شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


زندگی، جنگ، زندگی


زندگی، جنگ، زندگی
باز هم جنگ موضوع هنر! تا چه حد جنگ را می‌توان در قالب هنر گنجاند؟ تا چه حد هنر توان آن را دارد که جنگ را توصیف نماید، توضیح دهد، تشریح یا بیان کند؟ این گویا بسته به آن است که جنگ تا چه حد در اعماق روح هنرمند نفوذ کند و در زندگی‌اش حضور یابد. جنگ با تمام قدرت خود، حضوری مقطعی در زندگی دارد. تجربه‌ای ا‌ست که پایان می‌یابد. دردها و رنج‌های حاصل از آن نیز تا مدتی ادامه می‌یابند و سپس زندگی به تدریج به حالت عادی باز می‌گردد. آیا می‌توان به جنگ خو گرفت؟ عمر جنگ‌ها عموما فرصت خوگرفتن و عادت کردن را به کسی نمی‌دهد. در واقع تنها بخشی از جامعه وگروهی از انسان‌ها هستند که خواسته یا ناخواسته، پس از پایان جنگ با آثار و جراحات دیرپای آن زندگی خواهند کرد. از این رو، آنان تجاربی ویژه خواهند داشت. آنان به خاطر حضور طولانی آثار جنگ در زندگی روزمره‌شان می‌توانند به سطوح خاصی از شناخت زندگی، جامعه و انسان دست یابند؛ امکانی که برای دیگران به راحتی در دسترس نیست. این امر ویژه ما نیست بلکه تجربه‌ای جهانی است. آنان که جنگ را از نزدیک ندیده‌اند کمتر با آن ارتباطی احساسی برقرار می‌کنند و فراتر از آن، از آنجا که جنگ تجربه‌ای است تلخ، مربوط به گذشته و قدیمی، ترجیح می‌دهند خود را با موضوعات دیگری سرگرم کنند. گاه حتی از صحبت کردن و اندیشیدن درباره جنگ می‌گریزند. چرا باید به امر تلخی بپردازند، هنگامی که موضوعات شیرین و سرگرم‌کننده در کنارشان فراوانند!!؟ یا شاید بدین طریق انکارش می‌کنند!؟ تجربه‌های جنگ در هر کجا که باشند، با همه مقیاس‌های متفاوت‌شان از یک جهت مشابهند. سرزمین‌ها را می‌توان دوباره ساخت، خانه‌ها و شهر‌ها را بنا کرد، مزارع را زیر کشت برد، کارخانه‌ها را دوباره راه‌اندازی کرد و چرخ زندگی عادی را به‌ گردش در آورد. آنان که رفته‌اند و فنا شده‌اند در قالب یادمان‌های عظیم، یادواره سربازان گمنام، نقش‌هایی در میدان‌ها، نام‌هایی بر کوچه‌ها و خیابان‌ها و در دل نزدیکانشان ماندگار می‌شوند. عده‌ای اما زنده می‌مانند، در کنار ما و همراه ما. برای آنان اما زندگی مانند عموم به حالت عادی باز نمی‌گردد. جنگ آنجا به سادگی فراموش نمی‌شود. آنجا و تنها آنجاست که تجربه‌های جدید آغاز می‌شود. آنجا که بازماندگان جنگ هرگز تعادل روانی خود را باز نمی‌یابند. آنجا که قربانیان سلاح‌های شیمیایی به طور روزمره با مرگ و زندگی دست و پنجه نرم می‌کنند، آنجا که فقدان عضوهایی از بدن، چالش زندگی روزمره گروه بزرگی است. برای آنان جنگ با روزمرگی پیوند می‌خورد. آنجاست که این خشونت‌ها همه‌روزه، از طلوع آفتاب تا غروب و سپس از غروب تا طلوع حضور دارد. جایی که زندگانی مهر و نشان جنایات را تا سال‌ها به همراه خواهد داشت. جایی که جنگ حضوری دارد به ماندگاری یک طول عمر!!!
