دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
مجله ویستا
شب در آینه
● فرهنگ. داریوش
▪ کارگردان, نویسنده فیلمنامه و بازیگر
▪ متولد: ۱۳۲۶ آبادان, فارغالتحصیل کارگردانی تئاتر از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران
▪ آغاز فعالیت هنری: با ایفای نقش در نمایشهای دانشجویی و تشکیل گروه تئاتری «پیاده», حضور عمده نمایشهای «ماجراهای باغوحش», «با خشم به یاد آر», «آدم آدم است», «ادیپوس شهریار», «باغ آلبالو», «پرواربندان», «عروسی خون» و «پیشخدمت گنگ»
▪ فعالیت در سینما (به عنوان بازیگر): ۱۳۶۰؛ سلندر (فیلم کوتاه) ــ ۱۳۶۷؛ شاید وقتی دیگر ــ ۱۳۷۰؛ دو فیلم با یک بلیت ــ ۱۳۷۳؛ سفر ــ ۱۳۷۸؛ رز زرد فعالیت در تلویزیون (به عنوان بازیگر): ۱۳۷۴؛ شلیک نهایی ۱۳۸۱؛ معصومیت از دست رفته ــ ۱۳۸۵؛ راه شب (اپیزود ناخدا)
▪ فعالیت در سینما (به عنوان فیلمنامهنویس): ۱۳۶۵؛ اتوبوس, کفشهای میرزا نوروز و فیلمهای خودش (رسول پسر ابوالقاسم, طلسم, دو فیلم با یک بلیت, دیپلمات) و همچنین بازنویسی نهایی (بهترین بابای دنیا و راه افتخار)
▪ فعالی در سینما (به عنوان کارگردان): ۱۳۶۰؛ رسول پسر ابوالقاسم (نیمه بلند) ــ ۱۳۶۵؛ طلسم ــ ۱۳۷۰؛ دو فیلم با یک بلیت, بهترین بابای دنیا ــ ۱۳۷۳؛ راه افتخار ــ ۱۳۷۴؛ دیپلمات ــ ۱۳۷۶؛ روانی ــ ۱۳۷۷؛ شبهای تهران ــ ۱۳۷۸؛ رز زرد
▪ فعالیت در تلویزیون (به عنوان کارگردان): ۱۳۶۳؛ افسانه سلطان و شبان ــ ۱۳۸۰؛ تولدی دیگر ــ ۱۳۸۳؛ طلسمشدگان ــ ۱۳۸۵؛ راه شب.
● اگر دست بر قضا یکی از بیشمار ناملایمات زندگی امکان رشد پیدا کند, آن روز, روز من نخواهد بود, ولی ظاهراً تمام ذرات مثبت کائنات, امروز در اختیار من است.» این بخشی از گفتههای پرانرژی داریوش فرهنگ در روز انجام این گفتوگو است. گفتوگویی که تا حد امکان از این ویژگی بهره برده تا به تحلیل تازهترین محصول تلویزیونی این فیلمساز بپردازد. این دیدار رو در رو میکوشد تا به تناسب زمان و حجم محدود صفحات ماهنامه, علایق او را در نزدیک شدن به متن و بطن زندگی اجتماعی امروز به نمایش بگذارد.
▪ جوانی, دوره و دورانی است که آدم هنوز در آن شکل نگرفته؛ در این دوره, آدم هزاران هزار تصور, خیال, جاهطلبی, حسرت و رؤیا دارد و جالب اینکه تنها یکی از این رؤیاها آدم را میاندازد در مسیر رو به جلوی زندگی. به یاد شعری میافتم که میگوید «تو پای در راه نه و هیچ مپرس/ خود راه بگویدت که چون باید کرد». البته گاهی وقتها هم آدم نمیخواهد در یک مسیر باشد اما تقدیر به گونهای رقم میخورد که مجبور میشود آن راه را انتخاب کند؛ هرچند که او ــ چه از نظر تکامل ذهنی و چه عقلی ــ تقدیر را باور نداشته باشد. در چنین وضعیتی همهچیز برای او موقتی و دمدستی است. شگفتانگیزترین بخش زندگی انسان عبور او از موانع و موقعیتهای مختلف است, به گونهای که عمرش را در عبور از چهارراههای حوادث تلف نکند و البته انتخاب درستی داشته باشد. در این موقعیت, آدم, تراش نیافته است و زمانی که تراش میخورد و اندکاندک صیقل پیدا میکند, انتخابهای بهتر و دقیقتری میکند.
● مسیر فیلمسازی شما هم چنین وضعیتی داشته است؟ یعنی مقصد را پیدا کردهاید یا...؟
▪ ... حداقل این را فهمیدهام که خداوند مرا دوست دارد. البته خدا همه بندههایش را دوست دارد؛ خصوصاً بندههایی که سعی میکنند دروغ نگویند, بیهوده نباشند و ضمن رعایت عدالت, حق کسی را پایمال نکنند. در مورد خود من اینگونه است و تا این زمان که در خدمت شما هستم, احساس میکنم «یکی آن بالا مرا دوست دارد.» اگر یادتان باشد این اسمِ یکی از قسمتهای مجموعه هم بود که پخش شد. بههرحال اغلب این اسمها از تجربههای آدم میآیند. الآن ۳۷ سال است که دارم در این عرصه تجربه میکنم. در این سالها بارها و بارها به عرصههای ناشناخته سرزمین هنر سفر کردهام و با آدمهای گوناگونی روبهرو شدهام, اما سرانجام متوجه شدهام تازه در ابتدای راه هستم و جالب اینکه احساسم همانی است که از اول داشتم. بههرحال انتخاب مسیر در آغاز راه با آگاهی کافی و شعور لازم همراه نیست و بیشتر غریزی شکل میگیرد. اغلب آدمهایی که در این راه و مسیر قدم میزنند به صورت غریزی از استعداد نسبی برخوردارند.
خصوصاً در میان ما ایرانیها که به صورت ذاتی باهوش هستیم. البته قصدم از گفتن این حرف, برتریجویی در مقابل مردم سایر کشورها نیست. میخواهم به نکتهای اشاره کنم که بین مردم کشور ما به عادت تبدیل شده و آن دخالت کردن اغلب ما در هر کاری است. همین چند روز پیش یک برقکار که برای تعمیر سیمکشی به خانه ما آمده بود وقتی دید گوشی تلفن همراه من ایراد دارد میخواست آن را هم از من بگیرد و تعمیرش کند! البته شاید این موضوع ریشه در جبر تاریخی و اقتصادی حاکم بر ما داشته باشد ولی بههرحال غریزه اشتیاق به انجام کارهای مختلف نیازمند عبور از مراحل و گذرگاههای مختلفی است.
غریزه مثل درخت پرباری است که شاید یک فصل میوه خوبی هم بدهد ولی اگر در پایان فصل, بدون هرس کردن شاخهها و تقویت ریشهها همینطوری به حال خود رها شود, احتمال خشک شدنش بسیار زیاد است. خوشبختانه عبور غریزه از وادی تجربه و صیقل خوردنش باعث میشود تا آدم به جایی برسد که به جای انتخاب شدن, خودش انتخاب کند. ضمن اینکه باید اشاره کنم بر اساس تجربه من, در کار هنر هیچچیزی حجت نیست و آدم باید تسلیم آن چیزی شود که در وجودش نشست کرده؛ حداقلش این است که نباید وقتی موقع خواب سر بر بالین میگذارد احساس بیهودگی کند. در چنین وضعیتی, شخصیت دادن و هویت بخشیدن به خود و زندگی, انتظار بیهودهای نیست. خوشبختانه در وادی هنر و حرفه فیلمسازی بلندپروازی تا ابد ادامه دارد و تا پایان میتوان پرتلاش بود. بههرحال مهم نیست که هنرمند باشی, مهم این است که هنرمند بمانی.
● طبق گفته شما هنرمند در مقطعی از زندگی باید خود را تسلیم شرایط کند و به ندای چیزی گوش بدهد که در وجودش نشست کرده. با توجه به آنکه خود شما در گذر سالهای رفته و به پایان رسیده, ساخت فیلمها و مجموعههای مختلفی را تجربه کردهاید این سوال پیش میآید که ایده مجموعه تلویزیونی راه شب چه ویژگیهایی داشت که خود را تسلیم شرایط ساخت آن کردید؟
▪ بعد از تمام شدن مجموعه تلویزیونی طلسمشدگان که با استقبال چشمگیری هم مواجه شد احساسم این بود که دلم میخواهد به مسائل اجتماعی پررنگتری بپردازم. روی کلمه پررنگ تأکید میکنم چون به نظر من اینگونه سوژهها همواره آغازگر راه و مسیر تازهای در تلویزیون و میان مخاطبان بوده است. بههرحال آنتن تلویزیون مثل یک نهنگ است که هرچه بیشتر به او غذا بدهی کمتر سیر میشود! آنهم تلویزیونی که سطح غالب سلیقه در آن, یا متوجه مجموعههای طنز شبانه و نودقسمتی است یا ملودرامهای سطحی و پیشپاافتاده که در شرایط فعلی دیگر کمتر مرا راضی میکند.
احساس میکردم حالا و در این مقطع باید به مسائلی مهمتر و چندلایهتر بپردازم. ضمن اینکه هیچوقت تکرار کردن خودم و رونویسی کردن از کارهای قبلی برایم جالب نبوده. حالا دیگر میدانم با ملودرامهایی از نوع هندی و سوزناکش بهراحتی میتوان پنجاه شصت میلیون تماشاگر را پای جعبههای تلویزیون نشاند. اما اینها سوژههای ماندگاری نیستند و همانطور که بدون پیشزمینه میآیند خیلی زود هم فراموش میشوند. بهتر است بگویم دنبال سوژهای بودم که مثل آینه در برابر اقشار مختلف مردم قرار بگیرد و آنها را به خودشان نشان بدهد.
البته ممکن بود این ایده کمی آزاردهنده باشد و بعضی تماشاگران را پس بزند. اما این فرار کردن از خود برای تماشاگر تلویزیون آسانترین راه است. به نظر من پنهان کردن بعضی چیزها در جامعه باعث خواهد شد تا آن چیزها یک روز مثل کوه آتشفشان سر باز کرده و فوران کند. در حالی که با آشکار و برملا کردنشان تا حدودی میتوان آدمها را به همدیگر نزدیک کرد و کاری کرد تا آنها بیشتر به همدیگر فکر کنند. شاید در چنین وضعیتی آدمها بهتر این نکته را درک کنند که نیازمند نوع دوستی و ارتباط با دیگران هستند. با این طرز تلقی به دنبال مطرح کردن مسائل اجتماعی پررنگتری بودم. آنهم به شیوهای که ماندگار و در یاد ماندنی باشد. بههرحال استقبال گیشه یا مخاطب, دلیل توفیق فیلمها و مجموعههای تلویزیونی نیست.
● به نظر میرسد رویکرد شما به طرح معضلات اجتماعی در راه شب پاسخ به خردهگیرانی باشد که معتقدند اغلب کارهای شما شیک و مربوط به افراد مرفه جامعه است.
▪ به نکته خوبی اشاره کردید. البته شاید این اتفاق به صورت ناخودآگاه رخ داده باشد چون در حال حاضر تلویزیون خانه اول من در زمینه فیلمسازی است. آنهم به خاطر شوقی که برقراری ارتباط با مخاطب میلیونی در آدم ایجاد میکند. این نکتهای که شما اشاره کردید را بارها شنیدهام. اینکه کارهای داریوش فرهنگ به صورت عمده, شیک و تر و تمیز است و به حساسیتهای و ظرافتهای طبقه مرفه جامعه میپردازد. همینجا اجازه بدهید اشاره کنم که بههرحال آنها هم آدمند و به آنها هم باید پرداخت.
● اما عمده مخاطبان تلویزیون در کشور ما افراد طبقه متوسط محسوب میشوند.
▪ بله, همینطور است و اتفاقاً به همین دلیل میدانستم که اصلیترین بازتاب مسائل پررنگ اجتماعی در همین قشر گستردهای است که مخاطبان واقعی تلویزیون را تشکیل میدهند, نه افراد مرفه. مخاطبانی که شاید در روزگار فعلی با دشواری زندگی خود را اداره کنند ولی اغلبشان از مسیر شرافت خارج نمیشوند.
● ایده مجموعه تلویزیونی راه شب با داستانهایی در یک قالب اما جداگانه از کجا میآید؟
▪ ایده اولیه از یک طرح ناکام نوشته مهدی هاشمی میآید. او ده پانزده سال پیش با محور قرار دادن رادیو یک طرح برای اجرا در تلویزیون نوشته بود به نام «شبهای رادیو». ظاهراً این طرح در سیمافیلم هم به تصویب رسیده بود. یک ملودرام بههم پیوسته بود که هسته اصلیاش مرا به فکر واداشت؛ اینکه رسانه رادیو میتواند فراهمکننده بستری برای وحدت ملی باشد. اما همانطور که گفتم دلم نمیخواست در قالب ملودرام از این عنصر استفاده کنم. به تبع نیاز روحی به پرداختن درباره مسائل اجتماعی قشر متوسط, به مهدی هاشمی پیشنهاد دادم تا با همفکری همدیگر روی طرح تازهای با همین مضمون کار کنیم.
این شد که به اتفاق ایشان و محمد مسعود (تهیهکننده و مجری طرح مجموعه) پیشنهاد ساخت راه شب را به گروه فیلم و سریال شبکه سوم سیما ارائه کردیم. خوشبختانه با درک متقابلی که بین ما و آقای تخشید (مدیر گروه فیلم و سریال این شبکه) ایجاد شده بود خیلی زود به نتیجه رسیدیم و کار شروع شد. قرار شد هر قسمت, داستان جداگانهای داشته باشد و برشی از زندگی افراد ملموس اجتماع را به نمایش بگذارد. البته در این زمینه باید به دو نکته توجه میکردیم. یکی اینکه چنین ایدهای باید افراد مختلفی از جامعه را دربر میگرفت و دیگر اینکه به دلیل وجود عنصر رادیو, آنها باید جزو طیف شنوندگان رادیو قرار میگرفتند؛ شاید مثلاً در خانههایشان یا در هنگام کار و شیفت شب.
● یعنی عنصری دیگر, با مخاطبانی محدودتر.
▪ بله, ولی واقعیت این است که در پایان تولید راه شب به این نتیجه رسیدم که میشد به نکته دیگری فکر کرد که این محدودیت را هم از میان بردارد. در آن صورت میشد به شکل مستقیم وارد زندگی آدمها و داستانشان شد. ضمن اینکه باید اشاره کرد در وضعیت فعلی, رادیو چنین وضعیتی ندارد و با وجود رسانههای قدرتمندتر (مثل تلویزیون) این امکان را ندارد که آدمها را دور خود جمع کند. شاید بتوان گفت یک مقدار, یک مقدار...
● ... اغراق شده است.
▪ بله, ولی اغراقی که میتواند یک پیشنهاد تلقی شود؛ پیشنهادی برای جلوگیری از افتادن رادیو در دام خمودگی و روزمرگی. در حال حاضر رادیو نسبت به تلویزیون مخاطبان محدودتری دارد که کمتر جذب آن میشوند. خود شما رادیو گوش میدهی؟
● بله. گاهی وقتها, پشت فرمان ماشین و در حال رانندگی.
▪ که آنهم شاید بیشتر به خاطر شنیدن اخبار, بهخصوص اخبار ترافیکی باشد؛ مثل خود من.
● به همین دلیل این سوال پیش میآید که چرا به جای رادیو از عنصر فراگیرتری مثل تلویزیون استفاده نکردید؟
▪ سوال خوبی است. آن اوایل فکر کردم بد نیست راه شب را یک برنامه تلویزیونی فرض کنیم ولی به آن شکل هم دشواریهای دیگری پیدا میکرد. چون به دلیل محدودیتهای موجود, در حال حاضر اینگونه امکان پرداخت مستقیم به مسائل اجتماعی وجود ندارد.● اما میتوانست به مسئولان تلویزیون این پیشنهاد را بدهد که چنین برنامهای تولید کنند.
▪ همینطور است. اتفاقاً مدیر گروه فیلم و سریال از این ایده استقبال کرد. به نظر او اصلاً میتوان مجموعه را با چنین ایدهای ادامه داد. بههرحال زنده بودن این عنصر و درگیر کردن آدمهای جامعه با همدیگر به اضافه کمی جسارت و شجاعت در نزدیک شدن به موضوع میتوانست من را در رسیدن به اهدافم کمک کند. خوشبختانه برای پخش راه شب کمترین میزان محدودیت و تغییر اعمال شد و این نشان میدهد که مدیران پخش هم تمایل زیادی دارند تا شرایط فعلی تغییر پیدا کند. آقای ضرغامی, رئیس سازمان صدا و سیما هم در یکی از صحبتهای اخیرشان به صورت تلویحی این نکته را تأیید کردهاند. مهم این است که ضرورت پرداختن به مسائل بغرنج اجتماعی توسط مسئولان احساس شده و این خود گام بزرگی در راه ارتباط با مخاطب به شمار میرود. خوشحالم حداقل کاری که مجموعه راه شب انجام داده, جریانسازی است. همه ما ــ عوامل تولید این مجموعه ــ دلمان میخواست کار متفاوتی انجام دهیم. کاری که بتوان تیپهای مختلف اجتماع را در آن بازخوانی کرد؛ از پرستار و شاگرد نانوا گرفته تا... کسانی که همیشه بهسادگی از کنارشان رد شدهایم ولی آنها را با دقت ندیدهایم.
● نمایش راه شب از تلویزیون, کموبیش مصادف بود با شصتوششمین سالگرد تأسیس رادیو در ایران.
▪ جدی؟... این را نمیدانستم.
● این همزمانی باعث شده بود تا خیلیها فکر کنند که اصلاً این مجموعه با هدف قدردانی از دستاندرکاران برنامههای رادیویی تولید شده است.
▪ البته علاقه به رادیو ریشه در نوستالژی خودم در کودکی دارد. اصلاً اولین جرقههای من به فعالیت هنری توسط رادیو زده شد و از طریق برنامه «داستانهای شب». به همین دلیل اصرار داشتم تا از موسیقی آرم همان برنامه در تیتراژ راه شب استفاده شود. آن زمان که پخش این برنامه در اوج بود هنوز استفاده از تلویزیون در میان مردم فراگیر نبود و خیلیها سرشان را فقط با رادیو گرم میکردند. وقتی برنامه «داستانهای شب» از رادیو پخش میشد, هر کسی هرجا که بود خود را میرساند پای رادیو و غرق در خیالاتی میشد که همراه با امواج به خانهها نفوذ پیدا میکرد...
● ... و اصلاً به همین دلیل قطعه کاپریچینو اسپانول (اثر ریمسکی کورساکف) برای بخش عمدهای از ایرانیها خاطرهانگیز است.
▪ همینطور است. واقعیت این است که نمیدانستم برای سالگرد تأسیس رادیو در ایران مراسم ویژهای برگزار شده, ولی چه بهتر! ما بدون قصد قبلی از زحمات کارکنان رادیو قدردانی کردیم. همانطور که گفتم رادیو نقش بهسزایی در شکلگیری ذهنی نسل ما داشت. در دورهای که کودکی و نوجوانی من در آن گذشت, رادیو یکی از اعضای خانواده بود و من دلم میخواست با ساخت راه شب مردم را به یاد آن نوستالژی شیرین و غریب روزهای دور بیندازم. به اعتقاد من هنوز هم اگر بسترش فراهم باشد رادیو میتواند به اندازه کافی پویا و جذاب باشد؛ به گونهای که بتواند یک ترکمن را با یک بلوچ یا یک جنوبی به هم وصل کند و کاری کند تا آنها به همدیگر نزدیک شوند. همانطور که خود شما هم آن را دریافتهاید پرداختن به برنامه «راه شب» فقط یک تمهید بود تا ما با آن به اهدافمان برسیم. این در حالی است که در واقعیت, برنامه «راه شب» رادیو اصلاً چیز دیگری است.
● خود شما تابهحال برنامه «راه شب» را گوش کردهاید؟
▪ نه. اتفاقاً چند نفر از دستاندرکاران این برنامه دلخور بودند و میگفتند چرا محتوای چنین برنامه قدیمی و پرطرفداری را اینگونه نشان دادهاید؟ فکر کرده بودند که ما با این کار خواستهایم واقعیت را دگرگونشده به نمایش بگذاریم. در حالی که ما اصلاً چنین قصدی نداشتیم. ای کاش از همان ابتدا اسم مجموعه را عوض کرده بودیم تا چنین شبههای ایجاد نشود. من بیشتر به شب و رمز و راز نهان در آن توجه داشتم تا ویژگیهای این برنامه رادیویی.
حتی در تیتراژ هم به این موضوع اشاره شده؛ در شعری که میآید: «شب کتابی است پر از راز نهان/ شرح آغاز و سرانجام جهان». من با انتخاب عنوان راه شب به دنبال این چیزها بودم و البته به دنبال خلوت و سکونی که آدم فقط در شب میتواند آن را به دست بیاورد. ناگفته نماند که بعد از پخش مجموعه, تعدادی از مدیران رادیو ابراز علاقه کردهاند تا برنامهای مشابه با آنچه که در مجموعه راه شب به نمایش گذاشته میشود ساخته شود؛ یک برنامه زنده که بتواند چنین بردی داشته باشد و گرهای از مشکلات مردم باز کند. خیلی از دستاندرکاران رادیو به جزئیات راه شب اشاره میکردند و میگفتند در ساخت برنامههای رادیویی تلفنها اینگونه وصل نمیشود و بههرحال مقدماتی دارد. در حالی که این چیزها برای من اصلاً اهمیت نداشت. شاید اگر برای راه شب اسم دیگری (با همان حال و هوای شب و راز و این حرفها) انتخاب شده بود, از چنین تشابهی حرفی به میان نمیآمد.
● البته مجموعه راه شب برای کسانی که آثار تصویری و نمایشی را از دریچه منطق روایی نگاه میکنند حامل نکتههای فراوانی است که عدم اشاره به مشکل آنتندهی تلفن همراه در پخش برنامههای زنده, تنها میتواند یکی از آنها باشد.
▪ شاید همینطور باشد که شما میگویید ولی تمام این نکتهها مثل ترجیعبندی است که بخشهای مختلف مجموعه را به هم وصل کرده. برای خود من این نکته که کسی تلفن همراهش را در اختیار کس دیگری قرار دهد جذابتر از قطع و وصل شدن احتمالی یا مشکلات آن در آنتندهی بود. مثلاً چند وقت پیش شنیدم یکی از وزیران کره جنوبی (کشوری که با ارسال اجناس ضعیف و صادراتیاش به ایران, بدجوری دارد ما را تحقیر میکند) در یک برنامه تلویزیونی, شماره تلفن همراه خود را اعلام کرده تا هر کس میخواهد با او تماس بگیرد. من از این کار شجاعانه او خیلی خوشم آمد.
● البته وزیر کشاورزی کشور ما هم این کار را کرد اما تعداد تماسهایی که با او گرفته شده بود آنقدر زیاد بود که او را به صرافت تمهید تازهتری انداخت!
▪ جدی؟... من این را نشنیده بودم! چه خوب که در کشور ما هم از این کارها انجام شود. بههرحال اگر بخواهم به بحثمان برگردم باید اشاره کنم رادیو یک وسیله شنیداری است که سازندگان راه شب تمام تلاششان را کردهاند تا آن را به یک وسیله دیداری تبدیل کنند.
● برای این کار چه تمهیدی به کار بستید؟
▪ اگر راه شب را از ابتدا با دقت دنبال کرده باشید متوجه میشوید که در بخشهای آغاز مجموعه و برای آنکه بتوان عنصر رادیو را جا انداخت, روی این موضوع زیاد تأکید شده و اصلاً بخش مهمی از داستان در استودیوی رادیو میگذرد ولی اواخر تصویربرداری مجموعه احساس کردم رادیو دارد مزاحم کار ما میشود. متوجه شدم بعضی داستانها بهتنهایی و بدون نیاز به عنصر رادیو هم میتوانستهاند جذاب باشند. به همین دلیل در قسمتهای پایانی حضور رادیو را تا حد امکان کم و کمرنگ میبینید و این اتفاقی است که چه در زمان تصویربرداری و چه در هنگام تدوین به آن رسیدهایم. احساس خودم این است که در بخشهای ابتدایی بیش از حد لزوم به مقوله رادیو پرداختهام. شاید به خاطر جلوگیری از سوءتعبیرها بود که تن به چنین چیزی دادم. چون اصرار من بر این بود که همهچیز کاملاً واقعی به نظر برسد.
برای همین از گویندگان رادیو (ناصر ممدوح و شیوا خنیاگر) دعوت به همکاری کردیم, چون نمیخواستیم کسی آن نقشها را بازی کند و دلمان میخواست تا حد مقبولی واقعی باشد. حال آنکه نمایش دادن واقعیت, عین خود واقعیت, هنر نیست؛ واقعیت را باید از منظر و زبان خودش به نمایش گذاشت, نه چیز دیگر. ناگفته نماند که روحیه عمومی مخاطبان فیلم و سینما در کشور ما به یک سری کلیشه عادت کرده و این خیلی خطرناک است. اگر دقت کرده باشید بخش عمدهای از فیلمسازان منتسب به جریان «موج نو»ی سینمای فرانسه با به کار بردن تمهیداتی, نتیجهگیری را به خود تماشاگران واگذار میکردند. به همین دلیل فهم و پذیرش چنین فیلمهایی از سوی تماشاگران آننوع سینما ــ که چند دهه است برای درک و فهم ایننوع فیلمها آموزش دیدهاند ــ راحتتر است تا مخاطبان آسانپسند ایرانی.
به همین دلیل است که ملودرامهای سطحی یا طنزهای آبکی, بیشتر از سایر گونهها آنها را به خود جلب میکند. اما در میان این تماشاگران کسانی هم هستند که میتوانند سره را از ناسره تشخیص بدهند. بههرحال تماشاگر مخاطب راه شب با تماشاگرانی که برای افسانه سلطان و شبان سر و دست میشکستند فرق دارد.
مخاطبان امروز تلویزیون در محاصره تصویر به سر میبرند؛ از ماهواره و اینترنت بگیرید تا VCD, DVD و انواع و اقسام فیلمهای ویدئویی با فرمتهای مختلف. چنین تماشاگری حالا آرام آرام دارد سلیقه خودش را به دست میآورد. خوشبختانه من این شانس را داشتهام که در کنار کارگردانی, بازیگر هم بودهام. به همین دلیل در کوچه و خیابان مردم مرا میشناسند و نسبت به کارهایم اظهارنظر میکنند. از زمان پخش راه شب به اینسو, خیلیها ــ که در گذرگاههای عمومی من را میبینند ــ روی واقعی بودن داستانها تأکید دارند و آن را نقطه جذابیت مجموعه میدانند. من در راه شب به دنبال تحریک تخیل تماشاگران و کار کردن با تمهیدات معمول و مرسوم و کلیشهای نبودم. میخواستم کاری کنم تا آدمها کمی مکث کنند و در این آینه با دقت به خودشان فکر و نگاه کنند. البته از مدتها قبل به این موضوع فکر میکردم که چرا فیلمهای سینمایی یا تلویزیونی قدرت تأثیرگذاری خود بر تماشاگران را از دست دادهاند. به این نتیجه رسیدم که دلیلش تصنعی بودن آدمها, دیالوگهایشان و حتی روابط آنها با همدیگر در فیلمهاست.
یعنی بهندرت میتوان ردپایی از جامعه و زندگی را در این فیلمها یافت. به همین دلیل سعی کردم برعکس عمل کنم و کاری کنم تا جامعه بر تلویزیون تأثیرگذار باشد و این هم البته دشواریهای خاص خود را دارد. به عنوان مثال اگر قرار باشد داستان به روابط میان دو شاگرد نانوا بپردازد, من باید آنها و فضایی که در آن زندگی میکنند را بشناسم. یا اگر قرار باشد زندگی یک سرباز را تعریف کنم باید به گوشههای ناپیدای یک پادگان سرک بکشم. در مورد سایر شخصیتهای داستان هم اینگونه بود. اصلاً جذابیت این کار برای من قدم گذاشتن در یک راه سخت و دشوار بود؛ راهی پرسنگلاخ و پرنشیب و فراز برای شناساندن آدمهای معمولی کوچه و بازار به مخاطبان مجموعههای تلویزیونی.
البته این دیدگاه و ویژگی شایسته قدردانی است, اما نوع کارگردانی شما به گونهای است که این تمهید با اجرای بد اغلب بازیگران نقشهای مکمل و حاشیهای به هدر رفته است. بخش عمده این بازیگران به جای آنکه قلب تماشاگران را به لرزه بیندازند, آنها را به خنده وامیدارند و این ناشی از میمیک تصنعی اغلب آنهاست.
● منظورتان این است که به کار لطمه زده؟
▪ بله, همینطور است. بازیگر نقش دکتر در قسمت آسانسور چنین وضعیتی دارد. یا مثلاً بازیگر نقش دختر فراری در قسمت سالهای بیقراری. البته این دایره را میتوان گسترش داد و به کسان دیگری هم رسید. این نقطهضعف بیشتر از آن جهت چشمگیر به نظر میرسد که خود شما بازیگر هم هستید. آنچه در زمینه بازیگری راه شب بیشتر به چشم میآید نوعی فانتزی است که رفتار عمومی بازیگران را اغراقآمیز و نچسب جلوه داده است.
در مورد بازیها دلم نمیخواست بازیگران, نقشها را بازی کنند. دلم میخواست آنها با نقش خود زندگی کنند. شاید آسانترین راه این بود که از بازیگران سرشناس برای بازی در این نقشها دعوت کنم ولی از آنجا که تماشاگران از آنها خاطره دارند, اگر این کار را میکردم, از همان ابتدا بازنده بودم. البته قبول دارم که اگر به جای این افراد, بازیگران حرفهای در نقشها ظاهر شده بودند راحتتر میتوانستند تغییرات عاطفی و رفتاری شخصیتهای داستان را از کار دربیاورند.
نکته اینجاست که بسیاری از این بازیگران برای اولینبار جلوی دوربین ظاهر شده بودند. طبیعی است که بسیاری از رفتارهایشان خام و غیرواقعی به نظر برسد؛ چیزی که تو به آن میگویی فانتزی و من چندان قبولش ندارم. البته قصد من این نبود که بازی آنها فانتزی به نظر برسد ولی اگر اینطور که شما میگویید شده, حتماً توان بیشتری وجود نداشته. تصویربرداری این مجموعه هشت ماه و نیم زمان برده و همین نشان میدهد که بسیاری از ایدهآلها فدای زمان محدودی شده که بودجه و قراردادهای تولید به ما تحمیل کرده. برای ایدهآلی که شما از آن صحبت میکنید حداقل یک سال زمان لازم بود که به صورت طبیعی ما از آن بیبهره بودیم. البته از آنجا که من خودم بازیگر هستم میتوانستم خامیها و کمتجربگیهای ایندسته از بازیگران را تشخیص بدهم.● پس خودتان هم این نقطهضعف را قبول دارید؟
▪ بله ولی آن را پذیرفتم. نکتهای که وجود دارد این است که کمتر پیش میآید وضعیت آنگونه که تو میخواهی پیش برود؛ همیشه چیزی کم است و برای به دست آوردن یک چیز, چیز دیگری را باید از دست داد. بههرحال ما برای ساخت هر قسمت از مجموعه تقریباً ده, پانزده روز فرصت داشتیم و ما تمام تلاشمان را کرده بودیم تا چنین نقطهضعفی دیده نشود, اما بههرحال میتوان از این زاویه به موضوع نگریست که سی چهل بازیگر جدید به مجموعه تولیدات تصویری اضافه شدهاند. بعضی از بازیگران راه شب پیش از پایان تولید و نمایش این مجموعه در فیلمهای دیگری هم بازی کردند که مارال فرجاد یکی از آنهاست.
ایشان در قسمت شب مهتاب نقش سارق خودرو را بازی میکرد و جالب اینکه فیلمهایی که بعد از راه شب در آنها بازی کرد قبل از پخش مجموعه به نمایش درآمدند. این بازیگران تازهکار فرصت دارند تا اگر لیاقت خود را نشان بدهند در این حرفه جا بیفتند. اباذر حسینی که در قسمت یاشا نقش شاگرد نانوایی را بازی کرده هم حتماً یکی از آنهاست. او دوست حسین عابدینی (بازیگر نقش مکملش در همان قسمت) بود. آن زمان سرباز بود و از میان داوطلبان متعددی برگزیده شد. سکون و سکوتی در چشمهایش بود که کاملاً با آن نقش تناسب داشت... بههرحال با غلظتی که شما به وجه فانتزی بازیها اشاره کردید موافق نیستم ولی بههرحال این نظر شماست و برای من قابل احترام.
● چطور شد خودتان هم در راه شب بازی کردید؟
▪ این تصمیم و پیشنهاد همه اعضای گروه بود که من نقش ناخدا را بازی کنم. شاید اگر برای آن نقش یک بازیگر غیرحرفهای را استخدام کرده بودیم بهسختی میتوانست گوناگونی حالات روانی این شخصیت را به نمایش بگذارد. شاید فقدان یا ضعف این ویژگی است که در مورد بعضی بازیگران, مورد انتقاد شما قرار گرفته. باید پذیرفت درآوردن فراز و نشیب احساسی یک شخصیت در مورد بازیگران تازهکار و غیرحرفهای بسیار دشوار است.
● یعنی اگر بازیگر دیگری برای آن نقش پیدا میکردید, ناخدا را بازی نمیکردید؟
▪ واقعیت این است که هرجا میروم از من میپرسند چرا کمتر به عنوان بازیگر ظاهر میشوم. البته خودم دلم نمیخواهد به صورت پیوسته بازی کنم. آنطوری هر شبکه را که عوض میکنی میبینی من دارم بازی میکنم؛ یکجا دزد هستم, یکجا پلیس و جای دیگر, یک کس دیگر! معمولاً بازی نمیکنم مگر آنکه نقش, ویژگیهای خاصی داشته باشد و بتواند پاسخگوی خصایص روحی و روانی من باشد.
شخصیت ناخدا این ویژگی را داشت. خودم هم با آن شخصیت همدردی میکردم و خیلی دلم میخواست او را بازی کنم. در زندگی واقعی بارها با آدمهای ورشکسته روبهرو شده بودم؛ کسانی که سعی میکنند آبرومندانه زندگی کنند و در عین حال, خشم و نفرت خود را از بیعدالتی کنترل کنند. این ویژگیهای شخصیت ناخدا من را ترغیب کرد تا نقشش را بازی کنم.
● شاید بخشی از این همذاتپنداری به خاستگاه شما برگردد که جنوبی هستید.
▪ و شاید هم چندان تأثیری نداشت. چون من هشت سالم بود که به همراه خانواده از آبادان مهاجرت کردم ولی نمونههای مشابه ناخدا را در همین تهران دیده بودم. اصولاً آدمی هستم که شکست خوردن آدمها بیشتر توجه مرا به خود جلب میکنند تا موفقیتهایشان. به تعبیر بهتر, موفقیتها زودگذرند ولی شکستها تا ابد یاد آدم میمانند. من الآن در وضعیتی هستم که نیازهای مالیام تا حد زیادی رفع شده و در ضمن, به خاطر افتخار و جایزه و این حرفها نیست که در این حرفه ماندهام. میخواهم بگویم خوشبختانه این مرحله را پشتسر گذاشتهام و تشویقها برایم کارکردی به غیر از کارتهای آفرین و صدآفرین ــ که در مدسهها به دانشآموزان ممتاز میدهند ــ ندارد.
به همین دلیل معمولاً با آدمهایی که در ورطه سقوط هستند و با مشکلات دستوپنجه نرم میکنند بیشتر همذاتپندای میکنم تا آنها که بههرحال موفق شدهاند. چون بسیاری از موفقیتها تصادفی, شانسی یا با پارتیبازی به دست آمدهاند. البته امیدوارم روزی برسد که کار آدمها پارتیشان شود, نه روابط پشت پرده و پولهای زیرمیزی. بههرحال اگر بخواهم به بحث برگردم من بخش متظاهرانه و بیرونی این نقش را از آن حذف کردم. حتی برای اینکه به نقش نزدیکتر شوم خودم را پانزده کیلو چاقتر کردم و برای اینکه افتادهتر به نظر برسم از چهرهپرداز مجموعه خواستم تا مراه ده پانزده سال مسنتر کند.
● میبخشید این را میگویم اما واقعیت این است که در قسمت ناخدا کلیشهها بیشتر از سایر قسمتها به چشم میآیند. مثل دویدنهای آرتیستی ناخدا به دنبال پسرش؛ به گونهای که از ابتدا معلوم است دستش هم به او نمیرسد و البته خیلی چیزهای دیگر.
▪ مطمئن باشید از این حرفها ناراحت نمیشوم. من الآن در مقطعی از زندگی هستم که نه تعریف و تمجید میتواند روی کار من تأثیر بگذارد و نه انتقاد و خردهگیری. واقعیت این است که در ساخت راه شب از عناصری بهره بردم که نسبت به کارکردشان مطمئن نبودم و فکر میکردم در روند شکلگیری ساختار, جواب میدهند. میخواهم بگویم خودم هم از خنثی بودن چنین گفتوگوهایی ــ که قرار است به وجه تکنیکی مجموعه بپردازند ــ گریزانم و از تعریف کردنهای سطحی و بیپایه و اساس اصلاً خوشم نمیآید.
ناگفته نماند در نقطه مقابل, انتقاد هم نمیتواند مرا از زندگی سیر کند و کاری کند که این حرفه را ببوسم و بگذارم کنار. بههرحال هر کار, نقطهضعف و قوت یا فراز و فرودهایی هم دارد. اتفاقاً این بحثها باعث میشود در کارهای بعدی خودم را تصحیح کنم و اصلاً لطف و جاذبه کار هنری در همین است. شما حتی در میان فیلمسازان سینمای جهان هم کسی را پیدا نمیکنید که تمام آثارش خوب و موفق باشد. فیلمساز بزرگی مثل آلفرد هیچکاک فقط ده فیلم خوب در کارنامه دارد؛ در حالی که در طول عمرش ۵۶ فیلم ساخته, اما این نکته مانع از آن نیست که ظرافتهای کار او یا سینماگرانی نظیر او را نادیده بگیریم. خود شما اشاره کردید که کارهای من همواره متهم به شیک بودن تصاویر و طرفداری از قشر مرفه جامعه بوده است. شاید به همین دلیل بود که در راه شب تمام تلاشم را کردم تا از گلدرشت بودن تصاویر اجتناب کنم
● میشود این نکته را توضیح بدهید؟
▪ یعنی نگذاشتم هیچ عنصری خودش را درشتتر و بزرگتر از چیز دیگری نشان بدهد. سعی کردم همهچیز یکدست باشد. من جزو آندسته از فیلمسازان هستم که به ویژگیهای بصری و زیبایی تصویر توجه ویژهای نشان میدهند. در تولید بخش عمدهای از راه شب خیلی جلوی خودم را گرفتم تا این ویژگی به ساختار مجموعه راه پیدا نکند. البته یکی از آخرین قسمتهای مجموعه (به نام کژال) اصلاً زمینهاش ساخت و پرداخت زیبایی است. در آن قسمت دیگر نتوانستم خود را محدود کنم و تا دلتان بخواهد لوندیهای تصویری و بصری به کار بردم! اما واقعیت این است که در مورد سایر بخشهای مجموعه نمیخواستم چیزی مانع و مزاحم لحن واقعگرایی مجموعه شود وگرنه این کار بهراحتی امکانپذیر بود. در همین بخش کژال که به آن اشاره کردم, بحث بر سر سنگ و آتش و آب است و داستان آن در کنار سنتها به یک زمینه گسترده اسطورهای میپردازد. به عنوان یک فیلمساز بهسادگی نمیتوانستم از کنار اینهمه زیبایی بگذرم؛ اگر این کار را میکردم آدم بسیار ناظریفی بودم. در چنین شرایطی هر چیز باید سر جای خودش باشد
● در قسمت یکی آن بالا مرا دوست دارد و از پشت شیشه مشجر, کسی را نشان میدهید که با لباس در حمام است و قصد دارد خودکشی کند. به نظر شما این گلدرشت نیست؟
▪ راست میگویی. شاید حتی کمی مسخره به نظر برسد که کسی با لباس در حمام باشد ولی بههرحال اینطوری میتوان به موضوع نگاه کرد که آن فرد برای استحمام آنجا نیست بلکه قصد دیگری دارد. ضمن آنکه در آن سکانس میخواستم ادای دینی کرده باشم به هیچکاک و فیلم در یاد ماندنیاش روانی. دلم نمیخواست جزئیات آن سکانس را به صورت زمخت نشان بدهم ولی بههرحال موضوع خودکشی به خودی خود فجیع و بدمنظره است. از من نخواهید تصویر درشت کسی را نشان بدهم که مثلاً با تیغ, صورت خود را مجروح کند. من هرگز این کار را نمیکنم, اما در این مورد که تو به آن اشاره میکنی مجبور بودم خشونت را به نمایش بگذارم.
● خیلی چیزها هم هست که کلیشه شده اما جزو قوانین نانوشته در برنامهسازی است و از آنهم گریزی نیست؛ مثل نمایش دادن زنهایی که با روسری به رختخواب رفتهاند!
▪ حرفت را قبول دارم. شاید این عوامل دستوپاگیر باشد اما اگر دقت کنی ریشه در حجب و حیای ما ایرانیها دارد. مثلاً اگر من را به خانهتان دعوت کنی, سنت و فرهنگی که من در آن بزرگ شدهام اجازه نمیدهد که به اتاق خواب شما نگاه کنم. شما هم اگر به خانه من بیایی حتماً همین کار را خواهی کرد. من این را دریافتهام که در کار فیلمسازی اصلاً نباید وارد خلوتهای خصوصی شخصیتها شد. فرهنگ ما ایرانیها به این موضوع از دریچه دیگری نگاه میکند. تمهیدی که من برای رعایت حجاب زنان به کار برده و میبرم این است که معمولاً آنها را در موقعیت رفتن یا آمدن نشان میدهم. این به خاطر گریختن از دست سانسور یا محدودیتهای نمایشی نیست, دلیلش قداستی است که به دلیل آموزههای فرهنگی و سنتی به آن اعتقاد دارم. مدتی است به این نتیجه رسیدهام که باید در کارهایم به ویژگیهای زندگی ایرانی بپردازم. برای این کار باید به ریشههای خودم برگردم و آن را مورد بازخوانی قرار بدهم. مهمترین نکته این است که کار باید اصالت داشته باشد؛ کار اصیل هرگز تکراری و قابل تقلید نیست.
● اما به نظر میرسد با تکرار کردن برخی عناصر و عوامل در کارهایتان, میخواهید کاری کنید تا فیلمهایتان بدون تیتراژ هم اسم شما را فریاد بزنند.
این نکته را انکار نمیکنم. منظورت کدام عناصر است؟
▪ یکیاش میتواند عبور کردن شخصیت اصلی داستان از خیابانی پر از علایم رانندگی باشد که به طور حتم یادگار حضور شما در فیلم شاید وقتی دیگر (بهرام بیضایی) است و تا آنجا که یادم میاید در فیلم روانی و مجموعه طلسمشدگان هم تکرار شده...
فقط این نیست. چیزهای دیگری هم هست؛ باران, آینه, پلکان, جدولهای کنار خیابان و حتی درنگی که برای ریختن آب در لیوان ایجاد میشود عناصر دیگری هستند که در کارهای من تکرار شده و میشود. اینها جزو امضای شخصی من پای فیلمهاست و نمیتوانم انکارشان کنم. دلخوشی من این است که اگر روزی کارهایم تیتراژ نداشته باشد مخاطبان پیگیر فیلمهایم دریابند آن آثار را من ساختهام.● در کارگردانی این مجموعه که شامل داستانهای جداگانهای است چه تمهیدی به کار بردید تا شخصیتها قوام پیدا کنند؟ بخشهای مختلف را به هم رج میزدید یا...
▪ در مورد بخشهایی که در ساختمان رادیو میگذشت, به دلیل آنکه مدت زمان حضور ما در آنجا محدود بود, آن بخشها را به صورت کامل در آخرین روزهای تولید تصویربرداری کردیم. البته دلایل دیگری هم داشت. چون میخواستیم تا حد امکان خودمان را تصحیح کنیم و ببینیم اگر لازم است, از بخشهای مربوط به رادیو عبور کنیم, اما در بعضی قسمتها امکان انجام این کار نبود. مثلاً در قسمت یاشا که در یک نانوایی میگذشت من باید بازیگران را به گونهای در فضا قرار میدادم تا برای بازی در نقش شاگردان نانوایی کاملاً باورپذیر باشند.
من تا زمانی که آنها موفق نشدند خمیر درست کنند و نان را در تنور بگذارند ازشان تصویر نگرفتم. در چنین وضعیتی نمیشد رج زد. برای ساخت اغلب قسمتها از همان نمای اول شروع میکردم تا أنها در متن داستان جا بیفتند. خیلی وقتها هم مجبور بودیم به صورت شبانهروزی کار کنیم تا شرایط از بین نرود. شاید اگر راه شب یک مجموعه تلویزیونی با داستان بههمپیوسته بود امکان بیشتری برای رج زدن وجود داشت.
بههرحال در زمانی که راه شب را میساختم به صورت تعمدی سه چهار سال از سینما فاصله گرفته بودم. چون احساس میکردم دیگر به آننوع فیلمسازی دلبستگی ندارم. به همین دلیل دلم میخواست این فاصله و تأخیر را با فیلمهای داستانی بلندی ــ که این مجموعه آنها را دربر گرفته ــ پر کنم. حالا یک مجموعه در کارنامهام دارم که هر قسمت آن به اندازه یک فیلم سینمایی کار و زحمت برده است. برای ساخت راه شب از نظر احساسی در وضعیت دشواری قرار داشتم؛ برای تعریف کردن داستانها باید از بیمارستان بیرون میآمدم و بدون تأخیر راهی یک پادگان, نانوایی یا زندان میشدم.
داستانهای مجزا در قسمتهای مختلف مجموعه باعث شده بود تا در هنگام پخش, اگر کسی موفق به دین بعضی قسمتها نشد چیزی را از دست نداده باشد. بنابراین ممکن است از نظر آماری تماشاگر کمتری (نسبت به فیلمها یا مجموعههای در حال پخش) داشته باشد. در حالی که اگر راه شب یک مجموعه نودقسمتی شبانه بود, بعد از بیست سی قسمت, خودش را به بینندههای تلویزیون تحمیل میکرد و در روند پخش برنامهها آرام آرام جا میافتاد. من و همراهانم در تولید راه شب (خصوصاً محمد مسعود, تهیهکننده و مجری طرح مجموعه که صادقانه تمام امکانات مورد نیاز مرا فراهم میکرد) قصدمان این بود که در عرصه مجموعهسازی تلویزیون کار ماندگار و متفاوتی از خود ارائه کنیم.
نظر خود من این است که بعضی قسمتهای راه شب کمی تلخ بود و شاید باید چند سال بعد پخش میشد تا بستر مناسبتری برای پذیرش آنها از سوی مخاطب وجود داشته باشد. تجربه مجموعه افسانه سلطان و شبان به من میگوید چند سال بعد, راه شب در پخش مجدد با استقبال گستردهتری مواجه خواهد شد؛ مگر آنکه تماشاگران عادتکرده به طنزهای شبانه علاقهای به دیدن واقعیت زندگی نداشته باشند و از آن فرار کنند! من این جمله که گفتم را از فروشنده سوپرمارکت محلهمان به عاریت گرفتهام.
او میگفت راه شب آینهای بود که من را به خودم نشان میداد. او میگفت من که نمیتوانم از خودم فرار کنم؛ حتی اگر چند روز هم چنین کاری کنم مطمئن باشید تا ابد نمیتوانم دوام بیاورم. برای من که ۳۷ سال است در وادی هنر قدم میزنم شنیدن این جملات از زبان یک فروشنده مواد غذایی بسیار مایه مباهات است. آنهم یک فرد عادی کوچه و بازار که اگر چند سال پیش با کسانی امثال او مواجه میشدی, در نهایت سراغ نوار ویدئویی شعله یا سریال مراد برقی را از تو میگرفتند. بههرحال راه شب شامل قسمتهای متفاوتی است و قابلیت آن را دارد تا در زمانهای مختلف به صورت مجزا پخش شود؛ مثلاً در مناسبتهایی مثل عید نوروز, روز معلم, روز پرستار, دهه اول محرم یا حتی روز اربعین.
● به نظر میرسد برای ساخت بعضی قسمتهای این مجموعه به اندازه کافی وقت گذاشتهاید, اما در زمان برخی قسمتهای دیگر فرصت نداشتهاید و کمی سردستی از کنارشان رد شدهاید. مثلاً در لحظههای پایانی قسمت یاشا شخصیت اصلی داستان را میبینیم که از پشت میلههای پنجره نانوایی دارد به مراسم عزاداری روز عاشورا نگاه میکند. در این بخش, صدای نوحه با لب عزاداران منطبق نیست و در ضمن, تصاویر پسزمینه که با تصویر میلههای پنجره تلفیق شده, از نظر فنی کیفیت مناسب و دلچسبی ندارد.
▪ حق با شماست. دلیلش این است که به صورت طبیعی, فراهم کردن شرایط عزاداری در ماههایی غیر از ماه محرم بسیار دشوار, زمانگیر و هزینهبر است. شاید اگر به اندازه کافی زمان و بودجه در اختیار داشتیم میتوانستیم نتیجه بهتری بگیریم. بههرحال نمیخواهم توجیه کنم. اینها مشکلاتی است که به بیننده ربطی ندارد و اگر پیش آمده, تقصیر از ماست.
● دو سال پیش که درباره مجموعه طلسمشدگان گفتوگو میکردید گفتید ترغیب شدهاید نحوه استفاده از نرمافزارهای تدوین رایانهای را یاد بگیرید. موفق شدید این کار را انجام بدهید؟
▪ به صورت کامل نه, ولی بهزودی (زمانی که آمادهسازی و پخش راه شب به صورت کامل به پایان برسد) قرار است تدوینگر مجموعه, استفاده از این نرمافزارها را یادم بدهد. چیزی که تا الآن مشخص شده این است که فیلم بعدیام را حتماً با تکنولوژی تصویری (High Definition) HD خواهم ساخت. در این زمینه باید پذیرفت که پدیدههای تکنولوژیک یکی پس از دیگری میآیند و مقاومت کردن در برابر آنها بیفایده است.
چندی پیش به همت بنیاد سینمایی فارابی, کارگاه آموزشی دوربینهای HD برگزار شد که سرپرست آن یکی از تصویربرداران شبکه BBC لندن بود. من هم جزو کسانی بودم که در آن دوره شرکت کردم. جالب آنکه بعد از تمام شدن جلسات آموزشی, اغلب فیلمسازان حاضر در آن کارگاه, نگران این بودند که اگر تصاویر دوربینهای HD به نگاتیو تبدیل شوند, در نسخه نهایی خصایص تصاویر ویدئویی باقی خواهد ماند یا نه. اما به اعتقاد من در دوران فعلی اصلاً دیگر نگاتیو مهم نیست. وقتی میتوان با تکیه بر کیفیت خارقالعاده این تکنولوژی مدرن, فیلمها را با معتدلترین بودجه و به آسانترین روش به نمایش گذاشت, دیگر آرام آرام باید فکر نگاتیو را از سر بیرون کرد؛ آنهم با لابراتوارهای قدیمی و سیستمهای معیوبی که در حال حاضر به گروههای فیلمسازی سرویس میدهند.
● برخلاف همکارانتان با شفافیت آزاردهنده تصاویر ویدئویی مشکل ندارید؟
▪ حرف من این است که دیر یا زود, سیستم آنالوگ تصویر ــ که در حال حاضر پخش سراسری تلویزیون در کشور ما به این صورت انجام میشود ــ از رده خارج و دیجیتال جایگزین آن خواهد شد. در مقابل چنین تغییر بزرگی آیا شوخی نیست که نگران نزدیک شدن بافت تصاویر به جنس نگاتیو باشیم؟ تعداد پیکسلها, وضوح و کیفیت تصاویر دیجیتالی ما را بر آن میدارند تا به مقوله فیلمسازی با نگاهی متفاوت روبهرو شویم. واقعیت این است که وضوح بیش از حد و تاحدی آزارنده تصویر را میتوان با تفکیک لایههای عمق میدان و نورپردازی دقیق حل کرد. برای همین است که متوجه نمیشوم چرا بعضی فیلمسازان اصرار دارند فیلمهایشان را با نگاتیو سینمایی بسازند و آن را از تلویزیون پخش کنند؟ ما خودمان این نقیصه را با کاربرد فیلتر Cine look رفع کردیم. فقط برای رندر شدن و تلفیق آن به تصاویر, یک نصف روز باید زمان گذاشت و... آن وقت کار تمام است.
● تدوین مجموعه با چه نرمافزاری انجام شده است؟
▪ با Adobe After Effect که نرمافزار جالب و در عین حال پیچیدهای است. بههرحال همانطور که گفتم وقتی سیستم تولید و پخش تلویزیونی در کشور ما به صورت کامل دیجیتالی شود دیگر این بحثها کمتر به میان میآید. جالب اینکه مثل خیلی پدیدههای دیگر (از جمله تلفن همراه) مساله سرویسهای جنبی زمانی مطرح میشود که سالها از آمدن آن پدیده و فراگیریاش در جامعه میگذرد. به اعتقاد من دلیلش این است که ما ایرانیها عادت داریم چیزهایی که قبلاً کشف یا اختراع شده را خیلی دیر پیدا کنیم! در حالی که اگر وسعت نگاه ما کمی عمیقتر باشد این مشکل حل خواهد شد.
● با حضور تکنولوژیهای جدید و کارآمد, چشمانداز برنامهسازی تلویزیون را چگونه میبینید؟
▪ به دلیل محاصره و گسترش بدون مرز تصاویر در خانهها تلویزیون مجبور است با پدیدههای جدید کنار بیاید و به سبب تولید هنری, خود را به استانداردهای جهانی نزدیک کند. سالهاست که مجموعه تولید فیلم در کشور ما (تلویزیون و سینما) بودجههای هنگفت را با نتیجههای کوچک به هدر داده و دلیلش سپرده شدن کارهای مهم به دست افراد ناکارآمد است و این مسیری است که دوامی طولانی ندارد. مطمئن باشید زمانی که فهم نیاز به تکنولوژی به وجود بیاید مدیران تلویزیون مجبور خواهند بود از مسیر سیستماتیک عبور کنند. باید پذیرفت که مانع اصلی برای تحقق چنین اهدافی در سطح کلان جامعه, بحران مدیریت است.
من و شما و دیگران بارها و بارها خیابانهایی را دیدهایم که هر دفعه به بهانههای مختلف آن را کنده و دوباره آسفالت کردهاند. این نقطهضعف بزرگ, نماد کوچکی از جامعه ماست که تنها با بودجه یک روز درآمد نفتی کشور میتوان به بخش عمدهای از مشکلات آن سروسامان بخشید. به نظر من دوران دستهبندیها و گروهبندیها دیگر به سرآمده؛ همه ما عضو خانواده ایران هستیم و کشورمان را عاشقانه دوست داریم. در وضعیت فعلی برای دست یافتن به وضعیت آرمانی تنها یک راه باقی است؛ اینکه دست از خودخواهی برداریم. به عبارت بهتر از خودخواهی دست بکشیم و خود را در دیگرخواهی معنی کنیم؛ این تنها راه پیش روی ماست.
گفتوگو با داریوش فرهنگ, کارگردان مجموعه تلویزیونی «راه شب»
امید نجوان
امید نجوان
منبع : ماهنامه صنعت سینما
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست