چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

صدر در نگاه کشیش لبنانی


صدر در نگاه کشیش لبنانی
رفتار امام موسی صدر با غیرهمكیشان خود چنان بود كه آنها نیز او را گرامی می داشتند. اختلافات عقیدتی موجب مرزبندی و خط كشی های سیاسی نمی شد. كشیش خضر از اندیشمندان مسیحی لبنان و استاد دانشگاه قدیس یوحنای بلمند لبنان در این سخنرانی خاطرات و روابط خود را با موسی صدر تشریح كرده و از اندیشه های بلند او سخن می گوید.
نخستین بار كه سخنرانی امام موسی صدر توجه مرا به خود معطوف كرد، زمانی بود كه در میان جمعی سخن می گفت كه اغلب آنان مسیحی بودند. ایشان «انسان» را خطاب قرار داده بود و به یاد ندارم كه در آن سخنرانی به آیه ای از قرآن استناد كرده باشد. چنین روشی را در میان هیچ یك از علمای مسلمان نشنیده و نخوانده بودم. با خود گفتم: در حضور پیشوایی ایستاده ام كه قادر است اندیشه های انسانی را مبنای گفت وگو قرار دهد، تنها به «مسجد» محدود نشود و از آن فراتر رود.
دیگر بار، از زبان خود ایشان شنیدم كه می فرمود: «آنچه را در مسجد بر زبان می آورم، در همه جا می توان تكرار كرد. » بدین ترتیب، ایشان به وحدت میان باورهای آدمیان كه از همگونی و صداقت فطرت آدمی سرچشمه می گیرد، پی برده بود و صاحب چنین اندیشه ای می تواند شیوایی كلام را در همه عرصه ها به منصه ظهور برساند، بی آنكه از معیارها عدول كرده باشد. انسانی كه با تكیه بر ایمان به خداوند، اعتماد به نفس یافته باشد، خود را پرچمدار رسالت الهی می بیند و چنین كسی قادر خواهد بود بدون جدل، مناقشه و یا برتری جویی، با هر اندیشه ای به گفت وگو بنشیند، و اوست كه رسالت الهی را با دقت كامل و با اخلاص بی شائبه بر دوش می كشد. اینكه كسی بر اثر باور عمیق به رسالتی كه بر دوش دارد، آن را در معرض آسیب و تهدید نبیند و بداند كه باور راستین او را نیازی به حمایت اشخاص نیست، به راستی در مجامع دینی كم نظیر است.ایشان به جهان شمولی اسلام و تمدن و كلام و فقه و هنر و به طور كلی به «تمدن» اسلامی پایبند است، اما ضمن وفاداری به پیشینه خویش، آنچه را جهان پهناور برای گسترش «فراخوان» او در اختیارش گذارده، می پذیرد تا دعوت خویش را با قدرت و صلابت آشكار سازد و به پرچمدار عصر خویش مبدل شود. هم او بود كه توانست با هوشمندی در عرصه «حال» باقی بماند، بی آنكه ذره ای از باورهای «گذشته» را رها سازد.با نگاهی گذرا به كتاب «مكتب اقتصادی اسلام»، رویكرد امام به «اقتصاد سیاسی» و آگاهی ایشان از مكاتب اقتصاد سیاسی غرب و تلاش وی برای اصلاح آنها با استفاده از اسلام، به عنوان یك ایدئولوژی، قابل درك خواهد بود. در اسلام واژه « اقتصاد»، ناشناخته و ناخوشایند نیست، چنان كه در آئین اسلام درباره دنیا سخن به میان آمده و خداوند نیز احكام اقتصادی ویژه ای را مقرر فرموده است. در واقع « انسانی بودن» اسلام اگر تعبیر درستی باشد از ملكوتی بودن آن نشات می گیرد، از این رو است كه اسلام به عنوان یك مفهوم كلی، با غرب، كه آن نیز یك مفهوم كلی است، مواجه می شود و این رویارویی، تعارض و اختلافی پدید می آورد كه گاه به تقابل و مناقشه منجر می شود و گاهی هم در حد یك تعارض و اختلاف باقی می ماند. این رویارویی، مسلمانان را بر آن می دارد كه یك نگرش كلی نسبت به جهان هستی داشته باشند و آن را نقد و بررسی كنند.