مینو از جمله انسان‌ها و هنرمندانی است که جنگ به زندگی خصوصی‌اش راه یافته است. این موضوع اعماق و زوایای روحی او را به خود مشغول داشته. کارهای او در مجموعه حاضر نشان می‌دهد که موضوعی چنین دور از ذهن چه راحت می‌تواند هنرمندانه بر تابلوها نقش بندد و چه بسا سهمی در گسترش مرزهای هنر داشته باشد، او از این جهت به دسته‌ای از هنرمندان تعلق دارد که استثنا و منحصر به فردند. منحصر‌به‌فرد و ویژه‌اند به خاطر سهم ویژه‌شان از پدیده‌ای به‌نام جنگ. این تنها پای مصنوعی نیست که نقاش را این چنین درگیر می‌کند، زندگی روزمره در کنار آن و حضور این جسم بی‌جان هر لحظه می‌تواند محرک احساسات و اندیشه نقاش باشد. اینکه سر منشأ وجود این جسم در زندگی‌اش جنگ است وی را به هزاران وادی احساس و اندیشه و شناخت می‌کشاند. به‌نظر می‌آید که گاه در آن عوامل اجتماعی یا سیاسی را می‌بینید و هزاران انسانی که در طول تاریخ این چنین رنجبار زیسته‌اند. اما بیشتر چگونگی ارتباط شخصی نقاش است با این جسم مصنوعی که روی بوم ظاهر می‌شود؛ جسمی مصنوعی به عنوان بخشی از انسان که شایسته دوست داشتن است، اما بدلی است از فلز وچوب و پلاستیک که همواره بخش واقعی از دست رفته را به یاد می‌آورد. گاه این پای مصنوعی، آنچنان بر بوم ضبط می‌شود که گویا تفکر و اندیشه‌ای برای به تصویر کشیدنش وجود نداشته بلکه به خاطر حضور مداوم‌اش در زندگی نقاش به‌خودی خود روی کاغذ می‌آید و به طور سیالی راه خود را به روی بوم باز می‌کند. گاه نیز در سکوتی سرشار گویی کارهایش سوالی است که می‌پرسد من کیستم، تو کیستی، این چنین با ما، در میان ما و در کنار ما؟ نقش‌های بسیارش هیچگاه جنسیت و مصنوعی بودن پا را مخفی نمی‌کند، اما همواره نوعی زنده بودن را به راحتی به نمایش می‌گذارد. مصنوعی است ولی بسیار زنده به‌نظر می‌آید. به علاوه در پی برانگیختن ترحم یا احساس رقت و دلسوزی نیست، هم جنگ پذیرفته شده و هم پای مصنوعی، زندگی همچنان ادامه دارد. در عین حال نقاش با صرف سال‌ها از زندگی خود در پرداختن به این موضوع به خوبی می‌دانسته که این‌گونه کارها تجربه‌ای است شخصی، و متعاقبا به بازار عرضه و تقاضای هنر چندان بهایی نمی‌دهد. کارهایش نه فریادهای بلند و خشمگینانه علیه جنگ‌اند نه بیانیه‌های اعتراض‌آمیز به این زندگی فانی. کارهایش در سکوتی سنگین انعکاس پذیرش، کنار آمدن و شناخت زندگی است، و شاید تنها به همین دلیل ساده پرقدرت‌اند، تاثیرشان عمیق‌تر و حتی وسیع‌تر از هر اعتراضی است. وسعت تاثیر کارهایش به خاطر آن است که یکی از عام‌ترین و جهانی‌ترین مباحث زندگی انسانی را بسیار ساده و بی‌ادعا به تصویر می‌کشد. آنقدر ساده که چه جنگ را چو من دیده باشی و یا نه، بیننده‌اش را به تامل و تفکر می‌کشاند. بر گوشه و زوایای عمیق و ناشناخته درون وی اثر می‌گذارد و به آنچه می‌خواهد جلب می‌کند. به‌نظرم کارهای مینو از این جهت بسیار جهانی است. بیننده‌های آن از هر کجای دنیا که باشند، در مقابل تابلوهایش مسائل را آشنا می‌یابند. مهم نیست که این ملت‌ها در مقابل هم و در دو جانب خط جبهه بوده باشند، مهم آن است که با انعکاس جنگ و پیامدهای دیر پای آن در زندگی خصوصی، بازماندگانش مسائل مشترک و روند شناخت مشترکی را طی کرده‌اند. این روند حاصل تجربه‌ای است که تنها بخشی از جامعه زیر چرخ‌های پرسرعت و بیرحم زندگی دنیای صنعتی امروز به‌دست می‌آورد. زندگی اینچنین را نمی‌توان به‌سادگی با دیگران در میان گذاشت. کلام در این‌باره به هر حال تمام ابعاد آن را منعکس نمی‌کند. بسیار است آنچه در سینه حبس می‌ماند و وی را به صبر و سکوت می‌کشاند. اینگونه زندگی به جای آسیب‌پذیری و شکست برای وی به قدرت عمیق بیان تصویری از تجربه‌اش انجامیده است، وی توانسته از جنگ که یکی از تلخ‌ترین خشونت‌های ممکن در این زندگی خاکی است در تنهایی چیزی بیاموزد که به درخشش و شکوفایی‌اش بینجامد. این شناخت در پایان هدیه و موهبتی برای او است. «موهبتی» که تنها سختکوشان و سخت جانان می‌توانند از این پدیده ویرانگر و مرگ‌آور به‌دست آورند. امیدوارم آن قابلیتی که مینو امامی در رویارویی با این اهریمن کسب کرده، بتواند در آینده نیز به موفقیت‌های بیشتر وی بینجامد.
سیامک درودی آهی
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید