پنجشنبه, ۳۰ اسفند, ۱۴۰۳ / 20 March, 2025
مجله ویستا
غربزدگی شبه مدرن و انقلاب اسلامی
اغراض سیاسی، همواره ایدههای فرهنگی را دستخوش پیرایه و ناخالصی میسازند و امواج تحولات سیاسی اجتماعی را به سمت و سویی خاص میكشانند. از پیوند پیرایههای نژادگرایانه به آئین زرتشت و رسوب برتریجوییهای نژادی بر حكمت یونانی گرفته تا قومگراییها و وراثتمحوریهای امویان و عباسیان؛ و از باستانگرایی پادشاهان گرفته تا غربزدگی تحصیلكردگان و روشنفكران، جملگی در هالهٔ غبارگونهای از مطامع كانونهای سیاست و قدرت تولد یافتهاند.
یكی از این ایدههای فرهنگی ناپالوده در تاریخ معاصر كشور ما، اندیشه ترقی یا مدرنیته است كه در طول تاریخ پرالتهاب صدساله اخیر، هرگز نتوانست از مفاهیم و انگیزههای سرگردان خویش، جامهای برای پیكرهٔ اجتماعی ایران بدوزد.
مدرنیته در تاریخ سیاسی ایران معاصر هماره یا درون آتش و یا با دستی از دور بر آتش، هزارگونه نقش عوض كرد تا دیباچه و فرجامچهٔ دفتر تحولات ساختاری جامعه ایران را طراحی كند، اما همچنان، در نقص و ناراستی و ناشكیبی غوطهور است.
با بررسی تمدن اسلام و ایران از منظر تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی، به روشنی میتوان دید كه چگونه «خدمات متقابل اسلام و ایران» در تركیب شكوهمندی از «تاسیسات مدنی باستانی» و «روح متعالی تعالیم اسلامی» به عالیترین اوج تمدنی تاریخ در دورهای هزارساله دست یافت كه هنوز هم تاثیراتش بر تاریخ تمدن بشری پا برجاست؛ اما سیاست فرهنگی بیگانه كه تاب اعتراف و تحمل این پیوند اعجازگونه را نداشت، با استفاده از دو تیغ باستانگرایی و غربزدگی، به اندیشهٔ گسستن ریشههای این ائتلاف باشكوه افتاد كه تا هم اكنون، نزدیك به دو قرن است از جراحات آن رنج میبریم.
مقالهای كه پیش رو دارید، با اشارهای به سیر تاریخی تمدن اسلام و ایران، دولت، جامعه، اقتصاد، و فرهنگ شبه مدرن عصر پهلوی اول و دوم را به سلك نقد و نگارش درآورده و سیر تاریخی مدرنیسم سكولار ایران را تبیین نموده است.
تاریخ سرزمین ایران را به یك اعتبار میتوان به چهار دوره كلی تقسیم كرد:
الف) دوران تمدن باستانی ما قبل سلطه هخامنشیان و ما قبل آنچه در مشهورات تاریخ نگاری مستشرقان «مهاجرت آریاییها» نامیده میشود. یعنی دوران تمدن دیرینه سال «سیلك»، «شهر سوخته»، «عیلام» و نظایر آن.
ب) تمدن شكل گرفته براساس قدرت قبیله «پارس» كه در هیات استبداد چند ملیتی و سیطره جوی هخامنشیان و پس از آن سلطنت طولانی اشكانیان و نیز رژیم متمركز نژاد پرست ساسانیان تداوم پیدا میكند و آن را میتوان تمدن كلاسیك «ایران باستان» نامید. البته بررسیهای دقیق در ریشههای تاریخی و نژاد قبیله پارس، بسیاری از مشهورات تاریخ نگاری صدوپنجاه ساله اخیر درباره آریاییها و نظریههای پرداخته شده در حول و حوش «ائران وئجه» و «بهشت گم شده آریاییان» و «عظمت تمدن ایران باستان» و نظایر این ادعاها را كاملا زیرسوال میبرد و نشان میدهد بسیاری از این ادعاها ریشه در اغراض سیاسی هدایت گران سیاست استعماری دولت انگلستان و سیاستهای منطقهای صهیونیسم داشته است و آنچه «گیرشمن» و «مری بویس» و «گلدرنید» و بسیاری مورخان اغلب یهودی دیگر در این زمینهها مطرح میكنند، غیر از این كه فاقد استنادات روشن تاریخی است، بعضا با یكدیگر نیز متناقض هستند. از آنجا كه در این مقاله، فرصت بحث تفصیلی وجود ندارد، به همین اشاره اكتفا میكنیم.۱
پ) تمدن ایران پس از ورود اسلام به ایران در زبان مشهور مورخان، «تمدن اسلامی» یا «تمدن ایرانی --- اسلامی» نامیده میشود و من معتقدم كه تعبیری غلط و نارساست. این تمدن را «تمدن كلاسیك ایران پس از اسلام» مینامم و مبدا زمانی آن را قرن اول هجری میدانم و معتقدم تا دوران قاجاریه تداوم داشته است. این تمدن [ كه اصلا نمیتوان و نباید آن را مصداق یك تمدن اسلامی دانست] از پنج آبشخور فرهنگی و میراث تاریخی بهرهمند شده است:
۱ - میراث آنچه تمدن ایران باستان قبل از هجوم آریاییهاست.
۲ - میراث ایران باستان پس از سیطره پارسها و پارتها و ساسانیان كه به ویژه در دوران هخامنشیان به شدت متاثر از عنصر یهودی بوده و حضور نیرومند و مخرب این عنصر متاسفانه در تمام تاریخ «تمدن كلاسیك ایران پس از اسلام» تدوام یافته است [اگر چه میزان و مراتب و صور نفوذ آن در مقاطع مختلف تغییر كرده است].
۳ - میراث فرهنگ یونانی مآبی و هلنیستیك كه در قالب عنصر مهاجم مقدونی و سلسله سلوكیان در عهد باستان و نیز از قرن سوم هجری به بعد با امواج «نهضت ترجمه» و نفوذ فلسفه یونانی تداوم یافته است.
۴ - تاثیرات به جا مانده از میراث عرب جاهلی كه بیشتر در قالب سلطه امویان و تبعات سیطره آنها بر تاریخ ما وارده شده و گاه تداوم حضور یافته است.
۵ - میراث بر جای مانده از تعالیم قدسی اسلام اصیل [اسلامی كه ائمه(ع) مراتب باطنی آن را تفسیر و تاویل میكردند] كه گاه در قالب دریافتهای عرفانی و گاه در قالب حكمت اُنسی حكیمان شیعه و نیز از جهاتی در میراثی كه فقهای بزرگ شیعه از آن پاسداری كرده و به تبلیغ و ترویج آن پرداختهاند ظاهر شده و در شاكله فرهنگی و تمدن كلاسیك ایران پس از اسلام تاثیر میگذارده است.
بنابراین تمدن كلاسیك ایران پس از اسلام اگر چه یك تمدن ماهیتا اسلامی نبوده است، اما از برخی مواهب معانی و مایههای قدسی تعالیم اسلامی به ویژه در برخی قلمروهای تفكری و فرهنگی خود نظیر جریان حكمت معنوی حكیمان انسی شیعه و بسیاری از تعالیم برخاسته از كتاب و سنت اسلام فقاهتی بهرهمند شده است. این تمدن تماما از مایههای ایرانی [در معنای قبل از هجوم پارسها و شكلگیری سلسله هخامنشیان] نیز بهرهمند نبوده است.
این تمدن ویژگیهایی دارد و به لحاظ تاریخی مراحلی را طی كرده است كه باید در یك تحقیق جداگانه به بررسی آن پرداخت؛ اما اجمالا میشود گفت كه از اواخر خوارزمشاهیان [۶۲۸ - ۴۹۰ ه۰۳۹; . ق] و به ویژه در دوران سلطنت ایلخانان مغول [۷۳۶ - ۶۵۴ ه۰۳۹; . ق] انحطاط این تمدن آغاز میشود و در «تیموریان» به اوج خود میرسد؛ اما با ظهور صفویه، برخی ظرفیتهای دیگر این تاریخ در قالب یك رستاخیز درخشنده اما كم دوام خود را نشان میدهد و با انقراض صفویه، «عصر انحطاط تمدن كلاسیك ایران پس از اسلام» آغاز میشود [علائم و رگههایی از این انحطاط حتی در برخی وجوه تمدن صفویه هم دیده میشود] و در قاجاریه به ویژه پس از دوران فتحعلی شاه انحطاط تاریخی به «انقراض» تبدیل میشود. سلطنت ناصرالدین شاه [به ویژه در دهههای پایانی آن]، مظفرالدینشاه، محمدعلیشاه و احمدشاه نیز نمونههای كامل انقراض این تمدن هستند. شاید بتوان مشروطه را نقطه نهایی انقراض تمدن كلاسیك ایران پس از اسلام و آغاز دوره جدید «شبه مدرن» یا «تجددگرایی سطحی» یا تقلید ناقص از مدرنیته یا دوران تجدد مآبی دانست
ت) دوران شبه مدرنیته یا دوره تاریخ معاصر ایران كه ما هنوز در ذیل آن به سر میبریم.
این دوران كه با مشروطه آغاز میشود، تبلور بارز سیاسی --- اجتماعی و حكومتی خود را در رژیم پهلوی پیدا میكند. در واقع رژیم پهلوی تجسم و مظهر اراده سیاسی «استبداد شبه مدرن» یا «غربزدگی شبه مدرن» در ایران است. اگر نقطه آغاز تاریخ معاصر ایران را انحراف جنبش مردمی عدالتخانه توسط ائتلاف فراماسونرها و روشنفكران مروج شبه مدرنیته و استعمار انگلیس به سمت مشروطه خواهی غربزده بدانیم، میتوان گفت كه جوهر تمام تاریخ معاصر ایران، یك كشمكش گسترده و پایانناپذیر ما بین تهاجم مظاهر فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی [و حتی حكومتی] شبه مدرنیته و از سوی دیگر مقاومت حكمت معنوی بر جای مانده از ساختار تمدن كلاسیك ایران پس از اسلام بوده است.
در واقع در این ستیز و رویارویی، اگر چه طبقات اجتماعی و نیروهای مدافع «تمدن كلاسیك ایران» [كه منقرض شده بود] رویكردی خیالبافانه جهت احیای تمدن منقرض شده را داشتند، اما جریان تفكری و فرهنگی نیرومند و اصیلی نیز وجود داشت كه از میراث سنتهای قدسی مدد میگرفت و بر پشتوانه عظیم حكمت اُنسی و كتاب و سنت معصومین(ع) تكیه زده بود و در پی ایجاد یك رستاخیز معنوی و احیای تفكر اسلامی بود. نمایندگان این تفكر هم در روحانیت اصیل شیعه [و بارزترین نماینده آن حضرت امام روحالله (ره)] و هم در میان دلدادگان به حكمت معنوی تشیع و میراث بران حكیمان انسی گذشته و پاسداران حكمت قدسی در جهان امروز وجود داشت. و به ویژه گرایش غالبی كه در روحانیت شیعه و اسلام فقاهتی و رویكرد انقلابی حضرت امام خمینی (ره) انقلاب اسلامی را رهبری كرد به شدت از قابلیتها و ظرفیتهای نهفته در تفكر قدسی شیعه و فقه آل محمد (ص) بهره میبرد و با تكیه بر بیدار و فعال كردن لایههای زیرین و ناخودآگاه [و بعضا فراموش شده] تعلقات معنوی و قدسی مردمان [كه شبه مدرنیته هنوز موفق به نابودی آن نشده بود] توانست روانشناسی اعتراض آرمان گرایانه و وحدت عجیب و استثنائی مردم علیه رژیم شاه را پدید آورده و تداوم بخشد.
پس در واقع در تاریخ معاصر ما این وضعیت پدید آمده بود كه از یك سو، غربزدگی شبهمدرن۲ با مشروطه تدریجا قدرت مانور و سیطره سیاسی پیدا كرد و با توجه به بسترهای اجتماعی و اقتصادی و فرهنگیای كه برای آن پدید آمده بود و وجود داشت با كودتای ۱۲۹۹ و سپس تاسیس رژیم رضاخان در قالب یك رژیم استبدادی خشن ظهور یافت و تلاش گسترده و بیوقفه خود را در از بین بردن كامل مناسبات اقتصادی --- اجتماعی و محو طبقات به جای مانده از مناسبات آغاز كرد.
اما ستیز رژیم شبه مدرن فقط با اقتصاد خودكفای روستایی به جا مانده از تمدن كلاسیك ایران و یا بازرگانان و تجار كلاسیك نبود، بلكه مایههای مذهبی و قدسی و حكمی موجود در شاكله فرهنگی ایران به ویژه دلبستگیهای معنوی و دینی و تعلقات عاطفی مردم به مذهب و نیز نمایندگان و پاسداران روح این تعالیم دینی [یعنی روحانیت شیعه و نسل حكیمان معنوی با همه ضعفها و نواقص احتمالیای كه داشتند] نیز به شدیدترین وجهی آماج تهاجم رژیم متجددمآب پهلوی قرار میگرفتند. زیرا اولا روح دینی تعالیم و حضور معنوی آنان خود به خود به عنوان یك سد و خاكریز محكم و استوار در برابر بسط غربزدگی شبهمدرن در ایران مطرح بود و ثانیا این نیروها به دلیل بهرهمندی از نفوذ كلام و تعلق به تعالیم كفرستیزانه اندیشه اسلامی، زمینه و مایه و موقعیت آمادهای برای رویكرد استقلال طلبانه علیه استیلای غرب مدرن و رژیم پهلوی داشتند. از این رو، جوهر تاریخ معاصر ما گویی در كوشش فوق العاده رژیم استبدادی شبه مدرن برای بسط عمق و دامنه نفوذ فرهنگی و اقتصادی --- اجتماعی غربزدگی و حذف و نابودی مظاهر باقی مانده از عهد تمدن كلاسیك ایران و مهمتر از آن، مایهها و عناصر و رویكردهای شیعی موجود در فرهنگ و هویت ایرانی خلاصه میشود.۳●دوره برزخی شبه مدرن: تونل وحشت تاریخ ایران
دوره تاریخی «شبه مدرن» در ایران كه تقریبا از زمان مشروطه و به طور تام و تمام از دوران سلطنت رضاهشاه آغاز میشود و با فرض مشروطه به عنوان مبدا زمانی آن نزدیك به یك قرن از سیطره آن میگذرد؛ به یك اعتبار، تلخترین و سیاهترین دوران تاریخ سرزمین ما است.
دوره شبه مدرن را میتوان «تونل وحشت تاریخ ایران» نامید؛ زیرا وابستگی همه جانبه به بیگانگان و بحران هویتی مداوم و پریشانی در اداره امور و ظاهرگرائیهای نفسانی و فقدان تفكر و غلبه «هویت برزخی» ۴از خصایص ذاتی این دوران است. من در این گفتار، ابتدا به بررسی اجمالی و فشرده برخی عناصر و شاخصهای شبه مدرنیته میپردازم و پس از آن سخنی كوتاه درباره برخی ادوار مهم آن خواهم داشت.برخی ویژگیهای اصلی دوره شبه مدرنیته ایران را میتوان این گونه فهرست كرد:
۱ - ظهور شبه مدرنیته حاصل «غربزدگی سطحی و تقلیدی» است كه خود محصول فرایند استیلای سیاسی و اجتماعی بیگانگان بوده و به هیچ روی ریشه در سیر تطور تاریخی حیات فرهنگی و تمدنی مردم ما نداشته و ندارد. از این رو ذاتا با مآثر قومی و تاریخی و میراث حكمت سنتی و معنوی و نیز آداب و عادات و رسوم به جا مانده از تمدن كلاسیك ایران ناسازگار است.
۲ - سیطره شبه مدرنیته، حاصل به تمامیت رسیدن افق تمدن كلاسیك ایران و استیلای استعمار مدرن بر كشور ما بوده است. در واقع در مواجهه با استیلای غرب مدرن، یا میبایست رویكرد «غربزدگی مدرن» را بر میگزیدیم و یا رویكرد «غربزدگی شبه مدرن» را و بنا به دلایلی كه بررسی آن از حوصله این مجال خارج است، آنچه در كشور ما تحت عنوان مدرنیزاسیون اجرا شد، همانا غربزدگی شبه مدرن بود كه به لحاظ آفات ذاتی و معایب و مشكلات و مصائب آن، هم از غربزدگی مدرن و هم از سهیم شدن در تاریخ غربی به درجات زیاد و به مراتب مختلف، تلختر و فاجعه بارتر بوده است. اساسا غربزدگی شبه مدرن، ماهیتی سطحی، بحران زده و تقلیدی دارد و به دلیل ویژگی برزخی آن به طور دائمی با بحران هویت فرهنگی ( و در نتیجه با ضریب فزاینده خشونت و اصطكاكها و تخاصمهای اجتماعی و بحران از هم گسیختگی در مناسبات انسانی و نظام خانوادگی، روابط نسلها)، همراه است.
۳ - اقتصاد شبه مدرنیته ایران، یك نظام شبه سرمایهداری ذاتا وابسته، غیرمولد، متكی بردرآمد نفت و فاقد ظرفیتهای تولیدی بوده است. در طول حكومت پهلوی اول روزبهروز بر نقش و وزن این شبهسرمایهداری افزوده گردید و با اصلاحات ارضی پهلوی دوم [انقلاب سفید] اساسا مناسبات مبتنی بر شبه سرمایهداری وابسته و غیرمولد، جانشین ساختارهای اقتصادی پیشین شد. خصیصه ذاتی این شبه سرمایهداری در این بوده است كه بحران تورمی --- ركودی را به طور هم زمان داراست و به دلیل بنیه بسیار ضعیف صنعتی آن، خیل عظیمی از تهیدستان شهری در قالب عناصر دكلاسه و لمپنها و خانه خرابهای محصول گردش این سیستم، قابلیت بیثباتی اجتماعی آن را به طور دائم افزایش میدهند.
۴ - سرمایهداری شبه مدرن ایران پس از انقلاب سفید هدایت شده توسط امریكا با قدرت تخریبی و سرعتی بسیار بالا به ویران كردن كشاورزی ایران پرداخت. اگر چه در ظاهر رژیم شاه با نظام ارباب و رعیتی در افتاده بود، اما نحوه عمل و سازوكارهای تعبیه شده توسط رژیم و مستشاران امریكایی به گونهای بود كه بخش اصلی ملاكین ایرانی با تبدیل داراییهای خود، به صورت سرمایهداران تجاری شریك دربار و سرمایهداری دولتی درآمدند و بیشترین ضربات و لطمات بر اكثریت روستاییانی وارد شد كه اگر چه موقتا صاحب قطعه زمینهای كوچكی شده بودند، اما چون قادر به رقابت با سیل گسترده كالاهای كشاورزی وارداتی نبودند و سرمایه و امكانات لازم برای تولید محصول در روستاها را نیز نداشتند و اكثرا به بانكها و «كشت و صنعتها» مقروض بودند، روستاها را به صورت نیمه ویران رها كرده و به انبوه بیكاران و حاشیهنشینهای شهری پیوستند. در واقع نظام اقتصاد شبه مدرن ایران اساسا بر پایه یك كشاورزی ویران بنا شده است.۵ به عنوان مثال طبق آمار رسمی منتشر شده در سال ۱۳۵۵ و «ترازنامه بانك مركزی» مربوط به همان سال، در حالی كه حدود ۵۲ درصد جمعیت كشور در روستاها به سر میبردند، سهم بخش كشاورزی و دامپروری و جنگلداری و صید در تولید ناخالص ملی در همان سال، كمتر از ۵/۹ درصد بود و بنا به اعتراف آمار منتشره، روستاهای ایران حتی نمیتوانستند غذای مورد نیاز خود را تولید كنند. در واقع اقتصاد سرمایهداری شبه مدرن ایران، كاملا ساختار كشاورزی كلاسیك ایران را ویران كرده و چیزی جایگزین آن نكرده است.
۵ - اقتصاد ایران به دلیل اتكای شدید به درآمد نفت و نیز به دلیل این كه ظهور شبه مدرنیته اساسا حاصل سیطره یك دولت متمركز استبدادی تجددگرا [یعنی رژیم پهلوی اول و دوم] بوده است، اساسا و ذاتا ماهیتی بوروكراتیك داشته و این وضع امروز هم در اقتصاد ما ادامه دارد. وزن بخش خدمات [كه به دلیل جوهر وابسته و غیرمولد سرمایهداری ایران، از سودآوری بالایی برخوردار است] در این اقتصاد بسیار سنگین بوده و دلایل متعددی [كه بحث و بررسی درباره آنها فرصتی دیگر میطلبد] موجب شده تا سرمایهداری شبه مدرن همیشه خصیصهای غیرمولد و متكی بر درآمد نفت و تجارت طفیلیوار با نظام جهانی سلطه و رانتخواری بوروكراتیك داشته باشد.
۶. ساختار سیاسی شبه مدرنیته ایران در هیات یك رژیم استبدادی مطلقه و سكولاریست و سراپا وابسته تحقق یافته بود. رژیم استبدادی شبه مدرنیست پهلوی هم در روزگار رضاشاه و كودتای ۱۲۹۹ و هم در دوران پهلوی دوم (پس از اشغال ایران در شهریور ۱۳۲۰ و به ویژه پس از كودتای ۲۸ مرداد) موجودیت خود را یكسره و تماما مدیون حمایتها و دخالتهای انگلیس و بعدها امریكا بوده است. از سالهای دهه چهل به بعد و به ویژه در دهه پنجاه تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، رژیم شاه اصلیترین حكومت طرفدار امریكا در منطقه و سرسختترین شریك و حامی رژیم صهیونیستی و دشمن شماره یك جنبشهای انقلابی مردمی در منطقه بوده است.
۷. ایدئولوژی رسمی دولت استبدادی شبه مدرن ایران، مجموعهای از اوهام ساخته و پرداخته شده توسط مستشرقان اغلب یهودی و فراماسونرهایی چون فروغی و میرزا ملكم و آخوندزاده و تقیزاده و تا حدودی نیز عناصری نظیر پورداوود بود كه در یك بیان موجز میتوان آن را ناسیونالیسم باستان گرای شوونیستی دانست كه جان و روح آن در تقلید از آثار و صفات تمدن غربی و وارد كردن انفعالی مظاهر آن و ترویج رسمی وابستگی فرهنگی و سیاسی و اقتصادی كشور خلاصه میشد. این ناسیونالیسم باستانگرای شوونیستی كه از مشروطه پدید آمد و در دوران پهلوی اول و دوم به صورتی خشن و استبدادی برجامعه تحمیل شد، خصایص آشكار ضد اسلامی و حتی ضد دینی و رنگ و بوی صریح سكولاریستی داشت و برپایه یك سلسله افسانه و دروغهای ساختگی توسط مستشرقان و فراماسونهای وابسته به آنها در خصوص ائران وئجهٔ «آریاییها» و «مهاجرت تاریخساز» آنها و «عظمت تمدن ایران باستان» و تعصبات بیریشه ناسیونالیستی بنا شده بود و توسط دستگاه عریض و طویل تبلیغاتی رژیم پهلوی به شدت تبلیغ و ترویج میشد.
۸. نظام شبه مدرن وابسته با ترویج آداب و عادات سكولار و بیبندوبارانه در رفتارها و مناسبات انسانی و به ویژه در میان جوانان، موجب گسترش فوقالعاده مفاسد اخلاقی، افزایش آمار تجاوزات و ایجاد جو ناامنی اجتماعی و اخلاقی و نیز ایجاد تزلزل شدید در اركان خانواده ایرانی و نقشها و ارزشهای مربوط به آن و نیز مقوله ارتباط و پیوندهای عاطفی و دوستانه میان شهروندان و به ویژه شیوع گسترده ابتذال منحط در روابط میان جوانان شد.
۹. شبه مدرنیته در ایران، یك سیستم بوروكراسی عقیم و ناتوان و زنگ زده و ناكارآمد و عریض و طویل پدید آورد كه هیچ كاركردی جز مصرف بخش عمدهای از درآمدهای نفتی و گِرهآفرینی در فرایند انجام امور مردم نداشته و ندارد.
۱۰. نظام شبه مدرن، برای تحكیم بنیانهای فرهنگی و اجتماعی خود و نیز بسط و تعمیق نفوذ ساختاری آرا و آداب و عادات مدرن و شبهمدرن و نیز تربیت نیروی متخصص مورد نیاز [تكنوكراتها و بوروكراتها] یك سیستم آموزش عالی و آموزش و پرورش غیر دینی و سكولار پدید آورد كه جایگزین نظام آموزش كلاسیك و آموزههای سنتی و دینی بود و به ترویج صریح غربزدگی و سكولاریسم میپرداخت. تلاش به منظور تاسیس و گسترش نظام تعلیم و تربیت سكولار و شبه مدرن از همان زمان آغاز سلطنت رضاشاه آغاز شد و نقطه عطف آن، تاسیس دانشگاه تهران (در سال ۱۳۱۳ ش) به منظور ترویج آداب و عادات و آرای مدرن و رفع نیازهای بوروكراتیك و تكنوكراتیك رژیم نوظهور وایجاد پایگاه فرهنگی و اجتماعی برای تداوم حیات جامعه شبه مدرن است. در این دوران، حتی مدارس وابسته به میسیونهای مذهبی امریكایی نیز در ایران فعالیت داشتهاند كه در مواردی از آنها در امور جاسوسی نیز بهره گرفته میشد.۶
نظام آموزش و پرورش و آموزش عالی اساسا بر پایه مدركسالاری و بیتوجهی به پرورش قابلیتهای استدلالی و خلاقیتهای جوانان باهوش ایرانی و تكیه و تاكید یكسویه بر حفظ مجموعهای از اطلاعات پراكنده، اما بیفایده، بنا شده و از آغاز تا امروز حاصل عمدهای جز ایجاد مرعوبیت و مجذوبیت نسبت به علوم و تكنولوژی مدرن در میان پرورشیافتگان خود نداشته است. مدل نظام آموزش و پرورش ایران اقتباسی از مدل فرانسوی بوده است.۷
۱۱. رضاشاه در مسیر بسط سكولاریسم و برای جایگزینسازی در برابر فقه عظیم شیعه و محاكم شرعی، نظام حقوقی و قضایی سكولاریستی را طراحی كرد.
در سال ۱۳۰۵ در ترمیم كابینه مستوفی الممالك، علیاكبر داور، به عنوان بنیانگذار نظام جدید دادگستری وارد كابینه شد و قضات دارای آموزشهای حقوقی غیر دینی و سكولار، از اردیبهشت ۱۳۰۶ كارخود را آغاز كردند. مسیر سكولاریزه كردن نظام حقوقی ایران با تصویب یك قانون جدید در سال ۱۳۱۵ به طور جدیتری پیگرفته شد.
رژیم رضا شاه از گسترش نظام حقوقی سكولار و تاسیس دادگستری ایران، بسترسازی برای حذف كامل روحانیت و مبانی تفكر دینی از قلمرو حیات اجتماعی را دنبال میكرد.۸چنان كه تجربه تاریخی و عینی بیشتر مردم ایران در تمام دوران پهلوی نشان داده است، دادگستری گرفتار در یك بوروكراسی فلج و رشوه خوار و قضات كم سواد و قوانین اغلب ناعادلانه، همیشه موجبات رنجش و آزار و نارضایتی مردمی كه با آن سر و كار داشتهاند را فراهم كرده است. با كمال تاسف در دو دهه پس از انقلاب نیز كوشش موفقی برای ایجاد یك نظام قضایی عادلانه، با صلابت و مبتنی بر احكام اسلامی صورت نگرفته و وضعیت نابسامان ملهم از ساختار بوروكراسی فاسد دادگستری شبه مدرن ایران تا حدود زیادی تداوم و گاه حتی تعمیق یافته است.
۱۲. امواج شبه مدرنیته بیمار ایران توسط یك جریان روشنفكری لائیك و یك جریان روشنفكری التقاطی به ظاهر دینی و باطنا مدرنیست ترویج میشده و مراحلی را طی كرده است. هر یك از دو شاخه «لائیك» و به اصطلاح «دینی» دارای زیر شاخهها و گرایشها و سیرتطور تاریخیای بودهاند كه امكان بررسی آنها در این مقال وجود ندارد.۹شاخص اصلی جریان روشنفكری ایران را میتوان همگرایی آن با افق فرهنگی تجددگرایی سطحی رژیم پهلوی و نیز همراهی بخش عمدهای از این جریان با رژیم پهلوی به جهات سیاسی و اجتماعی دانست. جریان سطحی و ذاتا و تقلیدی روشنفكری ایران در قلمرو ادبیات، موج ادبیات شبهمدرن ایران را پدید آورد كه به لحاظ محتوا و افق تاریخی --- فرهنگی در مسیر تحكیم سیطره استبدادی شبه مدرن بوده است.
۱۳. نظام شبه مدرن، بافت و ساختار اجتماعی و آرایش طبقاتی ایران را در چند دوره زیر و رو كرد و فاصلهها و شكافها و فقر و مبارزات طبقاتی را افزایش داد؛ در قلمرو فرهنگ عمومی، ابتذال و خود محوری و سطحینگری و ظاهر بینی مادی و فقدان اصولگرایی اخلاقی و اصالت دادن به هوای نفسانی و توجه به شهوترانی و منفعتطلبی --- حتی به قیمت كلاهبرداری ---- و حقكُشی و در برخی موارد پوچ انگاری و نفی هر نوع مسوولیت گرایی و آرمانطلبی و بیاعتنایی به تفكر جدی را تا حد امكان در میان مردم و مخصوصا جوانان و اقشار تحصیل كرده رواج داد.
۱۴. شبه مدرنیته ایران، ذاتا دین ستیز و مخالف با روحانیت شیعه و مفاهیم و مظاهر تفكر قدسی و مروج سكولاریسم و بعضا حتی لائیسم بوده است.
●چهار دوره مهم تاریخ شبه مدرنیته ایران
تجدد گرایی سطحی غربزده از زمان پیدایی آن تا مقطع انقلاب اسلامی مراحلی را پشت سر گذاشته است كه اینك امكان حتی بیان فهرستوار همه آن ادوار وجود ندارد. از این رو از میان ادوار تاریخی شبهمدرنیته ایران، ۴ دوره را برگزیده و به اختصار به آنها اشاره میكنم:
▪اول: دوره تكوین آغازین و ظهور فرهنگی و تا حدودی سیاسی آن در عصر مشروطه.
▪دوم: دوره تاسیس دولت متمركز استبدادی شبه مدرن در ایران توسط رضاخان پهلوی كه دست نشانده مستقیم امپریالیسم انگلستان بود و در طول ۲۰ سال حیات خود به بسط مظاهر فرهنگی و نیز اقتصاد سرمایهداری شبه مدرن در ایران پرداخت. در این دوران باقیماندههای نظام ملاكی هنوز از قدرت نسبی برخوردار و تا حدودی در حكومت سهیم بوده است.
▪سوم: كودتای ۲۸ مرداد یك نقطه عطف در تاریخ شبه مدرنیته ایران است. در این دوره، اولا به دلیل وزن سیاسی دولتهای امپریالیستی، امریكا نقش بیشتری را بر عهده گرفته و روند كاهش سهم انگلیس از غارت ایران آغاز شد. ثانیا روند دگرگونی كامل ساختار طبقاتی و اقتصادی --- اجتماعی ایران به نفع یك اقتصاد سرمایهداری وابسته و جامعه شبه مدرن سرعت و شدت بسیار پیدا كرد.
▪چهارم: این دوره كه واپسین دوران حیات تجددگرایی سطحی در روزگار پهلوی و قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران بوده است، با انقلاب سفید و دگرگونی كامل ساختار اقتصادی --- اجتماعی كشور به نفع ایجاد یك سرمایهداری وابسته و یك نظام سیاسی --- اجتماعی شبه مدرن با ویژگیها و مشخصههای فرهنگیای كه برشمردم آغاز میشود.
این دوران را [كه سراسر دهه چهل تا سال ۱۳۵۷ را در بر میگیرد] باید "دوران بسط فراگیر شبه مدرنیته در ایران" دانست. شاكله وابسته شبه تجددگرایی ایران در این دوره خود را نمایان میكند و رستاخیز الهام بخش نیروهای معنوی و دینی در كنار گروهها و طبقات و نیروهای اجتماعی باقیمانده از تمدن كلاسیك ایران و به موازات طیف نیروهای نوظهور آسیب دیده از مظالم نظام شبه مدرن وابسته، انقلاب بزرگ اسلامی سال ۱۳۵۷ را پدید میآورد.
انقلاب اسلامی ایران كوششی به منظور عبور از بن بست تاریخیای بود كه شبه مدرنیته بیمار پدید آورده بود. كشاكش ما بین انقلاب و ساختار بوروكراتیك، فرهنگی، آموزشی، رسانهای و اقتصادی ایران از فردای پیروزی انقلاب آغاز شد و امروز در یكی از دورههای حساس و سرنوشت ساز خود به سر میبرد.
انقلاب اگر چه در آغاز ضربات سهمگین و مرگباری بر پیكر شبه مدرنیته وابسته وارد كرد، اما چون در دراز مدت با بحران فقدان تفكر و تئوری مدل اسلامی جایگزین روبهرو شده و در بسیاری موارد از جمله ساختار بوروكراسی دولتی، نظام آموزش عالی، برنامه ریزیهای فرهنگی و هنری، سیاستهای مربوط به كنترل رسانهها و یا برخی وجوه سیاسی، نادانسته [ و شاید تحت تاثیر القائات نفوذیها] به احیای نسبی مظاهر شبه مدرن پرداخت، عملا خود و نیروهای رادیكالیسم اسلامی --- انقلابی را در سالهای پایانی دهه دوم انقلاب در محاصره مظاهر احیا شده شبه مدرنیته قرار داد.
بحث در خصوص دلایل قرار گرفتن در این وضعیت و راههای برون رفت از آن، نیاز به یك بررسی مستقل دارد. اجمالا میتوان گفت كه انقلاب، برای بازسازی نیروهای خود و عقب راندن هجوم پسماندههای شبه مدرنیته و حامیان آنها به چند چیز نیاز اساسی دارد:
▪اولا ایجاد انسجام در جبهه فرماندهی و حكومتی خود بر مبنای مدل اصیل برآمده از انقلاب اسلامی یعنی حكومت ولایی؛
▪ثانیا حذف كامل جریان التقاطی و شبه مدرنیست از عرصه حكومت و به ویژه قلمروهای سیاستگذاری فرهنگی و آموزش عالی و هنری و مطبوعاتی و سیاسی؛
▪ثالثا تدوین یك منظومه فكری و نظام خودآگاهی نسبت به ماهیت مدرنیته و علوم و تكنولوژی مدرن و ساختارهای سیاسی و مشهورات ایدئولوژیك آن برپایه رویكرد حكمت انسی و تعالیم معصومین(س) و ظرفیتهای اسلام فقاهتی و اجتهادی برای مقابله با مظاهر شبه مدرنیته در ایران و ساختارهای نظام جهانی سلطه؛
▪رابعا ایجاد یك موج بزرگ اصلاحات عدالتطلبانه اقتصادی جهت تعدیل فقر و فاصلههای طبقاتی و حمایت از فرودستان و نیز ایجاد یك نظام آموزشی --- فرهنگی متفاوت از آنچه در جهان غربی و غربزده رواج دارد به منظور مقابله گسترده تئوریك با مشهورات صادره از سوی نهادهای تمدن جدید.پس از انجام این مراحل، نیازها و ضرورتهای دیگری نیز وجود دارد كه باید در فرصت مقتضی به آنها پرداخت. انشاالله.
پینوشتها:
۱. برای تفصیل مطلب در زمینه رویكرد انتقادی به آنچه مستشرقان غربی و پیروان داخلی آنها در خصوص "آریاییها" و «ایران باستان» و حرفهایی از این دست نوشتهاند، میتوانید رجوع كنید به:
- پورپیراد، ناصر، دوازده قرن سكوت، كتاب اول، انتشارات كارنگ
یا رجوع شود به تحقیقات مورخ ژرفنگر معاصر، آقای عبدا شهبازی در این خصوص، و یا برخی اشارات انتقادی خانم سارا پومری در خصوص یونان باستان و انتقاد به نظریه "آریا محوری" و نقش "مهاجرت آریاییها" در شكلگیری تمدن یونان كه در سال ۱۹۹۹ توسط دانشگاه آكسفورد منتشر شده است و یا تحقیقات «نانسی دماند» در بطلان نظریه " مهاجرت آریاییها"؛ و یا تردیدهای هوشمندانهای كه "بریان" در كتاب "تاریخ امپراطوری هخامنشیان" در خصوص برخی از مشهورات ساخته و پرداخته مستشرقان درباره "ایران باستان" از خود نشان میدهد.
۲. ریشههای ظهور و نفوذ به این غربزدگی حضور انگلیس و فرانسه و روسیه در اوایل سلطنت فتعلیشاه(۱۲۵۰ - ۱۲۱۱ ق) و تشكیل لژهای مخفی و بینام و نشان ماسونی و سپس پیدایی جریان روشنفكری مبلغ شبه مدرنیته در ایران و نفوذ آنها به ویژه در ساختار حكومتی در عهد ناصری و انعقاد قراردادهای استعماری و پیدایی نخستین جوانههای شبه سرمایهداری تجاری ایران برمیگردد.
۳.مثلا تجار وابسته به اقتصاد تمدن كلاسیك ما قبل شبهمدرن ایران یا پیشهوران و صنعتگران و اصناف باقی مانده از آن دوران و یا حتی دهقان و كشاورز در معنای كلاسیك آن
۴. احسان طبری در كتاب "فروپاشی نظام سنتی و زایش سرمایهداری در ایران" كه قبل از انقلاب منتشر شده است، از منظری ماركسیستی و با تعابیر خاص خود به وجوهی از این كشاكش اشاره میكند. هر چند كه او به دلیل مبتنی بر ماتریالیسم تاریخی، تمدن كلاسیك ایران پس از اسلام را "تمدن سنتی" مینامیده و میان مناسبات ظالمانه ارباب و رعیتی و ساختار عشیرتی كه به تمدن كلاسیك ایران تعلق داشته و برخاسته از روح تعالیم اسلامی و سنتی نبوده و بلكه مغایر با آن بوده است، هیچ تفاوتی نمیگذارد. طبری دراین كتاب اگرچه به نقش استعمار خارجی در مظاهر مدرنیته [و به تعبیر او بورژوازی] اشاره دارد، اما هیچ تفاوتی میان مدرنیته غربی و غربزدگی شبه مدرن [كه آن را ملكمخان و آخوندزاده و فراماسونهای لژبیداری و بعدها رضاشاه و پهلوی دوم نمایندگی میكردند] قائل نمیشود.
دكتر همایون كاتوزیان نیز در كتاب "اقتصاد سیاسی مشروطه" اگر چه از مفهوم شبهمدرنیته سخن میگوید، اما اولا هیچگاه به گونهای روشن [و حتی فهرستوار] آن را توصیف نمیكند و ثانیا به دلیل تفاوتی مبنایی كه با نگاه نگارنده در مقوله غرب و غربزدگی دارد، تعریف ایشان و تعریف من علیرغم اشتراك لفظی دارای دو بار مفهومی متفاوت شده است.
۵. یعنی بریدن از افق تمدن كلاسیك ایران و به اعتباری بریدن از گذشته و عدم موفقیت در تقلید و اقتباس از صفات و آثار مدرنیته حتی در حد غربزدگی مدرن، یعنی نپیوستن تام و تمام به عالم تاریخی --- فرهنگی تجدد و به عبارتی ناتوانی از پیوستن به امروز، موجب وضعیت «از این جارانده و از آن جامانده» شده است و به لحاظ تاریخی --- فرهنگی و این تلخترین وضعیت برای یك قوم و سرزمین است.
۶. به دو منبع زیر رجوع كنید:
بیل، جیمز، عقاب و شیر، مهوش غلامی، نشر كوبه، تهران، ۱۳۷۱، ص ۱۴۵.
امینی، علیرضا، تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوران پهلوی، صدای معاصر، تهران، ۱۳۸۱، ص ۲۵۴ و ۲۵۳.
۷. پطروشفسكی و پنج مورخ روسی دیگر، تاریخ ایران، كیخسرو كشاورز، توس، تهران، ۱۳۵۹، ص ۴۷۲.
۸. برای آشنایی بیشتر با سلسله مراتب و مراحل آموزشی در این نظام و محتوا و مواد و مفاد دروس در هر مقطع نگاه كنید به: صدیق، عیسی، تاریخ فرهنگ ایران، جلد اول، انتشارات دهخدا، تهران، ۱۳۶۱، صص ۴۷۳ - ۴۷۲.
۹. تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوره پهلوی، صص ۳۷، ۳۶ و ۳۵.
۱۰. پیشتر در كتاب ذیل درباره ویژگیها و نیز سیر تطور تاریخی روشنفكری ایران سخن گفتهام و معتقدم هنوز از جهات بسیاری قابل استفاده است: تاملاتی درباره روشنفكری در ایران، انتشارات برگ، تهران، ۱۳۷۳، انتشارات صبح، قصد تجدید طبع كتاب بالا را همراه با ویرایش جدید دارد.
۱۱. به ویژه و از همه خطرناكتر در حوزه اقتصاد به بازسازی نسبی مدل اقتصاد سرمایه داری غیر مولد شبه مدرن
یكی از این ایدههای فرهنگی ناپالوده در تاریخ معاصر كشور ما، اندیشه ترقی یا مدرنیته است كه در طول تاریخ پرالتهاب صدساله اخیر، هرگز نتوانست از مفاهیم و انگیزههای سرگردان خویش، جامهای برای پیكرهٔ اجتماعی ایران بدوزد.
مدرنیته در تاریخ سیاسی ایران معاصر هماره یا درون آتش و یا با دستی از دور بر آتش، هزارگونه نقش عوض كرد تا دیباچه و فرجامچهٔ دفتر تحولات ساختاری جامعه ایران را طراحی كند، اما همچنان، در نقص و ناراستی و ناشكیبی غوطهور است.
با بررسی تمدن اسلام و ایران از منظر تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی، به روشنی میتوان دید كه چگونه «خدمات متقابل اسلام و ایران» در تركیب شكوهمندی از «تاسیسات مدنی باستانی» و «روح متعالی تعالیم اسلامی» به عالیترین اوج تمدنی تاریخ در دورهای هزارساله دست یافت كه هنوز هم تاثیراتش بر تاریخ تمدن بشری پا برجاست؛ اما سیاست فرهنگی بیگانه كه تاب اعتراف و تحمل این پیوند اعجازگونه را نداشت، با استفاده از دو تیغ باستانگرایی و غربزدگی، به اندیشهٔ گسستن ریشههای این ائتلاف باشكوه افتاد كه تا هم اكنون، نزدیك به دو قرن است از جراحات آن رنج میبریم.
مقالهای كه پیش رو دارید، با اشارهای به سیر تاریخی تمدن اسلام و ایران، دولت، جامعه، اقتصاد، و فرهنگ شبه مدرن عصر پهلوی اول و دوم را به سلك نقد و نگارش درآورده و سیر تاریخی مدرنیسم سكولار ایران را تبیین نموده است.
تاریخ سرزمین ایران را به یك اعتبار میتوان به چهار دوره كلی تقسیم كرد:
الف) دوران تمدن باستانی ما قبل سلطه هخامنشیان و ما قبل آنچه در مشهورات تاریخ نگاری مستشرقان «مهاجرت آریاییها» نامیده میشود. یعنی دوران تمدن دیرینه سال «سیلك»، «شهر سوخته»، «عیلام» و نظایر آن.
ب) تمدن شكل گرفته براساس قدرت قبیله «پارس» كه در هیات استبداد چند ملیتی و سیطره جوی هخامنشیان و پس از آن سلطنت طولانی اشكانیان و نیز رژیم متمركز نژاد پرست ساسانیان تداوم پیدا میكند و آن را میتوان تمدن كلاسیك «ایران باستان» نامید. البته بررسیهای دقیق در ریشههای تاریخی و نژاد قبیله پارس، بسیاری از مشهورات تاریخ نگاری صدوپنجاه ساله اخیر درباره آریاییها و نظریههای پرداخته شده در حول و حوش «ائران وئجه» و «بهشت گم شده آریاییان» و «عظمت تمدن ایران باستان» و نظایر این ادعاها را كاملا زیرسوال میبرد و نشان میدهد بسیاری از این ادعاها ریشه در اغراض سیاسی هدایت گران سیاست استعماری دولت انگلستان و سیاستهای منطقهای صهیونیسم داشته است و آنچه «گیرشمن» و «مری بویس» و «گلدرنید» و بسیاری مورخان اغلب یهودی دیگر در این زمینهها مطرح میكنند، غیر از این كه فاقد استنادات روشن تاریخی است، بعضا با یكدیگر نیز متناقض هستند. از آنجا كه در این مقاله، فرصت بحث تفصیلی وجود ندارد، به همین اشاره اكتفا میكنیم.۱
پ) تمدن ایران پس از ورود اسلام به ایران در زبان مشهور مورخان، «تمدن اسلامی» یا «تمدن ایرانی --- اسلامی» نامیده میشود و من معتقدم كه تعبیری غلط و نارساست. این تمدن را «تمدن كلاسیك ایران پس از اسلام» مینامم و مبدا زمانی آن را قرن اول هجری میدانم و معتقدم تا دوران قاجاریه تداوم داشته است. این تمدن [ كه اصلا نمیتوان و نباید آن را مصداق یك تمدن اسلامی دانست] از پنج آبشخور فرهنگی و میراث تاریخی بهرهمند شده است:
۱ - میراث آنچه تمدن ایران باستان قبل از هجوم آریاییهاست.
۲ - میراث ایران باستان پس از سیطره پارسها و پارتها و ساسانیان كه به ویژه در دوران هخامنشیان به شدت متاثر از عنصر یهودی بوده و حضور نیرومند و مخرب این عنصر متاسفانه در تمام تاریخ «تمدن كلاسیك ایران پس از اسلام» تدوام یافته است [اگر چه میزان و مراتب و صور نفوذ آن در مقاطع مختلف تغییر كرده است].
۳ - میراث فرهنگ یونانی مآبی و هلنیستیك كه در قالب عنصر مهاجم مقدونی و سلسله سلوكیان در عهد باستان و نیز از قرن سوم هجری به بعد با امواج «نهضت ترجمه» و نفوذ فلسفه یونانی تداوم یافته است.
۴ - تاثیرات به جا مانده از میراث عرب جاهلی كه بیشتر در قالب سلطه امویان و تبعات سیطره آنها بر تاریخ ما وارده شده و گاه تداوم حضور یافته است.
۵ - میراث بر جای مانده از تعالیم قدسی اسلام اصیل [اسلامی كه ائمه(ع) مراتب باطنی آن را تفسیر و تاویل میكردند] كه گاه در قالب دریافتهای عرفانی و گاه در قالب حكمت اُنسی حكیمان شیعه و نیز از جهاتی در میراثی كه فقهای بزرگ شیعه از آن پاسداری كرده و به تبلیغ و ترویج آن پرداختهاند ظاهر شده و در شاكله فرهنگی و تمدن كلاسیك ایران پس از اسلام تاثیر میگذارده است.
بنابراین تمدن كلاسیك ایران پس از اسلام اگر چه یك تمدن ماهیتا اسلامی نبوده است، اما از برخی مواهب معانی و مایههای قدسی تعالیم اسلامی به ویژه در برخی قلمروهای تفكری و فرهنگی خود نظیر جریان حكمت معنوی حكیمان انسی شیعه و بسیاری از تعالیم برخاسته از كتاب و سنت اسلام فقاهتی بهرهمند شده است. این تمدن تماما از مایههای ایرانی [در معنای قبل از هجوم پارسها و شكلگیری سلسله هخامنشیان] نیز بهرهمند نبوده است.
این تمدن ویژگیهایی دارد و به لحاظ تاریخی مراحلی را طی كرده است كه باید در یك تحقیق جداگانه به بررسی آن پرداخت؛ اما اجمالا میشود گفت كه از اواخر خوارزمشاهیان [۶۲۸ - ۴۹۰ ه۰۳۹; . ق] و به ویژه در دوران سلطنت ایلخانان مغول [۷۳۶ - ۶۵۴ ه۰۳۹; . ق] انحطاط این تمدن آغاز میشود و در «تیموریان» به اوج خود میرسد؛ اما با ظهور صفویه، برخی ظرفیتهای دیگر این تاریخ در قالب یك رستاخیز درخشنده اما كم دوام خود را نشان میدهد و با انقراض صفویه، «عصر انحطاط تمدن كلاسیك ایران پس از اسلام» آغاز میشود [علائم و رگههایی از این انحطاط حتی در برخی وجوه تمدن صفویه هم دیده میشود] و در قاجاریه به ویژه پس از دوران فتحعلی شاه انحطاط تاریخی به «انقراض» تبدیل میشود. سلطنت ناصرالدین شاه [به ویژه در دهههای پایانی آن]، مظفرالدینشاه، محمدعلیشاه و احمدشاه نیز نمونههای كامل انقراض این تمدن هستند. شاید بتوان مشروطه را نقطه نهایی انقراض تمدن كلاسیك ایران پس از اسلام و آغاز دوره جدید «شبه مدرن» یا «تجددگرایی سطحی» یا تقلید ناقص از مدرنیته یا دوران تجدد مآبی دانست
ت) دوران شبه مدرنیته یا دوره تاریخ معاصر ایران كه ما هنوز در ذیل آن به سر میبریم.
این دوران كه با مشروطه آغاز میشود، تبلور بارز سیاسی --- اجتماعی و حكومتی خود را در رژیم پهلوی پیدا میكند. در واقع رژیم پهلوی تجسم و مظهر اراده سیاسی «استبداد شبه مدرن» یا «غربزدگی شبه مدرن» در ایران است. اگر نقطه آغاز تاریخ معاصر ایران را انحراف جنبش مردمی عدالتخانه توسط ائتلاف فراماسونرها و روشنفكران مروج شبه مدرنیته و استعمار انگلیس به سمت مشروطه خواهی غربزده بدانیم، میتوان گفت كه جوهر تمام تاریخ معاصر ایران، یك كشمكش گسترده و پایانناپذیر ما بین تهاجم مظاهر فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی [و حتی حكومتی] شبه مدرنیته و از سوی دیگر مقاومت حكمت معنوی بر جای مانده از ساختار تمدن كلاسیك ایران پس از اسلام بوده است.
در واقع در این ستیز و رویارویی، اگر چه طبقات اجتماعی و نیروهای مدافع «تمدن كلاسیك ایران» [كه منقرض شده بود] رویكردی خیالبافانه جهت احیای تمدن منقرض شده را داشتند، اما جریان تفكری و فرهنگی نیرومند و اصیلی نیز وجود داشت كه از میراث سنتهای قدسی مدد میگرفت و بر پشتوانه عظیم حكمت اُنسی و كتاب و سنت معصومین(ع) تكیه زده بود و در پی ایجاد یك رستاخیز معنوی و احیای تفكر اسلامی بود. نمایندگان این تفكر هم در روحانیت اصیل شیعه [و بارزترین نماینده آن حضرت امام روحالله (ره)] و هم در میان دلدادگان به حكمت معنوی تشیع و میراث بران حكیمان انسی گذشته و پاسداران حكمت قدسی در جهان امروز وجود داشت. و به ویژه گرایش غالبی كه در روحانیت شیعه و اسلام فقاهتی و رویكرد انقلابی حضرت امام خمینی (ره) انقلاب اسلامی را رهبری كرد به شدت از قابلیتها و ظرفیتهای نهفته در تفكر قدسی شیعه و فقه آل محمد (ص) بهره میبرد و با تكیه بر بیدار و فعال كردن لایههای زیرین و ناخودآگاه [و بعضا فراموش شده] تعلقات معنوی و قدسی مردمان [كه شبه مدرنیته هنوز موفق به نابودی آن نشده بود] توانست روانشناسی اعتراض آرمان گرایانه و وحدت عجیب و استثنائی مردم علیه رژیم شاه را پدید آورده و تداوم بخشد.
پس در واقع در تاریخ معاصر ما این وضعیت پدید آمده بود كه از یك سو، غربزدگی شبهمدرن۲ با مشروطه تدریجا قدرت مانور و سیطره سیاسی پیدا كرد و با توجه به بسترهای اجتماعی و اقتصادی و فرهنگیای كه برای آن پدید آمده بود و وجود داشت با كودتای ۱۲۹۹ و سپس تاسیس رژیم رضاخان در قالب یك رژیم استبدادی خشن ظهور یافت و تلاش گسترده و بیوقفه خود را در از بین بردن كامل مناسبات اقتصادی --- اجتماعی و محو طبقات به جای مانده از مناسبات آغاز كرد.
اما ستیز رژیم شبه مدرن فقط با اقتصاد خودكفای روستایی به جا مانده از تمدن كلاسیك ایران و یا بازرگانان و تجار كلاسیك نبود، بلكه مایههای مذهبی و قدسی و حكمی موجود در شاكله فرهنگی ایران به ویژه دلبستگیهای معنوی و دینی و تعلقات عاطفی مردم به مذهب و نیز نمایندگان و پاسداران روح این تعالیم دینی [یعنی روحانیت شیعه و نسل حكیمان معنوی با همه ضعفها و نواقص احتمالیای كه داشتند] نیز به شدیدترین وجهی آماج تهاجم رژیم متجددمآب پهلوی قرار میگرفتند. زیرا اولا روح دینی تعالیم و حضور معنوی آنان خود به خود به عنوان یك سد و خاكریز محكم و استوار در برابر بسط غربزدگی شبهمدرن در ایران مطرح بود و ثانیا این نیروها به دلیل بهرهمندی از نفوذ كلام و تعلق به تعالیم كفرستیزانه اندیشه اسلامی، زمینه و مایه و موقعیت آمادهای برای رویكرد استقلال طلبانه علیه استیلای غرب مدرن و رژیم پهلوی داشتند. از این رو، جوهر تاریخ معاصر ما گویی در كوشش فوق العاده رژیم استبدادی شبه مدرن برای بسط عمق و دامنه نفوذ فرهنگی و اقتصادی --- اجتماعی غربزدگی و حذف و نابودی مظاهر باقی مانده از عهد تمدن كلاسیك ایران و مهمتر از آن، مایهها و عناصر و رویكردهای شیعی موجود در فرهنگ و هویت ایرانی خلاصه میشود.۳●دوره برزخی شبه مدرن: تونل وحشت تاریخ ایران
دوره تاریخی «شبه مدرن» در ایران كه تقریبا از زمان مشروطه و به طور تام و تمام از دوران سلطنت رضاهشاه آغاز میشود و با فرض مشروطه به عنوان مبدا زمانی آن نزدیك به یك قرن از سیطره آن میگذرد؛ به یك اعتبار، تلخترین و سیاهترین دوران تاریخ سرزمین ما است.
دوره شبه مدرن را میتوان «تونل وحشت تاریخ ایران» نامید؛ زیرا وابستگی همه جانبه به بیگانگان و بحران هویتی مداوم و پریشانی در اداره امور و ظاهرگرائیهای نفسانی و فقدان تفكر و غلبه «هویت برزخی» ۴از خصایص ذاتی این دوران است. من در این گفتار، ابتدا به بررسی اجمالی و فشرده برخی عناصر و شاخصهای شبه مدرنیته میپردازم و پس از آن سخنی كوتاه درباره برخی ادوار مهم آن خواهم داشت.برخی ویژگیهای اصلی دوره شبه مدرنیته ایران را میتوان این گونه فهرست كرد:
۱ - ظهور شبه مدرنیته حاصل «غربزدگی سطحی و تقلیدی» است كه خود محصول فرایند استیلای سیاسی و اجتماعی بیگانگان بوده و به هیچ روی ریشه در سیر تطور تاریخی حیات فرهنگی و تمدنی مردم ما نداشته و ندارد. از این رو ذاتا با مآثر قومی و تاریخی و میراث حكمت سنتی و معنوی و نیز آداب و عادات و رسوم به جا مانده از تمدن كلاسیك ایران ناسازگار است.
۲ - سیطره شبه مدرنیته، حاصل به تمامیت رسیدن افق تمدن كلاسیك ایران و استیلای استعمار مدرن بر كشور ما بوده است. در واقع در مواجهه با استیلای غرب مدرن، یا میبایست رویكرد «غربزدگی مدرن» را بر میگزیدیم و یا رویكرد «غربزدگی شبه مدرن» را و بنا به دلایلی كه بررسی آن از حوصله این مجال خارج است، آنچه در كشور ما تحت عنوان مدرنیزاسیون اجرا شد، همانا غربزدگی شبه مدرن بود كه به لحاظ آفات ذاتی و معایب و مشكلات و مصائب آن، هم از غربزدگی مدرن و هم از سهیم شدن در تاریخ غربی به درجات زیاد و به مراتب مختلف، تلختر و فاجعه بارتر بوده است. اساسا غربزدگی شبه مدرن، ماهیتی سطحی، بحران زده و تقلیدی دارد و به دلیل ویژگی برزخی آن به طور دائمی با بحران هویت فرهنگی ( و در نتیجه با ضریب فزاینده خشونت و اصطكاكها و تخاصمهای اجتماعی و بحران از هم گسیختگی در مناسبات انسانی و نظام خانوادگی، روابط نسلها)، همراه است.
۳ - اقتصاد شبه مدرنیته ایران، یك نظام شبه سرمایهداری ذاتا وابسته، غیرمولد، متكی بردرآمد نفت و فاقد ظرفیتهای تولیدی بوده است. در طول حكومت پهلوی اول روزبهروز بر نقش و وزن این شبهسرمایهداری افزوده گردید و با اصلاحات ارضی پهلوی دوم [انقلاب سفید] اساسا مناسبات مبتنی بر شبه سرمایهداری وابسته و غیرمولد، جانشین ساختارهای اقتصادی پیشین شد. خصیصه ذاتی این شبه سرمایهداری در این بوده است كه بحران تورمی --- ركودی را به طور هم زمان داراست و به دلیل بنیه بسیار ضعیف صنعتی آن، خیل عظیمی از تهیدستان شهری در قالب عناصر دكلاسه و لمپنها و خانه خرابهای محصول گردش این سیستم، قابلیت بیثباتی اجتماعی آن را به طور دائم افزایش میدهند.
۴ - سرمایهداری شبه مدرن ایران پس از انقلاب سفید هدایت شده توسط امریكا با قدرت تخریبی و سرعتی بسیار بالا به ویران كردن كشاورزی ایران پرداخت. اگر چه در ظاهر رژیم شاه با نظام ارباب و رعیتی در افتاده بود، اما نحوه عمل و سازوكارهای تعبیه شده توسط رژیم و مستشاران امریكایی به گونهای بود كه بخش اصلی ملاكین ایرانی با تبدیل داراییهای خود، به صورت سرمایهداران تجاری شریك دربار و سرمایهداری دولتی درآمدند و بیشترین ضربات و لطمات بر اكثریت روستاییانی وارد شد كه اگر چه موقتا صاحب قطعه زمینهای كوچكی شده بودند، اما چون قادر به رقابت با سیل گسترده كالاهای كشاورزی وارداتی نبودند و سرمایه و امكانات لازم برای تولید محصول در روستاها را نیز نداشتند و اكثرا به بانكها و «كشت و صنعتها» مقروض بودند، روستاها را به صورت نیمه ویران رها كرده و به انبوه بیكاران و حاشیهنشینهای شهری پیوستند. در واقع نظام اقتصاد شبه مدرن ایران اساسا بر پایه یك كشاورزی ویران بنا شده است.۵ به عنوان مثال طبق آمار رسمی منتشر شده در سال ۱۳۵۵ و «ترازنامه بانك مركزی» مربوط به همان سال، در حالی كه حدود ۵۲ درصد جمعیت كشور در روستاها به سر میبردند، سهم بخش كشاورزی و دامپروری و جنگلداری و صید در تولید ناخالص ملی در همان سال، كمتر از ۵/۹ درصد بود و بنا به اعتراف آمار منتشره، روستاهای ایران حتی نمیتوانستند غذای مورد نیاز خود را تولید كنند. در واقع اقتصاد سرمایهداری شبه مدرن ایران، كاملا ساختار كشاورزی كلاسیك ایران را ویران كرده و چیزی جایگزین آن نكرده است.
۵ - اقتصاد ایران به دلیل اتكای شدید به درآمد نفت و نیز به دلیل این كه ظهور شبه مدرنیته اساسا حاصل سیطره یك دولت متمركز استبدادی تجددگرا [یعنی رژیم پهلوی اول و دوم] بوده است، اساسا و ذاتا ماهیتی بوروكراتیك داشته و این وضع امروز هم در اقتصاد ما ادامه دارد. وزن بخش خدمات [كه به دلیل جوهر وابسته و غیرمولد سرمایهداری ایران، از سودآوری بالایی برخوردار است] در این اقتصاد بسیار سنگین بوده و دلایل متعددی [كه بحث و بررسی درباره آنها فرصتی دیگر میطلبد] موجب شده تا سرمایهداری شبه مدرن همیشه خصیصهای غیرمولد و متكی بر درآمد نفت و تجارت طفیلیوار با نظام جهانی سلطه و رانتخواری بوروكراتیك داشته باشد.
۶. ساختار سیاسی شبه مدرنیته ایران در هیات یك رژیم استبدادی مطلقه و سكولاریست و سراپا وابسته تحقق یافته بود. رژیم استبدادی شبه مدرنیست پهلوی هم در روزگار رضاشاه و كودتای ۱۲۹۹ و هم در دوران پهلوی دوم (پس از اشغال ایران در شهریور ۱۳۲۰ و به ویژه پس از كودتای ۲۸ مرداد) موجودیت خود را یكسره و تماما مدیون حمایتها و دخالتهای انگلیس و بعدها امریكا بوده است. از سالهای دهه چهل به بعد و به ویژه در دهه پنجاه تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، رژیم شاه اصلیترین حكومت طرفدار امریكا در منطقه و سرسختترین شریك و حامی رژیم صهیونیستی و دشمن شماره یك جنبشهای انقلابی مردمی در منطقه بوده است.
۷. ایدئولوژی رسمی دولت استبدادی شبه مدرن ایران، مجموعهای از اوهام ساخته و پرداخته شده توسط مستشرقان اغلب یهودی و فراماسونرهایی چون فروغی و میرزا ملكم و آخوندزاده و تقیزاده و تا حدودی نیز عناصری نظیر پورداوود بود كه در یك بیان موجز میتوان آن را ناسیونالیسم باستان گرای شوونیستی دانست كه جان و روح آن در تقلید از آثار و صفات تمدن غربی و وارد كردن انفعالی مظاهر آن و ترویج رسمی وابستگی فرهنگی و سیاسی و اقتصادی كشور خلاصه میشد. این ناسیونالیسم باستانگرای شوونیستی كه از مشروطه پدید آمد و در دوران پهلوی اول و دوم به صورتی خشن و استبدادی برجامعه تحمیل شد، خصایص آشكار ضد اسلامی و حتی ضد دینی و رنگ و بوی صریح سكولاریستی داشت و برپایه یك سلسله افسانه و دروغهای ساختگی توسط مستشرقان و فراماسونهای وابسته به آنها در خصوص ائران وئجهٔ «آریاییها» و «مهاجرت تاریخساز» آنها و «عظمت تمدن ایران باستان» و تعصبات بیریشه ناسیونالیستی بنا شده بود و توسط دستگاه عریض و طویل تبلیغاتی رژیم پهلوی به شدت تبلیغ و ترویج میشد.
۸. نظام شبه مدرن وابسته با ترویج آداب و عادات سكولار و بیبندوبارانه در رفتارها و مناسبات انسانی و به ویژه در میان جوانان، موجب گسترش فوقالعاده مفاسد اخلاقی، افزایش آمار تجاوزات و ایجاد جو ناامنی اجتماعی و اخلاقی و نیز ایجاد تزلزل شدید در اركان خانواده ایرانی و نقشها و ارزشهای مربوط به آن و نیز مقوله ارتباط و پیوندهای عاطفی و دوستانه میان شهروندان و به ویژه شیوع گسترده ابتذال منحط در روابط میان جوانان شد.
۹. شبه مدرنیته در ایران، یك سیستم بوروكراسی عقیم و ناتوان و زنگ زده و ناكارآمد و عریض و طویل پدید آورد كه هیچ كاركردی جز مصرف بخش عمدهای از درآمدهای نفتی و گِرهآفرینی در فرایند انجام امور مردم نداشته و ندارد.
۱۰. نظام شبه مدرن، برای تحكیم بنیانهای فرهنگی و اجتماعی خود و نیز بسط و تعمیق نفوذ ساختاری آرا و آداب و عادات مدرن و شبهمدرن و نیز تربیت نیروی متخصص مورد نیاز [تكنوكراتها و بوروكراتها] یك سیستم آموزش عالی و آموزش و پرورش غیر دینی و سكولار پدید آورد كه جایگزین نظام آموزش كلاسیك و آموزههای سنتی و دینی بود و به ترویج صریح غربزدگی و سكولاریسم میپرداخت. تلاش به منظور تاسیس و گسترش نظام تعلیم و تربیت سكولار و شبه مدرن از همان زمان آغاز سلطنت رضاشاه آغاز شد و نقطه عطف آن، تاسیس دانشگاه تهران (در سال ۱۳۱۳ ش) به منظور ترویج آداب و عادات و آرای مدرن و رفع نیازهای بوروكراتیك و تكنوكراتیك رژیم نوظهور وایجاد پایگاه فرهنگی و اجتماعی برای تداوم حیات جامعه شبه مدرن است. در این دوران، حتی مدارس وابسته به میسیونهای مذهبی امریكایی نیز در ایران فعالیت داشتهاند كه در مواردی از آنها در امور جاسوسی نیز بهره گرفته میشد.۶
نظام آموزش و پرورش و آموزش عالی اساسا بر پایه مدركسالاری و بیتوجهی به پرورش قابلیتهای استدلالی و خلاقیتهای جوانان باهوش ایرانی و تكیه و تاكید یكسویه بر حفظ مجموعهای از اطلاعات پراكنده، اما بیفایده، بنا شده و از آغاز تا امروز حاصل عمدهای جز ایجاد مرعوبیت و مجذوبیت نسبت به علوم و تكنولوژی مدرن در میان پرورشیافتگان خود نداشته است. مدل نظام آموزش و پرورش ایران اقتباسی از مدل فرانسوی بوده است.۷
۱۱. رضاشاه در مسیر بسط سكولاریسم و برای جایگزینسازی در برابر فقه عظیم شیعه و محاكم شرعی، نظام حقوقی و قضایی سكولاریستی را طراحی كرد.
در سال ۱۳۰۵ در ترمیم كابینه مستوفی الممالك، علیاكبر داور، به عنوان بنیانگذار نظام جدید دادگستری وارد كابینه شد و قضات دارای آموزشهای حقوقی غیر دینی و سكولار، از اردیبهشت ۱۳۰۶ كارخود را آغاز كردند. مسیر سكولاریزه كردن نظام حقوقی ایران با تصویب یك قانون جدید در سال ۱۳۱۵ به طور جدیتری پیگرفته شد.
رژیم رضا شاه از گسترش نظام حقوقی سكولار و تاسیس دادگستری ایران، بسترسازی برای حذف كامل روحانیت و مبانی تفكر دینی از قلمرو حیات اجتماعی را دنبال میكرد.۸چنان كه تجربه تاریخی و عینی بیشتر مردم ایران در تمام دوران پهلوی نشان داده است، دادگستری گرفتار در یك بوروكراسی فلج و رشوه خوار و قضات كم سواد و قوانین اغلب ناعادلانه، همیشه موجبات رنجش و آزار و نارضایتی مردمی كه با آن سر و كار داشتهاند را فراهم كرده است. با كمال تاسف در دو دهه پس از انقلاب نیز كوشش موفقی برای ایجاد یك نظام قضایی عادلانه، با صلابت و مبتنی بر احكام اسلامی صورت نگرفته و وضعیت نابسامان ملهم از ساختار بوروكراسی فاسد دادگستری شبه مدرن ایران تا حدود زیادی تداوم و گاه حتی تعمیق یافته است.
۱۲. امواج شبه مدرنیته بیمار ایران توسط یك جریان روشنفكری لائیك و یك جریان روشنفكری التقاطی به ظاهر دینی و باطنا مدرنیست ترویج میشده و مراحلی را طی كرده است. هر یك از دو شاخه «لائیك» و به اصطلاح «دینی» دارای زیر شاخهها و گرایشها و سیرتطور تاریخیای بودهاند كه امكان بررسی آنها در این مقال وجود ندارد.۹شاخص اصلی جریان روشنفكری ایران را میتوان همگرایی آن با افق فرهنگی تجددگرایی سطحی رژیم پهلوی و نیز همراهی بخش عمدهای از این جریان با رژیم پهلوی به جهات سیاسی و اجتماعی دانست. جریان سطحی و ذاتا و تقلیدی روشنفكری ایران در قلمرو ادبیات، موج ادبیات شبهمدرن ایران را پدید آورد كه به لحاظ محتوا و افق تاریخی --- فرهنگی در مسیر تحكیم سیطره استبدادی شبه مدرن بوده است.
۱۳. نظام شبه مدرن، بافت و ساختار اجتماعی و آرایش طبقاتی ایران را در چند دوره زیر و رو كرد و فاصلهها و شكافها و فقر و مبارزات طبقاتی را افزایش داد؛ در قلمرو فرهنگ عمومی، ابتذال و خود محوری و سطحینگری و ظاهر بینی مادی و فقدان اصولگرایی اخلاقی و اصالت دادن به هوای نفسانی و توجه به شهوترانی و منفعتطلبی --- حتی به قیمت كلاهبرداری ---- و حقكُشی و در برخی موارد پوچ انگاری و نفی هر نوع مسوولیت گرایی و آرمانطلبی و بیاعتنایی به تفكر جدی را تا حد امكان در میان مردم و مخصوصا جوانان و اقشار تحصیل كرده رواج داد.
۱۴. شبه مدرنیته ایران، ذاتا دین ستیز و مخالف با روحانیت شیعه و مفاهیم و مظاهر تفكر قدسی و مروج سكولاریسم و بعضا حتی لائیسم بوده است.
●چهار دوره مهم تاریخ شبه مدرنیته ایران
تجدد گرایی سطحی غربزده از زمان پیدایی آن تا مقطع انقلاب اسلامی مراحلی را پشت سر گذاشته است كه اینك امكان حتی بیان فهرستوار همه آن ادوار وجود ندارد. از این رو از میان ادوار تاریخی شبهمدرنیته ایران، ۴ دوره را برگزیده و به اختصار به آنها اشاره میكنم:
▪اول: دوره تكوین آغازین و ظهور فرهنگی و تا حدودی سیاسی آن در عصر مشروطه.
▪دوم: دوره تاسیس دولت متمركز استبدادی شبه مدرن در ایران توسط رضاخان پهلوی كه دست نشانده مستقیم امپریالیسم انگلستان بود و در طول ۲۰ سال حیات خود به بسط مظاهر فرهنگی و نیز اقتصاد سرمایهداری شبه مدرن در ایران پرداخت. در این دوران باقیماندههای نظام ملاكی هنوز از قدرت نسبی برخوردار و تا حدودی در حكومت سهیم بوده است.
▪سوم: كودتای ۲۸ مرداد یك نقطه عطف در تاریخ شبه مدرنیته ایران است. در این دوره، اولا به دلیل وزن سیاسی دولتهای امپریالیستی، امریكا نقش بیشتری را بر عهده گرفته و روند كاهش سهم انگلیس از غارت ایران آغاز شد. ثانیا روند دگرگونی كامل ساختار طبقاتی و اقتصادی --- اجتماعی ایران به نفع یك اقتصاد سرمایهداری وابسته و جامعه شبه مدرن سرعت و شدت بسیار پیدا كرد.
