پنجشنبه, ۲۲ آذر, ۱۴۰۳ / 12 December, 2024
مجله ویستا

جست و جو در افق های فهم


جست و جو در افق های فهم
● درآمد
هانس-گئورگ گادامر(۲۰۰۲-۱۹۰۰) فیلسوف آلمانی و از شاگردان و نزدیكان مارتین هایدگر در ماربورگ و برسلاو آلمان بزرگ شد.
رساله دكترای خود را زیر نظر نیكلای هارتمان و پاول ناتورپ در ۱۹۲۲ به پایان برد و در فرایبورگ و ماربورگ زیر نظر هایدگر به مطالعه پدیده‌شناسی و آرای هوسرل پرداخت. « حقیقت و روش » مهمترین كتاب گادامر در سال ۱۹۶۰ منتشر شد، این كتاب به همراه «هستی و زمان» مهم‌ترین كتاب‌های هرمنوتیك فلسفی در قرن بیستم است. در روزهای پایانی سال ۸۵ در پژوهشكده فلسفه تحلیلی پژوهشگاه بنیادی، دكتر محمدرضا بهشتی استاد فلسفه دانشگاه تهران درباره «مساله حقیقت و روش نزد گادامر» سخنرانی كرد كه متن ذیل حاصل این سخنرانی است.
گادامر بیش از صد سال عمر خود را در بستر فلسفی اندیشه اگزیستانس(وجودی) گذراند و نام هرمنوتیك با نام او پیوند خورده است. هرمنوتیك (hermeneutics) پیشینه‌ای طولانی دارد و از یونان باستان و بلكه در خیلی از سنت‌های دیگر مثل بستر دینی، طب و علوم آثاری از این نحوه نگرش می‌بینیم. در دوره جدید با چهره‌هایی چون شلایرماخر و دیلتای شناخته شده است. فردریش اشلایرماخر (۱۸۳۴-۱۷۶۷)متكلم و عالم دینی پروتستان، همچنان دركی سنتی از هرمنوتیك دارد. او كه مترجم آثار افلاطون از یونانی به آلمانی نیز هست، در مواجهه با كتاب مقدس و كار ترجمه با مساله «تفسیر» مواجه شد. شلایرماخر هرمنوتیك را فنی می‌داند برای بهتر فهمیدن متن و بنابراین در جست‌وجوی قواعدی است برای فهم متن. متفكر مهم دیگر ویلهلم دیلتای (۱۹۱۱-۱۸۳۳) است. مساله دیلتای روش در علوم تاریخی و انسانی است. او با تامل در علوم تجربی دریافت كه روش در این علوم با علوم انسانی (Geisteswissenschaften) متفاوت است. دیلتای در نتیجه پژوهش به این نتیجه می‌رسد كه روش در علوم تجربی تبیین (explanation) است در حالی‌ كه در علوم انسانی نیاز به فهم (Understanding Verestehen) داریم. چنانكه پیداست نزد دیلتای هنوز فرض بر آن است كه روشی فراخور علوم انسانی و تاریخی بیابیم. در فاصله میان دیلتای و هایدگر ما با چهره مهمی چون هوسرل (۱۹۳۳-۱۸۵۹) و سنت پدیده شناسی مواجهیم كه به طرح مساله «زیست جهان» (Lebenswelt) می‌پردازند یعنی اگر بخواهیم با تعابیر كانتی سخن بگوییم باید گفت: مسائل پیشینی (apriori) انسان در مواجهه با جهان پیش از آنكه مسائل معرفتی(cognitive) باشند، زندگی روزمره است و انسان قبل از آن كه به فاعل شناخت (subject) بدل شود موجودی است كه در جهان زندگی می‌كند. هرمنوتیك در اندیشه هایدگر (۱۹۷۶-۱۸۸۹) مربوط به دوران جوانی اوست، یعنی قبل از نگارش كتاب «هستی و زمان» در ۱۹۲۶. هایدگر از وجود پرسش می‌كند و مساله هرمنوتیك را تبعی و فرعی قلمداد می‌كند. برای او هرمنوتیك نحوه وجود است. از این رو تفسیر مقدم بر فهم نیست بلكه عین فهم ماست و چه بسا متاخر بر آن. با این پیشینه است كه گادامر به مساله هرمنوتیك می‌پردازد.
نزد گادامر باز با مساله علوم انسانی مواجهیم و پرسش او این است كه چرا اساسا دیلتای و كسانی چون او به دنبال «روش» (method) بوده اند؟ روش ایده‌آل چیست و اصلا چرا باید دنبال روش بود؟ آیا حقیقت تنها به وسیله روش به دست می‌آید؟
گادامر پیدایش اسطوره روش را از زمان دكارت می‌داند. روش، جبران‌كننده تمامی تردیدها و كاستی‌هایی است كه به هر دلیل پیش از آن با آن دچار بودیم. عنوان كتاب «حقیقت و روش» نیز كه انتخاب ناشر است اشاره‌ای به این موضوع است كه در رسیدن به حقیقت الزاما نباید از روش تبعیت كرد. البته گادامر مخالف روش نیست و دستاوردهای علوم را انكار نمی‌كند بلكه به نقد انحصار‌طلبی و تمامیت خواهی(absolutism) می‌پردازد. گادامر معتقد است كه علوم تاریخی- انسانی با تكیه به خاستگاه‌های اولیه خودش مثل سنت اومانیسم، چه بسا به نوعی از راهیابی به موضوعاتشان دست یابند كه بیشتر فراخور است تا اینكه روش علوم تجربی و طبیعی را اختیار كند. او با تكیه بر زیبایی‌شناسی كانت در كتاب «نقد قوه حكم» به اهمیت مساله ذوق (taste) در شناخت انسان(homo) اشاره می‌كند. با این تفاوت كه زیبایی‌شناسی او با ذهنیت‌گرایی كانت مخالف است. گادامر معتقد است كه زیبایی‌شناسی كانتی امكان وصول ما به حقیقتی ورای انسان را از قوه حكم سلب می‌كند.
از این رو گادامر در علوم انسانی و تاریخی به مساله ذوق در سنت اومانیستی روی می‌آورد و در واقع رهیافت او به زیبایی‌شناسی با نفی استاتیك كانتی است. در همین‌جاست كه گادامر با خوانش دقیق كانت، نشان می‌دهد كه ما تجربه‌هایی از حقیقت داریم كه الزاما در دایره روش نیستند.
مساله دوم در كتاب حقیقت و روش، بحث اصالت روش تاریخی (historicism) است. این بحث یكی از مواردی است كه گادامر در ایران به عنوان طرفدار اصالت تاریخی بد فهمیده شده است، در حالی كه گادامر می‌خواهد ضعف روش تاریخی را نشان دهد. به باور گادامر، روش اصالت تاریخی اولا موضع تاریخی خود را فراموش می‌كند و ثانیا با وجود ادعایش سعی می‌كند به نگرشی فراتاریخی دست یابد.
بحث بعدی در كتاب مساله تفسیر (interpretation) و چرخه هرمنوتیكی (circle) است. این چرخه نزد گادامر نه تنها معرفت‌شناختی بلكه هستی‌شناختی است. در همین بحث است كه گادامر بحث جذاب «پیش فهم»ها را مطرح می‌كند. به عقیده گادامر بدون پیش فهم امكان رسیدن به فهم و فهم جدید نیست.
بنابراین ایده‌آل دكارتی شروع از نقطه صفر سترون و عقیم است، گذشته از آنكه ماجرای خود دكارت آموزنده و عبرت آموز است. از این رو تلاش برای حذف پیش فهم‌ها نه تنها ناممكن بلكه نوعی تغافل است، چرا كه در نهایت پیش فهم داریم و باید تا جایی كه مقدور است این پیش فهم‌ها را برای خود روشن كنیم و با آن مجال دهیم كه فراتر از آنچه به عنوان پیش فهم است، به حقیقت اجازه دهیم خود را برای ما روشن كند، از این رو فهم نوعی دیالوگ و گفت‌وگو با متن است و فهم متن نوعی وارد شدن در چرخه پرسش و پاسخ با متن است. چرخه‌ای كه پایگاه خودش را بر فهم پیشین قرار می‌دهد و تلاش می‌كند كه فراتر از آنجا رود. كوشش برای فهم پیش فهم‌ها زندانی شدن در چارچوب سوژه پرسشگر نیست بلكه تلاش برای این است كه با مشخص ساختن پیش فهم‌ها مجالی سازیم تا موضوع خود را به ما عرضه كند و این مسیری مستمر و شبیه حركت روی فنر است.
همین جاست كه گادامر به طرح مساله «افق»(horizon) و امتزاج افق‌ها می‌پردازد. نزد گادامر ماجرای فهم، یك ماجرای تمام نشدنی و كوششی پی‌درپی است. بنابراین نمی‌توان گفت یك فهم از فهم دیگر بهتر است و گادامر برخلاف شلایرماخر به فهم «بهتر» كاری ندارد بلكه مساله‌اش فهم «دیگر» است.
اندیشه گادامر در دادوستد با حلقه‌ها و گرایش‌های مختلف معرفتی زمان خود شكل می‌گیرد. او خود با چهره‌های متعددی چون هابرماس، دریدا و فوكو گفت‌وگو كرد و در مواجهه با سنت‌های فكری دیگر تنها تماشاچی نبود و سعی می‌كرد بفهمد و نسبت دیگر اندیشه‌ها را با اندیشه خودش روشن كند. گادامر بخت خوبی داشت كه مجموعه آثارش در زمان زندگی‌اش منتشر شد و توانست پاورقی‌های هوشمندانه‌ای بر كتاب‌هایش بنویسد.
دكتر محمد رضا بهشتی
منبع : روزنامه تهران امروز