امام صدر با آگاهی از نظریات ماركسیستی، در كتاب مذكور برخی از اصول ماركسیسم را بر اساس كتاب « سرمایه» ماركس، مورد نقد و بررسی قرار می دهد. در خصوص افزایش ثروت و چگونگی توزیع آن بر اساس روش ماركسیستی مباحثی را مطرح می كند و سپس به بحث ارزش افزوده و تجارت می پردازد و روش اسلام در توزیع ثروت را بیان می دارد. در ادامه نیز با ذكر مسئله تحریم ربا در اسلام، عناصر سه گانه اقتصاد یعنی كار، سرمایه و ابزار را توضیح می دهد. نظر ایشان در كتاب مذكور آن است كه اسلام در خصوص مسائلی چون ارث، وجوه شرعیه مانند خمس و زكات، تقسیم غنایم و سود، و چگونگی بهره برداری از زمین ها و تملك آن، احكام اقتصادی خاص خود را دارد.
امام به رابطه میان مباحث مادی گرایانه و تحول مراحل تاریخی پی برده بودند، از این رو نظر اسلام درباره تحول روند تاریخ را در این كتاب بیان كرده و یادآور شده اند كه منظور از فلسفه اسلامی، همان فلسفه مسلمانان است. از نظر امام، فلسفه اسلامی یك ساختار گزینشی دارد. به عقیده من، نوآوری امام در مبحث اقتصاد آن است كه ایشان برخلاف دیگران، مدعی وجود یك « ساختار» ویژه در اقتصاد اسلامی نیستند، بلكه آن را تنها یك مكتب یا رویكرد می دانند. تفاوت امام با بسیاری دیگر از اندیشمندان معاصر ایشان در همین است، زیرا بسیاری دیگر از اندیشمندان هم دوره ایشان، تاكید دارند كه قرآن درباره تمامی مفاهیم و موضوعات، مواضعی اتخاذ كرده و موجودات را مبنا و محور قرار داده است. اگر امام صدر تنها به علوم دینی اكتفا می كرد، رسیدن به چنین نگرش آزاد اندیشه ای برای ایشان میسر نمی شد. جهانی بودن اندیشه امام در این عرصه، نتیجه گوناگونی منابع و مآخذ فكری ایشان بوده است.
بدون وجود چنین ابعاد فراگیر جهانی و احساس انسانی، غیر ممكن بود كه امام بتواند مسیحیانی را كه در آئین خود بسی استوار بودند، به سوی خویش جذب كند. نمی خواهم ادعا كنم كه در بعد عقیدتی، امام از آموزه های مسیحیت استفاده می كرد اما لطافت مسیح ع هم در گفته ها و هم در روش بیان ایشان موج می زد.
آنچه از همه اینها مهمتر جلوه می كند آن است كه در نوشته ها و گفته های امام، هیچگاه اثری از خصومت و مناقشه نیافتم. ایشان اسلام را به گونه ای تشریح می كند كه اسلام، خود می خواهد خویشتن را آن گونه معرفی كند. و حتی شیوه ای را كه اسلام در برابر دیگران تجویز كرده نیز به كار نمی برد، بدین معنا كه اسلام در قرآن فرمان می دهد: « جادلهم بالتی هی احسن» اما ایشان هرگز حتی مجادله هم نمی كند.
در همین زمینه به یاد دارم كه در اوایل دهه ۱۹۷۰م و در یكی از روزهای تابستان، امام در دانشكده دخترانه بیروت درباره « اسلام» سخنرانی می كرد. جلسات آن سلسله مباحث از سوی « سلوی نصار» ترتیب داده شده بود. ایشان در سخنان خود به این موضوع اشاره كردند كه « در مسیحیت مفهوم دوگانه خیر و شر وجود دارد، زیرا انجیل یوحنا، ابلیس را رئیس این جهان نامیده است.»
من كه نمی خواستم در حضور جمع با امام بحث كنم، وقتی تنها شدیم به ایشان عرض كردم: « ابلیس، پیش از رانده شدن از درگاه الهی رئیس جهان نامیده شده است و آن زمانی بوده كه فرشتگان عهده دار امور هستی بوده اند. به هر تقدیر در انجیل چهارم، مراد از « جهان»، جهان گناه و خطا بوده است. بدین ترتیب برخلاف عقاید پیروان زرتشت و مانی، دوگانگی جهان ماورای طبیعت، در مسیحیت مورد پذیرش نیست.»
امام با شنیدن سخن من، بلافاصله از زیر قبای خود قلمی طلایی رنگ بیرون آورد و آن جمله را خط زدند. تواضع و فروتنی ایشان مرا شگفت زده كرد و دریافتم كه هر گاه حقیقتی برایش آشكار شود، بر آن گردن می نهد.
از نگاه امام، « انسانیت» دارای وجودی واحد است و یكی بیش نیست. این نكته را در همایشی كه در سال ۱۹۶۴م. در لبنان برپا شده بود، بیان كردند. در آنجا از او خواسته شد كه مذهب تشیع را تعریف كند. او هم ابتدا ویژگی های خاص ملت ها، میراث، تجربیات مشترك، پیوند و وحدت میان آنان را مورد بررسی قرار داد. بی تردید ایشان منادی وحدت امت اسلام بودند. شكی نیست كه اسلام نیز تعدد مذاهب و ادیان در جامعه را به رسمیت شناخته است و با روش خاص خود پیروان ادیان دیگر را محترم می شمارد، با این شرط كه غیر مسلمانان ساكن در جوامع اسلامی به یاد داشته باشند كه در سایه حكومت اسلامی زندگی می كنند.
به عقیده من، یكی از نكات جالب توجه در اندیشه امام صدر آن است كه ایشان عقیده داشت كه « رسالت و هدایت الهی سه مرحله دارد كه از باطن و درون آدمی آغاز می شود و رسالت پیامبران در پی آن معنا می یابد ». ابجدیه الحوار، ص ۳۵
نوآوری ایشان در این عرصه آن است كه نقش عقل و ضمیر انسان را در بخشی از روند هدایت الهی موثر می داند و آن را « رسول باطنی» خداوند می شمارد، چنان كه در نامه پولس رسول خطاب به رومیان نیز مشابه چنین مفهومی را شاهد هستیم، یعنی یك فطرت انسانی واحد را پیش از بعثت پیام آوران و همراه با آنان در روند هدایت موثر می داند. آیا این بدان معنا نیست كه همه مردمان در اداره حكومت سهیم هستند
در مدت زمان كوتاهی كه امام در میان ما سپری كردند، فرصت لازم را نیافتند تا اندیشه خود را در قالب یك فلسفه سیاسی تبیین كنند. ایشان همچون پیامبران، به طور ناگهانی در میان ما ظهور كرد و پیام آوران را فرصت آن نیست كه مبانی اندیشه خویش را به طور كامل و همچون بنایی استوار برپای دارند. اما آنچه او پایه گذار آن بود، برای ما كافی است تا ساختاری منسجم بر فراز آن برپا كنیم. اكنون با این پرسش روبه رو هستیم كه در اوضاع سیاسی كنونی، آزادی را چگونه معنا كنیم اقلیت ها چگونه می توانند نسبت به بهره مندی كامل از آزادی اطمینان حاصل كنند ... این قبیل پرسش ها در آینده بسیار مورد بررسی قرار خواهد گرفت.نخستین برداشت و درك من از اندیشه های امام صدر آن بود كه ایشان با آگاهی از « روش»های مورد بحث در علوم اجتماعی توانست اوضاع شیعیان را درك كند و به آن جایگاه و شٲن اجتماعی دست یابد و این روش ها بر مبنای آمار استوار است. امام توانست دغدغه های خیرخواهانه فردی خویش را به یك رویكرد زیربنایی و اصولی در سطح جامعه شیعیان مبدل سازد و این، آغازی بود بر مباحث اجتماعی و جامعه شناسانه در میان شیعیان لبنان. و چه بسا بخش مهمی از این موفقیت از آن ناشی می شد كه امام در حوزه تئوری و عمل، میان « فراخوان دینی» و « خدمت به محرومان» یك پیوند و ارتباط عالی برقرار كرده بود، به گونه ای كه « دینداری» را روح و اساس فعالیت های اجتماعی خویش می دانست.
یكی دیگر از دستاوردهای ایشان، تلاش برای ایجاد آمادگی دفاعی و رزمی در میان جوانان جنوب و مسلح ساختن آنان از سال ۱۹۶۹م. بود، تا « هسته اصلی مقاومت ملی» را برای روزهای دشوار پایه گذاری كنند. وقتی تمامی این دستاوردها را در كنار هم قرار دهیم، با ساختار سامان یافته و تكاملی مواجه می شویم كه از ایمان و عقیده آغاز می شود و با گذر از مباحث اجتماعی، در رویارویی و دفاع در برابر دشمنان جلوه عملی می یابد. در واقع، نگرش تكامل یافته ای را پیش روی خود می بینیم كه در عرصه مذهب تشیع، از باور و عقیده آغاز و به جهاد و مقاومت ملی و میهنی منتهی می شود. بدین ترتیب، یك « بسیج مردمی» شكل می گیرد و روند معین و از پیش تعیین شده ای را از ابتدا تا به انتها طی می كند. این همه در حالی است كه امام، با همه ادیان و مذاهب موجود در لبنان رابطه برون گرایانه و آزاداندیشانه دارد و در عین حال، با این رفتار خود هیچ گاه در پی گسترش نفوذ خویش نبوده است، چنان كه امام علی ع می فرماید: « زهد به معنای آن نیست كه تو مالك چیزی نباشی، بلكه زهد آن است كه چیزی مالك تو نباشد.»
ابعاد انسانی و فراگیر اندیشه امام، در برخورد با جلوه های تمدن و تكنولوژی، بیش از پیش آشكار می شود، به گونه ای كه در سال ۱۹۷۰م در یك كنفرانس مطبوعاتی در شهر « بن»، ویژگی های ملت آلمان را یادآور شد و آنان را « بر قله تمدن و پیشرفت تكنولوژیك» توصیف كرد و بر این اساس، آنان را به توسعه روابط خود با مشرق زمین و جهان عرب فرا خواند و آن را موجب « تحقق هدف آفرینش» برشمرد. بدین ترتیب شاهد هستیم كه چگونه یك روحانی مسلمان، غرب را به عنوان یك معضل نمی نگرد، بلكه با آزاداندیشی با آن روبه رو می شود. ایشان در همان كنفرانس مطبوعاتی ساختار ویژه جامعه لبنان را یك « ضرورت فرهنگی» نامید كه به سادگی می تواند « گوش شنوا و زبان گویای پیوند و گفت وگو میان شرق و غرب و میان قاره ها باشد.» پیش از آن نیز لبنان را « یك نیاز جامعه متمدن برای آغاز گفت وگو میان اعضای پیكره بزرگ جامعه انسانی» نامیده بود. اینكه ۳۰ سال پیش، در اندیشه امام موسی صدر لبنان به عنوان نمادی از بشریت فرهیخته مطرح شده، نكته قابل توجهی است.
جمله دیگر ایشان در كنفرانس بن نیز بسیار پرطنین بود، آنجا كه فرمود: « در لبنان، نظامی منحصر به فرد و جامعه ای متشكل از طوایف و مذاهب گوناگون پدید آمده است كه با آزاداندیشی به جهان می نگرد و می توان آن را یك « ضرورت دینی» نامید كه امكان همزیستی ادیان و مذاهب در كنار هم و در جامعه ای واحد را به اثبات می رساند. در عین حال، وجود چنین لبنانی یك نیاز دنیای متمدن است كه وجود روابط مذهبی و دینی میان طوایف گوناگون، هر یك از آن طوایف را به روزنه هایی برای تبادل فرهنگ و تمدن در جهان مبدل می سازد.
بدین ترتیب، با حمایت از ارتباط برون گرایانه مسیحیان با سراسر جهان و ایجاد پیوند میان آنان و جهان عرب، لبنان به « محلی برای ایجاد پیوند و تفاهم» تبدیل شد. این سخن امام نشان می دهد كه ایشان ارتباط عمیق با اندیشه اروپایی را ناخوشایند نمی دانست و به عبارت دیگر، غنای فرهنگ های وارد شده به لبنان را پذیرفته بود.
ایشان ادیان را تنها مجموعه ای از باورهای غیرملموس نمی دانستند، بلكه آن را در چهره هایی متجلی می دیدند كه در همین دنیا نیز جلوه پروردگار را می نگریستند. اصولا ادبیات ایشان چنین بود. یكی از اشخاص مورد علاقه آن بزرگمرد والاگهر، پدر «یواكیم مبارك» بود. امام صدر، مناسبت ها و اعیاد مسیحی و اسلامی را نه تنها در بعد زمانی، بلكه در دل های پیروان آنها نیز متقارن و همزمان میدانست، تا جایی كه درخصوص میلاد مسیح می فرمود: « ولادت او، تجسم كلمه الله بود و سربلندی با او به دنیا آمد.» دیگر بار در یكی از سخنرانیهای خود یادآور شد: « مسیح كبوترفروشان و صرافان معبد را می گفت: «سرای پدرم جایگاه نیایش است اما شما آن را دخمه دزدان كرده اید.»
امام گفتار را از رفتار جدا نمی دانستند. از نگاه ایشان همه تجلیات ایمان در قالب زمان و در میان مردم معنا می یابد. در نظر وی، تاریخ تنها از « واژگان» زاده نمی شود بلكه به تعبیر خود ایشان « شكل گیری روند تاریخ حاصل همكاری انسان و جهان است و این حركت، همواره رو به تكامل دارد.»
برداشت و درك من از این گفته آن است كه امام صدر، تاریخ را رو به تكامل و در حال حركت به سوی نقطه اوج می دیدند. همفكران « دی شاردان»، كه اندیشه هایش در میان فرهیختگان معاصر امام تاثیرگذار بود نیز چنین باور داشتند.
بی گمان چنین نگرشی نسبت به تاریخ، مسئله راست و چپ را نیز مطرح می كند. در این خصوص، خبرنگار روزنامه كویتی « القبس» از ایشان پرسید: « چرا با چپگرایان لبنان تا این حد تند برخورد می كنید» و امام در پاسخ گفتند: « من با چپگراهای لبنان برخورد خشنی ندارم، بلكه اگر چپ گرایی را «تحول خواهی» معنا كنیم، خودم را نیز یكی از سردمداران آن می دانم.»
چنین پاسخی برخاسته از پیشینه ای است كه امام در عرصه مبارزه در لبنان در ذهن داشت. تردیدی نیست كه ایشان سكولاریسم را نفی كرد و همگان را به نفی ساختار طایفه گرایی سیاسی فرا خواند، پیش از آنكه علل آن را به تفصیل بیان كرده باشد.
بنا ندارم كه در این فرصت كوتاه، همه آنچه را كه امام در مورد جنگ و مبارزه و مسئله فلسطین و لبنان بیان كرده است، بازگویم. مواضع ایشان در این خصوص، آشكار و مشخص است. اما برداشت من از ادبیات و شیوه بیان ایشان آن است كه در اندیشه امام موسی صدر، تناقضی میان دو حوزه « عام» و « خاص» وجود نداشت و همین امر بود كه ایشان را همزمان در عرصه های ملی و بین المللی تاثیرگذار جلوه می داد. اینكه امام چگونه توانست از یك سو شیعیان و اهالی جنوب و سراسر لبنان و فلسطین را به عرصه مبارزه وارد كند و از سوی دیگر با اندیشه ای فراگیر، تمامی جهان را مخاطب قرار دهد و خود را در كنج خلوت محدود نكند، در جای خود قابل تامل است.
علاقه امام به یك موضوع، هیچگاه موجب نشد كه دیگری را دشمن بدارد. حتی در جنگ های داخلی لبنان نیز تنها طرف مقابل را مقصر نمی دید و خطاهای آنان را بیان نمی كرد بلكه اشتباهات یاران خود را نیز یادآور می شد و همواره در پی چاره بود و امید آن داشت كه هر یك از طرفین، دیگر بار خود را باز یابد. چه بسا ایشان در برخورد با دیگران، با تاسف و اندوه سخن می گفت، اما هیچگاه تنش و چالش به وجود نمی آورد. زمانی هم كه مواضع عملی و اجرایی را در قالب تئوری و نظریه بیان می كرد، بر اصل « كثرت در عین وحدت و وحدت در عین كثرت» تاكید داشت. این تعبیر را در عقاید فلاسفه قدیم و جدید نیز مشاهده می كنیم. ایشان روابط میان مومنان پیرو حضرت ابراهیم را چنین تشریح می كرد: « تفاوت میان مسلمانان و مسیحیان، همچون تفاوت دو مفهوم تكامل با یكدیگر است.»
آنچه در گذشته و حال تحت عنوان « همكاری در ساختن كشور» و « همزیستی در كنار یكدیگر» مطرح می شود، در واقع از همین اندیشه نشٲت گرفته است. ایشان فرمود كه همه ما « كامل» هستیم و این اظهار نظر بر یك بینش فلسفی استوار بود. این گونه نبود كه یك جمله خبری و بدون پشتوانه فكری باشد. به عبارت دیگر، ایشان « واحد بودن» گروه ها و « جمع بودن» افراد را دریافته بود و « آزادی» كامل را مبنای این نگرش بر می شمرد، چنانكه چند سطر پس از آن، این گونه ادامه داد: « نخستین شرط لازم برای تبدیل كثرت به وحدت، «آزادی» است.» تاكید فوق العاده امام بر « انسان»، به طور ضمنی، نفی « طایفه گرایی سیاسی» در لبنان و در میان ساكنان یك میهن واحد را القا می كرد.
آری، احساس آن بزرگمرد چنین بود و به عقیده من، احساس بخشی از فرهنگ است. در عین حال امام همچنان یكی از پیشتازان فرهنگ اسلامی است و آن را از لحاظ تاریخی، دربردارنده فرهنگ تمام ملت ها می داند و به خاطر دارد كه گذشتگان، اقتباس از فلسفه و علوم یونانی را پذیرفتند، اما در برابر شعر و هنر یونان باستان، محافظه كارانه عمل كردند. امام صدر درباره دستاوردهای تمدن اسلامی برای جهانیان، مباحثی طولانی مطرح كردند، اما در صحت ادعای كسانی كه تلاش كرده اند تا همه اكتشافات دنیای جدید را با قرآن پیوند دهند، تردید دارد. ایشان این موضوعات را در كتابی تحت عنوان « الاسلام و ثقافه القرن العشرین» اسلام و فرهنگ قرن بیستم مطرح و آنچه را اسلام برای دنیای معاصر به ارمغان آورده، تشریح كرده. انتظار من آن بود كه در مقابل، بحثی هم درباره دستاوردهای قرن بیستم برای جهان اسلام داشته باشند، زیرا دنیای اسلام نیز مفاهیم بسیاری همچون تعاریف آزادی، كاركردهای اجتماعی، مفاهیم علمی، هنری و اندیشه معاصر را از دنیای جدید اقتباس كرده است و این موضوع بیانگر آن است كه میان دنیای اسلام و تمدن جهان معاصر، یك ارتباط دوسویه وجود دارد.
ترجمه: مهدی سرحدی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید