مورد پسند عوام و خواص تبدیل می کرد، قدرت کلامی هاشمی بعضا چنان بود که حتی ناکامی های نظامی ایران در جنگ هشت ساله با عراق را چنان تحلیل و تفسیر می کرد که موجب عصبانیت شدید دشمنان و خشنودی دوستان می شد(خطبه معروف هاشمی در مورد عملیات خیبر در جزایر مجنون و تهدید بستن تنگه هرمز)به اذعان کارشناسان رسانه ای و تبلیغاتی جهان، هاشمی در خطبه های نماز جمعه، به تنهایی بخش عمده ای از خلاء رسانه ای و تبلیغاتی ایران در دوران جنگ هشت ساله را جبران می کرد.
● هاشمی و انجیل امضا شده توسط ریگان در جریان مک فارلین
شاهکار سیاسی هاشمی ، سخنرانی مشهورش در مراسم سیزده آبان ۱۳۶۵ و افشای ماجرای "مک فارلین" بود، افشاگری داغ هاشمی، نه تنها توانست مقابل موج سیاسی خطرناکی که کشور را هدف گرفته بود، متوقف کند، بلکه این موج سیاسی را به آمریکایی ها برگردانند وباعث شد این ماجرا به رسوایی بزرگ در دولت ریگان و حزب جمهوری خواه آمریکا تبدیل شده و حتی مک فارلین، مشاور ریگان خودکشی کند!
نقاط و مصادیق برجسته این توانمندی هاشمی را می توان در جریان قبول قطعنامه ۵۹۸ یا عزل آقای منتظری از قائم مقام رهبری نیز مشاهده کرد که هرکدام از این موارد، می توانست در قامت یک بحران جدی برای نظام، مطرح شود.
بعد از ارتحال امام خمینی در خرداد ۱۳۶۸ و رهبری آیت الله خامنه ای، هاشمی رفسنجانی فرصت یافت که درقامت بالاترین مقام اجرایی کشوربه نقش آفرینی برای انقلاب اسلامی ادامه دهد، دوران هشت ساله ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی نیز خود دوران جدیدی درکشور شد: تنش زدایی در روابط خارجی و بهبود روابط با غرب، اجرای سیاست های خصوصی سازی و تلاش برای اصلاح ساختاری اقتصاد نفتی ایران با "تعدیل اقتصادی" از جمله سیاست های مهم هاشمی در این دوران بود.
شاهکار سیاسی هاشمی ، سخنرانی مشهورش در افشای ماجرای "مک فارلین" بود، افشاگری داغ هاشمی، نه تنها توانست مقابل موج سیاسی خطرناکی که کشور را هدف گرفته بود، متوقف کند، بلکه این موج سیاسی را به آمریکایی ها برگردانند
در آستانه انتخابات دوم خرداد ۷۶، شائبه تقلب و دستکاری در آرای مردم، تبدیل به یک زمزمه شوم شده بود و بیم آن می رفت که یک تهدید ضدامنیتی درکشور ایجاد کند، اما هاشمی رفسنجانی با ایراد یک خطبه آرامش بخش به مردم اطمینان داد که آرای آنان حفاظت می شود که با این ایراد خطبه، موج ایجاد شده ناگهان فروکش کرد ومشارکتی بالای مردمی در دوم خرداد ۷۶ نشان داد که مردم به حاکمیت اعتماد دارند.
در دوران اصلاحات نیز، هاشمی رفسنجانی این مهارت خود را در مهار تندروی های بخش های افراطی و ساختار شکن جریان دوم خرداد نشان داد، خطبه معروف او درمورد کنفرانس برلین، یکی ازاین سخنان تاثیر گذاربود، هرچند که در دوران اصلاحات، به اقتضای منافع سیاسی، اصلاح طلبان ابتدا سعی کردند با تخریب هاشمی - به عنوان نماد دوران گذشته - کسب وجهه و اعتبار کنند اما خیلی زود در وزن بالای سیاسی هاشمی ، "حل" شدند و اصلاح طلبان به مرور به متحدان سیاسی هاشمی تبدیل شدند و عملا نتوانستند حرف جدیدی را در کنار وی مطرح کنند، سخن معروف هاشمی در مورد جریان بندی های سیاسی کشور قابل تامل است: برای من، اصولگرا و اصلاح طلب فرقی نمی کند، هاشمی به عینه تجلی این سخن خود بود و عملا به وزنه موازنه و تعادل در تقابل های سیاسی جامعه تبدیل شده بود.
هاشمی به مدد روحیه عملگرایانه و مصلحت جویانه ، از بدو تاسیس و حضور در مجمع تشخیص مصلحت نظام، زمینه و بستر مناسبی برای جذب نخبگان در نظام به وجود آورده بود، مسئله ای که در دیگر نهادهای نظام به این گستردگی و قوت مشاهده نمی شود.
درجریان انتخابات نهم ریاست جمهوری، هاشمی رفسنجانی برای بارسوم به میدان رقابت های ریاست جمهوری آمد ولی در دور دوم با وجود کسب بیش از۱۰ میلیون رای( و ایجاد یک اجماع قوی از نخبگان ) نتوانست پیروز میدان شود، البته این ناکامی سیاسی در طول یکسال بعد از انتخابات، در چهارمین انتخابات خبرگان جبران شد و علیرغم تلاش برخی جریانات برای تخریب و حذف هاشمی از صحنه سیاست ایران، هاشمی با آرایی بیش از یک میلیون و نیم در صدر منتخبان مردم تهران قرار گرفت تا معلوم شود که نباید در مورد هاشمی ، اسیر قضاوت های سطحی شد.
انتخاب هاشمی رفسنجانی به عنوان رئیس مجلس خبرگان رهبری اثبات کرد که جایگاه وی در نظام جمهوری اسلامی هم علیرغم همه شائبه ها، همچنان محکم و استوار است.
واقعیت این است که شخصیت آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی ، نمود و نشانه ای از قدرت بی بدیل اجتماعی و سیاسی روحانیت شیعه دردوران معاصر است، روحانیتی که به اعتراف همه صاحبنظران و تحلیل گران انقلاب اسلامی ایران، نقش اصلی پیروزی انقلاب بهمن ۵۷ بر دوش آنها بود، مرور زندگی سیاسی هاشمی رفسنجانی که "شکل گیری، پیروزی و تثبیت انقلاب اسلامی" در این دوره واقع شده و از این لحاظ بررسی و تحلیل زندگی ایشان می تواند روزنه های زیادی از ابعاد مختلف و عظمت پدیده انقلاب اسلامی به عنوان یکی از شگفت انگیزترین و عظیم ترین وقایع قرن را بر روی دیدگان مخاطبان بگشاید
منبع : خبرگزاری مهر


همچنین مشاهده کنید