▪چهارم: این دوره كه واپسین دوران حیات تجددگرایی سطحی در روزگار پهلوی و قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران بوده است، با انقلاب سفید و دگرگونی كامل ساختار اقتصادی --- اجتماعی كشور به نفع ایجاد یك سرمایهداری وابسته و یك نظام سیاسی --- اجتماعی شبه مدرن با ویژگیها و مشخصههای فرهنگیای كه برشمردم آغاز میشود.
این دوران را [كه سراسر دهه چهل تا سال ۱۳۵۷ را در بر میگیرد] باید "دوران بسط فراگیر شبه مدرنیته در ایران" دانست. شاكله وابسته شبه تجددگرایی ایران در این دوره خود را نمایان میكند و رستاخیز الهام بخش نیروهای معنوی و دینی در كنار گروهها و طبقات و نیروهای اجتماعی باقیمانده از تمدن كلاسیك ایران و به موازات طیف نیروهای نوظهور آسیب دیده از مظالم نظام شبه مدرن وابسته، انقلاب بزرگ اسلامی سال ۱۳۵۷ را پدید میآورد.
انقلاب اسلامی ایران كوششی به منظور عبور از بن بست تاریخیای بود كه شبه مدرنیته بیمار پدید آورده بود. كشاكش ما بین انقلاب و ساختار بوروكراتیك، فرهنگی، آموزشی، رسانهای و اقتصادی ایران از فردای پیروزی انقلاب آغاز شد و امروز در یكی از دورههای حساس و سرنوشت ساز خود به سر میبرد.
انقلاب اگر چه در آغاز ضربات سهمگین و مرگباری بر پیكر شبه مدرنیته وابسته وارد كرد، اما چون در دراز مدت با بحران فقدان تفكر و تئوری مدل اسلامی جایگزین روبهرو شده و در بسیاری موارد از جمله ساختار بوروكراسی دولتی، نظام آموزش عالی، برنامه ریزیهای فرهنگی و هنری، سیاستهای مربوط به كنترل رسانهها و یا برخی وجوه سیاسی، نادانسته [ و شاید تحت تاثیر القائات نفوذیها] به احیای نسبی مظاهر شبه مدرن پرداخت، عملا خود و نیروهای رادیكالیسم اسلامی --- انقلابی را در سالهای پایانی دهه دوم انقلاب در محاصره مظاهر احیا شده شبه مدرنیته قرار داد.
بحث در خصوص دلایل قرار گرفتن در این وضعیت و راههای برون رفت از آن، نیاز به یك بررسی مستقل دارد. اجمالا میتوان گفت كه انقلاب، برای بازسازی نیروهای خود و عقب راندن هجوم پسماندههای شبه مدرنیته و حامیان آنها به چند چیز نیاز اساسی دارد:
▪اولا ایجاد انسجام در جبهه فرماندهی و حكومتی خود بر مبنای مدل اصیل برآمده از انقلاب اسلامی یعنی حكومت ولایی؛
▪ثانیا حذف كامل جریان التقاطی و شبه مدرنیست از عرصه حكومت و به ویژه قلمروهای سیاستگذاری فرهنگی و آموزش عالی و هنری و مطبوعاتی و سیاسی؛
▪ثالثا تدوین یك منظومه فكری و نظام خودآگاهی نسبت به ماهیت مدرنیته و علوم و تكنولوژی مدرن و ساختارهای سیاسی و مشهورات ایدئولوژیك آن برپایه رویكرد حكمت انسی و تعالیم معصومین(س) و ظرفیتهای اسلام فقاهتی و اجتهادی برای مقابله با مظاهر شبه مدرنیته در ایران و ساختارهای نظام جهانی سلطه؛
▪رابعا ایجاد یك موج بزرگ اصلاحات عدالتطلبانه اقتصادی جهت تعدیل فقر و فاصلههای طبقاتی و حمایت از فرودستان و نیز ایجاد یك نظام آموزشی --- فرهنگی متفاوت از آنچه در جهان غربی و غربزده رواج دارد به منظور مقابله گسترده تئوریك با مشهورات صادره از سوی نهادهای تمدن جدید.پس از انجام این مراحل، نیازها و ضرورتهای دیگری نیز وجود دارد كه باید در فرصت مقتضی به آنها پرداخت. انشاالله.
پینوشتها:
۱. برای تفصیل مطلب در زمینه رویكرد انتقادی به آنچه مستشرقان غربی و پیروان داخلی آنها در خصوص "آریاییها" و «ایران باستان» و حرفهایی از این دست نوشتهاند، میتوانید رجوع كنید به:
- پورپیراد، ناصر، دوازده قرن سكوت، كتاب اول، انتشارات كارنگ
یا رجوع شود به تحقیقات مورخ ژرفنگر معاصر، آقای عبدا شهبازی در این خصوص، و یا برخی اشارات انتقادی خانم سارا پومری در خصوص یونان باستان و انتقاد به نظریه "آریا محوری" و نقش "مهاجرت آریاییها" در شكلگیری تمدن یونان كه در سال ۱۹۹۹ توسط دانشگاه آكسفورد منتشر شده است و یا تحقیقات «نانسی دماند» در بطلان نظریه " مهاجرت آریاییها"؛ و یا تردیدهای هوشمندانهای كه "بریان" در كتاب "تاریخ امپراطوری هخامنشیان" در خصوص برخی از مشهورات ساخته و پرداخته مستشرقان درباره "ایران باستان" از خود نشان میدهد.
۲. ریشههای ظهور و نفوذ به این غربزدگی حضور انگلیس و فرانسه و روسیه در اوایل سلطنت فتعلیشاه(۱۲۵۰ - ۱۲۱۱ ق) و تشكیل لژهای مخفی و بینام و نشان ماسونی و سپس پیدایی جریان روشنفكری مبلغ شبه مدرنیته در ایران و نفوذ آنها به ویژه در ساختار حكومتی در عهد ناصری و انعقاد قراردادهای استعماری و پیدایی نخستین جوانههای شبه سرمایهداری تجاری ایران برمیگردد.
۳.مثلا تجار وابسته به اقتصاد تمدن كلاسیك ما قبل شبهمدرن ایران یا پیشهوران و صنعتگران و اصناف باقی مانده از آن دوران و یا حتی دهقان و كشاورز در معنای كلاسیك آن
۴. احسان طبری در كتاب "فروپاشی نظام سنتی و زایش سرمایهداری در ایران" كه قبل از انقلاب منتشر شده است، از منظری ماركسیستی و با تعابیر خاص خود به وجوهی از این كشاكش اشاره میكند. هر چند كه او به دلیل مبتنی بر ماتریالیسم تاریخی، تمدن كلاسیك ایران پس از اسلام را "تمدن سنتی" مینامیده و میان مناسبات ظالمانه ارباب و رعیتی و ساختار عشیرتی كه به تمدن كلاسیك ایران تعلق داشته و برخاسته از روح تعالیم اسلامی و سنتی نبوده و بلكه مغایر با آن بوده است، هیچ تفاوتی نمیگذارد. طبری دراین كتاب اگرچه به نقش استعمار خارجی در مظاهر مدرنیته [و به تعبیر او بورژوازی] اشاره دارد، اما هیچ تفاوتی میان مدرنیته غربی و غربزدگی شبه مدرن [كه آن را ملكمخان و آخوندزاده و فراماسونهای لژبیداری و بعدها رضاشاه و پهلوی دوم نمایندگی میكردند] قائل نمیشود.
دكتر همایون كاتوزیان نیز در كتاب "اقتصاد سیاسی مشروطه" اگر چه از مفهوم شبهمدرنیته سخن میگوید، اما اولا هیچگاه به گونهای روشن [و حتی فهرستوار] آن را توصیف نمیكند و ثانیا به دلیل تفاوتی مبنایی كه با نگاه نگارنده در مقوله غرب و غربزدگی دارد، تعریف ایشان و تعریف من علیرغم اشتراك لفظی دارای دو بار مفهومی متفاوت شده است.
۵. یعنی بریدن از افق تمدن كلاسیك ایران و به اعتباری بریدن از گذشته و عدم موفقیت در تقلید و اقتباس از صفات و آثار مدرنیته حتی در حد غربزدگی مدرن، یعنی نپیوستن تام و تمام به عالم تاریخی --- فرهنگی تجدد و به عبارتی ناتوانی از پیوستن به امروز، موجب وضعیت «از این جارانده و از آن جامانده» شده است و به لحاظ تاریخی --- فرهنگی و این تلخترین وضعیت برای یك قوم و سرزمین است.
۶. به دو منبع زیر رجوع كنید:
بیل، جیمز، عقاب و شیر، مهوش غلامی، نشر كوبه، تهران، ۱۳۷۱، ص ۱۴۵.
امینی، علیرضا، تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوران پهلوی، صدای معاصر، تهران، ۱۳۸۱، ص ۲۵۴ و ۲۵۳.
۷. پطروشفسكی و پنج مورخ روسی دیگر، تاریخ ایران، كیخسرو كشاورز، توس، تهران، ۱۳۵۹، ص ۴۷۲.
۸. برای آشنایی بیشتر با سلسله مراتب و مراحل آموزشی در این نظام و محتوا و مواد و مفاد دروس در هر مقطع نگاه كنید به: صدیق، عیسی، تاریخ فرهنگ ایران، جلد اول، انتشارات دهخدا، تهران، ۱۳۶۱، صص ۴۷۳ - ۴۷۲.
۹. تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوره پهلوی، صص ۳۷، ۳۶ و ۳۵.
۱۰. پیشتر در كتاب ذیل درباره ویژگیها و نیز سیر تطور تاریخی روشنفكری ایران سخن گفتهام و معتقدم هنوز از جهات بسیاری قابل استفاده است: تاملاتی درباره روشنفكری در ایران، انتشارات برگ، تهران، ۱۳۷۳، انتشارات صبح، قصد تجدید طبع كتاب بالا را همراه با ویرایش جدید دارد.
۱۱. به ویژه و از همه خطرناكتر در حوزه اقتصاد به بازسازی نسبی مدل اقتصاد سرمایه داری غیر مولد شبه مدرن
شهریار زرشناس
منبع : ماهنامه زمانه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست